• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

نظام‌الدین عبید زاکانی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



نجم‌الدین نظامالدین عبیدالله زاکانی قزوینی، شاعر، لطیفه‌پرداز، نویسنده و منتقد بزرگ قرن هشتم هجری است. وی دارای آثار ادبی شامل قصاید و غزلیات و رباعیات و عشاق‌نامه، که به شیوه و سبک سخن صریح و جدی و معمول همه‌ شعر است، می‌باشد.



«موش و گربه»، همیشه و همه‌جا «تام و جری» را تداعی نمی‌کند؛ این سر دنیا و گاهی هم «به رسم هجو شاعرانه»، «سیاست تغلب» را به ذهن متبادر می‌کند، و آن هنگامی است که نام عبید زاکانی همراهش باشد و از آن میانه، درست آنجا که موشِ سر به خُم فرو نهاده، مست می‌شود و رجز می‌خواند که: گربه در پیش من چو سگ باشد ••• گر شود رو به رو به میدانا
عموماً وقتی از عبید زاکانی یاد می‌شود، دلالت‌هایی بر ابعاد نقد اجتماعی او به ذهن متبادر می‌شود. اما این دلالت‌ها تا جایی صائب هستند که کلیت اشعار و نوشته‌های ابیات زاکانی به ابعاد سیاسی و اجتماعی تقلیل نیابد. گویی عبید زاکانی نسبت به برخی از شاعران معاصر و پیش و پس خود، یک بُعد اضافی داشته باشد. او نیز مانند سایر شاعران فارسی در وصف طبیعت و معشوق و شراب شعر سروده است. حتی به بهانه قرار گرفتن در قرون هشتم و نهم، که اوضاع غیرفرهنگی خاصی بر قلمرو ایران، حاکم بود، پا از گلیم ادب فراتر نهاده و در ادبیات، دامن‌ها دریده است. با این حال می‌توان، در اشعار و نوشته‌های او در جستجوی وجوهی از‌ اندیشه سیاسی نیز بود، اما نثر و شعر او حتی آنگاه که بوی سیاسی می‌دهد، عموماً‌ اندیشه‌ای اجتماعی است.
از این نظر، می‌توان شعر سیاسی زاکانی را در دو سر طیف «مدح ارباب» و «ذم رعیت» دانست. زاکانی امیدی به «ساختار» جامعه ندارد؛ بلکه آن را فرو پاشیده در «اغیار» می‌بیند. به نحوی که نوعی «کهنگی اخلاقی» در آن ریشه دوانده است. لذا او این اخلاق کهنه را به طنز «اخلاق اشراف» می‌داند، چیزی که نه اخلاق است و نه شرف‌آور است، اما اتصاف به آن، فرد را به جایگاه اشراف «تنزل» می‌دهد: درست همان‌سان که در غیر فرهنگ تغلب و رهزنی، شخصیت «متقلب»، شاه می‌شود و جناب دزد، شریف؛ هجو این وضع، امکان نوعی حیات را برای‌ اندیشمند فراهم می‌آورد. در مقابل، می‌توان تجری کرد و گفت او کورسویی از امکان تحول را در «کارگزاران» قدرت و دولت می‌بیند. مدح شاهان و وزیران، کوپالی است بر تن این شیران بی‌یال و دم و اشکم، شاید چون شیران عَلَم با «باد مدح» حمله‌ای کنند و پرچم جامعه هم تکانی خورد. گویی او بر این باور بوده که «مردم بر دین پادشاهانشان هستند.» (الناس علی دین ملوکهم.) ولی دغدغه آن دارد که نکند این نسبت، عوض شده باشد.


خواجه نظامالدین (یا نجم‌الدین) عبیدالله زاکانی قزوینی، شاعر، لطیفه‌پرداز، نویسنده و منتقد بزرگ قرن هشتم هجری است. متاسفانه اطلاع مبسوط و مفصلی از زندگانی او در دست نیست. اطلاعات ما در این باب منحصر است به معلوماتی که حمدالله مستوفی معاصر عبید و پس از او دولتشاه سمرقندی ذکر کرده‌اند. حدود تاریخ تولد او ۶۹۰ ق می‌باشد. البته برخی از پژوهش‌گران تولد او را حدود سال ۷۱۰ ق دانسته‌اند. و برخی تولد و وفات وی را (۷۰۰ – ۷۷۱/۷۷۲ ق) می‌دانند.
[۱] صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات ایران، تهران: دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۲۵۳۵، ج۳، ص۹۴۶.


۲.۱ - خاندان

او که خود را عبیداللّه زاکانی نامیده است (گر کنی با دگران جور و جفا/ با عبیدالله زاکانی مکن) برخاسته از خاندان زاکانیان قزوینی است. گفته می‌شود این خاندان کهنه و قدیمی، تیره‌ای از عرب (بنی خفاجه) بودند که به قزوین آمده و در آن جا ساکن شده بودند. این خاندان سرشناس، دو شعبه‌ برجسته داشتند. یک شعبه، اهل علم و حدیث و معقول و منقول و شعبه‌ دیگر، از وزرا و صاحب منصبان بودند. عبید برخاسته از شعبه‌ دوم خاندان زاکانی است. به گفته‌ مستوفی شعبه‌ دوم که: «ارباب صدور بودند، از ایشان صاحب سعید صفی‌الدین زاکانی خداوند املاک و اسباب و از ایشان صاحب معظم خواجه نظامالدین عبیدالله اشعار خوب دارد و رسائل بی‌نظیر».
[۲] مستوفی، حمد‌الله، تاریخ گزیده، تهران: دنیای کتاب، چاپ دوم، ۱۳۶۱، ص۸۴۶.

حلبی بر اساس همین اشارت، این استنباط را ممکن می‌داند که عبید در آغاز جزو صدرنشینان و وزرا بوده است، چه «صاحب معظم» عنوانی است که در تاریخ اسلام و ایران به وزرا و صدور یا کسانی که در ردیف آنان بوده‌اند، داده می‌شده است.
[۳] حلبی، علی‌اصغر، عبید زاکانی، تهران: طرح نو، چاپ اول، ۱۳۷۷، ص۸.
در زمان شیخ ابواسحاق اینجو به شیراز رفت و وزیرش رکن‌الدین عمیدالملک را مدح گفت. همچنین سلطان اویس جلایر و شاه شجاع را نیز ستایش کرد. مدتی هم در بغداد به همراه سلمان ساوجی به سر برد.

۲.۲ - مذهب

در باب مذهب او نیز پژوهشی نشده است. اما در آغاز کلیات زاکانی ترکیب‌بندی است که او طی آن (پس از حمد خدا و وصف پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله)) به نعت خلفای اربعه می‌پردازد، هر چند به «سلطان اولیا و شه اصفیا، علی» که می‌رسد، خود را «از سگان خاک در مرتضی علی» می‌داند که «مهر حسن و حب حسین» او را بس است.
[۴] عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۱۵۳- ۱۵۱.
عبید علاوه بر اینکه در سرودن شعر در قالب‌های مختلف استاد بود از قوی‌ترین طنزپردازان ایران به شمار می‌رود که با تازیانه انتقاد و طنز، اوضاع اخلاقی و سیاسی عصر خود را به زبان هزل و طنز و نکوهش بیان کرده است. عباس اقبال آشتیانی نخستین کسی است که به اهمیت آثار عبید از لحاظ جامعه‌شناسی پی برد و آن را در مقدمه‌اش بر «کلیات عبید زاکانی» متذکر شد.

۲.۳ - شکوائیه

زاکانی که پول را «راحت جان و قوت دل و مایه‌ عیش و کامرانی» می‌داند، در کلیاتش، گله‌ بی‌امان و شکایت بی‌حساب از بی‌پولی و وامداری می‌کند. «مردم به عیش خوش‌دل و من مبتلای قرض/ هرکس بکار و باری و من در بلای قرض»
[۵] عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۲۱، ۲۱۹، ۲۲۰.
ادوارد براون اشعاری از این دست را نشانه‌ آن گرفته که شاعر «غالباً» گرفتار فقر و قرض بوده است.
[۶] براون، ادوارد، یک سال در میان ایرانیان، ذبیح‌الله منصوری، تهران: صفار، چاپ اول، ۱۳۷۷، ص۱۶۵-۱۶۶.
هرچند همزمان، او در اشعارش نداری و درویشی را هم ستوده است: «غلام همت درویش قانعام کاو را/ سر بزرگی و سودای پادشاهی نیست» با این حال نکته‌ مهم این است که شیراز زمان اقامت زاکانی دارای رونق اقتصادی بوده است.
[۷] لیمبرت، جان، شیراز در روزگار حافظ، همایون صنعتی‌زاده، شیراز: مؤسسه‌ دانشنامه فارس، ۱۳۸۶.


