نماز و روزه مسافر در عصر جدید
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
این مقاله به بررسی حکمِ
نماز و روزه مسافر در عصر جدید میپردازد.
پاره ای از گزاره های فقهی، تنها در عرصه فقه، به بوته بررسی نهاده می شوند و حکم آنها، به خارج از فقه سریان نمی یابد.
امّا گاه، گزاره و
فتوا و حکم فقهی، در دیگر مقوله ها و معارف اسلامی، اثر می گذارد و پیامدهایی به همراه دارد. در مَثَلْ مقوله
نماز مسافر ، اگر چه مسأله فقهی می نماد و در آغاز مسأله فقهی بوده که حکم آن را مقلّد از فقیه جویا می شده، ولی اندک اندک، با توجه به گوناگونی فتواها و پیدایش ماشین و صنعت واستفاده مردم از اتومبیل، قطار، و هواپیما در سفرها و پیمودن هشت فرسنگ راه، در مدتی بسیار کوتاه و به آسانی و با آرامش، شبهه هایی در اصل جعل حکم مسافر و پرسشهایی در باب چگونگی برابرسازی آن، با پدیده ماشین و کوتاه شدن زمان سفرها و پیمودن فرسنگها راه را در مدتی کوتاه، انگیزه گوناگونی فتاوای فقیهان، انگیزه پافشاری آنان بر مسافت هشت فرسنگ و… پدید آورده که جای طرح بحثهای گوناگون دارد.
بحث دیگری که ذهن و فکر پژوهش گران و صاحب نظران را به خود مشغول داشته این است که بسیاری از محققان، ادعا کرده اند:در
قرآن کریم ، حکم نماز مسافر بیان نشده و آیه شریفه:
(و اذا ضربتم فی الارض فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوة ان خفتم ان یفتنکم الذین کفروا…)
درباره
نماز خوف است.این ادعا، از یک سو، جامع بودن قرآن را زیر سؤال می
برد و از دیگر سوی، استدلالهای
امامان علیهمالسلام را به آیه شریفه، برای ثابت کردن ناتمام بودن
نماز در
سفر ، با اشکال رو به رو می سازد.
از این روی، برای پاسخ گویی به این پرسشها و پرداختن به این جستارها، بر آن شدیم، سبک بحث را در این مقال، به گونه ای دیگر رقم زنیم و به جای تأسیس اصل، بیان دیدگاه ها، بر شمردن احتمالهای موجود، بیان دلیلهای هر یک از احتمالها، برتر و پیش داشتن احتمال قوی، بیان اشکالها و پاسخ بدانها، راه و روش دیگری در پیش گرفته شود، تا با توجه به گستردگی جستارها و تنگناهای موجود، رسیدن به نتیجه، در تمامی بحثها، آسان ترشود. بدین جهت، نخست، با طرح پرسشهای گوناگون، سعی شده که خوانندگان فرهیخته، با مشکل کلامی که پشت سر مشکل فقهی است، آشنا شوند، سپس با بهره گیری از معنای سفر در لغت، عرف، قرآن و روایات، روشن گردد که رفت و آمدهای هشت فرسنگی، نمونه و مصداق سفر، به شمار نمی روند، گرچه در دورانهای پیشین، چنین بوده است. بنابراین، این گونه رفت و آمدها، از دایره احکام مسافر خارج هستند.
آن گاه، آیه یکصد و یک
سوره نساء ، به شرح بحث شده، تا:
نخست آن که، ثابت شود، آیه در مقام بیان حکمِ
نماز مسافر نیز هست.
دو دیگر، چگونه مسافری را در نظر دارد.
سه دیگر، کسانی را که آیه را در بردارنده حکم نماز مسافر نمی دانند، به پاسخ گویی پاره ای از اشکالها فر اخواند.
پس از آن، نوبت به روایات می رسد و در بوته بررسی نهاده می شوند و از آنها نظر برگزیده:معیار سفر، پیمودن، یا آهنگ پیمودنِ مسیری است که یک روز از زمان را به خود ویژه سازد.
در این بخش در پی آن بوده ایم که این نکته را بیان کنیم که روایات همین را می گویند و اگر واژه دیگری به میان آمده و مجال طرح یافته، مصداق همین معیار در آن زمان بوده اند و بنابراین، ناسازگاری بین روایات وجود ندارد،تا قولی از قولها، برتری داده شود؛ بلکه قول حق، یکی است.
پس از این، دیدگاه فقیهان پیشین طرح می شود، در این عرصه، تلاش شده که این نکته بیان شود که فقیهان هم، بر این باور بوده اند.
دیگر آن که بیان کرده ایم، سخن ما، سخن جدیدی نیست که نیاز به دلیل و برهان داشته باشد؛ بلکه روایات و سخن فقیهان هم بر همین مدار می چرخیده است و تنها سخن، بر سر مصداق بوده است.
آنان در آن عصر، مسیر هشت فرسنگ را مصداق یک روز راه می دانسته اند، نه این که برای هشت فرسنگ، موضوعیتی در برابر یک روز راه، باور داشته باشند. بنابراین، ما اگر در آن زمان می زیستیم، آن مصداق را می پذیرفتیم و اگر آنان در زمان ما می زیستند، بر مسیر یک روز، همراهی می کردند.
پس از بحث از مقوله های یاد شده، سخنان دیدگاههای فقیهان صد سال اخیر را به بوته بررسی نهاده ایم که چرا اینان، با این که با صنعت و ماشین و شتاب و سرعت وسائل نقلیه آشنایی و با آنها سر و کار داشته اند، برای هشت فرسنگ موضوعیت قائل شده و سخنی از مسیر یک روز، به میان نیاورده اند؟
در این جا تلاش ورزیده ایم، به گونه ای مشکل آنان پاسخ داده شود، تا بتوانند با معیار و مسیر یک روز، نظر خود را هماهنگ سازند.
در پایان، اصلی را تأسیس کرده ایم که اگر کسی به شک خود باقی ماند، به آن تمسک جوید و از
احتیاط و جمع بین نماز تمام و ناتمام، بپرهیزد که خلاف منت الهی بر بندگان است.
در بحث از این که آیا نماز تمام و ناتمام، اقل و اکثری است، یا بین آنها تباین؟ اقل و اکثری بودن پذیرفته شده، اگر چه بین سایر نمازهای دو
رکعتی و چهاررکعتی، مانند صبح و عشا، تباین باشد.
بنابراین، بر هم زدن راه و روش شناخته شده مقاله های فقهی، نه به خاطر نبود برهان و دلیل برگزاره برگزیده و نه به جهت پذیرفته بودن آن راه در نزد ما بوده است، بلکه تمامی تلاش:
۱. برای بیان دقیق و موشکافانه گزاره برگزیده، در سخنی کوتاه و فشرده بوده است.
۲. برای قانع کردن دیگران بر پذیرش این روش، تا این فکر به عنوان نظری در کنارراهها و روشهای دیگر قرار نگیرد، بلکه تنها این راه مورد پذیرش واقع شود، تا به شبهه های کلامی مسأله مورد بحث، پاسخ داده شود.
۳. از آیه شریفه
قرآن ، برای برهانی و ثابت کردن مطلب، استفاده شود و با این روش که در برابر هر ظاهری از ظواهر آیات قرآن، احتمالی مجال طرح یابد و در نتیجه، آیات قرآن از گردونه استدلال، بیرون بمانند، به رویارویی برخاسته شود و راه دیگری، فرا روی اهل نظر قرار گیرد.
نماز را کوتاه گزاردن، برابر آیه شریفه
واجب نباشد، بلکه جایز باشد:
(اذا ضربتم فی الارض فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوة ان خفتم ان یفتنکم الذین کفروا، انّ الکافرین کانوا لکم عدوّاً مبیناً.)
چون در زمین سفر کردید، اگر بیم داشتید که کافران به شما آزار برسانند، گناهی بر شما نیست که نماز کوتاه گزارید؛ چرا که کافران، پیوسته برای شما دشمنی آشکارند.
بنابراین گمانه، از جمله:(لیس علیکم جناح) رخصت فهمیده می شود، نه واجب بودن.
نقد گمانه نخست:
این گمانه چند اشکال دارد:
۱. با روایات بسیار، ناسازگاری دارد. روایات، به روشنی بر مسافر واجب می دانند که نماز را کوتاه بگزارند. و (لیس علیکم جناح) بمانند.(لاجناح علیکم ان یطوفوا بهما) است؛ یعنی همان گونه که
سعی صفا و مروه واجب است و در آن خلافی نیست،
(لیس علیکم جناح) بر مسافر واجب می داند که نماز خویش را کوتاه بگزارد.
۲. بخش پایانی آیه دلالت می کند که آیه، مربوط به نماز خوف است، نه نماز مسافر.
معیار در کوتاه گزاردن نماز در سفر، و
روزه را
افطار کردن، خستگی، یا سخت بودن
سفر است، به این معنی اگر کسی در سفر، خسته شد، یا سفر سخت بود نماز را ناتمام بگزارد، اگر خسته نشد و سفر دشوار نبود، نماز را تمام بگزارد.
بر این گمانه، دلیلهایی دلالت می کند که یک به یک شرح می دهیم:
۱. آیه شریفه درباره روزه می فرماید:
(یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام، کما کتب علی الذین من قبلکم، لعلّکم تتّقون، ایّاماً معدودات فمن کان منکم مریضاً او علی سفر فعدّة من ایام اخر و علی الذین یطیقونه فدیة طعام مسکین…)
ای ایمان آورندگان، روزه بر شما نبشته آمد، آن گونه که بر پیشنیان شما، نبشته بود، شاید که پرهیزگاری پیشه کنید، روزه، چند روز شمرده شده است، پس از شما هر کس که بیمار، یا در سفری باشد، به شمار آن، در روزهای دیگر، روزه گیرد و بر کسانی که نتوانند روزه دار شوند، باز خرید آن، غذا دادن به درویش است، برای هر روز، یک خوراک…
این آیه شریفه برای زمینه سازی اعلام حکم روزه و این که آن را تکلیفی سخت نینگارند، چند نکته را بیان فرموده است:
۱. روزه بر پیشینیان نیز نبشته شده بوده، پس تکلیف سختی نیست که تنها بر دوش شما نهاده شده باشد.
۲. روزه، زمینه ساز
تقواست .
۳. روزه، تنها در روزهای شمرده شده، واجب است.
۴. از سختی روزه، نهراسید، اگر کسی مریض بود، یا در سفر، روزه بر او واجب نیست، به شمار آن، در روزهای دیگر، روزه بگیرد.
۵. اگر کسی در اثر
پیری ، یا
بیماری همیشگی، توان روزه گرفتن ندارد، روزه بر او واجب نیست و باید برای هر روز، یک خوراک، به درویش بدهد.
به هر حال، نکته هایی که برای بحث ما مفید است این که:
الف.(علی سفر) بین (مریضاً) و (علی الذین یطیقونه) واقع شده است؛ یعنی نخست آسان گرفتن بر مریض و بار او را سبک کردن، سپس آسان گیری بر مسافر و در آخر، آسان گرفتن بر ناتوان و کم کردن از بار تکلیف او، ذکر شده است. این ترتیب، نشانگر آن است، آسان گرفتن بر مسافر و سبک کردن تکلیف او، به علتی، مانند کم کردن تکلیف مریض و شخص ناتوان بوده است.
ب. امور پنجگانه یاد شده، برای آسان جلوه دادن روزه است و این که
خداوند حالتها و گرفتاریهای بندگان را، در نظر داشته و جدا ساختن بیماران، مسافران و ناتوانان از جمع کسانی که باید روزه بگیرند، به عنوان امتنان بر این کسان بوده است.
پس اگر سفر، سخت و توان فرسا نبود، جدا ساختن مسافر از روزه داران امتنان نخواهد بود.
۲. آیه شریفه می فرماید:
(اذا ضربتم فی الارض، فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوة ان خفتم ان یفتنکم الذین کفروا انّ الکافرین کانوا لکم عدوّاً مبیناً.)
هر گاه مسافرت کردید، بر شما تنگی و گرفتگی نیست که نماز را کوتاه گزارید، در صورتی که می ترسید از کافران به شما گزندی رسد، چون کافران، همیشه، دشمن آشکار شما هستند.
در این که آیا آیه شریفه بیان کننده حکم نماز مسافر است،یا نماز خوف و مطارده، یا (فلیس علیکم جناح) رخصت است، یا عزیمت، دیدگاههای گوناگونی عرضه شده است.
آنچه در این جا مهم است که روی آن تکیه شود، آیه شریفه در صدد برداشتن گونه ای از سختی و دشواری از دوش مکلف است، روشن است که امتنان در وقتی به جا و مناسب خواهد بود که سفر، یا
جنگ ، همراه با دشواریها و سختیهای توان فرسا باشد و گرنه، کاری خردمندانه نخواهد بود.
۳. روایاتی که می فرمایند نماز در
عرفات ، باید ناتمام گزارده شود، از جمله در روایت زیر، معاویه بن عمار به
امام صادق علیهالسلام می گوید:
(انّ اهل مکه یتمون الصلاة بعرفات.
فقال:ویلهم، {اوویحهم} و ایّ سفر اشد منه.لا تتم.)
اهل
مکه در عرفات،
نماز را تمام می گزارند.
فرمود:وای بر آنان، چه سفری سخت تر از آن وجود دارد. نه، نماز تمام نیست{یا تمام نگزار}.
این حدیث، با سندهای گوناگونی در کتابهای:فقیه، کافی و تهذیب نقل شده و از نظر سندی بسیار بسیار استوار و در پاره ای از نقلها، به جای واژه (لا تتم)، (لا تتموا) آمده؛ یعنی نماز را تمام نگزارید.
۴. روایاتی که نماز کاروان سالاران، دوره گردان، شترداران، چوپانان و… را تمام می دانند، با همین فلسفه سازگارند که ناتمام گزاردن نماز، به خاطر خستگی و دشواری سفر است، از جمله روایت اسحاق بن عمار از امام که می گوید پرسیدم:
(عن الملا حین و الاعراب،هل علیهم تقصیر؟
قال:لا، بیوتهم، معهم.)
از ناخدایان،
بادیه نشینان که آیا آنان بایدنماز را ناتمام بگزارند؟
فرمود:خیر، خانه های آنان، با آنان است.
در حدیثی دیگر، به گونه مرسل از امام صادق نقل شده که فرمود:
(الاعراب لا یقصرون و ذلک انّ منازلهم معهم.)
بادیه نشینان، نماز را ناتمام نمی گزارند، چون منزلهای آنان با آنان است.
در روایتهای دیگر آمده است:(چون شغل آنان است)
یا (ناخدا در خانه خودش است و خانه اش حرکت می کند)
همگی با این فلسفه هماهنگی دارند که چون سفر شغل آنان است، منزلهای آنان، همراه آنان است و… خستگی را حس نمی کنند و یا اگر خستگی را احساس می کند، مربوط به شغل آنان است، نه مربوط به سفرشان.
۵. روایاتی که بر کاروان داران، چارواداران، واجب می دانند که نماز را ناتمام بگزارند، در صورتی که رنج افتند.
الف. صحیحه
محمد بن مسلم ، ازیکی از دو امام:
امام باقر ، یا
امام صادق علیهالسلام:
(المُکاری و الجمال اذا جد بهما السیر فلیقصرا)
چاروادار، خربنده و شتردار، وقتی که سفر آنان را به تلاش افکند، باید نماز خود را ناتمام بگزارند.
ب. صحیحه فضل بن عبدالملک. وی، می گوید از امام پرسیدم درباره چاروادارانی که رفت و آمد می کنند. حضرت فرمود:
(اذا جدّوا السیر فلیقصروا)
آن گاه به حرکت خود شتاب دادند، نماز را ناتمام بگزارند.
ج. امام صادق علیهالسلام در مرفوعه ای می فرماید:
(چاروادار و شتردار وقتی در سفر، به تلاش افتادند، بین منزلها ناتمام نماز بگزارند و در منزلها، تمام بگزارند.)
اگر این فلسفه از آیات
قرآن و
روایات فهمیده شد و در پاره ای از روایات به آن، به روشنی دلالت داشت، به منزله علت قرار داده شود، با آن معامله علت شود، مشکل، از سر راه برداشته می شود و
نماز و روزه مسافر ، بسان روزه مریض خواهد شد و مسأله شخصی خواهد بود که هر کس، خود داناتر به خویشتن است.
زراره از حضرت صادق علیهالسلام پرسید:
(ما حدّ المریض الذی یفطرفیه الرجل و یدع الصلوة من قیام؟
فقال:بل الانسان علی نفسه بصیره. هو اعلم بما یطیقه)
حدّ
بیماری که انسان، در آن روزه را می گشاید و نماز خود را ایستاده نمی گزارد، چه قدر است؟
انسان بر حال خویشتن بصیر است، او، آگاه تر است به آنچه توانایی دارد.
در روایت دیگر امام صادق علیهالسلام می فرماید:
(هو مؤتمن علیه مفوّض الیه فان وجد ضعفاً فلیفطر و ان وجد قوّة فلیصم.)
بیمار، مورد اعتماد است و به او اختیار داده شده، اگر سستی یافت، روزه خویش را بگشاید و اگر توانایی یافت،
روزه بگیرد.
نقد گمانه دوم:
مشکلی که وجود دارد این است که اگرمعیار خستگی بود و آن نیز وابسته به کسان،
شارع آن را به خود مردم وا می گذارد و در برابر پرسشهای گوناگون که درباره مسافر مطرح شده، می فرمود:(هو اعلم بنفسه) در حالی که در هیچ یک از روایتهای وارد شده درباره نماز و روزه مسافر، چنین مطلبی بیان نشده است. بنابراین، سختی و خستگی، تنها، فلسفه حکم است که لازم نیست حکم، همیشه دائر مدار آن باشد.
معیار و تراز در ناتمام گزاردن نماز، یک روز راه پیمایی، با مرکبهای عادی است.
سخن در این است که حکم مسافر، در شرع، بر کسی بار نشده که بخواهد یک روز راه را بپیماید. چون در زمانهای دور، مَرْکبهای همگانی،
الاغ ،
اسب و
شتر بوده، یک روز راه پیمایی این مَرْکبها معیار قرار گرفته و مسیر حرکت یک روز را بر حرکت آنها برابر ساخته اند که شده هشت فرسنگ. آن گاه اعلام کرده اند که هرکس آهنگ پیمودن هشت فرسنگ راه را دارد، مسافر است.
ولی امروز، چون از مرکبهای آن زمان استفاده نمی شود و مسافرت با مرکبهای جدید انجام می گیرد، باید دید خط مسیری را که این مرکبها در یک روز می پیمایند، چند فرسنگ است و آن گاه هرکس آهنگ پیمودن چنین خط مسیری را داشت، مسافر است و هر کس خط سیر کم تری را بناست بپیماید، مسافر نیست.
با این گمانه، بیش تر اشکالهای فقهی و کلامی که سخن از آنها رفت، به درستی، پاسخ داده می شوند، در این جا، دو بحث مهم، مطرح است:
۱. ثابت کردن این جستار، با دلیلهای استوار.
