ولی (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
وَلْی (به فتح واو و سکون لام) از
واژگان قرآن کریم به معنای نزدیکی و قرب است. این واژه دارای مشتقاتی است که در آیات قرآن به کار رفته است؛ مانند:
تَوْلِیَة (به فتح تاء و
کسر لام و فتح یاء) به معنای اعراض، رو کردن و سرپرست کردن،
تَوَلّی (به فتح تاء و واو و
کسر لام مشدده) به معنای دوست اخذ کردن و سرپرست،
وَلی (به فتح واو و
کسر لام) سرپرست و اداره کننده امر،
مَولی (به فتح میم و لام) به معنای سرپرست و مالک عبد، صدیق و غلام،
اَولی (به فتح همزه و لام) به معنای نزدیکتر و سزاوارتر و
وَلایَة (به فتح واو و لام و یاء) و
وِلایَة (به
کسر واو و فتح لام و یاء) به معنای قرابت.
وَلْی (بر وزن فلس) به معنای نزدیکی و قرب است. چنانکه در
صحاح و
مصباح و
قاموس گفته است گویند: «تباعدنا بعد
وَلْیٍ» پس از نزدیکی دور شدیم.
راغب میگوید: ولاء و
توالی آنست که دو چیز چنان باشند که میانشان چیز دیگری نباشد و بطور
استعاره به نزدیکی ولاء و
توالی گویند خواه در مکان باشد یا صداقت یا نصرت یا اعتقاد.
(یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ) «ای اهل
ایمان با کفاری که در دیار به شما نزدیکاند بجنگید.»
ظهور آیه آنست که مسلمانان باید اوّل به
جهاد کفّار نزدیک بشتابند بعد به جهاد کفّار دیگر بروند و آن در صورت عملی بودن سبب گسترش و عالمگیر بودن
اسلام است.
تَوْلِیَة (به فتح تاء و
کسر لام و فتح یاء) اگر با «عن» باشد به معنای اعراض و اگر با «الی» باشد به معنای رو کردن و اگر با دو حرف مذکور
متعدی به مفعول ثانی باشد به معنی برگرداندن و متوجه کردن آید. و در صورت تعدّی به دو مفعول به معنای سرپرست کردن و غیره آید. اینک شواهدی از آیات:
(وَ اِذا تُتْلی عَلَیْهِ آیاتُنا وَلَّی مُسْتَکْبِراً کَاَنْ لَمْ یَسْمَعْها) «چون آیات ما بر او خوانده شود از آنها به حالت
تکبر اعراض کند گوئی که آنها را نشنیده است.» ، تقدیرش «
ولّی عنها» است.
(فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْا اِلی قَوْمِهِمْ مُنْذِرِینَ) «چون خواندن
قرآن تمام شد رو کردند و برگشتند بسوی قوم خویش برای انذار.»
(سَیَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِی کانُوا عَلَیْها) «سفیهان از مردم گویند چه چیز آنها را از قبلهشان که در آن بودند برگردانید.»
(وَ لَوْ قاتَلَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوَلَّوُا الْاَدْبارَ) «اگر کفّار با شما میجنگیدند حتما به شما پشت میکردند و میگریختند.» تقدیر آن «لَوَلّوا الَیْکُمُ الادْبارَ» است.
(وَ کَذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ) «و همینطور بعضی از ظالمان را در اثر اعمالشان به بعض دیگر
ولّی امر و سرپرست قرار میدهیم.»
تَوَلّی (به فتح تاء و واو و
کسر لام مشدده) از
باب تفعل به معنای اعراض و دوست اخذ کردن و سرپرست آید مثل:
(فَمَنْ تَوَلَّی بَعْدَ ذلِکَ فَاُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ) «هر که پس از اخذ میثاق، از قبول حق اعراض کند آنها فاسقانند.»
(کُتِبَ عَلَیْهِ اَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَاَنَّهُ یُضِلُّهُ) «بر
شیطان حتمی است هر که او را دوست بدارد اضلالش میکند.»
(وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَاِنَّهُ مِنْهُمْ) «هر که از شما آنها را دوست اخذ کند از آنهاست.»
