نقش تاریخی تابعین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تابعین بهمعنای مصطلح ــ یعنی کلان نسلی پس از کلان نسل
صحابه ــ نقش تاریخی پراهمیتی را در تاریخ فرهنگ اسلامی ایفا نمودهاند.
فـارغ از آنچه دربارۀ تحولات رخ داده در کاربرد اصطلاح تابعین و فرایند شکلگیری مفهوم آن سخن گفته شد، تابعین بهمعنای مصطلح ــ یعنی کلان نسلی پس از کلان نسل صحابه ــ نقش تاریخی پراهمیتی را در تاریخ فرهنگ اسلامی ایفا نمودهاند.
دشوار است بتوان این دو موضوع را از یکدیگر تفکیک کرد که آیا نخست طبقۀ تابعین تقدس یافته، و سپس فضایلی برای آنان مطرح شده است، یا از آن روی که فضایلی برای آنان مسلم بوده، هالهای از قداست این طبقه را فراگرفته است.
به هر روی، این یک واقعیت تاریخی است که این هاله از قداست در طی تاریخ
اسلام وجود داشته، و در تأیید آن، آیات قرآنی و احادیث نبوی مورد استناد بوده است.
تا ایناندازه به خوبی قابل درک است که تابعین به عنوان نسلی که
صحابه را درک کرده بودند، در انتقال میراث
پیامبر اسلام - صلیاللهعلیهوآلهوسلم- به نسلهای پسین نقشی بسیار مهم ایفا کردهاند و طبیعی است که پس از صحابه به عنوان آگاهترین نسل به سنت نبوی و تعالیم عصر آن حضرت شناخته شده باشند.
دورۀ تدوین علوم اسلامی، از اوایل سدۀ ۲ق، یعنی پس از سپری شدن عصر تابعین آغاز گشته است.
بدینترتیب، از آن حیث که آنان بهعنوان واسطهای میان عصر صحابه و عصر تدوین، یک مرحله از انتقال سینه به سینه را عهدهدار گشتهاند، شرایط آنان با نسلهای پس از ایشان کاملاً متفاوت بوده است.
همچنین تدویننیافتگی علوم اسلامی و درآمیخته نشدن تعالیم دینی آنان با ساختارهای علمی، عملاً دانایی آنان بر معارف دینی نوعی دانایی انگیخته و نه برخاسته از یک سامانۀ علمی تلقی شده، و این امر به تعالیم آنان قداستی ویژه بخشیده است.
بدین ترتیب است که در تلقی عام جهان اسلام، نسل پس از تابعیـن ــ به اصطلاح
اتباع تابعین ــ در جایگاه قدسی و معنوی، کاملاً از نسل تابعین متمایز بوده است.
تنها توجهی گذرا به برخی اتفاقات عصر تابعین کافی است تا استعداد این دورۀ تاریخی را برای تحولات مهم فرهنگی معلوم کند. از نظر سیاسی، دورۀ حاکمیت شاخۀ سفیانی از
بنیامیه ، مقارن با اوایل عصر تابعین است.
در ۶۴ق، تابعین دورهای از هرجومرج در خلافت را تجربه کردند که با وجود کوتاهی در زمان، دورهای بسیار اثرگذار در تاریخ فرهنگ اسلامی بود.
از ۶۵ق، حاکمیت در شاخۀ مروانی بنیامیه تثبیت شد که تا پایان عصر تابعین ادامه داشت.
بیش از ۲۰ سال خلافت
عبدالملک بن مروان (۶۵-۸۶ق) و دورۀ کوتاه خلافت
عمربنعبدالعزیز (۹۹-۱۰۱ق)، به سبب تأثیری که در تحولات گوناگون اجتماعی و فرهنگی نهادهاند، حائز اهمیتاند، اما به این ویژگیها باید نکتهای را نیز افزود و آن اینکه، این دو خلیفه خود در شمار تابعین جای گرفتهاند.