۲.۴ - معاصر حافظ

او در کسب علوم و فضائل گوناگون رنج‌ها برد تا در علوم عرب و فنون ادب و نظم و نثر و حسن تالیف و لطیفه قریحی و روانی اشعار و شیوایی گفتار بر معاصران خود برتری جست. عبید که از شعرای معاصر سلاطین اینجو و آل جلایر است، بیشتر عمر خود را در شیراز گذراند. علت اقامت عبید در شیراز، سابقه‌ای بود که خاندان زاکانی در آنجا داشت چرا که بعضی از افراد این خانواده، از طرف امرای فارسی به خوشی پذیرفته و تکریم شده بودند. عبید با حافظ شیرازی، سراج‌الدین قمری و سلمان ساوجی معاصر بود. با آنکه سال‌ها در شیراز زندگی کرد، آثاری در دست نیست که نشان دهد او با حافظ ارتباط داشته است و یا یکدیگر را ملاقات کرده باشند. در پژوهشی هویت بنیاد، عبید زاکانی از جهاتی با ماکیاولی و از سوی دیگر با ولتر مقایسه شده است و تلاش شده رساله‌ اخلاق‌الاشراف او از جنس شهریار ماکیاولی قلمداد شود.
[۸] عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۱۳۹-۱۳۸.
فوت عباد بین سال‌های ۷۶۸ تا ۷۷۲ قمری، ظاهراً در اصفهان یا بغداد اتفاق افتاده؛ البته، به روایتی قبر او در ماهان کرمان است.
[۹] عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۱۶.



زاکانی که گرفتار عمری دراز می‌شود (بین هشتاد تا نود سال) عیالیِ و رعیتیِ اربابان مختلفی را تجربه می‌کند. او در روزگار آشفته و نابسامانی می‌زیست که آخرین ایلخان مغول (ابوسعید بهادرخان) وفات کرده بود و مدعیان حکومت هر کدام در گوشه‌ای از ایران برای خود حکومتی تشکیل داده بودند: جلایریان (۸۲۷-۷۳۶) در عراق، چوپانیان (۷۱۸-۷۴۵) در آذربایجان، سلسله‌ طغاتیمور (۸۱۲-۸۳۷) در گرگان، سربداران (۷۸۸-۷۳۸) در سبزوار، مکوک کرد در هرات، آل‌مظفر در فارس و یزد و اصفهان، اتابکان در شرق و جنوب لرستان و فرزندان اینجو (۷۵۸-۷۰۳) در فارس. حدود پنجاه سال نزاع‌های خونین برای تثبیت قدرت وجود داشت تا اینکه تیمور گورکانی، بیرون از این منازعات وارد گود شد و آنها را پایان داد.
[۱۰] رشیدی، رشیدی و علی اکبر احمدی دارانی، یادگار عبید زاکانی، تهران: مؤسسه‌ فرهنگی اهل قلم، اول، ۱۳۸۲، ص۴.

عبید که مدتی تحت حمایت فائقه‌ شاه شیخ ابواسحاقی بود، با کشته شدنش توسط امیر مبارزالدین محمد (در سال ۷۵۸) و سلطه‌ وی بر شیراز از این شهر به بغداد رفت، تا سایه‌ سلطان اویس جلایری بر سرش باشد. با کشته شدن امیر مبارز توسط فرزندش، جلال‌الدین شاه شجاع، او جلایران را رها کرد و به خدمت شاه شجاع آمد. این چکیده‌ تاریخ از آن‌رو ذکر شد که به بررسی و فهم مثنوی موش و گربه، کمک خواهد کرد.


آثار عبید زاکانی را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد: بخش اول شامل قصاید و غزلیات و رباعیات و عشاق‌نامه، که به شیوه و سبک سخن صریح و جدی و معمول همه‌ شعر است. بخش دوم لطایف است که از یک سو شامل اخلاقی‌الاشراف و حکایات و ریش‌نامه و صد پند و رساله‌ دلگشاست که ترکیبی از نظم و نثر و به شیوه‌ هزل است و از سوی دیگر شامل رساله تعریفات و نیز قصه موش و گربه است که به نظم و طنز و مطایبه هستند.
مجموع اشعار جدی باقی مانده از وی، از سه هزار بیت تجاوز نمی‌کند. آثار او را می‌توان در موارد زیر خلاصه کرد:
۱. دیوان اشعار، شامل قصیده، غزل، ترجیع‌بند، ترکیب‌بند، مثنوی، قطعات و رباعیات.
۲. مثنوی عشاق‌نامه؛ شامل ۷۰۰ بیت که زاکانی آن را در سال ۷۵۱ ق به نام شاه شیخ ابواسحاق، پادشاه فارس، منظوم کرد.
۳. نوادر الامثال؛ کتابی به زبان عربی، شامل اقوال انبیا و حکما و اشعار و امثال.
۴. ریش‌نامه؛ رساله‌ کوچکی است که در آن از مذهب ریش و جور و جفایی که خوبرویان زمان از این عارضه‌ دلخراش و آفت جانکاه می‌بینند، سخن رفته است.
۵. رساله‌ صد پند؛ که شامل صد پند طنزآمیز است.
۶. رساله‌ تعاریف مشهور به ده فصل؛ این رساله از آثار انتقادی عبید است و به سبک لغت‌نامه‌ای تدوین یافته و مشتمل بر ده فصل است، و در هر فصل یکی از اصناف و طبقات جامعه معرفی شده است. از جمله در بابِ دنیا و مافیها، در قاضی و متعلقات آن و...؛ در این رساله نیز همچنان طعن و انتقاد بر اوضاع و احوال اجتماعی به لطف و زیبایی دیده می‌شود. نویسنده کلماتی را انتخاب کرده و تعریفی طنزآمیز از آن ارائه داده است. مثلاً؛ اسعدی: آنکه هرگز راست نگوید؛ النامحرم: اهل و عیال؛ الریش: دستاویز متفکران.
۷. رساله‌ دلگشا؛ این رساله شامل تعداد زیادی حکایات شیرین که قسمتی به عربی و بیشتر به فارسی است. دارای نثری روان، فصیح و موجز در انتقاد از اخلاق و آداب ِ زمان. مثلاً: اعرابیی را روباهی بگزید، پیش مرهم‌نهی رفت، مرهم‌نِه پرسید: «چه آن گزید؟» گفت: «ماده سگی!» و شرم داشت بگوید روباهی. چون به مرهم نهادن پرداخت، مرد گفت: چیزی هم از مرهم روباه گزیدگی بر آن بیفزای!»
۸. مکتوبات قلندران؛ شامل دو مکتوب از نوع مکاتیبی است که قلندران زمان به هم می‌نوشتند.
۹. فالنامه‌ بروج؛ رساله‌ای است در انتقاد کتب فالنامه و احکام و طوالع و مسخره کردن مؤلفان و معتقدان آن. عبید در آخر هر فال یک رباعی آورده است.
۱۰. فالنامه‌ وحوش و طیور؛ در بیان اینکه اگر هر یک از وحوش یا طیور را به فال گیرند، علامت چیست؟ این رساله شامل ۶۰ رباعی است. هر رباعی نماینده‌ تعبیر فال هر یک از طیور و وحوش است.
۱۱. مثنوی سنگ‌تراش؛ این منظومه در ۸۶ بیت سروده شده که سنگ‌تراش ساده‌دلی، خداوند را از روی صداقت مهمان خود می‌کند و با این بیت شروع می‌شود: سنگ‌تراشی بود‌ اندر کوه طور، سنگ‌تراشی کرد و گفتی‌ ای غفور.
۱۲. قصیده‌ موش و گربه؛ با ۹۴ بیت شعر که یکی از معروف‌ترین آثار سیاسی و انتقادی عبید است که در شرح تزویر و ریاکاری گربه‌ای از گربه‌های کرمان و زاهد و عابد شدن او پس از سال‌ها دریدن موش‌ها، و فریب خوردن موش‌ها از توبه‌ او و بروز جنگ میان موش‌ها و گربه‌ها و در آخر نابودی سپاه موش‌هاست.
۱۳. رساله‌ اخلاق‌الاشراف؛ این رساله با نثری شیرین در انتقاد اخلاق دوران خود نوشته شده است و یکی از آثار گران‌بهای عبید زاکانی محسوب می‌شود.
در این اثر، همانطور که از اسمش پیداست به انتقاد از اخلاق بزرگان و اشراف کشور پرداخته شده است. او صفات اخلاقی پسندیده را به دلیل اینکه از رواج افتاده‌اند و کسی به آنها عمل نمی‌کند، «مذهب منسوخ» نامیده و در مقابل روشی که در پیش گرفته‌اند را «مذهب مختار» نامیده است. مثلاً در تعریف «صدق» در صدق معمولِ زمان می‌فرماید: «اما صدق: بزرگان می‌فرمایند به این خلق اراذل حضایل است. چه مادّه خصومت و زیان‌زدگی صدق است.
هر کس که نهج صدق ورزد، پیش هیچ کس عزّتی نیابد. فرد باید که تا تواند پیش مخدومان و دوستان خوشامد گوید و دروغ و سخن به ریا گوید «صدق‌الامیر» را کار فرماید. هر چه بر مزاج مردم راست آید، آن در لفظ آرد...».
۱۴. زاکانی اشعاری نیز دارد که به نام اشعار هزلیه و تضمینات معروف است.
۱۵. علاوه بر اینها، کتابی به نام مقامات نیز به او منسوب است که اکنون موجود نمی‌باشد.
[۱۱] رشیدی، مرتضی و علی اکبر احمدی دارانی، یادگار عبید زاکانی، تهران: مؤسسه‌ فرهنگی اهل قلم، اول، ۱۳۸۲، ص۱۴-۵.
رساله‌ اخلاق‌الاشراف، ریش‌نامه، صد پند، ده فصل، اشعار هزلیه، رساله‌ دلگشا و مکتوبات قلندران را اولین بار فرته خاورشناس فرانسوی در مجموعه‌ای به نام منتخب لطایف عبید زاکانی به سال ۱۳۰۳ ق در استانبول به چاپ رساند و پس از آن مکرراً در ایران و خارج آثار عبید منتشر شده است. عمده‌ آثار عبید زاکانی، اکنون در قالب کلیات عبید زاکانی منتشر شده است. (به لحاظ کمی، مجموع این آثار اکنون در حدود سیصد و پنجاه صفحه است.)
[۱۲] عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۱۶.
[۱۳] عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۲۶.

