• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ولی (مفردات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





وَلْی‌ (به فتح واو و سکون لام) از واژگان قرآن کریم به معنای نزدیکی و قرب است. این واژه دارای مشتقاتی است که در آیات قرآن به کار رفته است؛ مانند: تَوْلِیَة (به فتح تاء و کسر لام و فتح یاء) به معنای اعراض، رو کردن و سرپرست کردن، تَوَلّی‌ (به فتح تاء و واو و کسر لام مشدده) به معنای دوست اخذ کردن و سرپرست، وَلی‌ (به فتح واو و کسر لام) سرپرست و اداره کننده امر، مَولی (به فتح میم و لام) به معنای سرپرست و مالک عبد، صدیق و غلام، اَولی‌ (به فتح همزه و لام) به معنای نزدیکتر و سزاوارتر و وَلایَة (به فتح واو و لام و یاء) و وِلایَة (به کسر واو و فتح لام و یاء) به معنای قرابت.

فهرست مندرجات

۱ - معنای وَلْی‌
۲ - کاربردها
       ۲.۱ - تولیه
       ۲.۲ - تولی
       ۲.۳ - ولی
              ۲.۳.۱ - شان نزول
              ۲.۳.۲ - خصوصی بودن آیه
              ۲.۳.۳ - اطلاق جمع بر مفرد
              ۲.۳.۴ - پاسخ المراجعات
       ۲.۴ - مولی
       ۲.۵ - اولی
       ۲.۶ - ولایه
۳ - پانویس
۴ - منبع


وَلْی‌ (بر وزن فلس) به معنای نزدیکی و قرب است. چنانکه در صحاح و مصباح و قاموس گفته است گویند: «تباعدنا بعد وَلْیٍ‌» پس از نزدیکی دور شدیم.
راغب می‌گوید: ولاء و توالی آنست که دو چیز چنان باشند که میانشان چیز دیگری نباشد و بطور استعاره به نزدیکی ولاء و توالی گویند خواه در مکان باشد یا صداقت یا نصرت یا اعتقاد.


(یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ‌ یَلُونَکُمْ‌ مِنَ الْکُفَّارِ) «ای اهل ایمان با کفاری که در دیار به شما نزدیک‌اند بجنگید.» ظهور آیه آنست که مسلمانان باید اوّل به جهاد کفّار نزدیک بشتابند بعد به جهاد کفّار دیگر بروند و آن در صورت عملی بودن سبب گسترش و عالم‌گیر بودن اسلام است.

۲.۱ - تولیه

تَوْلِیَة (به فتح تاء و کسر لام و فتح یاء) اگر با «عن» باشد به معنای اعراض و اگر با «الی» باشد به معنای رو کردن و اگر با دو حرف مذکور متعدی به مفعول ثانی باشد به معنی‌ برگرداندن و متوجه کردن آید. و در صورت تعدّی به دو مفعول به معنای سرپرست کردن و غیره آید. اینک شواهدی از آیات:
(وَ اِذا تُتْلی‌ عَلَیْهِ آیاتُنا وَلَّی‌ مُسْتَکْبِراً کَاَنْ لَمْ یَسْمَعْها) «چون آیات ما بر او خوانده شود از آنها به حالت تکبر اعراض کند گوئی که آنها را نشنیده است.» ، تقدیرش «ولّی عنها» است.
(فَلَمَّا قُضِیَ‌ وَلَّوْا اِلی‌ قَوْمِهِمْ مُنْذِرِینَ‌) «چون خواندن قرآن تمام شد رو کردند و برگشتند بسوی قوم خویش برای انذار.»
(سَیَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلَّاهُمْ‌ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِی کانُوا عَلَیْها) «سفیهان از مردم گویند چه چیز آنها را از قبله‌شان که در آن بودند برگردانید.»
(وَ لَوْ قاتَلَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوَلَّوُا الْاَدْبارَ) «اگر کفّار با شما می‌جنگیدند حتما به شما پشت می‌کردند و می‌گریختند.» تقدیر آن «لَوَلّوا الَیْکُمُ الادْبارَ» است.
(وَ کَذلِکَ‌ نُوَلِّی‌ بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ‌) «و همینطور بعضی از ظالمان را در اثر اعمالشان به بعض دیگر ولّی امر و سرپرست قرار می‌دهیم.»

