نجمالدین کبری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مولانا ابو
عبداللّه احمد بن عمر بن محمد بن
عبداللّه خیوقی خوارزمی
کنیه ابوالجناب و ملقب به نجمالدین و طامةالکبری و مشهور به
شیخ ولیتراش از صوفیان ایرانی و از درخشانترین چهرههای
عرفان اسلامی شیعی سدههای دوازدهم و سیزدهم میلادی و ششم و هفتم هجری قمری است.
خوارزمی در سال ۵۴۰ هجری قمری در یکی از اصیلترین طوایف خیوه که دارای عنوان علمی و اجتماعی بودند دیده به
دنیا گشود. ایام طفولیت را در دامن مادری عارفه گذرانید و پس از دوران کودکی علمآموزی را از حوزه علمی زادگاهش آغاز نمود. در همان ایام درد طلب دامنگیرش شد. به
تهذیب و
تزکیه نفس به شیوه عارفان نزد پدر بزرگوارش که از اجله
مشایخ عارف نامی
شیخ ابویعقوب یوسف همدانی بود پرداخت.
با گذشت زمانی کوتاه شخصیت علمی او در همان ایام جوانی مورد توجه خاص اساتید حوزه علمی خوارزم قرار گرفت به اصلاح دید پدر و استادان خویش به سیر و سیاحت پرداخت. اتفاقا به
مصر رسید. پس از مدتی اقامت و تدریس سعادت رفیق شفیق او گشت به صحبت
شیخ
الشیوخ روزبهان وزان مصری (ایشان با
روزبهان بقلی شیرازی فرق دارند.) که از اجله خلفای عارف نامی
شیخ ابونجیب
عبدالقاهر سهروردی بود رسید که درباره آن بزرگوار، میفرماید:
«اکثر اوقات مستغرق تجلی حق و حیران مشاهده جمال مطلق بود. چون به صحبت او رسیدم به
ریاضت اشتغال نمودم و مدتی در خلوت بودم تا ابواب فتوحات غیبی بر من گشادن گرفت و سعادت انس با عالم قدس دست داد
و خلوات متعاقب به سر بردم تا آتش قدس مستور که: من عرف اللّه کل لسانه (از
مولیالموالی علی امیرالمؤمنین وارد است من عرف اللّه سبحانه کل لسانه) عبارت از آن است و کشف مشهور که: من عرف اللّه طال لسانه اشارت بدان است حاصل شد
حالات من در نظر
شیخ پسندیده آمد و مرا به فرزندی قبول کرد و سرپوشیده خویش به من داد و مرا از آن دختر دو پسر حاصل شد.
نجمالدین از محضر چهار تن از بزرگان تلمذ کرده است.
در مصر اقامت داشت تا اینکه مطلع میشود در
تبریز ابومنصور محمد بن اسعد بن حفده عطاری طوسی شاگرد برجسته حسین بن مسعود
فراء بغوی ملقب به محییالسنه (متوفی ۵۱۰ یا ۵۱۶) که از اعاظم محدثین میباشد به درس و بحث پیرامون مسائل
حدیثشناسی اشتغال دارد.
خود میفرماید: چون چنین شنیدم مرا رغبت صحبت ایشان شد و خواستم تا کتاب
شرح السنه را در خدمت ایشان خوانم. از
شیخ روزبهان اجازت خواستم به تبریز رفتم و در
خانقاه زاهدیه در سر- میدان عتیق فرود آمدم.
شیخ در حوزه علمی ابومنصور تلمذ نمود. مباحثه کتاب شرح السنه به اتمام میرسید، روزی در حوزه ابو منصور در حالی که با جمعی از ائمه و
مشایخ تبریز به بحث سرگرم بودند، ناگاه
شیخ و اصل
بابا فرج تبریزی که از اکابر
مشایخ طریقت و اولیاء اخفیا بود وارد مجلس درس شد. با ورود آن بزرگوار به حوزه درس و بحث ابومنصور، نجمالدین مجذوب او میشود به حدی که ادامه مباحثه برایش غیرممکن میگردد، بابا فرج نیز نظری به او افکنده در حالی که تبسمی به لب داشت مجلس را ترک میکند. نجمالدین میفرماید: به کلی از دست رفتم و از استاد خود امام پرسیدم که این
درویش چه کسی است؟ امام گفت: او از مجذوبان است و بابا فرج نام دارد.
نجمالدین آن شب را با یاد و خیال بابا فرج به سر میبرد که چگونه بابا فرج با یک نگاه آتش به جانش افکنده است، صبح چون روزهای گذشته به نزد استاد میرود، اینبار نه برای تلمذ و فراگیری بلکه از صیادی که او را صید نموده سخن به دل دارد.
از او که با نگاه و تبسمی دلش را ربوده است. نجمالدین میرود تا شاید گره این مشکل به دست محدث بزرگ گشاده شود. ابومنصور را میگوید: ای
شیخ، بابا فرج ما را صید کرده است و به سلسله شوق قید کرده لطف فرمائید تا در خدمت برویم و او را بیابیم باشد که از بابا فرج، فرجی حاصل شود.
ابومنصور پیشنهاد برجستهترین شخصیت حوزه علمی خویش را پذیرفته با جمعی از اکابر ائمه و
مشایخ حدیث که در حوزهاش تلمذ مینمودند عازم خانقاه بابا فرج میشوند. اجازه تشرف به وسیله بابا شاذان خادم خانقاه بدینصورت داده شد: اگر آنچنان که به درگاه خدای میروند توانند پیش من آمدن.
نجمالدین که مست فیض نظر او بود کلام اسرارآمیز بابا فرج را درک نموده دستار از سر نهاد به غیر ازار (یعنی شلوار) هر چه پوشیده بود بیرون آورد، دست بر سینه نهاده شرف حضور یافت، بعد از مراقبهای کوتاه حال بر بابا فرج متغیر گشت. عظمتی در صورت او پدید آمد و چون قرص آفتاب روشن و متلالی گشته دوتائی که به تن داشت منشق شده بعد از لحظهای آن جامه را که از عظمت غلبات شوق ذات و صدمات تجلیات منشق شده بود بر نجمالدین پوشانید و خطابش فرمود: تو را وقت خواندن نیست که تو سر دفتر جهان خواهی شد.
نجمالدین می فرماید: از برکت انفاس بابا، من در وجود خویش حال: یَوْمَ تُبَدَّلُ الْاَرْضُ غَیْرَ الْاَرْضِ
.
و سر: وَ اَشْرَقَتِ الْاَرْضُ بِنُورِ رَبِّها
را معاینه دیدم و لمعات بروق صفات در دل و جان یافتم و بوی عطر عنایت به مشام سر من رسید و خطاب مستطاب: ادن منی به سمع قابلیت من آمد.
نجمالدین به اشارت بابا فرج دلش از نقوش پاک شد و دوات و قلم از دست بینداخته به خلوت نشست، دل را آئینه فتوحات غیبی یافت، پس از
اعتکاف کوتاهی در خانقاه بابا فرج به طلب کامل مکملی از تبریز خارج شد، نسیم عنایت الهی وزیدن گرفت. به راهنمائی سعادت سرمدی در
بدلیس دست ارادت به نورالوری
شیخ عمار یاسر بدلیسی که از اعاظم
مشایخ و اکابر اولیاء بود داد. و به ریاضات و مجاهدات اشتغال ورزید. از برکات انفاس و توجهات آن بزرگوار بر اسرار مکاشفات و مشاهدات اطلاع یافت. خود میفرماید: از حال به محول الاحوال پرداختم.
از بدلیس نیز با اجازه پیر تربیت و صحبت (با پیر خرقه ارشاد و خلافت فرق دارد.)
خویش (چنانکه
حافظ حسین کربلائی در
روضاتالجنان و جناتالجنان مینویسد، در سلسله شریفه کبرویه پیر تربیت و صحبت
شیخ نجمالدین احمد کبری
شیخ عمار یاسر بدلیسی را دانسته و شمردهاند.) نورالوری عمار یاسر بدلیسی و اشارت آن بزرگوار عازم
خوزستان میگردد تا به خدمت قطبالاولیاء
شیخ اسماعیل قصری برسد.
نجمالدین در حالی که مریضی سختی داشت وارد
دزفول میشود او را به خانقاه
شیخالوری اسماعیل قصری راهنمائی کردند که خود میفرماید: در آن لحظه که خدمت
شیخ اسماعیل رسیدم او را بر سر
منبر یافتم. جامه چرکینی پوشیده اما سخنهای بلند میگفت.
در خاطر من گذشت که چنین صوفی دریغ است جامه چرکین پوشد، در حال خاطر من بروی ظاهر گشت و به فراست دانست و گفت: ای طالب مطلوب این جامه اگرچه چرکین است اما نمازی است، سخن او، بهغایت در من اثر کرد و صید او شدم، مدتی در ظل تربیتش بودم خرقه ارادت و تربیت از او پوشیدم و جرعه تمام از جام کلامش نوشیدم. پس مرا رخصت فرمود که کارت تمام شد وقت آنست که بر سر اهل و عیال روی و ایشان را از
مصر به طرف وطن مالوف خود به خوارزم بری و آنجا بر سر سجادهنشینی و جهانیان را بهطریق ارشاد حق رسانی.