از دیگر آثار عبید: صدپند، ریش‌نامه، قصیده معروف موش و گربه.
مجموعاً عبید زاکانی، طنز پردازی موفق است که در ادبیات پارسی و در زمینه فرهنگ و اجتماع، آثارش در خور توجه است.


کسی چون نزاکانی که در یک‌جا «عشق را کار بیکاران» می‌داند و در جایی دیگر می‌سراید «با عشق هم‌نشین شو و از عقل برشکن/ کاو را به پیش اهل نظر اعتبار نیست»،
[۱۴] عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۲۴۸.
در یک‌جا به قاعده‌ عقل گریز می‌زند و در جایی دیگر برای فال قواعد تعریف می‌کند، (عبید همان‌ اندازه که در باب عقل سخن گفته در باب فال‌گیری نیز شعر سروده است. او در آداب فال‌گیری بیان می‌کند که «حرف اول از سطر هفتم کتاب فال» جواب فال می‌باشد.)
[۱۵] عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۲۱۸.
(به نظر نمی‌رسد که عبید در این موارد قصد هجو فال را داشته باشد.) در یک‌جا طلب «نوا» می‌کند و در جای دیگر «بینوایی و گدایی» را، چگونه می‌تواند چنان ثبات فکری داشته باشد که از آن بتوان آرایی را استخراج کرد که حداقل دارای تضمناتی سیاسی باشد؟
[۱۶] عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۲۷۵.
این پرسش ما را بدان سو می‌کشاند که در بررسی آرای سیاسی عبید زاکانی دو مقوله «جد» و «هزل» را باهم مد نظر داشته باشیم:

به مزاحمت نگفتم این گفتار ••• هزل بگذار و جد از او بردار
غرض از موش و گربه بر خواندن ••• مدعا فهم کن پسر جانا

۵.۱ - دوگانگی در اشعار

شاید همین وضع دوگانه او در امر جدی و امر شوخی است که نوعی دو یا چندگانگی رای را نیز برایش به ارمغان آورد است: برای زاکانی راحت است که در مقدمه‌ اخلاق‌الاشراف خدا را به واسطه‌ اعطای عقل به انسان، ثنا کند و در ریش‌نامه به واسطه‌ آن که «جمال نازکان را آرامش‌بخش ذریه‌ آدم قرار داد» و در آنجا توصیه می‌شود که عقل را باسپان باید بود در اینجا سرمست که «عقل در مشاهده چشم آن نازنین، مست» بود.
[۱۷] عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۳۲۴.
او در مثنوی عشاق‌نامه، سر به سر به گفت‌وگوهای عاشق و معشوق می‌پردازد و آشکارا «نصیحت» می‌کند که این خراب‌آباد ارزشی و اعتباری ندارد [که آدمی‌ اندیشه‌سوزی کند و در باب رفع خرابی آن تاملی بر خود روا داد. کشور دنیا، جای گدایان و بی‌نوایان است:

غم هر بود و نابود تا چند؟ ••• حکایت گفتن بیهوده تا چند؟ ... رها کن عقل رو دیوانه می‌گرد ••• چو مستان بر در میخانه می‌گرد.
و برای دنیایی که نزد او: به بادی بشکند بازار دنیا ••• به کاری می‌نیاد کار دنیا خراب آباد دنیا غم نیرزد ••• همه سورش به یک ماتم نیرزد
در آنجا بینوایان را بود کار ••• در آن کشور گدایان را بود کار.
در نهایت او انزوا از دنیا را پیشنهاد می‌کند؛ آنهم با این داوری ارزشی که انزوا کار بزرگان و سیمرغان است، و الا چون مگس، بر سفره‌ دنیا چنبره زدن، کاری بس آسان، و البته بی‌ارزش، است:
چو عنقا گوشه عزلت نگه دار ••• مرو بر سفره مردم مگس‌وار
[۱۸] عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۳۰۸-: ۳۰۴.


۵.۲ - مفاهیم سیاسی در شعر

اگر نبود راه یافتن هزل و هجو و کنایه و از این دست نیات غیر شاعرانه، هرگز نمی‌شد برای نظم و نثر زاکانی، بهایی سیاسی قائل شد. انبوه کاربردهای مفاهیم سیاسی در روایت‌ها و کنایت‌های عاشقانه، پژوهشگر را بدانجا می‌تواند سوق دهد که حتی مثل زاکانی نیز، مفاهیم سیاسی را جز بازیچه ادبیات عاشقانه نمی‌دانسته است. دوش سلطان خیالش باز غوغا کرده بود ••• ملک جان تاراج و رخت صبر یغما کرده بود.
چرا که: گر عبید از عشق دم زد بیش از این معذور دار ••• کاین گناهی نیست کان بیچاره تنها کرده بود
یا آنجا که می‌سراید که: ما سریر سلطنت در بینوایی یافتیم ••• لذت رندی ز ترک پارسایی یافتیم.
[۱۹] عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۲۶۲ و ۲۶۶.

زاکانی شاعری است که با نگاه اولیه به اشعارش، می‌توان تجری کرد و گفت، حتی اگر قصاید و قطعاتش رنگ سیاسی داشته باشد، از غزلیاتش بویی از سیاست به مشام نمی‌رسد. او در غزل، نهایتاً می‌تواند بگوید که: غلام دولت آنم که هر چه بستاند ••• به شمع و شاهد و چنگ و دف و چغانه دهد
او تعابیری از این دست را در قصایدش نیز به کار می‌برد: غلام دولت آنم که بر کنار چمن ••• نشست و با بت خود دست در میان آورد.
[۲۰] عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۲۷۵.

از این‌رو «هزل» مقوله‌ای می‌شود که شعر عبید زاکانی را سیاسی‌تر می‌کند. خود عبید نیز چون مولوی (هزل تعلیم است آن را جد شنو ••• تو مشو بر ظاهر هزلش گرو هر جدی هزل است پیش‌ هازلان ••• هزل‌ها جد است پیش عاقلان) تاکید و تصریح می‌کند که هزل را باید جدی گرفت. در منتخب الحکایات که آن را رساله‌ دلگشا می‌نامد، می‌نویسد: «چنین گوید مؤلف این رساله که فضیلت نطق که شرف انسان بدو منوط است به دو جنبه است: یکی جد، و دیگری هزل؛ و رجحان جد بر هزل از بیان و برهان مستغنی است... و چنانکه جد دایم موجب ملال خاطر می‌باشد... هزل دائم نیز باعث استخفاف و کسر عرض می‌شود.»
[۲۱] عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، پیشین، ص۳۸۹.



