کودکان استثنایی (فقه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کودکان استثنایی، کودکانیاند که دارای یکی از دو ویژگی عقب ماندگی ذهنی یا معلولیت جسمانی هستند. این کودکان با تفاوتها و ویژگیهای استثنایی نسبت به دیگر کودکان، در حقیقت از نقطهنظر خصوصیات مختلف جسمانی، ذهنی، روانی، عاطفی، سازگاری اجتماعی و غیره یکسان نبوده و نسبت به دیگران دارای تفاوتهای خاصّی میباشند.
عامل مادی و معنوی از عوامل مؤثر در به وجود آمدن کودکان استثنایی است، و مسئول نقص و عقبافتادگی موجودی که معلول همین عوامل است، جز
انسان نمیتواند باشد. بنابراین بسیار بیانصافی است که در چنین مواردی خداوند بزرگ را مسئول نقص و بدبختی یک انسان معرّفی کنیم.
وجوب تعلیم و
تربیت کودکان سالم بر
والدین و مربّیان آنها، به اولّویت قطعی کودکان استثنایی را شامل میشود. افزون بر این به استناد روایات باید کودکان استثنایی، با فرض اینکه ضعیف، علیل و مریض میباشند و نسبت بهکودکان عادی نیازمندی بیشتری دارند، از مساعدت و کمک بیشتری برخوردار شوند، بنابراین بر والدین آنها و
حکومت اسلامی و آحاد ملّت مسلمان بهصورت
کفایی واجب است آنان را مساعدت نموده و برای آنها زمینه تعلیم و تربیت مناسب و زندگی شرافتمندانه فراهم سازند.
کودک استثنایی در درجه اول یک
کودک است و سپس کودکی است با تفاوتها و ویژگیهای استثنایی نسبت به دیگر کودکان این ویژگیهاست که پدران و مادران و مربیّان آنها باید خود را با آن سازگار و هماهنگ نمایند. در حقیقت افراد انسانی از نقطهنظر خصوصیات مختلف جسمانی، ذهنی، روانی، عاطفی، سازگاری اجتماعی و غیره یکسان نبوده و نسبت به دیگران دارای تفاوتهای خاصّی میباشند.
در واقع نهتنها هر فرد نسبت به افراد دیگر از ابعاد مختلف جسمانی و ذهنی دارای تفاوتهای ویژهای است، بلکه بین توانائیها و استعدادهای مختلف (از قبیل استعداد فنی و هنری و سیاسی) هر فرد نیز تفاوتهایی مشهود و موجود است. بدینترتیب هر فرد نسبت به افراد دیگر استثنایی است و کلمه استثنایی بهطور اعم و به معنای دقیق علمی خود، نمیتواند فقط به گروه خاصی از افراد جامعه و کودکان اطلاق شود، بنابراین کلمه استثنایی نمایانگر انواع ویژگیها و تفاوتها است و هر کودکی نسبت به دیگر کودکان میتواند از نظر جسمانی، روانی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و... استثنایی باشد، ولی مقصود از کودک استثنایی در این بخش کودکی است که دارای یکی از دو ویژگی عقب ماندگی ذهنی یا معلولیت جسمانی باشد.
عقبماندگی ذهنی عبارت است از پایین بودن کنش هوش عمومی در حدّ کمتر از متوسط و اختلال در رفتار سازشی که در یکی از مراحل
رشد و تحّول صورت پذیرد. همچنین گفته شده است که عقبماندگی ذهنی حالتی است از محدودیت کنش هوش عمومی در حد قابل ملاحظه (معنیدار) پایینتر از میانگین و توام است با اختلال رفتار سازشی که در دوران «تحول روانی» به وقوع میپیوندد.
کاملاً روشن است که کودکان عقبمانده ذهنی از نظر آمادگی بدنی، توانایی حرکتی و مکانیک بدن نیاز به پیشرفت دارند، و وضعیت بدنی آنها معمولاً دچار ضعف است و شادابی و نشاط جسمی خوبی ندارند. چگونگی گام برداشتن و راه رفتن آنان نامتعادل و ناهماهنگ است و بههمین دلیل در هماهنگیهای کلی حرکات بدن ضعیف میباشند. در مطالعات مقایسهای همیشه دانشآموزان عقبمانده ذهنی در زمینههای قدرت تحمّل، چابکی، تعادل و سرعت، دویدن، انعطافپذیری و زمان واکنش نسبت به دانشآموزان عادی امتیازهای کمتری بهدست میآورند.
مشکلات مفصلبندی و تلفظ شمرده، صدای ناهنجار و گفتار ناهماهنگ از رایجترین و عمومیترین اختلالات گفتار و زبان عقبمانده ذهنی است. بسیاری از متخصصان اینگونه اختلالها را نتیجه تاخیر در رشد عضلانی و عصبی میدانند که منجر به ضعف در هماهنگی عضلات و اندام گفتاری میگردد.
کودکان معلول جسمانی به کودکانی گفته میشود که محدودیتهای جسمانی غیرحسّی یا مشکلات سلامتی آنها، خدمات ویژهای را در امر یادگیری و تحصیل ایجاب میکند.
بهعبارت دیگر، مقصود از کودکان دارای معلولیّت جسمی کودکانی هستند که شرایط جسمانی آنها بیش از هر چیز نگران کننده است، در حالی که ممکن است خصوصیات دیگری نظیر پریشانیهای عاطفی، ناتوانی یادگیری، اختلالات گفتاری و زبانی، عقبماندگی ذهنی و حتّی نبوغ و
هوش سرشار داشته باشند.
گاه بعضی از کودکان استثنایی و ناقص دیده به جهان میگشایند و اگر در همان روزهای اوّل تولّد، زندگی را بدرود نگویند، باید عمری را به ناکامی و حسرت بگذرانند و همواره چشم انتظار کمک و ترحّم انسانهای دیگر باشند.
