• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

واقعیت‌درمانی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



واقعیت‌درمانی، یکی از مباحث مطرح در علم روانشناسی بوده که یکی از جدیدترین تلاش‌های درمانگران در راه توصیف انسان، تعیین قوانین رفتاری و چگونگی نیل به رضایت، خوشبختی و موفقیت محسوب می‌شود. در این شیوه درمان، مواجه شدن با واقعیت، قبول مسئولیت و قضاوت اخلاقی درباره درست و نادرست بودن رفتار و در نتیجه نیل به هویت توفیق مورد تاکید است. در این مقاله بعد از بیان تاریخچه و مفاهیم اساسی این سبک از درمان به بررسی فرایند و راهبردهای عملی واقعیت‌درمانی اشاره و در نهایت به ارزیابی آن می‌پردازیم.

فهرست مندرجات

۱ - مقدمه
۲ - تعریف
۳ - واژه‌های اساسی
۴ - نظام سه‌بخشی گلاسر
۵ - تاریخچه تحول فکر گلاسر
۶ - مفاهیم اساسی
       ۶.۱ - نظریه شخصیت
              ۶.۱.۱ - ماهیت ناسازگاری
              ۶.۱.۲ - علل انتخاب انواع ناراحتی‌ها
              ۶.۱.۳ - هویت
       ۶.۲ - ماهیت انسان
              ۶.۲.۱ - رویکرد تعلیم و تربیتی
              ۶.۲.۲ - توانایی استفاده از استعداد
              ۶.۲.۳ - همسو با مکتب اصالت وجود
              ۶.۲.۴ - دو نوع هویت
       ۶.۳ - مفهوم اضطراب
              ۶.۳.۱ - انتخاب افسردگی
              ۶.۳.۲ - انتخاب وسواس
۷ - هدف
۸ - فرایند درمان
       ۸.۱ - ارتباط و درگیری عاطفی
       ۸.۲ - تاکید بر رفتار نه بر احساسات
       ۸.۳ - تاکید بر زمان حال
       ۸.۴ - قضاوت ارزشی
       ۸.۵ - طرح‌ریزی
       ۸.۶ - تعهد نسبت به طرح تهیه‌شده
       ۸.۷ - نپذیرفتن بهانه و امتناع از تنبیه
              ۸.۷.۱ - عوارض تنبیه
۹ - راهبردهای عملی
       ۹.۱ - امکان تغییر
       ۹.۲ - اهداف
       ۹.۳ - راهبردهای عملی
              ۹.۳.۱ - سوال‌ کردن
              ۹.۳.۲ - مثبت ‌بودن
              ۹.۳.۳ - شوخی
              ۹.۳.۴ - فنون تناقضی
              ۹.۳.۵ - مواجه‌سازی
       ۹.۴ - انواع تعارض‌ها
       ۹.۵ - سنجش
۱۰ - ارزیابی
       ۱۰.۱ - کارکرد مشاور
       ۱۰.۲ - تفاوت برخی مفاهیم با روانکاوی
              ۱۰.۲.۱ - واقعیت بیماری روانی
              ۱۰.۲.۲ - تجسس بازسازنده در گذشته
              ۱۰.۲.۳ - انتقال
              ۱۰.۲.۴ - اعتقاد به ناخودآگاهی
              ۱۰.۲.۵ - تاکید بر تفسیر رفتار به جای تاکید بر ارزشیابی
              ۱۰.۲.۶ - اهمیت بصیرت
       ۱۰.۳ - کاربرد
       ۱۰.۴ - پشتوانه پژوهشی
       ۱۰.۵ - شاخص‌های درمان
       ۱۰.۶ - انتقادات وارده
       ۱۰.۷ - نکات مثبت
۱۱ - پانویس
۱۲ - منبع


ویلیام گلاسر در سال ۱۹۲۵ متولد شد. وی در ۱۹ سالگی مدرک لیسانس شیمی گرفت، در ۲۸ سالگی از دانشکده پزشکی فارغ‌التحصیل شد و در ۳۶ سالگی نیز از هیئت روان‌پزشکی گواهینامه گرفت. نارضایتی گلاسر از آموزش‌های روان‌کاوی، زمینه‌ساز ابداع واقعیت‌درمانی توسط وی شد. گلاسر در سال ۱۹۵۶ روان‌پزشک مشاور موسسه دختران بزهکار شد. اگرچه اعضای این موسسه ابتدا در مقابل پیشنهادات گلاسر برای تغییر دادن شیوه تربیت و آموزش دختران مقاومت کردند، ولی بالاخره فواید رویکرد او را قبول کردند.
[۱] شارف، ریچارد. اس، نظریه‌های رواندرمانی و مشاوره، ص۳۵۸، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.

واقعیت‌درمانی، با انتشار کتاب "کتاب ایستگاه‌های ذهن|ایستگاه‌های ذهن"، جهت و مسیر تازه‌ای را پیدا کرد. در این کتاب، گلاسر شروع به آزمایش عمیق شخصیت آدمی کرده و آن را نیز تحت عنوان "رفتار: کنترل روانشناسی ادراک" ارائه داد. این نظریه بر این باور است که، عمل مغز آن است که ادراک‌هایی را در رابطه با آنچه از محیط خواسته می‌شود، حاصل کند. به بیان دیگر، آدمی آنچه را که ادراک می‌کند و نه آنچه را که در واقع وجود دارد و انجام می‌دهد، کنترل می‌کند.
[۲] ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۵۴، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.



واقعیت‌درمانی، یکی از جدیدترین تلاش‌های درمانگران در راه توصیف انسان، تعیین قوانین رفتاری و چگونگی نیل به رضایت، خوشبختی و موفقیت محسوب می‌شود. در این شیوه درمان، مواجه شدن با واقعیت، قبول مسئولیت و قضاوت اخلاقی درباره درست و نادرست بودن رفتار و در نتیجه نیل به هویت توفیق مورد تاکید است. این نوع درمان را فقط در مورد اکثر رفتارهای غیرعادی به‌کار نمی‌بندند، بلکه در مورد تمام افراد عادی و مسائل مورد علاقه آنها و تدوین شیوه صحیح تعلیم و تربیت نیز از آن استفاده می‌کنند.
[۳] شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۵۴، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.

نظریه‌ها و عقاید فلسفی اصلی واقعیت‌درمانی آن است که آدمی نهایتا خود، تعیین‌کننده است. ضمنا گفته می‌شود که هرچند ممکن است فشارهای روانی، درونی و برونی با عملکرد هیجانی فعلی مددجو رابطه مستقیم داشته باشد، اما در طولانی‌مدت، مددجو خود پیرو و مسئول است و هر آنچه را مددجو انجام می‌دهد، در جهت ارضای نیازهای اساسی خود در زمینه بقا، تعلق، قدرت، شوخی، سرگرمی، آزادی و در نهایت، برای کنترل زندگی خویش می‌باشد.
گلاسر، در کتاب ایستگاه‌های ذهن می‌نویسد: مغز آدمی درون‌دادها را کنترل می‌کند. منظور از بیان این جمله آن است که در مغز هر یک از ما و در رابطه با آن دسته از خواسته‌هایمان که در جهت ارضای نیازهای اساسی می‌باشد، ادراک‌هایی ذخیره شده است و ما نیز چنان رفتار می‌کنیم که: الف. درون‌دادی را حاصل کنیم و ب. این درون‌داد نیز به حد کافی به آن نوع از ادراک ما نزدیک باشد که بتواند امکان ارضای نیازهایمان را فراهم آورد.
[۴] ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۵۵، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.



خودارزشمندی: خودارزشمندی، همان عزت‌ نفس است.
استقلال: قدرت کنار گذاشتن پشتیبانی‌های محیطی و جانشین کردن آن با حمایت‌های روانی درونی فرد و همچنین قدرت روانی فرد برای روی پای خود ایستادن را استقلال می‌نامند.
تعهد: پس از اینکه مراجع، درباره رفتارش قضاوت ارزشی کرد و تصمیم به تغییر آن گرفت، واقعیت‌درمانگر از او می‌خواهد که به درمانگر تعهد بدهد که این برنامه را اجرا می‌نماید.
درست یا صحیح: گلاسر اعتقاد دارد که یک استانداردی وجود دارد که با آن می‌توان رفتار را‌ اندازه‌گیری کرد و چنانچه رفتار یک شخص به این استاندارد برسد، صحیح تلقی می‌گردد و در غیر این صورت غلط.
درگیری: به نظر گلاسر، درگیری اساسا همان همدلی است با این تفاوت که درگیری شامل ارتباط توام با همدلی نیز می‌شود و نه فقط حضور آن.
دوست داشتن: گلاسر، براساس تاکیدی که بر رفتار دارد، دوست داشتن را آن چیزی می‌داند که مردم انجام می‌دهند و نه آنچه که احساس می‌کنند (دوست داشتن یک علاقه و درگیری سخت و بی‌امان است).
قضاوت ارزشی: واقعیت‌درمانی، از فرد می‌خواهد درباره اینکه رفتارش مسئولانه است یا خیر، قضاوت ارزشی نماید. چنانچه رفتارش مسئولانه نباشد، برای تغییر آن برنامه‌ریزی کند.
مسئولیت: گلاسر، مسئولیت را به عنوان توانایی فرد برای تامین نیازهایش تعریف می‌کند که این کار به‌گونه‌ای صورت می‌گیرد که در عین حال دیگران را از ارضای نیازهایش محروم نمی‌کند. واقعیت‌درمانگران، مسئولیت را معادل سلامت روان می‌دانند.
واقعیت: واژه‌ای است که دربرگیرنده رفتار کنونی فرد است. گلاسر از واقعیت یک دیدگاه پدیدارشناختی ندارد.
هویت: عبارت است از نیاز به احساس جدا و متمایز بودن از دیگر موجودات زنده. به نظر گلاسر، این نیاز تنها نیاز روانی اساسی انسان است که همه مردم در همه فرهنگ‌ها از بدو تولد تا مرگ دارا می‌باشند.
هویت شکست: کسانی که نتوانسته‌اند رابطه نزدیک و شخصی با دیگران ایجاد کنند و مسئولانه عمل نمی‌کنند و احساس درماندگی و ناامیدی و بی‌ارزشی می‌کنند، دارای هویت شکست هستند.
هویت موفق: کسانی که؛ الف. خود را اساسا توانا، لایق و باارزش تعریف می‌کنند. ب. قدرت دارند که محیط خود را تحت تاثیر قرار داده و اعتماد کافی برای ادامه زندگیشان دارند. ج. نیاز به دوست داشتن و دوست داشته‌شدن را تامین کرده‌اند، به عنوان افرادی که دارای هویت موفق هستند تلقی می‌گردند.
[۵] شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۱۹۰-۱۹۲، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.