نجمالدین کامل مکملی که از سینه سینای عارفان، کامل زمان و اولیاء و اصل دوران دم مسیحا یافته بود و از ساغر قلبشان جام شراب مردافکن نوشیده بود بنا بر امر پیر و مراد خویش
شیخالوری اسماعیل قصری عازم مصر شد. خود میفرماید: از آنجا- دزفول- عزم مصر کردم. چون رسیدم
شیخ روزبهان پیر و ضعیف گشته بود. مرا بهنواخت و گفت: نجمالدین ما عصفوری برفت و شاهبازی باز آمد.
مدتی را به دید و بازدید با مقامات علمی شریعت و
شیوخ طریقت مصر اشتغال داشت. سپس در سن ۳۵ سالگی به سال ۵۷۵ هجری قمری عازم زادگاهش گردید. با ورود به خیوه- جرجانیه امروزه- پس از مستقر شدن و دید و بازدید در خانقاهی به تدریس علوم اسلامی پرداخت. حوزه درسش چنان مورد استقبال طلاب علوم و
معارف اسلامی واقع شد که در اندک زمانی آوازه آن به مراکز علمی آن روز رسید، شخصیتهای علمی برای دیدار این استاد تازهنفس- عازم خوارزم میشدند و چون دیگر تلامذه در آن حوزه علمی تلمذ نموده استفاده میکردند
شیخ نجمالدین در کنار تدریس علوم اسلامی به تربیت طالبان راه و شیفتگان قرب اللّه پرداخت و عاشقان
سیر و سلوک از گوشه و کنار بلاد اسلامی عازم خوارزم میشدند تا هستی خویش را به آتش عشق او بسوزانند،
شیخ طالبان را تحت
تعلیم و
تربیت قرار داده تا آتش به جانها افکنند، سوختگان وادی عشق که حلقه ارادتش را بگوش میکشیدند و طبق سنت
مشایخ طریقت به ریاضات و مجاهدات میپرداختند در اندک زمانی کار سلوکشان به اتمام رسیده عازم بلاد اسلامی میشدند تا به تربیت طالبان و ارشاد قابلان همت نمایند.
نجمالدین از روزی که خوارزم وطن و زادگاهش را ترک نمود، بهترین و عزیزترین ایام عمرش را در بیابانها، درهها، کوهها، به جستجو گذرانید، هرجا آوازهای از مردی دانشمند بلند عازم آن دیار میشد و از محضر او استفاده مینمود. بهمین جهت نجمالدین کبری فقط عارفی از خویش رسته و به مولا پیوسته نبود بلکه مفسری عظیمالشان، حدیثشناسی زبردست، هیئتشناسی متبحر، محققی عالیقدر، حکیم و فیلسوفی عالیمقام، لغتشناسی بینظیر، رجالشناسی عالیرتبه بشمار میرفت. زیرا در شهرها استادان زیادی را در تمامی علوم اسلامی درک نموده تا آنجا که امکان داشت از حضورشان استفاده علمی میکرد.
در بررسی و پژوهشی که در این زمینه داشتیم با نام چند تن از استادان نجمالدین کبری در علوم مختلف اسلامی برخورد نمودیم که فهرستوار به آنها اشاره میکنیم:
۱-
شیخ حسن جامی۲-
شیخ ابراهیم
۳-
شیخ اسماعیل حلبی۴-
شیخ اسماعیل کوفی۵-
شیخ اسماعیل رومی۶-
شیخ اسماعیل بغدادی۷-
ابوالمعالی عبدالمنعم نیشابوری
۸- ابوالعلاء
حسن بن احمد همدانی،
۹- ابوطاهر احمد اصفهانی،
۱۰-
محمد بن اسعد عطاری،
۱۱- امام
ابوجعفر حفده،
۱۲- امام
ابونصر حفده
نجمالدین کبری ابر مرد تاریخ عرفان از درخشانترین چهرههای
عرفان اسلامی شیعی سدههای دوازدهم و سیزدهم میلادی و ششم و هفتم هجری قمری است. نجمالدین در طی مراحل سلوک بسیاری از بزرگان
عرفا و
مشایخ زمان خویش را درک نموده نزد هر یک از آن شخصیتهای
علم و فضیلت استفادههای سرشاری برده است و بعد آموزگار یک سلسله کامل از اندیشمندان، دانشمندان، مستفیضان از فیوضات
قرآن کریم، فقهشناسان، حدیثشناسان، فیلسوفان، حکیمان و شاعران گردید.
نجمالدین پس از بهرهمند شدن از استادان و پیران خود کانونی از حقایق عالیه و دقایق لطیف عرفان اسلامی بود که از آن رشتههائی به سوی همه گوشه و کنار
جهان اسلام کشیده شده بود، او در راه تکامل مراتب معنوی به حضور
مشایخ زمان خویش رسیده از آنان استفاده برد تا کاملی مکمل گردید و از کسانی که بهره معنوی برده است در آثار و اجازات خود چنین نام میبرد.
۱-
شیخ روزبهان وزان مصری ۲- بابا فرج تبریزی ۳- عمار یاسر بدلیسی ۴- کهفالدین
شیخالوری اسماعیل قصری
۵-
قاضی ابن العصرون دمشقی امام ابیمحمد محمود بن محمد بن عباس خوارزمی و
شیخ
الشیوخ عبدالرحیم و عثمان قواس والیالسعاده و
مودد ذهبی در
بغداد و
محمد اسکوئی در
مرند و امام ابیالعلا حافظ و برهان عبداللطیف صوفی و شمسالائمه دیلمی و
قطبالدین نیشابوری و حیدر قزوینی و امام حافظ ابیطاهر سلفی صوفی در
اسکندریه و محمد واحد کلهم در تبریز(اجازه
سیفالدین باخرزی درج در دو رساله عرفانی از نجمالدین کبری
) استفادهها نمود لکن مشهور چنین است که او شاگرد چهار استاد برجسته تاریخ عرفان بوده چنانکه خود در این زمینه می فرماید: گشایش بخشایش مرا از خدمت چهار کس بود.
اول:
شیخ روزبهان وزان مصری (با روزبهان بقلی شیرازی فرق دارد ادله بسیار در دو رساله عرفانی از نجمالدین کبری در
نقل کردهام رجوع شود به آنجا) که اصل وی از کازرون
فارس بود و در مصر میبود.
دوم:
شیخ بابا فرج تبریزی که از مجذوبان و محبوبان حق بود.
سوم:
شیخ عمار یاسر بدلیسی.
چهارم:
شیخ اسماعیل قصری قدسالله تعالی ارواحهم.
و در جملاتی کوتاه نحوه بهرهگیری و ارتباط خود را با پیران طریقت خویش بیان داشته فرموده است: «علم طریقت را از روزبهان وزان مصری و عشق را از قاضی امام بن العصرون دمشقی و علم خلوت و عزلت را از
شیخ عمار یاسر و خرقه از
شیخ اسماعیل قصری.
گفتیم
شیخ نجمالدین کبری درباره انتساب خود به
مشایخ و پیران بزرگوارش فرموده است که خرقه از دست
شیخالوری اسماعیل قصری پوشیدهام و در اجازاتی که جهت فارغالتحصیلان حوزه علمی معنوی خویش مرقوم داشته این خرقه را به عنوان خرقه اصل خود معرفی کرده،
مشایخ آن را معنعن به ساحت قدس ولی تابعین مصباح موحدین
کمیل بن زیاد نخعی یار شهید و صاحب اسرار علی امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) بیان فرموده است.
نجمالدین کبری در اجازه
رضیالدین علیلالا سیفالدین باخرزی سعدالدین حموی مرقوم داشته: خرقه پوشیدم از
شیخ و سید خود
شیخالوری اسماعیل بن حسن بن عبد اللّه قصری و او خرقه پوشیده است از
شیخ محمد بن مانکیل و او از داود بن محمد معروف به خادمالفقراء و او از
شیخ ابیالعباس بن ادریس و او از
شیخ ابوالقاسم بن رمضان و او از ابییعقوب طبری و او از ابی
عبداللّه بن عثمان و او از
ابییعقوب نهرجوری و او از ابویعقوب سوسی و او از عبدالواحد بن زید و او در علم شاگرد
حسن بصری بود و خرقه پوشیده از کمیل بن زیاد و حسن بصری در علم شاگرد
علیابنابیطالب (علیهالسّلام) و کمیل بن زیاد خرقه پوشیده است از علیابنابیطالب (علیهالسّلام) و او از
حضرت رسول (صلیاللّهعلیهوآلهوسلم).
