نافع بن ازرق
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
از نام آوران سده اول هجری میتوان از نافع
بن ازرق نام برد که توانست با نظریاتش رئیس فرقهای از
فرق اسلامی گردد و
رهبر و بنیانگذار فرقۀ
خارجی ازارقه بود.
ابن حزم نام کامل او را اینطور بیان میکند: نافع
بن ازرق بن قیس
بن نهار
بن انسان
بن انسان
بن اسد
بن صبرة
بن ذهل
بن دول
بن حنیفة بکری وائلی
که اهل
بصره بود و در این
شهر بزرگ شد، هر چند که اصالتا
رومی بود، چرا که
پدر او از بردههای رومی بود که به این دیار منتقل شد و حرفه
آهنگری میدانست. البته در کتاب
فتوح البلدان بلاذری، مطلبی نقل شده که با این گفته در بالا مخالف است. در آنجا آمده است که گفتهاند که ابن
ازرق از
بنی حنیفه و غیر از
ازرقی بوده و آن
ازرقی که از
طائف به عنوان برده، نزد
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمده، شخص دیگری بوده است.
نافع
بن ازرق در سال ۶۵ هجری یا ۶۸۵ میلادی به دنیا آمد و بعد از گذران
دوره کودکی به یادگیری
علوم دینی پرداخت و از
صحابه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) استفاده نمود. او نخستین کسی بود که با ابداع برخی آرای خاص باعث
تفرقه و انشعاب در میان
خوارج گردید.
.ابوراشد نافع
بن الاروق
بن قیس
بن نهار از نسل بنی حنیفه و از قبیلۀ
بکربن وائل بود.
به روایت
ابومخنف، وی از خاندان
حنظله و از
قبیله تمیم بود.
بنابر گزارشی دیگر، نافع فرزند آهنگری رومی بود که در طائف ساکن بود و نافع از
موالی بنیحنیفه بود.
ملطی به جای نافع از عبدالله
بن ازرق یاد کرده است.
ظاهراً نافع
بن ازرق در علوم دینی، به ویژه
تفسیر قرآن، تبحر داشته، زیرا در اینباره با
عبدالله بن عباس مباحثاتی کرده است.
هنگام ولایت
عبید الله بن زیاد در
عراق، نافع
بن ازرق از شخصیتهای برجسته و فعال خوارج شمرده میشد. رهبران خوارج در بصره در جوار محلۀ
بنیحنیفه گرد میآمدند و دربارۀ مسائل دینی، قرآن و ظلم و جور
بنی امیه بحث میکردند. عبید الله
بن زیاد بسیاری از
خوارج بصره را به
زندان انداخت.
برای گریز از فشارهای ابنزیاد، به ویژه پس از کشتار
مرداس بن ادیه در سال ۶۱، بزرگان خوارج بصره تصمیم گرفتند به قیام
ابن زبیر در
مکه بپیوندند. نافع
بن ازرق و دیگر خوارج همراه وی در ماجرای
حره به ابن زبیر یاری رساندند، ولی پس از
جنگ، خوارج بر سر اصول اعتقادی خویش با ابن زبیر اختلاف یافتند و از وی جدا شدند. جمعی از آنان به
یمامه رفتند و گروه دیگر به بصره بازگشتند، که نافع
بن ازرق،
عبد الله بن صفار،
عبد الله بن اباض،
حنظلمه بن بیهسی و پسران ماخور جزو ایشان بودند.
نافع و همراهانش به محض رسیدن به بصره، به دستور ابنزیاد دستگیر و زندانی شدند.
پس از مرگ
یزید، اگر چه مردم بصره با ابن زیاد
بیعت کردند، ولی از قدرت وی بسیار کاسته شد و در پی اصرار مردم، مجبور شد بسیاری از خوارج، از جمله نافع، را از زندان آزاد کند.
نافع پس از رهایی از زندان در
محله مربد، از محلات شهر بصره، مستقر شد و گروهی از خوارج گرد وی آمدند.
در این حین، بین قبایل اصلی ساکن بصره، یعنی ازد و ربیعه و مضر، جنگی شدید درگرفت، به طوری که
ابنزیاد از آنجا گریخت و شهر بدون حاکم گشت. این جنگ با قتل
مسعودبن عمر عتکی، رئیس قبیلۀ ازد، در
شوال سال ۶۲ به اوج خود رسید.
