وحی در قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
وحی معانی و کاربردهای مختلفی دارد و جامع تمام آنها القای سریع و نهانی است. این معنای مشترک در تمام مصادیق و کاربردها
صدق میکند؛ خواه القای امری تکوینی بر جمادات باشد و یا القای امری
غریزی بر حیوانات؛ تفهیم خطورات فطری و قلبی بر انسانهای معمولی باشد، یا تفهیم پیام
شریعت بر
انبیاء؛ خواه با اشاره باشد یا نوشتار سری. در تمام این موارد به نحوی آن خصوصیت تفهیم و القای سری و سریع نهفته است.
وحی معانی و کاربردهای مختلفی دارد و جامع تمام آنها القای سریع و نهانی است. این معنای مشترک در تمام مصادیق و کاربردها
صدق میکند؛ خواه القای امری تکوینی بر جمادات باشد و یا القای امری
غریزی بر حیوانات؛ تفهیم خطورات فطری و قلبی بر انسانهای معمولی باشد، یا تفهیم پیام
شریعت بر
انبیاء؛ خواه با اشاره باشد یا نوشتار سری. در تمام این موارد به نحوی آن خصوصیت تفهیم و القای سری و سریع نهفته است.
وحی در
قرآن، کاربردهای مختلفی دارد که به آنها در ذیل اشاره میکنیم.
اول: «وحی
نبوت و
رسالت» که در
سوره نساء: ۱۶۳ میفرماید: «انا اوحینا الیک کما اوحینا الی نوح والنبیین من بعده …؛
ما به تو وحی فرستادیم به همان گونه که به
نوح و
پیامبران بعد از او وحی کردیم.»
دوم: «وحی
الهام» که در
سوره نحل : ۶۸ آمده است: «واوحی ربک الی النحل ان اتخذی من الجبال بیوتا ومن الشجر ومما یعرشون؛
پروردگارت به
زنبور عسل الهام کرد که از درخت و داربستهایی که (
مردم میسازند) خانههایی برای خود انتخاب کن.»
سوم: «وحی اشاره» همان گونه که
خداوند متعال درباره ی
زکریا در آیه ی ۱۱
سوره مریم میفرماید:
«فخرج علی قومه من المحراب فاوحی الیهم ان سبحوا بکرة وعشیا؛
زکریا از
محراب عبادتش به سوی مردم بیرون آمده و با اشاره به آنها گفت: صبح و شام خدا را
تسبیح گویید».
چهارم: «وحی تقدیر» همان طور که در
سوره فصلت : ۱۲ میفرماید: «و اوحی فی کل سماء امرها؛
و فرمان خود را در هر
آسمان مقدر فرمود».
پنجم: «وحی امر» در آیه ی ۱۱۱
سوره مائده میخوانیم: «واذ اوحیت الی الحواریین ان آمنوا بی وبرسولی؛
به خاطر بیاور هنگامی را که به
حواریین امر کردم به من و فرستادهام
ایمان بیاورید».
ششم: «وحی به معنی بیان مخفی» آن گونه که خداوند در باره ی
شیاطین در آیه ی ۱۱۲
سوره انعام میفرماید: «یوحی بعضهم الی بعض زخرف القول غرورا؛
بعضی از آنها سخنان
دروغ و فریبنده را به طور سری در اختیار دیگران میگذارند.»
هفتم: «وحی خبر» چنان که در باره ی جمعی از پیامبران در
سوره انبیاء آیه ۷۳ میفرماید: «وجعلناهم ائمة یهدون بامرنا واوحینا الیهم فعل الخیرات؛
آنها را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما مردم را
هدایت میکردند و انجام کارهای نیک را به آنها خبر دادیم.»
کیفیت سخن گفتن خداوند با پیامبران:
قرآن میفرماید: «و ما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا او من وراء حجاب او یرسل رسولا فیوحی باذنه ما یشاء انه علی حکیم؛
هیچ بشری جز از طریق وحی و یا از ورای
حجاب و یا به وسیله ی فرستادهای که به فرمان خدا آن چه را
اراده کرده وحی میکند، نمیتواند با خدا سخن گوید، به درستی که اوست خداوند بلند مرتبه و
حکیم.»
از این
آیه به روشنی استفاده میشود که
بشر میتواند از سه طریق با خدا رابطه برقرار کند:
وحی به صورت القاء در
قلب، و یا به تعبیر
روایات«دمیدن در
ذهن و
نفس» در این نوع از وحی
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نه صدایی میشنود و نه فرشتهای میبیند و مطالب مستقیما در
جان و
دل او قرار میگیرد.