چون این اواخر عدهای از شرح احوالنگاران نسبت به انتساب خرقه ارشاد
شیخ نجمالدین کبری به اشتباه افتادهاند و هر کدام شجرهای را جهت نسبت خرقه اصل او در نوشتههای خود مطرح نمودهاند ناگزیر آرای
مشایخ طریقت و تذکرهنویسان و محققان را در این زمینه بیان میداریم که متفقا بر آن عقیدهاند نسبت خرقه ارشاد
شیخ نجمالدین کبری به واسطه
شیخالوری کهفالدین اسماعیل قصری به حضرت کمیل بن زیاد نخعی میرسد.
۱-
شیخ مجدالدین بغدادی از شاگردان نجمالدین کبری
۲-
شیخ سیفالدین باخرزی از شاگردان نجمالدین کبری
۳-
شیخ شهابالدین ابوحفص سهروردی از خلفای نجمالدین- کبری.
۴-
شیخ علاءالدوله سمنانی.
۵-
شیخ کمالالدین حسین بن حسن خوارزمی.
۶- سید علی همدانی.
۷-
سیدمحمد نوربخش.
۸-
شیخ اسماعیل لیسی.
۹-
شیخ ابوالمفاخر یحیی باخرزی.
۱۰- سیداکبر حسین فرزند و خلیفه سیدمحمد گیسو دراز.
۱۱- عبدالرحمن جامی.
۱۲- حافظ حسین کربلائی.
۱۳-
عبداللّه یافعی.
۱۴- ابیفلاح
عبدالحی بن عماد.
۱۵-
میرسیدمحمدباقر خوانساری اصفهانی.
۱۶- محمد دارا شکوه.
۱۷-
شیخ محمد طبسی.
۱۸- حاج ملاسلطان گنابادی سلطان علیشاه.
۱۹- حاج
شیخ عباس قمی.
۲۰-
سیدعبدالحسین خاتونآبادی.
۲۱-
شیخ محمدجعفر کبوتر آهنگی مجذوب علیشاه
۲۲- عبدالعزیز شیر ملک واعظی.
۲۳- معصوم علیشاه نایبالصدر
۲۴- ابن محمد حکیم محمد مظفر.
۲۵- محمدتقی منصور علیشاه نعمتاللهی.
۲۶- سیدمحمدکاظم امام.
۲۷- مولوی غلام سرور.
۲۸- احمد فال فریدی
۲۹- یوگنی ادواردویچ برتلس.
۳۰-
علیاکبر دهخدا.
۳۱- محمد قزوینی.
۳۲- مؤلف بدخشانی،
علی بن ظهیرالدین،
جامع السلاسل.
۳۳- محمدامین ریاحی.
۳۴- احسان استخری.
۳۵- اسداللّه خاوری.
۳۶- مسعود قاسمی.
۳۷- عبدالرفیع حقیقت.
بههرحال
شیخ نجمالدین کبری کمیلی مشرب میباشند و همانطور که آن بزرگوار در فرمانهای خلفای خویش مرقوم فرمودهاند و
مشایخ و محققان و پژوهشگران هم معتقدند خرقه ارشاد و خلافت ایشان بهواسطه
شیخالوری اسماعیل قصری به حضرت سیدنا کمیل بن زیاد نخعی صاحب اسرار امیرالمؤمنین میپیوندد.
شیوخ طریقت را سنت چنین بوده است به سالکانی که در حوزه معنوی ایشان تلمذ نمودهاند و بر اثر توجه آن
شیخ طی مراتب کردهاند لکن هنوز به سر منزل مقصود نرسیدهاند خرقهای که نشانه ارادت سالک باشد به عنوان تبرک به نومرید عنایت میکردند که نشانه به محبت رسیدن و فیض یافتن سالک از خضر راهی است.
و به همین جهت خرقه تبرک را میتوان از چند
شیخ طریقت دریافت داشت در حالی که خرقه ارشاد و خلافت را فقط از دست مبارک یک
شیخ میتوان پوشید.
مشایخی که خرقه تبرک مرحمت میفرمایند در اصطلاح اهل عرفان به پیر صحبت معروف میباشند چنانکه حافظ حسین کربلائی از مشاهیر و اعاظم سلسله علیه عبداللهیه (منسوب به جناب
سیدعبداللّه برزشآبادی) میباشد مینویسد: در سلسله شریفه کبرویه پیر تربیت و صحبت
شیخ نجمالدین احمد کبری،
شیخ عمار یاسر بدلیسی را دانسته و شمردهاند.
که عدهای متاسفانه اشتباها
مشایخ صحبت ایشان را
مشایخ خرقه ارشاد آن بزرگوار دانستهاند، در حالی که
شیخ نجمالدین کبری خود در فرمان رضیالدین علیلالا و سعدالدین حموی و سیفالدین باخرزی این مسئله را واضح بیان فرمودهاند و خرقهای را که از دست
شیخالوری اسماعیل قصری پوشیدهاند آن را خرقه اصل خواندهاند و درباره خرقه تبرک خویش که از پیر صحبت خود نورالوری عمار یاسر بدلیسی دریافت داشته که در اجازه رضیالدین علیلالا و اجازه
شیخ سیفالدین باخرزی مرقوم فرموده: و قد لبست خرقه التبرک من
الشیخ ابی یاسر عمار بن یاسر بن مطر بن سحاب البدلیسی رحمه. که
مشایخ نورالوری عمار یاسر بدلیسی را چنین مرقوم فرموده است. به تحقیق که خرقه تبرک پوشیدم از
شیخ ابییاسر
عمار بن یاسر بن مطر بن سحاب بدلیسی رحمةاللّه و او پوشیده است از
شیخالاسلام ابینجیب بن
عبداللّه سهروردی و او از پدر و عم خود وجیهالدین عمر و هر دو از پدرشان محمد بن عمویه بهواسطه دست اخی فرج زنجانی او از احمد بن سیاه او از
ممشاد دینوری او از
ابوالقاسم جنید او از سری سقطی او از معروف کرخی او از داود طائی او از حبیب عجمی او از حسن بصری او از امیرالمؤمنین امامالمتقین علیبنابیطالب.
در طریقت انتساب مریدان را به
مشایخ از سه
یا دو
طریق دانستهاند: صحبت،
تلقین ذکر،
خرقه و گاهی هم این سه نسبت را طالب سالک به
شیخ کاملی درست میکند. برای اطلاع بیشتر از این بحث بسیار مهم و حساس که اغلب تذکرهنویسان و شرح احوالنگاران به آن توجهی ننموده مبدا و منشاء اشتباهات زیادی شدهاند میتوانید به مقدمه دو رساله عرفانی از نجمالدین کبری رجوع کنید.
شیخ نجمالدین در تقسیمبندی که نسبت به انتساب خویش نموده از
مشایخی به عنوان
مشایخ صحبت و
علم طریقت خود یاد کرده است، در اجازهای که جهت
شیخ سیفالدین باخرزی نوشته مینویسد: «اما طریق الصحبه و اخذ علم الطریقه … که دلالت دارد این انتساب خود را با نسبت طریقه خرقه ارشاد و خرقه تبرک فرق گذاشته است.
مینویسد: به صحبت روزبهان کبیر فارسی و قاضی امام ابن عصرون دمشقی رسیدم و علم طریقت را از آنان اخذ کردم. نسبت معنوی این دو پیر خویش را چنین عنوان کرده است: روزبهان فارسی کبیر از
شیخ ابونجیب عبدالقاهر سهروردی و قاضی امام ابن عصرون دمشقی از
شیخ حماد دیاس و او از
شیخ ابونجیب سهروردی و سهروردی از
ابوحامد غزالی او از
ابیبکر نساج او از ابا عثمان مغربی او از ابوعلی کاتب او از
ابوعلی رودباری او از ابوالقاسم جنید او از
سری سقطی و او از معروف کرخی او از داود طائی او از حبیب عجمی او از حسن بصری عجیب است که درباره نسبت حسن بصری میفرماید نزد او مردم چنین است که حسن بصری خود به صحبت علیبنابیطالب رسیده و اخذ علم طریقت از او کرده از این کلام معلوم میشود برای خودش این نسبت معلوم نشده و به آن اطمینان نداشته است.
شیوخ طریقت برای ارتقاء سالک به مقامات عالی معنوی و رفع موانع راه سلوک و توجه مدام داشتن به حضرت ربوبیت، طالبان راه را تلقین ذکر مینمایند و گاهی به
شیوخ کامل مکمل که تربیت طالبان و دستگیری عاشقان به آنان تفویض شده است اذکار و اورادی را مرحمت فرموده تا به شیفتگان بیقرار تلقین نمایند، این اذکار و اوراد معنعن به ساحت قدس ولایت حضرت مرتضوی (علیهالسّلام) میرسد که
مشایخ آن را
شیوخ تلقین ذکر میگویند.