دوره‌ای که عبید در آن زندگی می‌کرد -قرن هشتم- جامعه ایران از نظر سیاسی، مذهبی فرهنگی و اجتماعی در زوال و ابتذال به سر می‌برد. در نتیجۀ حمله و سپس استیلای مغولان بر مسند حاکمیت کشور، انواع فسق و فجور رواج یافته و فساد چه در میان اعوان و اشراف و چه در میان مردم رواج داشت. قسمتی از نابسامانی‌های زمانه در شعر شاعرِ معاصر عبید -خواجه حافظ شیرازی- انعکاس یافته است. عبید هم به سهم خود در قالب هزل و هجو و طنز این فساد و تباهی کشور را انعکاس داده و رندانه از آن انتقاد کرده است.
قسمت زیادی از طنزها و هجوهای عبید با هدفی انتقادی نوشته شده‌اند؛ اما قسمتی دیگر، هزل محض هستند و حاصل این طرز فکر عبید، که زندگی را نمی‌شود فقط به جدّ گذارند و لاجرم‌ اندکی هم خنده و مزاح لازم است.

۶.۱ - استفاده از ابزار شعری در هزلیات

توجه به اشعار هزلی، مطایبات، لطایف و طنزنویسی این شاعر که با طبع شوخ و زبان گزنده و هزل‌آمیز سروده شده است، شعر او را سیاسی‌تر می‌کند؛ چرا که او از این مقولات به مثابه‌ یک «ابزار» استفاده می‌برد. در واقع عبید زاکانی نثر و شعر خود را وسیله‌ای برای حمله به عرفا، عادات، معایب و مفاسد طبقه‌های مشخصی از اجتماع قرار داد به همین دلیل طنز او اغلب آمیخته به هزلی تند و زننده است. هزل یا به زبان امروزی نقد طنزآمیز خستگی را از تن «جامعه‌ عبوس و غم‌زده، که ناگزیر بدین افسردگی رانده شده است، با شوخی و خوشمزگی، یا دست‌ انداختن خود و دیگران» به در می‌کند و این همان کاری است که عبید زاکانی انجام داده است.
[۲۲] مجابی، جواد، نیشخند ایرانی، تهران: روزنه، چاپ اول، ۱۳۸۳، ص۱۷.


«عبید به ساختارهای رسمی و نهادهای عادت شده هجوم می‌برد، به ژرفای روابط فردی و جمعی چنگ می‌اندازد و با شهامتی بی‌نظیر به طرد و رد هر آنچه قید و بندی بر ذهن پویای آدمی است، می‌پردازد؛ نقاب از چهره‌های دروغین و موقعیت‌های جعلی بر می‌کشد.»
[۲۳] مجابی، جواد، نیشخند ایرانی، تهران: روزنه، چاپ اول، ۱۳۸۳، ص۱۷.
دولتشاه، در علت هزل‌گویی عبید می‌نویسد که وی در مقام پاسخ به کسی که او را به این خاطر سرزنش کرده بود، چنین سرود:
‌ای خواجه مکن تا بتوانی طلب علم ••• کاندر طلب راتب هر روزه بمانی رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز ••• تا داد خود از مهتر و کهتر بستانی.
(دولتشاه سمرقندی در جایی درباره‌ گرایش عبید به هزل می‌نویسد: گویند عبید نسخه‌ای در علم (معانی و بیان) به نام شاه اسحاق تصنیف کرد و می‌خواست آن نسخه را به عرض شاه رساند. گفتند: مسخره‌ای آمده است و شاه بدان مشغول است. عبید تعجب نمود که هرگاه تقربی سلطان به مسخرگی میسر گردد و هزالان مقبول و محبوب، و علما و فضلا محجوب باشند، چرا باید کسی به رنج تکرار بپردازد و بیهوده دماغ لطیف را به دوده‌ چراغ مدرسه کثیف سازد. لذا به مجلس سلطان نرفته بازگشت.)
[۲۴] سمرقندی، دولتشاه، تذکرةالشعراء، چاپ محمد رمضانی، تهران: پدیده، چاپ دوم، ۱۳۶۶، ص۲۱۸.



در مقدمه گفته شد زاکانی در کنار نقادی جامعه، هم به مدح شاه و عوامل قدرت می‌پردازد و هم در نقد خود از الفاظ نامتعارف استفاده می‌برد. این موضوع که علاوه بر واقع شدن در شرایط خاصی نافرهنگی قرون هشتم و نهم، چه عاملی او را بدین‌سو سوق می‌دهد، چندان بررسی نشده است. (صفا اعتقاد دارد که استفاده عبید از الفاظ رکیک، اقتباسی از خبیثیات سعدی و همچنین اشعار سوزنی بوده است.)
[۲۵] صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات ایران، تهران: دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۲۵۳۵، ج۳، ص۹۷۱.

با این حال، همچنان که گفته شد، جمع هزل و مدح از سوی عبید، از او شاعری را به نمایش می‌گذارد که گویی در مقایسه با سایر شاعران «یک بعد» اضافی دارد. شاید از همین‌رو است که سامان ساوجی، شاعر معاصر او در این باب می‌سراید: جهنمی و هجاگو عبید زاکانی ••• مقرر است به بی‌دولتی و بی‌دینی. این بعد اضافی تا جایی است که در نظر ساوجی، فرد را هم بی‌دین و در نتیجه، جهنمی می‌کند و در این دنیا نیز امکان دولتمندی را از او می‌گیرد. همین بعد است که عباس اقبال در مقدمه‌ خود در معرفی عبید، او را تا‌ اندازه‌ای شبیه والتر دانسته که: «بدبختانه پیش یک مشت مردم هزل‌پرست یا بی‌خبر به هرزه‌درانی و هزالی شهرت کرده و او را هجاگو و جهنمی شمرده‌اند در صورتی که در واقع چنین نیست. نه عبید به هجو احدی پرداخته و نه غرض او در مطایبات و رسائل شیرین خود بردن عرض و آبروی کسی... بوده است بلکه او مقصودهایی عالی‌تر از این‌ها داشته است.»
[۲۶] عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۳۶.



مدح شاهان یکی از مؤلفه‌های بسیار مهم در حیات شاعران ایرانی است. می‌توان برای این مسئله موارد تاریخی فراوان را مشاهده کرد: فردوسی شاه خود را مدح نمی‌کند و مغضوب واقع می‌شود، ابوحیان مثالب الوزیرین را می‌نویسد و دو وزیر مملکت را نقد و استهزا می‌کند، ناصرخسرو آشکارا می‌سراید: «من آنم که در پای خوکان نریزم/مر این قیمتی درّ لفظ دری را» اما بیشتر شاعران، گویی مداحی را جزئی از رسالت شاعرانه‌ خود دانسته‌اند. اگرچه جور در نمی‌آید که زاکانی نقاد وضع اجتماعی، شاهان را مدح کرده باشد، (نادر وزین‌پور در کتابی که به نقد مدح در ادبیات فارسی نوشته است، به اشعار مدیحه‌سرایانه‌ عبید زاکانی توجهی نمی‌کند.)
[۲۷] وزین‌پور، نادر، مدح داغ ننگ بر سیمای ادب فارسی، تهران: معین، چاپ اول، ۱۳۷۴.
اما در عمل او نیز به مدح شاهان خود می‌پردازد؛ مدایح زاکانی در خصوص شاهان، نیز همچون سلف و خلف مملو از انواع اغراق و غلو است. او نیز شاهان را در اموری چون خلقت آسمان و زمین و اداره کائنات و فیض و رزق و حیات و ممات، جانشین یا شریک خدا می‌سازد.

۸.۱ - مدح شاه شیخ ابواسحاق

علاوه بر این، وجوه مشترک این مدح‌ها از یک سو توصیفات عاشقانه و دلبرانه برای این شاهان است و از سوی دیگر مقایسه‌ آنان با شاهان معروف گذشته. فی‌المثل در مدح شاه شیخ ابواسحاق می‌گوید:
ابواسحاق سلطان جوان‌بخت ••• که برخوردار بادا از جوانی
شکوه افزای تخت کیقبادی ••• سریر افروز بزم خسروانی ز خالش هوشیاران کرده مستی ••• ز چشمش برده مستان ناتوانی
... فریدون حشمتی در تاج‌بخشی ••• سکندر رفعتی در کامرانی ... ثنای شاه کار هر کسی نیست ••• مقرر بر عبید است این معانی
[۲۸] عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۱۵۴-۱۵۵.