۲.۲ - تولی

تَوَلّی‌ (به فتح تاء و واو و کسر لام مشدده) از باب تفعل به معنای اعراض و دوست اخذ کردن و سرپرست آید مثل:
(فَمَنْ‌ تَوَلَّی‌ بَعْدَ ذلِکَ فَاُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ‌) «هر که پس از اخذ میثاق، از قبول حق اعراض کند آنها فاسقانند.»
(کُتِبَ عَلَیْهِ اَنَّهُ مَنْ‌ تَوَلَّاهُ‌ فَاَنَّهُ یُضِلُّهُ‌) «بر شیطان حتمی است هر که او را دوست بدارد اضلالش می‌کند.»
(وَ مَنْ‌ یَتَوَلَّهُمْ‌ مِنْکُمْ فَاِنَّهُ مِنْهُمْ‌) «هر که از شما آنها را دوست اخذ کند از آنهاست.»
(فَهَلْ عَسَیْتُمْ اِنْ‌ تَوَلَّیْتُمْ‌ اَنْ تُفْسِدُوا فِی الْاَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا اَرْحامَکُمْ‌) «آیا امید است از شما در صورت اعراض از امر خدا و امر جهاد، اینکه در زمین فساد کنید و قطع رحم نمائید.» ظاهرا تولّی در آیه به معنای اعراض است. یعنی در صورت اعراض از جهاد و ماندن در شهر جز این نخواهید کرد. به قولی مراد از آن حکومت و سرپرستی است یعنی شاید شما اگر به حکومت رسیدید... .
در آیه‌ (وَ اِذا تَوَلَّی‌ سَعی‌ فِی الْاَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ) ((نشانه آن، اين است كه) هنگامى كه روى برمى‌گردانند (و از نزد تو خارج مى‌شوند)، در راه فساد در زمين، كوشش مى‌كنند، و زراعتها و چهارپايان را نابود مى‌سازند.)ظاهرا مراد حکومت و سرپرستی است و احتمال دارد که به معنای اعراض باشد.
(وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدی‌ وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ‌ نُوَلِّهِ‌ ما تَوَلَّی وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِیراً) «هر که بعد از روشن شدن هدایت با رسول خدا مخالفت کند و از غیر طریق مؤمنین پیروی نماید تا از حق اعراض می‌کند باعراض وادارش می‌کنیم و او را به جهنم وارد می‌نمائیم، آن بد جایگاهی است.» ظاهرا آیه در مضمون‌ (ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ‌) (سپس منصرف مى‌شوند (و بيرون مى‌روند)؛ خداوند دلهايشان را (از حق) منصرف ساخته؛) است.

۲.۳ - ولی

وَلی‌ (به فتح واو و کسر لام) سرپرست و اداره کننده امر. و نیز به معنای دوست و یاری کننده و غیره آید. طبرسی در ذیل‌ (اللَّهُ‌ وَلِیُ‌ الَّذِینَ آمَنُوا) (خداوند، ولی و سرپرست كسانى است كه ایمان آورده‌اند؛)فرموده: ولّی از «ولی» است به معنای نزدیکی بدون فاصله و او کسی است که به تدبیر امور از دیگری احقّ و سزاوارتر است. به رئیس قوم والی گویند که به تدبیر و امر و نهی امور نزدیک و مباشر است. به آقا مولی گویند که به امر بنده سرپرستی و مباشرت می‌کند به بنده مولی گویند که با اطاعت مباشر امر مولی است و از آنست ولی یتیم که مباشر مال یتیم و اداره اوست. در مصباح از ابن فارس نقل کرده: هر که کار کسی را اداره کند ولّی آن کار است.
(اللَّهُ‌ وَلِیُ‌ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النُّورِ) «خدا یار کسانی است که ایمان آورده‌اند، آنها را از تاریکیها بسوی نور ایمان خارج می‌کند.»
(وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ‌ وَلِیٍ‌ وَ لا نَصِیرٍ) «شما را جز خدا سرپرست و یاری نیست.»از نصیر روشن می‌شود که «ولیّ» به معنای متولّی امر است.
(اَوْ لا یَسْتَطِیعُ اَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ‌ وَلِیُّهُ‌ بِالْعَدْلِ‌) «یا اگر نمی‌تواند مطلب را املال کند و توضیح دهد ولی او املاء نماید.»جمع ولّی اولیاء است به معانی فوق که گفته شد.
(وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا اُولئِکَ بَعْضُهُمْ‌ اَوْلِیاءُ بَعْضٍ‌) «آنان که در نزد خود جا دادند و یاری کردند آنها بعضی اولیاء بعضی‌اند.»
(لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ‌ اَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ‌) «مؤمنان کافران را در جای برادران مؤمن خود دوست و یار نگیرند.»
(اِنَّما وَلِیُّکُمُ‌ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ‌) «سرپرست و مدیر شما فقط خدا و رسول و آنانند که نماز می‌خوانند و در حال رکوع زکات می‌دهند.»قید (وَ هُمْ راکِعُونَ‌ الَّذِینَ یُقِیمُونَ...) را مقید کرده است یعنی هر نمازگزار و زکات بده ولّی شما نیست بلکه نمازگزارانی که زکات را در حال رکوع می‌دهند.