عارف نامی
قرن هشتم هجری جناب
سیدحیدر آملی شجره تلقین ذکر خویش را به
شیخ نجمالدین کبری میرساند سپس مرقوم میفرماید او از
شیخ اسماعیل قصری و او از
شیخ محمد بن مانکیل و او از
شیخ داود بن محمد خادمالفقراء و او از ابوالعباس بن ادریس و او از
ابوالقاسم بن رمضان و او از
ابویعقوب طبرسی (ابویعقوب طبری است.) او از ابوعبدالله بن عثمان و او از ابویعقوب نهرجوری و او از ابویعقوب سوسی و او از عبدالواحد بن زید و او از کمیل بن زیاد نخعی که
خداوند از او و از همگی راضی باد و او از
امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) و او از
رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و او از
جبرئیل امین وحی و او از رب العزه سبحانه و تعالی تلقین یافت.
شیخ نجمالدین کبری درخشانترین چهره عرفای سدههای دوازدهم و سیزدهم میلادی، آموزگار یک سلسله کامل از عارفان، مفسران، فقیهان، محدثان، شاعران، فیلسوفان و اندیشمندان
جهان اسلام بود حوزه تدریس او سرچشمه حیات معنوی بهشمار میرفت که رشتههائی از آن بسوی همه گوشه و کنار جهان آن روز پیش رفته لبتشنگان معنویت را سیراب مینمود، حوزه آن کانون علم و فضیلت خوارزم را بهصورت بزرگترین حوزه علمی و معنوی جهان آن روز در آمده بود شخصیتهای عالیرتبه علمی و معنوی چون فخرالدین رازیها با تمام تکبر علمی که داشتند ناگزیر به آنجا کشانده میشدند و چون شاگردی در حوزه تدریس
شیخ زانو زده با مرگ مبانی علمی خویش طلوع حیات تازه علمی را در خود احساس میکردند و منشاء یک سلسله حوادث مهم تاریخ میشدند. متاسفانه هجوم خانمان برانداز قوم وحشی چنگیز گرانبهاترین میراث بشریت را که آثار بزرگان بشمار میرفت نابود کرده یک نقطه ابهام و نامفهومی در تاریخ بوجود آورد.
مورخ و محقق به آن فراز از تاریخ خونین که میرسد با سکوت عظیم مواجه شده با زحمات طاقتفرسائی بررسی عاشقانه خویش را در دل خون و غارت، آتش و ظلمت و جنایت ادامه میدهد شاید در لابهلای کشتارهای وحشیانه و آتشسوزیهای مهیب گمشده خویش را بیابد، از آن حوزه پرجوش و خروش نیز خاطراتی با زحمت بهدست میآید شاگردانش که استادان تاریخ فردا بودند جز تنی چند چون
شیخ رضیالدین علیلالا و
شیخ مجدالدین بغدادی و
شیخ سیفالدین باخرزی و
شیخ سعدالدین حموی و
شیخ جمالالدین گیلی عینالزمان و
شیخ بهاءالدین محمد ملقب به سلطانالعلماء
بابا کمال جندی و
شیخ نجمالدین رازی و
شیخ فریدالدین عطار نیشابوری و کاملانی چون
شیخ شهابالدین ابو حفص سهروردی
و
شیخ محمد خلوتی خرقه خلافت و ارشاد از دست
شیخ نجمالدین کبری پوشیدهاند.
متاسفانه به تمامی اجازات ارشادی که از ناحیه
شیخ شهید نجمالدین کبری جهت جانشینانش نوشته شده دست نیافتیم مگر به سه اجازه که جهت
شیخ رضیالدین علیلالا و
شیخ سعدالدین حموی و
شیخ سیفالدین باخرزی مرقوم فرموده است.
شیخ در این اجازات به لطائفی و حقایقی اشاره فرموده است که قبل از عنوان اجازات فهرستوار به آن نکات دقیق اشاره مینمائیم:
الف: آنچه در هر سه اجازه به چشم میخورد. مسئله انتساب
شیخ نجمالدین کبری است که به واسطه کهفالدین
شیخالوری اسماعیل قصری به حضرت کمیل بن زیاد نخعی میرسد در حالی که در این اواخر بعضی از نویسندگان دچار اشتباه شدهاند به سلیقه و برداشت دلخواه خود جنبه حقیقت و تحقیق دادهاند غیر از آنچه
شیخ نجمالدین درباره انتساب خود گفته است مطرح کردهاند.
ب: نجمالدین کبری در این اجازات تقسیمبندی که عندالمشایخ بوده است مراعات نمودهاند و انتساب خویش را از طریق عمار یاسر بدلیسی و روزبهان وزان مصری و دیگر
مشایخ خود نسبت صحبت و تلقین ذکر میداند نه خرقه ارشاد.
تذکر: تصمیم داشتم لطائف و دقائق اجازات را فهرستوار مطرح کنم ولی متوجه شدم امکانپذیر نیست زیرا در تمامی سطور وصایای نجمالدین به شاگردانش لطائف و دقائقی است که نمیتوان گلچین کرد بهمین جهت وصایای اجازات را با دقت بخوانید مخصوصا اجازه رضیالدین علیلالا و سعدالدین حموی را.
(متن عربی این اجازه در ابنکربلایی، حافظ حسین، روضاتالجنان و جناتالجنان
درج است.)
بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و الصلاه علی سید المرسلین محمد و آله اجمعین و از واجه الطاهرات و اصحابه المنتجبین اما بعد ضعیفترین بندگان خدای تعالی احمد بن عمر بن
عبدالله صوفی میگوید: خرقه پوشیدم از
شیخ و سید خود
شیخالوری اسماعیل بن حسن بن
عبدالله قصری و او خرقه پوشیده است از
شیخ محمد بن مانکیل و او از داود بن محمد معروف به خادمالفقراء و او از
شیخ ابیالعباس بن ادریس و او از
شیخ ابوالقاسم بن رمضان و او از ابییعقوب طبری و او از ابی
عبدالله بن عثمان و او از ابییعقوب نهرجوری و او از ابییعقوب سوسی و از عبدالواحد بن زید و او در علم شاگرد حسن بصری و خرقه پوشیده است از کمیل بن زیاد و حسن بصری در علم شاگرد علیبنابیطالب (علیهالسّلام) است و کمیل بن زیاد خرقه پوشیده است از علیبنابیطالب و او از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و سلم و خرقه پوشیده است از من فرزند عزیز و گرامی و پرهیز کار زاهد
شیخ رضیالدین ابوالعلاء بن لالا
سعید علی جوینی که خداوند تعالی توفیقاتش را نیکو و
انبیاء و
اولیاء را در
بهشت رفیق او گرداند و حسن اولئک رفیقا، او را به سه چیز وصیت میکنم چنانکه رسول الله
ابا هریره را وصیت کرد بر اقامه دو رکعت ضحی و این که سه روز از هر ماه را
روزه بگیرد و این که نخوابد مگر بر وتر و وصیت میکنم او را به حسن ملازمت و رشاد و استقامت و سکوت از آنچه بر آن فایدهای نباشد و سفارش میکنم به دوام ذکر و
قرائت قرآن و اصلاح ذاتالبین و رساندن رحمت و نفع به خلق خدا به تحقیق که نبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرموده است بهترین مردم کسی است که مردم را نفع رساند و بدترین مردم کسی است که مردم را زیان رساند و سفارش میکنم که در برخورد با حوادث متابع کتاب خدا و
سنت رسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) باشد.
و از کسی که بر او
ستم کند
عفو نماید و عطا کند به کسی که او را محروم دارد و نیکی کند به کسی که به او بدی کند زیرا که آن داب صالحان و صدیقان است و نیز سفارش میکنم که به سیره صالحان سلف سیر کرده و در کلام و
بدعت بدعتگذاران خوض ننماید و بر اقامه
نماز قبل از طلوع فجر که آن داب محبین است و سفارش میکنم به خدمت مردان خدا کسانی که لا تلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر اللّه و اقام الصلاه و ایتاء الزکاه و اینکه نفس خود را به عزائم گرفته و به رقص نپردازد و از غنا پرهیز کند که آن خاموشکننده است و از عجب دوری کند که آن مهلک است و برگزیند ایثار بر
شیخ را که آن خاصه امت
محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میباشد و یؤثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصه و خلوت بر معاشرت با مردم اختیار کند که در این زمان بر جهت کثرت دوستان و اقران سوء آن به رستگاری نزدیکتراست.
و به تحقیق گفته شده است که تنهائی از همنشین بد بهتر است و سفارش میکنم بر این که در ضراء و
سراء و شدت و رخا از خداوند راضی بوده، امر خود را بر خداوند تفویض نماید و هرگاه تنگی و شدت بر او روی آورد بگوید الحمد لله علی کل حال، و هرگاه فراخی و رخاء روی آورد بگوید: الحمد لله الذی بنعمه یتم الصالحین که در آن کفایت است و به تحقیق که خرقه تبرک پوشیدم از
شیخ ابییاسر عمار بن یاسر بن مطر بن سحاب بدلیسی رحمةاللّه و او پوشیده است از
شیخالاسلام ابینجیب بن
عبدالله البکر سهروردی و او از پدر و عم خود وجیهالدین عمر و هر دو از پدرشان محمد بن عمویه بهواسطه دست اخی فرج زنجانی از احمد بن سیاه از ممشاد دینوری از ابوالقاسم جنید از سری سقطی از معروف کرخی از داود طائی از حبیب عجمی از حسن بصری از امیرالمؤمنین امامالمتقین علیبنابیطالب از رسول خدا و بر کسی که خرقه پوشانیدم اجازه دادم که آن را بر طالبی که در طلب خود صادق و در حال نظیر خودش باشد بپوشاند و وصیت کند به آنچه که من وصیت کردم.
