ناصر اطروش
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حسن اُطْروش، شهرت ابومحمد حسن بن علی حسینی،
ملقب به ناصر کبیر، ناصر اطروش و الناصرللحق، از فرزندزادگان
امام حسین علیهالسلام و سومین فرمانروای
علویان طبرستان در سده سوم است.
نسب وی با سه واسطه به عمرالاشرف،
فرزند امام زینالعابدین علیهالسلام، میرسد. وی
جدّ مادری علمالهدی
و شریفرضی، و مادرش کنیزی خراسانیتبار بود.
حسن در حدود
سال ۲۳۰ در
مدینه به
دنیا آمد.
از آغاز زندگی او اطلاع روشنی در دست نیست.
به نوشته
علمالهدی مرتبه علمی و
زهد و
فقاهت او برای همه معلوم بوده است. ابوطالب هارونی، مشهور به ناطق بالحق (متوفی ۴۲۴)،
نیز از
دانش گسترده و زهد و عبادت او خبر داده و افزوده است که وی نزد مشایخ
کوفه و دیگر شهرها درس خواند و از آنان
روایت کرد و آنان نیز از او روایت کردند، از جمله ابوجعفر محمد بن منصور مرادی، شاگرد قاسم بن ابراهیم رَسّی؛ بشربن عبدالوهاب اموى؛
برادر حسناطروش، حسین بن علی مشهور به حسین الشاعر، که ظاهرآ حسن اطروش از طریق او کتاب المسائل علی بن جعفر عُریضی را روایت کرده است؛ و عالم و
محدّث مشهور
امامی احمد بن محمد بن عیسی قمی.
حسن اطروش در دوران حسن بن زید بن محمد، از فرزندزادگان
امام حسن علیهالسلام و معروف به داعی کبیر، به
طبرستان مهاجرت کرد و پس از
مرگ حسن بن زید در ۲۷۰، به برادر او محمد بن زید پیوست.
آنگاه برای دعوت مردم به سوی محمد بن زید، پنهانی به
خراسان سفر نمود.
رافع بن هَرْثمه (والی خراسان) پس از کشته شدن احمد بن عبداللّه خُجُستانی،
با اطلاعیافتن از این امر، او را زندانی کرد و بر آن شد که با شکنجه، اسامی یارانش را به دست آورد. در نتیجه ضربات
تازیانه ، بر شنوایی حسن بن علی صدمه وارد شد و از اینرو به اطروش (ناشنوا) و اصمّ شهرت یافت.
اما به نوشته ناطقبالحق
به نقل از یکی از مؤلفان) و نیز محلی،
دستگیری و شکنجه حسن اطروش به دستور احمد بن عبداللّه خجستانی،
حاکم نیشابور (مقتول در ۲۶۸)، و بنابراین در زمان حسن بن زید بوده است.
در هر صورت، وی با کمک محمد بن زید از
زندان رهایی یافت و نزد او بازگشت.
حسن اطروش به سبب مقام علمی و فضل بسیار، نزد حسن بن زید و محمد بن زید محترم بود، اما کارگزار این دو نبود، فقط گاهی تقسیم
پول بین
علویان را به او میسپردند.
وی مدت کوتاهی، به
اکراه ، منصب
قضا را برعهده گرفت.
پس از شکست و کشته شدن محمد بن زید در ۲۸۷ در جرجان، که حسن اطروش نیز با وی همراه بود، حسن از طریق
دامغان به ری رفت و از آنجا به دعوت جَستان بن وهسودان،
پادشاه دیلم (جستانیان)، که با اطروش سابقه دوستی داشت، راهی دیلمان شد.
جَستان که با وی بر پایبندی به
دیانت و دوری گزیدن از
گناه عهد بسته بود، او و خانوادهاش را پناه داد و با او
بیعت کرد.
آن دو یک بار در ۲۸۹ و بار دیگر در ۲۹۰، به طبرستان لشکر کشیدند، اما کاری از پیش نبردند
.
حسن اطروش در دیلم مستقر شد و مردم ناحیه دیلمان را به اسلام فراخواند،
سپس وارد گیلان شد و اسلام را به آنان عرضه کرد و گروه بسیاری در مشرق سپیدرود (گیلانِ بیهپیش)
مسلمان شدند
نارضایی بومیان از ملوکشان، در رویآوردن مردم به حسن اطروش نقش مهمی داشت. وی پس از آن، برای نخستین بار مدعی امامت شد و به رسم علویان، قَلَنْسوه (کلاه دراز) برسرگذاشت و
لقب الناصر للحق را اختیار کرد.