نظام واقعیت‌درمانی چگونه پدید آمده است؟ گلاسر، یک نظام سه‌بخشی را ارائه می‌دهد که در آن راه‌های مختلفی برای ارضای نیازهای آدمی، ارائه شده است. او می‌گوید: آدمی با یک بخش از این نظام، یعنی با یک نیروی قدرتمند و برانگیزنده که وی آن را بازآرآیی خرده‌نظام می‌نامد، به دنیا می‌آید. در عین حال، آدمی با ظرفیت لازم برای کشف خطاهای ادراکی نیز به دنیا می‌آید. خطای ادراکی، اصطلاحی است که برای توصیف تجربه شخص و در مواردی که یکی از نیازهای او برآورده نمی‌شوند، به‌کار می‌رود. وقتی بین درون‌دادی که شخص می‌خواهد و درون‌دادی که شخص دریافت می‌کند، تفاوت وجود دارد، در این صورت، نیازهای فرد برآورده نمی‌شوند. بنابراین، در دوره طفولیت، بازآرآیی خرده‌نظام ادامه پیدا می‌کند تا برحسب تصادف از طفل رفتاری سر بزند و در نتیجه آن رفتار خاص، نیاز او ارضا شود یا طفل تا آن‌اندازه به گریه کردن ادامه می‌دهد تا به مرحله فرسودگی برسد.
در نتیجه و پس از بازآرآیی خرده‌نظام، راهنمای مجدد خرده‌نظام به وجود می‌آید. راهنمای مجدد خرده‌نظام، ظرفیت طفل را برای دقیق‌تر عمل کردن، افزایش می‌دهد و بالاخره مرحله‌ای فرا می‌رسد که طفل رفتاری را انتخاب می‌کند و در نتیجه آن رفتار خاص، خود را ارضا می‌کند. گریه کردن از جمله رفتارهایی است که به وسیله راهنمای مجدد خرده‌نظام، یاد گرفته می‌شود و طی آن خطای ادراکی کودک کاهش می‌یابد و این رفتار نیز به صورت بخش اولیه مجموعه رفتارهایی درمی‌آید که کودک قادر به صدور آن می‌باشد. این نوع خرده‌نظام، انتخابی است و طی آن توانایی طفل برای مقایسه و پذیرش یا رد رفتار (با توجه به ظرفیت آن رفتار خاص برای ارضای نیازهایش) به‌کار گرفته می‌شود.
سومین بخش از نظام رفتاری نیز پدیده‌ای است که گلاسر آن را تحت عنوان خرده‌نظام خبر جدید، معرفی می‌کند. این نظام به موجود زنده اجازه می‌دهد تا براساس خبر جدید عمل کند و مثلا، وقتی چراغ قرمز را دید، وارد یک مسیر معین شود. گلاسر، معتقد است که این سه بخش از نظام رفتاری، منبع اصلی همه اعمال، افکار و احساسات آدمی می‌باشد.
[۶] ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۵۶، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.



واقعیت‌درمانی، مجموعه‌ای از اصول نظری و عملی است که در دهه ۱۹۵۰ میلادی به وسیله روان‌پزشکی به نام ویلیام گلاسر مطرح شد و در سال ۱۹۶۵ میلادی مبانی آن در کتاب واقعیت‌درمانی به طریق منسجم و سازمان‌یافته‌ای انتشار یافت. واقعیت‌درمانی، نوعی رواندرمانی است که در آن سعی می‌شود با توجه به مفاهیم واقعیت، مسئولیت و امور درست و نادرست در زندگی فرد، به رفع مشکلات او کمک شود. در این نظریه از طریق تبیین طبیعت انسان، تعیین قوانین رفتاری و طرح چگونگی فرایند درمان، به افرادی که نیازمند کمک و روان‌یاری هستند کمک می‌شود. گرچه گلاسر معتقد است که پاره‌ای از اصول نظری او در افکار پیشینیان هم دیده می‌شود، ولی نظریه‌اش یک چیز خاص و ابداع دیگری است. اما برخلاف این پندار، عده‌ای هم معتقدند که نظریه او چیزی جز توسل به عقل سلیم نیست.
[۷] شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۴۸، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.

از جمله کسانی که نظریاتشان بر افکار گلاسر اثر گذاشت، پل‌دوبویس پزشک سوئیسی بود که روشی به نام "اخلاقی کردن پزشکی" را پایه‌گذاری کرد.
[۸] شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۱۸۹، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.

دوبوآ، در نوشته‌های خود بر تساوی انسان‌ها و احساس مسئولیت و انسانیت آنها در قبال دیگران تاکید می‌کرد و به رابطه حسنه بین پزشک و بیمار اهمیت زیادی می‌داد. همین نگرش صمیمی بودن با بیمار و توجه به عقل سلیم و درگیری عاطفی از مواردی است که در نظریه واقعیت‌درمانی به نحو روشن‌تری متجلی شده است.
[۹] شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۴۹، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.

گلاسر به مراجعان خود فلسفه زندگی را می‌آموزد و تکیه او بر افکار مربوط به سلامت و تندرستی است.
[۱۰] شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۱۸۹، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.

اصطلاح واقعیت‌درمانی در سال ۱۹۶۴ ابداع شد و نتیجه یا محصول تلاش‌های بعدی گلاسر نیز ارائه رسمی رویکرد واقعیت‌درمانی در کتابی بود که تحت همین عنوان انتشار یافت. در کتاب واقعیت‌درمانی، در حالی که گلاسر کوشیده بود تا نظریه و کاربرد رویکرد واقعیت‌درمانی را تصحیح کند، در عین حال، تلاش‌هایی را نیز در جهت رد مفاهیم اساسی شیوه‌های درمانی متعارف زمان خود و ارتقای نظام آموزش مددجویان در جهت ارضای نیازهایشان، به نحوی که هم مسئولانه باشد و هم برچسب بیماری روانی به آنان زده نشود، به عمل آورده بود. رویکرد ارائه‌شده توسط گلاسر در نظام‌های آموزشی به سهولت و با استقبال مورد پذیرش قرار گرفت.
[۱۱] ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۵۳، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.

در سال ۱۹۷۵، گلاسر کتاب دیگری با عنوان "جامعه در حال تکوین هویت" به رشته تحریر درآورد و در آن، عقاید خود را با توجه به هویت جامعه تشریح کرد. او در این کتاب از دو هویت موفق و شکست سخن گفت و چگونگی به وجود آمدن هویت موفق و نحوه کمک به فرد را در کسب چنین هویتی مورد بحث قرار داد.
[۱۲] شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۵۰، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.



در بحث واقعیت‌درمانی که سبکی از درمان به حساب می‌آید، مفاهیم اساسی و بنیادی‌ وجود دارد که در این قسمت به مفاهیم اساسی این سبک از درمان مانند نظریه شخصیت، ماهیت انسان و مفهوم اضطراب می‌پردازیم.

۶.۱ - نظریه شخصیت

در واقعیت‌درمانی، واژه‌های شخصیت و هویت تقریبا مترادف به حساب می‌آیند. واقعیت‌درمانی، هویت را جزء لازم و اساسی تمام انسان‌ها در همه فرهنگ‌ها می‌داند که از لحظه تولد تا مرگ ادامه می‌یابد و به دو نوع "هویت توفیق" و "هویت شکست" تقسیم می‌شود.
[۱۳] شفیع آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۵۰، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.

به محض ورود به مدرسه، کودک درصدد مقایسه خود با دیگران برآمده و به ضعف‌های خود پی‌ می‌برد و در مواردی به هویت شکست خود واقف می‌شود. هویت توفیق، در کسانی به وجود می‌آید که بتوانند دو نیاز اساسی و ذاتی خود یعنی نیاز به دوست‌ داشتن و دوست داشته شدن و نیاز به احساس ارزشمندی را ارضا کنند. کسانی که نتوانند این نیازهای اساسی را ارضا کنند، هویت شکست خواهند داشت و به اضطراب و نگرانی گرفتار خواهند آمد. به عبارت دیگر، نیاز به داشتن هویت، از نیازهای اساسی و ذاتی تمام انسان‌هاست و لازم است که در فرد، هویت توفیق شکل گیرد تا در فراز و نشیب زندگی کمتر دچار نابسامانی روحی شود.
کسانی که دارای هویت شکست هستند به رواندرمانی نیازمندند تا به هویت توفیق نایل آیند. اولین شرط واقعیت‌درمانی که لازمه تغییر هویت شکست مراجع به حساب می‌آید، ایجاد ارتباط و درگیری عاطفی بین درمانگر و مراجع است. از طریق چنین ارتباطی مراجع درمی‌یابد که اولا، یکی به او علاقه‌مند است و ثانیا فرد دیگری می‌خواهد که او را در تغییر هویت ناموفقش یاری دهد. پس از ایجاد چنین رابطه سازنده‌ای باید به تغییر رفتار مراجع اقدام شود، زیرا رفتار باعث پیدایش احساس می‌شود و اگر رفتار تغییر یابد، متعاقب آن احساس هم تغییر خواهد یافت.
[۱۴] شفیع آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۶۴، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.


