کاملیه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
افراط و
تفریط در هر فرقهای موجب موضعگیری مذاهب در برابر آن فرق میشود. خیلی از فرق با عقائد
مختلفی از مذاهب در معارضه آشکار هستند بطوریکه هر یک از مذاهب، آن فرق را از خود طرد نموده و حتی در مواقعی به
تکفیر آنان نیز دست زدهاند. فرقه کاملیه با اینکه از فرق
اهل سنت میباشد ولی به سبب ابراز عقائد خاصی مورد تکفیر اهل سنت واقع شده است. علاوه بر اینکه در نظر
شیعه نیز جایگاهی ندارند. در این مقاله به
نقد و بررسی عقائد این فرقه میپردازیم.
یکی از مسائل
اختلافی که بعد از جریان سقیفه و در نتیجه به
خلافت رسیدن
ابوبکر بوجود آمد، مساله
عدالت و
فسق صحابه است. این مساله یکی از مهمترین مسائل
اختلافی بین تشیع و تسنن میباشد. تحلیل این نظر بازگشت به برخورد
صحابه نسبت به
خلافت و جانشینی
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دارد. شیعه و سنی برای عقیده خود به استدلالهائی پرداختهاند که بطور خلاصه آن را ذکر میکنیم:
بارها به نص قطعی و روشن از پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر جانشینی
امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) تاکید شده بود و همچنین امر به این مهم و
بیعت با او در
غدیر خم از جانب
خداوند و پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
حجت را بر همگان تمام کرده و دیگر مجالی برای تصمیم گیری دوباره برای سرنوشت
خلافت نمیماند. شیعه بر این
اعتقاد تا به امروز به
حیات خود ادامه داده است.
از طرفی عملکرد
صحابه بعد از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در سه عملکرد موافقت،
مخالفت و سکوت نسبت به موضوع
خلافت بروز یافت. به این ترتیب شیعه،
صحابه را بر سه عنوان
مومن،
کافر و
فاسق تقسیم نمود.
صحابهای که برخلاف امر خدا و پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عمل کردند و دست به
کودتا زدند (مثل
خلفاء اهل سنت و هم پیمانانشان و یا با امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) جنگیدند مثل معاویه و طلحه و زبیر و دیگر محاربین) کافر هستند ولی
صحابهای که از محاربین نبودند اما بدون عذر و قصور، حمایتی از علی (علیهالسّلام) نداشتند فاسق هستند و مومنین همان ایستادگان بر دفاع از حقانیت علی (علیهالسّلام) هستند.
اهل سنت با فراموش نمودن و یا رد نمودن یا تاویل کردن بیانات و دستورات پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مبنی بر
خلافت امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) به سمت توجیه عملکرد
سقیفه بنی ساعده کشیده شدند و چارهای جز تصویب این عمل نداشتند. توجیه عملکرد متولیان سقیفه مبتنی بر صحت عقیده و
ایمان صحابه بود که از آن به عدالت تعبیر میشود.
به همین دلیل اهل سنت موضوع عدالت عموم
صحابه را ارائه دادند و این تعبیر را در
حد عصمت ارزشمند میدانند.
اما اهل سنت با واقعیت خطاهای
مختلف صحابه روبرو شد. زیرا وجود یک خطاء در عمل و نظر یکی از
صحابه در منع از پذیرش نظریه عدالت
صحابه ظاهر میشد. از اینرو برای توجیه این مشکل نیز قائل به تصویب در
اجتهاد شدند. یعنی هر نظری که
صحابه و مجتهدین بدهند درست است و واقعیت همان نظر مجتهد است.
جریان سقیفه و
خلافت غاصبانه علاوه بر اینکه موجب انحراف در مساله
امامت شد، زمینه و عاملی برای ارائه نظریات باطلی چون عدالت
صحابه و تصویب نظر مجتهد و
انکار حسن و قبح عقلی و انکار
عدل الهی و... است.
امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) در خطبه معروف
شقشقیه به برخی از انحرافات این جریان خطرناک و شوم اشاره میکند.
از جمله اعتقادات فرقه کاملیه افراط در فتوا دادن به
تکفیر اکثر امت مسلمین میباشد.
