• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اتحادیه بکر بن وائل

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



بَکر بن وائِل، نام اتحادیه‌ای قدیمی متشکل از قبایل عربِ مرکز، مشرق ، و پس از آن‌ها اعراب شمال جزیرة‌العرب است.



قبیله بَکر ، مانند قبیله عبدالقیس ، وابسته به گروهی بود که بعدها رَبیعه خوانده شد.
در تبارنامه قبیله‌ای، بنی بکر سه رده پایین‌تر از بنی عبدالقیس بود.
قبیله ثَعلَبة (بن عُکابَه) را می‌توان هسته مرکزی بکر بن وائل به شمار آورد.
به نوشته یوشع ستون‌نشین، ایشان در ۵۰۳ میلادی ، در پادشاهی کِنده در شمال عربستان ، قبیله عمده‌ای تشکیل می‌دادند.
نام بکر اندکی پس از آن نیز در یکی از کتیبه‌های عربستان جنوبی آمده است.
در تبارنامه بکر، قبیله ثعلبه در ردیف قبایل عِجل و حَنیفة بن لُجَیم آمده است، ولی یَشکُر بن بکر سه رده بالاتر است.
ثعلبه خود به قبایل کوچک‌ترِ بنی شیبان، ذُهل، تَیمَاللات (تیم اللّه)، و قَیس تقسیم می‌شود.


قبایل بکر در سرزمین یَمامه می‌زیستند که خود شامل بود بر: اَلعِرض ـ یعنی وادی حَنیفه ـ و شاخه‌های آن چون لُحا، که در نقشه‌های جغرافیایی شَیب‌ها آمده، نِساح، اَلسُلَیّ، و نیز ناحیه الخَرج در سمت جنوب و ناحیه اَلوِتر و توابع آن در شمال خطِ آبریز.
مرکز یمامه یعنی حَجر (نزدیک ریاض کنونی) نخست در دست قبیله حنیفه بود، بعدها افراد قبایل دیگرِ بکر نیز در آن‌جا مسکن گزیدند.
در میان ساکنان شهر دیگر، یعنی جَوّ (جوالیمامة که بعدها خِضرَمه خوانده شد)، واقع در جنوب شرقی حجر نیز تعداد زیادی از بنی حنیفه بودند،
و در آن سوی خط آبریز، واحه‌های قُرّان و مَلهَم را در تملک خود داشتند.
در نواحی دورتر شمال غرب، یعنی در مناطق وَشَم و سُدَیر، نیز گروه‌های دیگری از بنی حنیفه به صورت مهاجر زندگی می‌کردند.
افراد ذُهل بن ثَعلبه هم بیش‌تر در (قریه بنی) سَدُوس، در کنار وادیی که به وِتر می‌پیوندد، ساکن بودند؛ نام سَدوس نیز خود از نام یکی از شعب آن قبیله گرفته شده است.
قبیله قیس بن ثعلبه علاوه بر مناطق دیگر، در مَنفوحه واقع در جنوب ریاض کنونی مسکن داشتند.
قراین نشان می‌دهد که قریه‌هایی نیز به یَشکُر، عجل، و شیبان تعلق داشته است.
دو شهر جوّ و حجر خود مرکز فرهنگی کهنسال بوده‌اند که، به موجب روایات بعدی، به قبایل از میان رفته طَسم و جَدیس منسوب است.
در دوره‌های صدر اسلام ، هنوز تعدادی از میل‌های سنگی در حجر مشاهده می‌شد، اما میل‌های جو ، بر اثر یورش و چپاولی که به سرکردگی یکی از افراد سلسله حَسّانِ عربستان جنوبی صورت گرفت، ویران شد.
[۱] ش ۱۳، بیت ۱۶ـ۲۱، میمون بن قیس اعشی، دیوان الاعشی.