(فَهَلْ عَسَیْتُمْ اِنْ تَوَلَّیْتُمْ اَنْ تُفْسِدُوا فِی الْاَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا اَرْحامَکُمْ) «آیا امید است از شما در صورت اعراض از امر خدا و امر
جهاد، اینکه در زمین فساد کنید و
قطع رحم نمائید.»
ظاهرا تولّی در آیه به معنای اعراض است. یعنی در صورت اعراض از جهاد و ماندن در شهر جز این نخواهید کرد. به قولی مراد از آن حکومت و سرپرستی است یعنی شاید شما اگر به
حکومت رسیدید... .
در آیه
(وَ اِذا تَوَلَّی سَعی فِی الْاَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ) ((نشانه آن، اين است كه) هنگامى كه روى برمىگردانند (و از نزد تو خارج مىشوند)، در راه فساد در زمين، كوشش مىكنند، و زراعتها و چهارپايان را نابود مىسازند.)
ظاهرا مراد حکومت و سرپرستی است و احتمال دارد که به معنای اعراض باشد.
(وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدی وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّی وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِیراً) «هر که بعد از روشن شدن
هدایت با رسول خدا مخالفت کند و از غیر طریق مؤمنین پیروی نماید تا از حق اعراض میکند باعراض وادارش میکنیم و او را به
جهنم وارد مینمائیم، آن بد جایگاهی است.»
ظاهرا آیه در مضمون
(ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ) (سپس منصرف مىشوند (و بيرون مىروند)؛
خداوند دلهايشان را (از حق) منصرف ساخته؛)
است.
وَلی (به فتح واو و
کسر لام) سرپرست و اداره کننده امر. و نیز به معنای دوست و یاری کننده و غیره آید.
طبرسی در ذیل
(اللَّهُ وَلِیُ الَّذِینَ آمَنُوا) (
خداوند،
ولی و سرپرست كسانى است كه
ایمان آوردهاند؛)
فرموده:
ولّی از «
ولی» است به معنای نزدیکی بدون فاصله و او کسی است که به تدبیر امور از دیگری احقّ و سزاوارتر است.
به رئیس قوم
والی گویند که به تدبیر و امر و نهی امور نزدیک و مباشر است. به آقا
مولی گویند که به امر بنده سرپرستی و مباشرت میکند به بنده
مولی گویند که با اطاعت مباشر امر
مولی است و از آنست
ولی یتیم که مباشر مال یتیم و اداره اوست. در
مصباح از ابن فارس نقل کرده: هر که کار کسی را اداره کند
ولّی آن کار است.
(اللَّهُ وَلِیُ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النُّورِ) «خدا یار کسانی است که ایمان آوردهاند، آنها را از تاریکیها بسوی نور ایمان خارج میکند.»
(وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍ وَ لا نَصِیرٍ) «شما را جز خدا سرپرست و یاری نیست.»
از نصیر روشن میشود که «
ولیّ» به معنای
متولّی امر است.
(اَوْ لا یَسْتَطِیعُ اَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ) «یا اگر نمیتواند مطلب را املال کند و توضیح دهد
ولی او املاء نماید.»
جمع
ولّی اولیاء است به معانی فوق که گفته شد.
(وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا اُولئِکَ بَعْضُهُمْ اَوْلِیاءُ بَعْضٍ) «آنان که در نزد خود جا دادند و یاری کردند آنها بعضی اولیاء بعضیاند.»
(لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ اَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ) «مؤمنان کافران را در جای برادران مؤمن خود دوست و یار نگیرند.»
(اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ) «سرپرست و مدیر شما فقط خدا و رسول و آنانند که
نماز میخوانند و در حال
رکوع زکات میدهند.»
قید
(وَ هُمْ راکِعُونَ الَّذِینَ یُقِیمُونَ...) را مقید کرده است یعنی هر نمازگزار و زکات بده
ولّی شما نیست بلکه نمازگزارانی که زکات را در حال رکوع میدهند.