۲.۳.۱ - شان نزول

در مجمع البیان نقل فرموده: روزی عبد اللّه بن عباس در کنار زمزم نشسته و به لفظ «قال رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)» به مردم حدیث می‌خواند. مردی که روی خود را پوشیده بود در آنجا حاضر شد هر چه ابن عباس «قال رسول اللّه» می‌گفت آن مرد نیز می‌گفت. ابن عباس گفت: تو را به خدا تو کیستی؟ مرد صورت خویش را باز کرد و گفت: مردم هر که مرا شناخته هیچ و گر نه خودم را معرفی می‌کنم، من جندب بن جناده بدری (ابوذر غفاری) هستم، با این دو گوشم از رسول خدا شنیدم و گر نه کر شوند و با این دو چشم دیدم و گر نه کور باشند می‌فرمود: «عَلِیٌّ قَائِدُ الْبَرَرَةِ وَ قَاتِلُ الْکَفَرَةِ وَ مَنْصُورٌ مَنْ نَصَرَهُ وَ مَخْذُولٌ مَنْ خَذَلَهُ.»
بدانید روزی با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نماز ظهر خواندم سائلی در مسجد چیزی خواست به او چیزی ندادند، دست به آسمان برداشت که خدایا گواه باش من در مسجد رسول خدا اظهار حاجت کردم کسی چیزی به من نداد، علی (علیه‌السّلام) آن وقت در رکوع نماز بود با انگشت کوچک دست راست که به آن انگشتر می‌کرد به سائل اشاره نمود، سائل آن را از انگشت علی (علیه‌السّلام) گرفت، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در نماز این عمل را می‌دید، چون از نماز فارغ شد سر به آسمان کرد و گفت: خدایا برادرم موسی (علیه‌السّلام) از تو خواست و گفت: (رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی. وَ یَسِّرْ لِی اَمْرِی‌... وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ اَهْلِی. ‌هارُونَ! اَخِی. اشْدُدْ بِهِ اَزْرِی. وَ اَشْرِکْهُ فِی اَمْرِی‌) در جوابش قرآن ناطق نازل فرمودی که‌ (سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِاَخِیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً فَلا یَصِلُونَ اِلَیْکُما) خدایا منهم برگزیده و پیامبر تو محمد، سینه مرا فراخ گردان. کارم را آسان کن. برای من وزیری و یاری از اهل من معیّن کن علی برادرم را، با او مرا تقویت فرما.
ابو ذر گوید: به خدا قسم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سخن خویش را تمام نکرد تا جبرئیل نازل شد و گفت: ‌ای محمد بخوان. فرمود چه بخوانم؟ گفت بخوان: (اِنَّما وَلِیُّکُمُ‌ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا...) سپس طبرسی فرموده: این خبر را ثعلبی با این سند به عینه نقل کرده و ابو بکر رازی در کتاب احکام القرآن به نقل مغربی و رمّانی و طبرسی روایت‌ کرده‌اند: این آیه در حق علی (علیه‌السّلام) نازل شد آنگاه که در حال رکوع انگشتر خویش را به سائل بخشید. مجاهد و سدّی نیز چنین گفته‌اند و آن از امام باقر و امام صادق (علیهما‌السّلام) و جمیع علماء اهل بیت ‌ (علیهم‌السّلام) نقل شده است.

۲.۳.۲ - خصوصی بودن آیه

از طرف دیگر باید آیه راجع به یک قضیّه واقع شده باشد و گر نه هر کس می‌تواند در حال رکوع احسانی بکند و بگوید ولیّ مسلمین هستم. و آنگهی باید مراد از «وَلِیُّکُمُ» مدیر امور و سرپرست باشد و گر نه همه نماز خوانان و زکات دهندگان یار و دوست مسلمانان‌اند و احتیاج به قید «وَ هُمْ راکِعُونَ» ندارد. از اینجا است که اهل انصاف از خود آیه خواهند دانست که آن عموم نیست بلکه حکایت از یک واقعه خصوصی دارد و لفظ اِنَّما ولایت غیر خدا و رسول و الَّذِینَ... را نفی می‌کند زیرا اِنَّما نصّ در تخصیص است.

