• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

یزید (دیدگاه ابن تیمیه)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



یزید بن معاویه، پس از مرگ پدر با وصیت ایشان جانشین و خلیفه‌ی پس از وی می‌شود. وی به جهت عمل نکردن به سیره‌ی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، و عامل اصلی به شهادت رساندن فرزند رسول خدا (صلی‌الله علیه‌وآله‌وسلَّم)، امام حسین (علیه‌السلام) از منفورترین خلفا در بین غالب مسلمانان به‌شمار می‌رود. در این بین ابن تیمیه و پیروان او ـ وهابیت ـ با علمای اهل سنت مخالف نموده، و نقش یزید را در به شهادت رساندن امام حسین (علیه‌السلام) نپذیرفته‌اند. با تحقیقات انجام‌ شده، به دست می‌آید که یزید، برخلاف ادعای ابن تیمیه، دستور به کشتن امام حسین (علیه‌السّلام) داد و با شهادت امام حسین (علیه‌السلام)، بسیار خوش حال شده بود. اهل بیت (علیهم‌السّلام) نیز به عنوان اسیر به شام فرستاده شدند و بعضی از علمای اهل سنت مانند: ذهبی و آلوسی، یزید را ناصبی نامیده‌اند.
قیام امام حسین (علیه‌السلام) در مقابل یزید ـ برخلاف توهمات ابن تیمیه که معتقد است: در قیام امام حسین (علیه‌السلام) فساد بوده است ـ حق و موافق شرع بوده است. ابن تیمیه اعتقاد دارد، لعن یزید جایز نیست. در حالی که بسیاری از بزرگان اهل سنت مثل: احمد و اصحابش (خلال، عبدالعزیز، ابویعلی و ابن جوزی)، قائل به لعن یزید بودند و برای آن دلایلی ذکر کرد ه‌اند. یزید از جمله کسانی بود که اصرار بر گناه داشت و گزارشی مبنی بر توبه یزید در تاریخ ثبت نشده است.
کلید واژه‌ها: امام حسین (علیه‌السلام)، یزید، لعن، ابن تیمیه، اهل سنت، کربلا، شهادت.

فهرست مندرجات

۱ - مقدمه
۲ - دستور یزید به قتل امام حسین
       ۲.۱ - دیدگاه علمای اهل سنت
۳ - ناراحتی یزید برای قتل امام حسین
       ۳.۱ - نقد دیدگاه ابن تیمیه
۴ - اسارت اهل‌بیت
       ۴.۱ - نقد دیدگاه
۵ - ارسال سر امام حسین به شام
       ۵.۱ - نقد دیدگاه
۶ - مصلحت‌ نداشتن قیام امام حسین
       ۶.۱ - نقد دیدگاه
۷ - جایز نبودن لعن یزید
       ۷.۱ - نقد دیدگاه
       ۷.۲ - استدلال‌ها
       ۷.۳ - پاسخ به استدلال‌ها
       ۷.۴ - کفر یزید و جواز لعن وی
       ۷.۵ - مورد لعن قرار گرفتن آزار دهنده‌ی خدا و رسولش
۸ - ادعای ابن‌تیمیه در مورد اهل سنت
       ۸.۱ - نقد دیدگاه
              ۸.۱.۱ - دیدگاه مشهور اهل سنت
              ۸.۱.۲ - تحریف روایت احمد
              ۸.۱.۳ - دیدگاه ابن جوزی
              ۸.۱.۴ - جواز لعن یزید نزد اهل سنت
۹ - احتمال توبه یزید
       ۹.۱ - نقد دیدگاه
              ۹.۱.۱ - فساد اخلاقی و اعتقادی یزید
              ۹.۱.۲ - انتقام نگرفتن از قاتلین امام حسین
              ۹.۱.۳ - اصرار برگناه
              ۹.۱.۴ - مرگ در حال مستی
۱۰ - نتیجه
۱۱ - فهرست منابع
۱۲ - پانویس
۱۳ - منبع


تاریخ از یزید به عنوان یک حاکم ستم‌گر و شخصی فاسق یاد کرده است. انهدام کعبه و محاصره شهر مدینه و کشتار اهالی آن، به دلیل عدم بیعت و از همه مهم تر، جریان کربلا و به شهادت رساندن امام حسین (علیه‌السلام)، زمینه‌ی تنفر و انزجار از یزید را فراهم کرد. علمای مذاهب، تنفر و انزجار خود را با لعن بر یزید و حمایت ازنهضت حسینی نشان می‌دهند. بزرگان اهل سنت معتقدند که لعن یزید، به خاطر فسق و فجورش جایز است. چرا که به اعتقاد علمای اهل سنت، أشعار کفر آمیزی که یزید سروده، او را از دایره مسلمانی خارج کرده است. اما برخی از افراد مانند ابن تیمیه و وهابیت، از یزید حمایت می‌کنند و او را در شهید کردن امام حسین (علیه‌السلام) و اسارت اهل بیت (علیهم‌السّلام) و کارهای زشتش، تبرئه کرده و صراحتا در سخنان خود فسق یزید را به طوری که لعن او جایز باشد، ثابت نمی‌دانند. در مقابل، علمای بزرگ اهل سنت نه‌ تنها اعمال یزید را نکوهش می‌کنند، بلکه خشنودی و رضایت او از شهادت امام حسین (علیه‌السلام) را موجب لعن و نفرین او می‌دانند. از آنجایی که ابن تیمیه، جزء علمای اهل سنت شمرده می‌شود، لذا بر آن شدیم که نظرات ابن تیمیه در تطهیر یزید (در شهادت امام حسین (علیه‌السلام) و جریان کربلا)، بر اساس مبانی و اقوال علمای اهل سنت بررسی شود و نقش اصلی یزید در واقعه کربلا نمایان گردد.


ابن تیمیه می‌نویسد: یزید دستور قتل امام حسین (علیه‌السلام) را نداد و یزید بر اساس وصیت پدرش، امام حسین (علیه‌السّلام) را اکرام نموده و مقام او را شامخ می‌دانست.
ابن تیمیه ادعای اتفاق کرده، بدون اینکه دلیلی از مورخین و محدثین بیاورد. اما با رجوع به تاریخ مشخص می‌گردد، یزید دستور به قتل امام حسین (علیه‌السلام) داده است. چنان چه یعقوبی و ابن اعثم کوفی می‌گویند: یزید بن معاویه به والی مدینه (به نام ولید بن عتبه)، نامه می‌نویسد: امام حسین (علیه‌السلام) و عبدالله بن زبیر را دست گیر کن و به بیعت وادار نما. اگر امتناع کردند، گردن هر دو را بزن و سرشان را برای من بفرست. ابن عباس در پاسخ نامه‌ی یزید نوشت: چگونه امکان پذیر است که من از تو دفاع کنم؟ تو امام حسین (علیه‌السّلام) را کشتی و جوانان عبدالمطلب را به خاک و خون کشیدی، در حالی که اینها ستارگان هدایت بودند. لشکریان تو، به دستور تو، در یک روز، همه را به خاک و خون کشیده و با بدن‌های عریان رها کردند. آنها را با لب تشنه کشتند و نه کفن‌شان کردند و نه دفن‌شان نمودند. ابن اعثم کوفی از قول یزید می‌آورد: جوابی که از مدینه برای من می‌فرستی، سر بریده امام حسین (علیه‌السلام) باید ضمیمه‌اش باشد. اگر این کار را انجام بدهی، جایزه هم خواهی داشت. ابن عساکر می‌نویسد: به یزید خبر رسید که امام حسین (علیه‌السّلام) از مکه به سوی کوفه خارج شده است. بنابراین او به عبیدالله بن زیاد که عامل و کارگزارش در عراق بود، نامه نوشت و او را امر نمود تا با امام حسین (علیه‌السلام) به محاربه بپردازد و اگر بر او پیروز شد، امام حسین (علیه‌السلام) را به سویش، بفرستد.