بیشتر خوارج، به ویژه کسانی که اطراف نافع بودند، ازجنگهای قبیلهای بصره دوری گزیدند و با استفاده از فرصت به وجود آمده، به سامان دادن نیروهای خویش پرداختند.
سرانجام، قبایل بصره با یکدیگر سازش کردند و پس از انتخاب
عبد الله بن حارث هاشمی (معروف به ببه) به فرمانروایی خویش، به مقابله با خوارج پرداختند. نافع و یارانش، که در این زمان حدود سیصد تن میشدند، ماندن در بصره را جایز ندانستند و به سوی
اهواز عزیمت کردند.
او در ابتدا از شاگردان و اصحاب
عبدالله بن عباس بود و از محضر او بهرهمند میشد
و از مباحثات او با ابن عباس مطالبی نیز نقل گردیده که اهم این مباحث، در باب قرآن و
تفسیر و
لغت بود که برخی از این بحثها به دست ما رسیده است.
بعد از مدتی خود دارای تفکرات مختص به خود شد و یارانی را نیز به دور خود جمع نمود. اولین قیامیکه او در آن شرکت داشت، در
قیام عبدالله بن زبیر بر علیه شامیان، در دوران
خلافت یزید بن معاویه بود به این صورت که پس از آگاهی از کار عبدالله
بن زبیر، با یارانش به
مکه رفت. او به یاران خود گفت:
«
خداوند کتاب را بر شما نازل و
جهاد را بر شما
واجب کرده و شما را به
جنگ گمراهان با
حجت و
برهان ملزم کرده و حال اینکه
ستمگران شمشیرها را آخته و بکشتن شما بکار بردهاند.هان! برخیزید سوی آن مرد که در مکه قیام کرده برویم اگر او با ما هم عقیده باشد ما هم در صف او قرار گرفته نبرد و جهاد خواهیم کرد و اگر با ما هم عقیده نباشد ما او را از
خانه خدا دور و بیرون خواهیم کرد».
همچنین زمانی که دید نظر عبدالله
بن عباس با تفکرات او یکسان است، در جنگ شرکت کرد.
بعد از این جنگ و بعد از
مرگ یزید
بن معاویه،
وی با یارانش از عبدالله سؤالاتی درباره
عثمان بن عفان، خلیفه مقتول، پرسید و با
دفاع شدید عبدالله از عثمان مواجه شد و حتی گفت که با تولای عثمان باقی و با دشمنانش
دشمن است، لذا بعد از این اتفاق و بیزاری عبدالله
بن زبیر از نافع و یارانش، او به همراه یاران خود به
بصره رفت و در مدتی کوتاه بسیاری از بزرگان خوارج به او پیوستند و بعد از آشوبی که در بصره بر سر
قتل مسعود بن عمرو به وقوع پیوست، نافع از این فرصت استفاده کرد و بر
قدرت و شوکت خود افزود.
خوارجی که در
زندان عبیدالله ابن زیاد بودند، از زندان آزاد، و به نافع پیوستند
و به این صورت او سپاهی از خوارج به وجود آورد. البته در برخی کتب اینطور آمده که خود نافع
بن ازرق نیز در زندان بود که با درخواست مردم بصره، او به همراه برخی از خوارج همچون عبیدالله
بن ماحوز و قطری
بن فجاءة مازنی، آزاد شد و بعد از
آزادی دست به سرکشی و تشکیل حزب نمودند.
این خوارج که به فرماندهی نافع
بن ازرق، خواهان جنگ با دولت وقت بودند، بدان جهت که رئیسشان نافع
بن ازرق است، به
ازارقه معروف شدند.
کار آنان در سال هشتاد بالا گرفت.
نافع در ابتدا با چهل نفر، دست به قیام زد
که در ادامه بر
سپاه او افزوده شد.
با ایجاد سپاه و یافتن قدرت به سوی
ایران حرکت کرد و به راحتی
اهواز را به تصرف در آورد و در آنجا
خراج برقرار کرد و ادعای
خلافت نمود و خود را
امیرالمؤمنین لقب داد
و در مدتی کوتاه بر مناطق
فارس و
کرمان نیز دست پیدا کرد
و به سبب اعتقاداتی که داشت، (در ادامه به آن پرداخته میشود) کشتار بدی در این مناطق به راه انداخت به حدی که
زنان و
کودکان را نیز از دم تیغ گذراند.