وی در این هنگام جستان بن وهسودان را، به دلیل
شرابخواری و پایبند نبودن به شرع، ترک کرد و بعدها، با گرفتن
عهد اکید از جستان در تقید به
شرع ، بار دیگر با او همکاری نمود.
به نوشته ابنواصل، مؤلف تاریخ صالحی،
بین جستان و حسن اطروش چند جنگ روی داد، ولی سرانجام جستان با حسن
صلح و بیعت کرد.
اشعار اطروش درباره پیمان جستان موجود است.
حسن پس از این موفقیت،
مرزهای غربی قلمرو خود را امنیت بخشید.
ناکامی او در سلطه بر
طبرستان سبب گردید که بار دیگر به دیلمان و
گیلان بازگردد. از آن پس، وی برای حفظ گیلانِ بیهپیش، مدتی از سال را در هوسَم (رودسر کنونی) و بقیه آن را در گیلاکُجانِ دیلمان اقامت کرد.
آملی
و مسعودی
به [مسجد [|مساجدی]] اشاره کردهاند که اطروش در این مدت بنا کرد.
حسن اطروش بار دیگر برای
فتح طبرستان کوشید. وی در ۲۹۳ لشکری به فرماندهی پدر ماکانِ کاکی و پدر فیروزان به طبرستان فرستاد.
ابوالعباس عبداللّه بن محمد، حاکم طبرستان، این سپاه را شکست داد و شمار زیادی از ایشان، از جمله ماکانِ کاکی و فیروزان، به
قتل رسیدند و بقیه سپاهیان به دیلمان گریختند.
علی بن بلال آملی،
گذشته از ذکر کوششهای حسن اطروش برای فتح طبرستان، به دیگر لشکرکشیهای او اشارهای کوتاه نمودهاست. بنابراین گزارش، حسن افزون بر سه تهاجمی که برای فتح آمل نمود، دوبار به مناطق دیگر یورش برد. آملی درباره هدف حسن از سفرهای جنگی و مناطقی که به آنها حمله کرده بود، توضیح نداده است.
علت ناکامی حسن در فتح طبرستان را باید در سیاست ابوالعباس عبداللّه در قبال دیلمیان و اهالی طبرستان جستجو نمود.
او گذشته از رفتار خوب با مردم طبرستان، با اکرام و
احسان به علویان مهاجر به این ولایت، ایشان را با خود همراه ساخت و از سران دیالمه با دادن
هدایایی دلجویی کرد.
این اقدامات ابوالعباس، وضع داخلی رویان و طبرستان را برای پذیرش حسن اطروش نامساعد کرد و دیلمیان نیز از همکاری با او در حمله به طبرستان سر باز زدند.
اما احمد بن اسماعیل سامانی پس از چندی ابوالعباس را عزل کرد و سلّام نامی را در ۲۹۷ به جای او به
حکومت طبرستان فرستاد.
سلّام در دوران کوتاه حکومتش، روشی برخلاف ابوالعباس در پیش گرفت.
وی هدایای سران دیالمه را قطع کرد و این کار موجب از سرگیری یورشهای دیلمیان به طبرستان شد؛ البته او موفق شد دیلمیان را هزیمت دهد،
اما در برابر شورش اهالی آمل کاری از پیش نبرد و از شهر اخراج گردید.
بدین ترتیب، احمد بن اسماعیل سامانی مجبور شد بار دیگر ابوالعباس عبداللّه را به حکومت طبرستان اعزام نماید.
پس از مرگ ابوالعباس در
صفر ۲۹۸، محمد بن ابراهیم صَعْلوک، حاکم
ری ، به دستور امیر سامانی به طبرستان رفت و حکومت آنجا را برعهده گرفت.
او نیز رسوم ابوالعباس را تغییر داد و
هدیه دادن به رؤسای دیلم را قطع کرد این امر موجب نارضایی سران دیلمیان شد.
حسن اطروش از این فرصت بهره جست و آنان را بر ضد محمد بن ابراهیم صعلوک برانگیخت.
با گردآمدن گیلها و دیلمیان، وی در
جمادیالآخره ۳۰۱،
برای سومین بار، عازم
فتح طبرستان شد.
گزارشی از این حوادث را ابن
اسفندیار و منابع
زیدی آوردهاند.