در
مجمع البیان نقل فرموده: روزی
عبد اللّه بن عباس در کنار
زمزم نشسته و به لفظ «قال رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)» به مردم
حدیث میخواند. مردی که روی خود را پوشیده بود در آنجا حاضر شد هر چه ابن عباس «قال رسول اللّه» میگفت آن مرد نیز میگفت. ابن عباس گفت: تو را به خدا تو کیستی؟ مرد صورت خویش را باز کرد و گفت: مردم هر که مرا شناخته هیچ و گر نه خودم را معرفی میکنم، من جندب بن جناده بدری (
ابوذر غفاری) هستم، با این دو گوشم از رسول خدا شنیدم و گر نه کر شوند و با این دو چشم دیدم و گر نه کور باشند میفرمود:
«عَلِیٌّ قَائِدُ الْبَرَرَةِ وَ قَاتِلُ الْکَفَرَةِ وَ مَنْصُورٌ مَنْ نَصَرَهُ وَ مَخْذُولٌ مَنْ خَذَلَهُ.»بدانید روزی با
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نماز ظهر خواندم سائلی در
مسجد چیزی خواست به او چیزی ندادند، دست به آسمان برداشت که خدایا گواه باش من در مسجد رسول خدا اظهار حاجت کردم کسی چیزی به من نداد،
علی (علیهالسّلام) آن وقت در رکوع نماز بود با انگشت کوچک دست راست که به آن انگشتر میکرد به سائل اشاره نمود، سائل آن را از انگشت علی (علیهالسّلام) گرفت، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در نماز این عمل را میدید، چون از نماز فارغ شد سر به آسمان کرد و گفت: خدایا برادرم موسی (علیهالسّلام) از تو خواست و گفت:
(رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی. وَ یَسِّرْ لِی اَمْرِی... وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ اَهْلِی. هارُونَ! اَخِی. اشْدُدْ بِهِ اَزْرِی. وَ اَشْرِکْهُ فِی اَمْرِی) در جوابش قرآن ناطق نازل فرمودی که
(سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِاَخِیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً فَلا یَصِلُونَ اِلَیْکُما) خدایا منهم برگزیده و پیامبر تو محمد، سینه مرا فراخ گردان. کارم را آسان کن. برای من وزیری و یاری از اهل من معیّن کن علی برادرم را، با او مرا تقویت فرما.
ابو ذر گوید: به خدا قسم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سخن خویش را تمام نکرد تا
جبرئیل نازل شد و گفت: ای محمد بخوان. فرمود چه بخوانم؟ گفت بخوان:
(اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا...) سپس طبرسی فرموده: این خبر را ثعلبی با این سند به عینه نقل کرده و
ابو بکر رازی در کتاب
احکام القرآن به نقل مغربی و رمّانی و طبرسی روایت کردهاند: این آیه در حق علی (علیهالسّلام) نازل شد آنگاه که در حال رکوع انگشتر خویش را به سائل بخشید. مجاهد و سدّی نیز چنین گفتهاند و آن از
امام باقر و
امام صادق (علیهماالسّلام) و جمیع علماء اهل بیت (علیهمالسّلام) نقل شده است.
از طرف دیگر باید آیه راجع به یک قضیّه واقع شده باشد و گر نه هر کس میتواند در حال رکوع احسانی بکند و بگوید
ولیّ مسلمین هستم. و آنگهی باید مراد از «
وَلِیُّکُمُ» مدیر امور و سرپرست باشد و گر نه همه نماز خوانان و زکات دهندگان یار و دوست مسلماناناند و احتیاج به قید «وَ هُمْ راکِعُونَ» ندارد. از اینجا است که اهل انصاف از خود آیه خواهند دانست که آن عموم نیست بلکه حکایت از یک واقعه خصوصی دارد و لفظ اِنَّما
ولایت غیر خدا و رسول و الَّذِینَ... را نفی میکند زیرا اِنَّما نصّ در
تخصیص است.