این وضع خاص و استثنایی، معلول چه عاملی است؟ چهبسا بعضی از انسانهای ناآگاه، خداوند بزرگ را مسئول نقص و بدبختی اینگونه کودکان معرفّی میکنند و بسیار سؤال میشود چرا
خداوند یکی را ناقص و علیل و رنجور ناتوان میآفریند؟ و یکی را کامل و سالم و مستعد؟ کودک ناتوان چه تقصیری دارد که باید ناقص متولّد شود و عمری را با سختی و مشکلات طاقتفرسا سپری سازد؟
این نگرش قطعاً باطل و بیدلیل است. در توضیح باید گفت که کارخانه عظیم
خلقت با تمام مواد و عناصری که در آن بهکار رفته، آنچنان کامل و منظّم است که محال است کسی بتواند در کار آن نقص یا قصوری بیابد، در این کارخانه بزرگ و وسیع و دقیق هر چیز بهاندازه آفریده شده و با سایر مخلوقات و موجودات هماهنگ است. در
قرآن کریم آمده است: خداوند بزرگ همان کسی است که هرچه آفرید نیکو آفرید. «الَّذی اَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ
» هر چیزی که مخلوق خدا است زیبا و نیک است، حسن و زیبایی دائرمدار خلقت است. همچنان که خلقت دائرمدار حسن و زیبایی است. پس هیچ خلقی نیست، مگر آنکه به
احسان خدا زیبا و نیکو است، بنابراین خلقت و حسن و زیبایی باهم متلازمند و هرگز از هم جدا نمیشوند.
تمام افعال
خداوند حکیم از روی
حکمت و درست و بجاست و تمام نیکو و زیبا میباشد. فعل قبیح و ناقص محال است از او صادر شود. حتی پستترین مخلوقات و بدترین درندگان و گزندگان و خارهای بیابانی، صورت آنها در حد خود و آنچه مربوط به خلقت آنها است، زیبا است و مطابق حکمت و مصلحت و مفید میباشد.
خلاصه آنکه خداوند بزرگ بنای کاخ عظیم خلقت را بر «
نظام احسن» یعنی بر چنان نظمی استوار کرد که از آن کاملتر تصوّر نمیشود.
قانون علیت آنچنان با استحکام و قاطعیت بر کائنات حکومت میکند که دانش بشری با همه محدودیت و نارسایی خود توانسته است در موارد بیشماری به راز آن پی ببرد و سیطره آن را باز شناسد. جهان ما جهانی است عظیم بر اساس محاسباتی دقیق و حکیمانه و قوانینی استوار و نظمی حیرت انگیز، انسان نهتنها قادر است این رموز حیرتانگیز و روابط دقیق حوادث و وقایع را دریابد، بلکه قدرتی به او عطا شده است که میتواند در بسیاری از موارد در علل و عوامل تاثیر کند و مسیر حوادث را به نفع یا زیان خود دگرگون سازد.
اینمطلب کاملاً صحیح است که پیدایش و جنبش هر موجود زندهای به اراده آفریدگار بزرگ جهان است، ولی بهواسطه همان رابطه علّی و معلولی کائنات است که نقص و نادرست بودن بعضی از عوامل در وضع موجود اثر میگذارد و او را دچار نقص و کمبود میسازد، در آنجا که پارهای از شرایط و عوامل به اختیار و خواست و خواهش انسان ارتباط پیدا میکند، مسئول نقص و عقبافتادگی موجودی که معلول همین عوامل است، جز
انسان نمیتواند باشد. بنابراین بسیار بیانصافی است که در چنین مواردی خداوند بزرگ را مسئول نقص و بدبختی یک انسان معرّفی کنیم.
از
آیات قرآن استفاده میشود که بین اعمال انسان و حوادثی که رخ میدهد تا حدّی ارتباط وجود دارد، بهعنوان نمونه خداوند میفرماید: اگر مردم که در شهرها و آبادیها زندگی میکنند ایمان بیاورند و تقوی پیشه کنند برکات آسمان و زمین را بر آنها میگشاییم. «وَ لَوْ اَنَّ اَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ اْلاَرْضِ
» از این آیه معلوم میشود حوادثی که در
جهان بهوجود میآید تا حدّی تابع اعمال مردم است، اگر نوع بشر بر طبق
رضای خدا عمل کنند و راه
طاعت خدا را پیش گیرند، نزول خیرات و باز شدن درهای برکات را خواهند داشت و اگر این نوع از راه
عبودیت منحرف شوند و اعمال زشت را مرتکب گردند، باید منتظر بلاها و مصیبتها باشند.
در آیه دیگر میخوانیم: فساد در خشکی و
دریا بهخاطر کارهایی که مردم انجام دادهاند آشکار شده، خداوند میخواهد نتیجه بعضی از اعمال آنها را به آنها بچشاند، شاید بهسوی حق بازگردند. «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ اَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ
» این آیه معنی وسیع و گستردهای پیرامون ارتباط
فساد و
گناه با یکدیگر را بیان میکند و از آن استفاده میشود هرجا فسادی ظاهر شود، بازتاب اعمال مردم است و هر کار نادرست، چه در مقیاس محدود و چه گسترده عکسالعمل نامطلوبی دارد، یعنی بین فساد و نقصان رابطه طبیعی وجود دارد.
ظاهر این آیه در مورد جوامع انسانی است که بهخاطر اعمالشان گرفتار نابسامانیها میشوند و ممکن است این قضیه در مورد فرد، فرد انسانها نیز صادق شود و هرکس در مقابل گناهی که مرتکب میشود به مصیبتی در جسم و جان یا اموال و متعلقاتش گرفتار گردد.