۲.۳.۳ - اطلاق جمع بر مفرد

اگر گویند: در این صورت چرا لفظ «وَ الَّذِینَ آمَنُوا...» به لفظ جمع آمده لازم بود «و الذی آمن و اقام الصّلوة و آتی الزّکوة و هو راکع» آید که مفرد و منطبق بر امام (علیه‌السّلام) باشد؟ گوئیم: طبرسی در مجمع فرموده: این آیه از واضح‌ترین دلائل بر صحّت امامت بلا فصل علی (علیه‌السّلام) است و چون ثابت شود که لفظ وَلِیُّکُمُ‌ افاده می‌کند کسی را که مدیر امور و واجب الاطاعة است و ثابت شود که مراد از الَّذِینَ آمَنُوا علی (علیه‌السّلام) است، نصّ بر امامت آن حضرت ثابت می‌شود.
رجوع به لغت ثابت می‌کند که ولی به معنای سرپرست و مدیر امور است لفظ «اِنَّما» در مفید اختصاص است و لذا نمی‌شود ولی را به معنای دوستی در دین و محبت حمل کرد زیرا آن در باره همه مؤمنان است چنانکه فرموده‌ (وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ‌ اَوْلِیاءُ بَعْضٍ‌) و از طرف دیگر عامّه و خاصه نقل کرده‌اند که آیه در باره علی (علیه‌السّلام) نازل شد آنگاه که خاتم خویش را در رکوع صدقه داد.تا فرموده کسی نمی‌تواند بگوید لفظ الَّذِینَ آمَنُوا جمع است و بر مفرد اطلاق نمی‌شود زیرا اهل لغت گاهی از مفرد برای تعظیم و تفخیم به لفظ جمع تعبیر می‌آورند و این در کلامشان مشهورتر از آنست که احتیاج به استدلال داشته باشد.
زمخشری در کشاف پس از تصدیق به اینکه آیه در باره علی (علیه‌السّلام) نازل شده، گوید: الَّذِینَ آمَنُوا به لفظ جمع آمده با آنکه مراد یک فرد است تا اینکه مردم به این کار ترغیب شوند و به ثوابی مانند ثواب آن برسند و تا روشن شود که باید عادت مؤمنان بر کسب نیکوکاری تا آن حدّ باشد که کار نیک را تا تمام شدن نماز نیز به تاخیر نیاندازند.

۲.۳.۴ - پاسخ المراجعات

در المراجعات: مراجعه چهل و دوم در جواب این اشکال فرموده: عرب به جهتی از مفرد به لفظ جمع تعبیر می‌آورد شاهد آن قول خداوند است در سوره آل عمران‌ (الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ اِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ اِیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ‌) (اينها كسانى بودند كه (بعضى از) مردم، به آنان گفتند: «مردم (لشكر دشمن‌) براى (حمله به) شما اجتماع كرده‌اند؛ از آنها بترسيد!» اما اين سخن، بر ايمانشان افزود؛ و گفتند: «خدا ما را كافى است؛ و او بهترين حامى ماست.») مراد از «النّاس» در «قالَ لَهُمُ النَّاسُ‌» به اجماع مفسّران و محدّثان و اهل تاریخ نعیم بن مسعود اشجعی است که ابوسفیان ده شتر به وی داد تا مسلمانان را از مشرکان بترساند و متزلزل کند و کرد و گفت‌: «اِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ‌» اهل مکّه بر علیه شما لشکریان جمع کرده‌اند بترسید، در نتیجه بسیاری از مسلمانان ترسیدند و به جنگ بیرون نشدند و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فقط با هفتاد نفر خارج شدند. در اطلاق لفظ ناس بر مفرد نکته شریفی است زیرا مدح آن هفتاد نفر در صورتی کامل‌تر است که لفظ ناس آید از آنکه گفته شود یک نفر خبر داد یعنی از خبر دادن چندین نفر هم از ایمان و پیروی پیغمبر بر نمی‌گردند.
ایضا آیه‌ (اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ اِذْ هَمَّ قَوْمٌ اَنْ یَبْسُطُوا اِلَیْکُمْ اَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ اَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ‌) (نعمتى را كه خدا به شما بخشيد، به ياد آوريد؛ آن زمان كه جمعى (از دشمنان)، قصد داشتند دست به سوى شما دراز كنند (و شما را از ميان بردارند)، اما خدا دست آنها را از شما باز داشت!)مراد از «قوم» یک نفر بود به نام غورث و به قولی عمر بن جحش از یهود بنی نضیر که‌ شمشیر کشید و خواست رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را بزند خداوند او را منع کرد حکایتش را محدثان، مفسّران و اهل تاریخ نقل کرده‌اند. ابن هشام در سیره خود در غزوه ذات الرقاع آن را آورده است. خدا لفظ جمع را در آیه بر مفرد اطلاق فرموده به جهت تعظیم نعمتش بر مسلمانان در سلامت و زنده ماندن پیامبرشان از شرّ دشمن و در آیه مباهله لفظ ابناء و نساء و انفس با آنکه حقیقت در عموم‌اند بر حسنین و فاطمه و علی (علیهم‌السّلام) اطلاق گردیده چنانکه همه گفته‌اند و این اطلاق برای تعظیم آنهاست.
در پایان وجه دیگری گفته که خلاصه‌اش این است: اگر آیه به لفظ مفرد می‌آمد دیگر مجالی نمی‌ماند که دشمنان علی و بنی‌هاشم و منافقان و اهل حسد فکر مردم را آشفته کنند و به دین جهت خطری بر اسلام متوجّه می‌شد یعنی یا آیه را از قرآن مجید حذف می‌کردند و یا رسول خدا را در این باره متّهم می‌نمودند که نعوذ باللّه با خواهش نفس خود سخن گفته و آن لطمه‌ای بر اصل دین می‌شد (از نگارنده) ولی آیه به لفظ جمع آمده با آنکه مفرد مراد بود سپس نصوص پی در پی آمدند و ولایت آن حضرت آفتابی گردید.