مبارک باد در دو
سرا برای او و برای کسی که بپوشاند آمین یا ربالعالمین نوشته است این سطور را ضعیفترین خلق خدای تعالی احمد بن عمر صوفی خوارزمی در روز چهارشنبه چهارم
شوال سال پانصد و نود و هشت حامدالله و مصلیا علی نبیه محمد و آله اجمعین.
(در این دو فرمان که به صورت عکس و فیلم در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران موجود است مواردی از آن که قابل خواندن نبود به صورت نقطهچین داخل پرانتز مشخص شده است. و در مقدمه دو رساله عرفانی از
شیخ نجمالدین کبری عینا با عکس نسخه اصلی دانشگاه درج میباشد.)
بسم الله الرحمن الرحیم: هذه نسخه شجره خرقه
الشیخ سیفالدین الباخرزی قدس الله روحه الحمد لله رب العالمین و الصلاه علی خیر خلقه محمد و آله اما بعد یقول اضعف عباد الله تعالی ابو الجناب احمد بن عمر بن محمد بن
عبدالله الصوفی الخیوقی لبس الخرقه الولد امام العارف سیفالدین شرف الاسلام مقدم الطایفه حجه السالکین ابو المعالی سعید بن المطهر بن سعید بن علی الباخرزی و انی لبست خرقه الاصل من یدی
الشیخ العالم العارف
شیخ الوقت
شیخ الوری ابی الحسن اسماعیل القصری قدس الله روحه عن محمد بن مانکیل عن داود بن محمد المعروف بخادم الفقراء عن ابی العباس بن ادریس عن ابی القاسم بن رمضان عن ابی یعقوب الطبری عن ابی
عبدالله بن عثمان عن ابی یعقوب النهرجوری عن ابی یعقوب السوسی عن عبد الواحد بن زید و عبد الواحد
شیخ فی العلم ابی الحسن البصری و فی الخرقه الی کمیل بن زیاد عن علی بن ابی طالب کرم الله وجهه و هذه نسبه خرقه الاصل و اما خرقه التبرک فلبستها من
شیخ الطریقه نور الوری سر اللّه فی ارضه
الشیخ عمار بن یاسر البدلیسی (در این فرمان فرموده است که خرقه اصل یعنی خرقه ارشاد و خلافت از
شیخالوری اسماعیل قصری که دوازدهمین پیر طریقت علیه علویه کمیلیه است دریافت داشته و خرقه تبرک از عمار یاسر بدلیسی که از اعاظم
مشایخ سلسله علیه معروفیه میباشد دریافت نموده است.) عن
الشیخ ابی نجیب بن عبد اللّه الباری عن ابیه ثم عن عمه وجیهالدین عن ابیهما محمد بن عمویه به واسطه اخی فرج الزنجانی عن احمد بن سیاه عن ممشادالدینوری عن ابی القاسم الجنید عن السری السقطی خاله عن معروف الکرخی عن داود الطائی عن حبیب العجمی عن الحسن البصری عن علی بن ابی طالب رضی اللّه عنه اما طریق الصحبه و اخذ علم الطریقه فانی صحبت
الشیخ روزبهان الکبیر الفارسی رحمه اللّه علیه بمصر و اخذت منه علم الطریقه و صحبت القاضی الامام ابن عصرون بدمشق و هو صحب
الشیخ حماد الدباس ببغداد و صحب
الشیخ عمار بن سر بن مطر بن سحاب البدلیسی الساکن باخلاط علی طرف من اطراف الروم قال صحبت ابا نجیب و اخذت منه علم الطریقه قال صحبت (…) حماد الدباس و اخذ منهما علم الطریقه و صحب ابو حامد الغزالی ابی ابا بکر النساج و اخذ منه علم الطریقه و صحب هو ابا عثمان المغربی و اخذ منه علم الطریقه و صحب هو ابا علی الکاتب و اخذ علم الطریقه و صحب هو ابا علی الرودباری و اخذ منه علم الطریقه و صحب هو ابا القاسم الجنید و اخذ منه علم الطریقه صحب هو السری السقطی خاله و اخذ منه علم الطریقه و صحب هو معروف الکرخی و اخذ منه علم الطریقه و صحب هو داود الطائی و اخذ منه علم الطریقه و صحب هو الحبیب العجمی و اخذ منه علم الطریقه و صحب هو الحسن البصری و اخذ منه علم الطریقه هذا هو الصحیح و من الناس من یقول صحب علی بن ابی طالب رضی اللّه عنه و اخذ من علم الطریقه و کما یصح ذلک اللّه اعلم و هو اخذ الولد (…) هذه علم الطریق و الخلوه و تلقین الذکر (…) ذلک من هذا الضعیف و انا اخذت ذلک من العلماء فی اقطار العالم من الامام ابی محمد محمود بن محمد بن العباس الخوارزمی و من
الشیخ روزبهان الکبیر الفارسی بمصر و من قطب الائمه و
شیخ الشیوخ عبد الرحیم و عثمان القواس و الی السعاده (…) و مودد الذهبی و هم ببغداد و عن
الشیخ عمار بن یاسر بن مطر بن سحاب البدلیسی باخلاط و عن محمد بن (…) و عن محمد السکوی بمرند و من الامام ابی العلا الحافظ و البرهان عبد اللطیف الصوفی (…) و شمس الائمه الدیلمی و قطبالدین النیشابوری و حیدر القزوینی (…) و عن الامام الحافظ ابی طاهر السلفی الصوفی بالاسکندریه عن (…) حجه الاسلام الطوسی المعروف (…) محمد الواحد کلهم تبریز و عن (…) بالبلاد و دخلنا بالتوکل و (…) و اللّه اعلم.
بسم اللّه الرحمن الرحیم: سواد الاجازه التی کتبها
شیخ الشیوخ قدوه اهل الحدیث نجم الکبراء ابو الجناب احمد بن عمر بن محمد بن عبد اللّه الصوفی الخوارزمی السعید الشهید رضی اللّه عنه
للشیخ سعد-الدین محمد بن المؤید بن ابی بکر بن الحسین بن محمد بن حمویه رحمه اللّه.
الحمد للّه رب العالمین و الصلاه علی رسوله محمد و آله اجمعین اما بعد و ان الولد الاعز البارع الورع المتقی سعدالدین جمال الاسلام و الطریقه حجه اللّه علی الاقران محمد بن المؤید بن ابی بکر الحموی بلغه اللّه آماله رزقه زیارت البیت وقف لوادی (…) و حفظ کتاب اللّه المنزل ثم اشتیاق الی سلوک طریقه الصدیقین فقصد زیاره هذه الضعیف باشاره الوالده عن عین التحقیق صانها اللّه فی الآخره کما صانها فی الدنیا (…) وصوله اخذ فی سلوک طریق التحقیق و (…) عن ساق الجد و (…) خلوات به اشاره هذا الضعیف الفقیر رزقه اللّه تعالی ما رزق خواص عباده السالکین الصادقین من الاولیاء الصدیقین حتی وصل الی الیقین و اشتم روائح الغایات و فواتح النهایات و ذاق طعم قوانین السیر و توقی المحتویات النفسانیه الی ملاذ الاخلاق الحمیده ثم من ذلک المقام الی الاحوال السنیه ثم من الاحوال الی محول الاحوال و شاهد ما کل اللسان عن وصف عظمه و کنه جبروته و عجایب ملکوته فله الحمد و المنه و الحول و القوه ثم راینا ان نبعثه الی الوالده رضی اللّه عنها لیقضی من بعض حقوق الوالده التی علی الاولاد فقد علم من مقاله رسول اللّه صلی اللّه علیه ان الجنه تحت اقدام الامهات و اذنا له ان یلقن الذکر لتنزید فی لواحنه و ان یجلس فی الخلوه بشرائطها کما شارطناه و اوصیه بکثره قراءه القرآن خاصه فی صلاه اللیل و المداومه علی ذکر اللّه بعد صلاه الفجر الی ان تطلع الشمس قید (…) و بعد صلاه العصر حتی تغرب الشمس و تکثر الصیام و المدامه علیه فان لم تستطع تصوم الاثنین و الخمیس و ایام البیض خاصه و ان لا ینام الا علی وتر و ان لا یمر علیه یوم اللّه مصدق فیه و لو بکعکه او بصله ممن یعلم انه یصلی فاوصیه بالاصلاح بین الناس و الامر بالمعروف و النهی عن المنکر علی وجه الرفق اللّه ان یتوقع شراب دواء من الامراء او غیره فان ذلک یوجب وهنا فی حرمه القرآن و السنه و المجانبه من اهل البدع و الاهواء انی علی رجاء ان یاذن (…) فیه صلاحه فی امرالدین و الدنیا و اوصیه ان یذکرنی فی صالح دعائه فی مظان الاجابه و یوصی مجید بذلک لانی بحمد اللّه نشت به مستغنی عن صالح دعائهم و اللّه المستعان و علیه التکلان و انی لبست الخرقه عن
شیخ الوری اسماعیل القصری رحمه اللّه عن محمد بن مانکیل عن داود بن محمد المعروف به خادم الفقراء عن ابی العباس بن ادریس عن ابی القاسم بن رمضان عن ابی یعقوب الطبری عن ابی عبد اللّه بن عثمان عن ابی یعقوب النهرجوری عن ابی یعقوب السوسی عن عبد الواحد بن زید عن کمیل بن زیاد عن علی بن ابی طالب کرم اللّه وجهه عن رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم و البسه الخرقه بشرطها (…) فیها و اذنت لو فی الباس الخرقه لمن رغب فیها و الحمد للّه رب العالمین و صلواته علی محمد و آله و اسرته و اما مجموعاتی فی کل فن من التفاسیر و الاحادیث و ما یجری فیها (…) و الاخبار و کذلک اجزت له اجازاتی و مناداتی من
مشایخی رحمهم اللّه و انا بریء من المؤل و التصحیف فلیرو عنی بشروط الصحه ان شاء اللّه تعالی.