۲.۱ - دیدگاه علمای اهل سنت

سیوطی می‌نویسد: یزید به والی عراق (عبیدالله بن زیاد)، نوشته است که با امام حسین (علیه‌السلام) بجنگد. ذهبی می‌گوید: یزید دولت خودش را با شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) آغاز کرد و پایان دولتش هم با واقعه حره بود و در عمرش روز خوشی ندید. ابن اثیر می‌نویسد: برخی از مردم، عبیدالله بن زیاد را ملامت می‌کردند که چرا دستت را به خون فرزند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آلوده کردی؟ وی در جواب گفت: من که امام حسین (علیه‌السّلام) را کشتم، ‌به دستور خود یزید بود. او به من گفت یا امام حسین (علیه‌السّلام) را بکش، یا تو را می‌کشم. لذا من هم برای این که کشته نشوم، امام حسین (علیه‌السّلام) را کشتم. ابن اثیر در مقدمه کتابش تصریح می‌کند، آنچه در این کتاب آورده است، صحیح و مشهور است. شبراوی می‌نویسد: هیچ عاقلی تردید ندارد که یزید، شخصاً قاتل امام حسین (علیه‌السّلام) است‌. زیرا او عبیدالله را به قتل حسین ترغیب کرد.
ابن تیمیه ادعا می‌کند که یزید با امام حسین (علیه‌السّلام) با احترام برخورد کرد. در حالی که طبری آورده: یزید به والی مدینه نامه نوشت که از امام حسین (علیه‌السّلام) و ابن عمر و ابن زبیر بیعت بگیر و بر آنها سخت گیر باش! چراکه رخصتی برای آنها نیست تا اینکه بیعت کنند.
طبرانی و ذهبی می‌نویسند: یزید به ابن زیاد نامه نوشت که امام حسین (علیه‌السّلام) به طرف کوفه می‌آید. تو در امتحان سختی هستی و کوفه هم امتحان سختی باید بدهد. البته در میان کارگزاران، تو باید امتحان سخت تری بدهی! یا در این امتحان موفق می‌شوی (آزاد می‌شوی)، و یا عبد می‌شوی. پس ابن زیاد امام حسین (علیه‌السّلام) را کشت و سر او را برای یزید فرستاد. بلاذری می‌نویسد: یزید به ابن زیاد نوشت: به من خبر رسید که امام حسین (علیه‌السلام) به سوی عراق می‌آید. عرصه را بر او تنگ کن و جاسوسان را از هر جهت بر او بگمار. هر فردی که کوچک‌ترین ارتباطی با امام حسین (علیه‌السلام) دارد، او را بگیر و زندانی کن و هر روز تمام وقایعی را که در کربلا می‌گذرد، برای من بنویس.


ابن تیمیه می‌نویسد: یزید وقتی خبر شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) را شنید، قلبش به درد آمد و اظهار ناراحتی کرد. او حتی مراسم گریه در خانه‌اش برپا نمود.

۳.۱ - نقد دیدگاه ابن تیمیه

در اینجا ابن تیمیه فقط ادعا می‌کند، بدون اینکه دلیلی ارائه بدهد. در حالی که با مطالعه‌ی دقیق کتب تاریخی روشن می‌گردد، یزید با شهادت امام حسین (علیه‌السّلام)، بسیار خوش حال شد. چنان چه طبری می‌گوید: عبیدالله وقتی امام حسین (علیه‌السّلام) را کشت و سر شهدا را برای یزید فرستاد، یزید ابتدا خیلی خوش حال شد و جایگاه عبیدالله نزد او نیکو گردید. اما خیلی نگذشت که از کشتن امام حسین (علیه‌السّلام) پشیمان شد. سند این روایت صحیح است. به همین دلیل ذهبی در ادامه، سند این نقل را رد نکرده است.
ابن اثیر و سیوطی می‌نویسند: وقتی سر امام حسین (علیه‌السّلام) به یزید رسید، جایگاه ابن زیاد نزد او نیکو شده بود و جوایزی به او داد و از این کار خوش حال شد. سپس خیلی نگذشت که به او خبر رسید، مردم به خاطر این قضیه او را دشمن می‌دارند و او را لعن و سب و ناسزا می‌گویند. حتی به نظر او، مردم حق داشتند که کینه ی او را در دل داشته باشند. لذا از کشتن امام حسین (علیه‌السّلام) پشیمان شد.


ابن تیمیه می‌نویسد: اسارت اهل بیت (علیه‌السّلام) از دروغ‌های واضح است که از بعضی منابع‌ نقل می‌شود.

۴.۱ - نقد دیدگاه

ادعای ابن تیمیه، ادعای بدون دلیل است. چراکه ابن جوزی می‌نویسد: یزید، امام سجّاد (علیه‌السّلام) ‌ و کودکان و زنان را فراخواند، در حالی‌که ریسمان به گردن آنها‌ انداخته بودند. پس اهل بیت (علیه‌السّلام) بر یزید داخل شدند و امام سجّاد (علیه‌السّلام) فرمود: ‌ای یزید! تو به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چه نظر داری‌؟ آیا ریسمان به گردن ما بسته‌ای و ما را مستحق آن می‌دانی‌؟
[۲۷] ابن جوزی، عبدالرحمن، الرد علی المتعصب العنید، ص۶۰.
‌ همچنین بلاذری و ابن اثیر و ابن کثیر از حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) نقل می‌کنند: وقتی کنار بدن امام حسین (علیه‌السّلام) آمد، فرمود: ‌ای رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دختران تو اسیر شدند و ذریه تو را کشتند. ابن کثیر و ابن اثیر می‌نویسند: ابن زیاد، امام سجّاد (علیه‌السّلام) را همراه اهل بیتش به سمت یزید فرستاد، در حالی که بر گردن و دست‌های امام سجّاد (علیه‌السّلام) غل و زنجیر بود و مابقی اهل بیت هم در حالت بدی بودند.


ابن تیمیه می‌نویسد: به اسناد مجهول رسیده که سر امام حسین (علیه‌السّلام) به سوی یزید فرستاده شد و یزید با چوب، دندان‌های امام حسین (علیه‌السّلام) را زد و این نقل کذب است و ثابت نیست. همچنین می‌آورد: از اهل حدیث، افرادی که در مقتل امام حسین (علیه‌السّلام) کتاب تصنیف کرده‌اند، مانند بغوی و ابن ابی الدنیا به این داستان (عدم انتقالِ سر به شام‌)، داناتر و راست‌گوتر هستند.

۴.۱ - نقد دیدگاه

اولا: ابن جوزی از ابن ابی الدنیا از زید بن ارقم نقل می‌کند: نزد یزید بودم. سر امام حسین (علیه‌السّلام) را برای یزید آوردند و یزید با چوب به دو لب مبارک امام حسین (علیه‌السّلام) می‌زد.
[۳۵] ابن جوزی، عبدالرحمن، الرد علی المتعصب العنید، ص۵۸.
ابن جوزی و ابن کثیر از ابن ابی الدنیا می‌آورند: یزید سر حسین (علیه‌السّلام) را در بین دو دست خود گذاشت‌ و با چوبی که در دست داشت بر لب‌های امام اشاره می‌کرد.
[۳۶] ابن جوزی، عبدالرحمن، الرد علی المتعصب العنید، ص۵۸.
ابن ابی الدنیا از حسن بصری نقل می‌کند و می‌گوید: یزید بن معاویه از روی طعنه با چوب خیزران بر بوسه‌گاه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌زد. پس چطور ابن تیمیه بیان می‌کند که ابن ابی الدنیا این واقعه (نرفتن سر به شام) را ذکر نکرده است. همچنین ابن سعد می‌گوید: یزید سر امام حسین (علیه‌السّلام) را به سوی والی آن منطقه (عمرو بن سعید) فرستاد.
ثانیا: طبرانی در معجم کبیر و دیگران از لیث بن سعید می‌آورند که وقتی سر امام حسین (علیه‌السّلام) را جلوی یزید گذاشتند، او با چوب به دندان‌های جلوی امام حسین (علیه‌السّلام) زد. هیثمی این روایت را صحیح دانسته است. ابوالفرج اصفهانی می‌نویسد: سر امام حسین (علیه‌السّلام) را در طشت جلوی یزید (لعنه الله) گذاشتند و یزید با چوب به دندان امام حسین (علیه‌السّلام) می‌زد. ابن کثیر می‌آورد: اظهر و اشبه این است که سر امام حسین (علیه‌السّلام) به شام فرستاده شد و آثار زیادی بر آن وارد شده است. سفارینی حنبلی می‌گوید: این خبیث (یزید)، وقتی سر امام حسین (علیه‌السّلام) نزدش بود، با چوب می‌زد و دندان‌هایش را نشان می‌داد.
[۴۸] سفارینی حنبلی، محمد، غذاء الالباب، ص۹۶.
ابن وردی در تاریخش می‌نویسد: ابن زیاد سرهای کربلا و زنان و کودکان را به سوی یزید فرستاد و یزید، سر امام حسین (علیه‌السّلام) را جلوی خودش قرار داد و زنان و کودکان پیش یزید بودند.
ذهبی می‌نویسد: من با سندهای متعدد آورده‌ام که در داستان کربلا، سر مقدس امام حسین (علیه‌السّلام) را برای یزید بردند. ابن حجر هیتمی می‌آورد: قول مشهور این است که ابن زیاد سر امام حسین (علیه‌السّلام) و اهل بیتش را به سوی یزید فرستاد و یزید با چوب خیزران به سر امام حسین (علیه‌السّلام) می‌زد.