خلاصه آنکه افعال انسان، خواسته یا ناخواسته، بهگونهای میتواند در پیدایش کودکانی که عقب افتادگی جسمی یا روحی و یا اجتماعی دارند مؤثر باشد و در حقیقت وجود آنها متاثر از علل و عواملی است مربوط به محیط زندگی و وضع جسمی و روحی والدین و اجداد آنها و بیگمان بعضی از عوامل تاثیر بیشتری دارند.
عوامل مؤثر در به وجود آمدن کودکان استثنایی را میتوان به دو قسم تقسیم کرد.
چهبسا ممکن است نقص جسمی و روحی، معلول عوامل مادی باشد. بهعنوان نمونه در مورد
تغذیه یکی از پژوهشگران نگاشته است: «کمبود پروتئین و کالری در سالهای اوّلیه زندگی ممکن است مشکلات زیست شیمی مغز را سبب شود، این کمبودها مشکل عام و خاص مغزی ایجاد میکند، گرچه شدت نقص به سالی که فرد با سوء تغذیه مواجه بوده، میزان سوء تغذیه و مدّت آن بستگی دارد، البتّه بیشتر مطالعات تغذیهای نیز در مورد کسانی است که فزونکنشی دارند.
همچنین برخی در مورد فلج مغزی گفتهاند: «هر عاملی که در جریان رشد مغز به آن آسیب برساند میتواند منجر به فلج مغزی شود، مثلاً قبل از تولّد عفونتهای مادر، بیماری مزمن، ضربه جسمی، مواد سمّی، در معرض اشعه ایکس قرار گرفتن مادر میتواند به مغز جنین آسیب برساند و در جریان
وضع حمل ممکن است این اتّفاق بیافتد. تولّد نارس، محرومیت از اکسیژن، تب شدید عفونی، مسمومیّت و خونریزی ممکن است در بعد از تولّد به کودک آسیب برساند با وجودی که فلج مغزی کودکان در هر سطح اجتماعی ممکن است بروز کند، ولی در بین مادرانی که وضعیت اجتماعی اقتصادی پایین دارند بیشتر است، مواردی که در عوامل ژنتیکی (کروموزومی) باعث فلج مغزی است، نادر است، در برخی از موارد مربوط به اختلالات بیوشیمیایی ژنتیکی که همراه با عقبماندگی نیز هست، نشانههایی از ضربه مغزی یا فلج دیده میشود».
همچنین دکتر «وب فدرستون» استاد دانشگاه کلمبیا مینویسد: «این نکته امروز روشن شده است که اکثر دیرآموزان، متعلق به خانوادههایی هستند که از لحاظ اجتماعی و اقتصادی عقبتر از طبقات دیگر اجتماعی هستند، گذشته از این در خانودههای
فقیر و تنگدست قدرت
پدر و
مادر در تامین نیازمندیهای اساسی کودکان از لحاظ خواربار و لباس و
خانه و
بهداشت و مراقبت دندانها و تفریحات و سرگرمیهای خارج از آموزشگاه، غالباً کمتر از خانوادههای دیگر است، زیرا هم از لحاظ مالی در مضیقه هستند و هم از نیازمندیهای حقیقی کودکان آگاهی کامل ندارند، در عینحال غالباً محیط این خانهها از لحاظ اجتماعی و
روانشناسی طوری نیست که مساعد برای تامین سلامت جسمانی و ذهنی و عاطفی کودک باشد ...
دختر یا
پسری که در خانه پیوسته ناظر اختلاف والدین خود باشد، یا آنکه دائماً از ترس پدر و مادر بلرزد، و یا همیشه از
حس حقارت و عدم توجه پدر و مادر در رنج باشد، به هیچ روی از لحاظ روحیه نمیتواند با سایر کودکان هماهنگی کند».
کوتاه سخن اینکه کلیه افراطها و تفریطهایی که در زندگی از لحاظ کار و
خواب و خوراک و سایر جنبهها پیش میآید بر جسم و اعصاب اثر میگذارد و چون فرزندان نیز ثمره وجود پدران و مادران هستند از آثار شوم آن برکنار نمیباشند، البتّه بسیاری از این عوامل شناخته شده و بسیاری دیگر هنوز ناشناخته باقی مانده است.
عیب بزرگ کار بشر متمدّن امروز این است که غالباً فقط به علل مادی میاندیشد و در این راه هم به موفقیتهای عظیم و درخشانی نایل آمده است، لیکن اگر به علل و عواملی معنوی هم توجّه مینمود از این راه نیز در راه پیشگیری و معالجه بسیاری از نقصها و بیماریها به موفقّیتهای درخشانتر نایل میآمد. در روایات بسیاری که از
ائمه معصومین (علیهمالسّلام) رسیده به نتایج شوم
گناه و تخلف از دستورات حیاتبخش
اسلام بر والدین و فرزندان آنها اشاره شده که تحقیق در آن مجال بیشتری میطلبد. در این بخش تنها نمونههایی از روایاتی که در آنها به آثار افعال والدین بر کودکان اشاره شده را ذکر مینماییم.
به اتفّاق فقها برای
مرد جایز نیست در ایام
عادت ماهیانه و
حیض زن،
آمیزش نماید و همچنین بر
زن حرام است در مقابل شوهر
تمکین نماید.
اگر مردی با
عمد و
اختیار در این حالت آمیزش نماید،
حاکم شرع میتواند تا بیست و پنج ضربه
شلاق (یک چهارم حدّ زانی) او را تادیب نماید.
امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید: باید مرد از آمیزش در ایام عادت ماهیانه
زن پرهیز نماید، اگر مجامعت نمود و حاصل آن فرزندی باشد که مبتلا به مرض
جذام یا
ابرص (نوعی بیماری پوستی)
شد کسی غیر از خود را ملامت ننماید. «فَانْ غَشِیَهَا فَخَرَجَ الْوَلَدُ مَجْذُومَاً اوْ اَبْرَصَ فَلاَ یَلُومَنَّ الاّ نَفْسَهُ».