قابل تذکر است که در تمامی اجازات
شیخ شهید ما نجمالدین کبری سند خرقه خویش را به حضرت
کمیل بن زیاد نخعی یار شهید و صاحب اسرار
علی امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) میرساند.
نجمالدین کبری را به القاب و کنیههای گوناگونی خواندهاند که در بعضی از تذکرهها دیده میشود و ما به طور فهرستوار متذکر خواهیم شد.
نجمالدین که برای آموختن
علم حدیث وطن را ترک فرموده مدتی در
همدان و
اسکندریه نزد بزرگان و اساتید علم حدیث تلمذ نمود و محدثی عظیمالشان گردید شبی به هنگام مراجعت در عالم باطن مفتخر به زیارت جمال حضرت رسولاللّه اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گردید و مشرف به شرافت صحبت حضرتش شد از آن بزرگوار استدعای لقبی نمود افتخار دادند مفتخرش فرمودند به
لقب ابوالجناب
مقصود از این
کنیه با عظمت اینست که
شیخ نجمالدین از ما سویاللّه اجتناب شدید نموده است.
در شرح مقامات حضرت
شیخ نجمالدین کبری مذکور است که وقتی حضرت
شیخ در بیابانی ذکرگویان رفتهاند ناگاه ذکر بر او مستولی شده مغلوب ذکر گشته و از غلبات و عظمت حضور مذکور و صدمات کلی مست شده و چرخ میزده ذکر میگفته اتفاقا چاهی در راه بود
شیخ در آن چاه افتادهاند حق جل و علاء چند شیر را فرستاده بر سر آن چاه آمدند و دست در پای یکدیگر زدهاند و یکی پای را فروگذاشته سوی
شیخ و حق تعالی خطاب فرموده که یا ابا الحارث دست در پای شیر زن و از چاه هستی یوسفوار بیرون آی که درویشان در مصر معنی مشتاق جمال تواند
شیخ دست اخلاص به رشته وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ زده ظاهر به دستیاری پای شیر از پستی چاه اضلال به اوج اقبال برآمدهاند پس بکلی ظاهر و باطنش از حضیض خاک به ذروه افلاک رسیده بر دریای قدم قطره وجودش پیوست و از خود محو گشت و چون اعتصام به
قرآن و
حدیث کرد از بلای این طوفان خلاصی یافت و در قرب سیر فیاللّه اختصاص یافته و ملقب به ابیحارث شد لاجرم هر کسی را از خودی خود خلاصی میداد و بیمجاهده و
ریاضت به مرتبه ولایت میرساند.
پس از دیدار بیست و پنج تن پیر طریقت به خانقاه
شیخ ابراهیم رفت هفت سال تمام چون فرزندی خلف خدمت
شیخ کرده روزی
شیخ وضو میساخت احمد (نجمالدین کبری) ظرف آورد
شیخ به شستن پایش آغاز کرد احمد آب روی پایش بریخت، ناگهان
شیخ حس کرد که عشق به احمد روی آورده دستور داد آبی را که با آن وضو ساخته است برگیرد و بنوشد احمد آب را نوشید و
علم حال و
علم قال بر او گشوده گشت در دم
شیخ به او لقب نجمالدین داد.
چون نجمالدین دارای علو همت و فراست بوده است او را نجم کبری (ستاره بزرگان) لقب دادهاند
و برخی بر آن عقیدهاند این لقب را
شیخالوری اسماعیل قصری به ایشان داده است.
نجمالدین با یک نگاه آتش به جانها میزد سوزی در دلها مینهاد که درمانی جز وصال نداشت آنقدر در آتش نگاه پرفروغ او میسوخت تا خاکستر خودی ننگینش را بر سر کوی قرب به باد داده، خلعت تشرف به کعبه وصال میپوشید و خود را در کنار یار احساس میکرد و آنگاه رحمت لقاءاللّه را احساس مینمود.
عاشق دیوانه چون خواهد که بیند روی یار
زلف او آشفته گر در پیچ و تابی میکند
تا جمال او عیان بینند مشتاقان اگر
پرده بردارد ز رخ فکر صوابی میکند
بارقه نگاه
شیخ سالک را به عالم جبروت و جلوه صفات الهی عروج میداد عاشق سینه چاکی که جز عشق سرمایهای نداشت تمام هستیاش عشق بود و الفبائی جز حرف ع، ش، ق عشق را فرا نگرفته بود در عروج به ملکوت اعلی عاشقان را به راز و نیاز مشغول میدید که نماز عشق میگزارند.
نجمالدین را ولیتراش خواندند چون در غلبات وجد نظر مبارکش به هرکه میافتادی نه تنها آتش به جانش میزد بلکه به مرتبه ولایت میرساندش
چنانچه گفتهاند بازرگانی به قصد تفریح به
خانقاه شیخ راه یافت در آن لحظه
شیخ را حالتی قوی بود نظرش بر آن بازرگان افتاد و او را به مرتبه
ولایت رساند
شیخ از او پرسید در کدام مملکت زندگی میکنی؟ گفت فلان جا،
شیخ وی را اجازه ارشاد نوشت تا در وطن خویش مردم را
ارشاد کند.
رضیالدین علیلالا در ایام سیر و سلوک که به
شیراز میرسد و به نزد
شیخ شطاح
روزبهان بقلی شیرازی میرود تا دست ارادت به او دهد و تحت تعلیم و تربیتش قرار گیرد، روزبهان بقلی شیرازی به رضیالدین علیلالا میفرمایدای کاش حوالت و تربیت و گشایش تو به ما بودی حوالت تو با
شیخ جهان نجمالدین کبری است.
فریدالدین عطار نیشابوری که از بزرگترین پروردههای مکتب عرفان کبروی است در آثار خویش به عظمت مقام پیر و مرادش
شیخ نجمالدین کبری اشاره نموده است و اشعاری را سروده که در آن
شیخ را با عنوان کبیر یاد فرموده است:
خواجه گوید سر مظهر گوش کن
جام از مظهر بگیر و نوش کن
بودماندر پیش نجمالدین شبی
آن که جز مرغان نبودش هم لبی
بد کبیر و او ز حق آگاه بود
در طریق اهل معنی شاه بود
و کمالالدین حسین بن حسن خوارزمی شارح مثنوی که از اعاظم و مشاهیر
مشایخ طریقت کمیلی کبروی
قرن نهم هجری است در تالیفات خویش که به فرمایشات
شیخ نجمالدین کبری تبرک جسته و استناد نموده
شیخ را با لقب
شیخ کبیر یاد نموده است.
حافظ حسین کربلائی بابا فرجی که از مشاهیر طریقه کمیلی کبروی عبداللهی (عنوانی است که از انتساب
مشایخ سلسلهای بر
سیدعبداللّه برزشآبادی استفاده میشود.) میباشد
شیخ نجمالدین کبری را با عنوان
شیخ کبری یاد کرده است.
رضیالدین علیلالا قبل از تشرف به حضور
شیخ نجمالدین کبری شبی در رؤیا دیده بود که پیر طریقهای نردبانی نهاده از زمین تا به عرش و دست مردم را میگرفت و بدان نردبان بالا میبرد و به عرش میرساند میپرسد این چه کسی است؟ میگویند
شیخ عالم نجمالدین کبری است که به این طریق خلق را به حضرت عزت عز شانه میرساند.