۲.۴ - مولی

مَولی (به فتح میم و لام) به معنای سرپرست و مالک عبد، صدیق و غلام است.
(فَاعْلَمُوا اَنَّ اللَّهَ‌ مَوْلاکُمْ‌ نِعْمَ‌ الْمَوْلی‌ وَ نِعْمَ النَّصِیرُ) «بدانید خدا تدبیر کننده امور شماست بهتر مدیر و بهتر یار است.»
(اَحَدُهُما اَبْکَمُ لا یَقْدِرُ عَلی‌ شَیْ‌ءٍ وَ هُوَ کَلٌّ عَلی‌ مَوْلاهُ‌) «یکی از آن دو لال مادرزاد است، به چیزی قادر نیست و بر آقای خود بار و سنگینی است.»
(یَوْمَ لا یُغْنِی‌ مَوْلًی‌ عَنْ‌ مَوْلًی‌ شَیْئاً) «روزی که دوستی از دوستی چیزی را کفایت نمی‌کند.»وجه اطلاق مولی بر این معانی این است که بر انسان نزدیک و اولی‌اند و مباشرت امر می‌کنند، به چند آیه توجّه کنید:
(مَاْواکُمُ النَّارُ هِیَ‌ مَوْلاکُمْ‌ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ) (جايگاه‌تان آتش است و همان سرپرست‌تان مى‌باشد؛ و چه بد جايگاهى است!) مولی شاید در اینجا به معنای دوست و رفیق باشد مانند «اَصْحابُ النَّارِ» که به معنای یاران آتش است. با ملاحظه این آیه روشن می‌شود که بد کاران رفیق آتش و آتش رفیق آنهاست و آیه چنانکه گفته‌اند برای تهکّم است، شاید مولی به معنای متولی امر باشد یعنی کارگردان و مدبّر امر شما آتش است. و شاید به معنای اولی (سزاوارتر) باشد که از معانی مولی است.
(وَ اِنِّی خِفْتُ‌ الْمَوالِیَ‌ مِنْ وَرائِی وَ کانَتِ امْرَاَتِی عاقِراً) «من از عموها و عمو زاده‌ها پس از خودم میترسم و زنم نازا است بمن فرزندی عنایت فرما.»در مجمع فرموده: عمو زاده را مولی گویند که در نسب به انسان نزدیک است مراد از موالی در آیه عموها و عمو- زاده‌هااند چنانکه از حضرت باقر (علیه‌السّلام) منقول است.
(وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ‌ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْاَقْرَبُونَ‌) «برای هر آنچه پدران و مادران و خویشان ترک کرده‌اند وارثانی قرار داده‌ایم.» در مجمع فرموده از جمله معانی مولی ورثه است که اولی و احقّ است به میراث میت (ظاهرا آن در اثر نزدیکی است) و آیه ربطی به عصبه ندارد.
در مجمع ذیل آیه فوق و آیه‌ (وَ اِنِّی خِفْتُ‌ الْمَوالِیَ‌ مِنْ وَرائِی وَ کانَتِ امْرَاَتِی عاقِراً) «من از عموها و عمو زاده‌ها پس از خودم میترسم و زنم نازا است بمن فرزندی عنایت فرما.» تصریح کرده که اولی (سزاوارتر) یکی از معانی مولی است ممکن است موالی در آیه بدان معنی باشد یعنی برای ترکه پدران و مادران و اقرباء سزاوارترها قرار داده‌ایم که از دیگران در بردن ارث سزاوارترند.

