کافِر (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کافِر (به کسر فاء) از
واژگان قرآن کریم به معنای کسی که
حق را پردهپوشی و
انکار میکند. مردم سه گروهاند:
مؤمن و
کافر از روی
عناد و
کافر از روی
جهل، که واسطه است میان مؤمن و
کافر؛
اطلاق کافر در قرآن اعمّ است و به هر دو قسم
کافر شامل میباشد. در تبدل
اعتقاد به
کفر باید گفت: سه صفت زشت موجب آن میشود که
انسان دانسته و از روی علم
کافر شود و با اعتقاد به
گناه و حرام بودن چیزی، آن را انجام دهد، ۱-
تکبر و خودپسندی، ۲-
حسد، ۳-
حرص. در آیات قرآن به تارک عمل نیز
کافر اطلاق شده است.
کافِر:
کسی که
حق را پردهپوشی و
انکار میکند.
اوّل: آیا مراد از
کافر کسی است که عَنْ
عِنادِِ کافر باشد یا
اعمّ است؟
دوم: آیا
عذاب آخرت برای
کافر عنادی است یا همه را شامل میباشد؟
آیا مراد از «
کفروا- یکفرون- کافرون-
کفّار» آنهائیاند که دانسته و از روی عمد
حق را پردهپوشی و انکار کردهاند یا به
کفّاری که عَنْ جَهْلِِ و از روی ندانستن کافراند نیز شامل میباشد؟ به عبارت دیگر آیا
کافر عَنْ
عِنادِِ مورد عذاب
آخرت است یا
کافر عَنْ جَهْلِِ را نیز شامل است؟
به نظر میآید:
اطلاق کافر در قرآن اعمّ است و به هر دو قسم
کافر شامل میباشد، مثلا آیه:
(اِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ اَ اَنْذَرْتَهُمْ اَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ) (كسانى كه
كافر شدند، براى آنان يكسان است كه آنان را از
عذاب الهی بيم دهى يا ندهى؛
ایمان نخواهند آورد)
و نظائر آن صریحش در
کفر از روی
عناد و
لجاجت است؛ ایضا آیاتی که درباره عدّهای از
کفّار آمده:
(وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها اَنْفُسُهُمْ) (و آن را از روى
ظلم و
تکبر انكار كردند، در حالى كه در دل به آن
یقین داشتند)
و یا
موسی (علیهالسّلام) به
فرعون میگفت:
(لَقَدْ عَلِمْتَ ما اَنْزَلَ هؤُلاءِ اِلَّا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ) (تو مىدانى اين
معجزات را جز پروردگار آسمانهاو زمين نفرستاده)
یا درباره اهل کتاب آمده که دانسته و روی عمد
اسلام را انکار میکردند، مثل:
(وَ اِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ) (ولى جمعى از آنان، حق را در حالى كه از آن آگاهند
کتمان مىكنند)
و نیز درباره آنها آمده:
(وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ اُوتُوا الْکِتابَ اِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ) (و كسانى كه كتاب آسمانى به آنان داده شد، با يكديگر اختلاف نكردند، مگر بعد از آگاهى و از روى
ستم و حسدورزى)
که در «خلف» و «امن» مشروحا گفته شده است.
از طرف دیگر این آیات را میخوانیم:
(لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا اِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ... لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا اِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ) (كسانى كه گفتند: «خداوند همان
مسیح فرزند
مریم است»، به يقين
كافر شدند...كسانى كه گفتند: «خداوند، يكى از سه خداست» به يقين
كافر شدند)
معلوم است که عدّهای از آنها مطلب را میدانستند ولی برای حفظ مقام و یا
عناد در برابر اسلام آن را میگفتند، ولی عدّه زیادی از آنها یقیناََ بدون توجّه از بزرگان خود پیروی کرده و عَنْ جَهْلِِ آن
عقیده را داشتند. پس به اطمینان میشود گفت که
کفر از روی
جهل و از روی عدم توجه نیز
کفر است و گرنه درباره عدّه بسیاری که
کفر را از پدران خود به
ارث بردهاند و بیسواد و بیتوجهاند باید بگوئیم
کافر نیستند و واسطه میان
کفر و ایماناند، ایضا آیاتی نظیر:
(هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنْکُمْ کافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ) (او كسى است كه شما را آفريد و به شما
آزادی و
اختیار داد)؛ گروهى از شما كافريد و گروهى
مؤمن)
و
(وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما اَنْزَلَ اللَّهُ فَاُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ) (و آنها كه به آنچه خدا نازل كرده حكم نمىكنند، كافرند)
ظهورشان در اعمّ است، آنکه «ما انزل اللّه» را میداند و با آن حکم نمیکند و آنکه نمیداند هر دو «بِما اَنْزَلَ اللَّهُ» حکم نکردهاند، پس کافراند.