۶.۱.۱ - ماهیت ناسازگاری

در واقعیت‌درمانی گفته می‌شود که به‌طور کلی، ناسازگاری شخص در طی سال‌های اولیه زندگی و هنگامی آغاز می‌شود که وی نمی‌تواند نیاز خود را برای تجربه عشق یا احساس ارزشمند بودن ارضا کند یا در این زمینه تلاشی به‌عمل نمی‌آورد. ناتوانی فرد برای کسب یا حفظ ارزش برای خود، از فقدان تجربه موفقیت یا نداشتن فرصت برای انجام دادن کاری باارزش، حاصل می‌شود. شخصی که احساس ارزش نمی‌کند، نمی‌تواند به شیوه‌های مناسب به دیگران عشق بورزد یا مورد عشق و علاقه دیگران قرار گیرد. فقدان تجربه عشق و احساس ارزش، موجب می‌شود شخص در روابط مبتنی بر عشق و احساس ارزش با دیگران درگیر نشود و نیز این نوع محرومیت فرد از تجربه چنین احساس‌هایی، منتهی به هویت شکست وی می‌شود.
[۱۵] ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۵۸، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.


۶.۱.۲ - علل انتخاب انواع ناراحتی‌ها

در نظریه کنترل گفته می‌شود: همه رفتارها و از جمله رفتارهای ناسازگار فرد، کوششی است که وی برای کنترل ادراک‌های خود به‌عمل می‌آورد. به هر حال، رفتار ناسازگار شخص باعث می‌شود کنترل اثربخش خود را بر ادراک‌هایش و در نتیجه آن، کنترل اثربخش خود را بر زندگی‌اش از دست بدهد. گلاسر بر این باور است که مردم انواع مختلف ناراحتی‌ها و احساس‌های بیچاره‌کننده خود مثل افسردگی، اضطراب یا احساس گناه را شخصا انتخاب می‌کنند تا بدین وسیله:
· خشم خویش را تحت کنترل درآورند
· دیگران را برای کمک به خود وادار سازند
· کنترل خویش را بر دیگران اعمال کنند

· برای عدم تمایل خود نسبت به انجام دادن کاری اثربخش‌تر، عذر و بهانه بیاورند.
گلاسر، معتقد است بیش از آنکه مردم در حالت افسرده بودن، مضطرب بودن یا تجربه کردن احساس گناه باشند، در واقع خود را درگیر افسرده‌ بودن، مضطرب بودن یا تجربه کردن احساس گناه می‌کنند.
[۱۶] ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۵۸، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.


۶.۱.۳ - هویت

منظور از هویت، شیوه نگریستن به خود به عنوان یک انسان و در رابطه با دیگران است. گلاسر می‌گوید: تقریبا همه افراد، شخصا بیشتر درگیر تلاش برای مورد پذیرش قرار گرفتن به عنوان یک شخص هستند تا درگیر انجام دادن یک کار. بنابراین، هویت شخصی مقدم بر عملکرد است و به عبارت ساده‌تر، ابتدا باید فرد به عنوان یک شخص پذیرفته شود تا بتواند در تلاش برای دستیابی به اهداف‌ یا در انجام دادن کارها موفق شود.
[۱۷] ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۵۹، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.


۶.۲ - ماهیت انسان

واقعیت‌درمانی، بر این فرض بنا شده است که همه انسان‌ها در فرهنگ‌های مختلف از تولد تا مرگ نیاز روانی دارند و آن، نیاز به داشتن هویت است. نیاز به اینکه احساس کند او به‌گونه‌ای جدا و متفاوت از دیگر موجودات زنده‌ای است که روی زمین زندگی می‌کنند.

۶.۲.۱ - رویکرد تعلیم و تربیتی

دیدگاه گلاسر از ماهیت انسان احتمالا در رویکرد تعلیم و تربیتی او آشکار می‌شود. به نظر گلاسر تعلیم و تربیت سنتی، دانش‌آموز را نوعی ظرف خالی می‌بیند که معلم قرار است سیل واقعیت‌های بی‌پایان را در درون آن سرازیر کند. بسیاری از این واقعیت‌ها با زندگی دانش‌آموزان نامربوط هستند که خود آنها واقعیتی نامربوط یا بی‌ربط تلقی می‌شوند. در نظام سنتی، تاکید بر معلم است نه دانش‌آموز. از طرف دیگر در نظام گلاسر، معلم یک تسهیل‌کننده یادگیری است و نه نسخه‌پیچ واقعیت‌ها و تاکید بر دانش‌آموز و رشد و پیشرفت او در مورد مهارت‌های حل مشکل و تفکر منتقدانه است.

۶.۲.۲ - توانایی استفاده از استعداد

گلاسر، معتقد است که انسان‌ها ظرفیت و توانایی استفاده از استعدادهای خود جهت یادگیری و رشد را دارند. هر انسانی در نهایت، خودمختار است. چنانچه افراد بیشتر بر تصمیمات خود متکی باشند تا بر شرایط، آن وقت آنها با احساس مسئولیت بیشتری زندگی می‌کنند و زندگی موفق و ارضاکننده‌تری خواهند داشت. طبق نظر گلاسر، چنانچه انسان‌ها از زندگی خود ناراضی باشند، می‌توانند تصمیم دیگری برای تغییر آن بگیرند.
[۱۸] ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۹۲، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.


۶.۲.۳ - همسو با مکتب اصالت وجود

متخصصان مکتب واقعیت‌درمانی در زمینه ماهیت انسان کم و بیش با پیروان مکتب اصالت وجود هم‌عقیده‌اند و انسان را مسئول اعمال و رفتار خویش می‌دانند. آنها دیدگاه جبری را درباره انسان مردود دانسته و فرد را قربانی تاثیر محیط و وراثت نمی‌دانند، اما در عین حال به تاثیر محیط و وراثت روی فرد اعتقاد دارند. چون مسئولیت اعمال و رفتار فرد را به عهده خویش می‌دانند، از اینرو، فرد را در نهایت مسئول تحقق نفس خویش و تعیین‌کننده نوع هویتش می‌دانند. از اینجا به بعد، آنها با آبراهام مازلو و روانشناسی نیروی سوم او بیشتر همگامند. به نظر آنان، هر انسانی این استعداد بالقوه را دارد که مسئول و یا غیرمسئول باشد، اما اینکه او به چه شیوه‌ای رفتار خواهد کرد، بستگی به تصمیمات او دارد و به شرایط موجود مربوط نیست. علیرغم فروید و پیروان او، که نابسامانی‌های روانی را زاییده تعارض و تضاد بین نیازهای جسمانی و عوامل فرهنگی (فراخود) می‌دانند، گلاسر و پیروان او پیدایش این نابسامانی‌ها را نتیجه عدم توانایی فرد در تحقق نیازهایش می‌د‌انند. آنها، همان‌طوری که گفته شد، برای انسان دو نیاز اساسی قائلند: نیاز به مبادله عشق و محبت و نیاز به احساس ارزش، که این دو نیاز در تشکیل هویت فرد نقش عمده‌ای دارند.
[۱۹] شفیع آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۵۲، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.


۶.۲.۴ - دو نوع هویت

گلاسر، دو نوع هویت را از یکدیگر متمایز می‌سازد: "هویت موفق" و "هویت شکست". انسان‌هایی که هویت موفق دارند خود را توانا، باکفایت و با ارزش می‌دانند. عقیده آنها در مورد خودشان این است که قدرت مقابله با محیط را دارند و اعتماد‌ به‌ نفس و توانایی هدایت زندگی خود را نیز دارا می‌باشند. انسان‌هایی که هویت شکست دارند خود را ناتوان، بی‌کفایت و بی‌ارزش می‌بینند.
گلاسر، معتقد است که جامعه گرایش به سوی تعیین هویت دارد و این بدان معناست که مردم کمتر از گذشته برای دستیابی به اهدافی که به آنها در سلسله مراتب قدرت امنیت می‌دهد، مشتاق هستند. به عبارت دیگر، مردم امروز بیشتر در پی ایفای نقش مستقل و اهمیت دادن به هویت خود هستند.
[۲۰] ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۹۳، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.


۶.۳ - مفهوم اضطراب

در واقعیت‌درمانی، واژه "بیماری روانی" اصولا به‌کار نمی‌رود و در نتیجه، تشخیص و طبقه‌بندی اختلالات روانی، به آن صورتی که در مکاتب سنتی رایج است، در این مکتب جایی ندارد. آنچه اصطلاحا بیماری روانی خوانده می‌شود، با توجه به سه مساله واقعیت، مسئولیت و درست و نادرست مورد توجه قرار می‌گیرد. کسی بیمار به حساب می‌آید که نتواند دو نیاز اساسی خود را در حیطه واقعیت و پذیرش مسئولیت و تشخیص موارد درست و نادرست ارضا کند. شدت بیماری هم به درجه عدم توانایی فرد در ارضای نیازهایش بستگی دارد. بیماران به اصطلاح روانی، کسانی هستند که دارای هویت ناموفقی بوده و از احساس تنهایی و بی‌ارزشی رنج می‌برند. از نظر تشخیص، آنها به دو صورت با جهان خارج مواجه می‌شوند: یا واقعیت را انکار می‌کنند و یا آن را نادیده می‌گیرند. به عبارت دیگر، آنچه که اصطلاحا بیماری روانی خوانده می‌شود در حقیقت اشکال مختلف انکار واقعیت است که به صورت متنوعی ظاهر می‌شود. کسانی که واقعیت را نادیده می‌گیرند، از آن آگاهند ولی برای فرار از درد و رنج حاصل از احساس بی‌ارزشی و مهم نبودن، بدان متوسل می‌شوند. کسانی که منحرف، بزهکار، جانی، ضداجتماعی و مبتلا به اختلالات شخصیتی می‌باشند، از جمله افرادی هستند که واقعیت را نادیده گرفته و قوانین اجتماعی را نقص می‌کنند.
[۲۱] شفیع آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۵۳، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.