۲.۵ - اولی

اَولی‌ (به فتح همزه و لام) به معنای نزدیکتر و سزاوارتر است.
(اِنَ‌ اَوْلَی‌ النَّاسِ بِاِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا) «نزدیکترین مردم به ابراهیم آنانند که از وی پیروی کردند و این پیامبر و پیروان اوست.»
(النَّبِیُ‌ اَوْلی‌ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ وَ اَزْواجُهُ اُمَّهاتُهُمْ‌) (پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است؛ و همسران او مادران آنها (مؤمنان) محسوب مى‌شوند.)به حکم این آیه پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نسبت به مؤمنان از نفس خودشان نزدیکتر و سزاوارتر است و زنان او مادران مؤمنین‌اند، محترم‌اند و نکاحشان بعد از پیامبر بر مؤمنان حرام می‌باشد. پس مقام پیغمبر و اهمیّت وجود پیغمبر بر مسلمان از نفس خویش بالاتر است و اگر در کاری از کارها اعمّ خیر یا شرّ امر دائر باشد میان پیغمبر و نفس مؤمن، پیغمبر ارجح و بالاتر است. آیه مطلق است و اولویّت آن حضرت را از هر جهت می‌رساند.
(وَ اُولُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ‌ اَوْلی‌ بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ‌) (و خويشاوندان نسبت به يكديگر از مؤمنان و مهاجران در آنچه خدا مقرّر داشته اولى هستند،‌)گویند با این آیه ارث بردن غیر اولی الارحام که در اوائل هجرت بود نسخ شده است یعنی اقربا بعضی به بعضی در ارث بردن از مؤمنان و مهاجران سزاوارتراند.

۲.۶ - ولایه

وَلایَة (به فتح واو و لام و یاء) و وِلایَة (به کسر واو و فتح لام و یاء) هر دو به معنای قرابت است.
راغب گوید: ولایت به کسر واو به معنای نصرت و به فتح واو به معنای تولّی امر است و به قولی هر دو یکی و حقیقتش تولّی امر است. قاموس نیز در اوّل هر دو را یکی گرفته است. در صحاح از ابن سکّیت نقل کرده ولایت به کسر واو به معنای تسلّط و به فتح و کسر واو به معنای نصرت و یاری است. نگارنده گوید: ظاهر آنست که هر دو به معنای قرابت است چنانکه در اقرب الموارد گفته و مطابق با معنای اوّلی است و مراد از آن در آیه تسلّط و تدبیر است.
[۱۸۹] شرتونی، سعید، اقرب الموارد.

(و هُنالِکَ‌ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَواباً وَ خَیْرٌ عُقْباً) «آنجا تسلّط و تدبیر حق برای خداست او بهتر است از حیث ثواب و عاقبت نه آنچه مشرک به آن امیدوار بود.»ولایة را در آیه با کسر و فتح واو خوانده‌اند. آیه بعد از آیاتی آمده که راجع به مباحثه، یک مشرک و مؤمن است که بالاخره امید مشرک مبدّل به یاس شده و محصولی که در مقابل خدا به آن دل بسته بود از بین می‌رود و تسلّط خدا و اینکه همه چیز با تدبیر خدا است روشن می‌شود.
(وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا مَا لَکُمْ مِنْ‌ وَلایَتِهِمْ‌ مِنْ شَیْ‌ءٍ حَتَّی یُهاجِرُوا) (و آنها كه ایمان آوردند و مهاجرت نكردند، هيچ گونه ولايت (دوستى و تعهّدى) در برابر آنها نداريد تا هجرت كنند!)این آیه ولایت و قرابت و آثار آن را که میان مهاجران و انصار بود از کسانی که ایمان آورده و هجرت نکرده بودند نفی می‌کند مگر ولایت نصرت را در ذیل آیه فرموده: (وَ اِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ) پس مراد از ولایت، ولایت ارث و ولایت امان دادن و غیره است.