قیامهای متعدد شیعی، خارجی و قیامهایی چون
دیر الجماجم ،
حره و
توابین که نمیتوانند در هیچیک از دو گروه یادشده طبقهبندی شوند، همۀ تحولات فرهنگی ـ سیاسی عصر تابعین را پیچیدهتر ساختهاند.
در حیطۀ مذهب، گرایش
شیعه که پس از وفات
رسول اکرم - صلیاللهعلیهوآلهوسلم- پدید آمده بود و در عصر
صحابه ریشه داشت، در عصر تابعین اوج گرفت.
گرایش عثمانی که به دنبال کشته شدن وی در ۳۵ق پدید آمد، بیشترین اهمیت را در عصر تابعین داشت و در عصر اتباع تابعین، اهمیت آن روی به کاستی نهاد.
گرایش
خوارج که به دنبال جریان
حکمیت در
جنگ صفین در ۳۷ق پدید آمده بود، به ویژه از ۶۴ق پس از افتراق بزرگ خوارج، وارد مرحلۀ جدیدی شد و برخی گروههای تندرو خوارج، به خصوص ازارقه را به صحنه آورد.
اینکه
یحییبنسعید انصاری یادآور میشود که تابعین دربارۀ
ابوبکر و
عمر اختلاف نداشتند، اختلاف میان آنان دربارۀ
عثمان و
علی روی داد،
با وجود اغراقآمیز بودن در بخش نخست، در بخش دوم بسیار گویاست.
فارغ از اختلافات دربارۀ
امامت ، برخی از ستیزهای اعتقادی جهان اسلام، از عصر تابعین نضج گرفته، یا اهمیت یافته است؛ از آن میان باید به اختلاف در باب
قَدَر ،
ارجاء و پایگیری
مُرجِئه نخستین، و اختلاف در باب منزلت
فاسق اشاره کرد؛ اما بحث دربارۀ مسئلۀ خلق
قرآن در عصر تابعین بسیار محدود بوده است و اینکه برخی کوشش داشتهاند تا قول به مخلوق نبودن
قرآن را به ۷۰ تن از تابعین نسبت دهند،
انتسابی غلوآمیز است.
در حوزۀ
فقه ، مسئلۀ «اَرَأَیتَ» یا پرسشهای فرضی در فقه و سامانگرایی از مسائل طرح شده، در عصر متأخران تابعین بوده است، در حالی که در نسلهای متقدم تابعین اساس مسئله طرح نشده بوده است.
شماری از تابعین چون
عامر شعبی به شدت با پدیدۀ ارأیت و توسعۀ تقدیری فقه مخالف بودند.
در حیطۀ رأی، کاربرد
قیاس از یک سو و نقد کاربرد آن از مسائلی است که در عصر تابعین آغاز شده است
نه اختلاف در شنیدهها از صحابه ونهکاربرد رأی میان آنان،
به تنهایی امری دور از انتظار نبود و در محافل پیش و پس از تابعین همواره وجود داشت.
ویژگی عصر تابعین، در این است که از سویی دامنۀ این اختلافات در
سمع و
رأی گسترش یافته، و در عین حال، حدفاصل سمع از رأی، مانند عصر
صحابه همچنان تبیین نشده بوده است.
آنچه مخاطبان در عمل با آن مواجه بودهاند، فتاوایی اغلب مجرد از استدلال بود که حتیٰ در صورت پرسش، از روشهایی قابل ارزیابی پیروی نمیکرد.
لیثبنسعد با ارزیابی خود از اختلاف فقهی در عصر تابعین، به این نکته اشاره دارد که بااینکه اختلاف فقهی میان اصحاب سابقه داشته، در عصر تابعین این اختلاف به شدیدترین وجه خود آشکار شده بود؛ در حالی که همو دربارۀ اختلاف فقهی در عصر اتباع تابعین با این قاطعیت سخن نگفته است
و این امر از آن روست که به روزگار اتباعتابعینروشها سامانیافتهتر، و اختلافات مهار شدهتر بوده است.