اگر گویند: در این صورت چرا لفظ «وَ الَّذِینَ آمَنُوا...» به لفظ جمع آمده لازم بود «و الذی آمن و اقام الصّلوة و آتی الزّکوة و هو راکع» آید که مفرد و منطبق بر امام (علیهالسّلام) باشد؟ گوئیم: طبرسی در مجمع فرموده: این آیه از واضحترین دلائل بر صحّت امامت بلا فصل علی (علیهالسّلام) است و چون ثابت شود که لفظ
وَلِیُّکُمُ افاده میکند کسی را که مدیر امور و واجب الاطاعة است و ثابت شود که مراد از الَّذِینَ آمَنُوا علی (علیهالسّلام) است، نصّ بر امامت آن حضرت ثابت میشود.
رجوع به لغت ثابت میکند که
ولی به معنای سرپرست و مدیر امور است لفظ «اِنَّما» در مفید اختصاص است و لذا نمیشود
ولی را به معنای دوستی در دین و محبت حمل کرد زیرا آن در باره همه مؤمنان است چنانکه فرموده
(وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ اَوْلِیاءُ بَعْضٍ) و از طرف دیگر عامّه و خاصه نقل کردهاند که آیه در باره علی (علیهالسّلام) نازل شد آنگاه که خاتم خویش را در رکوع
صدقه داد.تا فرموده کسی نمیتواند بگوید لفظ الَّذِینَ آمَنُوا جمع است و بر مفرد اطلاق نمیشود زیرا اهل لغت گاهی از مفرد برای تعظیم و تفخیم به لفظ جمع تعبیر میآورند و این در کلامشان مشهورتر از آنست که احتیاج به استدلال داشته باشد.
زمخشری در
کشاف پس از تصدیق به اینکه آیه در باره علی (علیهالسّلام) نازل شده، گوید: الَّذِینَ آمَنُوا به لفظ جمع آمده با آنکه مراد یک فرد است تا اینکه مردم به این کار ترغیب شوند و به ثوابی مانند
ثواب آن برسند و تا روشن شود که باید عادت مؤمنان بر کسب نیکوکاری تا آن حدّ باشد که کار نیک را تا تمام شدن نماز نیز به تاخیر نیاندازند.
در
المراجعات: مراجعه چهل و دوم در جواب این اشکال فرموده: عرب به جهتی از مفرد به لفظ جمع تعبیر میآورد شاهد آن قول خداوند است در
سوره آل عمران (الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ اِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ اِیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ) (اينها كسانى بودند كه (بعضى از) مردم، به آنان گفتند: «مردم (لشكر دشمن) براى (حمله به) شما اجتماع كردهاند؛ از آنها بترسيد!» اما اين سخن، بر ايمانشان افزود؛ و گفتند: «خدا ما را كافى است؛ و او بهترين حامى ماست.»)
مراد از «النّاس» در «قالَ لَهُمُ النَّاسُ» به
اجماع مفسّران و محدّثان و اهل تاریخ
نعیم بن مسعود اشجعی است که
ابوسفیان ده
شتر به وی داد تا مسلمانان را از مشرکان بترساند و متزلزل کند و کرد و گفت: «اِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ» اهل مکّه بر علیه شما لشکریان جمع کردهاند بترسید، در نتیجه بسیاری از مسلمانان ترسیدند و به جنگ بیرون نشدند و
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فقط با هفتاد نفر خارج شدند. در اطلاق لفظ ناس بر مفرد نکته شریفی است زیرا مدح آن هفتاد نفر در صورتی کاملتر است که لفظ ناس آید از آنکه گفته شود یک نفر خبر داد یعنی از خبر دادن چندین نفر هم از ایمان و پیروی پیغمبر بر نمیگردند.
ایضا آیه
(اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ اِذْ هَمَّ قَوْمٌ اَنْ یَبْسُطُوا اِلَیْکُمْ اَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ اَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ) (نعمتى را كه خدا به شما بخشيد، به ياد آوريد؛ آن زمان كه جمعى (از دشمنان)، قصد داشتند دست به سوى شما دراز كنند (و شما را از ميان بردارند)، اما خدا دست آنها را از شما باز داشت!)
مراد از «قوم» یک نفر بود به نام غورث و به قولی
عمر بن جحش از
یهود بنی نضیر که شمشیر کشید و خواست رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بزند خداوند او را منع کرد حکایتش را محدثان، مفسّران و اهل تاریخ نقل کردهاند.