در همه این واحه‌ها نخل پرورش می‌دادند، اما در دره عِرض، و نیز در خَرج غلّه هم کشت می‌شد.
در سال‌های فراوانی، غلّه به مکّه صادر می‌شد، اما در خشکسالی ، محصول کفاف اهالی را هم نمی‌کرد.
[۲] ش ۵، ص ۸، جریر بن عبدالعزی متلمّس، دیوان المتلمس، چاپ فولرز.
[۳] ش ۱۹، بیت ۲۴، میمون بن قیس اعشی، دیوان الاعشی.
[۴] ش ۲۳، بیت ۲۲ـ۲۳، میمون بن قیس اعشی، دیوان الاعشی.
[۵] ابن هشام، سیرة رسول الله، ج۱، ص۹۹۷ به بعد، چاپ فردیناند ووستنفلد، گوتینگن ۱۸۵۹ـ ۱۸۶۰.



چون قریه‌های متعلق به بکر نزدیک یکدیگر بود، غالباً میان افراد آن‌ها نزاع در می‌گرفت و در خلال آن، نخلستان‌های یکدیگر را به آتش می‌کشیدند.
[۶] ش ۱۵، بیت ۵۶ـ۵۷، میمون بن قیس اعشی، دیوان الاعشی.
[۷] ش ۳۸، بیت ۹ـ۱۱، میمون بن قیس اعشی، دیوان الاعشی.
[۸] یاقوت حموی، معجم البلدان، ذیل «مُحَرَّقه»، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳.

برخی از بکریان از این نوع زندگی روی برتافتند و به صورت سربازان مزدور درآمدند،
[۹] مفضل ضبی، المفضلیات.
بسیاری دیگر نیز کوچ‌نشینی اختیار کردند ـ کاری که بعدها بیش‌تر قبایل آن‌ها نیز در پیش گرفتند.
این حرکت ممکن است به دنبال ظهور قبیله کِنده در نیمه دوم قرن پنجم میلادی رخ داده باشد.


درباره مسیرهایی که بکریان بدوی در آن روزگار درمی‌نوردیده‌اند اطلاع دقیقی در دست نداریم.
با وجود این، از منابع متأخرتر
[۱۰] بیت ۱۳، مفضل ضبی، ج۱، ص۴۳۰، المفضلیات.
چنین بر می‌آید که مسیر کوچ ایشان به سمت مغرب (و شاید مشرق) یمامه بوده است.


در آن زمان، میان قبیله بکر و قبیله دوست و برادر آن، تَغلِب، از دیرباز نزاعی مستمر وجود داشت، و تنها در اواسط قرن ششم میلادی، آن هم با حمایت مکّه، در ذوالمَجاز، بیرون از حَرَم ، پایان یافت.
[۱۱] حارث بن حِلِّزة، المُعَلّقة، ج۱، ص۶۶، چاپ آرنولد.

برخی یَوم کلاب اول (نبرد میان دو وارث پادشاهی کِنده، حدود ۵۳۰ میلادی در ثَهلان واقع در جنوب غربی دُوادَمی) را بحق یکی از وقایع همین جنگ دانسته‌اند.
اندکی پس از آن، قبیله تغلب ـ که مسیر کوچ آن‌ها میان ساجِر واقع در سِرّ علیا و نَطاع در نزدیکی خلیج‌فارس بود
[۱۲] بیت ۱۳، مفضل ضبی، ج۱، ص۴۳۰، المفضلیات.
[۱۳] بیت ۷۹، حارث بن حِلِّزة، المُعَلّقة، چاپ آرنولد.
ـ عربستان مرکزی را به جانب جلگه‌های ساحل راست فرات سفلی' ترک گفتند.
شاید هم دسته‌هایی از ایشان قبلاً به آن‌جا کوچ کرده بودند.
قبیله بکر نیز از ایشان پیروی کرد، اما نزدیک بطن فَلج متوقف شد.
نام جاهایی که شاعران در آن روزگار یا اندکی بعد ذکر کرده‌اند، دلالت بر آن دارد که در دهه‌های بعد، مسیر کوچ بکریان بدوی از شمال به سمت جنوب بوده است.
سرزمینی که بعدها قبایل تغلب و بکر در نزدیکی کرانه طُوَیق رها کردند، پیش از ۵۳۰ میلادی مسکن بنی تمیم بود، حال آن‌که مسکن اصلی ایشان در کرانه‌های تَسریر
قرار داشت.
پس از ۵۳۰ میلادی، ایشان از طویق به مشرق عربستان پراکنده شدند.
از آن‌جا که مسیرهای دو قبیله با یکدیگر تلاقی داشت، باید صلح میان آن‌ها حفظ می‌شد و در واقع، در دهه‌های بعد، از نزاع میان بکر و تمیم کمتر ذکری به میان آمده است.