ابن تیمیه می‌گوید: در قیام امام حسین (علیه‌السّلام) نه مصلحت دین بود و نه مصلحت دنیا! بلکه این ظالمین سرکش نوه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را شهید کردند. در واقع در قیام او و کشته شدن او آن قدر فساد بود که اگر در شهر خود نشسته بود، آن قدر فساد نمی‌شد.

۴.۱ - نقد دیدگاه

اولا: این کلام ابن تیمیه خلاف مبانی فکری خودش است. چراکه ابن تیمیه قائل است، فهم سلف برتر از فهم خلف است و امام حسین (علیه‌السّلام) هم جزو سلف صالح است. پس چطور ابن تیمیه فهم خودش را بر فهم امام حسین (علیه‌السّلام) مقدم می‌دارد.
ثانیا: خود امام حسین (علیه‌السّلام) در روایات فراوانی جواب داده که انگیزه قیامش، احیای سنت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و مقابله با ظلم یزید و تعطیلی احکام و فتنه و فساد بوده است که حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کرده بودند.
ثالثا: علمای اهل سنت مانند ابن خلدون، یزید را فاسق معرفی می‌کند و قیام امام حسین (علیه‌السّلام) را سبب ظهور و آشکار شدن فسق یزید می‌داند.
[۵۸] ابن خلدون، عبدالرحمن، دیوان المبتدا والخبر فی تاریخ العرب، ص۲۷۱-۲۶۹.
شوکانی می‌آورد: برخی از اهل علم، راه افراط پیش گرفته و حکم نمودند که این نوه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از فرد شراب خوار و دائم الخمر نافرمانی نمود و حرمت یزید را هتک کرده است. خداوند آنان را لعنت کند! چه سخنان تعجب انگیزی گفتند که از شنیدن آنها موی بر بدن انسان راست می‌شود. رشیدرضا می‌نویسد: قیام امام حسین (علیه‌السّلام) بر یزید ظالم و فاسق، حق و موافق شرع بود و خروج امام حسین (علیه‌السّلام) بر امام جور و ظالمی بود که با مکر و توانایی، امر مسلمانان را بر عهده گرفت و خداوند او را خوار کرد. هر کسی که او را یاری کرد نیز (کرامیه و نواصب)، خوار کرده است.


ابن تیمیه لعن بر قاتلین و کمک کنندگان به قتل امام حسین (علیه‌السّلام) و کسانی که رضایت بر این قتل دارند را قبول دارد. ابن تیمیه برای اینکه این لعن، شامل یزید نشود، نقش یزید را در شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) تبرئه کرده است. ابن تیمیه ادله و شواهدی ذکر می‌کند که لعن یزید جایز نیست که عبارت‌اند از:
بخاری از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) روایت کرده است: «اَوَّلُ جَیْشٍ مِنْ اُمَّتِی یَغْزُونَ مَدِینَةَ قَیْصَرَ مَغْفُورٌ لَهُمْ». ابن تیمیه استدلال می‌کند که یزید به خاطر این روایت در این جنگ (قسطنطنیه)، شرکت کرده، پس مورد غفران است. لذا لعنش جایز نیست.

۴.۱ - نقد دیدگاه

اولا: رفتن یزید در این جنگ از روی اجبار معاویه بوده است. نه اینکه یزید به خاطر این روایت و از روی اختیار و قربة الی الله به جنگ رفته باشد. چراکه بلاذری و دیگران نوشتند: معاویه سپاه عظیمی را به فرماندهی سفیان بن عوف برای حمله به بلاد روم فرستاد و به یزید دستور داد با آنان برود. این کار بر یزید گران آمد و خود را به مریضی زد. آن گاه پدرش او را از این کار معاف کرد. می‌گویند سپاه، گرفتار بیماری و گرسنگی شد و یزید این شعر را سرود: «من باکی ندارم از کشته شدن و اسیر گردیدن و از زحمت‌ها و آزاری که به جماعت مسلمانان رسیده، من در دیر مرّان به بالش تکیه کرده‌ام و‌ ام کلثوم (همسرش) در کنار من است». وقتی این شعر به گوش معاویه رسید، قسم خورد که او را نزد سفیان در سرزمین روم بفرستد. پس او را همراه جمعیت زیادی به آنجا فرستاد.
[۶۷] ابن خلدون، عبدالرحمن، دیوان المبتدا والخبر فی تاریخ العرب، ج۳، ص۱۲.

ثانیا: ابن حجر عسقلانی و عزیزی از ابن تین و ابن منیر نقل می‌کنند: دخول یزید در عموم روایت لازم نمی‌آید که با دلیل خاص خارج نشود. چون اهل علم اتفاق دارند که کلام رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) «مغفور لهم»، مشروط به این است که آنها اهل مغفرت باشند. لذا اگر کسی از آن شرکت کنندگان در جنگ قسطنطنیه مرتد شود، این روایت همان شخص را شامل نمی‌شود. پس مراد، کسانی هستند که اهل مغفرت باشند.
[۶۹] عزیزی، علی، السراج المنیر، ج۲، ص۲۰۵.
این استدلال مورد قبول ابن حجر و عزیزی است، لذا رد نکرده‌اند. چنان چه مناوی می‌گوید: یزید با دلیل خاص از این روایت خارج است و مورد مغفرت نیست و جمعی از محققین لعن یزید را حلال شمردند و در عدم ایمان یزید (کفر یزید)، توقف نکردند.
ثالثا: این روایت گناهان گذشته را شامل می‌شود و گناهان آینده را شامل نمی‌شود. یعنی کسی که در این جنگ شرکت داشته باشد و شهید شود در این صورت گناهان او بخشیده شده، ولی کسی بعد از این جنگ زنده باشد، گناهان آینده او را شامل نمی‌شود.

۷.۲ - استدلال‌ها

ابن تیمیه می‌گوید: برای لعن کردن یزید نیاز به دو مقدمه است که عبارت‌اند از:
اولا: باید اثبات شود که یزید جزو فاسقین و ظالمین است و بر این فسق و ظلم اصرار داشته و در این حال بمیرد.
دوما: جواز لعنِ معینِ فاسق باید اثبات شود و کسانی که لعن یزید را جایز نمی‌دانند در این دو مقدمه اشکال می‌کنند و مخصوصا بر مقدمه اول ایراد دارند. ابن تیمیه می‌نویسد: لعن معین بر فاسق، جایز نیست. چنان چه در بخاری آمده، صحابه شارب خمری را لعن کردند. رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: او را لعنت نکنید، قسم به خدا تا جایی که می‌دانم، او خداوند و رسولش (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را دوست دارد. همچنین می‌نویسد: بعضی از اصحابِ احمد (مثل ابوبکر عبدالعزیز)، لعن معین را جایز نمی‌دانند و احمد لعن معین را مکروه می‌دانست.