ابن هشام در سیره خود در
غزوه ذات الرقاع آن را آورده است.
خدا لفظ جمع را در آیه بر مفرد اطلاق فرموده به جهت تعظیم نعمتش بر مسلمانان در سلامت و زنده ماندن پیامبرشان از شرّ دشمن و در
آیه مباهله لفظ ابناء و نساء و انفس با آنکه حقیقت در عموماند بر
حسنین و
فاطمه و
علی (علیهمالسّلام) اطلاق گردیده چنانکه همه گفتهاند و این اطلاق برای تعظیم آنهاست.
در پایان وجه دیگری گفته که خلاصهاش این است: اگر آیه به لفظ مفرد میآمد دیگر مجالی نمیماند که دشمنان علی و
بنیهاشم و منافقان و اهل
حسد فکر مردم را آشفته کنند و به
دین جهت خطری بر
اسلام متوجّه میشد یعنی یا آیه را از
قرآن مجید حذف میکردند و یا رسول خدا را در این باره متّهم مینمودند که نعوذ باللّه با خواهش نفس خود سخن گفته و آن لطمهای بر اصل دین میشد (از نگارنده)
ولی آیه به لفظ جمع آمده با آنکه مفرد مراد بود سپس نصوص پی در پی آمدند و
ولایت آن حضرت آفتابی گردید.
مَولی (به فتح میم و لام) به معنای سرپرست و مالک عبد، صدیق و غلام است.
(فَاعْلَمُوا اَنَّ اللَّهَ مَوْلاکُمْ نِعْمَ الْمَوْلی وَ نِعْمَ النَّصِیرُ) «بدانید خدا تدبیر کننده امور شماست بهتر مدیر و بهتر یار است.»
(اَحَدُهُما اَبْکَمُ لا یَقْدِرُ عَلی شَیْءٍ وَ هُوَ کَلٌّ عَلی مَوْلاهُ) «یکی از آن دو لال مادرزاد است، به چیزی قادر نیست و بر آقای خود بار و سنگینی است.»
(یَوْمَ لا یُغْنِی مَوْلًی عَنْ مَوْلًی شَیْئاً) «روزی که دوستی از دوستی چیزی را کفایت نمیکند.»
وجه اطلاق
مولی بر این معانی این است که بر
انسان نزدیک و اولیاند و مباشرت امر میکنند، به چند آیه توجّه کنید:
(مَاْواکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ) (جايگاهتان
آتش است و همان سرپرستتان مىباشد؛ و چه بد جايگاهى است!)
مولی شاید در اینجا به معنای دوست و رفیق باشد مانند «اَصْحابُ النَّارِ» که به معنای یاران آتش است. با ملاحظه این آیه روشن میشود که بد کاران رفیق آتش و آتش رفیق آنهاست و آیه چنانکه گفتهاند برای تهکّم است، شاید
مولی به معنای
متولی امر باشد یعنی کارگردان و مدبّر امر شما آتش است. و شاید به معنای اولی (سزاوارتر) باشد که از معانی
مولی است.
(وَ اِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائِی وَ کانَتِ امْرَاَتِی عاقِراً) «من از عموها و عمو زادهها پس از خودم میترسم و زنم نازا است بمن فرزندی عنایت فرما.»
در
مجمع فرموده: عمو زاده را
مولی گویند که در نسب به انسان نزدیک است مراد از
موالی در آیه عموها و عمو- زادههااند چنانکه از
حضرت باقر (علیهالسّلام) منقول است.
(وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْاَقْرَبُونَ) «برای هر آنچه پدران و مادران و خویشان ترک کردهاند وارثانی قرار دادهایم.»
در مجمع فرموده از جمله معانی
مولی ورثه است که اولی و احقّ است به
میراث میت (ظاهرا آن در اثر نزدیکی است) و آیه ربطی به
عصبه ندارد.