ابوکامل درباره
صحابه دارای یک فتوای افراطی است که دست کمی از آراء غلو آمیز او ندارد. او معتقد است که همه
صحابه به دلیل ترک بیعتشان با امیرالمومنین علی (علیهالسّلام)
کافر هستند و در این گفته فرقی بین
مخالفین و محاربین نگذاشته و همچنین طبق ظاهر کلام او
صحابهای که موضع مشخصی نداشتند و یا در این باره سکوت کردند نیز کافر هستند. به این ترتیب ابوکامل اکثر امت را تکفیر نموده است.
در واقع در این مساله نه معتقد به نظر
شیعه است و نه نظریه
اهل سنت.
اما نظر او نسبت به امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) چگونه است؟ پرسشی است که جواب آن در حد تناقض پیش رفته است. به همین دلیل با توبیخ نویسندگان فرق و مذاهب روبرو شده است.
او نسبت به امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) دو بیان در دو زمینه ارائه داده است. او امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) را در گرفتن
حق خود و احقاق آن از متولیان سقیفه مقصر میداند و اینکه به
جهاد بر علیه
مخالفان بر نخواست مقصر میداند.
اما در بیانی دیگر او امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) را به
دلیل کوتاهی در احقاق حقش تکفیر نموده
و قائل است که امیرالمومنین ترک واجب نموده است. زیرا قتال با متولیان سقیفه
واجب بود همانطور که او با
اهل صفین و
جمل به
جنگ پرداخت ولی ایشان آن واجب را انجام نداد. با این بیان ابوکامل، جمیع امت بعد از نبی مکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کافر میشوند جز ابو کامل و پیروانش!!
با این مطالب،
جهل کامل ابوکامل در تحلیل وقائع
صدر اسلام و نیز
معارف اسلامی مشخص میشود.
آیا امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) برای احقاق حق خود اقدام نفرمود؟
آیا ایشان در ملاء و در خفاء
اصحاب را به حق خویش یاد آوری نکرد؟
آیا او نبود که چند مرتبه از
اصحاب برای جهاد بیعت گرفت و جزء چند نفر بر پیمانشان وفادار نماندند؟
خطبه فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) در
مسجد برای چه بود؟
به چه منظور حق فاطمه غصب شد؟
آیا
فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) و فرزندش در این راه به شهادت نرسیدند؟ او به
دست چه کسانی
شهید شد؟
آیا غیر از تعداد محدودی از
اصحاب جان بر کف کسی جرات
مخالفت و بیان حق داشت؟
آیا
کودتا و ارعاب و وحشت و
ترور در سقیفه نبود؟
آیا با زور و شمشیر برای
ابوبکر بیعت حاصل نشد؟
آیا
مخالفین بیعت با ابوبکر چون مالک بن نویره جان و مال و عرضشان
مباح نشد؟
... این همه سوالاتی است که نشانه جهالت ابوکامل به عمق واقعه است.
ابوکامل امامت را به
نور تعریف میکند که در وجود برخی اشخاص وجود دارد. معتقد است که آن نور از شخصی به دیگری به حالت
تناسخ منتقل میشود.
همچنین قائل است که آن نور در هر شخصی تاثیر و اقتضای خودش را دارد. ممکن است در فردی به حالت نبوت ظاهر شود و در دیگری امامت شود. همچنین اظهار داشته است که امکان تناسخ نور امامت به
نبوت در یک شخص نیز ممکن است.
وی در حق امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) غلو نموده و همین تحلیلی که از امامت ارائه داده در مورد ایشان جاری میداند، یعنی نور نبوت به تناسخ وارد وجود علی شده و در وجود او به امامت مبدل گشت.
او در واقع منکر نبوت نبی اکرم و امامت امیرالمومنین است و ایشان را مکان قرار یافتن نبوت و امامت میداند. زیرا نبی و امام نزد او، اشخاص
معصوم نبودهاند.
در واقع در حق علی (علیهالسّلام)
غلو ننموده بلکه با بیانی باطل منکر امامت اوست. چنانکه منکر نبوت
نبی مکرم اسلام است. پس توبیخ شهرستانی از ابوکامل بیجهت میشود.