۶.۳.۱ - انتخاب افسردگی

به نظر گلاسر، انسان‌ها افسرده نمی‌شوند بلکه افسردگی را انتخاب کرده و رفتار افسردگی را نشان می‌دهند. درگیر شدن در یک عمل فعالانه به انسان‌ها کمک می‌کند رفتارهای افسرده و احساس بدبختی آنها جای خود را به احساس کنترل بیشتر بدهد که با احساس مثبت‌تر، افکار مثبت‌تر و آرامش جسمی بیشتر همراه است.
[۲۲] ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۳۸۱، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.


۶.۳.۲ - انتخاب وسواس

گلاسر، وسواس فکری و عملی را شیوه‌های ناموثری برای کنترل رفتار می‌داند. یک نمونه از وسواس عملی، ۲۰ مرتبه وارسی در یخچال از جهت بسته بودن آن است. این کار باعث می‌شود شخص مزبور به مشکلات و مسایل دنیای واقعی نپردازد. کسانی که رفتاری را به صورت وسواسی تکرار می‌کنند، مشغول سازمان‌دهی مجدد ادراک‌های خویش هستند. آنها با فعالیت ذهنی یا فیزیکی تکراری از مواجه شدن با محیطی که از کنترل آنها خارج است، پرهیز می‌کنند.
[۲۳] ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۳۸۲، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.



هدف واقعیت‌درمانی آن است که شخص، رفتار مسئولانه داشته باشد. معنی مسئولانه عمل کردن آن است که شخص نیازهای خود را ارضا کند و این اقدام را به شیوه‌ای انجام دهد که دیگران را از توانایی برای ارضای نیازهایشان محروم نسازد. از ویژگی‌های شخص مسئول آن است که خودمختار یا خودپیرو می‌باشد و تا آن میزان از حمایت روانی و درونی برخوردار شده است که می‌داند از زندگی چه می‌خواهد و برای ارضای نیازهای خود و دستیابی به هدف‌هایش نیز برنامه‌های مسئولانه را تهیه و اجرا می‌کند.
[۲۴] ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۵۹، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.

درباره مساله مسئولیت و رابطه آن با زندگی بیمار، گلاسر معتقد است که ناخشنودی و افسردگی نتیجه عدم احساس مسئولیت است و نه علت آن. به عبارت دیگر، رفتار غیرمسئولانه افراد باعث بروز اضطراب و ناراحتی روانی است، نه اینکه اضطراب و ناراحتی روانی باعث غیرمسئول بودن فرد بشود. فرد غیرمسئول نه برای خود ارزش قائل است و نه برای دیگران و در نتیجه خود را رنج داده و یا دیگران را آزرده‌خاطر می‌کند. تمرکز بر بعد مسئولیت، هسته اساسی کار تعلیم و تربیت و رواندرمانی است و پذیرش مسئولیت به مثابه نشانه بارز سلامت روانی تلقی می‌شود. از نظر گلاسر، اکثر بیماران به انحراف و بیماری خود آگاهند، زیرا می‌دانند که جامعه آنها را طرد کرده است و با دیگران متفاوت هستند. بیماران رفتارشان به شیوه‌ای است که مانع از ارضای نیازهایشان می‌شود و آنها درصددند که به علت نادرستی رفتارشان پی‌ببرند. بنابراین، قضاوت بیمار درباره درست و نادرست بودن رفتارش الزامی است و تا چنین قضاوتی صورت نگیرد، تغییری هم در رفتار پدیدار نخواهد شد.
[۲۵] شفیع آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۵۳، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.




هدف واقعیت‌درمانی، پرورش حس قبول مسئولیت در فرد و ایجاد هویت موفق است. بنابراین، درمانگر باید در اولین مرحله رفتاری را که درصدد اصلاح آن خواهد بود، شناسایی کند و تمام توجهات خود و مراجع را بدان معطوف دارد. در واقعیت‌درمانی، از نظریه‌های یادگیری به میزان وسیعی استفاده می‌شود. یادگیری در تمام فعالیت‌های زندگی رخ می‌دهد و روی همین اصل، یادگیری یکی از اجزای جداناپذیر جریان درمان محسوب می‌شود. انسان، چیزی جز ثمره یادگیری‌هایش نیست و هویت، همانا ترکیبی است از رفتارهای یادگرفته‌شده و یادگرفته‌نشده.
[۲۶] شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۵۶، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.
در فرایند درمان، درمانگر اصولی را به‌کار می‌گیرد تا به هدف درمان برسد.
[۲۷] شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۵۷، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.
این اصول عبارتند از:

۸.۱ - ارتباط و درگیری عاطفی

برای موثر بودن واقعیت‌درمانی، مشاور باید با مراجعان به لحاظ عاطفی درگیر شود. او باید ارتباط خود را بر اساس همدلی، علاقه و توجه به مراجع برقرار نماید. درگیری، در چارچوب مدرسه به معنای این است که این مدرسه جایی است که کودک می‌خواهد در آنجا باشد. مهم‌ترین مهارت برای به‌کارگیری شیوه واقعیت‌درمانی، توانایی خود درمانگر برای درگیری عاطفی است.
[۲۸] شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۱۸۹، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.

کیفیت این نوع درگیری باید چنان باشد که طی آن مددجو به روشنی به این نتیجه برسد که درمانگر ارزش شخصی، کفایت و توانایی وی را برای موفق شدن و درگیر شدن در رفتارهای مسئولانه، باور دارد. درمانگر با ایجاد این نوع درگیری شخصی، حالت نوعی نشان پایه (در مهندسی و ساختمان) را برای مددجو پیدا می‌کند و مددجو نیز با کمک چنین نشان پایه‌ای، به آزمایش هویت خود می‌پردازد. در این مورد، منظور ما از درگیری آن نیست که درمانگر مددجو را مسئول بداند یا آنکه مددجو به درمانگر متکی یا وابسته شود. لازمه درگیری آن است که مددجو و درمانگر به شیوه‌ای که با آزادی، مسئولیت و خودمختاری توام است، با یکدیگر کار کنند. در واقع می‌توان گفت که درمانگر معتقد به واقعیت‌درمانی از درگیری شخصی به عنوان جاده‌ای برای به‌کارگیری اصول دیگر و تسهیل درگیری بیشتر، انگیزش، هویت موفق، رفتار مسئولانه و تشویق مددجو برای در پیش‌گرفتن نوعی زندگی مثبت و سازنده، استفاده می‌کند.
[۲۹] ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۶۰، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.


۸.۲ - تاکید بر رفتار نه بر احساسات

هیچکس نمی‌تواند بدون آگاهی از رفتار جاری و متداول خود، هویت موفق را به دست آورد. مشاور به مراجعان کمک می‌کند تا هوشیارانه از رفتار خود در زمان حال آگاهی یابند. تاکید بر این است که بپرسند "تو چکار می‌کنی؟ " نه اینکه "تو قبلا چکار می‌کردی؟ ".
[۳۰] شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۱۹۸، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.

مردم اغلب با تاکید گذاشتن بر چگونگی احساسات خود و عدم توجه به رفتار کنونی خویش از روبرو شدن با رفتار فعلی خود اجتناب می‌کنند. واقعیت‌درمانی اهمیت عواطف را انکار نمی‌کند، ولی درمانگر موفق این مطلب را در نظر دارد که تا بر رفتار کنونی مراجع تاکید نکند، نمی‌تواند مراجع را یاری دهد. همچنین، اعتقاد بر آن است که انسان فقط به میزان بسیار محدودی بر افکار و احساساتش کنترل دارد، در حالی که به طریق ساده‌تری می‌تواند رفتارش را کنترل کند، از اینرو، درمانگر باید بر رفتار مراجع تاکید کند.
[۳۱] شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۵۸، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.


۸.۳ - تاکید بر زمان حال

ارضای نیازها به زندگی کنونی فرد مربوط است و به گذشته حزن‌آور او ارتباطی ندارد، لذا باید از گذشته چشم پوشید و به تغییر رفتار و آموزش فرد در زمان حال اقدام کرد. گذشته، ثابت است و قابل تغییر نیست و آن چیزی که تغییرپذیر است، زمان حال و آینده است.
[۳۲] شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۵۹، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.

از جمله اقدامات کلیدی که مددجو می‌تواند برای کسب هویت موفق انجام دهد آن است که نسبت به رفتار غیرمسئولانه خود آگاه شود و بیاموزد که چگونه به شیوه‌ای مسئولانه رفتار کند. وقتی مددجو با توسل به متمرکز ساختن توجه خود نسبت به احساسات منفی و بدبختی‌های گذشته، رفتار غیرمسئولانه کنونی خود را فراموش می‌کند، در این صورت، هویت شکست او ادامه می‌یابد. فکرکردن و صحبت‌کردن درباره گذشته مددجو، تنها هنگامی سودمند است که در رابطه مستقیم با بهبود رفتار کنونی یا رفتار آتی او باشد. گاه ممکن است درمانگر با طرح یک سوال باز، مددجو را یاری دهد تا فعالیت معنی‌دار گذشته را به فهرستی از گزینه‌های احتمالی موجود برای عمل در زمان حال، وصل کند. این نوع ربط مفید را می‌توان با طرح سوال‌هایی نظیر: کارهایی را که در گذشته و در موقعیت‌هایی مانند این انجام می‌دادی و انجام آن کارها باعث می‌شد در مورد خودت احساس خوبی داشته باشی، کدام‌اند؟، انجام داد.
[۳۳] ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۶۱، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.