پرهیز از دانش رسمی، هرچند به دور از رأی، از جمله ویژگیهایی است که در برخی از زهاد تابعین دیده میشد؛ به عنوان نمونه باید از کسانی چون
اویس قرنی و
هرم بن حیان عبدی یاد کرد که حتیٰ حیطههایی چون تفسیر
قرآن و روایت حدیث را از سلوک خود دور میدانسته، و از آن پرهیز میکردهاند.
براساس برخی قراین، باید گفت: جماعتی از تابعین که چنین رویکردی نسبت به علوم اسلامیداشتهاند، پرشمار بوده است، اما همین نقشباختگی آنان در حیطۀ علوم است که نامآنان را ــ جز معدودی نخبگان ــ به دست فراموشی سپرده است.
اینان باید همان گروه
قُرّاء باشند که در دانایی، به قرائت
قرآن و زیست زاهدانه بسنده میکردند
و بخش مهمی از کسانی هستند که با عنوان عمومی «قراء» در برخی از جریانهای سیاسی سدۀ نخست، از
صفین گرفته،
تا
قیام ابن اشعث شخصیتی جمعی یافتهاند.
ناگفته پیداست که تابعین به عنوان طبقۀ واسطه میان صحابه و طبقۀ اتباع خود، چه نقش پراهمیتی در انتقال سنت نبوی ایفا کردهاند.
اِشراف برخی از تابعین به
حدیث نبوی بهاندازهای بود که گاه کهتران صحابه را وادار میساخت تا برخی از احادیث پیامبر- صلیاللهعلیهوآلهوسلم- را که از شخص آن حضرت یا صحابۀ او نشنیده بودند، از تابعین بشنوند.
این پدیدهای است نادر که در مواردی رخ داده است؛ از همین رو، در کتب
علم الحدیث وقوع آن گوشزد میشده است
و گاه کسانی چون
خطیب بغدادی دربارۀ موارد آن تکنگاریهایی را پدید آوردهاند.
روایت سنتی حکایت از آن دارد که حدیث تا روزگار
عمر ابن عبدالعزیز (۹۹-۱۰۱ق) به صورت شفاهی حفظ میشد و پژوهشهای اخیر نیز با وجود انتقادی که بر اطلاق این روایت سنتی دارد، محدود بودن کاربرد نوشته در حفظ حدیث را پیشاپیش پذیرفته است.
همچنین این نکته نیز مورد توافق است که در عصر تابعین، در کنار عالمانی که کتابت حدیث را
تشویق میکردهاند، گروهی به شدت با آن مخالفت داشتهاند.
اما جواز یا منع کتابت حدیث تنها مناقشۀ حوزۀ حفظ حدیث در عصر تابعین نبود، بلکه گسترش وضع و تحریف در حدیث، تابعین را در این باره نگران کرده، و برخی از آنان را وادار به نهادن قراردادهایی برای صیانت حدیث ساخته بود.
این قراردادها که به جنبههای مختلفی از تدقیق در سند روایت و متن حدیث بازمیگشت، اگرچه برای عالمان دورههای بعد در شمار مسلمات تلقی میشد، در عصر تابعین مخالفانی داشت و موضوعی برای کشمکش میان محافظهکاریِ خطرپذیر و نگاهبانی نوآورانه از حدیث بود؛ کشمکشی که بهسختی میتوان گفت که کدام سوی آن گراینده به پاسداری از سنت و کدام سو گراینده به نوآوری بود.
ابن سیرین (د ۱۱۰ق/ ۷۲۹م) که خود از رهبران جریان هوادار اِسناد بود،
مسئله اسناد در عصر تابعین را چنین تبیین کرده است: در گذشته کسی دربارۀ اسناد پرسش نمیکرد، تا آنکه
فتنه واقع شد و پس از وقوع فتنه بود که به افراد گفته میشد نام رجال (واسطه) خود را یاد کنید.
