پذیرایی از بهشتیان (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پذیرایی از
بهشتیان در
بهشت توسط
خداوند متعال و خدمتکاران و نوجوانان بهشتی انجام می گیرد.
• «یطاف علیهم بکاس من معین:و گرداگردشان قدحهاى لبريز از
شراب طهور را مى گردانند؛ ».
كلمه" كاس" به معناى همان كاسه فارسى است كه نام ظرف
آب و
شراب است. و از بسيارى از علماى اهل لغت
نقل شده كه گفته اند: ظرف آب و شراب را" كاس" نمى گويند مگر وقتى كه پر از آب و شراب باشد، و اگر خالى شد نامش" قدح" است،
راغب در
مفردات مى گويد: الكاس الاناء بما فيه من الشراب: كاس به معنى ظرفى است كه پر از نوشيدنى باشد.
و كلمه" معين" در نوشيدنيها به معناى آن نوشيدنى است كه از پشت ظرف ديده شود، (مانند آب و شرابى كه در ظرف بلورين باشد)، و اين كلمه از ماده" عين"
مشتق شده، وقتى مى گويند:" عان الماء" معنايش اين است كه: آب ظاهر گشت و روى
زمین جريان يافت، و مراد از" كاس معين" زلال بودن آب و يا شراب است.
آیت الله مکارم شیرازی در تفسیر معین می فرماید: معین اشاره به اين است كه در آنجا چشمه هايى از شراب طهور در جريان است كه هر لحظه پيمانه ها را از آن پر مى كنند و گرداگرد
بهشتیان مى گردانند، چنان نيست كه اين شراب طهور پايان گيرد و يا براى تهيه آن نياز به زحمت و
درد و رنجى باشد يا كهنه و خراب و فاسد شود.
• «یطاف علیهم بصحاف من ذهب واکواب وفیها ما تشتهیه الانفس وتلذ الاعین وانتم فیها خــلدون:(اين در حالى است كه) ظرفها (ى غذا) و جامهاى طلايى (شراب طهور) را گرداگرد آنها مىگردانند؛ و در آن (
بهشت) آنچه دلها مىخواهد و چشمها از آن لذت مىبرد موجود است؛ و شما هميشه در آن خواهيد ماند!».
" صحاف" جمع" صحفة" (بر وزن صفحه) در اصل از ماده" صحف" به معنى گستردن گرفته شده، و در اينجا به معنى ظرفهاى بزرگ و وسيع است." اكواب" جمع" كوب" به معنى ظروف آب است كه دستهاى در آن نباشد و به تعبير امروز" جام" يا" قدح" است.گر چه در
آیه فوق تنها سخن از ظرفهاى طلا به ميان آمده، و از غذا و نوشيدنيهاى آن بحثى نشده، ولى پيداست ظرفهاى خالى را هرگز براى پذيرايى اطراف ميهمانها نمىگردانند.
• «ویطاف علیهم بـانیة من فضة واکواب کانت قواریرا:و در گرداگرد آنها ظرفهايى سيمين و قدحهايى بلورين مىگردانند (پر از بهترين غذاها و نوشيدنىها)،».
در اين ظرفها انواع غذاهاى بهشتى، و در آن قدحهاى بلورين انواع نوشيدنيهاى لذت بخش و نشاط آفرين، به مقدارى كه مىخواهند و علاقه دارند موجود است، و خدمتكاران بهشتى پيوسته گرد آنها دور مىزنند و به آنها عرضه مىكنند.
• «ویطوف علیهم غلمان لهم کانهم لؤلؤ مکنون:و پيوسته بر گردشان نوجوانانى براى (خدمت) آنان گردش مىكنند كه همچون مرواريدهاى درون صدفند!».
مراد از" طواف كردن غلمان در پيرامون بهشتيان" آمد و شد آنان براى خدمت است. بعضىاز مفسرين گفته اند: اينكه بطور
نکره فرمود:" غلمان لهم- غلمانى كه دارند" و نفرمود:" غلمانهم- غلمانشان"، براى اين است كه شنونده
توهم نكند مراد از آن غلمان همان خدمتكارانى هستند كه در
دنیا داشتند، و بفهماند كه غلمان نيز مانند
حور از مخلوقات بهشتيند، كه از شدت زيبايى و صفا و حسن مانند لؤلؤاى هستند كه از ترس دستبرد اجانب در گنجينهاش جاى مىدهند.
تعبير به" يَطُوفُ عَلَيْهِمْ" (بر آنها طواف مى كنند) اشاره به آمادگى دائمى آنها براى خدمت است.گرچه در
بهشت نيازى به خدمتكار نيست، و هر چه بخواهند در اختيار آنها قرار مىگيرد، ولى اين خود
احترام و اكرام بيشترى براى بهشتيان است. در حديثى آمده است كه از
رسول اكرم ص سؤال كردند اگر خدمتگزار همچون مرواريد در صدف باشد، مخدوم يعنى مؤمنان بهشتى چگونه اند فرمود:و الذى نفسى بيده فضل المخدوم على الخادم كفضل القمر ليلة البدر على سائر الكواكب:" برترى مخدوم بر خدمتگزار در آنجا همچون برترى ماه در شب چهارده بر ساير كواكب است".
• «یطوف علیهم ولدن مخلدون:نوجوانانى جاودان (در شكوه و طراوت) پيوسته گرداگرد آنان مىگردند».