از دیگر مبانی اعتقادی او اعتقاد به تناسخ است. تحلیل او از امامت و نبوت ملاکی جز تناسخ ندارد. همچنین به تناسخ ارواح در هنگام
مرگ معتقد است. البته چنانکه ذکر شده تناسخ بر مسلک مجوسیان چهار مرتبه نسخ و مسخ و فسخ و رسخ است و نیز دو مرتبه اعلی و اسفل دارد و علی الظاهر ابوکامل تناسخ را بدون این تفصیل پذیرفته است.
ابو منصور بغدادی در
کتاب الفرق بین الفرق علت کافر بودن کاملیه را دو
عقیده میداند.
۱. به این
علت که جمیع
صحابه را بدون استثناء کافر میدانند.
۲. به این جهت که کاملیه
آتش را بر
زمین برتری دادند. (کنایه از اینکه اندیشه
ابلیس را داشته است. زیرا ابلیس به این
استدلال که جنسش از آتش است از دستور خدا مبنی بر
سجده بر
آدم خاکی و زمینی
تمرد جست)
همچنین ابو منصور گفته است: ابوکامل بدترین نظر را نسبت به
علی (علیهالسّلام) و
صحابه دارد.
البته علت مهمتر
کفر ایشان را باید
غلو و یا
انکار نبوت و
امامت اعلام کرد.
بشار بن برد الشعیری از افراد برجستهای که به این اعتقاد منسوب شده شخصی به نام بشار بن برد است و این
شعر از اوست:
الارض مظلمة و النار مشرقة و النار معبودة مذ کانت النار
«زمین تاریک است ولی آتش نورافشان است آتش از آنگاه که بوده عبادت شده است»
البته عقیده تفضیل نار بر
زمین و تمسک به ابلیس مخصوص این فرقه نیست. بلکه بزرگان اهل سنت مانند ابوالفتوح احمد غزالی بر این اعتقاد هستند. او بر فراز
منبر برای وعظ و
خطابه مردم را به تعلم
توحید از
شیطان فرا میخواند و اوست که ابلیس را سید الموحدین معرفی میکند. چنانکه روزی بالای منبر گفته است:
«من لم یتعلم التوحید من ابلیس فهو زندیق امر ان یسجد لغیر سیده فابی»
هر کس توحید را از ابلیس نیاموزد
زندیق است. زیرا امر شد که به غیر مولایش سجده کند اما این کار را نکرد.
این ضلالتها
تعجب ندارد چه بشار بن برد و ابوکامل در فرقه کاملیه این ضلالتها را بگویند چه
فقیه شافعی و واعظ مشهور اهل سنت
احمد غزالی بر بالای منبر. زیرا همه این افراد عملا راهی را دنبال کردهاند که نباید میرفتند. به دستورات پیامبر عمل نکردند.
در حالی که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود:
من از میان شما میروم درحالی که دو چیز گرانبها میان شما میگذارم که از هم جدا نشوند. تا زمانی که متمسک به این دو باشید گمراه نشوید،
قرآن و
اهل بیتم.
این درحالی بود که سقیفه و جریان انحرافی
خلافت، بیشرمانه در حضور نبی مکرم
اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شعار حسبنا کتاب الله را سردادند
و برای خانه نشین کردن اهل بیت با اقدامات عملی جدیت نمودند و دستور پیامبر را پایمال نمودند و عجیبتر اینکه این گروه با آیات قرآن نیز در موارد
مختلف مخالفت نمودند و با
دروغ و
افتراء به
غصب خلافت و
فدک و... پرداختند.
«نحن معاشر الانبیاء لانورث حدیثی است که ابوبکربرای غصب فدک فاطمه (سلاماللهعلیها) جعل نمود و
فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) درضمن خطبهای که در
مسجد پیامبر اکرم ایراد فرمود برهمگان اعلام کرد که این کلام از مجعولات و دروغهای ابوبکر است. چگونه هیچ پیامبری
ارث نمیگذارد درحالی که صریح قرآن
خلاف آن را میگوید و به چند
آیه شریفه اشاره نمودند مانند: و ورث سلیمان داود یرثنی و یرث من آل یعقوب.»
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «کاملیه».