در میان اشعار زاکانی، بیست و دو قطعه و قصیده در مدح شاه شیخ ابواسحاق وجود دارد. حتی در بسیاری از این دست اشعار، علاوه بر آدمیان، تمامی طبیعت از دد و دام و گل و باد بهار در مدحت پادشاه حاضر می‌شوند.

مجاهزان طبیعت به دست باد صبا ••• هزار نافه مشک تتار بگشایند. ز بهر عرض ثنا و دعای حضرت شاه ••• زبان سوسن و دست چنار بگشایند
... شکوه و باسش اگر بانگ بر زمانه زنند ••• ز هم، توالی لیل و نهار بگشایند. ... به لطف دست و دلت هر دمی جهانی را ••• ز بند حادثه‌ روزگار بگشایند
... تو کام ران که دمادم مدبران قضا ••• به روی تو در هر اختیار بگشایند
[۲۹] عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۱۵۵.

به نحوی که «نقش شیخ ابواسحاقِ بن محمودشاه» را پیش از «پدید آمدن عقل اول» بـه واسطه‌ «کاف و نون» می‌داند و این‌که:
هرچه اسباب جهان‌داری و رسم خسروی است ••• از برای حضرت سلطان مهیا کرده‌اند.
[۳۰] عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۱۵۷.

شاهی که: «آفتاب، چاکر خنجر‌گذار او» و «نه سپره در کنف اقتدار اوست» و از شمشیر او «مهر لرزان است و مه ترسان و گردون سرزده»
[۳۱] عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۱۶۰ و ۱۶۵.
این شاه نزد زاکانی آن قدر مطاع است که کسی حتی «یک سر موی خلاف رای» او در میان نمی‌آرد و شیراز به یمن معدلت این پادشاه بنده‌نواز، بهشت روی زمین است،
[۳۲] عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۱۶۳و ۱۶۹.


۸.۱.۱ - قصاید سروده شده

او پنج قصیده نیز در مدح شاه شجاع سرود؛ همو که حافظ در بابش گفته بود که: «خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود»؛ زاکانی، عمید‌الملک وزیر را هم مدح گفته است که: «صدرنشینان کارخانه قدس از سر تعظیم و از ره اجلال، هر شام و بام ثنای حضرت او» کنند.
[۳۳] عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۱۸۵.

با این عبارات، پژوهشگر عرصه‌ سیاسی، ساده‌ترین پرسشی را که می‌تواند طرح کند این است که آیا او وقتی می‌سروده که «آسمانت چون زمین در تحت فرمان آمده» می‌دانسته زمین و آسمان چه معنایی دارد؟ یا آنجا که برای شاه دولت «ابد» را توصیف می‌کند که تا برقراری زمان و زمین تلاوم دارد، می‌دانسته «ابد» به چه معناست؟ عبیدی که خود در باب معانی واژگان و استحاله‌ معنایی بسیاری از آنها رساله نوشته است. عبیدی که به شادباش شاه می‌سراید: «فدای خاک درِ کبریات خواهد بود/ عبید را نه یکی، گر هزار جان باشد»
[۳۴] عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۱۷۷.
از مجموع سیصد صفحه شعر زاکانی، حدود صد صفحه به مدح این شاهان و وزرا اختصاص دارد. این چیزی جز احاطه‌ زبان بر‌ اندیشه را نمی‌رساند، به ویژه که می‌بینیم در عبرت از کشته شدن شاه شیخ ابواسحاق می‌سراید: بنگر که روزگار چه بازی پدید کرد ••• نکبت چگونه دولت او را عنان گرفت
[۳۵] عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۲۱۸.



امید به اصلاح جامعه برای اعمال قدرت؛ در مقایسه با دیگر شاعران ایرانی، زاکانی در مطایبه‌ها و هزل‌هایش تواناترین نویسنده و شاعری است که توانسته به صورت‌های گوناگون، به طعن و طنز و تعریض و تصریح، عیوب و کاستی‌های جامعه‌ خود را بیان نماید. در ادامه، مواردی از این نقدهای اجتماعی ذکر می‌شود:

۹.۱ - مدح سلطان محمود

«سلطان محمود را در حالت گرسنگی، بادنجان بورانی پیش آوردند. خوشش آمد، گفت: بادنجان طعامی است خوش. نادیمی در مدح بادنجان فصلی پرداخت. چون سیر شد، گفت: بادنجان، سخت مضر چیزی است. ندیم باز در مضرات بادنجان، مبالغتی تمام کرد. سلطان گفت: ‌ای مردک! نه این زمان مدحش می‌گفتی؟ گفت: من ندیم توام، نه ندیم بادنجان، مرا چیزی می‌باید گفت که تو را خوش آید نه بادنجان را».
[۳۶] عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۲۳۲.


۹.۲ - تعزیت

«درویشی به خانه‌ای رسید، پاره نانی بخواست. دخترکی در خانه بود، گفت: نیست. گفت: چوبی، هیمه‌ای؟ گفت: نیست. گفت: کوزه‌ آب؟ گفت: نیست. گفت: پاره‌ای نمک؟ گفت: نیست. گفت: مادرت کجاست؟ گفت: به تعزیت خویشاوندان رفته است. گفت: چنین که من حال خانه‌ شما می‌بینم ده خویشاوند دیگر می‌باید که به تعزیت خانه‌ شما آیند.»
[۳۷] عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۲۳۵.


۹.۳ - مبارزه با ریاکاری

عبید در راه مبارزه با ریاکاری و مذهب تردید می‌گوید:
گه هیکل طاووس و گهی مظهر بوم ••• گه سخت‌دلی چو سنگ و گه نرم چو موم زین مذهب تردید به جایی نرسی ••• یا زنگی زنگ باش یا رومی روم
یکی از اهم مسائلی که در قصه‌ موش و گربه آمده است نیز مبارزه با ریاکاری و مذهب تردید است. او در رساله‌ صد پند که مملو از توصیه‌های نااخلاقی است در نهایت به اینجا می‌رسد که: «آنچه ما دانستیم، و از استادان شنیده و از بزرگان عصر خود مشاهده کرده این است که از راه شفقت و مسلمانی در این مختصر یاد کردیم تا مستعدان و نیکبختان بدان کار کنند و از فواید و منافع آن بهره‌مند شوند و ما را به دعای خیر یاد کنند.»
[۳۸] عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۳۸۶.



می‌توان موش و گربه را دو مفهوم نمادین دانست، که بیانی از روابط سیاست تغلب و قواعد آن است. سیاستی که عباد خود از آن با تعبیر «سرکشی» یاد می‌کند:
ندارد سرکشی آنجا روایی ••• به کاری ناید آنجا پادشاهی
[۳۹] عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۳۰۸- ۳۰۴.
در این سیاست، یک سو، بخت‌ یار است و سوی دیگر نکبت بار:
بنگر که روزگار چه بازی پدید کرد ••• نکبت چگونه دولت او را عنان گرفت
[۴۰] عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۲۱۸.
داستان موش و گربه‌ عبید زاکانی حکایت گربه‌ پیری است که به زهد و تقوا تظاهر می‌کند تا موشان را فریفته سازد و به چنگ آورد. عبارت «گربه‌ زاهد»، «گربه‌ عابد» و حتی «گربه‌ تائب» از همین داستان بر سر زبان‌ها افتاده است و اغلب اوقات درباره‌ تبهکاران که برای اجرای مقاصد پلید خود به تقوا تظاهر می‌کنند، به کار می‌رود.
[۴۱] براون، ادوارد، یک سال در میان ایرانیان، ترجمه ذبیح‌الله منصوری، تهران: صفار، چاپ اول، ۱۳۷۷، ص۱۶۵-۱۶۶.
در این قصیده، گربه‌ عابد و پارسا، به شکار موشان می‌پردازد. او در این منظومه گربه‌ای ریاکار از سرزمین کرمان را هجو می‌کند که به قتل عام و تار و مار کردن موشان فارس، می‌پردازد.
از این مجموعه، به طور خاص ابیاتی قابل تامل هستند که به نحوی آشکار گویای سیاست تغلب زمان عبید زاکانی است. او افتادن موش در خم شراب و مست گردیدنش را باعث خودبینی و بلند پروازی موش می‌داند که طی آن، موش با حرف‌های گزاف، دشمنِ در کمین نشسته را تحریک می‌کند:
روزی این گربه شد به میخانه ••• از برای شکار موشانا در پس خم می‌نمود کمین ••• همچو دزدی که در بیابانا
ناگهان موشکی ز دیواری ••• جست بر خم می‌خروشانا سر به خم بر نهاد و می‌نوشید ••• مست شد همچو شیر غرانا
گفت: کو گربه تا سرش بکنم ••• همچو گویی زنم به چوگانا گربه در پیش من چو سگ باشد ••• گر شود روبه رو به میدانا
ناگهان جست و موش را بگرفت ••• بفشردش به زیر دندانا موش گفتا که: من غلام توام ••• درگذر از من و گناهانا
مست بودم اگر بدی گفتم ••• بد گویند جمله مستانا
در نظر عبید سیاستی از این دست، به ویژه وقتی به جای تدبیر به تدمیر مردم می‌پردازد که سائس توانمندی خود را مستند به شرع نیز کند و ادعای دینداری هم داشته باشد.
سال، یک موش می‌گرفت از ما ••• آزش اکنون شده فراوانا این زمان پنج پنج می‌گیرد ••• تا شده عابد و زاهد و مسلمانا