با قدرت گرفتن نافع، والی بصره احساس
خطر کرد، چرا که مطمئنا این شهر نیز از اهداف نافع بود، لذا سپاهی را به فرماندهی مسلم
بن عبیس
بن کریز به سوی ایران فرستاد که این سپاه متحمل شکست سختی از یاران نافع شدند و مسلم نیز کشته شد
و حتی برخی منابع آوردهاند که نافع نیز در همین جنگ کشته شده و
طبری نیز آورده که سلامه باهلی، ادعای کشتن نافع را داشت،
بعد از شکست مسلم
بن عبیس، والی بصره متحمل شکستهای دیگری نیز شد. وی در چند نوبت سپاه به سوی نافع فرستاد که همه آنان شکست خوردند. بعد از مسلم، ابتدا عثمان
بن معمر قرشی به همراه سپاهش رفت.
طبری به نقل از
محمد بن زبیر مینویسد: عبیدالله
بن عبیدالله، برادرش عثمان
بن عبیدالله را با سپاهی به مقابله نافع
بن ازرق فرستاد که در دولاب با آنها تلاقی کرد، عثمان کشته شد و سپاهش هزیمت شد.
بعد از شکست او، عمر
بن عبدالله
بن معمر تمیمی با سپاهش به جنگ نافع رفت که او نیز با شکست مواجه شد و بعد از او سپاه حارثة
بن بدر غدانی نیز به وسیله سپاه نافع
بن ازرق با شکست مواجه گردید و همه این فرماندهان نیز در این جنگها کشته شدند.
عبدالله
بن زبیر،
مهلب بن ابیصفره را برای نبرد با نافع راهی نمود. مهلب نیز با سپاه خود به اهواز رفت و در ناحیه سلّی با یاران ابن
ازرق روبرو شد و جنگ سختی در گرفت که تا
شب طول کشید. در این جنگ بسیاری از خوارج به
قتل رسیدند، زیرا در وسط جنگ، ضربه محکمیبه مهلب خورد که موجب بیهوشی وی گردید و بین سپاه پخش شد که امیر مرده است و لذا سپاه مهلب بر کوشش و انتقامگیری خود افزودند و به این سبب، تعداد بالایی از خوارج کشته شدند
و نافع نیز در این جنگ کشته شد.
تاریخ
مرگ نافع و این حادثه را ماه
جمادیالآخر سال شصت و پنج ذکر میکند.
در واقع بعد از این جنگ شیرازه قدرت ازارقیان از بین رفت و دیگر نتوانستند قدرت زیادی بعد از این جنگ به دست بیاورند و با ایجاد اختلاف در سپاه
ازارقه، آنان رو به نابودی رفتند.
بعد از نافع، عبدالله
بن ماحوز که از ایرانیان بود به فرماندهی رسید؛
اما او نیز زود کشته شد. ابناثیر در کتاب خود مینویسد: برخی از
علماء تاریخ گفتهاند که
ازارقه پس از قتل قطری و عبیده که هر یک رئیس خوارج بعد از نافع بودند، نابود شد. آنان به دستور حجاج کشته شدند.
او که به عنوان رئیس
ازارقه که فرقهای از خوارج است، مشهور گردیده دارای عقاید خاصی بود که او را از سایر فرق جدا میساخت. این فرقه در میان دیگر فرق خوارج در
غرور و
سرکشی شدیدتر بودند و با مخالفان خود به
خشونت بیشتری برخورد میکردند.
وی از عثمان بیزاری میجست و به یارانش میگفت اگر کسی از عثمان بیزاری بجوید دوست شماست و الا دشمن شما به شمار میآید.
نافع
بن ازرق همه
مسلمانان را ـ جز یاران و پیروان خود ـ
کافر و
مشرک میدانست و ریختن
خون آنان را حتی کودکان و زنان را مباح میدانست همانطور که در قتل عام مردم فارس و کرمان به آن اشاره گردید.