۲. پاسخ به این پرسش که چرا فقیهان ما، که با مرکبهای جدید، پیوسته در رفت و آمد به شهرهای دور و نزدیک هستند، چنین نظری نداده وحتی از طرح این گمانه،در نگارشهای خویش پرهیز کرده اند.
بحث نخست:دلیلهای وابسته بودن حکم مسافر، به قصد پیمودنِ یک روز راه:پیش از هر چیز باید یادآور شد و تاکید ورزید، امروزه، با توجه به دگرگونی ژرف در مرکبهای سفر و شتاب غیر در خور سنجش با مرکبهای دوران گذشته، آهنگ پیمودن هشت فرسنگ(چهل و پنج کیلومتر) با این گونه وسائل موتوری، آهنگ مسافرت اطلاق نمی شود.
آن که با مرکبهای موتوری آهنگ پیمودن هشت فرسنگ راه، در زمانی بسیار کوتاه را دارد، خود را مسافر نمی داند. برخلاف دورانهای پیشین و زمانهای دور، که پیمودن این خط سیر، یک روز کامل وقت می گرفت وکسی که بر آن بود این خط سیر را بپیماید، می باید از روز قبل خود را آماده می کرد و زاد و توشه خود را تهیه می دید و خود را به طور کامل، مسافر احساس می کرد.
از دیگر سوی، واژگان
کتاب و
سنت ، برای معنای عرفی وضع شده اند و این امور،
حقیقت شرعیه ، یا متشرعه ندارند.
سفر در قرآن و روایات، به معنای سفر عرفی است و اگر کسی بر این پندار باشد که
سفر حقیقت شرعی است و شارع، آن را برای معنای ویژه در پیمودن هشت فرسنگ، گذارده، ناگزیر باید دلیلهای خود را اقامه کند.
ناگفته نماند، نبایستی مفهوم با مصداق اشتباه شود، مفهوم سفر چیزی است و مصداق آن، چیز دیگر. مفهوم، همیشه ثابت است و مصداق، در درازای زمان، یا در گوناگون سرزمینها و مکانها، چه بسا دگرگونی بپذیرد.
به هر حال، پیش از هر چیز، باید مفهوم لغوی سفر، روشن شود، تا به دست آید که آیا با معنای عرفی آن، همگونی دارد یا خیر، و آن گاه تحقیق شود که آیا سفر شرعی داریم، یاخیر.
راغب اصفهانی در
مفردات می نویسد:
(السّفر، کشف الغطاء و یختص ذلک بالاعیان نحو سَفَر العمامة عن الرأس و الخمار عن الوجه… (و الصبح اذا اَسْفَرَ ) ای اشرق لونه… و سَفَرَ الرجل فهو سافر… و سافَرَ خُصّ بالمفاعله اعتباراً بان الانسان قد سفر عن المکان و المکان سفر عنه و من لفظ السَّفَر اشْتُقّ السُفره لطعام السّفر و لما یوضع فیه قال تعالی:(ان کنتم مرضی او علی سفر)
و السِّفر الکتاب الذین یُسفر عن الحقایق و جمعه اسفار. قال تعالی (کمثل الحمار یحمل اسفارا) و خُصّ لفظ الاسفار فی هذا المکان تنبیهاً ان التوراة وان کانت تحقق ما فیها فالجاهل و لا یکاد یَسْتبینها کالحمار الحامل لها.)
السَّفر:پرده برداری کردن است. به اعیان و پدیده های خارجی اختصاص دارد، مانند دستار را از سر برداشت و روسری را از صورت…
و الصبح اذا اَسْفَرَ:بامداد، آن گاه که رنگش تابان شود،…(سفر الرجل) آشکار شد.(فهو سافر) پس او، آشکار است.و (سافر) به این اعتبار، به باب مفاعله ویژگی پیدا کرده است که انسان از مکان در می گذرد و آشکار می شود.
و از واژه (سَفَر) واژه (سُفره) گرفته شده است که به غذای سفر می گویند و به جایی که غذا در آن گذاشته می شود.
خداوند فرمود:اگر بیمار، یا در سفر بودید.
سِفْر کتابی که از راستیها و حقیقتها، پرده بر می دارد. جمع آن اسفار است.
خداوند می فرماید:همچون مَثَل الاغی است که اسفار= کتابها را بر پشت می کشد.
واژه اسفار به این مکان ویژگی یافت، تا هشداری باشد به این که
تورات ، اگر چه در بردارنده حقیقتها و درستیهایی است، ولی
جاهل ،خواستار روشن شدن آن نیست، مانند
الاغ ، حمل کننده آن است.
از مفردات به روشنی به دست می آید که (س.ف.ر.) به معنای کشف و آشکار شدن است، مسافر، چون با بیرون شدن ازخانه، آشکار می شود، به وی مسافر می گویند و چون غذایی به همراه خود می
برده، به آن غذا سُفره گفته اند و کم کم، از روی مجاز، به آن آوندی که غذا در آن گذاشته می شده (سُفره) گفته اند. به زنان بی حجاب، (سافره) می گویند، چون خود را آشکار ساخته اند.
فیومی در مصباح المنیر می نویسد:
(السَّفر و هو قطع المسافة یقال ذلک اذا خرج للارتحال، او لقصد موضع فوق سافة العدوی لان العرب لا یُسمّون مسافة العَدْوی سفراً. قال بعض المصنفین، اقل السّفر یوم کأنه اخذ من قوله تعالی:(ربنا باعدبین اسفارنا) قال فی التفسیر کان اصل اسفار هم یوماً یقیلون فی موضع و یبیتون فی موضع و لا یتزوَّدون لهذا… و السُّفره، طعام یُصنع للمسافر… و سُمّیت الجِلدَةُ یُوعی فیها الطّعام سُفرة، مجازاً.)
سفر، از جایی به جایی رفتن و فاصله ای را در نوردیدن است. هنگامی که برای کوچ کردن، یا به آهنگ جایی که بیش از فاصله ای است که شخص دونده، بدون درنگ و ایست، می پیماید(عدوی) شخص از منزل خارج می شود، می گویند.
زیرا عرب، مسافت عَدْوی را سفر نمی نامند، شماری از نویسندگان گفته اند:کم ترین سفر، یک روز است و شاید از سخن خدای متعال گرفته شده باشد:(پروردگارا بین سفرهایمان{منزلها} فاصله انداز) زیرا در تفسیر است که اصل سفرهای ایشان، یک روز بوده است؛ در جایی، نیم روز می خوابیدند و در جایی شب. برای آن، زاد و راحله ای بر نمی گرفتند… سُفره، غذایی که برای مسافر درست می شود… پوستی که در آن غذا می گذارند، از روی مجاز، سفر نامیده شده است.
پس سفر، یک معنای عرفی دارد که در آن، افزون بر آشکار شدن، آمادگی ویژه را نیز طلب می کند.
سفر، دوری از وطن، خانه و خانواده و کار و کسب است؛ امّا چند فرسنگ باشد، در ذات سفر نخوابیده و از لغت چیزی به دست نمی آید، بلکه بستگی به عرف دارد و مَرْکبهای سواری، مکان، زمان و… بسان میزان و ترازو. میزان، ابزاری است برای وزن سنجی دقیق، حال در زمانی کالا را با ترازوهای دارای دو کند و یک شاغول، به دست می آوردند و امروزه با
ترازوهای بسیار دقیق و کامپیوتری.
امروزه، با مراجعه به عرف، روشن می شود که پیمودن خط سیرهای کوتاه، چهل کیلومتر، سفر به شمار نمی روند و هیچ عرفی، پیمودن خط سیر بین شهرهای بزرگ، تا شهرکهای پیرامون آن را با این که چهل و یا بیش از چهل کیلومتر است، سفر به شمار نمی آورد.
در قرآن، تنها یک آیه درباره
نماز قصر داریم،آن هم با احتمالهای گوناگون که باید درباره آنها، بحث کرد:
(و اذا ضربتم فی الارض، فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوة ان خفتم ان یفتنکم الذین کفروا انّ الکافرین کانوا لکم عدواً مبیناً)
چون در زمین سفر کردید، اگر بیم داشتید که کافران به شما آزار برسانند، گناهی بر شما نیست که نماز را کوتاه گزارید، چرا که کافران، پیوسته برای شما دشمنی آشکارند.
پاره ای از پرسشهای مطرح درباره آیه:
۱. آیا آیه شریفه بیان کننده حکم نماز مسافر است، یا نماز خوف، یا هر دو؟
۲. آیا مراد از (قصر) نمازهای چهاررکعتی را دو
رکعتی گزاردن است، یا مراد معنای لغوی آن است که کوتاه گزاردن نماز باشد، یا هر دو؟
۳. گیریم که آیه شریفه، در صدد بیان حکمِ نماز مسافر باشد، آیا موضوع را روشن و مسافر را معنی کرده است، یا آن که باز شناخت آن را به عرف واگذارده است؟
۴. آیا مسافر،
حقیقت شرعیه ، یا متشرعه دارد؟
۵. آیا روایات می توانند معنایی به طور کامل، ناسازگار با معنای عرفی از (مسافر) ارائه بدهند؟
ابن اثیر ، در نهایه می نویسد:
(یقال ضربتُ فی الارض اذا سافرت)
وقتی مسافرت کردی، به جای این که بگویی (مسافرت)، می گویی:(ضربت فی الارض)
راغب اصفهانی در مفردات می نویسد:
(و الضرب فی الارض الذهاب فیها، هو ضربها بالأرجل)
ضربت فی الارض، راه رفتن در آن است. آن، زدن زمین است با پاها.
فیومی در مصباح المنیرمی نویسد:
(ضربتُ فی الارضِ سافرت و{ضربتُ} فی السیر اسرعت.)
ضربت فی الارض، یعنی سفر کردم. ضربت فی السیر، یعنی سرعت گرفتم.
طریحی در
مجمع البیان می نویسد:
(ضربتم فی الارض، ای:سرتم فیها)
روشن شد که (ضربت فی الارض) یا به معنای (مسافرت کردم) است و یا به معنای (در زمین مسافرت کردم). اکنون سخن در این است که آیا (در زمین) قید معناست، یا تنها به عنوان ظرف مطرح است. اگر قید معنی باشد، در نتیجه، (ضربت فی الارض) به معنای (سافرت فی الارض) است.بنابراین، مسافرت با هواپیما و مانند آن را در بر نمی گیرد و همچنین سیر در
دریا را. ولی اگر ظرف باشد، به این معنی که چون به طور معمول، سیرها در
زمین واقع می شود، آن را آورده اند و واژه (ارض) موضوعیتی ندارد و به گوناگون سفرها، می توان ضرب فی الارض گفت:تا کنون، کسی چنین خدشه ای در دلالت آیه نکرده است و نگفته مسافرت با هواپیما، سبب کوتاه شدن نماز می شود. این خدشه نکردن، یا ناشی از این است که اینان، (فی الارض) را قید نمی دانسته، یا ناشی از این است که تنها به روایات نظر داشته که مطلق سفر و مسافت مطرح است و یا ناشی از آن است که سیر با هواپیما و مانند آن، از گزاره های نوپیداست که فقیهان کم تر درباره آن سخن گفته اند.
افزون بر آیه مورد بحث، در چهار جای دیگر
قرآن ، جمله (ضرب فی الارض) به کار
برده شده که در ذیل بیان می شود:
۱. (للفقراء الذین احصرو فی سبیل اللّه لا یستطیعون ضرباً فی الارضِ یحسبهم الجاهل اغنیاء من التعفف.)
زکات و
صدقه برای نیازمندانی است که از جان و مال خود و فرزندان خود، در راه خدا، باز داشته و مانده اند وتوانایی بازرگانی و روزی جستن از رفتن به مسافرت ندارند و نادانان، گمان برند که ایشان، بی نیازند، از آن که از مردم چیزی نخواهند و
عفت و
آبرو را نگاه دارند.
۲. (یا ایها الذین آمنوا،لا تکونوا کالذین کفروا و قالوا لأخوانهم اذا ضربوا فی الارض او کانوا غُزّیً لو کانوا عندنا ماماتوا و ما قتلوا.)
ای کسانی که ایمان آوردید، بسان کافران مباشید که به برادرانشان، هنگامی که به سفر می رفتند، {و در
سفر می مردند} و یا به
جهاد می رفتند {و کشته می شدند} می گفتند:
اگر آنان نزد ما بودند، نمی مردند و کشته نمی شدند.
۳.(یا ایها الذین آمنوا شهادة بینکم اذا حضر احدکم الموت حین الوصیة اثنان ذوا عدل منکم او آخران من غیرکم ان انتم ضربتم فی الارض فاصابتکم مصیبة الموت…)
ای گروندگان، هر گاه یکی از شما را
مرگ فرا رسد، در هنگام
وصیت ، گواهی میان خودتان لازم است، آن هم دو گواه استوار از هم دینان شما، یا دو نفر از غیر هم دین، در صورتی که در حال سفر باشید، مرگ به شما رسد.
۴.(…علم ان سیکون منکم مرضی و آخرون یضربون فی الارض، یبتغون من فضل اللّه و آخرون یقاتلون فی سبیل اللّه…)
… خداوند می داند از شما بیماران هستند که به
شب نتوانند برخاست، و دیگرانند که در زمین سفر می کنند و از فضل خدا روزی می جویند و دیگرانند که در راه خدا با دشمنان پیکار می کنند.
به روشنی از سخن اهل لغت که پیش از این از آن سخن گفتیم و آیه های شریفه قرآن، به دست می آید و فهمیده می شود که (ضرب فی الارض) به معنای سیر و حرکت در زمین و سفر است. از این روی، سخن کسانی که آن را به معنای حرکت به سوی دشمن می دانند، در خور مناقشه است.
آقای خوئی در ردّ استدلال به آیه شریفه نساء
برای نماز مسافر می نویسد:
(و فیه انها {الایه} غیر دالة علی المشروعیة، فضلاً علی الوجوب. فانها ناظرة الی صلاة الخوف و المطاردة بقرینة التقیید بقوله(ان خفتم) و ما ورد فی الآیة الاخری المتصلة بها من بیان کیفیة هذه الصلاة فالمراد من الضرب فی الارض، الضرب فی القتال و الحرکة نحو العدو و لامساس لها بالضرب لأجل السفر فی اجنبّیة عن صلاة المسافر بالکلیة.)
آیه قرآن، نه تنها بر واجب بودن ناتمام گزاردن نماز در سفر دلالت نمی کند که حتی بر مشروع بودن آن نیز دلالتی ندارد؛ زیرا آیه، به نشانه (ان خفتم) =اگر ترسیدید و به نشانه چگونگی
نماز خوف که در آیه بعدی، پیوسته به همین آیه، بیان شده، ناظر به نماز خوف و مطارده است.
بنابراین، مراد از (ضرب فی الارض) حرکت به سوی کاروزار و دشمن است وهیچ گونه پیوندی به ضرب به خاطر سفر ندارد و در نتیجه، به طور کلی از
نماز مسافر بیگانه است.
آیا ممکن است آیه به طور کلی از مطلبی بیگانه باشد و
امام معصوم از آیه، همان مطلب بیگانه را بفهمد و ما هم ناگزیر باشیم به برداشت بیگانه از آیه گردن نهیم.
به دیگر سخن، گاه، آیه ای دارای چندین احتمال است و امام، یکی از آن احتمالها را تقویت می کند و ما هم آن را می گیریم و گاه، آیه ظهوری دارد و احتمالی بر خلاف آن ظهور و امام، به احتمال که در نظر ما ضعیف است،تمسک می جوید و آیه را برابر آن معنی می کند.
در این دو انگاره، چنگ زدن به سخن امام و ترک احتمالهای دیگر آیه، یا ترک ظهور آیه، مشکلی ندارد.
امّا اگر آیه ای به طور کلی از مطلبی بیگانه بود، به گونه ای که نه پیش از سخن امام و نه پس از آن، چنین احتمالی از آیه در خور فهم نبود، آیا در چنین انگاره ای، ازنظر مبانی شیعه، امام می تواند مطلبی به طور کامل بیگانه با آیه را به عنوان تفسیر آیه بیان کند؟
گیریم که بیان کرد، آیا برای ما درخور پیروی است وحق داریم که از روی
تعبد ، به فهم و برداشتی باور کنیم و به آن پای بند باشیم که ناسازگار با آیه قرآن است؟
پاسخ درست به این پرسشها، بسیار می تواند راهگشا باشد و در گوناگون بحثها به کار آید و اکنون در ردّ سخن آقای خویی یادآور می شویم:
نخست آن که:در دیگر آیه های شریفه قرآن، (ضرب فی الارض) تنها برای سفر غیر جنگی به کار رفته و برای سفر جنگی و یا سفری که در آن به گونه ای کاروزار هم مطرح است، از جمله:(ضرب فی سبیل اللّه) استفاده شده است:
(یا ایها الذین آمنوا، اذا ضربتم فی سبیل اللّه، فتبینوا و لا تقولوا لمن القی الیکم السلام لست مؤمنا تبتغون غرض الحیاة الدنیا فعندالله مغانم کثیره.)
ای کسانی که ایمان آورده اید، نیک برسید و نگاه کنید و به کسی که به شما
سلام کرد، {و گفت مسلمانم}نگویید تو با ایمان نیستی، غرض شما، متاع این جهانی است که به دست آورید.پس بدانید نزد خداوند غنیمتهای بسیار است.
از بخش پایانی آیه شریفه، به خوبی استفاده می شود سفر برای پیکار با دشمن بوده و شأن نزول هم، گواه بر آن است.
خلاصه این که جمله (ضرب فی الارض) با (ضرب فی سبیل اللّه) ناسان است جمله اولی در سفر معمولی به کار می رود و دومی در سفرهای جنگی.
دو دیگر، نشانه و قرینه پیوستگی آیه بعدی به این آیه، که وی طرح کرده، نمی تواند درست باشد؛ زیرا در یک آیه، چه بسا، چندین مطلب، مربوط به امور گوناگون، بیان شود، چه رسد به دو آیه طولانی و پیاپی.
بنابراین، نه تنها امکان دلالت آیه به نماز مسافر منتفی نیست، بلکه علما و مفسرانی از آیه،
نماز قصر را فهمیده اند که یا از
امام صادق علیهالسلام پیش تر می زیسته و یا ایشان را به عنوان معصوم قبول نداشته اند، تا سخن آن حضرت را از روی تعبّد بپذیرند. در نتیجه، برداشت آنان، از خود آیه بوده است.
پس باید روی اصول و قوانین تفسیر اندیشید، اصول و قوانینی که به ما امکان این گونه برداشتها را از آیه بدهد. زیرا به باور ما، برداشتهای امام، برابر اصول و قوانین تفسیر است و به هیچ روی، بیگانه با ظواهر آیات نیست.