۷.۳ - پاسخ به استدلال‌ها

اولا: بیان شد که یزید دستور به قتل امام حسین (علیه‌السّلام) داد و با چوب خیزران به لب و دندان امام حسین (علیه‌السّلام) زد. اهل بیتش را به اسارت برد و اصرار بر گناهان کبیره (خوردن خمر، قتل مردم مدینه)، داشت.
ثانیا: بسیاری از علمای اهل سنت (احمد، قاضی ابویعلی، پسرش، سفارینی، ابن جوزی، آلوسی، ابن کمال، تفتازانی، ابن عقیل و دیگران)، به خاطر کارهایی که از یزید سر زد، حکم به کفر و جواز لعنش کردند. یزید بعد از شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) اشعاری را سروده که دال بر کفر یزید است. لذا ابن حجر هیتمی می‌نویسد: کسانی که یزید را کافر دانستند، به خاطر شعرهایی است که دال بر کفرِ صریح است.

۷.۴ - کفر یزید و جواز لعن وی

ثالثا: بسیاری از علمای اهل سنت، لعن معین را بر فاسق و ظالم جایز می‌دانند و به روایاتی استدلال می‌کنند؛ چنان چه نووی و ابن حجر می‌نویسند: طبق ظواهر احادیث، لعن انسانی که متصف به گناه است (مثل ظالم و زانی و سارق و خورنده ربا)، حرام نیست. در ادامه ابن حجر می‌آورد: شیخ ما بلقینی برای جواز لعن معین به حدیثی (مردی اگر زنش را به سوی فراشش «رختخوابش» بخواند و زن امتناع کند، آن زن مورد لعن فرشتگان قرار می‌گیرد)، استدلال می‌کند و آن چیزی که شیخ ما گفت اقوی است. چون ملائکه معصوم هستند و پیروی از معصوم مشروع است. شعیب ارنؤوط از علقمی نقل می‌کند که کلام بلقینی (جواز لعن معین) را تایید می‌کند و می‌گوید: لعن ملائکه بر آن زن، به اشاره معین است. حسن بصری و ابن سیرین و ابن جوزی و سلیمان جمل و مناوی می‌نویسند: طبق ظواهر حدیث، لعن معین برکافر و فاسق جایز است.
[۸۶] صدیقی، محمد، الفتوحات الربانیة، ج۷، ص۶۱.


۷.۵ - مورد لعن قرار گرفتن آزار دهنده‌ی خدا و رسولش

رابعا: استدلال ابن تیمیه به روایت بخاری، صحیح نیست و یزید تخصصا از این روایت خارج است. چون در متن حدیث آمده که این شخص (شارب الخمر)، خداوند و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را دوست دارد. لذا لعنش جایز نیست و معیار حبّ خداوند و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است. در حالی که یزید با کارهایی که با اهل بیت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و امام حسین (علیه‌السّلام) و مردم مدینه و حرم خداوند کرده است، موجب آزار خداوند و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شده است؛ لذا طبق آیه ۵ سوره احزاب (اِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَاَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِینًا؛ کسانی که خدا و پیامبرش را مورد آزار و اذیّت قرار می‌دهند، خداوند آنها را در دنیا و آخرت از رحمت خود دور و لعن می‌کند)، مورد لعن خداوند در دنیا و آخرت قرار گرفت؛ همچنین در روایات متعدد آمده، کسی که بر مردم مدینه ظلم کند و آنها را بترساند، لعنت خداوند و جمیع ملائکه و مردم بر او باد. لذا یزید مشمول این روایت است و لعنش جایز است. چنان چه ابن جوزی و آلوسی به این روایت استدلال می‌کنند.
[۹۰] ابن جوزی، عبدالرحمن، الرد علی المتعصب العنید، ص۶۸.
ابن جوزی جنایت‌های زیادی از لشکر یزید نقل می‌کند: از جمله اینکه بعد از واقعه حرّه، هزار زن بدون همسر، صاحب فرزند شدند.
[۹۲] ابن جوزی، عبدالرحمن، الرد علی المتعصب العنید، ص۶۷.
آلوسی می‌گوید: این بغض یزید نسبت به امام علی (علیه‌السّلام) و امام حسن (علیه‌السّلام) و امام حسین (علیه‌السّلام) به تواتر معنوی ثابت است و این نشان از نفاق یزید ملعون دارد. ذهبی هم او را ناصبی می‌داند.
خامسا: ابن تیمیه ادعا می‌کند که ابوبکر عبدالعزیز لعن معین را جایز نمی‌داند. در حالی که ابن جوزی می‌نویسد: عبدالعزیز قائل به لعن یزید است.
[۹۵] ابن جوزی، عبدالرحمن، الرد علی المتعصب العنید، ص۷۴-۷۳.



ابن تیمیه ادعا می‌کند اهل سنت و ائمه اهل سنت، نه یزید را دوست دارند و نه سب و لعن می‌کنند. لذا استناد می‌کند به کلام احمد که پسر احمد از پدرش سوال کرده: چرا یزید را لعنت نمی‌کنی‌؟ گفت‌: چه زمانی دیدی پدرت کسی را لعنت کند؟ در ادامه می‌آورد: اصحاب احمد و جمیع مسلمانان بر همین نظریه هستند. نه بر یزید سب می‌کنند و نه او را دوست دارند. قاضی ابویعلی و دیگران این چنین از احمد نقل کردند. در جای دیگر، ابن تیمیه ادعا می‌کند، روایت لعن از احمد منقطع است و ثابت نیست.

۴.۱ - نقد دیدگاه

در خصوص ادعای ایشان مبنی بر عدم جواز لعن یزید، توسط اهل سنّت مطالبی از علمای اهل سنت طرح می‌شود، که این ادعا و دیدگاه اساساً رد خواهد شد.

۸.۱.۱ - دیدگاه مشهور اهل سنت

اولا: ائمه اهل سنت قائل به لعن یزید بودند. چنان چه بجیرمی شافعی می‌نویسد: احمد و ابی حنیفه و مالک، تلویحا و تصریحا می‌گویند: لعن یزید جایز است. در ادامه بجیرمی می‌آورد که استاد ابوالحسن بکری هم قائل به لعن یزید است. ابن خلکان برمکی و دیگران از کیاهراسی نقل می‌کنند: از او درباره لعن یزید سوال شده است. او در جواب گفت: قول سلف درباره یزید این است که احمد و مالک و ابوحنیفه، تلویحا و تصریحا قائل به جواز لعن یزید هستند. ولی ما به صراحت قائل به جواز لعن هستیم.

۸.۱.۲ - تحریف روایت احمد

ثانیا: ابن تیمیه، روایتی را که از احمد نقل شده تحریف می‌کند و ادامه روایت را نمی‌آورد که احمد قائل به لعن یزید بوده است. چنان چه ابن جوزی می‌آورد: چگونه کسی لعنت نشود، در حالی که خداوند در کتابش بر او لعن فرستاد و گفتم کجا خداوند در کتابش بر یزید لعن کرده است. احمد نیز آیات ۲۲ و ۲۳ سوره محمد را قرائت کرد و گفت: چه فسادی بزرگتر از قتل است؟
[۱۰۶] ابن جوزی، عبدالرحمن، الرد علی المتعصب العنید، ص۴۱-۴۰.
ابن جوزی می‌نویسد: علمایی که اهل تقوا هستند مثل احمد، بر یزید لعن فرستادند و منکر لعن یزید ملعون، در گمراهی آشکار است. احمد در مورد یزید کلامی گفته است که از لعنت نیز بیشتر است.
[۱۰۷] ابن جوزی، عبدالرحمن، الرد علی المتعصب العنید، ص۴۰-۳۴.
اما اینکه ابن تیمیه ادعا می‌کند، روایت منقطع است، ادعای بدون دلیل است. زیرا قاضی ابویعلی در کتاب المعتمد فی الاصول این روایت را با راویانش نقل می‌کند. بدون اینکه انقطاعی باشد.
[۱۰۸] ابن جوزی، عبدالرحمن، الرد علی المتعصب العنید، ص۴۱-۴۰.

آلوسی حنفی از برزنجی و ابن حجر هیتمی نقل می‌کند که احمد قائل به لعن یزید بوده است. ابن حجر هیتمی و ملاعلی قاری می‌گویند: احمد قائل به کفر یزید و لعن یزید بوده است. مظهری می‌گوید: احمد قائل به لعن یزید بوده است.