حضور در
نماز غیر
ازارقه و همینطور خوردن ذبایح آنان را تقبیح مینمود و
ازدواج با آنان و توارث با آنان را
حرام میدانست. در علت این
حکم، او به یاران خود میگفت: خدای تعالی چنین فرموده: «بَراءَةٌ من الله وَ رَسُولِهِ اِلَی الَّذِینَ عاهَدْتُمْ من الْمُشْرِکِینَ؛
بیزاری خداست و
پیغمبر او از آن کسان از مشرکان که با ایشان
پیمان بستهاید» و هم فرموده: «لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتَّی یُؤْمِنَّ؛
زنان مشرک را (به زنی) مگیرید تا
ایمان آورند، که
خدا دوستیشان و اقامت با ایشان و قبول شهادتشان و آموختن علم
دین از ایشان و ازدواج با ایشان و مواریثشان را
حرام کرده او در مورد کودکان میگوید که در حکم
پدر هستند، لذا فرزند مشرکان نیز مشرکند و تا ابد در
آتش هستند»
وی سخت مخالف
تقیه بود و آن را
جایز نمیدانست
و کسانی را که توانایی جنگ داشتند و به جنگ نمیرفتند را کافر میدانست و خونشان را
مباح عنوان مینمود. نافع در نامهای به نجدة
بن عامر به صراحت، خوارج قاعد (خانهنشین بدون عذر) را
تکفیر کرد و کشتن آنان را واجب نمود.
همچون سایر فرق خوارج، مرتکب کبیره را کافر میدانست و علاوه بر آن، آنان را مشرک هم میدانست و دست
دزد را در هر صورت، چه دزدی او کم باشد یا زیاد، حکم قطع ید میداد. جالب اینجاست که با این همه حکمهای افراطی، در مورد
زانی محصن معتقد بود که حد
رجم از او ساقط است،
دلیل آن را هم اینطور بیان میکنند که در قرآن بحثی از حد رجم نیامده و از
سنت نیز حدیثی بیان نگردیده است.
از جمله اعتقادات نافع و پیروانش این است که حد
قذف را فقط برای کسی که به زن پاکدامنی نسبت
زنا بدهد، ثابت است؛ ولی اگر به مردان پاکدامن این نسبت را بدهد حدی ثابت نمیشود.
او با اینکه مرتکب
گناه کبیره را کافر میداند؛ ولی در مورد
پیامبران قائل به امکان ارتکاب گناه از سوی آنان است و میگوید که ممکن است، پیامبران نیز مرتکب گناهان کبیره و
صغیره شوند.
همزمان با مهاجرت نافع و پیروانش به اهواز، وی عقاید جدیدی مطرح کرد و بنا بر روایات منابع
ملل و نحلل، نخستین اختلافِ میان خوارج را به وجود آورد.
نافع عقاید افراطی داشته و گفته شده که تحت تأثیر یکی از موالی، به نام
ابو وازع راسبی، این اندیشه را ابراز کرده است.
نافع منطقهای را که خود و هوادارانش در آن ساکن بودند «دارالهجرت» و مناطق محل سکونت مخالفان را «دارالکفر» میخواند و ساکنان آن را کافر میدانست، مگر اینکه از آنجا خارج شوند.
نافع
بن ازرق پس از نظریه پردازی جدیدش در اهواز، از خوارج بصره خواست تا به وی بپیوندند. خوارج بصره، پس از اطلاع از آرای نافع، واکنشهای متفاوتی به وی اتخاذ کردند که به ظهور انشعابات جدید در جنبش خوارج و پیدایش فرقههای
اباضیه و
بیهینه انجامید.
عبد الله بن اباض و
عبد الله بن صفار، از بزرگان خوارج، عقاید معتدلتر ولی متفاوتی نسبت به آرای نافع داشتند و در بصره ماندند. اختلاف این دو باعث شد خوارج هرچه بیشتر به ابن
ازرق بپیوندند و بنابراین بسیاری از آنان به
اهواز مهاجرت کردند.
اما عقاید سختگیرانه و افراطی نافع برخی از همراهانش را از وی دور کرد.
نجدة بن عامر از یاران نافع بود که با بدعتهای وی مخالفت کرد و به
یمامه رفت و فرقهای دیگر بنیان نهاد و خوارج آنجا با وی
بیعت کردند.