در زمانی که تغییر در مناسبات بکر و تغلب، و نیز بنی تمیم و پادشاهان کنده و حیره ایجاب می‌کرد که رهبران سیاسی بسیار مجرّبی بر سر کار آیند، چندین خاندان بزرگ قد علم کردند.
قهرمان کتاب «بِسطام بن قیس» اثر ا. براونلیش یکی از اعضای همین خاندان‌ها، یعنی خاندان ذوالجَدَّین است.


به برکت نفوذ حیره، شعر از همان آغازِ کار در میان ایشان، خصوصاً قبیله قیس بن ثَعلبه، رواج یافت چنان‌که این شاعران و آثارشان گواه آن است: مُرَقِّش (حکایت او برای نخستین‌بار در قصیده طَرَفه، الشعراءالسِّتّة، ش ۱۳، ابیات ۱۴ تا ۱۹ آمده است؛ بعدها همین حکایت را شاعری حیری تقلید کرده است؛
باید توجه داشت که شاعری به نام «مرقش اصغر» هرگز وجود نداشته است؛
برای اثبات این معنی کافی است که از میان منابع به یکی یعنی
[۱۴] نقائض جریر والفرزدق، چاپ بِوَن، ج۱، ص۲۰۰.
اشاره کنیم.)
آثار عمرو بن قَمیئة (که هرگز با امرؤالقَیس به روم شرقی سفر نکرده است)؛ قصاید طَرَفه و اعشی که در قرن اول هجری هنوز حیات داشته‌اند.
شعر در میان قبیله یشکر نیز رو به تعالی داشت چنان‌که حارث بن حلزه از ایشان بود.


پس از آن‌که عمرو بن کُلثوم شاعر و رئیس قبیله تغلب، عمرو بن هند، پادشاه حیره، را در ۵۶۹ـ۵۷۰ میلادی کشت، و قبیله وی از جلگه‌های فرات سفلی'
به سمت شمال رودخانه کوچید، قبیله بادیه نشین بکر قدم به دوران تازه‌ای نهاد.
حدود سال ۵۸۰ میلادی شاعری (اخنس بن شهاب) این بیت را سرود: (وَ بکرٌ لهاظَهْرُ العراقِ و اِن تشأ/ یَحُلْ دونَها مِن الیمامةِ حاجبٌ (کذا))
«سراسر دشت پهناور عراق از آن قبیله بکر است. اما اگر خواهند، مدافعی از دشتهای بلند یمامه نیز به دفاعشان آید».
[۱۵] ش ۴۱، بیت ۱۱، مفضل ضبی، المفضلیات.

اما حدود ده سال پس از آن، قبیله تمیم، و بویژه بنی یَربوع، مراحل راه را به شتاب تمام پیمودند تا در فصل بهار ، چادرهای خود را در الحَزن بر پا دارند.
همین امر منجر به غارتگری‌های دو قبیله شد.
برخی از آن‌ها را که بین سال‌های ۶۰۵ تا ۶۱۵ میلادی رخ داده براونلیش، در کتابی که پیش از این ذکر کردیم، وصف کرده است.