همچنین نقل شده است که فرزندی سیاه چهره به حضور
خلیفه دوّم آوردند که پدرش او را نفی میکرد و مدّعی بود از او نیست. عمر تصمیم گرفت پدر را بهجهت اتهام به مادر طفل
تعزیر نماید، در این هنگام
حضرت امیرالمومنین (علیهالسّلام) از آن مرد سؤال کرد: آیا با مادر کودک در ایّام
حیض مجامعت نمودی؟ آن مرد جواب داد: آری. حضرت فرمود: بدانجهت فرزند سیاه چهره شده است. فقال (علیهالسّلام): «لِذَلِکَ سَوَّدَهُ اللهُ فَقال عُمَرُ: لَولَا عَلِیٌ لَهَلَکَ عُمَرُ».
به هر صورت آمیزش در ایام
حیض برای زوجین و فرزند احتمالی آنها ضررهای غیرقابل جبران دارد
قرآن کریم هم آن را با کلمه «اذیً»
چیز آلوده و زیانآور معرفی کرده است و در حقیقت با این کلمه فلسفه حکم اجتناب از آمیزش جنسی زنان در حالت قاعدگی را بیان نموده است. طبّ امروز نیز آن را به اثبات رسانیده است، از جمله احتمال عقیم شدن
زن و مرد و ایجاد یک محیط مساعد برای پرورش میکروب و بیماریهای آمیزشی و نیز التهاب اعضای تناسلی
زن و وارد شدن خون آلوده به
عضو تناسلی مرد و غیر اینها که در کتب طب و بهداشت آمده است، از اینرو پزشکان آمیزش جنسی با چنین زنانی را ممنوع اعلام میکنند.
از آنجا که کیفیت
انعقاد نطفه و شرایط زمانی و مکانی و حالات روانی پدر و مادر بر نطفه و در نهایت کودک، آثار و عوارض مثبت یا منفی دارد، بدینجهت این مسائل در راستای مراعات
حقوق کودک قابل ملاحظه و دقّت است، بر همین اساس در متون روایی برای وقت
ازدواج و تشکیل خانواده و زمان آمیزش و انعقاد نطفه و دیگر اموری که در این خصوص مُؤثر باشد، تحت عناوین فقهی
حرام،
واجب،
مکروه و
مستحب، توصیهها و سفارشاتی شده است. تخلّف از این دستورها و نادیده گرفتن آنها میتواند از علل بهوجود آمدن کودکان استثنایی باشد، به عنوان نمونه:
الف: از امام صادق (علیهالسّلام) نقل شده که فرموده است: مردی که در ایام
قمر در عقرب ازدواج نماید آماده سقط فرزند خود باشد. «فَلْیُسَلِّم لِسِقْطِ الْوَلَدِ».
در روایت دیگری فرموده است: از آن ازدواج نیکی نمیبیند یا از آن
زن نیکی نمیبیند.
ب: آمیزش در زمان
عصبانیت و
بیماری، وقوع
زلزله خسوف (ماه گرفتگی) و
کسوف (خورشید گرفتگی) نکوهش شده است.
امام باقر (علیهالسّلام) قسم یاد میکند آمیزش در اوقات فوق که
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از آن نهی نموده است حاصل آن فرزندی خواهد شد که آنگونه که پدر و مادر دوست میدارند، نیست. «وَ ایمُ اللهُ لاَ یجَامعُ اَحَدٌ هذِهِ الاوُقَاتِ اِلَّتی نَهَی عَنْهَا رَسُولُ اللهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم). ... فَیُرْزَقُ وَلَداً فَیرَی فِی وَلَدِهِ ذَلِکَ مَا یُحِبُّ».
ج: آمیزش در حال سخن گفتن، زیرا حاصل آن فرزندی خواهد شد که در معرض کری است. «فَانَّهُ اِنْ قُضِیَ بَینَکُمَا وَلَدٌ لاَ یُؤْمَنُ اَنْ یکُونَ اخْرَسَ»
در روایت دیگری آمده است سخن گفتن موجب کری میشود. «فَانَّهُ یُورِثُ الْخَرَسَ».
د: آمیزش در شب اول، آخر و وسط
ماههای قمری نیز مناسب نیست، زیرا ممکن است به
سقط جنین منجر شود و اگر تام الخلقه به دنیا بیاید
دیوانه گردد. «فَانْ تَمَّ اوْ شَکَ اَنْ یکُونَ مَجْنُونَاً».
هـ: تکرار آمیزش قبل از
غسل نیز ممنوع شده است، پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید: ممکن است حاصل چنین آمیزشی فرزند
مجنون باشد، در این صورت مرد فقط خودش را سرزنش نماید «فَانْ فَعَلَ وَ خَرَجَ الْوَلَدُ مَجْنُونَاً فَلَا یَلُومَنَّ الّا نَفْسَهُ»
و: سزاوار است آمیزش در زمان
حاملگی زن هم ترک شود. طبق حدیثی پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خطاب به
امیرالمومنین (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید: هنگامی که همسرت حامله است با او آمیزش مکن، مگر اینکه با
وضو باشی در غیر این صورت ممکن است فرزند شما تاریک دل و
بخیل گردد. «فَانَّهُ اِنْ قُضِیَ بَینَکُمَا وَلَدٌ یکُونُ اعْمَی الْقَلْبِ بَخِیلَ الْیَدِ».