همزمان با
ابنسیرین که حرکت اسناد را در بصره آغاز کرد، موجی موازی در دیگر سرزمینها نیز وجود داشت که از آن جمله باید به جریان مدینه به رهبری
ابن شهاب زهری اشاره کرد.
گزارش
سفیان ثوری به روشنی نشان میدهد که در برخی جاها، مانند
مکه چگونه اسنادگرایانی چون
عمرو بن دینار با افرادی با حساسیت کم در این باره مانند
عبدالکریم بن ابی المُخارِق ، مقابله داشتهاند
همین عدم تقید به ذکر دقیق اسناد است که در عصر تابعین پدیدۀ «
ارسال » در
سند را رایج ساخته، و پس از سختگیریهای مربوط به اسناد در سدۀ ۲ق،
اتباع تابعین و فقهای پسین را با
معضل مراسیل تابعین
و گاه حتیٰ تدلیسات تابعین
مواجه ساخته است.
افزون بر اسناد، مسائلی چون
تجویز یا منع نقل به معنا،
تجویز یا منع از روایت به
وجاده و اصل قلت یا کثرت روایت
از دیگر موضوعات بحثانگیز عصر تابعین بوده است.
در دورۀ تابعین علوم اسلامی در مرحلۀ آغازینِ تدوین بود و هنوز شرایط مساعدی برای تفکیک شاخههای علوم اسلامی وجود نداشت؛ با این حال گاه غلبۀ یک مهارت بر مهارتهای دیگر موجب شده است تا شخصیتی از تابعین، به شاخهای خاص از علوم اسلامی (در مرزبندیهای پسین) بیشتر شناخته شود.
بدین ترتیب است که کسانی بهطور خاص در شمار قراء تابعین،
یا در ردیف فقهای تابعین شناخته شدهاند؛
.
برخی نیز چون
وهب بن منبّه ، به سبب توجه به کتب مقدس دیگر ادیان شهرت یافتهاند.
افزون بر اشخاص، گاه مهارتی خاص در محفل تابعین سرزمینی خاص بر دیگر مهارتها غلبه یافته است، مانند آنچه در اهتمام مکتب شاگردان
ابن عباس در
مکه نسبت به تفسیر قرآن، و در مکتب
فقهای سبعه مدینه نسبت به
فقه دیده میشود.
برخی از تعبیرات ناظر بر جمعی از تابعین که در اعصار پسین شهرت یافته است، مانند «اصحاب
علی - علیهالسلام-» به ویژه در
کوفه ، و «اصحاب
ابن مسعود »، در همانجا و «اصحاب
ابن عباس » به ویژه در مکه، به یکی از صحابه به عنوان پیشوای آن جمع اشاره دارد.
گاه نیز برخی از تابعین متقدم، نقشی کلیدی در شکلگیری یک حوزه ایفا کردهاند، مانند
عبدالرحمان بن غنم که خود در شمار تابعین است و عموم تابعین
شام نزد او «
تفقه کردهاند».
البته برخی از این عنوانها همچون «
زهاد ثمانیه »، عناوینی متأخرند و شخصیتهایی از تابعین که ذیل این عنوان جای گرفتهاند، به بومها و مکاتب متنوعی تعلق دارند.
در زمینۀ قرائت
قرآن ، تابعین واسطۀ انتقال قرائت از صحابه به
قراء عشره و همگنان آنان در آن عصر بودند که همه در عصر اتباع تابعین و پس از آن میزیستند.
کوششی از نوع فعالیت قراء سبعه، در عصر متأخران تابعین آغاز شده بود و برخی از متعلقان این تابعان، چون
حسن بصری و
اعمش ، قرائتی از آن خود داشتند.
از میان این قرائات، دو قرائت یاد شده بعدها در شمار قرائات چهارده گانه به قرائتهای مشهور افزوده شدهاند، اما دیگر موارد چون قرائت
یحیی بن وثاب را تنها باید در ضبط قرائات شاذ پیجویی کرد.
ابن ابی داوود نیز بخشی از کتاب المصاحف خود را به ویژگی رسم مصاحف تابعین اختصاص داده است.