البته
شیخ سیفالدین باخرزی شاگرد
شیخ نجمالدین کبری نیز به
شیخ عالم شهرت دارد.
فیلسوف و دانشمند نامی
فخرالدین رازی که از معاریف فضلا و مشاهیر حکماء و سخنوران بوده در
فقه و
تفسیر و
کلام و
حکمت و
نجوم دارای مقام شامخی است به سال ۵۴۳ متولد و در سال ۶۰۶ هجری در
هرات در گذشته است
یکی از رویدادهای مهم زندگی او ملاقات با حضرت امامالعارفین نجمالدین کبری روحیلهالفداء است، این آشنائی و درک حضور حضرت
شیخ جهان در فخرالدین رازی انقلابی عظیم به وجود آورد.
فخرالدین رازی در سال ۵۸۷ الی ۶۰۲
در سن ۴۴ یا ۵۹ سالگی با تجلیلات خاصی وارد هرات شد با ورود او به هرات اعیان و اشراف به صورت بیسابقه استقبال کردند روز اول که ارکان سلطنت و اعیان مملکت حاضر بودند گفت: «اول واجب بر ارباب عقول، معرفت حضرت احدیت است و اعتراف به وحدانیت و بیشتر عوام از اهل ایمان و اسلام درین باب تقلید پیش گرفتهاند و قوانین و ادله قاطعه و براهین و حجج ساطعهای ورای ظهور القاء کرده و این ضعیف در اثبات این مطالب هزار دلیل اقامت کرده، میخواهم که به تقریر آن دلایل لبتشنگان این طریق را چاشنیای از شراب تحقیق چشانم و سرگشتگان بادیه طلب را به سرچشمه معرفت رسانم و در آن مجلس قریب صد دلیل با الفاظ عذب چون زلال سلسبیل از برای ارشاد ابنای سبیل تقریر فرمود در آن محفل بعضی از اصحاب سلطانالاولیاء و برهانالاصفیاء قطبالاقطاب
شیخ نجمالدین ابوالجناب الکبری حاضر بودند چون به حضور حضرت
شیخ اعلی درجته فی العلیین بعضی مقالات را عرضه کردند
شیخ فرمودهاند که کاشکی ما نیز از فوائد آن مجلس مستفید میشدیم.
از طرفی فخررازی هم به دوستان خود گفته بود: آیا کسی هست که به دیدن من نیامده باشد؟ گفتند: مردی گوشهنشین هست که به جائی نمیرود و از دنیا و اهل دنیا قطع علاقه کرده و نجمالدین کبری نام دارد. فخررازی گفته: تمام مردم بدیدن من آمدهاند من که مردی واجبالتعظیم هستم و
شیخالاسلام و مرشد، چرا به دیدن من نیامده است.
وقتی هم شنید که حضرت
شیخ جهان نجمالدین کبری پس از شنیدن موضوع سخنرانی او در جمع امراء لشکری و کشوری فرموده است: «کاشکی ما نیز از فوائد آن مجلس مستفید میشدیم».
در مجلس معارفهای که دوستان بر پا نموده بودند تا دو مرشد شریعت و طریقت بهم برخورد کنند
فخررازی به سعادت ملاقات
شیخ جهان نجمالدین کبری مشرف شد. میگوید: «من با
سلطان محمد خوارزمشاه چون به خدمت حضرت
شیخ مشرف میشدیم شوکت و عظمت و سلطنت سلطان مذکور در جنب پادشاهی فقر حضرت
شیخ چون ذره در پیش آفتاب مینمود».
فخررازی از موضوع (دیدن نکردن حضرت نجمالدین کبری از خود) پرسید؟
شیخ نجمالدین کبری فرمود: من مرد فقیرم و در دیدار و عدم دیدار من تشریف و نقصانی بهوجود نمیآید. فخررازی گفت: جوابی شاعرانه دادی و از آنجا که شریعت و طریقت روبرو میشوند بهتر است حقیقت را راه دهیم تا موضوع خوبتر روشن شود
شیخ فرمود: دیدار شما چرا واجب است؟ فخررازی گفت: برای اینکه من پیشوای مسلمانانم و از جانبی مرد عالمی میباشم.
شیخ فرمود: اول العلم معرفه الجبار تو خدای خود را چگونه میشناسی؟ فخررازی گفت: به صد دلیل.
شیخ فرمود:
برهان و
استدلال برای آنست که
شک را از میان بردارد (ا فی اللّه شک فاطر السموات و الارض) خدای تعالی در دل
بندگان خود نوری تابیده است که گاهی شک نکنند و از دلیل و برهان بینیاز باشند. این سخن برای فخررازی تاثیر عمیق کرد و اولین بار است که او در مقابل منطق نجمالدین کبری سر فرومی آورد زیرا با هرکه در مباحثه را گشوده غالب آمده است
فخررازی از آنجا که حمیت دانشمندی است قهر مستولی شد از
شیخ سؤال کرد بعم عرفت اللّه؟ به چه شناختی خدای را؟ به واردات قدسی و مشاهدات انسی
که عقلها از درک آن عاجزند.
فخررازی میگوید: این جوابی بود که اصلا در مقابل هیچ نتوانستم گفت
فخررازی گفت: این بر من چه حجت باشد؟
شیخ فرمود: ما لکم لا تعرفون لسانکم انتم قلتم بم عرفت و ما قلتم بعم تعرفوننی یعنی چیست شما را که در آداب بحث و جدال که در طریقه اهل قیل و قال است توجیه مرعی نمیدارید، شما از سبب شناختن من پرسیدید نه از شناسا گردانیدن و الزام حجت بر خود لاجرم در مقام منع این بر من حجت نیست گفتن از طریقه توجیه بیرون است.
خدای را به خدای توان شناخت که: «عرفت ربی بربی» به چراغ آفتاب را نتوان دید
فخررازی بهغایت متاثر شد و سؤال کرد که مرا چگونه آشنای حق میگردانی و بهکدام وسیله بهمقام معرفت میرسانی؟
شیخ فرمود: به طریق اطاعت و بذل طاقت، بهقدر استطاعت و به خلع لباس وجود و در مقام مشاهده فانی گشتن از شهود و افتخار مجازی را که عبارت از ناموس فخررازی است، بیرون در گذاشتن و در خلوتخانه راز علم نیازمندی در محبت بینیاز بر افراشتن و نامه هستی در نوشتن و در اوان ظهور الوهیت متحقق بهحقایق این گشتن
فخررازی میگوید هیچ نتوانستم گفت در خاطرم گذشت که آیا
شیخ را معلوم شده است که من هزار دلیل در
وحدانیت الهی نوشتهام. حضرت
شیخ را بهنور ولایت ظاهر شده فرمود که: من از آن دانا بیزارم که خدای را به استدلالات عقلی شناسد فیالحال در قدم
شیخ افتادم و مرید شدم
دست ارادت
شیخ گرفت و به تلقین ذکر و تعلیم طریق توجه به خلوت در آمد و به نفی خواطر مشغول شد و حضرت
شیخ مراقب حال او میبود و امام را خاطر به مانوسات اوراد، دقایق تنزیل و حقایق تاویل و اسرار ریاضی و معقول و غوامض فروع و اصول و بدایع معانی و ودایع حکم قرآن میل میکرد
فریاد زد که مرا تحمل نیست درویشی نخواهم مرا بحال خویش بازآر
و چون دل را که خلوتخانه یار است از اغیار خالی نتوانست کردن به بهانه تجدید وضو از خلوت بیرون رفت و فیالحال متوجه هرات گشت.
دل نگهدارید ای بیحاصلان
خاصهاندر صحبت صاحبدلان
معرفت الهی همچنانکه حضرت
شیخ جهان فرمودند اگر چه به واردات قدسی و مشاهدات انسی است اما از سپردن طریق عبودیت از بذل و طاعت و تصفیه باطن و
تزکیه نفس چاره نیست و فخررازی نتوانست آنچه در سینه داشت دربازد و از یاد ببرد به بهانه وضو خلوتخانه را ترک گفته به هرات رفت، پس از این ملاقات بود که امامالمتکلمین هرات در شک و تردید بسر میبرد و با تمام مشغولیات که داشت نتوانست آن رویداد مهم زندگیش را فراموش کند از برکات تشرف به حضور حضرت
شیخ نجمالدین کبری بود که سرانجام نیکو حاصلش گشت.
مایل هروی مینویسد: «میگویند وقتی نجمالدین کبری در
خوارزم آفتابه گلی به دستش بوده میخواست وضو بسازد به حیرت رفت و همانطور آفتابه به دستش بود بعد از لحظه یکباره آفتابه به زمین رسید گفت الحمدللّه، مریدان از موضوع پرسیدند که سبب مکث و تفکر
شیخ چه بود؟
شیخ نجمالدین کبری گفت: من میدیدم که فخررازی هنگام وفات میخواهد جان به جان آفرین تسلیم کند با شیطان در مجادله فکری گرفتار است و شیطان میخواست او را در بحث و استدلال مجاب کند و
ایمان او را به غارت برد ولی دیدم که
شیطان مغلوب شد و فخرالدینرازی ایمان به سلامت برد وقتی که مریدان او همان روز و ساعت را معلوم نمودند که با همان ساعت و روز امام فخرالدینرازی فوت شده است.