ز: همچنین توصیه شده است که ازدواج و آمیزش با
زن احمق (کودن) و کم عقل ترک شود. از امیرالمومنین (علیهالسّلام) نقل شده که فرموده است: مصاحبت با چنین زنی بلا و
مصیبت است و فرزندانش نیز ضایع و ناقص خواهد شد قال: «اَیّاکُم وَ تَزْوِیحَ الُحَمقَاءِ فَانْ صُْحبَتَهَا بَلَاءٌ وَ وُلْدَهَا ضِیَاعٌ».
پدران و مادران الکلی و معتاد به
مواد مخدّر غالباً فرزندانی کم استعداد و زبون و بیچاره تحویل اجتماع میدهند در حالی که اگر لب به
مشروبات نمیزدند و در برابر هوا و هوس و
شهوت به زانو در نمیآمدند، منشا تولید انسانی ناقص و بدبخت نمیشدند. پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید: کسی که
شرب خمر نماید، بعد از آنکه خداوند آن را به زبان من
حرام نموده
اهلیّت ازدواج ندارد. «مَنْ شَرِِبَ الْخَمرَ بَعدَْ مَا حَرَّمَهَا الله فَلَیسَ بِاهْلِ انْ یُزَوَّجَ اِذَا خَطَبَ».
همچنین امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید: کسی که دختر معصوم و مؤمن خود را به ازدواج
شراب خوار درآورد در حقیقت
قطع رحم نموده و او را از خود دور ساخته است. «مَنْ زَوَّجَ کَرِیمَتَهُ مِن شَارِبِ خَمْرِ فَقَدْ قَطَعَ رَحِمَهَا».
به گفته برخی از دانشمندان: «کسی که در حین انعقاد نطفه مست است، ۳۵ درصد عوارض الکلیسم حاد را به فرزند خود منتقل میکند و اگر مرد و
زن هر دو مست باشند صد در صد عوارض حاد در بچه ظاهر میشود. بر طبق یک آمار که بر پایه تحقیقات علمی استوار است، کودکانی که زودتر از وقت طبیعی به دنیا میآیند از پدران و مادران الکلی ۴۵ درصد، و از مادران الکلی ۳۱ درصد و از پدران الکلی ۱۷ درصد بودهاند. کودکانی که هنگام تولد توانایی زندگی را ندارند از پدران الکلی ۶ درصد و از مادران الکلی ۴۵ درصد ... کودکانی که فاقد نیروی کافی عقلانی و روحی بودهاند از مادران و پدران الکلی ۷۵ درصد بوده است».
بر طبق تحقیقات دانشمندان، کودکان عقبمانده ذهنی، بیش از کودکان عادی، تنوّع شخصّیتی و رفتاری نشان میدهند، خودمحوری و محدودیت شخصیتی در آنها به نقایص شناختی آنان مربوط میشود، از اینرو احساس بیکفایتی، عدم
احترام به خود و عدم احساس خود ارزشمندی و ابتلا به حالات انقباض روانی از مهمترین ویژگیهای شخصیّتی آنهاست که به عوامل محیطی و تجربی مربوط میشود. بههمین لحاظ در آنان اختلال کرداری، پرخاشگری، گوشهگیری افراطی، اختلالات اضطرابی و وابستگی شایعتر است.
از سوی دیگر، برای کمک به کودکان استثنایی که نقص جسمی یا روحی دارند، دو راه وجود دارد؛ یکی راه
ترحّم و ارفاق و تامین نیازمندیهای ایشان است و راه دوّم شخصیّت دادن به آنها و وادار نمودنشان بهکار و فعالیّت در حدّ
استعداد و توانایی خود بهگونهای که احساس
استقلال کنند و به امید زندگی شرافتمندانه تلاش و کوشش نمایند.
بدون تردید راه دوّم هم به
سود خود کودکان است و هم به سود اجتماع. به سود خود ایشان است، زیرا به جای اینکه موجودی انگل و طفیلی بار ایند و چشم به دست دیگران بدوزند و همچون گدایان
حریص، از مال و منال دیگران ارتزاق کنند و خود شانه از زیر بار مسئولیّت بیرون کشند، بسیاری از آنان میتوانند با احساس شخصیّت و استقلال و اتکای به خود با نهایت شرافتمندی و آزادی و آزادگی زندگی کنند. به قول
جامی در داستان پیر خارکن که خطاب به جوانی نو رسیده میگوید:
شکر گویم که مرا خار نساخت ••••• به خسی چون تو گرفتار نساخت
بـه ره حـرص شتابنــده نکــرد ••••• بر در شـاه، گـدا، بنـده نکـــرد
داد با ایـن همـــه افتـادگیـــم ••••• عـــــزّ و آزادی و آزادگیــــم
همچنین به سود اجتماع است، به این دلیل که عواطف و نوع دوستی مردم نهتنها صرف گداپروری و انگلسازی نمیشود، بلکه علاوه بر اینکه از نیروهای افراد در حدّ استعداد و توانایی استفاده شده است، اجتماع نیز میتواند عواطف انسان دوستانه خود را در راههای صحیحتر و ارزندهتر به جریان اندازد و بدون اینکه
عزّت نفس خود را خرد کرده باشد و انسانی را به بازار گدایی رهنمون و
شخصیّت او را لگدمال ساخته باشد، به ترمیم کمبودهای کودکان استثنایی و مردم درمانده از راههای پرثمرتر و با روشی آبرومندانهتر اقدام مینماید.
یکی از پژوهشگران در اینباره مینویسد: «ما اغلب بر این باوریم که افراد مبتلا به ناتوانایهایی جسمانی درماندهاند، یا قادر به یادگیری نیستند، پایین آوردن سطح توقعات ما از آنها آسان است، چرا که میدانیم آنها به راستی در انجام برخی چیزها یا کارها ناتوانند، ما فراموش میکنیم که بسیاری افراد مبتلا به ناتوانیهای جسمانی میتوانند بیشتر کارهایی را که از عهده اشخاص توانا برمیآید، انجام دهند، هر چند این افراد ممکن است آن کارها را به شیوه متفاوت انجام دهند «به عنوان مثال شخصی که از دستهای خود استفاده نمیکند، ممکن است از پاها یا دهان خود بهره ببرد.