شرفالدین مرسی (د ۶۵۵ق/۱۲۵۷م)، در تحلیلی بر آن است که تابعین در دانش دین به خوبی از صحابه میراث بردهاند و به همان راه رفتهاند؛ اما در نسلهای پسین، به سبب قصور همتها و عزمها، عالمان از حمل آنچه صحابه و تابعین بر دوش داشتهاند، عاجز گشتند، پس علوم را به انواعی بخش کردند و هر یک به یکی از این علوم پرداختند.
این نگرشی منفی نسبت به تخصصی شدن علوم اسلامی در دورۀ پس از تابعین است و البته در میان گروهی از عالمان، این جریان تخصصی شدن، جریانی مثبت و سودمند در جهت توسعه و کمال علوم اسلامی، شمرده شده است.
تابعین در سطح وسیعی از جهان اسلام پراکنده بوده، و حوزههای علمیمتعددی پدید آوردهاند.
اصلیترین مراکز آموزش دینی در عصر تابعین، شهرهای پنجگانۀ
مدینه ،
مکه ،
کوفه ،
بصره و
دمشق اند که فعالیت خود را از عصر صحابه آغاز کرده بودهاند.
با این حال، میتوان حوزههایی فرعی در
طائف ،
یمن ،
یمامه ،
بحرین درون شبه جزیره،
واسط و
مداین در
عراق ، اصفهان، قزوین، گرگان، مرو، بلخ و برخی مراکز دیگر در ایران،
بیت المقدس و
حمص در
شام ،
رقه و
حران در بلاد جزیره،
فسطاط در مصر، و قیروان در افریقیه را بازشناخت که در عصر تابعین فعال بودهاند و هر یک معلمانی بنام از تابعین داشتهاند.
البته تابعین فعال در بومهای حاشیهای جهان اسلام، بیشتر شخصیتهای مهاجر از بومهای مرکزی جهان اسلام، و در مواردی همچون
عبدالله بن بریده در مرو، نسل دوم از فرزندان صحابۀ مهاجر بودهاند.
در مدینه بهطور مشخص دو مکتب جدا از هم را میتوان نام برد: مکتب
اهل بیت - علیهالسلام- که پیشوایان آن در دورۀ تابعین
امام زینالعابدین و
امام باقر - علیهالسلام- بودهاند و آموزههای آنان زیربنـای شکلگیری
مذهب امامیه ــ با تمام ابعاد آن ــ بوده است.
در عرض این مکتب، باید به مکتب فقهمدار
اهل سنت ، یا به اختصار مکتب
فقهای سبعه اشاره کرد که با وجود تعدد شخصیتهای محوری آن، از ویژگیهای بسیار همگنی برخوردار است.
شخصیت مهم این مکتب
سعیدبنمسیب ، و رجال دیگر آن کسانی چون
قاسم بن محمد بن ابی بکر ،
عروة بن زبیر و
ابوسلمة ابن عبدالرحمان بن عوف ، فرزندان مشاهیر صحابهاند.
در مکه ابن عباس مکتبی را بنیاد نهاد که در عصر تابعین، همچنان انسجام خود را حفظ کرده بود و از طریق شخصیتهایی چون
طاووس یمانی ،
میمون بن مهران ،
ضحاک بن مزاحم و دیگران، در سرزمینهای دیگر چون
یمن ، جزیره،
خراسان و جز آن، نفوذی چشمگیر داشت.
در
کوفه تنوعی بینظیر در محافل تابعین دیده میشد: تابعین متقدم کوفه به خصوص به آموزشهای ۳ تن از مهتران صحابه، یعنی
حضرت علی - علیهالسلام-،
ابن مسعود و
عمر بن خطاب متکی بودند و همین امر موجب شکلگیری جریانهای متنوع بود؛
ابنسعد در طبقهبندی دقیقی که از تابعین متقدم کوفه به دست داده، آنان را بر اساس اتکا بر آموزش تنها یکی از این صحابه، یا ترکیبی از آموزشهای آنان به چندین گروه تقسیم کرده است.