احوال قبایل بدوی بکر در آن روزگار بخوبی معلوم است و اطلاعاتی هم درباره محل زندگی آن‌ها وجود دارد.
آن قبایل اینان بودند: شیبان، عجل، قیس و تیم اللاّ ت بن ثعلبه.
قبیله عجل از مغرب تا ناحیه‌ای که بعدها راه حاجیان [[|کوفه]] شد، و از مشرق تا تُقَیِّد پیش تاختند.
قبیله شیبان چادرهای خود را در شمال و جنوب خط معروف به کاظمه (نزدیک خلیج کویت) ـرأس العین= البُسَیَّة (؟)ـ برافراشتند.
قبیله سَلمان و قیس بن ثعلبه در منطقه جنوب شرقی قبایلِ پیش، میان مُسَنّاه
[۱۶] معجم البلدان، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳.
و رأس العین، ساکن شدند.
[۱۷] ش ۱۴، بیت ۲۰، میمون بن قیس اعشی، دیوان الاعشی.
[۱۸] ش ۲۹، بیت ۲۴، میمون بن قیس اعشی، دیوان الاعشی.

قبایل تیم اللّات، قیس، و عجل گرد هم آمدند و اتحادیه لَهازِم را تشکیل دادند تا مغلوب قبیله بنی شیبان نشوند.

۱۰.۱ - قشلاق قبائل بکریان

دقیقاً نمی‌دانیم که بکریان شمال در چه مکانی قشلاق می‌کردند.
[۱۹] متناوباً بین یمامه و شمال نقل مکان می‌کرده اند، میمون بن قیس اعشی، دیوان الاعشی.
[۲۰] قصیده ش ۳۲، که شعری کهن است، بویژه بیت ۴۸، میمون بن قیس اعشی، دیوان الاعشی.

بنی شیبان گاه تا واحه بحرین در شرق عربستان پیش می‌رفتند، در حالی که بنی عجل ظاهراً در شمال باقی می‌ماندند.
هنگام تابستان ، این قبایل در جنوب طَفّ، میان عین صَید و ابوغار، هر جا که آبی می‌یافتند اتراق می‌کردند.


نبرد مشهور ذوقار در همین منطقه رخ داد، و بنو ذُهل بن شیبان، در جنگی که در حدود ۶۰۵ میلادی روی داد طلایه سواران ایرانیِ هامَرز را به عقب راندند.
[۲۱] قصیده ش ۴۰، میمون بن قیس اعشی، دیوان الاعشی.

علی رغم این پیروزی، بکریان پس از اندک مدتی دوباره به فرمان ایرانیان گردن نهادند.
در همان هنگام، آتش خصومتی که در شمال میان بکر و تمیم وجود داشت عربستان مرکزی را نیز فراگرفت.
در اینجا امیرِ جوّ، هوذة بن علی از طایفه بنو حنیفه، که دست نشانده ایرانیان بود، بشدت تحت فشار بنی تمیم قرار داشت تا اینکه حاکم ایرانی بحرین ناچار شد که مقاومت آنان را بشدت در هم شکند.
[۲۲] قصیده ش ۱۳، بیت ۶۲ـ۶۹، میمون بن قیس اعشی، دیوان الاعشی.



بدین ترتیب به عصر اسلام می‌رسیم.
تعدادی از بکریان شمال و جنوب، خصوصاً از میان قبیله‌های عجل و ذوالجَدَّین (از بنی شیبان) به آیین نصرانیت گرویده بودند.
اعشی و هوذة بن علی نیز هر دو مسیحی بودند.
پیوستن ساکنان یمامه به مُسَیلمه نشان می‌دهد که نصرانیت در آن‌جا ریشه نداونیده بود، اما اوضاع در شمال کاملاً متفاوت بود و وضع مردی چون اَبجَر بن جابر، سرکرده پیشین غَزو (عشیرهای مقیم در عجلون)، که در ۲۱/۶۴۱ در کوفه به آیین مسیحی درگذشت، مسلماً در میان بنی عجل امری استثنایی نبوده است.
قبیله ذوالجدین نیز کیش مسیحی خویش را حفظ کردند؛ اما از بت‌پرستی ، که درباره آن ابیات جالب توجهی در قصیده عمرو بن قَمیئه، (ش ۲، ابیات ۹ تا۱۵)، یافته می‌شود، در آثار شاعران متأخر اثر چندانی باقی نیست، مگر آن‌که اعشی
[۲۳] ش ۳۹، بیت ۴۷، میمون بن قیس اعشی، دیوان الاعشی.
را نیز به شمار آوریم.
در کتاب الاصنام ابن کلبی، از بت مُحَرِّق مذکور در سلمان
[۲۴] یاقوت حموی، معجم البلدان، ذیل «مُحرِّق»، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳.
نامی به میان نیامده است.