وحی از ورای حجاب، بدین صورت که پیامبر صدایی را میشنود ولی صاحب آن را نمیبیند که قرآن از این نوع به «وراء حجاب» تعبیر نموده است. در این نوع از وحی خداوند صدایی را در جایی ایجاد میکند و پیامبر آن صدا را میشنود به طوری که میتوان گفت آن محلی که صدا در آن ایجاد میشود به نوعی، واسطه میان خدا و پیامبر است
برای این نوع از وحی میتوان به سخن گفتن خداوند با
حضرت موسی (علیهالسّلام) اشاره کرد که با ایجاد صدا با آن حضرت سخن گفت به طوری که از هرجا آن سخن را میشنید و نیز سخن گفتن خداوند در
شب معراج با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از این نوع وحی بوده است.
وحی از طریق ارسال
رسول، یعنی به فرمان خداوند فرشتهای دستورات او را برای پیامبر میآورد و به او القاء مینماید که طبق روایات، گاهی پیامبر
فرشته را به شکل اصلی و یا به شکل شخص بخصوصی میبیند و گاهی هم او را نمیبیند ولی پیام او را دریافت میکند.
حال که معانی و کاربردهای وحی در قرآن تا اندازهای روشن شد مناسب است به یک سوال در این ارتباط پاسخ داده شود و آن این است که: آیا میتوان وحی قرآن کریم را امر تجربی تلقی کرد؟
در پاسخ باید گفت: مسئله تجربی بودن وحی از غرب و
مسیحیت گرفته شده است. در
قاموس لاهوتی مینویسد: "برخلاف
اسلام در مسیحیت، شخص یک نقش ویژهای در وحی دارد و پیامبر همانند قطعه اسفنج نیست که صرفا حامل و ناقل آب است؛ بدون این که در آن تاثیری بگذارد؛ بلکه پیامبران تجربیاتی را که با الهام دریافت میکنند با لغات استعارهای و رمزی بیان میکند. " این تحلیل نارسا از وحی، عوامل متعددی دارد؛ مانند محدود کردن مفهوم وحی در الهامات، خطورات قلبی و
مکاشفات درونی وجود اختلافات و تناقضات فراوان و توجیه ناپذیر و مسائل دور از حقیقت در
تورات و
انجیل، گسترش تجربه گرایی جدید که تلاش میکند تمام پدیدههای مادی و غیرمادی را با فرمولهای حاکم بر علوم تجربی ارزیابی کند و...
امام خمینی ماهیت وحی را یک ادراک مجهول و یک حقیقت غیبی میداند که تنها خداوند و رسولش از تمام ابعاد آن آگاهاند.
ایشان وحی را مشاهده انبیاء از حقایق عینی میداند که از طریق تمثل حقایق در عالم مثال یا عالم ملک صورت میگیرد.
فهم حقیقی وحی و قرآن کریم تنها برای کسی ممکن است که مخاطب آن باشد و دیگران به واسطه او از حقایق باطنی آن اطلاع مییابند.
به اعتقاد امام خمینی وحی به انبیاء (علیهمالسّلام) و فرستادن کتابهای آسمانی، جزئی از نظام عالم و تابع
نظام ربانی است و همانگونه که تعلق اراده الهی به نظام هستی به طور تبعی است، تعلقش به وحی
انبیا (علیهمالسّلام) نیز به شکل تبعیت است وگرنه اراده اصلی که مرجعش حبّ است و مربوط به نظام ربانی و حضرت اسماء و صفات و کنز مخفی است که ذاتاً محبوب حقتعالی است و در این مقام محب و محبوب و حبّ، همگی یک چیزند.
به باور ایشان ادراک و دریافت حقیقت وحی، تنها از طریق مکاشفه تامه الهی برای نبی مکرم اسلام در مرتبه قاب قوسین او ادنی، حاصل شده است که دست بشر از آن کوتاه است.
البته پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خود ظل الله است و از خود استقلال ندارد، از این رو تابع وحی و امر الهی است. ایشان ادراکات حسی در وحی را به
عالم خیال و عالم مثال ارجاع میدهد. بنابراین وحی قرآنی پس از عبور از حجابهای نوری، بر
قلب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نازل و از آنجا نیز متنزل میشود تا به آن مرحلهای که با زبان گفته میشود، میرسد.
این نظریه که وحی درست در همان قلمرو تجربه و
مکاشفه نفسانی و
الهام عرفانی جای میگیرد، اشکالات متعددی دارد.