۸.۱.۳ - دیدگاه ابن جوزی

ثالثا: ابن جوزی می‌نویسد: ابوبکر خلال و صاحبش عبدالعزیز و قاضی ابویعلی و پسرش ابوالحسین، (که اعرف به مذهب احمد هستند)، قائل به جواز لعن یزید هستند.
[۱۱۳] ابن جوزی، عبدالرحمن، الرد علی المتعصب العنید، ص۷۴-۷۳.
ابن جوزی کتابی با عنوان الرد علی المتعصب العنید المانع من ذم یزید، درباره لعن یزید نوشته است و می‌گوید: پسر ابویعلی (ابوالحسین)، کتابی درباره مستحقین لعن نوشته است و در آن، نام یزید را برده است و در ادامه نوشته: کسی که از لعن یزید جلوگیری می‌کند، یا غیر عالم به جوازش است و یا منافق است.
[۱۱۴] ابن جوزی، عبدالرحمن، الرد علی المتعصب العنید، ص۴۱.
همچنین ابن عقیل
[۱۱۵] ابن کثیر، اسماعیل، البدایة والنهایة، ج۱۶، ص۲۴۱.
قائل به لعن یزید بوده و حتی یزید را کافر و زندیق می‌دانست.

۸.۱.۴ - جواز لعن یزید نزد اهل سنت

رابعا: بسیاری از علمای اهل سنت، قائل به جواز لعن یزید هستند. چنان چه تفتازانی درباره لعن یزید می‌نویسد: به تواتر معنوی ثابت است که یزید راضی به کشتن امام حسین (علیه‌السّلام) بوده و به اهل بیت (علیهم‌السّلام) اهانت کرده بود. پس ما در ایمانش توقف نمی‌کنیم و لعنت خداوند بر او و یارانش و اعوانش باد.
[۱۱۷] تفتازانی، مسعود، شرح العقائد النسفیة، ص۱۰۳.
زین الدین عراقی می‌گوید: مراد از عدم توقف در ایمانش به قرینه ما، قبلش این است که در عدم ایمانش توقف نمی‌کنیم. سفارینی حنبلی می‌گوید: اکثر متاخرین از حفاظ و متکلمین، لعن یزید لعین را جایز دانسته‌اند. در واقع چگونه لعن جایز نباشد؟ در حالی که یزید معضلات و گناهانی را انجام داد و هتک پوشش زنان کرد و هتک حرمت اهل بیت (علیهم‌السّلام) نمود، و نوه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را اذیت کرد. سفارینی در ادامه می‌گوید: من شک نمی‌کنم که گوینده این کلام (اشعار) خارج از اسلام است و خداوند و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از این شخص بیزار هستند.
آلوسی حنفی می‌نویسد: جماعتی از علما (ابن جوزی، قاضی ابویعلی، تفتازانی، سفارینیمعتقد به کفر یزید بوده و بر لعن یزید تصریح کرده‌اند. چنان چه سیوطی قائل به لعن یزید بوده است. در ادامه آلوسی تصریح به کفر یزید می‌کند و اگر بر فرض هم یزید مسلمان باشد، لعن معین بر خبیثی مانند یزید جایز است. ابن کمال می‌گوید: حق این است که لعن یزید به خاطر مشهور بودن کفرش و تواتر شرش جایز است.
علاوه بر علمای نامبرده، بسیاری از علمای اهل سنت (مطهر بن طاهر مقدسی، ابوالفرج اصفهانی، سیوطی، کردی حنفی، قوام الدین صفاری، ابوالحسن بکری، ابن محب الدین حنفی، رشیدرضا، قاضی نکری و پدرش)، قائل به جواز لعن یزید هستند. همچنین عبدالله بن زبیر که از صحابه است بر یزید لعن کرده و او را فاسق متکبر نامیده است. مامون عباسی هم در نامه‌ای که نوشته بود، قائل به جواز لعن یزید بوده است. جاحظ هم قائل به لعن یزید بوده است. ابوشامه نیز نقل می‌کند که احمد بن اسماعیل بن یوسف قزوینی وارد بغداد شد و روز عاشورا بالای منبر مشغول سخنرانی بود، به او گفتند: بر یزید لعن کن، وی خودداری کرد، پس او را از بالای منبر به پایین‌انداختند و نزدیک بود کشته شود.
[۱۳۷] ابو شامه مقدسی، عبدالرحمن، تراجم رجال القرنین السادس والسابع، ص۵.



ابن تیمیه برای عدم جواز لعن بر یزید ادعا می‌کند: از کجا معلوم که یزید (یا مابقی ظالمان)، از این کارش توبه نکرده باشند. یا کار نیکی نداشته است که این ظلم‌های او را از بین ببرد و مصیبت‌هایی ندیده است که کفاره آن ظلم‌ها شود؟

۴.۱ - نقد دیدگاه

ارائه این دیدگاه از سوی ابن تیمیه، نقدهای گوناگونی به‌آن وارد است که برخی از آن‌ها بدین قرارند:

۹.۱.۱ - فساد اخلاقی و اعتقادی یزید

اولا: ابن تیمیه باید توبه یزید را اثبات بکند و کارهای نیک یزید را نام ببرد که چه کارهای نیکی انجام داده است. در حالی که قبلا بیان شد، یزید دوران جوانی خود را با لهو و لعب به سر برد و دوران خلافت وی نیز سه سال بود که در سال اوّل، امام حسین (علیه‌السّلام) را شهید کرد و اهل بیتش را به اسارت برد و در سال دوم، قتل عام و کشتار بی‌سابقه‌ای مردم مدینه (صحابه و تابعین) را به راه‌انداخت و در سال سوم‌، خانه کعبه را به منجیق بست.
[۱۳۹] ابن جوزی، عبدالرحمن، الرد علی المتعصب العنید، ص۶۶-۶۵.
حال معلوم نیست که در کدام یک از این دوران زندگی خویش توبه کرده و کار نیکی انجام داده است.

۹.۱.۲ - انتقام نگرفتن از قاتلین امام حسین

ثانیا: اظهار ندامت یزید بعد از شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) ظاهری بود و اگر اظهار پشیمانی یزید واقعی بود، سر را به اهل بیت (علیه‌السّلام) می‌داد تا سر را به بدن مبارکش ملحق می‌کردند. چنان چه ذهبی می‌گوید: سر امام حسین (علیه‌السّلام) را به سوی کارگزارش در مدینه فرستاد که در بقیع دفنش کند. همچنین چرا یزید انتقام از قاتلین امام حسین (علیه‌السّلام) نگرفته است؟ یا آنها را مواخذه و مجازات نکرده است؟ چنان‌چه خود ابن تیمیه معترف است، یزید انتقام از قاتلین امام حسین (علیه‌السّلام) نگرفته است.

۹.۱.۳ - اصرار برگناه

ثالثا: یزید اصرار بر گناه داشته است. چنان چه آلوسی می‌نویسد: اگر بر فرض یزید را فاسق بدانیم، فاسقی مثل یزید تصور و پیدا نمی‌شود. ظاهر اینکه یزید توبه نکرده و احتمال توبه یزید ضعیف تر از ایمان یزید است. همچنین ذهبی می‌گوید: یزید با مردم مدینه آنچه خواست انجام داد و امام حسین (علیه‌السّلام) و برادران و بستگان او را کشت. شراب خورد و کارهایی ناپسند انجام داد و مردم او را دشمن داشتند. بسیاری بر ضد او قیام کردند و خداوند به عمر او برکت نداد.

۹.۱.۴ - مرگ در حال مستی

رابعا: ابن حبان و ذهبی می‌نویسند: گفته شد که یزید در یکی از شب‌ها مست شد، بلند شد و شروع به رقصیدن نمود. پس با سر به زمین خورد و مغزش متلاشی شد و مرد.