علامه طباطبایی ، دو اصل کلی مهم را در تفسیر در کانون توجه قرار می دهد که سزاوار است در آنها درنگ ورزیم:
(و اعلم انک اذا تصحفت اخبار ائمة اهل البیت، حق التصفح، فی موارد العام والخاص و المطلق والمقیّد من القرآن وجدتها کثیراً ما تستفید من العام حکماً و من الخاص، اعنی العام مع المخصص، حکماً آخر. فمن العام، مثلاً الاستحباب، کما هو الغالب و من الخاص الوجوب و کذلک الحال، فی الکراهة و الحرمة و علی هذا القیاس.
و هذا احد اصول مفاتیح التفسیر فی الاخبار المنقولة عنهم و علیه مدار جمٌ غیر من احادیثهم و من هنا یمکنک ان تستخرج منها من المعارف القرآنیه قاعدتین.
احدیهما:انّ کل جملة وحدها و هی مع کل قید من قیودها، تحکی عن حقیقة ثابتة من الحقایق او حکم ثابت من الاحکام، لقوله تعالی:(قل اللّه ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون)
ففیه معان اربع:
الاول:قل اللّه. و الثانی:قل اللّه ثم ذرهم. و الثالث:قل اللّه ثم ذرهم فی خوضهم. و الرابع:قل اللّه ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون. و اعتبر نظیر ذلک فی کل ما یمکن.
و الثانیة:ان القصتین او المعنیین اذا اشترکا فی جملة او نحوها، فهما راجعان الی مرجع واحد و هذان سرّان تحتها اسرار و اللّه الهادی.)
بدان، اگر روایات امامان علیهالسلام را خوب بررسی کنی، در می یابی که در جاهای بسیار، از عام قرآن، حکمی را استفاده کرده اند و از عام، با مخصّص آن، حکمی دیگر را. در مَثَلْ از عام،
مستحب بودن را فهمیده اند که بیش تر چنین است و از خاص،
واجب بودن را، همین طور، از عام
مکروه بودن را و از خاص،
حرام بودن و بر همین
قیاس ادامه بده.
این یکی از کلیدهای تفسیر در اخبار نقل شده از
ائمه علیهالسلام است. مدار بسیاری از احادیث بر همین استوار است. بنابراین، شما می توانید از این جا، دو قانون در معارف قرآنی به دست آورید:
اول:هر جمله، به تنهایی و همان جمله با قیدی از قیدها، هریک، بیانگر یکی از حقایق ثابت، یا یکی از احکام ثابت است. در مَثَلْ، در آیه شریفه:(بگو خدا {کتاب هدایتی
موسی را فرستاده} آن گاه، بگذار در ژرفای {باطل} به بازی {سرگرم} شوند.) چهار معنی احتمال دارد:
۱. قل اللّه بگو:خدا{[کتاب موسی را فرو فرستاده}
۲. قل اللّه، ثم ذرهم. بگو:خدا کتاب را فرو فرستاده است. پس از آن، آنان را به خود واگذار.
۳. قل اللّه، ثم ذرهم فی خوضهم. بگو:خدا کتاب را فرو فرستاده و پس از آن، آنان را در ژرفای باطل خویش واگذار.
۴. قل اللّه، ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون. بگو:خدا کتاب را فرو فرستاده و پس از آن، آنان را واگذار تا در ژرفای باطل خویش به بازی سرگرم شوند.
بسان این قانون را در هر جا که توانستی، به کار بگیر و استفاده کن.
دوم:دو قصه، یا دو معنی، وقتی در جمله ای، یا فرازی مشترک بودند، بی گمان و به طور حتم، آنها به یک مرجع باز می گردند.
اینها دو رازند و رازهای بسیاری را در خود نهفته دارند.
آیه مورد بحث، می توانداز جمله مصداقهای قانون اول، که علاّمه طباطبایی طرح کرده، باشد. زیرا فراز (و اذا ضربتم فی الارض فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوة) مطلبی را می رساند و این فراز و با فراز (ان خفتم ان یفتنکم الذین کفروا) معنی و مطلب دیگری را می رسانند و هر دو می توانند حکایت گر مراد شارع باشند.
اگر آن گونه که علاّمه طباطبایی، عام را بیان گر حکم استحبابی و عام و خاص را بیان گر حکم وجوبی دانسته و در مسأله توجه به قبله، آن را پیاده کرده، بپذیریم، در این جا نیز می توان گفت که آیه در صدد تشریع اصل نماز قصر برای مسافر، یا در صدد تشریع مستحب بودن آن است. با این حال، واجب بودن کوتاه گزاردن نماز خوف را نیز می رساند و به دیگر سخن، تأکید بر کوتاه گزاردن نماز خوف بیش تر است. و این مطلب، به روشنی در پاره ای از روایات آمده است.
۱. (عن زرارة، عن ابی جعفر علیهالسلام قال قلت له:صلاة الخوف و صلاة السفر تقصران، جمیعاً؟
قال:نعم و صلاة الخوف احق ان تقصّر من صلاة السفر لان فیها خوفاً.)
زراره می گوید به امام صادق علیهالسلام گفتم:آیا نمازخوف و نماز مسافر، هردو، کوتاه گزارده می شوند:فرمود:بله و نماز خوف از نماز مسافر سزاوارتر است که کوتاه گزارده شود؛ زیرا در آن ترس است.
این حدیث، با
سند صحیح، در
من لا یحضره الفقیه و
تهذیب الاحکام ، آمده است.
۲. (عن حریز عن ابی عبداللّه علیهالسلام فی قول اللّه عزوجل:(و اذا ضربتم فی الارض فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوة…)
فقال هذا تقصیرتان و هو ان یردّ الرجل الرکعتین الی رکعة)
حریز از امام صادق علیهالسلام درباره فرموده خداوند:(و اذا ضربتم فی الارض… ) نقل کرده که حضرت فرمود:این کوتاه گزاردن دومی است و آن این است که انسان، دو رکعت را به یک رکعت برگرداند.
سند حدیث صحیح است و حدیثی نزدیک به همین مضمون،
کلینی در
کافی و
شیخ طوسی در
تهذیب نقل کرده اند که حضرت به جای (هذا تقصیرتان…) فرموده است:
(فی الرکعتین تنقص منهما واحدة)
در دو رکعت، یک از آنها کم می شود.
در
تفسیر عیاشی از امام صادق علیهالسلام نقل شده که فرمود:
(فرض اللّه علی المقیم، اربع رکعات و فرض علی المسافر رکعتین تمام و فرض علی الخائف رکعة وهو قول اللّه عزّ وجل:(لا جناح علیکم ان تقصروا…) یقول من الرکعتین فتصیر رکعة)
خداوند، بر مقیم چهار رکعت و برمسافر، دو رکعت و بر ترسان، یک رکعت، واجب کرده است.
این فرموده خداوند است:(لا جناح علیکم ان تقصروا…) می گوید از دو رکعت، می شود یک رکعت.
صاحب وسائل احتمال داده که روایتهای برگشت دو رکعت به یک رکعت،
تقیه ای است.ولی، به هر حال، در این مطلب جای هیچ گمانی نیست که نماز خوف، بیش از نماز مسافر، سزاوار است که ناتمام گزارده شود. حال این سزاواری، به این است که بر ناتمام گزادن نماز خوف، بیش تر تأکید شده، یا ناتمام گزاردن در نماز خوف بیش تر است، یا به این است که از شمار رکعتهای نماز مسافر کاسته می شود و نماز خوف از محتوا، تا آن جا که آن را می شود با اشاره نیز انجام داد.
با توجه به آنچه گذشت، پاسخ دو پرسش، از سه پرسش مطرح شده، روشن شده و به خوبی نمایانده شد که آیه شریفه، در صدد بیان هم حکم نماز مسافر و هم نماز خوف است.
هم چنین (ان تقصروا) هم می تواند قصر در چگونگی وهم قصر درمقداررا بیان کند.
به دیگر سخن، (تقصروا) نسبت به نماز مسافر، بسنده کردن به دو رکعت است، به جای چهار رکعت و در نمازخوف، به معنای مطلق کوتاه کردن است، چه کوتاه کردن از رکعتها و چه کم کردن از چگونگیها و یا شرایط.
این از باب به کار
بردن لفظ در دو معنی نیست و بر فرض هم که باشد، این چنین کاربردی رواست، مانند (صلوة) در آیه شریفه:
(یا ایها الذین آمنوا لا تقربوا الصلوة و انتم سکاری حتی تعلموا ما تقولون و لا جنباً الاّ عابری سبیل حتی تغتسلوا.)
ای کسانی که به
اسلام گرویده اید، در حالت
مستی ، گرد
نماز نگردید، تا آن که بدانید چه می گویید. هم چنین در حالت ناپاکی (جُنب) به محل نماز نروید، مگر آن که شست و شو (غسل) کنید، لیکن، راه رفتن و گذشتن از
مسجد در آن حال، منعی ندارد.
که به دو معنای نماز و
مکان نماز ، به کار رفته است و در فراز نخست (حتی تعلموا ماتقولون) قرینه است که (صلوة) به معنای نماز است و در فراز دوم:(الاّ عابری سبیل) قرینه است که (صلوة) به معنای مکان نماز است. در آیه نماز قصر، (ان تقصروا) می تواند بافراز اول، به معنای کوتاه گزاردن نماز چهار رکعتی به دو رکعت باشد و با فراز دوم، به معنای مطلق کوتاه گزاردن.
دنباله آیه ۱۰۱
سوره نساء :(واذا ضربتم فی الارض فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوة.)
از بحثهای دیگری که در این جا و در ذیل آیه جای طرح دارد این که:در آیه شریفه آمده:(گناهی بر شما نیست که نماز را کوتاه گزارید.) در حالی که امامان علیهالسلام و به پیروی از ایشان، شیعیان، کوتاه گزاردن نماز را بر مسافر، واجب می دانند و حتی روایات بسیاری داریم که اگر کسی از روی عمد، نماز را در سفر تمام گزارد، باید دوباره آن را ناتمام به جا می آورد و اگر وقت گذشته باشد، در خارج وقت،
قضا کند.
سازگار سازی بین جمله (فلیس علیکم جناح) با واجب بودنِ ناتمام گزاردن نماز در سفر، از دشواریهای کار فقیه است. از این روی
زراره و
محمد بن مسلم ، این مشکل را با امام صادق علیهالسلام در میان می گذارند و امام پاسخ می دهد:
(ما تقول فی الصلاة فی السفر کیف هی وکم هی؟
فقال انّ اللّه عزّوجلّ یقول:(واذا ضربتم فی الارض، فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلاة) فصار التقصیر فی السفر واجباً کوجوب التمام فی الحضر.
قال:قلنا له:قال الله عزّوجلّ:(ولیس علیکم جناح) ولم یقل:افعلوا، کیف اوجب ذلک؟ فقال:الیس قد قال اللّه عزّوجلّ فی الصفا والمروة:فمن حجّ البیت اواعتمر فلاجناح علیه ان یطّوّف بهما.) الا ترون انّ الطواف بهما واجب مفروض. لانّ اللّه عزّوجلّ ذکره فی کتابه وصنعه نبیّه وکذلک التقصیر فی السفر شیء صنعه النبی صلیاللهعلیهوآله و ذکره اللّه تعالی ذکره فی کتابه.
قالا:قلنا له:فمن صلّی فی السفر اربعاً ایعید ام لا؟
قال:ان کان قد قرءت علیه آیة التقصیر وفسّرت له فصلّی اربعاً اعاد. وان لم یکن قرءت علیه ولم یعلمها، فلااعادة علیه والصلوات کلها فی السفر الفریضة رکعتان، کل الصلاة، الا المغرب، فانها ثلاث لیس فیها تقصیر، ترکها رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله فی السفر والحضر، ثلاث رکعات.
قد سافر رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله الی ذی خُشَب وهی مسیرة یوم من المدینة، یکون الیها
بریدان اربعة و عشرون میلا فقصّر وافطر، فصارت سنّة.
وقد سمّی رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله قوماً صاموا حین افطر:(العصاة)
قال، علیه السلام:فهم العصاة الی یوم القیامة وانا لنعرف ابنائهم وابناء ابنائهم الی یومنا هذا.)
چه می فرمایید درباره
نماز در سفر ، چگونه است و چقدر است؟
فرمود خداوند عزّوجلّ می فرماید:(چون درزمین سفر کردید،
گناهی بر شما نیست که نماز را کوتاه گزارید.)
بنابراین، کوتاه گزاردن
نماز در
سفر ، واجب شد، بسان واجب بودن تمام گزاردن نماز در حضر.
گفتیم:خداوند، تنها فرموده:بر شما گناهی نیست و نفرموده:باید کوتاه گزارید، چگونه کوتاه گزاردن در سفر را، بسان تمام گزاردن در حضر واجب کرده است؟
فرمود:مگر خداوند درباره
صفا و مروه نفرموده است:(هرکس
حج ، یا
عمره گزارد، بر او گناهی نیست که بین آن دو، سعی کند) مگر توجه ندارید که سعی بین صفا و مروه، واجب است؛ زیرا خداوند در کتابش فرمود و پیامبرش گزارده است.
هم چنین، کوتاه گزاردنِ نماز در سفر، چیزی که پیامبر صلیاللهعلیهوآله در سفر انجام داده و خداوند در کتابش ذکر فرموده است. گفتیم:کسی که در سفر چهار رکعت نماز گزارده باشد، باید دوباره بگزارد، یا خیر؟
فرمود:اگر آیه تقصیر بر او خوانده شده و تفسیر گردیده، با این حال، چهار رکعت گزارده، باید دوباره بگزارد و اگر بر او خوانده نشده و آن را نمی داند، بر عهده او نیست، دوباره گزاردن. و نمازها، همه، در سفر، همان {مقدار} فریضه اند؛ هرنماز دو رکعت، مگر نماز مغرب که سه رکعت است که در آن
تقصیر نیست. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله آن را در سفر و حضر سه رکعتی گزارده است.
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به ذی خشب، که در فاصله یک روز راه از
مدینه ، دو
برید ۲۴ میل است، سفر کرد و نماز خود را کوتاه گزارد و
روزه خویش را گشود و همین،
سنت شد.
و پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله گروهی را که روزه گرفتند، در هنگامی که او روزه گشود، گناهکاران نامید.
امام باقر علیهالسلام فرمود:آنان تا
روز قیامت ، گناهکارانند و ما پسران ایشان و پسران پسران ایشان را تا امروز می شناسیم.
سند روایت، صحیح است، زیرا
شیخ صدوق در مشیخه
من لایحضره الفقی ه نوشته است:
(هر آنچه در کتاب از
زراره بن اعین ، نقل شده، از پدرم، از عبداللّه بن جعفر حمیری، از محمد بن عیسی بن عبید و حسن بن ظریف و علی بن اسماعیل بن عیسی، همگی، از
حماد بن عیسی ، از
حریز بن عبداللّه ، از زراره بن اعین، روایت کرده ام.)
چند مطلب از این حدیث به دست می آید:
۱. امام واجب بودنِ نماز قصر را از خود آیه شریفه استفاده می کند؛ زیرا پس از تمسک به آیه، با فاء تفریع می فرماید:(فصار التقصیر، واجباً.)
۲. زرارة بن أعین و محمد بن مسلم می انگاشته اند جمله (فلیس علیکم جناح) یک اجازه و ترخیص است بر مسافر که نماز خویش را ناتمام گزارد. زیرا بر این گمان بوده اند که اگر واجب می بود، می بایست خداوند با واژه امر می فرمود. که امام، در برابر پندار تلاش می ورزد در دو مرحله، ثابت کند که بر مسافر واجب است نماز خویش را کوتاه گزارد.
مرحله نخست:در این مرحله امام، با آوردن مثالی قرآنی:(فلاجناح علیه ان یطوّف بهما) یادآور می شود:همان گونه که از این فراز از آیه شریفه، واجب بودن سعی بین صفا و مروه فهمیده می شود و هیچ شک و شبهه ای در آن نیست، از جمله (فلیس علیکم جناح)
آیه قصر نیز، فهمیده می شود:بر مسافر واجب است که نماز خویش را ناتمام گزارد. امام با این تمسک جویی و استدلال، به آن دو می فهماند که چنین نیست که هر جا واژه (لاجناح) یا (لیس جناح) بود، حکم ترخیص باشد، باید قرینه های حالیه، مقامیه، زمینه ها و شرایط نزول حکم، ذهنیت مردم و… را نیز در نظر گرفت.
مرحله دوم:در تفسیر آیه های قرآن، نباید تنها به واژگان بسنده کرد؛ بلکه باید سنت
پیامبر صلیاللهعلیهوآله را به عنوان شرح دهنده و بیان گر قرآن، در کانون توجه قرارداد.
سعی صفا و مروه را پیامبر صلیاللهعلیهوآله و مؤمنان انجام دادند و آیه (لاجناح علیه) نازل شد و هیچ کس در واجب بودن آن
شک نکرد. در این جا هم، آیه، فرو فرستاده شد و پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نیز انجام داد. بنابراین در واجب بودن نماز قصر هم نباید شک داشت.
۳. زرارة بن أعین و محمد بن مسلم، برای یقین پیدا کردن به مسأله، پرسش خویش را از زاویه دیگری مطرح می کنند و آن این که اگر مسافر نماز خویش را چهار رکعتی گزارد، چه حکمی دارد؟
امام در این مرحله بین عالم به حکم و
جاهل به آن، فرق گذاشته و دوباره گزاردن نماز را بسته به این دانسته که از حکم قصر آگاهی داشته باشد.
۴. از پاسخ امام به دست می آید که خوانده شدن آیه قصر بر مکلف، به تنهایی کافی نیست، بلکه باید برای او تفسیرنیز شده باشد.
۵. امام، پس از این که ثابت می کند واجب بودن نماز قصر را، در پاسخ پرسشهای دیگر آنان، چگونگی کوتاه گزاردن، مقداری که از نماز کوتاه می شود و… پرداخته است.
فرموده است:همه نمازها در سفر، به همان مقدار فریضه، یعنی دو رکعت است، به جز نماز مغرب که رسول خدا در سفر و حضر، آن را سه رکعتی به جا آورده است.
۱. نمازها در ابتدا، هر نوبتی دو رکعت بوده، که روی هم رفته می شده ده رکعت، سپس پیامبر صلیاللهعلیهوآله به آنها هفت رکعت افزود.
آنچه را خداوند بر عهده مکلّفان قرار داده بود، فرض اللّه و فریضه نام گرفت و آنچه را که پیامبر صلیاللهعلیهوآله بر آنها افزود، فرض النبی نامیده شده.
بنابراین واژه (الفریضه) وصف، و یا خبر برای (الصلوات) است؛ یعنی نمازها در سفر، همان فریضه است و (رکعتان) عطف بیان آن است و نشان می دهد که فریضه دو رکعت بوده است. آن گاه، به یک
استثناء اشاره می کند و آن نماز مغرب است. مغرب از ابتداء، دو رکعت بود، وقتی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به ظهر، عصر و عشاء دو رکعت افزود، به آن یک رکعت افزود. حال پس از کوتاه شدن نمازهای چهار رکعتی در سفر، از نماز مغرب، چیزی کاسته نمی شود.