این موضوع یک داوری ناموجه است که ما محدودیتها و شرایط حاکم بر روابط علمی حوزههای علوم بشری را به حوزه معرفت وحی تشریعی پیامبران که ماهیت آن هرگز برای ما شناخته شده نیست، سرایت دهیم. ما
وحی را از آثارش میشناسیم و این آثار گویای این معنا میباشد که پدیده وحی هرگز در مدار و افق دانشهای عمومی
بشر نبوده و قوانین آنها را نمیپذیرد. وحی به معنایی که
قرآن ترسیم و آن را طریق ویژه القای پیام الهی به پیامبران معرفی میکند ـ که معنا و لفظ از ناحیه خداوند است و
پیامبر خبر نقش خبر گیرندگی، حفظ و ابلاغ به مردم ندارد ـ نمیتواند قوای ادراکه بشر بر آن تاثیر گذارد و گرنه پیام واقعی خداوند به مردم نمیسد و در نتیجه، هدف وحی و
بعثت لغو میگردد و این بزرگترین نقص برای وحی است.
وحی از آن سنخ آگاهی ناگهانی و پیش بینی نشده نسبت به یک موضوع غیرقابل
تفکر و اکتساب ناپذیر است که ناشی از افاضه مبدا غیبی است؛ بدون آن که انسان گیرنده دخالت و تاثیری جز پذیرش مطلق در آن داشته باشد؛ در حالی که موضوع الهام و کشف عرفانی قابل تفکر یا جست وجو از طریق
سلوک علمی و ریاضتهای معقول یا نامعقول است و تمام مقصود
اهل طریقت، توصیه در کسب این مقدمات است.
الهام ممکن است، محصول القائات و وسوسههای شیطانی باشد؛ ولی حریم وحی نبوی مصون از رهیافت جنود اهریمنی و پندارهای باطل است و خداوند تمام ضمانتهای لازم را برای حفظ آن
تدبیر کرده است.
با توجه به تفاوتهای وحی با الهام و مکاشفه عرفانی و این که محتوا و
الفاظ قرآن از جانب خداوند است. نمیتوان وحی را امری تجربی دانست.
به بیان دیگر، یکی از مشخصات پیامبران (علیهمالسّلام) که آنان را از دیگر
مصلحان و
متفکران و برنامه ریزان اجتماعی جدا میسازد، این است که آنان تعالیم و برنامههای خود را از فراسوی طبیعت میگیرند و معتقدند که دستورها و فرمانهای آنها زاییده مغز و فکر و
اندیشه آنها نیست، بلکه آنچه را که میگویند سخنی است که از جهان بالا بر قلب آنان فرود میآید، ولی افراد مادی که دایره هستی را منحصر به
جهان ماده میدانند و جز ماده و پدیدههای مادی به چیزی
اعتقاد ندارد و به "وحی" با دیده شک مینگرند، به منظور جمع و سازگاری میان علوم تجربی نوین و عقیده به وحی و نبوت، گاه وحی را "تبلور شخصیت باطنی" و گاه "
نبوغ اجتماعی" میشمارند. اینان پیامبران را افرادی درست کار میدانند که در خبر دادن از آنچه دیده و شنیدهاند صادقند؛ اما بدین معنا که منشا آگاهی وحیانی آنان تراوش شخصیت باطنی خود آن هاست که در موقعیت مناسبی متبلور میشود، و نه ارتباط با
عالم غیب و جهان ماورای طبیعت، باعث آن نمیشود.
براساس این نگرش، روح متعالی،
فطرت پاک، باور راسخ پالودگی از ناهنجاریهای اعتقادی و رفتاری و اصالت
وراثت خانوادگی، همه و همه در اندیشه و بینش پیامبران تاثیری عمیق گذاشته و آرمانهای والای نفسانی، الهاماتی ویژه را در درون ایشان پدیدار ساخته است آن سان که مردم آنها را به عنوان یک حقیقت غیبی و وحی پنداشتهاند. یا آن که در پرتو
نبوغ خاص درونی و عقل اجماعی ویژهای که از آن برخوردارند، قوانین و نظریاتی را که باعث ترقی و اصلاح و
رشد جامعه بشری است عرضه میدارند.