گفتیم: اگر آیات به
کفّار عن جهل شامل نشود پس باید گفت مردم سه گروهاند: مؤمن و
کافر از روی
عناد و
کافر از روی جهل، که واسطه است میان مؤمن و
کافر. پس یا باید
کافر را اعمّ بدانیم و یا قائل به واسطه شویم ولی ناگفته نماند که ظهور اکثر آیات در
کفر عنادی است و در
کفر از روی قصور کم استعمال شده است.
امّا راجع به سؤال دوم که عذاب آخرت برای
کافر عنادی است یا اعمّ میباشد؟
باید دانست که
کفّار عَنْ جَهْلِِ در حکم
مستضعفین و یا از مصادیق مستضعفیناند که در «ضعف» درباره آن مفصّلا بحث کردهایم
و آیات عذاب شامل حال کسانی است که دانسته و از روی
عناد و لجاج به حق تسلیم نشده و ایمان نمیآورند، یعنی آنانکه
حجّت بر آنها تمام شده و مورد
تبلیغ قرار گرفتهاند ولی
انبیاء و دین را
تکذیب کرده و از پیشرفت آن جلوگیری نمودهاند.
در این مطلب دو دسته آیات داریم:
اول: آیاتی که بعد از «
کَفَرُوا» قید «وَ کَذَّبُوا، ... وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ» دارند یعنی آنانکه
کافر شده و حق را انکار کرده و پیامبران را تکذیب نمودهاند و مانع پیشرفت دین شدهاند روشن است که تکذیب و صدّ پس از تبلیغ و اتمام حجّت است.
دوم: آیاتی که مطلق «
کَفَرُوا» دارند در اینصورت آیات دسته اول
قید آیات دسته دوم و مخصص آنهااند.
بعضی از آیات قسم اول چنیناند:
۱-
(وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا اُولئِکَ اَصْحابُ النَّارِ) (و كسانى كه
كافر شدند، و آيات ما را تكذيب كردند اهل دوزخند)
۲-
(اِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا ضَلالًا بَعِیداً) (كسانى كه
كافر شدند، و مردم را از
راه خدا باز داشتند، در
گمراهی دورى افتادهاند)
۳-
(وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا اُولئِکَ اَصْحابُ الْجَحِیمِ) (و كسانى كه
كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند، همانها اهل دوزخند)
۴-
(الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ زِدْناهُمْ عَذاباً) (كسانى كه
كافر شدند و مردم را از راه خدا باز داشتند، بخاطر فسادى كه مىكردند، عذابى بر عذابشان مىافزاييم)
۵-
(وَ اَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ فَاُولئِکَ فِی الْعَذابِ مُحْضَرُونَ) (امّا كسانى كه
كافر شدند و آيات ما و لقاى آخرت را تكذيب كردند، در
عذاب الهی احضار مىشوند)
این قبیل آیات زیاداند و چنانکه گفتیم: تکذیب و صدّ پس از تبلیغ دین است؛ تا
کافری دین را نداند تکذیب آن نتواند و از پیشرفت آن ممانعت غیر مقدور است.
آیات دسته دوم نظیر این آیاتند:
۱-
(اِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ اُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ...) (كسانى كه
كافر شدند، و در حال
كفر از دنيا رفتند،
لعنت خداوند ...بر آنها خواهد بود)
۲-
(اِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ) (كسانى كه به آيات خدا
كافر شدند، كيفر شديدى دارند)
پس آیات مقیّد، آیات مطلق را مخصصاند.
آیاتی داریم که
کفر و ایمان در آنها پی در پی آمده و هر یک جای دیگری را میگیرد، مثل:
۱-
(کَیْفَ یَهْدِی اللَّهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ اِیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا اَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ...) (چگونه خداوند گروهى را هدايت مىكند كه بعد از ايمان و گواهى به حقّانيّت
پیامبر و رسيدن نشانههاى روشن به آنها،
كافر شدند؟!)