طریقت کبرویه منسوب به
شیخ شهید نجمالدین کبری است که نسبت خرقه ارشاد و خلافت ایشان به واسطه
شیخالوری کهفالدین اسماعیل قصری به کمیل بن زیاد نخعی تابعی مشهور و یار شهید علی امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) میرسد که در صفحات قبل به آن اشاره نمودیم ولی چون عدهای از
مشایخ نسبتشان به
شیخ نجمالدین کبری میرسد بهطور فهرستوار به آن اشاره میکنیم:
سهروردیه: منسوب به
شیخ شهابالدین ابو حفص سهروردی است که هر چند تکامل مقامات معنوی او نزد عموی بزرگوارش بوده است لکن خرقه ارشاد و خلافت از دست
شیخ نجمالدین کبری پوشیده است.
سهروردیه ملتانیه منسوب به
شیخ بهاءالدین ذکریا ملتانی:
سهروردیه بزغشیه: منسوب به نجیبالدین
علی بزغش شیرازی.
سهروردیه یسویه: منسوب به
شیخ احمد یسوی.
سهروردیه رجائیه: منسوب به
شیخ علی الرجاء.
سهروردی ملتانیه جمالیه: منسوب به
شیخ جمالالدین اردستانی.
سهروردیه ملتانیه عراقیه: منسوب به
شیخ فخرالدین عراقیسهروردیه ملتانیه جلالیان: منسوب به
سیدجلال جلالیان.
سهروردیه ملتانیه هرویه: منسوب به امیرحسین رکنالدین عالم بن ابیالحسین هروی مشهور به سادات.
سهروردیه ملتانیه جلالیه: منسوب به
سیدجلال اعظم بخاری.
سهروردیه ملتانیه ناگوریه: منسوب به
شیخ قاضی
حمیدالدین ناگوری.
کبرویه حمویه: منسوب به
سعدالدین حموی.
کبرویه مولویه: منسوب به
جلالالدین خراسانیکبرویه جندیه: منسوب به
بابا کمال جندی.
کبرویه جمالیه زاهدیه صفویه: منسوب به
شیخ صفیالدین اردبیلی.
کبرویه خلوتیه: منسوب به
شیخ محمد خلوتی که خرقه ارشاد از نجمالدین کبری دارد.
کبرویه زاهدیه سیاه پوشیه: منسوب به
شیخ محمد سیاهپوش.
کبرویه باخرزیه: منسوب به
شیخ سیفالدین باخرزی.
کبرویه علاءالدولویه. منسوب به
شیخ علاءالدولویه سمنانی که بهوسیله
شیخ اسماعیل لیسی ادامه یافته است.
کبرویه مغربیه: منسوب به
شیخ محمد شیرین مغربی.
کبرویه شطاریه: منسوب به
شیخ عبداللّه شطاری.
کبرویه همدانیه: منسوب به
سیدعلی همدانی که بهوسیله چهل تن از جانشینانش
در سراسر
هند و
پاکستان و
مغرب و مصر و
سوریه و
الجزایر ادامه یافته است.
کبرویه عبداللهیه: منسوب به سیدعبداللّه برزشآبادی.
کبرویه نوربخشیه: منسوب به غوث اعظم سیدمحمد نوربخش.
کبرویه نوربخشیه نوریه: منسوب به
شیخ شمسالدین لاهیجی شارح
گلشن راز.
کبرویه نوربخشیه همدانیه: منسوب به پیر محمد همدانی.
کبرویه نوربخشیه فیضبخشیه سدیریه:
منسوب به
شیخ سدیری.
کبرویه نوربخشیه فیضبخشیه عراقیه: منسوب به میرشمسالدین عراقی
تا عصر حاضر ادامه دارد.
کبرویه نوربخشیه مهرعلیشاهی: منسوب به
شیخ علیمحمد همدانی مهر علیشاه
تا عصر حاضر ادامه دارد و ایشان در حیات هستند.
کبرویه نوربخشیه عراقیه عون علیشاهی: منسوب به عون علیشاه پاکستانی
تا عصر حاضر ادامه دارد.
نعمتاللهیه در کبرویه:
مشایخ خرقه و حدیث این سلسله جلیله از دو طریق به سلسله مبارکه کمیلیه کبرویه میپیوندد.
طریق اول: جناب
شاه نعمتاللّه ولی از
شیخ عبداللّه یافعی او از
شیخ نورالدین علی صوفی طوالشی او از
قطبالدین فقیه بصال او از
شیخ رشیدالدین بغدادی او از
شیخ شهابالدین
ابوحفص سهروردی او از
شیخ شهید نجمالدین کبری.
طریق دوم: طریق حدیث جناب شاه نعمتاللّه ولی از
شیخ عبداللّه یافعی او از رضیالدین ابراهیم او از امام عزالدین فارقی او از ابوالعباس احمد بن محمد بن علی اصفهانی او از
شیخ نجمالدین رازی او از
شیخ شهید نجمالدین کبری.
نسیم بینیازی الهی وزیدن آغاز کرد، قوم غارتگر وحشی
تاتار به خوارزم میرسیدند.
شیخ نجمالدین اصحاب و مریدان کامل را که میبایستی فردا میراثدار عرفان عظیم او باشند امر فرمود که به بلاد خویش روند. آنان از ساحت اقدس پیر خویش استدعای عاجزانه نمودند تا
شیخ بر آنها منت گذارده خوارزم را ترک کند لکن
شیخ میفرماید: مرا اذن نیست و میباید در اینجا شهید شوم.
چنگیز و اولادش قبل از رسیدن به خوارزم در
بخارا توقفی نمودند و قاضیخان را که اعلم علمای آن دیار بود با خویش به خوارزم آوردند و چون به خوارزم رسیدند قاضیخان به آنها گفت که سلطان
المشایخ شیخ نجمالدین کبری اینجاست با ایشان و مریدان ایشان گستاخی نتوان کرد، پسران چنگیز خان که سرخیل آن لشکر بودند قاضیخان را به رسالت نزد حضرت
شیخ فرستادند که ما را با شما و مریدان شما کاری نیست.
شیخ لطف فرمایند تا متعلقان و مریدان بیرون آیند که مبادا ندانسته امری واقع شود. قاضی آمد و پیغام گزارد.
شیخ در جواب فرمود: که هفتاد سال در زمان خوشی با خوارزمیان بودم. در وقت ناخوشی از ایشان تخلف کردن بیحرمتی باشد لشکر به خوارزم حمله کرد
شیخ نجمالدین کبری با شهامت و ایمانی ذاتی در برابر
دشمن دلیرانه به
جنگ پرداخت تا عاقبت به سن ۷۸ سالگی در سال ۶۱۸ با تیری که به سینه مبارکش زده شده به ملاء اعلی عروج فرمود، و جمله منصور کبری ۶۱۸ ماده تاریخ اوست.
نجمالدین کبری در کنار تدریس
علوم عالی اسلامی که حوزه بسیار مجلل و با شکوهی را تشکیل میداد و تربیت قابلان و ارشاد طالبان و دستگیری عاشقان بنا بر تقاضای شیفتگان و ارادتمندان خویش آثاری را پیرامون مسائل
عرفان اسلامی تالیف فرموده است.
خوشبختانه برخی از آن میراث درخشان در کتابخانههای دنیا موجود و تعدادی از آنها تنها نامشان محفوظ مانده است. کتاب حاضر یکی از مهمترین آثار موجود از حضرتش به شمار میرود که مبدا تحقیقات عالی مشاهیر عرفان محسوب میشود، این اثر مهم ولی ناشناخته عرفان اسلامی را در سال ۱۹۵۷ میلادی دکتر فریتز مایر شرقشناس معروف آلمانی با مقدمهای به زبان آلمانی منتشر نمود که یک نسخه آن در
کتابخانه مجلس شورای اسلامی موجود بود با راهنمائی و محبت دانشمند محترم آقای عبدالحسین حائری به آن دست یافتم و چون میخواستم ترجمه این اثر نفیس از هر عیب و نقصی مصون باشد از مترجم پرکار، دانشمند بزرگوار آقای حاج
شیخ محمدباقر ساعدی خراسانی خواستم که زحمت ترجمه را تقبل کنند و ایشان پذیرفتند و با محبت انجام دادند.
امیدوار چنانم که این توفیق همیشه رفیق شفیق باشد «این دعا را از همه اهل جهان آمین باد».
خاک پای
شیعیانحسین حیدرخانی مشتاقعلی
سایت علما و عرفا، برگرفته از مقاله «نجمالدین کبری»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۰۲/۲۷.