در مجموع مطالبی که بیان شد می‌توان به این نتیجه رسید، برخلاف ابن تیمیه، اهل سنت قائل هستند که یزید دستور به قتل امام حسین (علیه‌السّلام) داد و او با شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) بسیار خوش حال شده بود؛ حتی در شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) محزون هم نشده بود؛ حتی بعضی از علمای اهل سنت (مانند ذهبی و آلوسی و دیگران)، یزید را ناصبی و منافق می‌دانستند؛ برخلاف ادعای ابن تیمیه، در تاریخ ثبت شد که سر امام حسین (علیه‌السّلام) همراه اهل بیتش به عنوان اسیر به سمت شام فرستاده شدند و قیام امام حسین (علیه‌السّلام) بر یزید ظالم و فاسق، برخلاف اعتقاد ابن تیمیه، حق و موافق شرع بوده است. ابن تیمیه اعتقاد دارد، لعن یزید جایز نیست و برای آن ادله‌ای ذکر کرد. در حالی که بسیاری از بزرگان اهل سنت مثل احمد و اصحابش (خلال، عبدالعزیز، قاضی ابویعلی و ابن جوزی)، قائل به لعن یزید بودند و برای آن دلایلی ذکر کردند و بسیاری از علمای اهل سنت قائل به کفر یزید بودند. یزید از جمله کسانی بود که اصرار بر گناه داشته و گزارشی مبنی بر توبه یزید در تاریخ ثبت نشده است. بلکه در بعضی از نقل‌های تاریخی آمده، که یزید در حال مستی به هلاکت رسیده است.


(۱) ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ اوّل، ۱۴۱۷ق.
(۲) ابن اعثم کوفی، احمد بن محمد، الفتوح، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.
(۳) ابن الوردی، عمر، تاریخ ابن الوردی، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
(۴) ابن تیمیه، احمد، راس الحسین، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.
(۵) ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوی، تحقیق: عبدالرحمن بن محمد بن قاسم، مدینه، مجمع الملک فهد لطباعة المصحف الشریف، ۱۴۱۶ق.
(۶) ابن تیمیه، احمد، منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة القدریة، تحقیق: محمد رشاد سالم، عربستان، جامعة الامام محمد بن سعود الاسلامیة، چاپ اوّل، ۱۴۰۶ق.
(۷) ابن جریر طبری، محمّد، تاریخ الرسل و الملوک وصلة تاریخ الطبری، بیروت، دارالتراث، چاپ دوّم، ۱۳۸۷ق.
(۸) ابن جوزی، عبدالرحمن، الرد علی المتعصب العنید المانع من ذم الیزید، تحقیق: دکتر هیثم عبدالسلام محمد، بیروت: دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۶ق.
(۹) ابن جوزی، عبدالرحمن، المنتظم فی تاریخ الامم والملوک، محقق: محمد عبدالقادر عطا، مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
(۱۰) ابن حبان بستی، محمّد، السیرة النبویة واخبار الخلفاء، بیروت، الکتب الثقافیة، چاپ سوّم، ۱۴۱۷ق.
(۱۱) ابن حبان دارمی، محمّد، الثقات، دکن، هند، دائرة المعارف العثمانیة بحیدر آباد، چاپ اوّل، ۱۳۹۳ق.
(۱۲) ابن حجر عسقلانی، احمد، فتح الباری شرح صحیح البخاری، بیروت، دارالمعرفة، بی‌تا.
(۱۳) ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا والخبر فی تاریخ العرب والبربر ومن عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، محقق: خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق.
(۱۴) ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان وانباء ابناء الزمان، محقق: احسان عباس، بیروت، دار صادر، بی‌تا.
(۱۵) ابن سعد، محمّد، الطبقات الکبری، تحقیق: احسان عباس، بیروت، دار صادر، چاپ اوّل، ۱۹۶۸م.
(۱۶) ابن سعد، مصطفی، مطالب اولی النهی فی شرح غایة المنتهی، بی جا، المکتب الاسلامی، چاپ دوم، ۱۴۱۵ق.
(۱۷) ابن عساکر، ابوالقاسم، تاریخ دمشق، تحقیق: عمرو بن غرامة العمروی، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ق.
(۱۸) ابن کثیر دمشقی، اسماعیل، البدایة والنهایة، تحقیق: عبدالله بن عبدالمحسن الترکی، بی جا، دار هجر، چاپ اوّل، ۱۴۱۸ق.
(۱۹) ابوالفرج اصفهانی، علی، مقاتل الطالبیین، محقق: السید احمد صقر، بیروت، دارالمعرفة، بی‌نا، بی‌تا.
(۲۰) ابوشامه مقدسی، عبدالرحمن، تراجم رجال القرنین السادس والسابع المعروف بالذیل علی الروضتین، محقق: ابراهیم شمس الدین، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
(۲۱) آلوسی، محمود بن عبدالله، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، تحقیق: علی عبدالباری عطیة، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اوّل، ۱۴۱۵ق.
(۲۲) بجیرمی، سلیمان بن محمد، تحفة الحبیب علی شرح الخطیب حاشیة البجیرمی علی الخطیب، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ق.
(۲۳) بخاری، محمّد، صحیح بخاری، تحقیق: محمد زهیر بن ناصر، بیروت، دار طوق النجاة، چاپ اوّل، ۱۴۲۲ق.
(۲۴) بلاذری، احمد بن یحیی، جمل من انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض الزرکلی، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
(۲۵) تفتازانی، مسعود بن عمر، شرح العقائد النسفیة، قاهره، مکتبة الکلیات الازهریة، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
(۲۶) جاحظ، عمرو بن بحر، رسائل الجاحظ، تحقیق و شرح: عبدالسلام محمد‌هارون، قاهره، مکتبة الخانجی، ۱۳۸۴ق.
(۲۷) جمل، سلیمان بن عمر، فتوحات الوهاب بتوضیح شرح منهج الطلاب المعروف بحاشیة الجمل، بیروت، دارالفکر، بی‌تا.
(۲۸) دینوری، احمد بن داود، الاخبار الطوال، تحقیق: عبدالمنعم عامر، قاهره، دار احیاء الکتب العربی، چاپ اول، ۱۹۶۰م.
(۲۹) ذهبی، محمّد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، تحقیق: مجموعة من المحققین باشراف الشیخ شعیب الارناؤوط، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ سوّم، ۱۴۰۵ق.
(۳۰) ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام ووفیات المشاهیر والاعلام، تحقیق: بشار عوّاد معروف، بی‌جا، دارالغرب الاسلامی، چاپ اوّل، ۲۰۰۳م.
(۳۱) رشیدرضا، محمد، تفسیر القرآن الحکیم (تفسیر المنار)، بی‌جا، الهیئة المصریة العامة للکتاب، ۱۹۹۰م.
(۳۲) سبط ابن جوزی، یوسف بن حسام، تذکرة الخواص المعروف بتذکرة خواص الامة فی خصائص الائمة، محقق: دکتر عامر النجار، بی‌جا، مکتبة الثقافة الدینیة، چاپ اول، ۱۴۲۹ق.
(۳۳) سفارینی حنبلی، محمد، غذاء الالباب شرح منظومة الآداب، تحقیق: محمد عبدالعزیز الخالدی، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ دوم، ۱۴۲۳ق.
(۳۴) سفارینی حنبلی، محمد، کشف اللثام شرح عمدة الاحکام، تحقیق: نورالدین طالب، کویت، وزارة الاوقاف و الشؤون الاسلامیة، سوریه، دار النوادر، چاپ اول، ۱۴۲۸ق.
(۳۵) سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر، تاریخ الخلفاء، محقق: حمدی الدمرداش، بی‌جا، مکتبة نزار مصطفی الباز، چاپ اول، ۱۴۲۵ق.
(۳۶) شبروای، عبدالله بن محمد، الاتحاف بحب الاشراف‌، بی‌جا، دارالکتاب الاسلامی، چاپ اول، ۱۴۲۳ق.
(۳۷) شوکانی، محمّد بن علی، نیل الاوطار، تحقیق: عصام الدین الصبابطی، مصر، دارالحدیث، چاپ اوّل، ۱۴۱۳ق.
(۳۸) صالحی مقدسی، محمد بن مفلح، الآداب الشرعیة والمنح المرعیة، بی‌جا، عالم الکتب، بی‌تا.
(۳۹) صدیقی، محمد بن علان، الفتوحات الربانیة علی الاذکار النواویة، بی‌جا، جمعیة النشر والتالیف الازهریة، بی‌تا.
(۴۰) طبرانی، سلیمان، المعجم الکبیر، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، قاهره، مکتبة ابن تیمیة، چاپ دوّم، بی‌تا.
(۴۱) طبرانی، سلیمان، معجم الکبیر، تحقیق: حمدی بن عبدالمجیدالسلفی، قاهره، مکتبة ابن تیمیة، چاپ دوّم، بی‌تا.
(۴۲) طبرانی، سلیمان، معجم الاوسط، تحقیق: طارق بن عوض الله بن محمد و عبدالمحسن بن ابراهیم الحسینی، قاهره‌، دار الحرمین، بی‌تا.
(۴۳) عزیزی، علی بن احمد، السراج المنیر شرح الجامع الصغیر فی حدیث البشیر النذیر، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.
(۴۴) عصامی، عبدالملک، سمط النجوم العوالی فی انباء الاوائل والتوالی، محقق: عادل احمد عبدالموجود، علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.
(۴۵) قاضی نکری، عبدالنبی، دستور العلماء جامع العلوم فی اصطلاحات الفنون، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، ۱۴۲۱ق.
(۴۶) مظهری، محمّد ثناءالله، التفسیر المظهری، تحقیق: غلام نبی التونسی، پاکستان، مکتبة الرشدیة، ۱۴۱۲ق.
(۴۷) مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء والتاریخ، بی‌جا، مکتبة الثقافة الدینیة، بی‌نا، بی‌تا.
(۴۸) مناوی، زین الدین محمد، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، مصر‌، المکتبة التجاریة الکبری، چاپ اول، ۱۳۵۶ق.
(۴۹) نووی، یحیی بن شرف، الاذکار، تحقیق: عبدالقادر الارنؤوط، بیروت، دارالفکر للطباعة والنشر والتوزیع، ۱۴۱۴ق.
(۵۰) نیشابوری، مسلم، صحیح مسلم، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا.
(۵۱) هروی قاری، علی، شرح الشفا، بیروت‌، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، ۱۴۲۱ق.
(۵۲) هیتمی، احمد، الصواعق المحرقة علی اهل الرفض والضلال والزندقة، تحقیق: عبدالرحمن بن عبدالله الترکی و کامل محمد الخراط، لبنان، مؤسسة الرسالة، چاپ اوّل، ۱۴۱۷ق.
(۵۳) هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، تحقیق: حسام الدین القدسی، قاهره، مکتبة القدسی، ۱۴۱۴ق.
(۵۴) یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ الیعقوبی،بیروت، دار صادر، بی‌تا.