۸.۴ - قضاوت ارزشی

مراجعان به رفتار خود توجه می‌کنند و در پرتو اهداف و ضرورت‌های دنیای واقعی، آن را مورد قضاوت ارزشی قرار می‌دهند. مشاور از آنها می‌خواهد که رفتار خود را بر اساس اینکه آیا آن رفتار برای آنها و افراد مهم زندگیشان خوب است یا بد، مورد قضاوت قرار دهند. همچنین مراجعان در این مورد نیز قضاوت می‌کنند که آیا رفتار آنها از نظر اجتماعی مورد قبول است یا خیر.
[۳۴] شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۱۹۸، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.

مددجویانی که عادت کرده‌اند رفتارهایشان مبتنی بر خودمغلوب‌سازی باشد، همیشه به تشخیص درست در این زمینه نمی‌رسند که چه کاری را باید انجام دهند. برای مثال، استادی که هر چند لازم است در بیمارستان بستری شود و تحت درمان قرار گیرد، با این حال، به تدریس در کلاس‌های درسی خود ادامه می‌دهد. ممکن است چنین فردی در پاسخ به این سوال که چرا برای درمان به بیمارستان نمی‌روی؟ این عذر و بهانه را بیاورد که دانشجویان کلاس به من احتیاج دارند. در این موقع ممکن است برای مددجو مشکل باشد که به قضاوت ارزشی بپردازد و مثلا بگوید: کاری را که انجام می‌دهم واقعا نه برای سلامتی من و نه برای دانشجویانم خوب است. ارائه این‌گونه قضاوت‌های ارزشی در چنین شرایطی دارای اهمیت بسیار می‌باشد. در این موقع، درمانگر نباید این جمله را بیان کند که: ببین، آنچه را شما انجام می‌دهی باعث مرگ خودت و آزار و اذیت دانشجویانی می‌شود که فکر می‌کنی به تو احتیاج دارند! اگر مددجو در ارزیابی عینی رفتار خود مشکل دارد، در آن صورت، درمانگر می‌تواند با ارائه رفتاری که مبتنی بر اصالت، مراقبت و در عین حال مواجهه‌ای است، مداخله کند.
[۳۵] ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۶۲، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.


۸.۵ - طرح‌ریزی

زمانی که مراجعان در مورد رفتارشان قضاوت ارزشی نمودند، مشاور به آنها کمک می‌کند تا یک طرح یا نقشه برای اجرای آن قضاوت تدوین نمایند. بخشی از کار مشاور این است که مطمئن شود طرح یا نقشه خارج از توانایی و بدون ارتباط با انگیزش‌های مراجع برای اجرای آن نباشد. چنانچه طرح داده شده موثر نبود، باید کنار گذاشته شود و طرح دیگری جایگزین آن گردد.
[۳۶] شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۱۹۸، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.

چنانچه درمانگر از نظر اطلاعات و تخصص طرح‌ریزی در زمینه‌ای خاص ضعیف باشد، باید درمانجو را به افراد شایسته‌تری ارجاع دهد. در طرح‌ریزی هرگز نباید طرحی ریخته شود که امکان شکست آن زیاد باشد. زیرا اگر طرح به شکست منجر شود، موجب تقویت شکست‌های پیشین و هویت ناموفق می‌شود. او باید بداند که یک فرد ناموفق نیاز مبرمی به موفقیت دارد و برای رسیدن به این موفقیت لازم است گام‌های کوچکی بردارد که از نظر شخصی موفقیت‌آمیز باشند.
[۳۷] شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۵۹، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.

ماندن و محدود شدن در قالب یک طرح، شبیه محدود شدن به درگیری و مشغولیت با خویش است. در عین حال، پافشاری بر طرح تا حد معقولی لازم است. اگر مختصر فشاری از طرحی به طرحی دیگر بپردازیم، عیب بزرگی خواهد بود و موفقیتی به دنبال نخواهد آورد.
[۳۸] شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۶۰، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.


۸.۶ - تعهد نسبت به طرح تهیه‌شده

داشتن یک طرح خوب به معنی این است که مراجع مطمئنا آن را خوب انجام می‌دهد. بنابراین واقعیت‌درمانگر می‌بایست از او تعهد بگیرد. اصولا این تعهد به خود درمانگر داده می‌شود، اما سرانجام بعد از اینکه مراجعان حس خودارزشمندی را کسب نمودند، آن‌وقت می‌توانند این تعهد را به خودشان بدهند.
[۳۹] شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۱۹۸، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.

تعهد دادن باعث می‌شود مددجو نسبت به آغاز کردن مراحل علمی برنامه، تشویق شود. وقتی مددجو تعهد می‌سپارد که برای دستیابی به هدف‌های مورد توافق اقدامی را انجام دهد، همین تعهدسپاری باعث می‌شود رفتارش را نیز در این جهات تقویت کند و برای فکرکردن و انجام دادن اعمالی که معمولا رکود زندگی عادی بازدارنده آن است، ترغیب شود. از نتایج دیگر متعهد شدن مددجو آن است که باعث می‌شود نسبت به خود و نسبت به توافقی که کرده است و نیز نسبت به شخص یا اشخاصی که او را یاری می‌دهند، احساس تعهد کند. برای بسیاری از مددجویان، تعهدسپردن و آوردن موارد و مواد آن بر روی کاغذ، دارای اهمیت بسیار است. این نوع برنامه به درمانگر و نیز به مددجو کمک می‌کند تا در مورد استفاده از کلمات خاصی که بیان‌کننده هدف‌ها و مراحل عملی، تاریخ دستیابی به اهداف‌ و فعالیت‌هاست، به توافق برسند.
[۴۰] ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۶۳، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.


۸.۷ - نپذیرفتن بهانه و امتناع از تنبیه

موقعی که مراجع به تعهد خود عمل نمی‌کند، قضاوت ارزشی او که قبل از طرح‌ریزی صورت گرفته است، باید دومرتبه مورد بررسی قرار گیرد. اگر قضاوت ارزشی هنوز معتبر باشد، آنگاه طرح ریخته‌شده باید مورد ارزیابی مجدد قرار گیرد. اگر طرح مناسبی باشد، مراجع یا باید خود را دومرتبه نسبت به آن متعهد کند و یا اینکه بگوید که از انجام آن منصرف شده است. اگر بگوید که دیگر او خود را نسبت به آن طرح متعهد نمی‌داند، دیگر مسئول هم نیست. اما اگر نسبت به تعهد خود وفادار بماند، درمانگر باید از او بخواهد که این تعهد را محترم بشمارد. درمانگر نمی‌تواند مراجع را از راه قانونی و یا با تنبیه متعهد نگهدارد و نیز نمی‌تواند از آن عقب‌نشینی کند. هرگونه اظهارنظر منفی و خفت‌آور از طرف درمانگر در حکم تنبیه است. از اینرو، درمانگر نباید مراجع را با کلمات انتقادی مخاطب قرار دهد.
[۴۱] شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۶۰، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.


۸.۷.۱ - عوارض تنبیه

براساس نظر گلاسر، تنبیه باعث می‌شود مددجو خود را درگیر کارهایی نکند که باید انجام می‌داده است یا چنانچه درگیر این کارها شد، آن را ادامه ندهد و در نتیجه با شکست مواجه شود. گلاسر، تنبیه را به عنوان "هر نوع رفتار با شخص دیگر که موجبات درد جسمی یا ذهنی او را فراهم آورد"، تعریف می‌کند. اخم کردن به یک مددجو به خاطر اینکه موفق نشده یا در پیش گرفتن رفتاری که مددجو احساس کند به شیوه‌ای غیرکلامی از طرف درمانگر رد شده است، نیز نوعی تنبیه به حساب می‌آید. حتی اگر درمانگر به‌طور ملایم نیز مددجو را مورد انتقاد قرار دهد، ممکن است همین رفتار باعث شود درمانجو به این نتیجه برسد که من یک شخص بدی هستم، من خوب نیستم. این نوع خودبرچسب‌زنی باعث می‌شود برخلاف خواسته درمانگر، احساس درگیری شخصی در مددجو از بین رفته و در نتیجه، هویت شکست در وی تقویت شود.
[۴۲] ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۶۵، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.



راهبردهای عملی واقعیت‌درمانی، یکی از مباحث مطرح در سبک درمانی واقعیت‌محوری بوده و در باب این نوع از درمان که به واقعیت‌درمانی شهرت یافته بحث و راهبردهای عملی اجرای آن را بررسی می‌کند.

۹.۱ - امکان تغییر

واقعیت‌درمانگران، معتقدند که رفتار ناسازگار می‌تواند تغییر یابد و مردم می‌توانند با دیگران درگیر شوند. کسانی که به مشاور مراجعه می‌کنند، در جستجوی تغییر هستند زیرا انکار آنها از واقعیت، از "خوددرگیری" و از بی‌مسئولیتی، درد آنها را تسکین نداده است.
ویلیام گلاسر، می‌گوید که مردم می‌خواهند خود را موفق و مسئول ببینند و از روابط میان‌فردی معنی‌دار لذت ببرند. رنج بردن را که مربوط به هویت شکست است، بدون تغییر هویت نمی‌توان از بین برد. تنها مراجع می‌تواند خود را خوشحال سازد و این کار زمانی صورت می‌گیرد که مراجع علاقمند به روبرو شدن با واقعیت و پذیرفتن مسئولیت باشد.
[۴۳] شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۱۹۷، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.