۲. تا این جا به پرسشهای زراره و محمد بن مسلم، پاسخ داده شد. از ظاهر عبارت من لایحضره الفقیه، بر می آید حدیث دنباله ای دارد و آن هم بیان گرِ روش و سنّت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله است که در ذی خُشب، که به فاصله یک روز از
مدینه راه بود، نماز را ناتمام گزارد.
گروهی در این
سفر ،
روزه خود را با پیامبر صلیاللهعلیهوآله نگشودند که پیامبر صلیاللهعلیهوآله آنان را گناهکار خواند.
نکته مهم:پیامبر صلیاللهعلیهوآله کسانی که در سفر ذی خُشب، به پیروی از وی، روزه خود را نگشودند، گناهکار نامید؛ ولی از روایات به دست نمی آید که پیامبر صلیاللهعلیهوآله به آنان که در سفر نماز را تمام می گزاردند، چنین سخنی، یا سخنانی همانند آن، فرموده باشد.
خداوند درباره نماز در سفر می فرماید:
(فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوة)
گناهی بر شما نیست که {در سفر} نماز را کوتاه گزارید.
درباره روزه می فرماید:
(فمن کان منکم مریضاً، او علی سفر فعدة من ایّام اُخر.)
پس از شما هر کس که بیمار، یا در سفری باشد، به شمار آن در روزهای دیگر، روزه بگیرد.
از دیگر سوی، ترخیص روزه در سفر و حکم بر حرام بودن آن، همراه با حکم واجب بودن آن، نازل شده است، تا نشان دهد، روزه، از اصل و اساس، بر مکلف مسافر،قرار داده نشده است. ولی نمازها، در ابتدا، دو رکعتی بودند و سپس بر آنها افزوده شد و پس از مدتی، حکم قصر نازل شد.
بنابراین، مصلحت تمام گزاردن نماز در سفر وجود دارد، گرچه ناسازگار با روش و نیت پیامبر صلیاللهعلیهوآله باشد، ولی روزه گرفتن در سفر، مصلحت ندارد.
(ان خفتم ان یفتنکم الذین کفروا انّ الکافرین کانوا لکم عدواً مبیناً.)
نخستین پرسشی که پس دقت در این فراز از آیه به ذهن می آید، این است که چرا اداة شرط در آیه:(اذا) و (ان) جدای از یکدیگر بیان شده اند و در بین آنها جواب شرط آمده که برابر نظم منطقی می بایست، ابتدا جمله های شرطی بیان شوند، آن گاه جزا بیاید؛ بدین گونه:
(واذا ضربتم فی الارض وخفتم ان یفتنکم الذین کفروا فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوة)
پاسخ:اگر این گونه نازل می شد، تنها نماز خوف در سفر را در بر می گرفت، نه
نماز مسافر را به تنهایی و نه نماز خوف به تنهایی را. در حالی که آیه، در صدد بیان حکم هر سه نماز است.
دومین پرسش:اگر هر دو حرف شرط:(إذا) بود، یا هر دو حرف شرط (ان) بود، چگونه معنی می شد و با آنچه که هست، چه فرقی داشت؟
پاسخ:در جای خود گفته شده است:از کلام فصیح، (اذا) برای امری که واقع شدن آن حتمی است، به کار می رود و (ان) برای امری که معلوم نیست رخ بدهد، یا نه، به کار می رود. در مثل گفته می شود:
(اذا طلعت الشمس، فالنهار موجود) و درست نیست گفته شود:(ان طلعت الشمس…) از آن جا که همیشه (ضرب فی الارض) وجود دارد و در آن نماز ناتمام گزارده می شود، خداوند (اذا) را به کار
برده و چون ترس، ممکن است وجود داشته و ممکن است وجود نداشته باشد. خداوند حرف (ان) را به کار
برده است.
پرسش سوم:آیا (فلیس علیکم جناح) جواب (اذا) است و جواب (ان خفتم) محذوف است، یا (فلیس علیکم جناح) جواب هر دو شرط است.
پاسخ:ابن هشام درمغنی اللبیب، می نویسد:در جایی دو شرط و یک جزا نقل شده، جزا را برای شرط نخست می داند و جزا شرط دوم را به قرینه جزای شرط نخست، محذوف می داند:
(ذکروا انه اذا اعترض شرط علی اخر نحو:(اِنْ اکلتِ اِنْ شربتِ، فانتِ طالق.) فانّ الجواب المذکور للسابق منهما وجواب الثانی محذوف. مدلول علیه بالشرط الاول و جوابه، کما قالوا فی جواب المتأخر عن القسم والشرط… وهذا کله حسن)
بیان کرده اند:اگر شرطی بر شرط دیگر عارض شود، مثل این که مردی به همسر خود بگوید:
(اگر خوردی، اگر آشامیدی،
طلاق داده شده ای) در این صورت جواب ذکر شده، از آن شرط پیشین است و جواب شرط دوم محذوف است که شرط و جوابِ اول، به آن دلالت می کنند. همان گونه که در باب اجتماع قَسَم و شرط، همین را گفته اند… و همه اینها نیکوست.
به طریق اولی، در بحث ما، که شرط و جزاء، به طور کامل ذکر شده اند و سپس جمله شرطی دیگر آمده، جواب شرط، از آن شرط اولی است و دومی جزای دیگری می طلبد. پس آیه، بر دو شرط و دو جزا، دلالت می کند. این نکته ها نشانه آن است که سخن کسانی که آیه را تنها بیان گر حکم نماز خوف دانسته اند، سخن تحقیقی نیست و به دقایق آیه توجه نشده است. اگر چه فهم دقیق آیات، ویژه (من خوطب به) حضرت پیامبر صلیاللهعلیهوآله است، ولی این نباید سبب شود که ما در
آیات قرآن کریم ، کم دقت کنیم.
بی گمان، واژگان کتاب و روایات،به زبان عرف عام است، نه به زبان و اصطلاح ویژه.
بنابراین، (ضربتم فی الارض)، یا (سافرتم) معنای عرفی خود را دارند و آیه شریفه قرآن، حکم نماز مسافر را بر همان کسی که عرف او را مسافر می داند، بار می سازد.
نه زمانهای پیشین و نه اکنون و در عصر ما، کسی را که خط سیر یکی دو ساعته را بپیماید و پس از آن، به منزل خود برگردد، مسافر نمی گویند.
دستِ کم، عرف از واژه مسافر این را می فهمد که شخص از شهر و دیار رخ بربسته و جدا گردیده، و به اصطلاح، بیابانی شده و پس از پیمودن یک روز راه، شب را به استراحت پرداخته است. از این روی، اگر ما باشیم و آیه شریفه، هیچ گاه به آنان که با مرکبهای جدید، آهنگ پیمودنِ هشت فرسنگ راه را دارد، مسافر نمی گوییم؛ مگر این که دلیل خاصی داشته باشیم.
در این جا این پرسش پیش می آید پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله وائمه علیهمالسلام از مسافر یا (ضرب فی الارض)معنای ویژه ای را اراده کرده و یا همان فهم عرفی را در نظر داشته اند.
بر فرض، مراد آنان معنای ویژه ای بوده، آیا آن معنی می تواند به طور کامل ناسازگار با آنچه عرف می گوید و از آیه می فهمد، باشد، یا تنها می توانند موضوع را کمی بگسترانند و یا از دامنه آن بکاهند.
پرسش نخست فقهی است و پرسش دوم کلامی.
در پاسخ به پرسش نخست می توان گفت که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و ائمه علیهمالسلام معنای مسافر را گسترانده و از کسی که چندین روز راه می پیماید، به کسی که یک روز راه بپیماید، گسترانده اند.
نشانه های زیادی وجود دارد که سفرها چندین روز به درازا می کشیده است؛ از جمله آیاتی که درباره نوشتن وصیت در سفر، گرفتن شاهد در سفر، گرفتن رهن در سفرو…وجود دارد که همگی دلالت دارند که به دراز کشیده شدن سفرو چندین روز، یا چندین هفته و ماه، دور بودن شخص از دیار و خانمان، زن و فرزند و خویشان؛ به گونه ای که ممکن بود
قرض ،
وصیت و … فراموش شود:
۱. یا ایها الذین آمنوا اذا تداینتم بدین الی اجل مسمی فاکتبوه…و ان کنتم علی سفر و لم تجدوا کاتباً فرهان مقبوضة)
ای کسانی که ایمان آورده اید، هر گاه با یکدیگر داد و ستد کنید و وام دهید برای مدت معین، پس آن را بنویسید… اگر در سفر باشید و نویسنده نیابید، گروگان بستانید.
۲. (یا ایها الذین آمنوا شهادة بینکم اذا حضر احدکم الموت حین الوصیة اثنان ذوا عدل منکم او آخران من غیر کم ان کنتم ضربتم فی الارض فاصابتکم مصیبة الموت)
ای گروندگان، هر گاه یکی از شما را
مرگ رسد، در هنگام وصیّت، گواهی میان خودتان، لازم است آن هم دو گواه استوار از هم دینان شما، یا دو نفر از غیر هم دین، در صورتی که در حال سفر باشید و مرگ به شما رسد.
۳.(لایلاف قریش، ایلافهم رحلة الشتاء و الصیف.)
برای الفت دادن قریش، الفت آنان هنگام کوچ زمستان و تابستان.
این
سوره شریفه، اشاره به دو سفر
تابستانی و
زمستانی قریش به سوی
یمن و
شام دارد که هر یک، چندین ماه به درازا می کشید.
۴. کوتاه ترین سفرهایی که در قرآن از آنها یاد شده، سفرهای
قوم سبأ است:
(و جعلنا بینهم و بین القری التی بارکنا فیها قری ظاهرة و قدّرنا فیها السَّیر سیروا فیها لیالی و ایّاماً آمنین.)
ما میان آنان و میان شهرهای با برکت، آبادیهای آشکار قرار دادیم و رفتن و آمدن میان آن شهرها با فاصله سازوار، معین کردیم، و {گفتیم} شبها و روزها در آن دیه ها سیر کنید و ایمن باشید.
تا این که ناسپاسی کردند و برای این که بینوایان و بی زاد و توشه ها نتوانند با آنان سفر کنند، گفتند:
(…ربنا باعدبین اسفارنا و ظلموا انفسهم فجعلنا هم احادیث و مزَّقنا هم کل ممزَّق انّ فی ذلک لآیات لکلّ صبّار شکور.)
پروردگارا! سفرهای ما را دور تر کن! و بر خویشتن ستم کردند.ما ایشان را در داستانها سَمَر کردیم {تا از ایشان به عبرت باز گویند} و ایشان را گسستیم تمام گسستنی و در آن کار نشانهای روشنی برای هر شکیبای سپاس داری است.
از آیه شریفه روشن می شود که بین آغاز و فرجام سفر قوم سبأ زیاد بوده، لیالی و ایام طول می کشیده و آنچه این سفر را آسان می کرده آبادیها و دیه های خوش آب و هوای بین راه بوده که فاصله آنها از هم نصف روز بوده است. خلاصه این که در قرآن، سفر به کم تر از یک روز، اطلاق نشده و عرف آن زمان از واژه سفر، غایب بودن چندین روز را از خانه و کاشانه می فهمیده است.
ناتمام گزاردن پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نماز خویش را در سفر، به ذی خُشب که تا مدینه یک روز راه بود، سنت شد.
کم کم به دست آمد، یک روز راه، برابر است با دو
برید ، هشت فرسنگ، بیست و چهار میل، از این روی در روایات بسیار آمده است:(مسیرة یوم) (
بیاض یوم)، (
بریدان)، (ثمانیة فراسخ) و (اربعة و عشرون میل)
که همه اینها به یک حقیقت اشاره دارند و آن، سفری که دست کم، یک روز به درازا بکشد.سپس،در زمانهای بعد، امامان علیهمالسلام یک روز راه را برای مردم، تفسیر کردند که مراد،یک روز راه نیست، بلکه نیمی از روز را
برود و نیمی دیگر را برگردد، به گونه ای که یک روز، در حال سفر باشد، بسنده است.
در این سخن، به
سیره پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله تمسک جستند که در ذباب، نماز را کوتاه گزارد و ذباب تا مدینه، نصف روز، راه بوده است.
سپس، اختلاف شد که آیا رفت و برگشت، باید در یک روز انجام بگیرد، که گفته شود در حقیقت سفر یک روز فرد را در بر گرفته و یا می توان نیمی از روز را رفت و در جایی،یک، یا دو شب ماند و سپس برگشت؟
به دیگر سخن، در اصل مدت پیمودن خط سیر، اختلافی نبوده، بلکه تنها اختلاف در فعلی و تقدیری بودن آن بوده است.
در تمامی این حالتها، دو
برید، هشت فرسنگ و بیست و چهار میل، برابر بوده با یک روز راه، از این روی، برای آسان کردن کار، کم کم خط سیرها و راه هایی که مسافران می پیمودند، یا بنا بود بپیمایند، بر اساس
برید،
فرسنگ و میل روشن می شد. برابر پاره ای از روایات، هشت فرسنگ، بیش ترین خط سیری بود که کاروانها می توانستند بپیمایند، تا این که با پیشرفت دانش بشری و اختراع ماشین، امروزه، این خط سیر در کم تر از یک ساعت برای همگان، در خور پیمودن است. حال سخن در این است که به پیماینده این خط سیر، با این سرعت، مسافر گفته می شود، یا خیر؟
روشن است که عرف به چنین کسانی که خط سیرها را با چنین سرعتی می پیمایند، مسافر نمی گوید و وقتی عرف چنین کسانی را مسافر نداند، آیه شریفه قرآن، که بیان گر حکم نماز مسافر است و روایات هم، آنان را در بر نمی گیرند. روایات هشت فرسنگ و مانند آن، مربوط به زمانی است که این معیارها با یکدیگر یکسان بودند و یا ناسانی بسیار کمی داشتند، نه اکنون که عرف پیماینده هشت فرسنگ را مسافر نمی داند.
به دیگر سخن،امروزه، پیمایندگان هشت فرسنگ راه،تخصصاً از حکم مسافر خارج هستند و در این مطلب، هیچ شک و شبهه ای نیست. تنها سخن در این است که آیا شرع می تواند به گونه توسعه در موضوع، به ما بگوید که پیمایندگان هشت فرسنگ نیز، از روی
تعبّد مسافر به شمار می روند، یا خیر؟
اگر ثابت شد این گونه تعبد امکان دارد، باید ببینیم چنین تعبّدی واقع شده است، یا خیر؟
با یک مثال، بحث را پی می گیریم:پاره ای از آیات قرآن، ما را از پیروی کردن از گمانها، باز می دارد و به پیروی از علم، بر می انگیزانند:
(و لا تقف ما لیس لک به علم)
و پی هر گمانی که ندانی، به نادانی مرو
یا:
(ان الظن لا یغنی من الحق شیئا)
هیچ گاه پندار و گمان، به جای سخنی راست و استوار، به کار ناید.
از دیگر سوی، امامان علیهالسلام ما را به پیروی از کسانی فرمان می دهند که علم آور نیست، مانند موردی که شخصی از
امام رضا علیهالسلام پرسید:
(من هر گاه نتوانم شما را ملاقات کنم، معالم دین خود را از چه کسی فرا بگیرم؟
حضرت فرمود:از
یونس بن عبدالرحمان )
در این جا، آرا و دیدگاه های گوناگونی وجود دارد، از جمله این که:امام با این بیان و تأیید، می خواسته بفرماید:گفته او، گرچه علم آور نیست ولی شما با آن معامله علم کن و آن را به منزله علم بدان. البته روشن است که امام با سخن هر کسی، معامله علم نمی کند، بلکه باید انسان عادل، عالم،
شیعه ، خوش فهم و… باشد و سخن گمان قوی ایجاد کند، تا
شارع گمان به دست آمده از سخن او را به منزله علم بداند.
به دیگر سخن، ما وظیفه داریم از علم پیروی کنیم، ولی وقتی علم وجود ندارد، ناگزیریم که ازغیر علم پیروی کنیم. البته غیر علمی که بیش ترین همانندی به علم را داشته باشد. وقتی حقیقت ممکن نشد، نوبت به نزدیک ترین مجازها می رسد.
نتیجه این که اگرمواردی رسول اکرم، یا امامان علیهمالسلام بخواهند از حقیقت لفظی درگذرند و معنای مجازی آن را قصد کنند، مجازی را پیدا می کنند که بیش ترین همانندی را با حقیقت داشته باشد.
حال در بحث ما، مسافر به کسی گفته می شود که از شهر و دیار خود دور شود و یکی دو شب به خانه اش بر نگردد که در گذشته اگر کسی قصد پیمودن هشت فرسنگ راه می کرد، این چنین بود و از خانه و دیار خود دور می افتاد و یکی دو شب، نمی توانست به خانه برگردد و سفر در آن معنی حقیقت داشت. اکنون که پیمودن هشت فرسنگ، به آسانی امکان پذیر است، سفر در این معنی حقیقت ندارد و در حقیقت، مسافر بر شخصی که هشت فرسنگ را با مرکبهای کنونی می پیماید، صدق نمی کند.
حال سخن در این است که آیا شارع می تواند چنین شخصی را وادار سازد که پای بند به حکم مسافر باشد؟ مسأله بسیار دشوار است. زیرا همانندی بین کسی که قصد دارد هشت فرسنگ، یا بیش تر
برود و پس از یکی دو ساعت در خانه خود باشد، با مسافر که چندین روز و شب باید به دور از خانه به سر
برد، بسیار دشوار است و در صورت ثابت شدن همانندی. این که متعبد باشد، بسیار دور است و در بحث روایات، ثابت خواهیم کرد که
ائمه علیهالسلام کسی را به هشت فرسنگ راه متعبد نساخته اند. بلکه مصداق یک روز راه باز شناسانده اند.
۱. روی عن زراره و محمد بن مسلم انهما قالا:قلنا لابی جعفر علیهالسلام ما تقول فی الصلوة فی السّفر کیف و کم هی؟
فقال:… و قد سافر رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله الی ذی خُشب و هی مسیرة یوم من المدینة یکون الیها
بریدان اربعة و عشرون میلا فقصّر و افطر فصارت سُنّة)
زراره و محمد بن مسلم گفتند:به
امام باقر علیهالسلام گفتیم:درباره
نماز در
سفر چه می گویید؛ چگونه و چقدر است؟ امام گفت:… رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به ذی خُشب مسافرت کرد و آن یک روز راه از مدینه فاصله دارد؛ دارای دو
برید بیست و چهار میل پس نماز را کوتاه گزارد و
روزه خویش را گشود، سپس سنت گردید.
بررسی
سند حدیث :
سند
شیخ صدوق به زرارة بن أعین و محمد بن مسلم، برابر پژوهش شماری از پژوهش گران صحیح است؛
ولی این سند، در صورتی درست است که متن صدوق چنین باشد؛ (روی زراره و محمد بن مسلم انهما قالا) ولی اگر آن گونه که از
من لا یحضره الفقیه نقل کردیم:(رُوی عن زراره و محمدبن مسلم) باشد، معلوم نیست که سند صحیح باشد؛ زیرا بر خلاف جاهای دیگر که آمده:(روی زرارة)، یا (سأل زرارة). در نقلی که ما از فقیه آوردیم، آمده:(رُوِی َ عن زرارة)
به هر حال، آقای خوئی سند شیخ صدوق به
محمد بن مسلم را ضعیف می داند.