۱. قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۷، ص۲۴۵.    
۲. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۸۸۵.    
۳. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت الحسینی، ج۱، ص۴۵۵.    
۴. جوهری، اسماعیل، الصحاح تاج اللغه وصحاح العربیه، ج۶، ص۲۵۲۸.    
۵. فیومی، احمد، المصباح المنیر، ج۱، ص۳۴۶.    
۶. فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، ج۴، ص۴۰۱.    
۷. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ج۱، ص۸۸۵.    
۸. توبه/سوره۹، آیه۱۲۳.    
۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۹، ص۴۰۴.    
۱۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۹، ص۵۵۱.    
۱۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۱۴۵.    
۱۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۱، ص۲۴۲.    
۱۳. لقمان/سوره۳۱، آیه۷.    
۱۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۲۱۰.    
۱۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۳۱۴.    
۱۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۷۷.    
۱۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۹، ص۱۶۴.    
۱۸. احقاف/سوره۴۶، آیه۲۹.    
۱۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۲۱۶.    
۲۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۸، ص۳۲۹.    
۲۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۱۵۳.    
۲۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۳، ص۲۰.    
۲۳. بقره/سوره۲، آیه۱۴۲.    
۲۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱، ص۳۱۷.    
۲۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱، ص۴۷۸.    
۲۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۴۱۳.    
۲۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲، ص۸۹.    
۲۸. فتح/سوره۴۸، آیه۲۲.    
۲۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۲۸۷.    
۳۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۸، ص۴۲۹.    
۳۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۲۰۶.    
۳۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۳، ص۱۶۰.    
۳۳. انعام/سوره۶، آیه۱۲۹.    
۳۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۷، ص۳۵۳.    
۳۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۷، ص۴۸۶.    
۳۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۱۶۲.    
۳۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۸، ص۲۷۴.    
۳۸. آل عمران/سوره۳، آیه۸۲.    
۳۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۳، ص۳۳۵.    
۴۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۳، ص۵۱۸.    
۴۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۳۳۵.    
۴۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۴، ص۱۴۶.    
۴۳. حج/سوره۲۲، آیه۴.    
۴۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۳۴۳.    
۴۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۴۸۴.    
۴۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۱۲۸.    
۴۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۶، ص۱۸۱.    
۴۸. مائده/سوره۵، آیه۵۱.    
۴۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۵، ص۳۶۸.    
۵۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۵، ص۶۰۴.    
۵۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۳۵۵.    
۵۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۷، ص۷۳.    
۵۳. محمد/سوره۴۷، آیه۲۲.    
۵۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۲۴۰.    
۵۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۸، ص۳۶۱.    
۵۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۱۷۴.    
۵۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۳، ص۷۵.    
۵۸. بقره/سوره۲، آیه۲۰۵.    
۵۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۲.    
۶۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲، ص۹۶.    
۶۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۲، ص۱۴۳.    
۶۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۵۵.    
۶۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲، ص۲۶۵.    
۶۴. نسا/سوره۴، آیه۱۱۵.    
۶۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۵، ص۸۲.    
۶۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۵، ص۱۳۲.    
۶۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۱۹۰.    
۶۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۶، ص۵۰.    
۶۹. توبه/سوره۹، آیه۱۲۷.    
۷۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۰۷.    
۷۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۹، ص۴۱۱.    
۷۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۹، ص۵۶۰.    
۷۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۱۴۸.    
۷۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۱، ص۲۴۷.    
۷۵. بقره/سوره۲، آیه۲۵۷.    
۷۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۳.    
۷۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲، ص۳۴۵.    
۷۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۲، ص۵۲۷.    
۷۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۱۶۴.    
۸۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۳، ص۱۱۶.    
۸۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۱۶۴.    
۸۲. فیومی، احمد، المصباح المنیر، ج۱، ص۳۴۶.    
۸۳. بقره/سوره۲، آیه۲۵۷.    
۸۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲، ص۳۴۵.    
۸۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۲، ص۵۲۷.    
۸۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۱۶۴.    
۸۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۳، ص۱۱۶.    
۸۸. بقره/سوره۲، آیه۱۰۷.    
۸۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱، ص۲۵۲.    
۹۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱، ص۳۷۹.    
۹۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۳۴۳.    
۹۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱، ص۳۰۷.    
۹۳. بقره/سوره۲، آیه۲۸۲.    
۹۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲، ص۴۳۴.    
۹۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۲، ص۶۶۸.    
۹۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۲۲۱.    
۹۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۳، ص۲۰۳.    
۹۸. انفال/سوره۸، آیه۷۲.    
۹۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۹، ص۱۴۱.    
۱۰۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۹، ص۱۸۸.    
۱۰۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۴۹۷.    