از گزارش گردیزی
میتوان دریافت که حسن اطروش پس از محاصره
چالوس (شالوس) و پیش از فتح آن شهر، به سوی
آمل شتافته است. محمد بن ابراهیم صعلوک پس از شکست، به آمل گریخت و از راه جرجان به ری رفت.
حسن در آمل، مشایخ و فقها را مجاب کرد که از سامانیان حمایت نکنند.
از اینرو، در غیاب عامل سامانیان، او در جمادیالآخره ۳۰۱ برای ورود به آمل با مشکلی مواجه نگشت.
بعد از استقرار حسن اطروش در آمل، عبداللّه بن حسن عقیقی، از علویان ساری، مردم را به
بیعت با وی دعوت نمود و با گروهی بیشمار به او پیوست.
آنگاه، حسن دستهای از گیلها و دیلمیان را با عقیقیِ مذکور، به نبرد با شهریار بن بادوسبان فرستاد. در این نبرد، عقیقی شکست خورد و به قتل رسید.
محمد بن عبداللّه عُزَیر، برای مقابله با حسن اطروش، از
بخارا به طبرستان اعزام شد.
وی چهل روز در طبرستان اقامت کرد.
هرچند ابن
اسفندیار از اقدامات محمد بن عبداللّه سخنی به میان نیاورده، اما با توجه به
سکهای که از امیر نصر بن احمد سامانی در سال ۳۰۲ در آمل ضرب شده است میتوان دریافت که محمد بن عبداللّه موفق به تسخیر آمل گردیده است.
حسن از آمل به چالوس رفت و مجدداً به آمل بازگشت و بر آن شهر و طبرستان استیلا یافت.
بهنظر میرسد که او در سفرش به چالوس موفق شد گروهی از گیل و دیلم را به خدمت خود درآورد و با کمک ایشان قوای سامانیان را از آمل اخراج کند.
وی پس از چیرگی دوباره بر آمل، پسرش ابوالقاسم جعفر را حاکم ساری (ساریه) کرد، که موجب رنجش فرمانده لشکرش، حسن بن قاسم بن حسن، از علویان حسنی، گردید.
از گفته ابن
اسفندیار چنین برمیآید که حسن اطروش برای بهبود مناسباتش با صاحبان اراضی نیز اقداماتی کرد، از جمله در هنگام گرفتن
خراج خواست بهجای نظام
مالیاتی قدیم، دهیک (
زکات ) اخذ کند، اما در پی مخالفت با این روش، همان شیوه کهن را اجرا کرد. با این حال، خصومت اشراف زمیندار بومی با او ادامه یافت.
درخواستهای هرمزدکامه (صاحب تمیشه) و شروین بن رستم از حکومت
بخارا موجب گردید که امیرنصر سامانی، الیاس بن محمد بن یسَع را برای فتح طبرستان اعزام کند.
اما الیاس در فتح ساری ناکام ماند و با ابوالقاسم جعفر
صلح کرد و این امر به مصالحه شروین بن رستم با حسن اطروش انجامید.
بدین ترتیب، استیلای حسن اطروش بر طبرستان تثبیت شد.
حسن اطروش از آن پس بیشتر به
نماز و
عبادت پرداخت و از امور
سپاه کناره گرفت و آنها را به حسن بن قاسم سپرد، که نارضایی پسران حسن اطروش را در پیداشت. متقابلاً حسن بن قاسم در جلب نظر بزرگان و رجال کوشید. منابع زیدی به محبوبیت حسن بن قاسم، به دلیل
زهد او، تصریح نمودهاند.
همین منابع اشاره کردهاند که پسران حسن اطروش اهل سَداد نبودند
از اینرو، مردم متدین به حسن بن قاسم تمایل داشتند.
جایگاه پسران حسن اطروش نزد پدر و خطری که از جانب ایشان متوجه حسن بن قاسم بود، موجب بیم حسن بن قاسم از حسن اطروش گشت، به طوری که او را در قلعه لاریجان زندانی کرد. این اقدام، با واکنش منفی اهالی آمل مواجه شد و گروهی از سپاهیان اطروش، به فرماندهی لیلی بن نعمان، نیز به طرفداری از اطروش برخاستند که به آزادی او و فرار حسن بن قاسم انجامید.
حسن بن قاسم به گیلان رفت و، با
لقب داعیصغیر، مدعی امامت شد و گروهی از گیلها با او بیعت کردند.