۲-
(اِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْدَ اِیمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ...) (كسانى كه پس از ايمان آوردن،
كافر شدند و سپس بر
كفر خود افزودند، هيچ گاه
توبه آنان، كه از روى ناچارى يا در آستانه
مرگ صورت مىگيرد، پذيرفته نمىشود)
۳-
(اِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ثُمَ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ) (كسانى كه ايمان آوردند، سپس
كافر شدند، و باز هم ايمان آوردند، و ديگر بار
كافر شدند، سپس بر
كفر خود افزودند، خدا هرگز آنها را نخواهد بخشيد)
به نظر نگارنده همانطور که در «امن» گفته شده مراد از ایمان در اینگونه آیات
اعتقاد نیست و گرنه چطور ممکن است که چند دفعه عوض شود بلکه مراد از ایمان تسلیم به
علم است، در اینصورت خیلی عادی است که انسان به عقیده و علم خود
تسلیم شود، سپس طغیان کند و هکذا.
در این زمینه مطلب مشروحی در «عمل» و در «مستضعف» بیان شده است.
به صراحت قرآن اعمال نیکی که
کافر معاند انجام میدهد مقبول درگاه خدا نیست ولی در
کفّار عن جهل سخنی هست که در دو محل فوق گفته شده است.
این سخن شایان دقت است.
شخصی که به دین و آیات خدا معتقد است چطور
کافر میشود و به اعتقاد خویش تسلیم نمیباشد؟ آیا ممکن است انسان بداند تنور پر از آتش است باز توی آن قدم نهد؟!! در جواب میگوئیم: سه صفت زشت موجب آن میشود که انسان دانسته و از روی علم
کافر شود و با اعتقاد به
گناه و حرام بودن چیزی، آن را انجام دهد:
این بلائی است که مبتلا به آن، دانسته و از روی علم
کافر و تارک عمل خواهد بود مثل
ابلیس که به خدا و
قیامت و پیامبران عقیده داشت ولی
خودپسندی کار او را ساخت
(اَبی وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ) (جز ابليس كه سرباز زد، و
تکبّر ورزيد، و بخاطر نافرمانى و تكبّرش از
كافران شد)
و میگفت:
(اَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ) (من از او بهترم؛ مرا از
آتش آفريدهاى و او را از گِل!)
این مطلب مشروحا در «امن» گذشته است.
ایضا آیاتی که
کفر کافران را به
استکبار نسبت میدهد:
(وَ اسْتَکْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِی الْاَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِ) (سرانجام
فرعون ولشكريانش به ناحق در زمين تكبر ورزيدند)
این آیه درباره فرعون و فرعونیان است که
معجزات موسی (علیهالسّلام) را دیدند ولی:
(وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها اَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا) (و آن را از روى ظلم و تكبر انكار كردند، در حالى كه در
دل به آن يقين داشتند. )
آنانکه از اهل کتاب نبوّت
رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) را دانسته انکار کردند به همین درد مبتلا بودند:
(وَ اِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ) (ولى جمعى از آنان، حق را در حالى كه از آن آگاهند كتمان مىكنند)
این صفت زشت نیز مانند
خودبینی شخص را دانسته مرتکب
کفر و گناه میکند، چنانکه در قضیّه
حضرت یوسف (علیهالسّلام) که برادرانش به او حسد ورزیدند و جریان کشتن پسر آدم برادر خویش است
در آیاتی که راجع به اختلاف
اهل کتاب و انکار اسلام، نازل شده کلمه «بَغْیاً» بیشتر به چشم میخورد که بغی و
حسد آنها را واداشته تا دانسته اختلاف کنند و حق را انکار نمایند.