۹.۲ - اهداف

هدف کلی واقعیت‌درمانی این است که به انسان‌ها کمک کنیم نیاز روان‌شناختی خویش را به تعلق خاطر، قدرت، آزادی و تفریح را مسئولانه و به نحو رضایت‌بخشی ارضاء کنند. مشاور، به کمک مراجع میزان ارضای نیازهای مراجع را می‌سنجد و مشخص می‌کند که برای ارضای آنها چه تغییراتی باید روی دهد. به نظر گلاسر، هرچه شدت نشانه بیشتر باشد، ناتوانی مراجع در ارضای نیازهایش بیشتر است. گلاسر، تاکید می‌ورزد که انسان‌ها باید مسئولانه رفتار کنند و مانع ارضای نیازهای دیگران نشوند.
واقعیت‌درمانی، با رویکردی تربیتی به مراجعان کمک می‌کند نیازهایشان را موثرتر ارضاء کنند. مشاور، سعی می‌کند بفهمد خواسته‌های مراجع چقدر واقع‌بینانه‌اند و آیا رفتارش (عمل، تفکر، احساس و فیزیولوژی) به او در تحقق خواسته‌هایش کمک می‌کنند. این مراجعان هستند که خواسته‌هایشان را تعیین می‌کنند نه مشاوران. مشاوران، به مراجعان کمک می‌کنند رفتارها و نیازهای کلی خود را بسنجند و راه‌هایی برای ارضای نیازهای خود بیابند.
[۴۴] شارف، ریچارد اس، نظریه‌های رواندرمانی و مشاوره، ص۳۶۸، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.


۹.۳ - راهبردهای عملی

واقعیت‌درمانی، یک نظام رواندرمانی فن‌گرا نیست. گلاسر، معتقد است یادداشت‌برداری، ضبط کردن صدا و مشاهده جلسات از پشت آینه یکطرفه به درمانگران تازه‌کار کمک چندانی نمی‌کند، مگر آنکه تجربه‌هایی در زمینه رواندرمانی داشته باشند. با این حال، واقعیت‌درمانگرها از بعضی از فنون رواندرمانی بیشتر استفاده می‌کنند، این فنون عبارتند از:

۹.۳.۱ - سوال‌ کردن

سوالات، نقش مهمی در اکتشاف رفتار کلی، ارزیابی آنچه انسان‌ها انجام می‌دهند و تدوین برنامه‌های خاص، ایفا می‌کنند. سوالات به چهار شیوه به واقعیت‌درمانگرها کمک می‌کنند:
· ورود به دنیای مراجعان،
· جمع‌آوری اطلاعات،
· دادن اطلاعات،
· کمک به مراجعان برای کنترل بیشتر زندگیشان.

واقعیت‌درمانگرها، با سوالات مکرر و پشت سر هم خود به مراجعان کمک می‌کنند تا بفهمند واقعا چه می‌خواهند. همچنین از مراجعان در مورد آنچه انجام می‌دهند و نیز برنامه‌هایشان سوال می‌کنند. واقعیت‌درمانگرها با این سوالات، دنیای درونی مراجعان را (خواسته‌ها، نیازها و ادراک‌های آنان) درک می‌کنند.
[۴۵] شارف، ریچارد اس، نظریه‌های رواندرمانی و مشاوره، ص۳۶۸، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.


۹.۳.۲ - مثبت ‌بودن

واقعیت‌درمانگرها، درباره برنامه‌ریزی و ارائه رفتارهای مثبت و سازنده صحبت می‌کنند، توجه خود را معطوف چنین رفتارهایی می‌سازند و نیز این‌گونه رفتارها را تقویت می‌کنند. با بحث و گفتگو کردن درباره مصیبت‌های مددجو نمی‌توان موجباتی را فراهم ساخت تا مددجو تفکر یا رفتار بهتری داشته باشد. درمانگر باید راهبردهای تسهیل‌کننده‌ای را به‌کار بگیرد و ضمن پذیرش این مطلب که مددجو واقعا درگیر احساس بدبختی (افسردگی، مغلوب‌شدگی، نومیدی و درماندگی) شده است، او را تشویق کند تا الگوی فکری منفی خود را تغییر دهد و با توجه به اصل "همین‌جا و هم‌اکنون"، فکرش را معطوف موضوعی سازنده و مثبت سازد.
[۴۶] ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۶۷، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.


۹.۳.۳ - شوخی

چون واقعیت‌درمانگر، درگیری دوستانه‌ای با مراجع دارد، طبیعی است که گاهی به شوخی متوسل شود. آنها گاهی به خود فرصتی برای خندیدن می‌دهند و با این کار خویش، مراجعان را نیز به خندیدن وامی‌دارند. این عمل باعث می‌شود ناامیدی مراجعان کاهش یابد. چون طبق نظریه واقعیت‌درمانی، تفریح یک نیاز بنیادی است، گاهی باید آن را در حین درمان قدری برطرف کرد. درمانگر و مراجع با شوخی، توازنی در قدرت ایجاد و نیاز خودشان به تفریح را برطرف می‌کنند. شوخی نیاز به تعلق خاطر را نیز ارضاء می‌کند، البته شوخی نباید تصنعی و اجباری باشد.
[۴۷] شارف، ریچارد اس، نظریه‌های رواندرمانی و مشاوره، ص۳۷۸، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.


۹.۳.۴ - فنون تناقضی

در واقعیت‌درمانی، برنامه‌ریزی و متعهد کردن مراجعان نسبت به برنامه‌ها به‌طور کلی مستقیم انجام می‌شود. اما گاهی مراجعان در برابر اجرای برنامه‌ها مقاومت نشان می‌دهند. در فنون تناقضی، دستورالعمل‌های متناقضی به مراجعان داده می‌شود. به این صورت که هر یک از راه‌هایی که درمانگر پیشنهاد می‌کند، نتیجه مثبتی به بار می‌آورند. مثلا به مراجعانی که وسواس اشتباه نکردن در کار دارند، یاد می‌دهند اشتباه کنند. اگر مراجع آن‌گونه که درمانگر گفته اشتباه کند، روی مشکلش کنترل پیدا کرده است. اگر هم در برابر پیشنهاد مشاور مقاومت کند، مقاومتش کنترل و رفع خواهد شد. فنون تناقضی غیرمنتظره و دشوارند.
[۴۸] شارف، ریچارد اس، نظریه‌های رواندرمانی و مشاوره، ص۳۷۹، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.


۹.۳.۵ - مواجه‌سازی

از آنجا که در واقعیت‌درمانی نسبت به مسئولیت مددجو و عدم پذیرش هیچ‌گونه عذر و بهانه از طرف او، تاکید می‌شود، بنابراین، می‌توان این انتظار را نیز داشت که در این رویکرد نسبت به استفاده از فن مواجه‌سازی به عنوان یک راهبرد ضروری و اثربخش، تاکید شود. درمانگری که مددجو را به شیوه‌ای یاری‌دهنده و غیرتنبیهی با شرایط، موقعیت یا محرک خاصی مواجه می‌سازد، باید از توانایی‌های لازم برای متمرکز کردن ذهن خود، مراقبت کردن از مددجو و نیز به حد صفر نزدیک ساختن میزان عذر و بهانه‌ها یا غیرمسئول بودن‌های مددجو، برخوردار باشد. مواجه‌سازی همراه با مراقبت، می‌تواند این اعتقاد را در مددجو تقویت کند که درمانگر برای وی ارزش قایل است. مواجه‌ساختن مددجو با عذر و بهانه‌ها، توضیحات یا دلیل‌تراشی‌ها، لازمه سوق دادن وی در جهت رفتار مسئول است. عمل مواجه‌سازی باید در رابطه با واقعیت رفتار کنونی مددجو انجام گیرد و نه احساس‌های شخصی و هیجان‌هایی که درمانگر در رابطه با مددجو تجربه می‌کند.
در به‌کارگیری فن مواجه‌سازی از نوع اول، هر چند درمانگر توجه خود را معطوف تواناتر ساختن مددجو برای انتخاب و عمل منطقی می‌سازد، اما در این موقع رفتار مددجوست که مورد خطاب درمانگر قرار می‌گیرد و نه خودمختاری، تمامیت یا ارزش شخصی وی. اما در نمونه دوم، احتمال اینکه مددجو احساس بدی را پیدا کند و توجهش نیز معطوف رفتارهای غیرمنطقی خود نشود، زیاد است.
[۴۹] ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۶۸، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.


۹.۴ - انواع تعارض‌ها

گلاسر می‌گوید که به‌طور کلی دو نوع تعارض وجود دارد: تعارض واقعی و تعارض کاذب. تعارض واقعی، در نتیجه تلاش برای تغییر رفتار اشخاصی به وجود می‌آید که چون وضعیت کنترل آنان را راضی نمی‌کند، بنابراین نمی‌خواهند تغییر کنند. در این موارد، به آن دلیل شخص تحت فشار روانی قرار می‌گیرد که هر چند به‌طور مکرر می‌کوشد تا تعارض خود را حل کند، اما توفیقی حاصل نمی‌کند و نمی‌تواند کاری را انجام دهد. توصیه گلاسر برای کاهش فشار روانی فرد در این موارد آن است که او:
· کاری را انجام ندهد،
· انتخاب کند که غیرفعال باشد،
· فقط به انتظار بنشیند.

در دوره‌ای که شخص چنین رفتاری را در پیش می‌گیرد، ممکن است بعضی از جنبه‌های موقعیت تعارضی، خود‌به‌خود و بدون آنکه در آن مداخله‌ای انجام گیرد، تغییر کند. اگر مددجو از جمله افرادی است که قادر به تحمل موقعیت تعارضی نیست، گلاسر توصیه دیگری برای او دارد و می‌گوید: او می‌تواند به جای تصمیم نگرفتن و ادامه دادن به حالت تعارضی خود، برای دوره معینی به انتخاب یکی از دو حالت یا راه حل بپردازد. در طی این مدت نیز مددجو چنان رفتار می‌کند که گویی در تلاش برای پاسخ دادن به این سوال که: اگر یکی از راه‌حل‌ها انتخاب شود، آیا ماهیت تعارض تغییر خواهد کرد یا خیر؟ تعارض را حل کرده است. حال، با توجه به اینکه در طی این مدت مددجو تا چه‌اندازه از نتایج تصمیم خود آگاهی پیدا می‌کند (پسخوراند)، می‌تواند تصمیم بگیرد:
· به اقدام‌های قبلی خود ادامه دهد،
· باید یک دوره آزمایشی را انتخاب کرده و به تجربه راه‌حل دیگر بپردازد،
· یا اینکه گزینه سومی را برگزیند.