در نسل دوم تابعین کوفه، افزون بر آموزش تابعین متقدم، تعلیم متأخران صحابه، به ویژه
ابن عباس و
عبدالله بن عمر بسیار تأثیرگذار بوده است؛ اما به هر تقدیر، در محافل تابعین کوفه، همواره
تشیع گرایش غالب بوده است.
تابعین
بصره در نسل نخست بیشتر روی به مدینه و بهطور ویژه آموزههای شیخین داشتند، اما در نسل دوم، همچون کوفه آموزههای ابنعباس و ابنعمر بر بصره تأثیری عمیق نهاده است.
در عصر تابعین متقدم، در کنار
گرایش فقهی مدنی که غالب بر محافل
بصره بود، باید از گروه قراء عابد
بصره یاد کرد که شاخص آن
عامر بن عبدالله بن عبدقیس ، از زاهدان و فعالان سیاسی بود
اینکه
عامربنعبدالله و همفکران او بارها در جریان وقایع سیاسی ـ مذهبی عصر خود در کنار قراء کوفه جای گرفتهاند،
نشان از مشترکاتی در ژرفای آموزهها دارد.
به روزگار متأخران از تابعین بصره، دو جهتگیری اصلی در محافل تابعین
بصره دیده میشود: مکتبی به پیشوایی ابن سیرین که به بصریان نسل پیشین پایبندی بیشتری نشان داده است و مکتبی به پیشوایی حسن بصری که تأثیری عمیق از ابن عباس گرفته است.
مشخصات عمومیمکتب
حسن بصری در تقابل با مکتب
ابن سیرین را میتوان این گونه فهرست کرد: توجه به
تفسیر در برابر پرهیز از آن، توسعۀ
فقه در برابر
تضییق آن، تجویز کتابت حدیث در برابر منع از آن،
تساهل در اسناد حدیث در برابر سختگیـری در اسناد، تکیه بر
خوف از
عقاب در برابر
رجاء ، تکیه بر
زهد در برابر
ورع .
دربارۀ تابعین و حضور آنان در مراکز مختلف
ایران ، باید گفت که به سبب مهاجر بودن بسیاری از تابعین، پیوندهای مستحکمیمیان تابعین این سرزمین با خاستگاه آنان، بیشتر بصره و در رتبۀ بعد کوفه و
مکه وجود داشته است.
در عین حال، باید به برخی مکاتب نوپای بومینیز توجه داشت که شاخص آن مکتب
بریدة بن حصیب در
مرو است که توسط پسران او، عبدالله و سلیمان دوام یافته، و ویژگیهای خاص داشته است.
سرزمین شام به شدت تحت نفوذ مدینه بود و در ابعاد گوناگون از قرائت تا
فقه ، این نفوذ مشهود بود.
در کنار محافل
مدینهگرا ، نفوذ تعالیم کسانی از صحابه چون
ابوذر و
ابودرداء ، مکتبی زهدگرا در شام پدید آورده بود که به نحو آشکاری از شیوۀ مدنی دور بود؛ در صدر این مکتب، باید از
ابومسلم خولانی ، از متقدمان تابعین یاد کرد که به روزگار خود از چنین پیشواییای برخوردار بود و در دورههای پسین نیز از
زهاد ثمانیه شناخته شد.
تابعان نسل بعد از حلقۀ
ابومسلم خولانی از
ورع مدنی دور، و به زهد عراقی نزدیک شده بودند.
فضای مصر در عهد تابعین، گاه متأثر از محافل مدنی فقهای سبعه، و گاه تحت تأثیر اندیشۀ شیعی بوده است.
حضور فعال بزرگانی از یاران
امام علی - علیهالسلام- چون
مالک اشتر و
قیسبنسعد ابن عباده در محیط مصر، تأثیر بسزایی در گسترش
تشیع در مصر عصر تابعین داشته است.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تابعین»، ج۱۴، ص۵۶۳۵.