۱۰.۱ - آمادگی در سیاست

ابیاتی از این قصیده در عین حال که به برخی از آداب جنگی نیز اشاره می‌کند، عموماً حکایت از آمادگی سیاست برای گردش به سمت تلافی و لشکرکشی و تغلب دارد؛ در نتیجه، سیاست که شانش تدبیر روابط حق و تکلیف است، در قلمرو ایرانیان، حق را فرو می‌نهد و «تکلیفش» (نه در «شهر»، بلکه) در «بیابان پارس» تعیین می‌شود و با پی کردن اسب، قدرت، شاه نیز سرنگون می‌شود:
درد دل چون به شاه خود گفتند ••• شاه فرمود که ‌ای عزیزانا من تلافی به گربه خواهم کرد ••• که شود داستان به دورانا
بعد یک هفته لشکری آراست ••• سیصد و سی هزار موشانا همه با نیزه‌ها و تیر و کمان ••• همه با سیف‌های برانا
فوج‌های پیاده از یکسو ••• تیغ‌ها در میانه جولانا گربه‌های براق شیر شکار ••• از صفاهان و یزد و کرمانا
لشکر موش‌ها ز راه کویر ••• لشکر گربه از کهستانا در بیابان پارس هر دو سپاه ••• رزم دادند چون دلیرانا
آنقدر موش و گربه کشته شدند ••• که نیاید حساب آسانا حمله‌ سخت کرد گربه چو شیر ••• بعد از آن زد به قلب موشانا
موشکی اسب گربه را پی کرد ••• گربه شد سرنگون ز زینانا

۱۰.۲ - توصیف ریاکاران دینی

این قصیده در نگاه اول، توصیفی است از ریاکاران دینی که چگونه بر موشان که عامه مردم هستند سلطه می‌یابند و جان اینها‌ اندوخته‌ آنها می‌گردد. اما به نظر صفا این قصیده نوعی حکایت مبارزه‌ شاه ابواسحاق با امیر مبارزالدین هم است.
[۴۲] صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات ایران، تهران: دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۲۵۳۵، ج۳، ص۹۷۲.
توبه‌ گربه در این داستان نیز اشاره‌ای است به توبه‌ معروف امیر مبارزالدین و بیعت او با خلیفه‌ مصر که خم خانه شکست و محتسبی پیشه کرد و در لباس دین به قتل مخالفانش پرداخت. «ناگهان گربه جست برموشان/ چون مبارز به روز میدانا»، مصرع «چون مبارز به روز میدانا» دارای ایهام است و شاید اشاره‌ آشکار به امیر مبارز باشد. به ویژه که خود زاکانی باز (و البته به نحو مبهم) تصریح می‌کند که:
جان من پند گیر از این قصه ••• که شوی هر زمانه شادانا غرض از موش و گربه بر خواندن ••• مدعا فهم کن پسر جانا


اقبال آشتیانی معتقد است که معلوم نیست نظر عبید در نظم این قصیده به چه واقعه‌ تاریخی بوده است اما اعتقاد دارد که مسلماً به یک واقعه‌ تاریخی اشاره دارد و در انتقاد از اوضاع زمان و پاره‌ای از آداب و مراسم معمول نگاشته شده است. ارادت عبیات به شاه شیخ ابواسحاق و نفرت او از امیر مبارزالدین ریاکار با توبه‌ معروفش در سال ۷۴۰ ق و بیعت نابخشودنی‌اش با خلیفه‌ عباسی مصر (سال ۷۵۵ق) و محتسبی و خم‌شکنی و تظاهر او به عبادت و در همان حال خونریزی و سفاکی و آدم‌کشی او به نام ترویج دین و اجرای احکام و امثال این مطالب، حدس مذکور را در تمثیل مبارزالدین به گربه‌ عابد ریاکار و خونریز تایید می‌کند و چنین به نظر می‌رسد که مقصود از این گربه‌ عابد که با خیل گربگان در بیابان فارس، سپاه موشان را تار و مار کرد، امیرمبارزالدین باشد که امیر به شاه شیخ ابواسحاق در فارس تعرض کرد و او را اسیر نمود و در شیراز به قتل رسانید و تمام خاندان او را نیز از دم تیغ گذراند، حتی فرزند خردسال او را نیز کشت. حافظ در این باره گفته است:
راستی گوهر فیروزه‌ بواسحاقی ••• خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود


زاکانی رساله‌ای دارد به نام اخلاق‌الاشراف که در باب آن‌ اندکی سخن به میان آمد. این رساله نگاهی خاص به مفاهیم دارد. آغاز رساله به حمد و ثنای خدای اختصاص دارد بدان بهانه که «زیور عقلی را پیرایه‌ وجود انسان ساخت» و سپس به صلوات بر «سید کائنات» که دو نعمت را وامدار او هستم؛ یکی نعمت وجود را که «لولاک لما خلفت الافلاک؛ اگر نبودی، آسمان‌ها را خلق نمی‌کردم» و دیگری خلق و خوی حسن را که انک لعلی خلق عظیم؛ تو بر اخلاقی عظیم استوار هستی»
[۴۴] عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۳۱۷.
زاکانی در مقدمه‌ این رساله انبیا را «طبیبان روح» می‌داند که آمده‌اند تا «آفات و امراض روح را دفع کنند» و در این میانه «حضرت رسالت» فرموده «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق.» او پس از این هدف خود را بحثی در علم اخلاق و حکمت عملی بیان می‌کند تا فضائل اربعه را شرح دهد: حکمت، شجاعت، عفت و عدالت؛ چرا که این فضائلی «اندراس پذیرفته و احیای آن... گران آمده است. لاجرم مردوار، پای همت بر سر آن اخلاق» می‌نهد.
او بدین مقصود و به گفته‌ خودش به زبان «هزل» مفاهیمی را بر می‌شمارد که نزد حکمای معنایی بس وسیع داشته و اکنون خوار گشته‌اند. چنانکه حکمت عبارت بود از کمال نفس ناطقه، چیزی که اکنون منسوخ شده است، اما در مذهب مختار زمانه‌ او حکمت بدین معنی «انکاری تمام» شده است، آن هم با استدلال چرا که روح ناطقه اعتباری ندارد و بقای آن به بدن متعلق است.
[۴۵] عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۳۲۱.
همین‌گونه است نظر منسوخ و مختار در باب مفاهیمی چون «شجاعت»، «عفت»، «عدالت»، «سخاوت»، «حلم» و «حیا، وفا، رحمت و شفقت.
او در پایان این رساله به طنز از مخاطب می‌خواهد تا «بر اخلاق مختار مواظبت نماید و آن را ملکه‌ نفس ناطقه‌ خود گرداند، که نتیجه‌ آن هر چه تمام‌تر در دنیا و آخرت بیابد.»
[۴۶] عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۴۳۲.