دلالت:
(نزاع بین مسلمانان در صدر اوّل، بر سر این بود که خط سیر، برای نماز را کوتاه گزاردن چه قدر است
ابو حنیفه مقدار سه مرحله و
شافعی دو مرحله را می گفته اند و این روایت، ظاهر در این است که کم ترین خط سیر برای
نماز قصر ، هشت فرسنگ است.)
در این حدیث، نزاع بین
حنفیه ،
شافعیه و
شیعه را به سود شیعه پایان داده است، بحثی نیست، سخن در این است که چرا امام باقر علیهالسلام سه معیار را باز شناساند که نخستین آنها، فاصله یک روز راه است. چرا از اول نفرمود:(و قد سافر رسول اللّه الی ذی خُشب و هی اربعة و عشرون میلاً.)
به نظر می رسد، معیار اصلی، پیمودن یک روز راه است که دو
برید و بیست و چهار میل، مصداقهای آن در زمانهای گذشته بوده است. این معیارها، تا حدود صد سال کاربرد داشته و
کاروانسراها نیز تا فراگیر شدن ماشین و در دسترس همگان قرار گرفتن، استراحتگاه، محل اتراق، جای برای تجدید قوا، عوض کردن
اسبهای تیزتک پیک بوده است.
۲. (محمد بن الحسن باسناده عن الحسین بن سعید، عن النضر، عن عاصم بن حمید، عن ابی بصیر قال قلت لابی عبداللّه علیهالسلام فی کم یقصر الرجل؟
قال:فی
بیاض یوم، او
بریدین)
ابی بصیر می گوید:از امام صادق علیهالسلام پرسیدم در چه مقدار، کوچ کننده، نماز را کوتاه می گزارد؟
فرمود:در روشنایی روز، یا دو
برید.
سند روایت، صحیح و دلالت آن، روشن است.
یادآوری:در هر دو روایت، نخست،(
بیاض یوم)، یا (مسیرة یوم) آمده و سپس (
بریدین) به عنوان عطف بیان به
بیاض یوم، عطف گرفته شده، تا ابهام آن را بزداید.
گویا، مراد از (
بیاض یوم) از
طلوع ، تا
غروب خورشید نیست؛ زیرا پیش از طلوع خورشید،هوا روشن است، همان گونه که پس از غروب خورشید نیز، بنابراین، مراد، از اذان صبح تا
اذان مغرب است. فقیهان، از روایات، همین را فهمیده اند.
۳. (محمد بن الحسن، عن علی بن الحسن بن فضال، عن محمد بن عبداللّه و هارون بن مسلم،جمیعاً، عن محمد بن ابی عمیر، عن عبدالرحمن بن الحجاج عن ابی عبداللّه علیهالسلام قال:سألته عن التقصیر فی الصلوة. فقلت له:ان لی ضیعة قریبة من الکوفة و هی بمنزلة القاد سیة من الکوفة. فربما عرضت لی الحاجة {حاجة} انتفع بها او یضّر فی القعود عنها فی رمضان، فاکره الخروج الیها لانّی لا ادری اصوم او افطر.
فقال لی:فاخرج و اتم الصلوة و صم فانی قد رایت القادسیة.
فقلت له:کم ادنی ما یقصر فیه الصلوة؟
قال:جرت السُنة ببیساض یوم.
فقلت له:انّ
بیاض یوم یختلف، فیسیر الرجل خمسة عشر فرسخاً فی یوم و یسیر اربعة فراسخ و خمسة فراسخ فی یوم
قال:فقال:انه لیس الی ذلک ینظر. أما رأیت سیرهذه الاثقال بین مکه و المدینة ثم اومأ بیده اربعة و عشرین میلاً تکون ثمانیة فراسخ.)
از امام صادق علیهالسلام درباره نماز قصر پرسیدم.
به آن حضرت گفتم:کشتزاری در نزدیک
کوفه دارم، به همان فاصله
قادسیه از کوفه.
چه بسا در
ماه رمضان کاری پیش می آید که از انجام آن بهره می برم، یا ترک آن برایم زیان آور است، ولی به خاطر ماه رمضان، خوش ندارم به آن جا بروم، چون نمی دانم روزه بگیرم، یا روزه بگشایم.
امام فرمود:برو و نماز را تمام بگزار و روزه را بگیر؛ زیرا من قادسیه را دیده ام.
به امام گفتم:کم ترین مسافتی که نماز در آن کوتاه گزارده می شود، چقدر است؟
فرمود:سنت، بر روشنایی روز جاری شده است.
گفتم:مقدار سیر در روشنایی روز گوناگون است. فردی در روز پانزده فرسنگ می پیماید و دیگری چهار و یا پنج فرسنگ.
فرمود:به آن نظر نمی شود. آیا این کاروانهایی که بین
مکه و
مدینه در حرکت هستند، نمی بینی؟
سپس با دستش اشاره کرد بیست و چهار میل که هشت فرسنگ است.
۴.(محمد بن الحسین باسناده عن زکریا بن آدم انه سأل اباالحسن الرضا علیهالسلام عن التقصیر، فی کم یقصر الرجل اذا کان فی ضیاع اهل بیته و امره جائز فیها یسیر فی الضیاع، یومین ولیلتین و ثلاثة ایام ولیالیهن؟
فکتب:التقصیر فی مسیر یوم ولیلة)
زکریا بن آدم از حضرت رضا علیهالسلام پرسید:در چه اندازه از راه که پیموده شود، باید انسان نماز را کوتاه بگزارد، در هنگامی که در آبادی اهل بیت خویش است و فرمانش در آن جا نافذ است و در آبادی، دو روز و دو شب، و یا سه روز، با شبهایش راه می پیماید.
حضرت در پاسخ نوشت:کوتاه گزاردن نماز، در پیمودن یک روز و یک شب، راه است.
سند حدیث:سند صدوق به زکریا بن آدم، خوب است.
پاسخ امام:(مسیرة یوم ولیله)، نیاز به توجیه دارد. شاید (واو) به معنای (أو) باشد و یا این که اشتباه ثبت شده باشد. و شاید به این جهت بوده وقتی روز راه می رفته اند، شب را می خوابیده اند. بنابراین یک روز و یک شب، به معنای یک روز است. و یا گفتن(ولیلة) از روی تقیه بوده است.
آنچه مهم است امام علیهالسلام به جای حد و مرز مسافت مکانی را تعیین کند، حدو مرز زمانی را تعیین کرده است و همین برای ما مهم است.
۵. محمد بن الحسن باسناده عن الحسن بن سعید، عن اخیه الحسن،عن زرعه عن سماعة، قال سألته عن المسافر{فی} کم یقصر الصلوة؟
فقال:فی مسیرة یوم و ذلک
بریدان و هما ثمانیة فراسخ و من سافر فقصر الصلوة افطر الاّ ان یکون رجلاً مشیعاً لسطان جائر، او خرج الی صید، او الی قریة له تکون مسیرة یوم یبیت الی اهله لا یقصر و لا یفطر.)
سماعه می گوید:از امام پرسیدم که مسافر چه اندازه راه که بپیماید، نماز را کوتاه می گزارد، فرمود:یک روز راه، دو
برید و هشت فرسنگ، هر کس راه پیمود، نماز را کوتاه می گزارد و روزه را می گشاید. ولی اگر همراهی کند پادشاه ستم پیشه ای را، یا برای
صیدی از منزل خارج شود، یا به سوی قریه ای
برود که یک روز راه است و شب را در نزد اهل خود، بیتوته می کند، نماز را تمام می گزارد و
روزه را هم
افطار نمی کند.
سند حدیث، صحیح است و دلالت آن خوب و از چند جهت برای ما مفید:
اول:در آغاز حدیث، امام مسافت مسافر را با زمان اندازه گیری کرده و امور دیگر را با آن برابر ساخته است.
دوم:در آخر حدیث، امام، حکم کسی را که مسیرش یک روز راه است، روشن می سازد و باز نشان می دهد که اعتبار،به یک روز حرکت است.
۶. (محمد بن الحسین باسناده عن الفضل بن شاذان عن الرضا علیهالسلام انه سمعه یقول:انما وجب التقصیر فی ثمانیة فراسخ لا اقل من ذلک و لا اکثر، لأن ثمانیة فراسخ مسیرة یوم للعامة و القوافل و الاثقال فوجب التقصیر فی مسیرة یوم و لولم یجب فی مسیرة یوم لما وجب فی مسیرة الف سنة و ذلک لان کل یوم یکون بعد هذا الیوم فانما هو نظیر هذا الیوم، فلولم یجب فی هذا الیوم فما وجب فی نظیره، اذا کان نظیره مثله فلا فرق بینهما.)
فضل بن شاذان از امام رضا علیهالسلام شنیده که می فرمود:کوتاه گزاردن نماز، تنها به این جهت در هشت فرسنگ،نه کم تر و نه بیش تر، واجب شد که هشت فرسنگ، مسیر یک روز توده مردم و کاروانها و باربران است. بنابراین کوتاه گزاردن نماز، در مسیر یک روز است و اگر در مسیر یک روز، واجب نباشد، در مسیر هزار سال نیز واجب نیست؛ چرا که هر روزی که پس از آن روز باشد، بسان همین روز خواهد بود. پس اگر در این روز واجب نباشد، در همانندهای آن هم واجب نیست، وقتی که آنها هم مانند این باشند؛ زیرا فرقی میان آنها نیست.
سند صدوق به فضل بن شاذان:
شیخ صدوق در مشیخه
من لا یحضره الفقیه می نویسد:
(هرچه که از فضل بن شاذان در این اثر آورده ام، از
عبدالواحدبن عبدوس ، از
علی بن محمد بن قتیبه ، از فضل بن شاذان، از حضرت رضا نقل کرده ام.)
عبدالواحد بن محمد عبدوس
و علی بن محمد بن قتیبه
، هر دو، از نظر وثاقت، مورد خدشه هستند و کسی از این جهت، آنان را نستوده است. گرچه در تعلیقه من لا یحضره الفقیه سعی شده دلیلهایی بر ثقه بودن آنان، اقامه شود.
از دیگر سو، متن روایت نیز نشان می دهد که روایت از امام علیهالسلام نیست؛ زیرا تکرار زیاد دارد. به گونه ای که به فصاحت و
بلاغت آن خلل وارد می سازد. ولی چنین مضمونی، از دیگر روایتها، در خور استفاده است.
دلالت روایت:این روایت، کم و بیش،روشن است که معیار و تراز در کوتاه گزاردن نماز، آهنگ پیمودن یک روز راه، با مرکبهایی است که توده مردم با آنها به سیر و سفر می پردازند. در گذشته مرکبهای سواری، هشت فرسنگ راه را در یک روز می پیموده اند.
شیخ صدوق روایت کرده است:
(لانّ ثمانیة فراسخ، هو سیر الجمّال والقوافل وهو الغالب علی المسیر وهو اعظم المسیر الذی یسیره الجمّالون والمکاریون.)
زیرا هشت فرسنگ، مقدار حرکت شترداران و کاروانهاست و این گونه سیر، بیش تر بر مسیر جریان دارد و این اندازه، بیش ترین حرکتی است که شترداران و چارواداران می پیمایند.
۷. (محمد بن حسن باسناده عن محمد بن علی بن محبوب، عن یعقوب بن یزید، عن ابن ابی عمیر، عن ابی ایوب، عن ابی عبداللّه علیهالسلام قال:سألته عن التقصیر، قال:فقال فی
بریدین، او
بیاض یوم.)
ابوایوب می گوید:از امام صادق علیهالسلام درباره نماز کوتاه پرسیدم، فرمود:دو
بَرید، یا روشنی روز.
سند حدیث، خوب است و
ابی ایوب ، همان
ابراهیم بن عثمان ،
ابوایوب خزاز است، ثقه و جلیل القدر.
ولی اشکالی که دارد این که:چرا تمامی روایات نقل شده، اولویت را به یک روز حرکت می دادند و یا آن را در مرحله نخست ذکر می کردند و یا آن را علت هشت فرسنگ می دانستند. امّا این خبر، نخست، (
بَریدین) را یادآور شده است.
شاید بتوان تقدیم و تأخیر در بیان را به راوی نسبت داد. بویژه این که راوی، یعنی ابوایوب، مطلب را از امام شنیده و سپس آن را شفاهی برای
ابن ابی عمیر نقل کرده است و شاهد آن، واژه (قال) است که دوبار ذکر شده، در حالی که نیازی به دوبار ذکر شدن نبوده است:ابن ابی عمیر نقل می کند:او گفت:از حضرت پرسیدم و او گفت:حضرت چنین فرمود:
۸. (محمد بن حسن، عن احمد، عن الحسن بن محبوب، عن ابی جمیله، عن ابی بصیر، عن ابی عبداللّه علیهالسلام قال:لابأس للمسافر ان یتم الصلوة فی سفره مسیرة یومین.)
حضرت صادق علیهالسلام فرمود:اشکالی ندارد که مسافر در سفری که مسیر آن دو روز است، نمازش را تمام بگزارد.
سند حدیث، ضعیف است. ابی جمیله، همان مفضل بن صالح است که از دروغ گویان مشهور است.
دلالت حدیث، مورد پذیرش
شیعه نیست؛ زیرا برابر این حدیث، تا مسیر دو روز هم، نماز تمام گزارده می شود. ولی نکته مهم در روایت، استفاده از معیار زمان است که در آن زمان رایج بوده و دروغ گوی حدیث ساز هم، برای این که بتواند حدیث خود را جابیندازد، از همین معیار رایج استفاده کرده و به جای مسیر یک روز، مسیر دو روز را گفته که نظر
اهل سنت است.
۹. (وباسناده عن سعد، عن ابی جعفر، عن الحسن بن علی بن یقطین، عن اخیه الحسین، عن ابیه علی بن یقطین، قال، سألت ابا الحسن الاول علیهالسلام عن الرجل یخرج فی سفره و هو فی مسیرة یوم.
قال:یجب علیه التقصیر فی مسیرة یوم وان کان یدور فی عمله.)
علی بن یقطین می گوید:از
امام موسی کاظم علیهالسلام درباره شخصی که برای سفری یک روزه، از خانه خارج می شود، پرسیدم.
فرمود:کوتاه گزاردن نماز در سفر یک روزه، واجب است، گرچه دوره گردی کند.
سند حدیث، خوب است.
۱۰. در روایتی
مرسله ، راوی می گوید به
امام صادق علیهالسلام گفتم:
(الرجل یخرج الی الصید مسیرة یوم، او یومین، یقصر او یتم؟ فقال:ان خرج لقوته وقوت عیاله فلیفطر و یقصر وان خرج لطلب الفضول فلا ولاکرامة.)
شخصی برای صید، مسیر یک روز، یا دو روز را می پیماید، نمازش را تمام بگزارد، یا ناتمام؟
فرمود:اگر برای قوت خود و عیالش از دیار خود بیرون می رود، باید نماز را تمام بگزارد و روزه را بگشاید و اگر برای به دست آوردن زیادی خارج می شود، نه و هیچ کرامتی نیست.
در روایت، راوی و پرسش گر، در پرسش خود، خط مسیر مسافر را با زمان می سنجد و جای فرسنگ و میل، از یک روز، یا دو روز راه پیمایی می پرسد، به نظر می رسد سنجیدن و محاسبه کردن خط سیرهای سفر با زمان، امری رایج بوده است.
۱۱. (محمد بن الحسن باسناده عن علی بن الحسن بن فضال، عن احمد بن الحسن، عن ابیه، عن علی بن الحسن بن رباط، عن العلاء، عن محمد بن مسلم، عن ابی جعفر علیهالسلام قال:سألته عن التقصیر.
قال:فی
بَرید.
قلت:
بَرید.
قال:انه ذهب
بَریداً ورجع
بریداً، فقد شغل یومه.)
محمد بن مسلم می گوید:از امام صادق درباره کوتاه ساختن نماز پرسیدم.
فرمود:در
بَرید کوتاه بگزارد.
پرسیدم:تنها در یک
بَرید .
فرمود:هنگامی یک
بَرید برود و یک
بَرید برگردد، روزش مشغول شده است.
به نظر می رسد، بخش پایانی این روایت، لسان حکومت دارد و بر تمامی روایاتی که هشت فرسنگ، دو
بَرید و… را مطرح کرده اند، حکومت دارد و معیاری را که در پی آن بودیم بیابیم، به ما ارائه می دهد و بیش تر شبهه های ما را که در آغاز بحث از آنها سخن به میان آوردیم، پاسخ می دهد.
روایت می گوید:مسافر، هنگامی باید نماز خود را کوتاه بگزارد که سفر، تمام روز او را فرا بگیرد.
بنابراین، این روایت، افزون بر این که وجه جمعی بین روایات دو
برید، یک
برید، هشت فرسنگ و چهار فرسنگ است، همان گونه که
صاحب وسائل یادآور شده، وجه جمع و توجیهی برای درستی آنچه که فقیهان پیشین می گفته اند و آنچه اکنون به نظر ما می رسد نیز هست. زیرا نماز قصر، در آن زمان، وظیفه کسی بود که یک روز راه بپیماید. اکنون نیز، ما همین احتمال را می دهیم.
و از همین جا روشن می شود که تمامی روایاتی که در آنها (
بَرید) محور قرار گرفته و مسافر به کسی گفته شود که یک
بَرید رفته و یک
بَرید برگشته باشد، مطلب ما را تأیید می کنند. با این شرح که ائمه علیهالسلام مسیر یک روز را، که سنت پیامبر صلیاللهعلیهوآله بوده، بر دو
بَرید برابر ساخته اند.
البته باید به این نکته توجه داشت که یک روز راه پیمایی، در زمینها و دشتهای هموار، مانند
بیابانهای عراق و
حجاز ، بر دو
برید، که هشت فرسنگ بوده، ساز می آمده و برابر می شده، نه در کوهستانهای
طبرستان و مانند آن که هیچ گاه در این جاها، هر
بَرید، دوازده میل و چهار فرسنگ نبوده، زیرا در منطقه های کوهستانی اسبها، قاطرها، شترها زودتر خسته می شده اند؛ از این روی، مکانهای استراحت و عوض کردن اسبهای پیک، نزدیک از دوازده میل و چهار فرسنگ بوده است.
اکنون نیز مسافت یک روز راه، در راههای هموار،
آسفالت و اتوبانها، با راههای ناهموار، غیر آسفالت و کوهستانی، حتی راههای کشوری با کشوری دیگر فرق می کنند. از این روی، تنها چیزی که ثابت است و می تواند برای همه در سفر معیار باشد، پیمودن یک روز راه است، به گونه ای که سفر یک روز شخص مسافر فرا بگیرد.
اکنون جا دارد مطرح شود که چرا معیار یک روز راه، با این که از دلیلهای کم وبیش، استواری برخوردار است، در کانون توجه فقیهان معاصر قرار نگرفته است.