اشکالات این نظریه فزون تر از آن است که در این جا بازگو شود؛ زیرا:
دارندگان این
تفسیر قبلا مدعا را مسلم گرفته و میخواهند برای آن دلیلی جستجو کنند. آنان پذیرفتهاند که وحی علت مادی دارد و مربوط به
جهان غیب نیست، پس از آن دست و پا میکنند برای آن علل مادی پیدا کنند و از میان آنها به نظرشان رسیده است که پیامبران را
نوابغ اجتماعی معرفی کنند که در سایه
نبوغ، دارای چنین افکار و اندیشههای بالایی بودهاند، ولی ضعف و سستی این تفسیر بر کسی پوشیده نیست.
ما در جهان دو نوع
مصلح داریم: گروهی برنامههای اصلاحی خود را به جهان بالا نسبت میدهند و گروه دیگر برنامههای خود را مولود اندیشههای خود میدانند.
گروه نخست از طریق ایمان به خدا و سرای دیگر و
وعده و وعیدهای الهی میخواهند برنامههای خود را پیاده کنند، در حالی که گروه دوم از طریق دیگر میخواهند به هدف برسند.
اگر وحی، زاییده
نبوغ است، پس چرا گروه نخست آن را به جهان غیب نسبت دادهاند؟ تصور این که این انسانهای بسیار، با
تبانی و توافق قبلی، آنچه را محصول
نبوغ خود بوده است، به جهان غیب نسبت دادهاند، تصوری موهون و کاملا بی پایه است. چگونه متصور است انسانهایی در مناطق پراکنده و زمانهای مختلف به صورت هماهنگ یک شعار را سر داده و خود را رسولان الهی بنامند؟ و بگویند: «... ان اتبع الا ما یوحی الی... ؛
جز آنچه به من وحی شده است، از چیزی پیروی نمیکنم. »
این نظریه، چیز جدیدی نیست، بلکه به گونهای در
عصر جاهلیت نیز مطرح بوده است. چیزی که است بیان گذشته در قالب به ظاهر علمی ریخته شده و بیان گردیده است.
عرب جاهلی نیز قدرت نمایی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در میدان
فصاحت و
بلاغت را به قریحه خوش آن حضرت در
شعر نسبت داده و او را
شاعر میخواند. خداوند این مطلب را حکایت کرده و میفرماید: «... بل هو شاعر... »
آنگاه در پی نقد آن برآمده، و قرآن را بالاتر از آن میداند که محصول قریحه شعری و یا مقام نبوت مقام شاعری باشد، چنان که میفرماید: «و ما هو بقول شاعر قلیلا ما تؤمنون؛
این قرآن گفتار شاعر نیست، اندکی از شما ایمان آورید. »
و باز میفرماید: «وما علمناه الشعر وما
ینبغی له ان هو الا ذکر وقرآن مبین؛
ما به او شعر نیاموختیم و شایسته او نبود، بلکه این قرآن،
کتاب یادآوری و
قرآن مبین است.»
هرگز
نوابغ، نمیتوانند از آینده به صورت قطعی و جزمی خبر دهند. و اگر هم خبری میدهند، خبر خود را با کلمات: "شاید"، "به نظر میرسد"، "حدس میزنم"، و مانند آن همراه میکنند، در حالی که پیامبران (علیهمالسّلام) به صورت جزم از آیندههای
امت خود گزارش میدادند، گزارشی که آن را مانند آفتاب میدیدند، چنان که میفرماید: «تمتعوا فی دارکم ثلاثة ایام ذلک وعد غیر مکذوب؛
صالح به
قوم خود (پس از آن که
ناقه او را پی کردند) گفت: سه روز در خانههای خود از زندگی بهره ببرند و پس از سه روز همگی کشته خواهید شد و این یک گزارش قطعی است.»
هیچ
نابغهای نمیتواند یک چنین خبر قطعی را درباره گروهی، بدهد به گونهای که حتی زمان دقیق وقوع حادثه را نیز تعیین نماید. و یا گزارشی که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
سوره روم آیه ۱ـ۴
خبر از وقوع آن و پیروزی رومیان در مدت زمان کمی داد.
این نوع گزارشهای قطعی از ویژگیهای پیامبران الهی است که در پرتو ارتباط با مبدا جهان از روی حوادث آینده پرده برداشته و گزارش میکنند و نمونههایی از این نوع گزارشهای غیبی، در کتاب "منشور جاوید" ج۱۰، ص۱۹۸ـ۲۰۷، آمده است و در آنجا ثابت شده است که منبع این گزارشهای غیبی هم چیزی جز وحی الهی نیست.
وحی در قرآن (کتاب)؛
اعتصام به وحی (قرآن)؛
احادیث وحی
•
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «وحی در قرآن»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۲/۰۱. •
دانشنامه امام خمینی ، تهران،
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، ۱۴۰۰ شمسی.