زاکانی علاوه بر رساله‌ اخلاق‌الاشراف، در رساله‌ تعریفات نیز به نقد جامعه از خلال ارائه‌ تعریف به واژگان می‌پردازد. او در این رساله ترکان، قضات، مشایخ، ارباب پیشه، اصحاب مناصب، شراب‌خواران، افیون‌زدگان بنگی، کدخدایان، خواجگان و نیز حقیقت مردان و زنان را به سخره می‌گیرد. او ضمن «شکر و ثنای حضرت خالق، که نوع انسان را نعمت نطق داد» و «صلوات نثار» پیامبر که «زبان به کلمه‌ انا افصح برگشاد»، ضرورت فهم «لغات» را متذکر می‌شود و به طنز کلماتی را توضیح می‌دهد: این رساله با لغت «دنیا» (آنچه که هیچ آفریده در وی نیاساید) شروع و به لغت «المشکور» ختم می‌شود.
[۴۷] عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۳۶۵.
[۴۸] عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۳۷۷.
او در باب «الفکر» می‌گوید: «آنچه مردم را بی‌فایده بیمار کند.» او به لطایف‌الحیل، مدرسه را «دارالتعطیل»، «الیاجوج و الماجوج» را قوم ترکان که به ولایتی متوجه شوند، و قضات را کسانی می‌داند که همه آنان را نفرین کنند.
زاکانی، آشکارا در اینجا بیان می‌کند که هیچ کس سر جای خود نیست. او تا بدانجا می‌رود که شیاطین را اتباع مشایخ می‌داند و صوفی را «مفت‌خوار»، عسس را کسی می‌داند که شب راه زند و روز از بازاریان اجرت خواهد. او رئیس ارباب پیشه و اصحاب مناصب را به «خوک» و بزرگشان را به «خرس» تشبیه می‌کند.
[۴۹] عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۳۷۱.
بر همین سیاق، وکیل را کسی می‌داند که حق را باطل می‌کند، همچنین در منطقی هزلی او عشق، کار بیکاران است.
در این میان لغات سیاسی نیز بازیچه‌ تعریف زاکانی گشته‌اند: الحکومه یعنی بیزاری از آشنایان قدیم. بر همین اساس، او قزلباش را «خداوندکش»، «الکدخدا» را «طوق دو شاخه در گلو»، «السپاهی» را سرگردان، «المنصبدار» را مبغوض همه، «وزیر» را «لعنتی» و «الپادشاه» را «کامل زبان» معرفی می‌کند. او سرخوشانه، حتی با خدا نیز سر شوخی باز می‌کند و ضمن اینکه «الشاعر» را «دزد سخن» می‌نامد، آیه «انسان را از گل خشکیده‌ای سفال مانند آفرید» «(فبای آلاء ربکما تکذبان)؛ را «ترجیع‌بند الهی» تعریف می‌کند. گویی خدا نیز در مقام شاعری هویدا شده است که با ترکیب آیات ترجیع‌بند ساخته است. اکنون از میان این مفاهیم به طور خاص به عدالت پرداخته می‌شود.


زاکانی تعریف آشکاری از عدالت به دست نمی‌دهد، و چنین انتظاری هم نمی‌رود، چرا که او در پی حلاجی و واشکافی مفاهیم و معانی آنهاست. مفاهیمی که گاه چنان معانی‌شان متفاوت شده است که تلاش برای ارائه‌ تعریفی جدید برای آنها، خود بر آشفتگی معنایی آن می‌افزاید. او مفهوم عدل را در زمانه‌اش در لفافه‌ای از گزاره‌های ایرانی و اسلامی ارائه می‌دهد: «اکابر سلف، عدالت را یکی از فضایل اربعه شمرده‌اند که بنای امور معاش و معاد بر آن نهاده است.» او سپس استناد می‌کند که «آسمان‌ها و زمین، به واسطه‌ عملی، بر پا هستند.» (بالعدل قامت السموات والارض.) و دیگری «ان‌الله یامر بالعدل و الاحسان؛
همانا خداوند به عدل و نیکوکاری فرمان می‌دهد.» او پس از این تاکید می‌کند که سلاطین و امرا و اکابر و وزرا همیشه بر گسترش عدل و رعایت امور رعیت و سپاه همت گماشته‌اند و آن را سبب دولت و نیکنامی دانسته‌اند حال آنکه در روزگار او «عدالت به بدترین پیشه‌ها» بدل گشته، به نحوی که اعتقاد بر این است که «عدالت مستلزم خلل بسیار» است و می‌گویند: «بنای کار سلطنت و فرماندهی و کدخدایی به ریاست است و تا از کسی نترسند از آن کس فرمان نبرند... و بنای کارها خلل پذیرد و امور گسسته شود.» در نتیجه، عدل ورزیدن مساوی می‌شود با: «زدن و کشتن و مصادره کردن و مست ساختن خود و به زیردستان عربده و غضب کشیدن» تا مردمان بترسند و «رعیت فرمان ملوک» برند.
در نظر زاکانی، عدالت به «مصحلت» بدل شده است: «پادشاهان از پی یک مصلحت، صد خون کنند.» چرا که نزد اینان: «عدالت، فلاکت به بار می‌آورد.» (العداله تورث الافلاکه) از همین رو او پادشاهان عجم را بدین وصف، «مشرف در صدر جهنم» می‌داند. در نتیجه او در بیانی طنزآلود، ظلم را ارجح بر عدل می‌داند چرا که عدل ناکامی به بار می‌آورد و ظلم کامیابی، و از همین رو بود که «معاویه به برکت ظلم، مملکت را از دست امام علی (کرم‌اللهه‌وجهه) به در برد» و «بخت‌النصر تا دوازده هزار پیغمبر را در بیت‌المقدس بی‌گناه نکشت... دستور‌ داری نفرمود و دولت او عروج نکرد و در جهان سرافراز نشد.»
[۵۲] عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۳۲۹-۳۲۷.
با این ملاحظات روشن می‌شود که او به مفهوم «عدالت» و برداشت رایج از آن انتقاد داشته است.


عبید زاکانی دو وجهه دارد: یکی‌ اندیشه‌ نثری و دیگر‌ اندیشه‌ شعری، و هر یک از این دو نیز دو وجهه دارد: یکی وجهه جدی و دیگری وجهه شوخی. در باب نثر او که می‌توان رساله‌ اخلاق‌الاشراف را نماینده‌ آن دانست، زاکانی به دنبال آن است تا امر مستقر را حلاجی کند. گویی زاکانی بر خلاف اسلاف عصر روشنگری خود که به دنبال طرحی سازنده برای ایران «عرب و ترک و مغول‌زده» بودند، به دنبال طرحی مخرب برای ایران صلب شده بود. اگر خواجه نصیرالدین طوسی رساله‌ اوصاف‌الاشراف را می‌نویسد که طی آن، امیدوارانه، بر آن است تا «اشرف اوصاف» را تجویز کند تا به واسطه‌ اتصاف به آنها، انسان (ایرانی) به مرحله‌ بالاتر تعالی کند، برای کسی مثل عبید از روی ناچاری، گریزی جز این نیست که سنت‌های اخلاقی ریشه دوانده در طی شش قرن دیگر بودگی را حلاجی کند. گویی نزد او ایرانی به چند پاره‌ای از عرب و ترک و مغول بدل گشته است: جای ارباب و رعیت عوض شده است؛ همه‌ اینان روزی رعایای ایرانی بوده‌اند و اکنون به نوبت به تمرین سروری می‌پردازند. به ویژه اخلاق قرون هفتم تا نهم که فاجعه‌آمیز گزارش شده است.
به گفته‌ دولتشاه سمرقندی، دوره‌ای که عبید در آن می‌زیست، ترکان در ایران از ارتکاب زشتی‌ها و قبایح و مناهی چیزی باقی نگذاشته بودند و اخلاق و سرشت اهل ایران به سبب معاشرت و مجاورت با آنان به بدترین درجه‌ فساد و تباهی رسیده بود. در این دوره ریاکاری و ظاهرسازی بسیار رایج و قاضیان، حکام و روحانیون در اوج آلودگی بودند. به نظر می‌رسد او این وضع را چنان پر مخاطره می‌دید که گویی ترس از آن داشت که جای این قاعده عوض شود که: «الناس علی دین ملوکهم»، این شاهان‌اند که بر دین مردمان شده‌اند.
اما آیا نقد او بر جامعه می‌تواند مخاطبی پیدا کند؟ آیا می‌توان راهی به گوش مخاطبی یافت که قرار است هجو شود؟ آری، زبان شعر (و به نظر می‌رسد فقط همین زبان) در هر حال، مخاطب‌یاب است: هر کسی شعر را به زبان خود می‌خواند. گویی مالکیت خصوصی در باب شعر منتفی است و شعر آنگاه که سروده و عیان می‌شود «ملک مشاع» می‌گردد، از این‌رو به نظر میرسد اتخاذ زبان شعر از سوی عبید از این زاویه باشد. عبید برخلاف فردوسی و حافظ و بسیاری دیگر، شاعری خود را به رخ دیگران نمی‌کشد، شعرش نیز شعر نیست، بلکه مهر است.
شاید آنجا که ایرج پزشک‌زاد در حافظ ناشنیده پند، عبید زاکانی رند را به کمک حافظ ساده می‌فرستد، دلالتی بر این باشد که شعر شاعر فی‌نفسه «لوحی سفید» است که اگر فراتر از قالب و وزن و قافیه و ردیف، اندیشه نکند و پا به قلمروهایی چون «طنز» نگذارد نه می‌تواند سیاسی باشد و نه می‌تواند غیرسیاسی باشد.
[۵۳] پزشک‌زاد، ایرج، حافظ ناشنیده پند، تهران: قطره، چاپ اول، ۱۳۸۳.
«رند» برای سیاسی بودن یک چیز کم دارد: تبعیت «گمرهان» از آن. شعر در بند قافیه، فقط شعر است و به نظر می‌رسد آنگاه که «غاوون» که از آن تبعیت کنند، به حوزه‌ سیاست کشیده می‌شود و تبدیل به «شعر سیاسی» می‌شود. در این جا «گمراه» کنایه از کسانی است که از شعر مدد می‌خواهند و از شاعر تبعیت می‌کنند. بنابراین شعر سیاسی، رقیبی برای دینِ (همیشه) سیاسی است، آن هم در جایگاهی که تابع و پیرو می‌پذیرد و رهروان خود را بشارت می‌دهد:
مژدگانی که گربه تائب شد ••• عابد و زاهد و مسلمانا