آیا دلیلهایی که برای این معیار اقامه شده است و بی پایه اند، یا این که خیر، چنان ذهن فقیهان ما به یک سری روایات مشغول بوده که آنان را بازداشته از این که روی این معیار به درستی بیندیشند و زوایای آن را به درستی وارسند؟
به نظر می رسد دومی درست باشد؛ زیرا فقیهان ما با روایاتی برخورد کرده اند که نمی شده به آسانی از آنها درگذرند و در کانون توجه قرار ندهند و خلاف آنها
فتوا دهند. از جمله:
۱. در بخش پایانی روایت طولانی محمد بن مسلم و زراره از امام باقر علیهالسلام که شیخ صدوق آن را با سند صحیح نقل کرده، آمده است:
(وقد سمّی رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله قوماً صاموا حین افطر، العصاة. قال علیهالسلام:فهم العصان الی یوم القیامة وانا لنعرف ابنائهم وابناء ابنائهم الی یومنا هذا.)
رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله گروهی را که روزه گرفتنددر هنگامی که وی روزه خویش را گشود، گناه کاران نامید.
سپس حضرت فرمود:آنان تا روز قیامت، گناه کاران خواهند بود. ما فرزندان آنان و فرزندانِ فرزندانِ آنان را تا
روز قیامت می شناسیم.
۲. (محمد بن حکیم قال:سمعت ابا عبداللّه علیهالسلام یقول:لو ان رجلاً مات صائماً فی السفر ماصلیتُ علیه.)
محمد بن حکیم می گوید:شنیدم که امام صادق علیهالسلام می فرمود:اگر در حال روزه در سفر مُرد، بر او
نماز نمی گزارم.
۳. امام صادق علیهالسلام فرمود:
(الصائم فی السفر فی شهر رمضان، کالمضطر فیه فی الحضر.)
روزه دار در سفر، در ماه
رمضان ، مانند روزه خوار در غیر سفر است.
سپس فرمود:
(ان رجلاً اتی النّبی صلیاللهعلیهوآله فقال:یا رسول اللّه! اصوم شهر رمضان فی السفر؟
فقال:لا.
فقال یا رسول اللّه! انه علیّ یسیر.
قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله انّ اللّه عزّوجلّ تصدّق علی مرضی امّتی و مسافریها بالافطار فی شهر رمضان. ایعجب احدکم لو تصدّق بصدقة ان ترد علیه.)
شخصی نزد پیامبر اکرم آمد و گفت:ای رسول خدا! آیا در ماه رمضان، در سفر، روزه بگیرم؟
حضرت فرمود:خیر.
گفت:ای رسول خدا! این کار بر من آسان است.
حضرت فرمود:خداوند عزّوجلّ، بر بیماران و مسافران امت من، روزه نگرفتن را تصدق کرد. آیا خوب است که به یک نفر از شما
صدقه ای داده شود و او رد کند.
۴. از امام صادق علیهالسلام در
روایتی مرفوعه روایت شده که فرمود:
(من صلّی فی سفره اربع رکعات، فانا الی اللّه منه بریء.)
کسی که در سفر، نماز را چهار رکعت بگزارد، ما به سوی خدا از او
براءت می جوییم.
۵. در خصال، با سند معتبر، از رسول خدا نقل شده که فرمود:
(انّ اللّه اهدی الیّ والی امتی هدیة لم یهدها الی احد من الامم کرامة من اللّه لنا.
قالوا وما ذلک یا رسول اللّه؟
قال:الافطار فی السفر والتقصیر فی الصلوة. فمن لم یفعل ذلک فقد ردّ علی اللّه عزّوجلّ هدیّته.)
خداوند، به خاطر کرامتش بر ما، به من و امتم، هدیه ای داد که به هیچ یک از امتهای پیشین نداده است.
گفتند:آن چیست، یا رسول خدا.
فرمود:روزه نگرفتن و نماز را کوتاه گزاردن در سفر. هر کس چنین نکند،
هدیه خداوند را ردّ کرده است.
این گونه حدیثها، سبب شده که فقیهان ما، روی معیارهایی که سبب می شوند، بسیاری از نمازها تمام گزارده شوند و بسیاری از روزه ها، گشوده نشود، درنگ و دقت بسنده نکنند؛ نه این که دلیلهایی برخلاف این رأی داشته باشند.
باری، آنان در کار خود مأجورند. ولی اگر روشن شود که این احتیاط آنان، افزون بر این که خلاف معیار روشنی است که سنت رسول خدا بوده:(وهی مسیرة یوم… فصارت سُنة.)
سبب شبهه های بسیاری در این می شود که به اساس
شریعت ضربه می زند؛ و از دیگر سوی، روشن شود که پیمودن خط سیرهای کم تراز یک روز راه، مانند هشت فرسنگ، امروزه در عرف شناخته شده از دایره سفر بیرون است، هیچ گاه امروزه فتوا نخواهند داد که با پیمودن هشت فرسنگ، شخص مسافر می شود و باید به
احکام مسافر عمل کند.
با این حال، در سخنان فقیهان، اشاره هایی به آنچه ذکر شد با پیمودن یک روز راه، احکام مسافر برعهده انسان می آید شده است که در حد مجال یادآور می شویم:
(اعلم انّ التقصیر فی السفر، فریضة… و الحدّ الذی یجب فیه التقصیر، مسیرة
بریدین، ذاهباً وجائیاً و هو مسیرة یوم، و
البرید اربع فراسخ… و اذا خرج من مصره بعد دخول الوقت، فعلیه التمام.)
بدان که کوتاه گزادن نماز در سفر، واجب است… و اندازه ای که کوتاه گزاردن نماز در آن واجب است، فاصله دو
بَرید است؛ یک
بَرید رفت و یک
بَرید برگشت و آن مسیر یک روز است و
بَرید چهار فرسنگ است. هنگامی که پس از داخل شدن وقت، از شهرش خارج شد، بر عهده اوست تمام گزاردن.
بررسی:
در فراز بالا،
شیخ صدوق ، یک روز راه را، از حدهای
نماز قصر دانسته است. و دو
برید را به این جهت قبول کرده که به مقدار مسیر یک روز راه است. از این روی، به جای (او) که دلالت بر تنویع می کند (هو) به کار
برده تا بگوید دو
برید، همان یک روز راه است.
نکته دیگر این که ایشان فتوا داده اند:هرکس پس از داخل نشدن وقت، به قصد سفر، از شهر و دیار خود خارج شد، باید نماز را تمام بگزارد.
فقیهان هم روزگار ما، فتوایی غیر از این دارند. آنان در این صورت براین نظرند که نماز قصر است.
این فتوا، نمونه و شاهدی است بر این که در روزگار پسین سعی شده بر دایره نماز قصر افزوده شود.
اکنون بحث در این نیست که حق با شیخ صدوق است، یا فقیهان عصر ما؛بلکه سخن در این است که فقیهان روزگار ما، شاید به خاطر ترس از (عُصاة) شدن بر دایره نماز قصر افزوده اند.
(وحدّ السفر الذی من اراد وجب علیه التقصیر فی قصده،
بریدان فی الذهاب و المجیئ و
البرید، اربعة فراسخ…
و من کانت مسافة سفره اربعة فراسخ، سواء فاراد الرجوع من یومه فعلیه التقصیر واجب و ان اراد الرجوع بعد مضی یومه فهو بالخیار، ان شاء اتم و ان شاء قصر.)
مقدار سفری که هر کس آهنگ آن کند، باید نمازخویش را کوتاه گزارد، دو
بَرید است، یک
بَرید رفت و یک
بَرید، برگشت و
بَرید، چهار فرسنگ است.
کسی که مقدار راهی را که می پیماید، چهار فرسنگ است، اگر بر آن است که همان روز برگردد، بر اوست که نماز خویش را کوتاه گزارد و اگر بر آن است که پس از آن روز برگردد، اختیار با خود اوست که نمازش را تمام بگزارد، یا کوتاه.
شیخ مفید، ازمعیار (مسیرة یوم) که سنت رسول خدا بر آن جاری شده و نخستین معیار به شمار می رود، سخنی به میان نیاورده است.
نکته ای که در سخن ایشان از اهمیت برخوردار است این که:ایشان شخصی را که چهار فرسنگ، به قصد مسافرت راه می پیماید در کوتاه گزاردن و تمام گزاردن نماز، حق گزینش داده، در حالی که فقیهان زمان ما، اتفاق دارند بر این که وظیفه چنین شخصی، کوتاه گزاردن نماز است.
این نکته، از جمله شاهدها و نمونه هایی است که ادعای ما را:فقیهان از ترس قرار گرفتن در جرگه (عُصاة) دوره به دوره، دائره نماز قصر را گسترش داده اند، تقویت می کند.
(التقصیر واجب فی السفر، اذا کانت المسافة ثمانیة فراسخ، فان کانت المسافة اربعة فراسخ و اراد الرجوع من یومه وجب ایضاً التقصیر، فان لم یُرد الرجوع فهو بالخیار فی التقصیر و الاتمام… فان خرج من منزله و قد دخل الوقت، وجب علیه التمام اذا کان قد بقی من الوقت مقدار ما یصلی فیه علی التمام فان تضیّق الوقت، قصر و لم یتمم.)
وقتی که فاصله بین مبدء و مقصد، هشت فرسنگ باشد، کوتاه گزاردن نماز، واجب می شود. و اگر این فاصله، چهار فرسنگ بود و مسافر بر آن بود که همان روز برگردد، کوتاه گزاردن نماز بر او واجب می شود. و اگر آهنگ برگشت در همان روز را ندارد، اختیار با اوست که نماز را تمام بگزارد، یا کوتاه.
اگرمسافر، پس از داخل شدن وقت از منزل خارج شد، تا هنگامی که وقت برای تمام گزاردن نماز باقی است، بر اوست که نماز را تمام بگزارد؛ ولی اگر وقت تنگ شد، نماز را کوتاه بگزارد، نه تمام.
۱. در روایات سه معیار، برای کوتاه گزاردن نماز در سفر ذکر شده بود:
الف. مسیرة یوم.
ب.
بریدان.
ج. ثمانیة فراسخ.
وقتی که نوبت به فقیهان رسید، در ذکر این معیارها دگرگونیهایی پیش آمد و جا به جاییها در آنها صورت گرفت. شیخ صدوق، در کتاب فتوایی خود، هر سه معیار را ذکر کرده، ولی ترتیب را به هم زده و (
بریدان) را بر (مسیرة یوم) مقدم داشته است.
شیخ مفید، در کتاب فتوایی خود، (مسیرة یوم) را حذف کرده و تنها به دو معیار دیگر پرداخته است.
شیخ طوسی ، در کتاب فتوایی خود، (
برید) را حذف کرده و تنها به بیان هشت فرسنگ بسنده کرده است.
۲. درباره سفر چهار فرسنگی، شیخ طوسی، دیدگاهی همانند دیدگاه
شیخ مفید دارد و در کسی که پس از داخل شدن وقت، راهی به دیار دیگری شود، به سخن شیخ صدوق، قید زد و تمام گزاردن نماز را بر مسافر، در صورتی واجب دانست که دچار تنگی وقت نشده باشد.
آنچه بیان شد، ناسازگاری ندارد با این که فقیهان در غیر کتابهای فتوایی، همه روایات و معیارها را ذکر کرده باشند. یا در کتابهای استدلالی پسین، همه معیارها ذکر شده باشد و آن بر مسافت، برابر شده باشد. از باب نمونه، فرازهای زیر از سخنان فقیهان بزرگ را یادآور می شویم:
شیخ صدوق می نویسد:
(الحدّ الذی یوجب التقصیر علی المسافر ان یکون سفره ثمانیة فراسخ. فاذا کانت سفره اربعة فراسخ، فلم یرد الرجوع من یومه فهو بالخیار فان شاء قصّر و اذا اراد الرجوع من یومه فالتقصیر علیه واجب.)
پیمودن مقدار راهی که کوتاه گزاردن نماز بر مسافر واجب می شود، هشت فرسنگ است. پس هر گاه، مقدار راهی را که مسافر پیمود، چهار فرسنگ بود و بر آن نبود که در همان روز برگردد، اختیار با اوست، اگر خواست نماز را تمام و اگر خواست، کوتاه گزارد. و اگر آهنگ آن را داشت که همان روز برگردد، بر او واجب است که نماز را کوتاه گزارد.
در (الفقه) نسبت داده شده به امام رضا علیهالسلام آمده:
(من سافر فالتقصیر علیه واجب، اذا کان سفره ثمانیة فراسخ، او
بریدین و هو اربعة و عشرون میلاً. فان کان سفرک
بریداً واحداً و اردتَ ان ترجع من یومک قصّرت، لأنّ ذهابک و مجیئک
بریدان.)
کسی که هشت فرسنگ راه، یا دو
برید، که عبارت است از بیست و چهار میل، بپیماید، بر اوست که نماز را کوتاه گزارد.
پس اگر سفر تو، یک
برید بود و اراده کردی همان روز برگردی، نماز را کوتاه گزار؛ زیرا رفت و برگشت تو دو
برید است.
سید مرتضی می نویسد:
(و مما انفردت الامامیة به تحدیدهم السفر الذی یجب فیه التقصیر فی الصلاة،
بریدین و
البرید، اربعة فراسخ و الفرسخ، ثلاثة امیال، فکان المسافة اربعة و عشرون میلاً.)
از موردهایی که
شیعه امامیه دیدگاه ویژه و جدای از دیگر
فرقه های اسلامی دارد، مرزبندی سفری است که باید در آن نماز را کوتاه گزارد، به دو
برید. و
برید، چهار فرسنگ است و فرسنگ، سه میل. پس خط مسیری که مسافر باید در گاه پیمودن آن، نماز را کوتاه بگزارد، بیست و چهارمیل است.
نکته:
سید مرتضی در این جا بر آن بوده که روشن کند، پیمودن خط سیری که
شیعه موجب کوتاه شدن نماز می داند، بسیار کم تر از خط سیری است که
اهل سنت ، پیمودن آن را سبب کوتاه شدن نماز می انگارند.
شیخ طوسی می نویسد:
(حدّ السفر الذی یکون فیه التقصیر مرحله و هی ثمانیة فراسخ،
بریدان و هی اربعة و عشرون میلاً.)
اندازه سفری که باید نماز در آن کوتاه گزارده شود، هشت فرسنگ، دو
برید است. دو
برید، برابر است با بیست و چهارمیل.
شیخ در خلاف، که عبارت بالا از آن نقل شده، در پی بررسی اختلافهای شیعه و سنی است؛ امّا این که سبب اختلافها چیست، بیان نمی کند. از این روی، از (مسیرة یوم) سخنی به میان نمی آورد.
علامه در
مختلف الشیعه در باره مسافت می نویسد:
(اندازه راهی که با پیمودن آن،نماز، باید کوتاه گزارده شود، دو
برید، هشت فرسنگ است. در پیمودن راهی کم تر از آن، جایز نیست نماز کوتاه گزارده شود،مگر این که قصد چهار فرسنگ کند و همان روز برگردد. و اگر همان روز برنگردد،شیخ مفید گفته است:
چنین مسافری، در کوتاه گزاردن نماز و در گشودن روزه، اختیار داده شده است.
شیخ طوسی گفته است:درکوتاه و یا تمام گزاردن نماز اختیار داده شده؛ ولی بر او روا نیست روزه اش را بگشاید.
و سید مرتضی تمام گزاردن نماز و روزه گرفتن در چنین سفری را، واجب دانسته است. اختیار
ابن ادریس و ظاهر سخن
ابن براج نیز همین است.
ابن عقیل گفته است:هرسفری که اندازه اش دو
برید، هشت فرسنگ، یا یک
برید رفت و یک
برید برگشت، چهار فرسنگ، در یک روز، یا کم تر از ده روز انجام شود، نزد آل رسول، چنین مسافری هر گاه
دیوارهای شهر، یا روستای خود را پشت سر گذاشت و صدای اذان را نشنید، بر اوست که نماز خود را دو رکعتی بگزارد.
ابن جنید، یک روز راه را برای پیاده و سواره بر کشتیقرار داده است.
سلار گفته است:اگر خط سیری که مسافر می پیماید، چهار فرسنگ باشد و در همان روز نیز، برمی گردد، واجب است که نماز خود را کوتاه بگزارد. و اگر فردای آن روز بر می گردد، بین کوتاه و تمام گزاردن اختیار داده شده است.
شیخ صدوق و پدرش نیز بر همین نظرند.
دیدگاه مورد اعتماد سید مرتضی:(تمام گزاردن نماز و گرفتن روزه، در سفر چهار فرسنگی است که همان روز مسافر بر نمی گردد. زیرا در غیر این صورت، در دو
برید، روز او به طور کامل پوشش داده می شود.آن گاه مسافر به سختی می افتد. سپس بر او واجب می شود که نماز را کوتاه بگزارد، به خلاف چهار فرسنگ.)
علاّمه در تذکره مسأله ۶۱۸ می نویسد:
(انما یجب التقصیر فی ثمانیة فراسخ فله قصد اقل، لم یجز التقصیر، اجماعاً…)
کوتاه گزاردن نماز در هشت فرسنگ، واجب است. پس اگر مسافر بر آن بود که کم تر از هشت فرسنگ را بپیماید، به اجماع،کوتاه گزاردن نماز، جایز نیست.
سپس علاّمه دلیلهای این دیدگاه را عبارت می داند از:
۱. نبود خلاف در مسأله نزد شیعه.
۲. روایت سماعه:فی مسیرة یوم و ذلک
بریدان و هما ثمانیة فراسخ.
۳. روایت ابی ایوب:فی
بریدین، او
بیاض یوم.
۴. روایت علی بن یقطین:یجب علیه التقصیر، اذا کان مسیرة یوم و ان کان یدور فی عمله.
علامه روایت امام باقر علیهالسلام را که کوتاه گزاردن نماز در
برید می داند، بر موردی حمل می کند که همان روز شخص برگردد؛زیرا در این هنگام، سفر، تمامی روز او را فرا گرفته است.
علاّمه در مسأله ۶۲۰ می نویسد:
(اگر کسی بر آن بود که نیمی از راه
برود و همان روز برگردد، کوتاه گزاردن نماز بر او واجب است؛ زیرا کاری است دشوار و تمام روزش را هم در بر گرفته است.)
این سخن مستند است به روایت
امام محمد باقر علیهالسلام که می فرماید:
(اذا ذهب
بریداً و رجع
بریداً فقد شغل یومه.)
هنگامی که یک
بَرید رفت و یک
برید برگشت، سفر، تمام روزش را در بر گرفته است.
به هر حال،آنچه برای علامه اهمیت دارد، پیمودن بیش از هشت فرسنگ، فراگیری سفر، یک روز کامل و دشواری سفر است.
محقق اردبیلی،پس از بیان واجب بودن نماز قصر، در پیمودن یک روز راه،یا هشت فرسنگ و بحث دراز دامن درباره چهار فرسنگ رفت و چهار فرسنگ برگشت، فرعهایی را یادآور می شود، بدین گونه:
فرع اول:
(مراد از سیر و حرکت در سفیدی روز، روز روزه ای است.{از اذان صبح، تا اذان مغرب} و مراد روزمعتدل است و مراد از سیر کننده، شتر در قطار و کاروان است.)