۱. ابن تیمیه، احمد، منهاج السنة، ج۴،ص۴۷۲.    
۲. ابن تیمیه، احمد، منهاج السنة، ج۴، ص۵۵۷    
۳. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۴۱.    
۴. ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، ج۵، ص۱۰.    
۵. بلاذری، احمد، جمل من انساب الاشراف، ج۵، ص۳۰۶.    
۶. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۴۸.    
۷. ابن اثیر، علی، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۲۵-۲۲۴.    
۸. ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، ج۵، ص۱۸.    
۹. ابن عساکر، علی، تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۱۳.    
۱۰. سیوطی، عبدالرحمن، تاریخ الخلفاء، ص۱۵۷.    
۱۱. ذهبی، محمّد، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۳۸.    
۱۲. ابن اثیر، علی، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۳۴.    
۱۳. ابن اثیر، علی، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۷.    
۱۴. شبروای، عبدالله، الاتحاف، ص۱۷۴.    
۱۵. ابن جریر طبری، محمّد، تاریخ الرسل والملوک، ج۵، ص۳۳۸.    
۱۶. طبرانی، سلیمان، معجم الکبیر، ج۳، ص۱۱۵.    
۱۷. ذهبی، محمّد، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۰۵.    
۱۸. بلاذری، احمد، جمل من انساب الاشراف، ج۲، ص۸۵.    
۱۹. ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۸۶.    
۲۰. ابن تیمیه، احمد، منهاج السنة، ج۴، ص۴۷۲.    
۲۱. ابن جریر طبری، محمّد، تاریخ الرسل و الملوک، ج۵، ص۵۰۶.    
۲۲. ذهبی، محمّد، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۱۷.    
۲۳. ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، ج۵، ص۲۰.    
۲۴. ابن اثیر، علی، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۹۰.    
۲۵. سیوطی، عبدالرحمن، تاریخ الخلفاء، ص۱۵۸.    
۲۶. ابن تیمیه، احمد، راس الحسین، ص۲۰۸.    
۲۷. ابن جوزی، عبدالرحمن، الرد علی المتعصب العنید، ص۶۰.
۲۸. بلاذری، احمد، جمل من انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۶.    
۲۹. ابن اثیر، علی، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۸۵.    
۳۰. ابن کثیر، اسماعیل، البدایة والنهایة، ج۱۱، ص۵۶۰.    
۳۱. ابن کثیر، اسماعیل، البدایة والنهایة، ج۱۱، ص۵۶۰.    
۳۲. ابن اثیر، علی، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۸۷.    
۳۳. ابن تیمیه، احمد، منهاج السنة، ج۴، ص۵۵۷.    
۳۴. ابن تیمیه، احمد، راس الحسین، ص۲۰۶.    
۳۵. ابن جوزی، عبدالرحمن، الرد علی المتعصب العنید، ص۵۸.
۳۶. ابن جوزی، عبدالرحمن، الرد علی المتعصب العنید، ص۵۸.
۳۷. ابن کثیر، اسماعیل، البدایة والنهایة، ج۱۱، ص۵۵۹.    
۳۸. ابن کثیر، اسماعیل، البدایة والنهایة، ج۱۱، ص۵۵۹.    
۳۹. ابن جوزی، عبدالرحمن، المنتظم، ج۵، ص۳۴۴.    
۴۰. ابن سعد، محمّد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۳۸.    
۴۱. طبرانی، سلیمان، معجم الکبیر، ج۳، ص۱۰۴.    
۴۲. ابن عساکر، علی، تاریخ دمشق، ج۷۰، ص۱۴.    
۴۳. ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، ج۵، ص۱۹.    
۴۴. ذهبی، محمّد، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۱۹.    
۴۵. هیثمی، علی، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۹۵.    
۴۶. ابوالفرج اصفهانی، علی، مقاتل الطالبیین، ص۱۱۹.    
۴۷. ابن کثیر، اسماعیل، البدایة والنهایة، ج۱۱، ص۵۵۷.    
۴۸. سفارینی حنبلی، محمد، غذاء الالباب، ص۹۶.
۴۹. ابن وردی، عمر، تاریخ ابن الوردی، ج۱، ص۱۶۴.    
۵۰. ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، ج۲، ص۶۳۶.    
۵۱. هیتمی، احمد، الصواعق المحرقة، ج۲، ص۵۷۹.    
۵۲. ابن تیمیه، احمد، منهاج السنة، ج۴، ص۵۳۱-۵۳۰.    
۵۳. ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوی، ج۴، ص۱۵۸.    
۵۴. ابن جریر طبری، محمّد، تاریخ الرسل والملوک، ج۵، ص۴۰۳.    
۵۵. ابن اثیر، علی، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۵۹.    
۵۶. طبرانی، سلیمان، معجم الکبیر، ج۳، ص۱۱۴.    
۵۷. ذهبی، محمّد، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۱۰.    
۵۸. ابن خلدون، عبدالرحمن، دیوان المبتدا والخبر فی تاریخ العرب، ص۲۷۱-۲۶۹.
۵۹. شوکانی، محمّد، نیل الاوطار، ج۷، ص۲۰۸.    
۶۰. رشیدرضا، محمد، تفسیر القرآن الحکیم (تفسیر المنار)، ج۱۲، ص۱۵۱    .
۶۱. رشیدرضا، محمد، تفسیر القرآن الحکیم (تفسیر المنار)،ج۶، ص۳۰۴.    
۶۲. ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۸۷.    
۶۳. بخاری، محمّد، صحیح بخاری، ج۴، ص۴۲.    
۶۴. ابن تیمیه، احمد، منهاج السنة، ج۴، ص۵۷۲.    
۶۵. بلاذری، احمد، جمل من انساب الاشراف، ج۵، ص۸۶.    
۶۶. ابن اثیر، علی، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۵۶.    
۶۷. ابن خلدون، عبدالرحمن، دیوان المبتدا والخبر فی تاریخ العرب، ج۳، ص۱۲.
۶۸. ابن حجر عسقلانی، احمد، فتح الباری، ج۶، ص۱۰۲.    
۶۹. عزیزی، علی، السراج المنیر، ج۲، ص۲۰۵.
۷۰. مناوی، محمد، فیض القدیر، ج۳، ص۸۴.    
۷۱. ابن تیمیه، احمد، منهاج السنة، ج۴، ص۵۷۱.    
۷۲. بخاری، محمّد، صحیح بخاری، ج۸، ص۱۵۸.    