در مجمع ذیل آیه فوق و آیه
(وَ اِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائِی وَ کانَتِ امْرَاَتِی عاقِراً) «من از عموها و عمو زادهها پس از خودم میترسم و زنم نازا است بمن فرزندی عنایت فرما.»
تصریح کرده که اولی (سزاوارتر) یکی از معانی
مولی است ممکن است
موالی در آیه بدان معنی باشد یعنی برای ترکه پدران و مادران و اقرباء سزاوارترها قرار دادهایم که از دیگران در بردن
ارث سزاوارترند.
اَولی (به فتح همزه و لام) به معنای نزدیکتر و سزاوارتر است.
(اِنَ اَوْلَی النَّاسِ بِاِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا) «نزدیکترین مردم به
ابراهیم آنانند که از وی پیروی کردند و این پیامبر و پیروان اوست.»
(النَّبِیُ اَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ وَ اَزْواجُهُ اُمَّهاتُهُمْ) (پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است؛ و همسران او مادران آنها (مؤمنان) محسوب مىشوند.)
به حکم این آیه
پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نسبت به مؤمنان از نفس خودشان نزدیکتر و سزاوارتر است و زنان او مادران مؤمنیناند، محترماند و نکاحشان بعد از پیامبر بر مؤمنان
حرام میباشد. پس مقام پیغمبر و اهمیّت وجود پیغمبر بر مسلمان از نفس خویش بالاتر است و اگر در کاری از کارها اعمّ خیر یا شرّ امر دائر باشد میان پیغمبر و نفس مؤمن، پیغمبر ارجح و بالاتر است. آیه مطلق است و اولویّت آن حضرت را از هر جهت میرساند.
(وَ اُولُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ) (و خويشاوندان نسبت به يكديگر از مؤمنان و مهاجران در آنچه خدا مقرّر داشته اولى هستند،)
گویند با این آیه ارث بردن غیر اولی الارحام که در اوائل
هجرت بود
نسخ شده است یعنی اقربا بعضی به بعضی در ارث بردن از مؤمنان و مهاجران سزاوارتراند.
وَلایَة (به فتح واو و لام و یاء) و
وِلایَة (به
کسر واو و فتح لام و یاء) هر دو به معنای قرابت است.
راغب گوید:
ولایت به
کسر واو به معنای نصرت و به فتح واو به معنای تولّی امر است و به قولی هر دو یکی و حقیقتش تولّی امر است.
قاموس نیز در اوّل هر دو را یکی گرفته است.
در
صحاح از ابن سکّیت نقل کرده
ولایت به
کسر واو به معنای تسلّط و به فتح و
کسر واو به معنای نصرت و یاری است.
نگارنده گوید: ظاهر آنست که هر دو به معنای قرابت است چنانکه در
اقرب الموارد گفته و مطابق با معنای اوّلی است و مراد از آن در آیه تسلّط و تدبیر است.
(و هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَواباً وَ خَیْرٌ عُقْباً) «آنجا تسلّط و تدبیر حق برای خداست او بهتر است از حیث
ثواب و عاقبت نه آنچه
مشرک به آن امیدوار بود.»
ولایة را در آیه با
کسر و فتح واو خواندهاند. آیه بعد از آیاتی آمده که راجع به مباحثه، یک مشرک و مؤمن است که بالاخره امید مشرک مبدّل به یاس شده و محصولی که در مقابل خدا به آن دل بسته بود از بین میرود و تسلّط خدا و اینکه همه چیز با تدبیر خدا است روشن میشود.
(وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا مَا لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ حَتَّی یُهاجِرُوا) (و آنها كه
ایمان آوردند و
مهاجرت نكردند، هيچ گونه
ولايت (دوستى و تعهّدى) در برابر آنها نداريد تا هجرت كنند!)
این آیه
ولایت و قرابت و آثار آن را که میان
مهاجران و
انصار بود از کسانی که ایمان آورده و هجرت نکرده بودند نفی میکند مگر
ولایت نصرت را در ذیل آیه فرموده:
(وَ اِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ) پس مراد از
ولایت،
ولایت ارث و
ولایت امان دادن و غیره است.
•
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «ولی»، ج۷، ص۲۴۵.