۱۲.۱ - مراوده پیامبر با بزرگان بکر

حضرت محمد صلّی اللّه علیه وآله وسلّم، حتی پیش از فتح مکه کوشید با هوذة بن علی مراوده برقرار کند، اما پیغام آن حضرت با سردی و نخوتِ هوذة مواجه شد.


جانشین هوذه در حجر، مسیلمه بود.
جای شگفتی است که نام ثُمامة بن اُثال، مذکور در «سیره» نبوی و قضیه «ردِّه»، در شجره‌نامه ابن کلبی، که در این باب بر روایت مرجعی از قبیله بکر اعتماد کرده موجود نیست.
درباره ردّه در عربستان شرقی که از قبیله قیس بن ثعلبه به دیگر جاها سرایت کرد، می توان فعلاً اطلاعاتی در «طرح و برنامه ریزی» اثر ولهاوزِن یافت.
از همین ایام، قبیله بکر در شمال، از اختلافات شدیدی که بر سر جانشینی شاه در تیسفون در گرفته بود (۷ـ۱۱) استفاده کرده به غارت آن سرزمین حاصل‌خیز پرداختند (همچنانکه در ذوقار کرده بودند).
مُثَّنی بن حارثه که یکی از رؤسای قبیله ذهل بن شیبان بود، در این غارت سرآمدِ دیگران بود، و چون خبر شکست ردّه را شنید، به اسلام گروید و بدین‌سان پایه قدرت خود را استوارتر شرایطی فراهم آورد که به تسلیم حیره انجامید، و چون درآغاز سال ۱۳ خالد به سوریه رفت و مسلمانان ناچار موضع دفاعی به خود گرفتند، مثنی در پاییز همان سال حفظ و حمایت سپاه اسلام را هنگام عقب‌نشینی در نبرد جسر بر عهده گرفت.
وی آخرین شاهکار جنگی خود را سال بعد، در نزدیکی بُویَب نشان داد و سپس بر اثر جراحاتی که برداشته بود درگذشت.
در ضمن، بکر (و تمیم؟) زمینه را برای سرزمینی که بعدها ولایت بصره شد فراهم کردند.
عجل و حنیفه در جنگ نهاوند که در ۲۱ رخ داد شرکت کردند.


بکریان همراه با سپاه بصره به سرزمین خراسان پا نهادند و در ۹۷ شمار آن‌ها در این سرزمین بر هفت هزار تن بالغ بود.
[۲۵] سلسله دوم، ص ۱۲۹۱، محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، چاپ دخویه (و دیگران)، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۹۰۱، فهرست.


۱۴.۱ - ادامه کینه‌توزیهای قبیله‌ای بکریان

آنها در هر دو سرزمین مسئول گسترش کینه توزی‌های کهن قبیله‌ای بودند که پس از اسلام هم با دامنه وسیع‌تری ادامه یافت.
با قبیله عبدالقیس، گروه ربیعه بصره را تشکیل دادند، و بعدها، به اَزْد عُمان، که حدود ۶۰ به این ناحیه کوچیده بود پیوستند.
از آن‌جا که بنی تمیمِ ساکن بصره با شاخه‌ای از عبدالقیس (یعنی اهل‌العالیة) پیوند بسته بودند، ناچار کارشان با بکر مجدداً به جدایی انجامید.
اما، پس از چند نبرد که هنگام مرگ یزید اول (۶۴) میان طرفین رخ داد، دشمنی فروکش کرد، و هنگامی که مالک بن مِسمَع
[۲۶] دیوان الاعشی.
در ۷۱ خود را هواخواه خلیفه عبدالملک خواند، باز بکریان به صلح تن دادند.
اما در خراسان وضع به گونه ای دیگر بود.