كلمه" ولدان" جمع ولد-
فرزند- است، و طواف كردن پسرانى بهشتى بر پيرامون مقربين
کنایه است از حسن خدمتگزارى آنان، و كلمه" مخلدون"
اسم مفعول از
باب تفعیل از ماده خلود است، كه به معناى دوام است، يعنى پسرانى بهشتى به آنان خدمت مىكنند كه تا ابد به همان قيافه پسرى و جوانى باقيند، و گذشت
زمان اثرى در آنان نمىگذارد.
• «ویطوف علیهم ولدن مخلدون اذا رایتهم حسبتهم لؤلؤا منثورا:و بر گردشان (براى پذيرايى) نوجوانانى جاودانى مىگردند كه هر گاه آنها را ببينى
گمان مىكنى
مروارید پراكنده اند! ».
بعضىگفته اند:" وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ" به معناى جوانانى است كه گوشواره معروف به" خلدة" را به گوش دارند. و منظور از اينكه فرمود: تو گمان مىكنى كه لؤلؤ منثورند، اين است كه آن خدمتگزاران آن قدر صفاى لون دارند، و آن قدر چهره هايشان نورانى است كه نور رويشان به روى يكديگر مى تابد، تو گويى در مجالسى كه ايشان خدمت مى كنند لؤلؤ نثاركرده اند.
• «لـکن الذین اتقوا ربهم لهم جنت تجری من تحتها الانهـر خــلدین فیها نزلا من عند الله وما عند الله...:ولى كسانى (كه
ایمان دارند، و) از پروردگارشان مىپرهيزند، براى آنها باغهايى از
بهشت است، كه از زير درختانش نهرها جارى است؛ هميشه در آن خواهند بود. اين، نخستين پذيرايى است كه از سوى
خداوند به آنها مىرسد؛ و آنچه در نزد خداست، براى نيكان بهتر است»
«نزل» به چیزی گفته میشود که برای پذیرایی از مهمان، آماده میشود.
ِ" نزل" در لغت به معناى چيزى است كه براى پذيرايى ميهمان آماده مي شود و بعضى گفته اند نخستين چيزى است كه به وسيله آن از
مهمان پذيرايى مي شود (همانند شربت يا ميوهاى است كه در آغاز ورود براى ميهمان مى آورند) بنا بر اين
آیه فوق مي گويد: باغهاى بهشت با آن همه مواهب مادى نخستين وسيله پذيرايى از پرهيزكاران مي باشد، و اما پذيرايى مهمتر و عالىتر همان نعمتهاى روحانى و معنوى است كه با جمله: وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرارِ:" آنچه در نزد خداست براى نيكان بهتر است" به آن اشاره شده است.
• «ان المتقین فی ظـلـل وعیون:(در آن
روز) پرهيزگاران در سايه هاى (
درختان بهشتی) و در ميان چشمه ها قرار دارند»
« کلوا واشربوا هنیـا بما کنتم تعملون:بخوريد و بنوشيد گوارا، اينها در برابر اعمالى است كه انجام مىداديد!»
" هنىء" (بر وزن مليح) به گفته
راغب در
مفردات هر چيزى است كه مشقتى به دنبال ندارد، و ناراحتى توليد نمى كند، و لذا به
غذا و
آب گوارا" هنىء" گفته مى شود، گاه به زندگى گوارا نيز اطلاق مىگردد. و اين اشاره به آن است كه ميوهها و غذاها و نوشابه هاى بهشتى، همانند آب و غذاى دنيا نيست كه گاه آثار سويى در بدن مىگذارد يا عوارض نامطلوبى به دنبال دارد.
• «ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقـموا تتنزل علیهم الملـئکة الاتخافوا ولاتحزنوا وابشروا بالجنة التی کنتم توعدون:به
یقین كسانى كه گفتند: «پروردگار ما خداوند يگانه است!» سپس
استقامت كردند،
فرشتگان بر آنان نازل مىشوند كه: «نترسيد و غمگين مباشيد، و بشارت باد بر شما به آن بهشتى كه به شما وعده داده شده است!»
« نزلا من غفور رحیم:اينها وسيله پذيرايى از سوى
خداوند غفور و
رحیم است!»»
راغب مىگويد: كلمه استقامت در اصل در خصوص طريقى به كار مىرفته كه به خط مستقيم كشيده شده باشد، و در آيه شريفه" اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ" حق را به چنين راهى تشبيه كرده. سپس مى گويد: و استقامت انسان به اين معنى است كه همواره ملازم طريقه مستقيم باشد كه خداى تعالى در باره چنين انسانهايى فرموده:" إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا"ولى در
صحاح اللغة استقامت را به معناى
اعتدال گرفته، و گفته: وقتى مى گويند" استقام له الامر" معنايش اين است كه اين امر براى او در حد اعتدال بود. پس مراد از جمله" ثُمَّ اسْتَقامُوا" اين است كه ملازم وسط راه باشند، و دچار
انحراف نگردند، و بر سخنى كه گفته استوار باقى بمانند. مثلا در
آیه " فَمَا اسْتَقامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ"
معنايش اين است كه ما دام
کفار با شما معتدل بودند، شما هم براى آنان اعتدال داشته باشيد و از وسط راه منحرف نگرديد. و در آيه" وَ اسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ
معنايش اين است كه: آن طور كه مامور شدهاى عمل كن، يعنى راه ميانه را پيش بگير، و هواهاى ايشان را پيروى مكن. همه تفسيرهاى مختلفى كه براى اين آيه كرده اند به همين معنا كه ما گفتيم برمى گردد.
رکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، مج۶، ص۱۲۸، برگرفته از مقاله «پذیرایی از بهشتیان».