پذیرش محدودیتهای ناشی از ناتوانی جسمانی، بدون تلاش برای درک میزان توانایی افراد ناتوان برای یادگیری، با شیوههای تغییر محیط به منظور فراهم آوردن امکان پاسخ مؤثرتر آنان، یکی از شیوههای اهانت آمیز پاسخدهی به تفاوتهای جسمانی است.
واکنشهای کودکان نسبت به تواناییهای جسمانی و روحی خود تا حد زیادی بازتاب شیوه برخورد دیگران با آنها است، چنانچه دیگران با آنها رفتاری سرزنشآمیز داشته باشند و آنان را شرمگین ساخته یا مقصّر بدانند، این کودکان دچار احساسات منفی خواهند شد. تنها زمانی آنان مستقل و خودکفا خواهند شد که بیاموزند چگونه باید نیازهایشان را برآورده سازند، آن هنگام که دیگران به آنها نگرش مثبت دارند و در برخورد با آنان با در نظر گرفتن موقعیّتشان صادق و صریحاند، در ذهنشان تصویری واقعی از خود دارند و اهدافی واقعی ترسیم مینمایند، صرفنظر از شیوه رفتار با آنها وجود برخی واکنشهای روانشناختی در مورد کودکان اجتنابناپذیر است.
همواره آنها در خیال خود آرزو میکنند، ای کاش دچار نقص نبودند و میتوانستند در فعالیّتهای عادی شرکت کنند با کمک و مدیریت صحیح و مناسب میتوان آنها را یاری کرد تا نقصخود را بپذیرند و در عینحال زندگی شادی داشته باشند. از طرفی ممکن است چنین کودکانی دچار ترس و اضطراب هم بشوند، وقتی کودکی از والدینش جدا میشود، بستری میگردد و در معرض آزمایشهای پزشکی و روشهای دردناک قرار میگیرند، ترس او کاملاً طبیعی است، در چنین موقعیتهایی برخورد درست و اداره مناسب، امور فشار هیجانی و ناراحتیهای عاطفی را به حدّاقل میرساند.
کاملترین برنامهای که در زمینه کمک بهکودکان استثنایی و سوق دادن آنها به یک زندگی آرام و نسبتاً شیرین میتوان به آن دست یافت، الهام از زندگی عملی و آموزههای پیشوایان دین و
ائمه معصومین (علیهمالسّلام) است، در ادامه به نمونههایی از آن اشاره خواهیم نمود.
در زندگی امامان معصوم (علیهمالسّلام) به عنوان یک اصل روشن و غیر قابل انکار، این ویژگی وجود داشته که آنها بذل و
بخشش و کمک به بینوایان را غالباً خود شخصاً و در دل سیاه شب انجام میدادند. این آشناهای مهربان و ناشناخته، چنان در خانه
فقیر را میکوبیدند که همسایه دیوار به دیوار آنها چیزی نمیفهمید و حتی خود فقیر هم در بسیاری از مواقع از
محبّت و بذل مساعی چنین انسان کاملی بیاطلاع میماند. برای حفظ شخصیت و شرافت یک انسان وامانده بهتر از این کار چیست؟
اسلام تاکید دارد خود را در غم و شادی دیگران شریک بدانیم و در راه شاد کردن دلها و آسوده کردن همنوعان گامی برداریم، در غیر اینصورت مسلمانی مواجه با خطر خواهد شد. بدیهی است بهترین کمک این است که برای افراد عقب افتاده نیز شرایط و محیطی فراهم گردد تا بتوانند مانند دیگران به نیروی کار و توان و استعداد خود متّکی باشند و با استفاده از حاصل دسترنج خود لذّت ببرند. وانگهی طبیعت انسان اقتضا دارد و ما نیز دوست میداریم که همواره متّکی به خود باشیم و به دیگران وابسته نباشیم و از سربار بودن و فقر و احتیاج بیزاریم، بههمین جهت موظفیم برای همنوعان و کودکان ضعیف خود نیز چنین باشیم. این سخن یادگاری گرانمایه از
امیرالمومنین (علیهالسّلام) است که فرمود: آنچه را که برای خود دوست میداری، برای دیگران نیز دوست بدار و آنچه را که برای خود نمیپسندی، برای دیگران هم مپسند. «اَحْبِبْ لِغَیرِکَ مَا تُحِبَّ لِنَفْسِکَ وَ اَکْرَهُ لَهُ مَا تَکرَهُ لَهَا».
خوشبختانه دنیای امروز با امکاناتی که بدست آورده است بهخوبی میتواند به کمک و همدردی معلولان و عقب افتادهها بشتابد و زمینه
سعادت و سربلندی ایشان را فراهم سازد. امروز حتّی دنیای محدود و بسته کر و لالها هم فتح شده، در مدرسههایی مخصوص، زیرنظر معلّمانی که برای
تعلیم و
تربیت ایشان تخصّص یافتهاند، به
کسب علم و سواد میپردازند و با زبان گویای قلم میتوانند به اندیشههای دیگران پی ببرند و اندیشههای خود را به دیگران بفهمانند. برای نابینایان که در میان ایشان روشندلان و نوابغ برجستهای هم پیدا شده و میشود، امکانات کامل فراهم گردیده است، آنها میتوانند در مدرسههای ویژه بهوسیله خطوط برجسته خواندن و نوشتن را بیاموزند و در دنیای وسیعتر گام نهند.