(وَ ما تَفَرَّقُوا اِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ) (آنان پراكنده نشدند مگر بعد از آنكه علم و آگاهى به سراغشان آمد)
ایضا
(وَآتَيْنَاهُم بَيِّنَاتٍ مِّنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمْ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ) (و دلايل روشنى از امر نبوّت و
شریعت در اختيارشان قرار داديم؛ آنها اختلاف نكردند مگر بعد از علم و آگاهى؛ و اين اختلاف بخاطر ستم و برترىجويى آنان بود؛ امّا پروردگارت روز
قیامت در ميان آنها در آنچه پيوسته اختلاف داشتند
داوری مىكند)
(كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ) (مردم در آغاز امت واحدى بودند؛ بتدريج جوامع و طبقات پديد آمد و اختلافاتى پيدا شد؛ در اين حال
خداوند،
پیامبران را برانگيخت؛ تا مردم را
بشارت و
بیم دهند و
کتاب آسمانی را، كه به سوى حق دعوت مىكرد، با آنها نازل نمود؛ تا در ميان مردم، درباره آنچه اختلاف داشتند، داورى كند. تنها (گروهىاز) كسانى كه كتاب را دريافت داشته بودند، پس از آنكه نشانههاى روشن به آنها رسيده بود، به سبب انحراف از حق و ستمگرى، در آن اختلاف كردند. ولى خداوند، كسانى را كه ايمان آورده بودند، بر حقيقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، هدايت نمود؛ و خدا، هر كس را بخواهد، به
راه راست هدايت مىكند.)
(إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهِ سَرِيعُ الْحِسَابِ) (دين در نزد خدا، اسلام است و كسانى كه كتاب آسمانى به آنان داده شد، با يكديگر اختلاف نكردند، مگر بعد از آگاهى و از روى ستم و حسد ورزى؛ و هر كس به آيات خدا
كفر ورزد، بداند كه خداوند،
سریع الحساب است)
(وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْيًا وَعَدْوًا حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنتُ أَنَّهُ لا إِلِهَ إِلاَّ الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَاْ مِنَ الْمُسْلِمِينَ) (سرانجام
بنیاسرائیل را از دريا
[
رود عظيم
نیل]
عبور داديم؛ و فرعون و لشكريانش از سرِ ظلم و
تجاوز، به دنبال آنها رفتند؛ تا زمانى كه غرقاب دامن او را گرفت، گفت: «ايمان آوردم كه هيچ معبودى، جز كسى كه بنىاسرائيل به او ايمان آوردهاند، وجود ندارد؛ و من از مسلمين هستم.»)
طمع و حرص صفت مذمومی است که شخص را دانسته و از روی علم به گناه وامیدارد مثل حرص
آدم به خوردن از شجره منهیّه.
بیشتر اهل ایمان را سبب گناه همین حرص و طمع و عدم
قناعت است؛ از حضرت
امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) منقول است:
«هَلَاکُ النَّاسِ فِی ثَلَاثٍ: الْکِبْرُ وَ الْحَسَدُ وَ الْحِرْصُ. فَالْکِبْرُ هَلَاکُ الدِّینِ وَ بِهِ لُعِنَ اِبْلِیسُ. وَ الْحِرْصُ عَدُوُّ النَّفْسِ وَ بِهِ اُخْرِجَ آدَمُ مِنَ الْجَنَّةِ. وَ الْحَسَدُ رَائِدُ السُّوءِ وَ مِنْهُ قَتَلَ قَابِیلُ هَابِیلَ».
در آیات قرآن به
تارک عمل کافر اطلاق شده است، مثل تارک
حجّ که درباره آن آمده:
(وَ مَنْ کَفَرَ فَاِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ) (و هر كس
كفر ورزد و حجّ را ترك كند، به خود زيان رسانده، و خداوند از همه جهانيان، بىنياز است)
درباره اهل کتاب آمده: خونهای خویش را میریزید و عدهای را از دیار خویش میرانید و...
(اَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ) ( آيا به بعضى از دستورات كتاب خدا ايمان مىآوريد، و به بعضى
كافر مىشويد؟!)
در
کافی باب وجوه
الکفر روایتی از
حضرت صادق (علیهالسّلام) نقل شده که
کفر را به پنج قسمت تقسیم کرده و فرموده: «
کفر در کتاب خدا بر پنج وجه است:
کفر جحود و آن دو قسم است: انکار ربوبیت و انکار حق بعد از علم. سوم
کفران نعمت. چهارم ترک مامور به. پنجم
کفر برائت».
چنانکه قوم
ابراهیم (علیهالسّلام) به
کفّار گفتند:
(کَفَرْنا بِکُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ اَبَداً حَتَّی تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ) (ما نسبت به شما كافريم؛ و ميان ما و شما دشمنى و
کینه آشكار شده است)
که مراد از
کفر برائت و بیزاری است.
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله "کفر"، ج۶، ص۱۲۵.