۱۴.۲ - نزاع دو قبیله بکر و تمیم

در۶۴ میان بکر و تمیم مبارزه خونینی در گرفت و در پی آن، یک دوره دشمنی و برخورد میان ربیعه و ازد با قیس و تمیم آغاز شد و آن قدر ادامه یافت تا آن‌که بکریان،
در اینجا هم، سرداری خردمند و زیرک به نام یحیی بن حُضَین یافتند.
آخرین شخصیت بارزی که از این قبیله برخاست، فرمانده سپاه و دولت‌مردی به نام مَعن بن زائده ازطایفه ذهل بن شیبان بود.


هر چند بکریان از همان آغاز از جلگه‌های بصره بیرون رفتند، اما مدتی طولانی در نواحی کوفه باقی بودند.
قبیله عجل، همان مناطق سابق کوچ خود را حفظ کردند و بعدها آن را به سوی شمال شرقی توسعه دادند.
اما بنی شیبان به سوی شمال غربی، تا آب‌های اللَصَف در نزدیکی کوفه کوچ کردند، سپس گروه انبوهی از ایشان به ناحیه موصل در شمال رفتند و در دو سوی دجله مسکن گزیدند.
سه بیت شعری که در دیوان عمرو بن قَمیئه راه یافته(ش ۱۶)، غم غربتی را وصف می‌کند که در مهاجرت به سرزمینهای بیگانه تا ساتیدَما (شاید جَبل مَقلوب مشرف به شهر)، گریبان‌گیر دختری جوان شده بود.
نیز روایات ابومِخْنَف
[۲۷] سلسله دوم، محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، چاپ دخویه (و دیگران)، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۹۰۱، فهرست.
درباره شَبیب بن یزید،رهبر نجیب زاده خوارج (از قبیله ذُهل بن شیبان که در ۷۸ کشته شده)، تردیدِ شگفت آور قبایل آن روزگار را در انتخاب میان زندگی صحرانشینی و تمدن شهری نشان می‌دهد.
بکریان از آن‌جا به نواحی شمال تا دیار بکر (که نامی جدید است) و آذربایجان پراکنده شدند.
و اما بنی شیبان باز به صورت قبیله صحرانشین عظیمی درآمد که بهار و تابستان را در منطقه میان زاب علیا وزاب سفلی' چادر می‌زدند، و زمستان‌ها خود را به منطقه جنوبی کوفه می‌رساندند.
ایشان در خلال قرن سوم در جلگه موصل دست به غارتگری‌های مکرری زدند و این امر خلیفه معتضد را برانگیخت تا در ۲۸۰ به آنان حمله ورشود.
در قرن پنجم، بنی شیبان تا سرزمین‌های آبادِ عراق پیشروی کردند.
سپس در آغاز قرن بعد، دیگربار در این منطقه از نظرها پنهان شدند.


نام ربیعه در بصره و خراسان، اندک اندک جایگزین نام‌های بکر و عبدالقیس، و در مشرق جزیره (=دیار ربیعه) جایگزین نام‌های بکر و تغلب شد.
همین امر در عربستان نیز رخ داد.


خاندان شاهی آل سعود سلسله نسب خود را به ربیعه می‌رسانند.