(۱) ابن بطوطه، سفرنامه، ترجمه‌ محمدعلی موحد، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم، ۱۳۶۱.
(۲) اقبال آشتیانی، عباس، کلیات عبید زاکانی، تهران: پیک فرهنگ، ۱۳۷۶.
(۳) باستانی پاریزی، محمد ابراهیم، سنگ هفت قلم بر مزار خواجگان هفت چاه، تهران: علم، ۱۳۶۹.
(۴) براون، ادوارد، تاریخ ادبیات ایران (از فردوسی تا سعدی)، ترجمه‌ فتح الله مجتبایی، تهران: مروارید، چاپ سوم، ۱۳۶۱.
(۵) براون، ادوارد، یک سال در میان ایرانیان، ذبیح‌الله منصوری، تهران: صفار، چاپ اول، ۱۳۷۷.
(۶) پزشک‌زاد، ایرج، حافظ ناشنیده پند، تهران: قطره، چاپ اول، ۱۳۸۳.
(۷) حلبی، علی اصغر، عبید زاکانی، تهران: طرح نو، چاپ اول، ۱۳۷۷.
(۸) رشیدی، مرتضی و احمدی دارانی، علی اکبر، یادگار عبید زاکانی، تهران: مؤسسه‌ فرهنگی اهل قلم، اول، ۱۳۸۲.
(۹) زاکانی، عبید، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، چاپ سوم، ۱۳۸۳.
(۱۰) زرین‌کوب، عبدالحسین، از کوچه‌ رندان، تهران: امیرکبیر، ۱۳۵۴.
(۱۱) سمرقندی، دولتشاه، تذکرةالشعراء، چاپ محمد رمضانی، تهران: پدیده، چاپ دوم، ۱۳۶۶.
(۱۲) صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران: دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۲۵۳۵.
(۱۳) لیمبرت، جان، شیراز در روزگار حافظ، همایون صنعتی‌زاده، شیراز: مؤسسه دانشنامه‌ فارس، ۱۳۸۶.
(۱۴) مجابی، جواد، نیشخند ایرانی، تهران: روزنه، چاپ اول، ۱۳۸۳.
(۱۵) نظری، محمود، پوهنمل، «طنزهای سیاسی - اجتماعی در ادبیات گذشته».
(۱۶) مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، تهران: دنیای کتاب، چاپ دوم، ۱۳۶۱.
(۱۷) وزین‌پور، نادر، مدح داغ ننگ بر سیمای ادب فارسی، تهران: معین، چاپ اول، ۱۳۷۴.


۱. صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات ایران، تهران: دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۲۵۳۵، ج۳، ص۹۴۶.
۲. مستوفی، حمد‌الله، تاریخ گزیده، تهران: دنیای کتاب، چاپ دوم، ۱۳۶۱، ص۸۴۶.
۳. حلبی، علی‌اصغر، عبید زاکانی، تهران: طرح نو، چاپ اول، ۱۳۷۷، ص۸.
۴. عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۱۵۳- ۱۵۱.
۵. عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۲۱، ۲۱۹، ۲۲۰.
۶. براون، ادوارد، یک سال در میان ایرانیان، ذبیح‌الله منصوری، تهران: صفار، چاپ اول، ۱۳۷۷، ص۱۶۵-۱۶۶.
۷. لیمبرت، جان، شیراز در روزگار حافظ، همایون صنعتی‌زاده، شیراز: مؤسسه‌ دانشنامه فارس، ۱۳۸۶.
۸. عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۱۳۹-۱۳۸.
۹. عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۱۶.
۱۰. رشیدی، رشیدی و علی اکبر احمدی دارانی، یادگار عبید زاکانی، تهران: مؤسسه‌ فرهنگی اهل قلم، اول، ۱۳۸۲، ص۴.
۱۱. رشیدی، مرتضی و علی اکبر احمدی دارانی، یادگار عبید زاکانی، تهران: مؤسسه‌ فرهنگی اهل قلم، اول، ۱۳۸۲، ص۱۴-۵.
۱۲. عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۱۶.
۱۳. عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۲۶.
۱۴. عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۲۴۸.
۱۵. عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۲۱۸.
۱۶. عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۲۷۵.
۱۷. عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۳۲۴.
۱۸. عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۳۰۸-: ۳۰۴.
۱۹. عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۲۶۲ و ۲۶۶.
۲۰. عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۲۷۵.
۲۱. عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، پیشین، ص۳۸۹.
۲۲. مجابی، جواد، نیشخند ایرانی، تهران: روزنه، چاپ اول، ۱۳۸۳، ص۱۷.
۲۳. مجابی، جواد، نیشخند ایرانی، تهران: روزنه، چاپ اول، ۱۳۸۳، ص۱۷.
۲۴. سمرقندی، دولتشاه، تذکرةالشعراء، چاپ محمد رمضانی، تهران: پدیده، چاپ دوم، ۱۳۶۶، ص۲۱۸.
۲۵. صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات ایران، تهران: دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۲۵۳۵، ج۳، ص۹۷۱.
۲۶. عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۳۶.
۲۷. وزین‌پور، نادر، مدح داغ ننگ بر سیمای ادب فارسی، تهران: معین، چاپ اول، ۱۳۷۴.
۲۸. عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۱۵۴-۱۵۵.
۲۹. عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۱۵۵.
۳۰. عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۱۵۷.
۳۱. عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۱۶۰ و ۱۶۵.
۳۲. عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۱۶۳و ۱۶۹.
۳۳. عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۱۸۵.
۳۴. عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۱۷۷.
۳۵. عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۲۱۸.
۳۶. عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۲۳۲.
۳۷. عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۲۳۵.
۳۸. عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۳۸۶.
۳۹. عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۳۰۸- ۳۰۴.
۴۰. عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۲۱۸.
۴۱. براون، ادوارد، یک سال در میان ایرانیان، ترجمه ذبیح‌الله منصوری، تهران: صفار، چاپ اول، ۱۳۷۷، ص۱۶۵-۱۶۶.
۴۲. صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات ایران، تهران: دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۲۵۳۵، ج۳، ص۹۷۲.
۴۳. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت:موسسه‌الوفاء، ج۱۵، ص۲۸، ۱۴۰۳ ق.    
۴۴. عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۳۱۷.
۴۵. عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۳۲۱.
۴۶. عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۴۳۲.
۴۷. عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۳۶۵.
۴۸. عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۳۷۷.
۴۹. عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۳۷۱.
۵۰. رحمن/سوره۵۵، آیه۱۳.    
۵۱. نحل/سوره۱۶، آیه۹۰.    
۵۲. عبید زاکانی، نظامالدین، کلیات، تصحیح و تحقیق: پرویز اتابکی، تهران: انتشارات زوار، سوم، ۱۳۸۳، ص۳۲۹-۳۲۷.
۵۳. پزشک‌زاد، ایرج، حافظ ناشنیده پند، تهران: قطره، چاپ اول، ۱۳۸۳.



عليخانی، علی‌اکبر، و همکاران، انديشه سياسي متفکران مسلمان؛ جلد پنجم، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «عبید زاکانی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۱۰/۲۶.    






جعبه ابزار