۷۳. ابن تیمیه، احمد، منهاج السنة، ج۴، ص۵۶۹.    
۷۴. ابن جریر طبری، محمّد، تاریخ الرسل والملوک، ج۱۰، ص۶۰.    
۷۵. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء والتاریخ، ج۶، ص۱۲-۱۳.    
۷۶. ابوالفرج اصفهانی، علی، مقاتل الطالبیین، ص۱۱۹.    
۷۷. دینوری، احمد، الاخبار الطوال، ص۲۶۷.    
۷۸. عصامی، عبدالملک، سمط النجوم العوالی، ج۳، ص۱۸۲.    
۷۹. هیتمی، احمد، الصواعق المحرقة، ج۲، ص۶۳۱-۶۳۰.    
۸۰. نووی، یحیی، الاذکار، ص۳۵۳.    
۸۱. ابن حجر عسقلانی، احمد، فتح الباری، ج۱۲، ص۷۶.    
۸۲. نووی، یحیی، الاذکار، ص۳۵۳.    
۸۳. جمل، سلیمان، فتوحات الوهاب المعروف بحاشیة الجمل، ج۱، ص۳۹۰.    
۸۴. مناوی، محمد، فیض القدیر، ج۶، ص۳۲۹.    
۸۵. سفارینی حنبلی، محمد، کشف اللثام، ج۶، ص۴۱۰.    
۸۶. صدیقی، محمد، الفتوحات الربانیة، ج۷، ص۶۱.
۸۷. صالحی مقدسی، محمد، الآداب الشرعیة، ج۱، ص۲۷۲-۲۶۹.    
۸۸. احزاب/سوره۳۳، آیه۵.    
۸۹. طبرانی، سلیمان، معجم الاوسط، ج۴، ص۵۳.    
۹۰. ابن جوزی، عبدالرحمن، الرد علی المتعصب العنید، ص۶۸.
۹۱. آلوسی، محمود، روح المعانی، ج۱۳، ص۲۲۷.    
۹۲. ابن جوزی، عبدالرحمن، الرد علی المتعصب العنید، ص۶۷.
۹۳. آلوسی، محمود، روح المعانی، ج۱۳، ص۲۳۳.    
۹۴. ذهبی، محمّد، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۳۷.    
۹۵. ابن جوزی، عبدالرحمن، الرد علی المتعصب العنید، ص۷۴-۷۳.
۹۶. ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۸۳    .
۹۷. ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوی، ج۳، ص۴۱۲.    
۹۸. ابن تیمیه، احمد، راس الحسین، ص۲۰۵.    
۹۹. ابن تیمیه، احمد، منهاج السنة، ج۴، ص۵۷۳.    
۱۰۰. بجیرمی، سلیمان، تحفة الحبیب، ج۴، ص۲۲۸.    
۱۰۱. ابن خلکان، احمد، وفیات الاعیان، ج۳، ص۲۸۷.    
۱۰۲. عصامی، عبدالملک، سمط النجوم العوالی فی أنباء الأوائل والتوالی، ج۳، ص۲۱۱.    
۱۰۳. سفارینی حنبلی، محمد، غذاء الالباب، ج۱، ص۱۲۴.    
۱۰۴. محمد/سوره۴۷، آیه۲۲.    
۱۰۵. محمد/سوره۴۷، آیه۲۳.    
۱۰۶. ابن جوزی، عبدالرحمن، الرد علی المتعصب العنید، ص۴۱-۴۰.
۱۰۷. ابن جوزی، عبدالرحمن، الرد علی المتعصب العنید، ص۴۰-۳۴.
۱۰۸. ابن جوزی، عبدالرحمن، الرد علی المتعصب العنید، ص۴۱-۴۰.
۱۰۹. آلوسی، محمود، روح المعانی، ج۱۳، ص۲۲۷.    
۱۱۰. شبروای، عبدالله، الاتحاف، ص۱۷۷.    
۱۱۱. هروی قاری، علی، شرح الشفا، ج۲، ص۵۵۲.    
۱۱۲. مظهری، محمّد، التفسیر المظهری، ج۸، ص۴۳۴.    
۱۱۳. ابن جوزی، عبدالرحمن، الرد علی المتعصب العنید، ص۷۴-۷۳.
۱۱۴. ابن جوزی، عبدالرحمن، الرد علی المتعصب العنید، ص۴۱.
۱۱۵. ابن کثیر، اسماعیل، البدایة والنهایة، ج۱۶، ص۲۴۱.
۱۱۶. سبط ابن جوزی، یوسف بن حسام، تذکرة الخواص، ص۲۶۰.    
۱۱۷. تفتازانی، مسعود، شرح العقائد النسفیة، ص۱۰۳.
۱۱۸. مناوی، محمد، فیض القدیر، ج۳، ص۸۴.    
۱۱۹. سفارینی حنبلی، محمد، غذاء الالباب، ج۱، ص۱۲۳.    
۱۲۰. آلوسی، محمود، روح المعانی، ج۱۳، ص۲۲۸.    
۱۲۱. مناوی، محمد، فیض القدیر، ج۱، ص۲۰۴.    
۱۲۲. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء والتاریخ، ج۶، ص ۶.    
۱۲۳. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء والتاریخ، ج۶، ص۸    
۱۲۴. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء والتاریخ، ج۶، ص۱۲    
۱۲۵. ابوالفرج اصفهانی، علی، مقاتل الطالبیین، ص۱۱۹.    
۱۲۶. سیوطی، عبدالرحمن، تاریخ الخلفاء، ص۱۵۷.    
۱۲۷. مناوی، محمد، فیض القدیر، ج۱، ص۲۰۴.    
۱۲۸. مناوی، محمد، فیض القدیر، ج۱، ص۲۰۴.    
۱۲۹. بجیرمی، سلیمان، تحفة الحبیب، ج۴، ص۲۲۸.    
۱۳۰. ابن سعد، مصطفی، مطالب اولی النهی، ج۵، ص۶۵۸.    
۱۳۱. رشیدرضا، محمد، تفسیر القرآن الحکیم (تفسیر المنار)، ج۶، ص۳۰۴.    
۱۳۲. قاضی نکری، عبدالنبی، دستور العلماء، ج۳، ص۱۲۳.    
۱۳۳. قاضی نکری، عبدالنبی، دستور العلماء، ج۴، ص۱۳۵.    
۱۳۴. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء والتاریخ، ج۶، ص۱۳.    
۱۳۵. ابن جریر طبری، محمّد، تاریخ الرسل و الملوک، ج۱۰، ص۶۲.    
۱۳۶. جاحظ، عمرو بن بحر، رسائل الجاحظ، ج۲، ص۱۵-۱۳.    
۱۳۷. ابو شامه مقدسی، عبدالرحمن، تراجم رجال القرنین السادس والسابع، ص۵.
۱۳۸. ابن تیمیه، احمد، منهاج السنة، ج۴، ص۵۷۱.    
۱۳۹. ابن جوزی، عبدالرحمن، الرد علی المتعصب العنید، ص۶۶-۶۵.
۱۴۰. ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، ج۲، ص۵۷۸.    
۱۴۱. ابن تیمیه، احمد، مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۴۸۰.    
۱۴۲. آلوسی، محمود، روح المعانی، ج۱۳، ص۲۲۹.    
۱۴۳. ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، ج۲، ص۵۸۵.    
۱۴۴. ابن حبان دارمی، محمّد، الثقات، ج۲، ص۳۱۴.    
۱۴۵. ابن حبان بستی، محمّد، السیرة النبویة واخبار الخلفاء، ج۲، ص۵۶۲.    
۱۴۶. ذهبی، محمّد، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۳۷.    



عبدالله زاده، سیدمصطفی، مجله سراج منیر شماره ۳۵، بر گرفته از مقاله «نقد دیدگاه ابن‌تیمیه درباره یزید از منظر علمای اهل‌سنت». تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۱۱/۰۶    






جعبه ابزار