در روایات رسیده از پیشوایان اسلام در مورد کمک به
مریض و
عیادت از او بسیار تاکید و ترغیب شده است. در حدیثی
پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرموده است: کسی که به عیادت و دلجویی مریضی میرود، منادی از جانب
خداوند او را در آسمان به اسم میخواند و میگوید: کاری پاکیزه انجام دادی و در راهی پاکیزه گام برداشتی و جایگاه خود را در
بهشت آماده ساختی. «مَنْ عَادَ مَرِیضَاً نَادِی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ بِاسمِهِ یا فُلانُ طِبْتَ و طَابَ مَمشَاکَ تَبَوَّاْتَ مِنَ الجَنَّةِ مَنْزِلَا».
در روایت دیگری
امام صادق (علیهالسّلام) میفرماید: کسی که مریضی را عیادت نماید، هفتاد هزار
ملک او را مشایعت نموده و برای وی
استغفار مینمایند تا به منزل برگردد
و روایات دیگر.
همچنین در مورد سرپرستی و کمک به
ایتام بسیار توصیه شده، از جمله امام صادق (علیهالسّلام) فرموده است: کسی که یتیمی را سرپرستی نماید تا به
سن بلوغ برسد و یا بینیاز گردد خداوند بهشت را بر او
واجب میفرماید. (زمینه رفتن به بهشت را فراهم میسازد) چنانچه اگر کسی اموال یتیم را حیف و میل نماید مستحقّ
جهنم خواهد شد. قال... «مَنْ عَالَ یتِیمَاً حَتَّی یَنْقَطِعَ یُتْمُهُ اوْ یَسْتَغْنِیَ بِنَفْسِهِ اوْجَبَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ الجَنَّةً».
اهمیت این مساله آنقدر زیاد است که امیرالمومنین (علیهالسّلام) در وصیتنامه معروفش توجّه به یتیمان را در کنار توجّه به
نماز و
قرآن قرار داده و میفرماید: خدا را خدا را درباره یتیمان، آنها را گاهی سیر و گاهی گرسنه نگذارید و نکند با حضور شما حق آنها ضایع شود. «اللهَ اللهَ فِی الْایتَامِ فَلا تُغِبُّوا اَفْواهَهُم وَ لَا یَضِیعُوا بِحَضْرَتِکُمْ».
در حدیث دیگر یکی از یاران پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میگوید خدمت آن حضرت نشسته بودیم پسر بچهای وارد شد عرض کرد: کودکی یتیم هستم و خواهری یتیم دارم، و مادری بیوه
زن از آنچه خدا به تو اطعام کرده به ما هم اطعام کن، تا خدواند از آنچه نزد او است آنقدر به تو ببخشد که خشنود شوی! پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: چه زیبا سخن گفتی ای پسر! سپس رو به
بلال کرده و فرمود: برو از آنچه نزد ما است بیاور، بلال بیست و یک خرما با خود آورد پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: هفت دانه برای تو، هفت دانه برای خواهرت و هفت دانه برای مادرت.
معاذ بن جبل از یاران پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برخاست، دستی بر سر کودک یتیم کشید و گفت: خداوند یتیمی تو را جبران کند و تو را جانشین صالحی برای پدرت سازد (کودک یتیم از فرزندان مهاجران بود) پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رو به معاذ کرد و فرمود: انگیزه تو برای اینکار چه بود؟ عرض کرد:
محبّت و
رحمت بود. فرمود: هر کس از شما سرپرستی یتیمی را برعهده گیرد و حق آن را ادا کند و دست بر سر یتیم کشد خداوند به عدد هر مویی حسنهای برای او مینویسد و به هر مویی، گناهی از او محو میکند و به هر مویی درجهای به او میبخشد.
اطلاق اینگونه روایات کودکان مریض و ناتوان را نیز شامل میگردد و اهمّیت کمک به آنان اثبات میگردد، از سوی دیگر هرچند به طور قطع نمیتوان به ملاک اصلی حکم دست یافت که چرا
اسلام اینقدر به عیادت و کمک به مریض و یتیم اهمیّت داده است، ولی ظاهراً آنچه بیشتر
سببیّت دارد و ملاک
حکم را تامین مینماید، ضعف و نیازمندی آنان است. این ملاک در کودکان استثنایی نیز وجود دارد با کشف این ملاک از روایاتی که ذکر شد و روایات دیگری که با مضامین مختلف در جوامع روایی بسیار است، استفاده میگردد کمک به کودکان استثنایی از اهمیّت فوقالعاده برخوردار است و از بهترین عباداتی که انسان میتواند به درگاه خداوند داشته باشد، محسوب میگردد.
وجوب تعلیم و تربیت کودکان سالم بر
والدین و مربّیان آنها، به اولّویت قطعی کودکان استثنایی را شامل میشود. افزون بر این به استناد روایاتی که در این بخش ذکر شد نیز باید کودکان استثنایی، با فرض اینکه ضعیف، علیل و مریض میباشند و نسبت بهکودکان عادی نیازمندی بیشتری دارند، از مساعدت و کمک بیشتری برخوردار شوند، بنابراین بر والدین آنها و
حکومت اسلامی و آحاد ملّت مسلمان بهصورت
کفایی واجب است آنان را مساعدت نموده و برای آنها زمینه تعلیم و تربیت مناسب و زندگی شرافتمندانه فراهم سازند.
جهت کمک به کودکان استثنایی باید در مورد تعلیم و تربیت آنان و به فعلیت رساندن استعداد آنها، از همان روزهای نخست زندگی با برنامهای دقیق و منظّم اقدام گردد. به گفته دانشمندان، نوزادان معمولی طی دو ماه اوّل زندگی از محیط خود آگاهی پیدا میکنند، به اشیاء نگاه میکنند و آنها را با چشم تعقیب مینمایند، از وجود اطرافیان خود آگاه میشوند و با لبخند زدن به آنها واکنش نشان میدهند، به صداها توجّه مینمایند و با حرکات دست، به جستجو برمیآیند.