گلاسر می‌گوید: بیشتر موقعیت‌هایی را که مردم تعارض‌آور تلقی می‌کنند، در واقع تعارض‌آور نیست و این نوع تعارض‌ها کاذب است. در این موقعیت‌ها، هر چند شخص می‌تواند با در پیش گرفتن رفتار خاصی، تعارض خود را حل کند، اما به دلیل آنکه نسبت به در پیش گرفتن چنین رفتاری تمایل نشان نمی‌دهد، بنابراین، تعارض‌هایش نیز ادامه پیدا می‌کند.
[۵۰] ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۷۰، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.


۹.۵ - سنجش

گلاسر، سنجش را یکی از راه‌های ایجاد تغییر در رفتار مراجع می‌داند. واقعیت‌درمانگرها غالبا از آزمون‌های عینی و فرافکن ‌استفاده نمی‌کنند، بلکه در سنجش از فرم‌های گزارش مصاحبه یا فرم‌های خودارزیابی استفاده می‌کنند. آنها برای سنجش نیازها و خواسته‌های مراجعان‌، تصاویر، رفتارهای کل یا انتخاب‌ها به بحث غیررسمی یا فرم‌های گزارش متوسل می‌شوند. مشاوران با پرسش در مورد خواسته مراجعان، هدف‌های درمان را مشخص کرده و به انگیزه مراجعان از درمان پی‌می‌برند.
[۵۱] شارف، ریچارد اس، نظریه‌های رواندرمانی و مشاوره، ص۳۶۸، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.



واقعیت‌درمانی، نظامی است قابل فهم، غیرفنی، مبتنی بر عرف یا عقل سلیم، که توجه آن نیز بیشتر معطوف نتیجه و موفقیت است. هر چند رویکرد واقعیت‌درمانی متمرکز بر مشکل می‌باشد، اما از جهت میزان وقت، منابع و کوششی که در آن صرف می‌شود نیز کارآمد است. چون رویکرد واقعیت‌درمانی بر عقل سلیم استوار می‌باشد، بنابراین بسیاری از اشخاصی می‌توانند این رویکرد روانی را به‌کار گیرند. این قسمت به بحث ارزیابی این نوع از درمان و بیان نقاط قوت و ضعف آن می‌پردازد.

۱۰.۱ - کارکرد مشاور

مشاوره واقعیت‌درمانی، یک نوع فرایند یادگیری است که بر محاوره معقول بین مراجع و مشاور تاکید می‌کند. مشاور، کاملا آموزشی عمل می‌کند و درباره زندگی کنونی مراجع سوالاتی می‌پرسد. تاکید سوال‌ها بیشتر بر هدایت مراجع به سوی آگاهی بیشتر از رفتارش، قضاوت ارزشی در مورد آن رفتار و سپس طرح‌ریزی برای رفتار مسئولانه می‌باشد. مشاوران پیرو واقعیت‌درمانی، همچنین به صورت کلامی فعال هستند. به عنوان مثال آنها از اینکه مراجع را در یک محاوره جالب و لذت‌بخش که هیچ ارتباطی هم به درمان ندارد مشغول کنند، ابایی ندارند. آنها شوخی و مزاح می‌کنند (البته منظور طعنه و مسخره نیست) و حتی بحث‌های تند و داغ هم می‌کنند. در اکثر موارد زمانی که مشاور عذر و بهانه مراجع را نمی‌پذیرد، مواجهه کلامی نیز صورت می‌گیرد.
[۵۲] شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۰۰، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.

در توضیح اهمیت درگیری، گلاسر ویژگی‌هایی را بیان می‌کند که او در واقعیت‌درمانگران جستجو می‌کند. اول اینکه درمانگران باید مسئول، محکم، علاقه‌مند، انسان و حساس باشند. آنها باید قادر به تامین نیازهای خود باشند و مایل باشند که دیگران مخصوصا مراجعان را در تلاش‌های خود سهیم کنند. درمانگران باید همدلی را تجربه و بر آن اساس ارتباط برقرار کنند تا مراجعان منزوی و دارای هویت شکست را نیز بپذیرند و بالاخره و مهم‌تر از همه اینکه درمانگران باید قادر به درگیری عاطفی با هر مراجعی باشند. البته این درگیری یک نوع تسهیل‌کننده است به یک نوع بهره‌کشی. مشاوران پیرو واقعیت‌درمانی، معلمانی هستند که دانش‌آموزان خود را از ضعف و بی‌مسئولیتی به قدرت و مسئولیت، از درد به لذت و از ارضا نشدن به ارضا شدن هدایت می‌نمایند.
[۵۳] شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۰۱، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.


۱۰.۲ - تفاوت برخی مفاهیم با روانکاوی

واقعیت‌درمانی، در موارد مفهوم بیماری روانی، تجسس و تفحص در گذشته فرد، پدیده انتقال و نحوه مواجهه با آن، اعتقاد به ناخودآگاه، تاکید بر تعبیر و تفسیرها به جای ارزشیابی و مهم شمردن بصیرت با مکاتب سنتی روانکاوی تفاوت دارد.
[۵۴] شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۶۴، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.


۱۰.۲.۱ - واقعیت بیماری روانی

در رواندرمانی کلاسیک، درمانگران به وجود بیماری روانی معتقدند و کسانی را که بدان مبتلا هستند، پس از تشخیص، طبقه‌بندی می‌کنند. در حالی که در واقعیت‌درمانی، مفهوم بیماری روانی مورد استفاده قرار نمی‌گیرد، اختلالات روانی با رفتار غیرمسئولانه یکی است و درمانگر، راه درمان را بدون توجه به علایم و طبقه خاص بیماری به شیوه خاص خود دنبال می‌کند.

۱۰.۲.۲ - تجسس بازسازنده در گذشته

در رواندرمانی کلاسیک، بر گذشته فرد و وقایع پیشین زندگی او تاکید می‌شود و عقیده بر آن است که اگر ریشه‌های روانی رفتار مشخص شوند و فرد به وضوح آنها را درک کند، قادر خواهد شد که رفتارش را تغییر دهد. در حالی که واقعیت‌درمانی، ضمن مخالفت با این تاکید، گذشته را مردود می‌داند و بر زمان حال و آینده تاکید می‌کند.

۱۰.۲.۳ - انتقال

در رواندرمانی سنتی، درمانگر پذیرای حالت انتقال است، به این معنی که اگر مراجع، نگرش‌های خود را نسبت به افراد مهم دیگر به درمانگر منتقل کند، درمانگر به همراه او مشکلات گذشته را تخفیف می‌دهد و به او می‌آموزد که چگونه رفتار نامناسب گذشته مشکل‌آفرین بوده است.
[۵۵] شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۵۴، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.
در حالی که در واقعیت‌درمانی، درمانگر پذیرای انتقال نیست و به منزله یک شخص واقعی وارد جریان درمان شده و از تقویت انتقال حذر می‌کند.

۱۰.۲.۴ - اعتقاد به ناخودآگاهی

در روانکاوی سنتی، امور ناخودآگاه از امور خودآگاه مهم‌ترند و پاره‌ای از مسائل فرد، زاده تسلط حوزه ناخودآگاه برخودآگاه تصور می‌شود. در واقعیت‌درمانی، برعکس، به مراجع اجازه داده نمی‌شود تا از انگیزش‌های ناخودآگاه به منزله عذر و بهانه‌ای برای مشکل کنونی‌اش استفاده کند. مراجع را وادار می‌کنند تا درباره رفتارش نه تنها عذر نیاورد، بلکه به قضاوت اخلاقی دست بزند.

۱۰.۲.۵ - تاکید بر تفسیر رفتار به جای تاکید بر ارزشیابی

رواندرمانی سنتی از قضاوت‌های ارزشی خاص خودداری کرده و با درست یا نادرست بودن عملکرد مراجع کاری ندارد. همچنین، رفتار منحرف را نتیجه بیماری روانی دانسته و معتقد است که اخلاقا نباید مراجع را مسئول آن دانست. حال آنکه در واقعیت‌درمانی، عکس این است. بدین معنی که مشکل مراجع، از ناتوانی او در فهم و کاربرد اصول اخلاقی و ارزش‌های زندگی روزمره‌اش ناشی می‌شود. در واقعیت‌درمانی، مراجع را با رفتارش مواجه کرده و یادآور می‌شوند که او مسئول رفتارش است و تا خود او مسئولیت تغییر رفتارش را به عهده نگیرد، تغییری هم صورت نخواهد گرفت.

۱۰.۲.۶ - اهمیت بصیرت

در رواندرمانی سنتی، اعتقاد بر آن است که اگر مراجع به علل ناخودآگاه رفتارش پی ببرد، خودبه‌خود رفتارهای صحیح را ‌آموخته و جانشین می‌کند. در این نوع درمان، بصیرت نسبت به امور گذشته، از اهمیت خاصی برخوردار است. در حالی که در واقعیت‌درمانی، تعلیم و تربیت مجدد و نشان دادن راه‌های صحیح‌تر رفتار به مراجع، مورد نظر است تا بدان وسیله بتواند نیازهایش را بهتر ارضا کند و در نتیجه به هویت موفق و شخصیت سالم دست یابد.
[۵۶] شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۵۵، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.