بعد از اینکه نافع در اهواز مستقر شد و عدهای از خوارج بصره به وی پیوستند،
قدرت پیروان نافع بالا گرفت. نافع بر مناطق اهواز و پیرامون آن مسلط گشت و عمال حکومتی را از آنجا بیرون راند و خوارج این مناطق را به نفع خویش مصادره کردند.
در سال ۶۵، نافع تمام سواد را گرفت و به سوی بصره پیش رفت.
مردم بصره خصوصاً رؤسای قبایل و اشراف که منابع
ثروت خویش، یعنی خراج و مالیاتهای سواد و اهواز، را از دست رفته میدیدند، اختلاف خویش را کنار گذاشتند و برضد
خوارج و نافع متحد شدند.
عبدالله بن حارث هاشمی، حاکم منتخب مردم بصره،
مسلم بن عبیس را به فرماندهی جنگ با
ازارقه گمارد. وی خوارج را تا نزدیکی اهواز به
عقب راند و در ناحیۀ دولاب
با خوارج نبرد شدیدی در گرفت. مسلم
بن عبیس و نافع
بن ازرق کشته شدند، ولی نبرد بین بصریان و خوارج چند روز دیگر ادامه یافت.
فرماندهان بعدی، یعنی
حجاج بن باب حمیری سردار بصریان و
عبد الله بن ماحوز، نیز کشته شدند.
پیروان نافع
بن ازرق، که به
ازارقه مشهور شدند، بهرغم غلبۀ نسبی در جنگ دولاب، متحمل ضربات سختی گشتند. با وجود این، قدرت و اهمیت آنان تا حدود پانزده
سال بعد در نواحی
عراق و جنوب
ایران تداوم یافت.
(۱) ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، چاپ قاهره.
(۲) ابناثیر، الکامل فیالتاریخ، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۹۶۵.
(۳) ابنحبیب، اسماءالمغالتین، چاپ کسروی حسن، بیروت ۱۳۸۰.
(۴) ابنحزم اندلسی، الفصل، چاپ بغداد.
(۵) ابنقتیبه الدینوری، المعارف، چاپ ثروت عکاشه، قاهره.
(۶) ابنعبدربه، العقد الفرید، چاپ مصطفی محمد، قاهره ۱۳۵۳/۱۹۳۵، اشعری، مقالات الاسلامیین، چاپ هلموتریتر، بیروت ۱۴۰۰/۱۹۸۰.
(۷) ابوحنیفه دینوری، اخبارالطوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره ۱۳۸۰/۱۹۶۰.
(۸) بلاذری، فتوحالبلدان، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۶۶.
(۹) بلاذری، انساب الاشراف، چاپ محمود فردوس اعظم، دمشق ۱۹۹۸.
(۱۰) بغدادی، الفرق بین الفرق، چاپ محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت.
(۱۱) خلیفة
بن خیاط، تاریخ خلیفة
بن خیاط، چاپ سهیل زکار، بیروت.
(۱۲) شهرستانی، ملل و نحل، چاپ محمد سیدکیلانی، قاهره ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
(۱۳) طبری، تاریخ طبری.
(۱۴)
یعقوبی، تاریخ
یعقوبی، چاپ بیروت.
(۱۵) مبرد، الکامل فیاللغه و الادب، چاپ احمد محمدشاکر، قاهره ۱۹۳۷.
(۱۶) محمدرضا حسن، فرقة الازارقه، نجف ۱۹۷۴.
(۱۷) مسعودی، مروجالذهب، چاپ شارلپلا، بیروت ۱۹۷۹.
(۱۸) ملطی، التنبیه و الرد، چاپ زاهد
بن الحسن الکوثری، قاهره ۱۳۷۶.
(۱۹) یاقوت حموی، معجمالبلدان، چاپ بیروت.
(۲۰) یولیوس و لهاوزن، الخوارج والشیعه، ترجمه عبدالرحمان بدوی، کویت ۱۹۷۶.
(۲۱) اشعری، مقالات الاسلامیین، چاپ هلموتریتر، بیروت ۱۴۰۰/۱۹۸۰.
دانشنامه جهان اسلام، موسسه دائرة المعارف الفقه الاسلامی ج۱، ص۷۳۱۰. سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «نافع بن ازرق»،تاریخ بازیابی۹۵/۰۳/۲۲.