۱۰۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۰، ص۲۶۹.    
۱۰۳. آل عمران/سوره۳، آیه۲۸.    
۱۰۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۳، ص۱۵۱.    
۱۰۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۳، ص۲۳۶.    
۱۰۶. فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۲۷۳.    
۱۰۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۴، ص۲۶.    
۱۰۸. مائده/سوره۵، آیه۵۵.    
۱۰۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۶، ص۵.    
۱۱۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۶، ص۳.    
۱۱۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۳۶۳.    
۱۱۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۷، ص۸۷.    
۱۱۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۳۶۱.    
۱۱۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۳۶۳.    
۱۱۵. زمخشری، محمود، الکشاف، ج۱، ص۶۴۸.    
۱۱۶. آل عمران/سوره۳، آیه۱۷۳.    
۱۱۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۷۲.    
۱۱۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۴، ص۶۴.    
۱۱۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۴، ص۹۹.    
۱۲۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۴۵۰.    
۱۲۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۴، ص۳۴۹.    
۱۲۲. مائده/سوره۵، آیه۱۱.    
۱۲۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۰۹.    
۱۲۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۵، ص۲۳۸.    
۱۲۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۵، ص۳۸۷.    
۱۲۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۲۹۲.    
۱۲۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۶، ص۲۳۸.    
۱۲۸. ابن هشام، عبدالملک، السیره النبویه، ج۲، ص۴۰۳.    
۱۲۹. موسوی، سید عبدالحسین، المراجعات، ص۲۳۳.    
۱۳۰. انفال/سوره۸، آیه۴۰.    
۱۳۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۹، ص۷۶.    
۱۳۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۹، ص۹۹.    
۱۳۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۴۶۷.    
۱۳۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۰، ص۲۱۸.    
۱۳۵. نحل/سوره۱۶، آیه۷۶.    
۱۳۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۳۰۱.    
۱۳۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۲، ص۴۳۶.    
۱۳۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۱۸۲.    
۱۳۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۴، ص۱۸.    
۱۴۰. دخان/سوره۴۴، آیه۴۱.    
۱۴۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۱۴۷.    
۱۴۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۸، ص۲۲۴.    
۱۴۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۱۱۳.    
۱۴۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۲، ص۳۱۷.    
۱۴۵. حدید/سوره۵۷، آیه۱۵.    
۱۴۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۳۹.    
۱۴۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۱۵۸.    
۱۴۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۹، ص۲۷۸.    
۱۴۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۳۹۲.    
۱۵۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۴، ص۲۲۱.    
۱۵۱. مریم/سوره۱۹، آیه۵.    
۱۵۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۹.    
۱۵۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۹.    
۱۵۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۴۰۲.    
۱۵۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۵، ص۱۴۴.    
۱۵۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۴۰۱.    
۱۵۷. نسا/سوره۴، آیه۳۳.    
۱۵۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۴، ص۳۴۱.    
۱۵۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۴، ص۵۴۰.    
۱۶۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۷۶.    
۱۶۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۵، ص۱۲۹.    
۱۶۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۷۶.    
۱۶۳. مریم/سوره۱۹، آیه۵.    
۱۶۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۹.    
۱۶۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۹.    
۱۶۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۴۰۲.    
۱۶۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۵، ص۱۴۴.    
۱۶۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۴۰۲.    
۱۶۹. آل عمران/سوره۳، آیه۶۸.    
۱۷۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۳، ص۲۵۳.    
۱۷۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۳، ص۴۰۰.    
۱۷۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۳۱۸.    
۱۷۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۴، ص۱۱۶.    
۱۷۴. احزاب/سوره۳۳، آیه۶.    
۱۷۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۱۸.    
۱۷۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۲۷۶.    
۱۷۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۴۱۳.    
۱۷۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۱۲۱.    
۱۷۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۰، ص۱۹.    
۱۸۰. احزاب/سوره۳۳، آیه۶.    
۱۸۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۱۸.    
۱۸۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۲۷۷.    
۱۸۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۴۱۴.    
۱۸۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۱۲۲.    
۱۸۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۰، ص۲۳.    
۱۸۶. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ج۱، ص۸۸۵.    
۱۸۷. فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، ج۴، ص۴۰۱.    
۱۸۸. جوهری، اسماعیل، الصحاح تاج اللغه وصحاح العربیه، ج۶، ص۲۵۳۰.    
۱۸۹. شرتونی، سعید، اقرب الموارد.
۱۹۰. کهف/سوره۱۸، آیه۴۴.    
۱۹۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۳۱۷.    
۱۹۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۳، ص۴۴۰.    
۱۹۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۳۴۹.    
۱۹۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۵، ص۶۹.    
۱۹۵. انفال/سوره۸، آیه۷۲.    
۱۹۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۸۶.    
۱۹۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۹، ص۱۴۱.    
۱۹۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۹، ص۱۸۹.    
۱۹۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۴۹۷.    
۲۰۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۰، ص۲۶۹.    



قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «ولی»، ج۷، ص۲۴۵.    






جعبه ابزار