۱۰.۳ - کاربرد

مشکلاتی از جمله اضطراب، ناسازگاری، تضادهای زناشویی، انحراف، روان‌پریشی‌ها و بزهکاری همگی از طریق واقعیت‌درمانی با موفقیت معالجه شده‌اند. از طرف دیگر، از آنجا که رویکرد واقعیت‌درمانی بسیار عقلانی و کلامی است، بنابراین این روش برای اشخاص درخود فرومانده و یا کسانی که به شدت عقب‌مانده هستند، موثر نیست.
اصول واقعیت‌درمانی، علاوه بر درمان می‌تواند به‌طور موثری توسط والدین با فرزندانشان، معلمان با دانش‌آموزا‌نشان، رهبران مذهبی با مردم و کارفرمایان با کارکنانشان به‌کار رود. به هر حال، مستقیم‌ترین و احتمالا موفقیت‌آمیزترین کاربرد آن در برنامه مدارس بدون شکست است.
[۵۷] شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۰۸، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.


۱۰.۴ - پشتوانه پژوهشی

پژوهشگران، گزارش موفقیت‌آمیزی از به‌کار بردن استراتژی واقعیت‌درمانی در مشاوره با دانشجویان غیرسنتی، در یک کالج را گزارش کرده‌اند. آنها دریافتند که دانشجویان از طریق این برنامه، تغییر مهمی از حالت تمرکز بیرونی به درونی پیدا کرده‌اند که این همراه با بهتر شدن نمرات آنان بوده است. آنها همچنین مشاهده کردند که این دانشجویان به میزان قابل ‌توجهی علاقه دارند که بیش از بقیه دانشجویان معمولی در محیط مدرسه باقی بمانند. پژوهشگر دیگری، دریافت که رفتار معلمان مدارس راهنمایی با گذراندن ۲۰ ساعت آموزش اصول واقعیت‌درمانی به مقدار زیادی نسبت به انضباط دانش‌آموزان و محیط مدرسه بهبود پیدا کرده است، اما به هر حال در نگرش دانش‌آموزان نسبت به خودشان و یا بدرفتاری آنها هیچ‌گونه تغییر مهمی پدیدار نشده است.
[۵۸] شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۰۸، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
[۵۹] شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۰۹، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.


۱۰.۵ - شاخص‌های درمان

به‌طور کلی، در جریان درمان تشخیص لازم است تا معلوم شود که آیا مراجع از عدم مسئولیت رنج می‌برد و یا اینکه ناراحتی او به بیماری عضوی مربوط می‌شود. همچنین، ضرورت دارد درمانگر بداند که بیماری مراجع چه مدت ادامه داشته است تا مشخص شود که آیا زمان درمان باید طولانی باشد یا کوتاه. در واقعیت‌درمانی از داروهای مسکن استفاده نمی‌شود، زیرا این داروها موجب می‌شوند مراجع از واقعیت بگریزد و با آن مواجه نشود. فقط باید برای کسانی دارو تجویز کرد که از نظر جسمانی قابل کنترل نیستند. معمولا درمانگر در جریان رواندرمانی، از نظر کلامی فعال است. درمانگر و مراجع روبروی هم می‌نشینند و شروع به گفتن مطالبی می‌کنند که ممکن است برای هر دو خوشایند و یا ناخوشایند باشد. تعیین حد و مرزها بخش مهمی از وظیفه واقعیت‌درمانگر است. درمانگر معمولا هفته‌ای یکبار و هر بار به مدت ۴۵ تا ۶۰ دقیقه، با مراجع ملاقات می‌کند.
[۶۰] شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۶۱، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.


۱۰.۶ - انتقادات وارده

موفقیت واقعیت‌درمانی احتمالا بر توانایی کلامی و شناختی مراجع استوار است. به نظر می‌رسد که تاکید گلاسر بر رفتار تا بدان‌جاست که احساس را کنار می‌گذارد. البته نمی‌توان ارتباط توام با همدلی و تفاهم را بدون واکنش نشان دادن به احساسات مراجع، برقرار کرد. بدون یک همدلی عمیق، چگونه یک مشاور می‌تواند با مراجع درگیر شده و این درگیری را حفظ کند؟ به نظر می‌رسد که با عدم وجود استراتژی تغییر مشخص (شیوه‌های درمانی مشخص) روبرو هستیم که این فقدان، به شدت درجه تاثیرات مشاوران غیرمبتکر را محدود می‌کند، بالاخره در استفاده از واژه‌هایی نظیر "مسئولیت" و "درست یا صحیح" سردرگمی‌هایی وجود دارد.
[۶۱] شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۰۹، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
[۶۲] شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۱۰، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.


۱۰.۷ - نکات مثبت

اما به هر حال، این محدویت‌ها هنگامی که با نقاط قوت و مساعدت‌های واقعیت‌درمانی مقایسه می‌شود، کم‌اهمیت تلقی می‌گردد. به‌ویژه آنکه واقعیت‌درمانی، درمانی کوتاه‌مدت است که تکیه بر نقاط قوت دارد و به مراجع می‌آموزد که چگونه نقاط ضعف خود را حذف یا به حداقل برساند. نکته قابل توجه این است که گلاسر، یک برنامه موثر کوتاه‌مدت و ساده‌ای را برای آموزش مشاوران واقعیت‌درمانی تهیه کرده است.
مهم‌ترین نقطه قوت واقعیت‌درمانی، کاربرد آن در مورد سلامت روانی به عنوان یک عامل پیشگیرانه است و تاکید بر نقاط قوت به جای از بین بردن نقاط ضعف می‌باشد. اساس فلسفی این رویکرد که دیدی مثبت دارد، بر مسئولیت شخصی و علاقه بشری تاکید می‌کند. واقعیت‌درمانی، دیدگاهی است در مورد زندگی برای فرد و جامعه که می‌تواند منافع بسیار زیادی را دربرداشته باشد.
[۶۳] شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۱۰، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.



۱. شارف، ریچارد. اس، نظریه‌های رواندرمانی و مشاوره، ص۳۵۸، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.
۲. ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۵۴، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.
۳. شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۵۴، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.
۴. ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۵۵، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.
۵. شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۱۹۰-۱۹۲، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
۶. ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۵۶، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.
۷. شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۴۸، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.
۸. شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۱۸۹، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
۹. شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۴۹، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.
۱۰. شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۱۸۹، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
۱۱. ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۵۳، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.
۱۲. شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۵۰، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.
۱۳. شفیع آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۵۰، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.
۱۴. شفیع آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۶۴، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.
۱۵. ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۵۸، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.
۱۶. ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۵۸، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.
۱۷. ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۵۹، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.
۱۸. ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۹۲، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.
۱۹. شفیع آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۵۲، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.
۲۰. ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۹۳، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.
۲۱. شفیع آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۵۳، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.
۲۲. ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۳۸۱، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.
۲۳. ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۳۸۲، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.
۲۴. ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۵۹، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.
۲۵. شفیع آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۵۳، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.
۲۶. شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۵۶، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.
۲۷. شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۵۷، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.
۲۸. شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۱۸۹، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
۲۹. ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۶۰، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.
۳۰. شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۱۹۸، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
۳۱. شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۵۸، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.
۳۲. شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۵۹، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.
۳۳. ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۶۱، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.
۳۴. شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۱۹۸، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
۳۵. ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۶۲، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.
۳۶. شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۱۹۸، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
۳۷. شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۵۹، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.
۳۸. شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۶۰، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.
۳۹. شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۱۹۸، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
۴۰. ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۶۳، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.
۴۱. شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۶۰، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ سیزدهم.
۴۲. ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۶۵، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.
۴۳. شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۱۹۷، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
۴۴. شارف، ریچارد اس، نظریه‌های رواندرمانی و مشاوره، ص۳۶۸، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.
۴۵. شارف، ریچارد اس، نظریه‌های رواندرمانی و مشاوره، ص۳۶۸، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.
۴۶. ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۶۷، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.
۴۷. شارف، ریچارد اس، نظریه‌های رواندرمانی و مشاوره، ص۳۷۸، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.
۴۸. شارف، ریچارد اس، نظریه‌های رواندرمانی و مشاوره، ص۳۷۹، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.
۴۹. ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۶۸، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.
۵۰. ساعتچی، محمود، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۱۷۰، تهران، ویرایش، ۱۳۷۹، چاپ اول.
۵۱. شارف، ریچارد اس، نظریه‌های رواندرمانی و مشاوره، ص۳۶۸، ترجمه مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، ۱۳۸۱، چاپ اول.
۵۲. شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۰۰، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
۵۳. شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۰۱، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
۵۴. شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۶۴، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.
۵۵. شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۵۴، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.
۵۶. شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۵۵، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.
۵۷. شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۰۸، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
۵۸. شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۰۸، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
۵۹. شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۰۹، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
۶۰. شفیع‌آبادی، عبدالله و ناصری، غلامرضا، نظریه‌های مشاوره و رواندرمانی، ص۲۶۱، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۶، چاپ ۱۳.
۶۱. شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۰۹، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
۶۲. شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۱۰، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.
۶۳. شیلینگ، لوئیس، نظریه‌های مشاوره، ص۲۱۰، ترجمه خدیجه آرین، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۶، چاپ ششم.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «ارزیابی واقعیت درمانی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۰۴/۰۸.    
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «راهبردهای عملی واقعیت درمانی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۰۴/۰۹.    
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «فرایند واقعیت درمانی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۰۴/۰۹.    
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «مفاهیم اساسی واقعیت درمانی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۰۴/۰۹.    
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «تعریف و تاریخچه واقعیت درمانی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۰۴/۰۸.    






جعبه ابزار