(۱) ابن کلبی، جمهرة النسب، نسخه خطی کتابخانه اسکوریال، گ ۱ـ۴۹.
(۲) ابن کلبی، جمهرة النسب، نسخه خطی کتابخانه موزه بریتانیا، گ ۱۹۳رـ۲۲۶پ.
(۳) ابن هشام، سیرة رسول الله، چاپ فردیناند ووستنفلد، گوتینگن ۱۸۵۹ـ ۱۸۶۰.
(۴) میمون بن قیس اعشی، دیوان الاعشی.
(۵) حارث بن حِلِّزة، المُعَلّقة، چاپ آرنولد.
(۶) محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، چاپ دخویه (و دیگران)، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۹۰۱، فهرست.
(۷) جریر بن عبدالعزی متلمّس، دیوان المتلمس، چاپ فولرز.
(۸) مفضّل ضبّی، المفضّلیات.
(۹) نقائض جریر والفرزدق، چاپ بِوَن.
(۱۰) یاقوت حموی، معجم البلدان، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳.


۱. ش ۱۳، بیت ۱۶ـ۲۱، میمون بن قیس اعشی، دیوان الاعشی.
۲. ش ۵، ص ۸، جریر بن عبدالعزی متلمّس، دیوان المتلمس، چاپ فولرز.
۳. ش ۱۹، بیت ۲۴، میمون بن قیس اعشی، دیوان الاعشی.
۴. ش ۲۳، بیت ۲۲ـ۲۳، میمون بن قیس اعشی، دیوان الاعشی.
۵. ابن هشام، سیرة رسول الله، ج۱، ص۹۹۷ به بعد، چاپ فردیناند ووستنفلد، گوتینگن ۱۸۵۹ـ ۱۸۶۰.
۶. ش ۱۵، بیت ۵۶ـ۵۷، میمون بن قیس اعشی، دیوان الاعشی.
۷. ش ۳۸، بیت ۹ـ۱۱، میمون بن قیس اعشی، دیوان الاعشی.
۸. یاقوت حموی، معجم البلدان، ذیل «مُحَرَّقه»، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳.
۹. مفضل ضبی، المفضلیات.
۱۰. بیت ۱۳، مفضل ضبی، ج۱، ص۴۳۰، المفضلیات.
۱۱. حارث بن حِلِّزة، المُعَلّقة، ج۱، ص۶۶، چاپ آرنولد.
۱۲. بیت ۱۳، مفضل ضبی، ج۱، ص۴۳۰، المفضلیات.
۱۳. بیت ۷۹، حارث بن حِلِّزة، المُعَلّقة، چاپ آرنولد.
۱۴. نقائض جریر والفرزدق، چاپ بِوَن، ج۱، ص۲۰۰.
۱۵. ش ۴۱، بیت ۱۱، مفضل ضبی، المفضلیات.
۱۶. معجم البلدان، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳.
۱۷. ش ۱۴، بیت ۲۰، میمون بن قیس اعشی، دیوان الاعشی.
۱۸. ش ۲۹، بیت ۲۴، میمون بن قیس اعشی، دیوان الاعشی.
۱۹. متناوباً بین یمامه و شمال نقل مکان می‌کرده اند، میمون بن قیس اعشی، دیوان الاعشی.
۲۰. قصیده ش ۳۲، که شعری کهن است، بویژه بیت ۴۸، میمون بن قیس اعشی، دیوان الاعشی.
۲۱. قصیده ش ۴۰، میمون بن قیس اعشی، دیوان الاعشی.
۲۲. قصیده ش ۱۳، بیت ۶۲ـ۶۹، میمون بن قیس اعشی، دیوان الاعشی.
۲۳. ش ۳۹، بیت ۴۷، میمون بن قیس اعشی، دیوان الاعشی.
۲۴. یاقوت حموی، معجم البلدان، ذیل «مُحرِّق»، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳.
۲۵. سلسله دوم، ص ۱۲۹۱، محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، چاپ دخویه (و دیگران)، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۹۰۱، فهرست.
۲۶. دیوان الاعشی.
۲۷. سلسله دوم، محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، چاپ دخویه (و دیگران)، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۹۰۱، فهرست.



دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «اتحادیه بکر بن وائل»، شماره۱۲۲۵.    


رده‌های این صفحه : تراجم | قبائل | نسب شناسی




جعبه ابزار