اما در مورد نوزادان عقب مانده یا معلول، وضعیت ممکن است قدری فرق کند، زیرا نوزاد عقب مانده علاقه زیادی به محیط نشان نمیدهد، او به سختی میتواند بر اشیاء و اطرافیان خود تمرکز داشته باشد و ممکن است به آنها توجّهی نشان ندهد. در اینصورت نوزاد عقب مانده باید بیشتر از کودک عادی در معرض انگیزش قرار گیرد نه کمتر، وقتی کودک عقب مانده درصدد برنمیآید که خود را بر محیط تحمیل کند، بر مربّیان و والدین است که محیط را بر کودک تحمیل کنند، حتّی اگر کودک بیتفاوت و تاثیر ناپذیر بنماید، برای برانگیختنش باید سعی مداوم کرد
و اینکار جز با برنامهریزی دقیق و منظّم امکانپذیر نمیگردد.
بهطور کلّی فلسفه آموزش و پرورش استثنایی را نمیتوان از فلسفه کلی نظام آموزش و پرورش کشور جدا دانست، پرورش انسانهای والا و ارزشمند و متعهّد و متخصّص که در رشد و شکوفایی ابعاد سیاسی، اجتماعی و اقتصادی یک کشور میتواند مؤثر واقع شود، بخشی از اهداف آموزش و پرورش هر کشوری است و هدف نهایی از آموزش و پروش کودکان استثنایی نیز فراهم آوردن فرصتهایی مناسب جهت
رشد و شکوفایی توانمندیهای بالقوّه آنان است. آموزش و پرورش استثنایی بر این اصل استوار است که هر طفلی با توجه به تفاوتهای فردی حق دارد که از آموزش متناسب با تواناییهای خویش، برخوردار شود و ایجاد زمینه و فراهم آوردن امکانات و تسهیلات در جهت آموزش، رفاه، و توانبخشی آنان، نه بهعنوان ترحّم و دلسوزی، بلکه بهعنوان یک وظیفه برای دولتها و والدین و سرپرستان قانونی آنها، از حقوق مسلّم اطفال استثنایی تلقّی میگردد.
بهگفته یکی از دانشمندان: «کلیه آموزگاران و پدران و مادران باید همواره این نکته را بهخاطر داشته باشند که کودک دیرآموز نیز با پیروی از اصول
روانشناسی و مبانی تعلیم و تربیت استوار، قابل ترقّی و پیشرفت است و تازه، توجه به آموزش و پرورش دیرآموزان، مراحل ابتدایی خود را طی میکند و بهطور یقین علم برای فائق آمدن بر مشکلات این طبقه از دانشآموزان در کسب معلومات به پیروزیهای درخشان و نوینی نایل آمده است».
در پایان کلام خود را با این حدیث پرمغز و نورانی از مولا امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) به پایان میبریم که فرمود: دل کودکان بسان زمینی است که در آن بذری افشانده نشده است، کشاورز با فهم و با تجربه وظیفه دارد که نخست استعداد زمین را برای نوع محصول بدست آورد، آنگاه در آن بذر افشانی کند. «اِنَّما قَلبُ الحَدَثِ کَالارِضِ الخَالِیَةِ مَا اُلقِیَ فِیهَا مِنْ شَئٍ قَبِلَتْهُ».
از این
حدیث استفاده میشود که مربیّان و مسئولان آموزش و پرورش برای نتیجهگیری کامل از زحمات خود، نخست باید استعداد کودک را بهدرستی کشف کنند، آنگاه در مسیری که قابلیت دارد آن استعداد نهفته را بهکار گیرند و مورد بهرهبرداری قرار دهند، تا کودک در دراز مدّت بتواند با اتکای به استعداد خدادادی خویش، به زندگی مناسب و شرافتمندانه دست یابد.
بر اساس بند ۹ اصل سوّم
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه در تمامی زمینههای مادی و معنوی بهعهده دولت جمهوری اسلامی ایران گذاشته شده است. یکی از امکانات، حق آموزش و تحصیل میباشد که بر مبنای بند فوق دولت اسلامی موظّف گردیده این امکانات را بهطور عادلانه برای همه (حتّی برای اطفال استثنایی) ایجاد نماید. همچنین بر اساس اصل پنجم اعلامیه جهانی حقوق کودک مصوب ۱۹۵۹ حمایت از حق آموزش و تحصیل اطفال استثنایی، مورد توجّه قرار گرفته است و مقرّر شده اطفالی که از لحاظ بدنی، فکری و اجتماعی، معلول هستند، باید مورد توجّه خاص در آموزش و مراقبت لازم متناسب با وضع خاص آنها قرار گیرند.
همچنین در منشور جهانی حقوق کودک در راستای حمایت از آموزش و تحصیل اطفال استثنایی چنین آمده است: «همه کودکان بدون تبعیض در رنگ، نژاد، زبان و چگونگی وضع مادّی و اجتماعی آنان بهرغم اینکه هوش سرشار داشته یا عادی باشند، عقب مانده، نابینا، ناشنوا، یا دارای هرگونه نقص یا ضعف جسمی و یا روانی و اجتماعی باشند حق یکسانی در بهرهبرداری از امکانات یادگیری آموزش و پروش با حدّاکثر تواناییها و استعدادهای خود را دارند».
انصاری، قدرتالله، احکام و حقوق کودکان در اسلام، ج۲، ص۴۸۳-۵۰۴، برگرفته از بخش «فصل هفدهم کودکان استثنایی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۴/۹.