سپس به یاد کرد دلیلهای آن می پردازد و در فرع سوم می نویسد:
(برتری یکی از این دو معیار روشنی روز و هشت فرسنگ بر دیگری معلوم نیست، مگر این که روز، به فهم بیش تر مردم، نزدیک تر است، به خلاف فرسنگ.
وظاهر این است که بنا بر فرض برتری، یکی از آنها کافی است و گرچه به دیگری نرسد، بنابراین، اندازه سفر، در حقیقت، همان اندازه کم تر است.)
بررسی:
در نظر ایشان و تمامی فقیهان پیشین، دو معیار، به طور کامل با هم برابر بوده اند؛ از این روی، هیچ یک از آنها، به فکر بررسی پیش بودن یکی بر دیگری نیفتاده است. با اینکه بحثهای دراز دامنی درباره حدّ ترخص و این که نشنیدن اذان و ندیدن دیوارهای آخر شهر، با هم، جایز بودن کوتاه گزاردن نماز و گشودن روزه را به همراه دارد، یا نشنیدن
اذان به تنهایی؟ و… انجام داده اند؛ ولی درباره اندازه سفر، زوایای بحث، به درستی روشن نشده و از هیچ یک از این بحثها، سخن به میان نیامده و
محقق اردبیلی ، تنها بحثی را که به میان کشیده، این که:برتری یکی از دو معیار بر دیگری، معلوم نیست و بر فرض برتری، نخستین معیاری که در ظرف خارج برای مسافر آشکار می شود و وجود خارجی می یابد، سبب قصر است.
امّا اگر ایشان در زمان ما می زیست و می دید که این دو معیار، هیچ گاه با هم هماهنگی ندارند و امروزه با مرکبهای معمولی، یک دهم روز، هشت فرسنگ پیموده می شود و به دیگر سخن، نسبت این دو معیار، یک به ده است، چه بسا نظر دیگری پیدا می کرد و به گونه ای دیگر فتوا می داد. بویژه اگر معلوم شود که امروزه، به پیمودن هشت فرسنگ راه، یا چهار فرسنگ رفت و چهار فرسنگ برگشت،سفر گفته نمی شود. در این صورت بعید بود که ایشان معیار کم تر را که همانا مسافت باشد، برگزیند و برای کوتاه گزاردن نماز، کافی بداند.
نکته:
می توان از فتوای فقیهان پیشین به دست آورد که نظر آنان در سفری که نماز باید کوتاه گزارده شود، سفری بود که یک روز کامل را پوشش دهد و در بر بگیرد. زیرا وقتی که مسافر، چهار فرسنگ را می پیمود و بر آن بود که فردای آن روز، یا پیش از ده روز برگردد، در این که واجب باشد نماز را کوتاه گزارد، شک می کردند و گاهی فتوای اختیار و گاهی فتوای تمام گزاردن نماز را صادر می کردند.
با این حال، اقرار دارند که استراحت، خوابیدن، آهسته راه را پیمودن و… ضرری به سفر نمی زند. تنها چیزی که در نظر آنان به سفر ضرر می رساند و از پاره ای روایات نیز روشن می شود، این است که اگر کسی امروز، چهار فرسنگ راه بپیماید و بر آن باشد که فردا، یا پس فردا و… برگردد، این سفر، یک روز او را در بر نگرفته و دلیلی بر کوتاه گزاردن نمازش نیست. از این روی، فتواها در این باب مضطرب شده است. ولی فقیهان عصر ما، که در اصل، نظری به (مسیرة یوم) نداشته اند، همگی،
فتوا به کوتاه شدن نماز داده اند.
محقق در
شرایع می نویسد:
(امّا الشروط،ستة، الاول، اعتبار المسافة وهی مسیرة یوم،
بریدان، اربعة و عشرون میلاً.)
نمازمسافر شش شرط دارد:اوّل، اعتبار مسافت و آن مسیر یک روز، دو
برید، بیست و چهار میل است.
صاحب مدارک در ذیل عبارت بالا می نویسد:
(اجمع العلماء کافة علی انّ المسافة شرط فی القصر و انّما اختلفوا فی تقدیرها فذهب علمائنا اجمع الی انّ القصر انّما یجب فی مسیرة یوم تام،
بریدان،اربعة و عشرون میلا. حکی ذلک جماعة، منهم المصنف فی المعتبر.)
تمامی علما
اجماع دارند که مسافت شرط در قصر است. تنها اختلاف آنان در اندازه خط سیری است که پیمودن آن سبب قصرمی شود. علمای ما اجماع دارند که قصر، در یک روز راه، دو
بَرید، بیست و چهار میل، واجب است.این اجماع را جماعتی از علما، از جمله مصنف در معتبر حکایت کرده اند.
آن گاه ایشان دلیلهایی بر هر یک از معیارها اقامه می کند و مراد از (یوم) را روز
روزه ؛ یعنی از اذان صبح، تا اذان مغرب می داند و پیماینده مسیر را
شتر ، که توده مردم از آن استفاده می کرده اند.
سپس می نویسد:
(
شهید اول و
دوم ،
اعتدال در وقت، مکان و سیر را معتبر دانسته اند. کلام آنان درباره وقت و راه، خوب است، ولی اعتدال در مکان، احتمال دارد که معتبر نباشد؛ زیرا نص مطلق است، گر چه مسافت در دشت و کوه ناسان است.)
سپس می نویسد:
(لا ریب فی الاکتفاء بالسیر عن التقدیر. ولو اعتبرت المسافة بهما و اختلفا فالاظهر الاکتفاء فی لزوم القصر ببلوغ المسافة باحدهما و احتمل جَدّی فی بعض کتبه تقدیم السیر لأنه اضبط و لان الاصل الذی اعتمد علیه المصنف فی تقدیر المیل و هو مناسبته لمسیر الیوم یرجع الیه و ربما لاح من کلام الشهید فی الذکری تقدیم التقدیر و لعلّه لأنه تحقیق و الآخر تقریب.)
بی گمان یک روز راه پیمودن،از اندازه گیری بسنده می کند. و اگر مسافت به هر دو اعتبار شده و با هم ناهمگون شدند، ظاهرتر این است که در لزوم قصر، به رسیدن مسافت به یکی از آنها بسنده شود. لکن جدّ من، در پاره ای از آثار خود، مقدم شدن پیمودن یک روز راه را احتمال داده؛ زیرا که آن قانون مند تر است و چون اصلی که مصنف در اندازه گیری میل به آن اعتماد کرده و آن مناسب است با مسیر یک روز رجوعش به سیر است. ولی چه بسا از کلام شهید در ذکری به نظر برسد که تقدیر و اندازه گیری را مقدم داشته و شاید به این جهت که مسافت دقیق و تحقیقی است، ولی سیر یک روز تقریبی است.
بررسی:
به نظرمی رسد که به نظر ایشان، همیشه یک روز راه پیمودن،با دو
برید،هماهنگ هستند؛ زیرا وی هیچ گاه گمان نمی کرده که مرکب سواری مردم، روزی شتر به ماشین تبدیل شود، از این روی، در گاه ناهمگونی احتمالی دو معیار، رسیدن به نخستین معیار را کافی دانسته است.
باری، جد ایشان، به دو دلیل، یک روز راه پیمودن را بر مسافت دو
برید برتری می دهد:
۱. قانون مند تر بودن
۲. اصلی بودن
به نظر ما، بهترین راه حلّ آن است که (مسیرة یوم) معیار قرار گیرد؛زیرا با وسیله های موتوری امروزی، پیمودن هشت فرسنگ،مسافرت صدق نمی کند.
به هر حال، مهم ترین نکته ای که در صدد بیان آن بودیم، یعنی اندازه گیری خط سیر سفر، با فرمان سیر، در فتواهای فقیهان نیز، کم و بیش مطرح شده است. این معیار، امتیازی که دارد، مورد پذیرش عرف است و برای همگان، در خور فهم و به آسانی در خور اندازه گیری. به خلاف مسافت، که اندازه گیری آن، همیشه نیاز به ابزاری دارد که در اختیار همگان نیست.
شگفت این که فقیهان ما، با این که می بینند در روایات، اندازه گیریهای همگان فهم، معیار قرار گرفته و اصل بر (
بیاض یوم) بنا شده، ولی آنان بیش ترین پژوهش خود را بر میل و تعیین آن به کار بسته و نوشته اند:
(هر میل چهار هزار
ذراع ، با ذراع دست است. درازای هر ذراع، برابر است با عرض بیست و چهار انگشت سبّابه. هر انگشت سبّابه، برابر است با ستبری شش دانه
جو و هر دانه جو، برابر است با هفت مو، از موهای متوسط اسبِ بارکش.)
با این همه، امور بیان شده، در منطقه ها و سرزمینهای گوناگون، در انسانها و حیوانات، گوناگون است. از موی قاطر و جو می گذریم و تنها درباره ستبری
انگشت سبّابه،کندو کاو می کنیم:
اگر پهنای انگشت سبّابه (انگشت کنار شست) ۲ سانتی متر باشد، ذراع، چهل و هشت سانتی متر خواهد شد و به این حساب، میل، ۱۹۲۰ متر. در این صورت، مسافت شرعی، یا هشت فرسنگ، یا بیست و چهار میل، چهل و شش کیلومتر و هشتاد متر خواهد شد. ۴۶۰۸۰ متر.
یعنی شخص با قصد رفتن ۲۳۰۴۰ متر و بازگشت همان اندازه مسافر می شود.
ولی اگر پهنای سبّابه را نوزده میلی متر بدانیم، یک ذراع ۴۵/۶ سانتی متر خواهد شد و مقدار
مسافت شرعی ۴۳۷۷۶ متر، کم تر از ۴۴ کیلومتر.
و اگر پهنای انگشت سبّابه، ۱۸ میلی متر باشد، مسافت شرعی، ۴۱۴۷۲ متر، حدود چهل و یک کیلومتر و نیم خواهد بود.
و اگرانگشت سبّابه، ۲۱ میلی متر باشد، مسافت شرعی، ۴۸۳۸۴ متر؛ یعنی بیش از چهل و هشت کیلومتر خواهد بود.
حال، با این همه اختلافی که در مسافت شرعی پیش می آید، چگونه می توان به شرع نسبت داد که اندازه مسافت شرعی را به این معیارهای پراز اختلاف، و اگذار کرده باشد؟
جالب است که بدانیم معیار دیگری نیز برای میل وجود دارد و آن، دید چشم است!.
از یک سوی، آن همه دقت در اندازه گیری و از دیگر سوی دید چشم که در مَثَلْ،
سواره را از
پیاده باز شناسد. از این روی، ما اطمینان داریم که معیار اصلی، همه فهم، آسان و در خور اندازه گیری، یک روز راه بوده است؛ ولی چون در زمان ائمه علیهالسلام معیارهای مسافتی روشن شده بود و در راهها نشانه هایی گذاشته بودند، که فاصله را می نمایاند،امامان علیهالسلام برای راحتی مردم، به همان نشانه ها بسنده کردند و با توجه به نشانه ها مسیر یک روز را در قالبی دیگر برای عرف و توده مردم، باز شناساندند و این، تنها یک برابر سازی بود و در آن، کار به چهار هزار ذراع،۹۶۰۰۰ انگشت، یا ۶۷۲۰۰۰ جو و یا ۴۷۰۴۰۰۰ موی اسب بارکش، نداشته اند.
این امور نشان می دهد که آنچه پسینیان از فقیهان، به عنوان معیار اصلی گرفته اند (۲۴ میل) معیار اصلی نیست و آنچه در روایات آمده از ۲۴ میل، تنها برای رهاندن مردم از سر در گمی و راحتی آنان بوده است و معیار اصلی، یک روز راه است، باهروسیله ای که پیموده شود، چه پیاده و چه با اتوبوس و… زیرا یک روز راه پیمودن دشواراست و خستگی بسیار به همراه دارد.
محقق بحرانی ، خط سیری را که با پیمودن آن باید نماز را کوتاه گزارد، هشت فرسنگ می داند و یاد آور می شود:مسافت و خط سیر، با یکی از دو راه معلوم می شود:مسیرة یوم و ذراع. سپس می گوید:مراد از (یوم ) روز روزه؛ یعنی از طلوع فجر، تا مغرب شرعی است و مراد از سیر و حرکت، سیر وحرکت معمولی که دلیلهای آنها را چنین بیان می کند:
(ثالثها:لا خلاف ولا اشکال بالسیر کما تکاثرت به الاخبار و کذا لا اشکال فی ما لو اختلفنا فهل یتخیر فی العمل علی ایهما کان و لزوم التقصیر ببلوغ المسافة باحدهما او انه یقدم السیر لأنه أضبط، او یقدم التقدیر، احتمالات:استظهر اولها فی المدارک والظاهر ان وجهه ورود النصوص بکلّ منهما و احتمل فی الروض تقدیم السیر، قال:لان دلالة النص علیه اقوی… و یظهر من الذکری تقدیم التقدیر و لعله لأنه تحقیق و الاخر تقریب. اقول:لا ریب ان الاعتبار بکل منهما جید… و الرجوع الی الاحتیاط بالجمع بین القصر و الاتمام فی موضع الاشتباه طریق السلامة. و اللّه العالم.)
هیچ اختلاف واشکالی در این که می توان به حرکت و سیر، بسنده کرد نیست؛ همان گونه که روایات بسیار، بر آن دلالت می کنند.
همچنین اگر مسافت برابر اندازه اعتبار شود و با سیر هماهنگ باشد، اشکالی وجود ندارد تنها اشکال در جایی است که سیر، با مسافت ناهمگون باشند، در چنین موردی آیا مسافر اختیار دارد که به هر یک خواست، عمل کند و یا هنگامی که به یکی از آن دو رسید، کوتاه گزاردنِ نماز بر او لازم باشد و یا این سیر به خاطر قانون مند بودنش پیش داشته می شود، یا خیر، مسافت پیش داشته می شود؟ احتمالهایی وجود دارد.
صاحب مدارک ،اولی را ظاهر دانسته،به دلیل این که روایاتی برای هر یک وارد شده، پس مسافر اختیار دارد که هر کدام را خواست برگزیند.
صاحب روض الجنان احتمال داده،سیر مقدم باشد و گفته:به دلیل این که دلالت روایات بر آن قوی تر است.
و از کتاب ذکری، مقدم بودن مسافت برزمان آشکار می شود. شاید به این دلیل که مسافت دقیق است و زمان تقریبی است.
بررسی:
شاید پس از نقل فراز بالا از محقق بحرانی، نیاز به نقل سخن دیگران نباشد؛ زیرا تمامی احتمالهایی که ممکن است به ذهن بیاید در عبارت ایشان موجود است و برای هر احتمال، گوینده و دلیلی بیان کرده است، بدین گونه:
۱. مسافر می تواند، یکی از دو معیار را برگزیند. این دیدگاهِ صاحب مدارک است و دلیل وی، دلالت نصوص است بر هردو معیار.
۲. مسافر می باید سیر را بر مسافت،مقدم بدارد. این دیدگاه از آنِ صاحب ریاض و دلیل وی، قوی تر بودن دلالت روایات است بر سیر.
۳. پیش بودن مسافت بر زمان. بر این باور است شهید در ذکری به این دلیل که مسافت تحقیقی است و زمان تقریبی.
۴. جمع بین کوتاه گزاردن نماز و تمام گزاردن آن.این دیدگاه از آن محقق بحرانی است و دلیل وی، یقین به انجام وظیفه.
به نظر ما، دلیلهایی که مسیر یک روز راه را با وسیله های سیر و سفر همگانی معیار قرار می دهند، عبارت بودند از:
الف. مسیرة یوم ملاک و معیار اصلی بوده وهشت فرسنگ و دو
برید مصداقهای آن.
ب. امروزه، به پیمودن هشت فرسنگ، سفرگفته نمی شود.
ج. حکمت کوتاه گزاردن نماز در سفر. آسان گیری بر مکلفان است، تا بر سختی سفر، سختی عبادت افزوده نشود و روشن است که در پیمودن هشت فرسنگ راه، با مرکبهای امروزی، هیچ رنجی به همراه ندارد.
د. معیار بودن زمان برای سفر، هماهنگ است با دیگر عبادتها، مانند:
نماز ،
روزه ،
حج که باید در ظرف زمانی خاص انجام بگیرند و آغاز و پایان آنها با امور طبیعی، محاسبه شود و سفر نیز از این نسق و قاعده بیرون نیست و آغاز و پایان آن با این معیار طبیعی و در خور فهم همگان و آسان ارزیابی می شود، نه با ذراع و موی اسب و….
یاد آوری:معیار در کوتاه گزاردن نماز، قصد پیمودن یک روز راه است. مراد از روز، روز شرعی است، نه روز عرفی. روز شرعی، از روز عرفی طولانی تر است. عرف، از طلوع خورشید تا غروب خورشید را روز می داند؛ ولی شرع از طلوع فجر (اذان صبح ) تا مغرب شرعی (به طور تقریبی، نیم ساعت پس از غروب خورشید) را روز می داند.
از این روی، روز شرعی که در آن روزه می گیریم و در سفر نیز معیار است، حدود دو ساعت از روز عرفی درازتر است.
روز شرعی، در سرزمینهای معتدل، زمستانها، حدود دوازده ساعت، تابستانها، شانزده ساعت، و متوسط آن چهارده ساعت.
روز عرفی، زمستانها، ده ساعت، تابستانها چهارده ساعت است.
اگر کسی از آنچه گفتیم، به نتیجه قطعی نرسید و در حالت شک، باقی ماند و راه به جایی
نبرد که اکنون قصد پیمودن بیش از هشت فرسنگ و کم تر از یک روز راه را دارد. حکم نماز و روزه اش چیست؟
در این صورت، باید به اصول چنگ زد. اصلی که در این جا باید به آن چنگ زد،
اصالة التمام است که به گونه های مختلف، در خور تقریر است:
الف.
شک می کنیم که با قصد پیمودن هشت فرسنگ و بدون قصد پیمودن یک روز راه، آیا بر ما، مسافر صدق می کند، یا خیر؟
موضوع برای کوتاه گزاردن نماز و گشودن روزه، عنوان سفر و مسافر است و این جا، موضوع به حقیقت نپیوسته است، پس حکم مسافر هم منتفی است. بنابراین، نماز تمام است و روزه نیز باید گرفته شود.
ب. هر مکلّفی، باید نمازش را تمام بگزارد، مگر مسافر هنگام شک در صدق عنوان مسافر بر مکلف، آن شخص از شمول عنوان خاص خارج و مشمول حکم عام می شود.
ج. کوتاه گزاردن نماز و گشودن روزه، آسان گرفتن خداوند است بر بندگان مسافر و با شکِ در عنوان مسافر، شک در جایز بودن بهره مندی از بخشش الهی که همانا آسان گرفتن بر مسافر باشد، پدید می آید؛ زیرا این آسان گیری الهی، تنها مسافران را در بر می گیرد و با شک در مسافر بودن، شک در بهره مندی از آسان گیری الهی وجود دارد. در نتیجه وظیفه اولی، که نماز تمام بود، بر دوش مکلف باقی می ماند.
دلیلهای این اصل، افزون بر حکم
عقل که به طور
اجمال بیان شد، آیه شریفه قرآن و روایات است.
۱. (اذا ضربتم فی الارض فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوة….)
چون در
زمین سفر کردید، بر شما گناهی نیست که نماز را کوتاه گزارید.
این آیه شریفه نشان می دهد که نماز در اصل تمام و کامل است، ولی در سفر و یا در گاه ترس از دشمن، کوتاه می شود. ناگفته نماند در دلالت این آیه بر نماز مسافر، اختلاف است. از ظاهر آیه بر می آید که مربوط به
نماز خوف است، ولی در روایات،
سنی و
شیعه ، از آن در
نماز مسافر بهره
برده شده است.
به هر حال، حتی اگر آیه شریفه، نماز خوف را بگوید و بر نماز مسافر دلالت نکند، دلالت آن بر این که اصل در نماز تمام بودن است، جای هیچ گونه شک و تردیدی نیست.
۲. روایات بسیاری که نمازهای فریضه را هجده رکعت، یا مجموع
فریضه و
نافله را پنجاه و یک
رکعت می دانند نیز، نشان می دهد که اصل در نماز، تمام است.
در پاره ای از روایات آمده که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله تنها به مسافر اجازه داده که شش رکعت از هفده رکعت را نگزارد.
بنابراین، اصالة التمام، قابل شک و تردید نیست و فقیهان به آن تمسک جسته اند.
شکهایی که مطرح می شود، گوناگونند:
الف. در مفهوم سفر و مسافر.
ب. در مصداق آنها.
ج. شک در این که عرف سفر را چگونه معنی می کند.
د. شک در این که شرع سفر را چگونه معنی می کند.
ه. شک به گونه
شبهه موضوعیه .
و. شک به گونه
شبهه حکمیه .
ولی در تمامی این موردها، شک در مکلف به است، نه شک در تکلیف. بنابراین، جای براءت نیست.
گاهی شکی که پیش می آید، درباره بود و نبود تکلیف است؛ در مَثَل، شک می کنیم که نماز شب، واجب است، یا خیر؟ یا
غسل جمعه واجب است، یا خیر؟
در چنین موردهایی، شک در اصل وجود تکلیف است و پس از بررسی دلیلها، اگر مکلف باز به شک خود باقی ماند، اصل براءت وظیفه وی را روشن می سازد که چیزی بر او واجب نیست.
ولی اگر، اصل وجود تکلیف، یقینی است؛ در مَثَل می دانیم که ظهر شده و نماز بر شخصی که از شهر خود به قصد پیمودن بیش از هشت فرسنگ و کم تر از یک روز راه، حرکت کرده، واجب است؛ ولی نمی دانیم آن نماز واجب تمام است، یا کوتاه؟ در این صورت، با یقین بر وجود تکلیف، شک در چگونگی آن است و در اصطلاح، شک در مکلف به است و دیگر جایی برای اصل براءت وجود ندارد و باید به هرگونه ای که ممکن است، از عهده
تکلیف برآید و به اصطلاح، اشتغال یقینی، خواهان براءت یقینی است. حال، یا باید
احتیاط کرد و نماز را هم کوتاه و هم تمام گزارد و یا به گونه ای دیگر به فراغ ذمه یقین پیدا کرد.
احتیاط که وجهی ندارد؛ زیرا خداوند خواسته بر مسافر آسان بگیرد و بخشی از تکلیف را از دوش او برگیرد.
عقل می گوید:یا این شخص مسافر است و
شارع حکم مسافر را بر او بار کرده که در این صورت باید از تخفیف الهی استفاده کند و یا مسافر نیست که باید به وظیفه اولی خود، تمام گزاردن نماز، عمل کند. زیرا در چنین موردهایی، اصالة التمام و یا
استصحاب تمام، بر احتیاط مقدم می شود و وظیفه مکلف را روشن می سازد و جایی برای جمع تمام و ناتمام گزاردن نماز، باقی نمی ماند.
به دیگر سخن، اصالة التمام، علم اجمالی را به علم تفصیلی و شک بدوی، منحل می کند.
آیا این را همگان می توانند جاری سازند و در گاه شک بین تمام و ناتمام، با تمسک به اصالة التمام، علم اجمالی را منحل کنند، یا اجرای این اصل، تنها از عهده مجتهدان بر می آید؟
در جای خود بیان شده که در شبهه های حکمیّه، چون نیاز به جست وجوست و تا اطمینان از نبود دلیل به دست نیاید، نمی توان اصل جاری کرد و پس از اطمینان از نبود دلیل، گاه اصلی بر اصل دیگر مقدم است و تا اصل حاکم وجود دارد، نوبت به اصل محکوم نمی رسد و… مقلّد نمی تواند اصل جاری کند و این کار تنها از عهده مجتهد بر می آید و بس.
سید کاظم یزدی در
عروة الوثقی ، مسأله ۷، می نویسد:
(اذا شک فی مقدار المسافة شرعاً، وجب علیه الاحتیاط بالجمع، الاّ اذا کان مجتهداً وکان ذلک بعد الفحص عن حکمه، فانّ الاصل هو الاتمام.)
اگر شخص مسافر شک در اندازه مسافت شرعی کند، بر او واجب است با جمع کردن بین تمام و کوتاه، احتیاط پیشه سازد، مگر این که مجتهد باشد که پس از جست و جوی از حکم و نیابیدن دلیل، اصل، تمام گزاردن است.
از این که فقیهان روزگار ما، بر این مسأله حاشیه نزده اند، روشن می شود که همه آنان در این مسأله هم عقیده با یزدی، صاحب عروة الوثقی، هستند.
مراد یزدی و فقیهانی که با او همراهی کرده اند، به طور حتم از
اجتهاد ، اجتهاد رایج در حوزه هاست که به پیش زمینه ها و مقدمات بسیار نیاز دارد، ولی شاید بتوان در این مسأله خاص گفت:
همین که مکلف بداند، شارع می خواسته در سفر، به گونه ای بر او آسان بگیرد و تکلیف تمام و قصر را از او نمی خواسته است، می تواند به اصالة التمام عمل کند.
شخصی که به هر حال در سفر است و سفرش بیش از هشت فرسنگ و کم تر از یک روز راه، با مرکبهای عادی، طول می کشد، تکلیف بیش تری ندارد و با گزاردن نماز تمام، اطمینان به دست می آورد که وظیفه اش را انجام داده است. شاید همین مقدار برای مکلف کافی باشد که اصالة التمام را جاری کند.
اشکال:نماز کوتاه و تمام، بسان اقل و اکثر نیستند که با انجام تکلیف بیشتر، بزرگ تر، انسان، اطمینان یابد که وظیفه خویش را انجام داده است؛ بلکه بسان دو حقیقت به طور کامل جدای از یکدیگرند که انجام یکی، گرچه نماز تمام، که بزرگ تر است، سبب یقین به فراغت ذمّه نخواهد شد.
پاسخ:این سخن بی پایه است، زیرا:
نخست آن که:دلیلهایی که می گویند نماز در آغاز ده رکعت بود و سپس پیامبر صلیاللهعلیهوآله هفت رکعت بر آنها افزود و خداوند
امضا فرمود و در سفر شش رکعت از آن کاست و خداوند امضا فرمود، نشان می دهد که نماز کوتاه و تمام، در حقیقت جدای از یکدیگر نیستند.
دو دیگر:روایاتی که کوتاه شدن نماز را در سفر، بر داشتن بار تکلیف از دوش مسافر و آسان گرفتن بر او و هدیه الهی می دانستند و هشدار می دادند نباید شخص مسافر آن را رد کند. دلالت می کنند که در حالت شک در صدق عنوان سفر، نماز تمام بسنده خواهد بود.
از دیگر سوی، این که در آیه شریفه آمده:(ان تقصروا من الصلوة) همان معنای عرفی مراد است که همان کوتاه گزاردن نماز باشد و کوتاه شده چیزی، با خود آن چیز، متباین نیستند. بنابراین، اگر چه (قصر) را پیامبر صلیاللهعلیهوآله و ائمه علیهالسلام به دو رکعتی کردن نمازهای چهار رکعتی معنی کرده اند، ولی نماز دو رکعتی، با نماز چهار رکعتی، از هم جدا نیستند. از این روی، در حالت شک، اگر مسافر، بیش تر را بیاورد، بی گمان ذمّه اش بری می شود و جایی برای احتیاط بین تمام و کوتاه باقی نمی ماند.
پیمودن یک روز راه، معیار سفر است و کوتاه گزاردن نماز. اموری این نکته را تأیید می کنند، از جمله:در روایات سخنی از آغاز سفر به میان نیامده که آیا از خانه، محلّه و یا شهر است، بلکه به طور مطلق به آغاز و پایان، اشاره شده است:
(انی خرجت من الکوفة فی سفینة الی قصر ابن هبیرة.)
یا:
(ان لی ضیعة قریبة من الکوفه و هی بمنزلة القادسیه من الکوفه.)
سپس از زمان
علاّمه حلّی به بعد، اختلاف شده که آیا آغاز سفر، از دَرِ منزل است، یا از آخرین خانه های محلّه و یا آخرین حد و مرز شهر؟
وجه این که در روایات ذکری از آغاز سفر به میان نیامده این بوده در آن زمانها، خط سیری که مسافر می باید در درون شهر می پیمود، نسبت به خط سیری که باید در جاده های بیابانی و خارج از شهر می پیمود، تا عنوان مسافر بر او صدق کند، بسیار ناچیز بوده، به گونه ای که نیازی به ذکر آن نبوده است.
به دیگر سخن، وقتی که مسافر به کسی گفته شود که دست کم بر آن باشد یک روز راه را بپیماید، پیمودن نیم ساعت در درون شهر، درخور توجه نیست، از این روی در پرسشها و پاسخها و فتواها از آن سخنی به میان نیامده است. به خلاف امروز که هشت فرسنگ راه پیمودن در بیرون شهر، نیم ساعت وقت می گیرد؛ ولی برای بیرون رفتن از شهر، با توجه به راه بندانهای بسیار، چند برابر آن زمان می
برد.
از این روی، امروزه، پرسشهای بسیاری مطرح می شود که:چرا با نیم ساعت حرکت با اتومبیل در خارج از شهر که به آسانی صورت می گیرد و به راحتی هشت فرسنگ پیموده می شود، شخص مسافر می شود؛ ولی با صرف همان مقدار وقت، یا چندین برابر آن در داخل شهر، حکم مسافر را ندارد؟
در پاسخ می گوییم:اگر معیار را یک روز راه قرار ندهیم، پاسخ به این پرسش و مانند آن کار آسانی نیست. ولی اگر مقدار مسافت لازم را برای مسافر شدن، یک روز راه قرار دهیم، این اشکال خود به خود برطرف شود. زیرا همان گونه که آن زمانها راه پیموده شده در داخل شهر. نسبت به کل زمان سفر، یک روز و بیش تر، در خور توجه نیست و جایی برای پرسشهای گوناگون نمی ماند. مگر این که شهرهای بسیار بزرگی باشد که خارج شدن از آنها، به طور معمول، یک روز یا بخش درخوری از روز، وقت بگیرد که در این صورت، حرکت در درون شهر نیز، به حساب و جزئی از مسیرة یوم را در بر می گیرد.
خلاصه این که:سازواری مدت زمان پیمودن راه های درون شهری برای خارج شدن، با مدت زمان پیمودن هشت فرسنگ در بیرون از شهر در آن زمانها و مدت زمان پیمودن راه های درون شهری برای خارج شدن، با مدت زمان پیمودن هشت فرسنگ در بیرون از شهر در این زمان، با وسیله های جدید موتوری، این دیدگاه را تقویت می کند که اعتبار به یک روز راه است وگرنه نپرسیدن اصحاب از ائمه علیهالسلام درباره مسیرهای درون شهری، توجیهی ندارد.
اشکال
هشت فرسنگ راه و دو
بَرید، دقیق تر و روشن تر از معیار یک روز راه است.
معیار یک روز راه، با مرکبهای همگانی، بسیار مبهم است. زیرا در عصر ما، وسیله های نقلیه عمومی، از نظر سرعت و ساعتهایی که مسیری را می پیمایند، اختلاف دارند. به هر حال، در گذشتن از معیار هشت فرسنگ، انسان را دچار بی معیاری می کند و این مشکل ساز خواهد بود.
پاسخ:
نخست آن که:معیار بیست و چهار میل و هشت فرسنگ نیز، دقیق نیست؛ زیرا آن را برابر ذراع بازشناسانده اند و ذراع را بر حسب انگشتان دست. پیش از این فرق و ناسانی انگشتان بیان شد:۱۸، ۱۹، ۲۰، ۲۱ میلی و بین آنها مقایسه ای انجام که ناسانی و فرق بسیار بود:از ۴۱۴۷۲متر، ۴۸۳۸۴ متر نوسان داشت که این، یعنی هفت کیلومتر اختلاف بین معیار با معیار! و حدود یک هشتم مقدار مسافت، برابر قول مشهور.
دو دیگر:معیار دیگری که وجود داشته، دو
بَرید بوده که آن هم دقیق نیست؛ زیرا فاصله
بَریدها، همه جا، یکسان نبوده، بلکه بستگی داشته به این که منطقه دشوار گذر باشد و یا آسان گذر، دشت باشد، یا کوهستان و… فاصله دو
بَرید در کوهستان، با فاصله دو
برید در کویر و دشت، مساوی نبوده است؛ زیرا هدف از ساختن کاروانسراهابنابراین، اصالة التمام، قابل شک و تردید نیست و فقیهان به آن تمسک جسته اند. در راه ها، رساندن سریع نامه های پادشاهان که با توجه به توان اسبها در پیمودن راه ها ساخته می شده است. اگر راه ها، کوهستانی بوده، کاروانسراها نزدیک تر ساخته می شده اند و اگر دشت بوده دورتر.
چنین نبوده که همه جا، به طور دقیق کاروانسرا در نقطه ای بنا شود که فاصله اش با کاروانسرای پیشین هشت فرسنگ باشد و سر هر هشت فرسنگ راه کاروانسرایی ساخته شود. گاه چنان بوده که برای ساخت کاروانسرا، در فاصله دقیق هشت فرسنگ، مکان مناسبی پیدا نمی شده و ناگزیر چند کیلومتر این سوتر و یا آن سوتر، در جای مناسب، کاروانسرا را بنا می کرده اند.
سه دیگر:در اساس، شرع با خط کشیهای دقیق میانه خوبی ندارد و پیوسته درگزاره ها و موضوعها و حد ومرزبندیها، از تعیین مقدار، پرهیز دارد.
خداوند در
قرآن می فرماید:
(یا ایّها المزّمّل قم اللیل الاّ قلیلاً نصفه او انقص منه قلیلاً.)
الا ای جامه به خود پیچیده، به پا خیز شب را مگر اندکی. نیمی از شب یا اندکی از آن را بکاه. یا بر آن {نصف} بیفزای و قرآن را شمرده شمرده بخوان.
با این که نیمه شب، به طور کامل روشن است و می تواند، معیار دقیقی برای شب زنده داری باشد، ولی در قرآن، از روی عمد با واژگانی اضافه و در ضمن سه آیه، این مقدار معین، به نامعین کشانده می شود.
آقای خویی هم، همین نظر را دارد و در این باره می نویسد:
(وجهی برای این دقتها نمی یابم و بر تحقیق آنها اثر شرعی بار نیست؛ بلکه اعتبار، به صدق کردن فرسنگ، یا میل عرفی است و روایات به امر معمولی شناخته شده که عبارت باشداز یک روز راه، و یا سفیدی روز، یا در برگرفتن و پرکردن ظرف روز، یا مقدار راه شتر داران، یا هشت فرسنگ و مانند اینها که عرف آنها را می شناسد، اشاره دارند.
بنابراین، معیار صدق عرفی این امور است و هرگاه دانسته شد که مسافت است، اشکالی ندارد که نماز را کوتاه گزارد و هر گاه شک کرد و
شبهه حکمیه بود، به این گونه که بین دو نوع ذراع، که هر دو شناخته شده بود، ناسانی بود که برابر یکی مسافت هست و برابر دیگری خیر، چاره ای جز تمسک به اصالة التمام نیست.)
خلاصه این که معیارهای مسافتی دقیق نیستند و دیگر این که بنای
شرع بر دقت در این امور نیست و همین که گفته شود:مسافرت به فلان شهر، یک روز به طول می انجامد، برای کوتاه گزاردن نماز کافی است و دقتهای عقلی و دقت روی این که با اتوبوسهای معمولی چهارده ساعت، باید راه پیمود و با سریع السیر دوازده ساعت و… لازم نیست.
اشکال
اگر یک روز راه را معیار مسافرت قرار دهیم، کوتاه گزاردن نماز، بسیار کم اتفاق می افتد و یا موردی برای آن پیدا نمی شود.
پاسخ:
نخست آن که:در جای خود بیان شده که حکم، هیچ گاه نگهدارنده موضوع خود نیست، بلکه هرگاه موضوع بود، حکم بر آن بار می شود. در مَثَل، هر گاه آب نبود، به جای
وضو و
غسل ، می باید
تیمم کرد. بی معنی و نابخردانه خواهد بود که با آنچه موضوع تیمم را از بین می
برد، به رویارویی برخیزیم و از ذخیره سازی آب، در دسترس قرار دادن آن و بین راه ها از ساختن
مسجد ، جایگاه ها و مکانهای مناسب، با دستشوییهای مجهّز، جلوگیری کنیم که موضوع تیمم را از بین می برند! بلکه ما وظیفه داریم اگر آب در اختیار داشتیم و در دسترس بود، وضو بگیریم و غسل کنیم و اگر در اختیار نداشتیم، تیمم کنیم. در سفر نیز، هرگاه بر آن بودیم که یک روز راه بپیماییم، با شروع سفر، نماز را کوتاه بگزاریم و در غیر این صورت، باید تمام بگزاریم و حکم نماز، نگهدارنده هیچ کدام از این موضوعها نیست.
پس وقتی موضوع نباشد، چیزی نیست که حکم بر آن بار شود و بر عهده ما نیست که موضوع را نگهداریم که حکم بی موضوع نماند و بی موضوع ماندن حکم، کاستی نیست. احکام بسیاری داریم که به طور کلی موضوعی برای آنها وجود ندارد.
برای نماز مسافر، تا اندازه ای موضوع یافت می شود، ولی برای احکام عبید و إماء، اکنون موضوع پیدا نمی شود، با این که احکام آن در قرآن و روایات بسیار است و هیچ نگفته و نمی گوید که باید
برده داری را رواج داد، تا احکام قرآن در این مورد، بی موضوع نمانند.
برگرفته از -مجله فقه- مقاله شماره ۲۷، دفتر تبلیغات اسلامی.