مسعودی
به مناسبات حسن اطروش با حسن بن قاسم اشارهای کوتاه کرده است.
به نوشته او، بین آنان بر سر طبرستان جنگها رخ داد. سرانجام، با دخالت علویان، قرار شد که حسن بن قاسم نزد حسن اطروش بازگردد و از سوی او
ولیعهد و
فرمانده سپاه گردد.
حسن اطروش به این قرار عمل کرد و نوه خود را به همسری حسن بن قاسم درآورد و او را در سال ۳۰۳ به حکومت جرجان رساند.
حسن اطروش پس از سه
سال و سه ماه حکومت، در ۲۵
شعبان ۳۰۴
در شهر آمل درگذشت
.
وی را در خانه قاسم بن علی در شهر آمل به
خاک سپردند.
قبر او مورد توجه زیدیان بود و ابن
اسفندیار در قرن هشتم گفته که مرقد او
زیارتگاه مردم و محل مجاورت اهل زهد است. این مزار اکنون نیز محل شناختهشدهای در آمل است.
وی در این شهر مدرسهای نیز بنا کرده بود که تا روزگار ظهیرالدین مرعشی باقی بوده است.
زیدی یا امامی بودن حسن اطروش از همان زمان محل منازعه بوده است.
شریف مرتضی علمالهدی،
ضمن اشاره به اینکه اسلام را حسن اطروش در دیلم منتشر کرد و مردم به وسیله او از گمراهی و جهالت رستند، افزوده است که وی بر مذهب امامیه بود و او ــ که خود نواده اُطروش است ــ رساله ناصریات را نیز براساس یکی از آثار فقهی وی تدوین کرده است.
نجاشی
نیز بهصراحت او را امامی خوانده (کان یعتقدُ الإمامةَ) و در فهرست آثار وی از کتاب أنساب الائمة و موالیدهم إلی صاحبالامر علیهمالسلام نام برده است.
بعدها افندیاصفهانی،
ضمن امامی شمردن او، از
شیخبهائی نقل کرده که وی حسن اطروش را امامیمذهب میدانسته است.
مادلونگ هم ــضمن اشاره به اینکه عقاید و شعائر دینیای که حسن اطروش به مردم تعلیم میداد، تا اندازهای با تعالیم قاسم بن ابراهیم رَسّی (پیشوای زیدیانی که در گذشته در دیلم به این
مذهب درآمده بودند) فرق داشت ــ گفته است که آرای او در کلام و فقه به امامیه نزدیک بوده است.
مؤید دیگر بر نزدیکی آرای فقهی حسن اطروش به امامیه، عقیده او به
تقیه است، که در
فقه زیدیه پذیرفته نشده است.
در هر صورت، از
مکتب فقهی اطروش به ناصریه نیز یاد شده است
از فرزندان حسن اطروش، از چهار
پسر به نامهای محمد، ابوالحسین احمد،
ابوالحسن علی و ابوالقاسم جعفر و نیز چهار
دختر نام برده شده است. نسب
شریف مرتضی و
شریفرضی از طرف
مادر به ابوالحسین احمدــ که در منابع، به امامی بودن او تصریح شده است
ــ و از او به حسن اطروش میرسد.
حسن اطروش از نظر بسیاری، فرمانروایی برجسته به شمار میرفت.
طبری ،
تاریخنگارِ همروزگار وی، که خود از مردم آمل بود، او را به سبب اجرای عدالت و حسن رفتار ستوده است.
به نوشته
ابوریحان بیرونی ،
حسن اطروش نظام کدخدایی را که فریدون بنا نهاده بود برانداخت و از نو اشتراک سرکشان با دیگر مردمان را در نظام کدخدایی برقرار کرد.
دیلمی
حسن اطروش را در زمره یکی از مجددان سده چهارم برشمرده است.
وی
شاعر و
ادیب و فقیه بود.
کتابهای بسیاری نیز به او نسبت دادهاند.
او مجالس مناظره با عالمان و فقیهان و همچنین مجالسی برای مطالعه در
حدیث برگزار میکرد.
از میان شاگردان متعدد وی، ابوعبداللّه ولیدی برخی از سخنان و احادیث املا شده او را در کتابی بهنام الألفاظ گردآوری کرده که تا
قرن پنجم موجود بوده است.
ابوطالب یحیی بن حسین هارونی نیز در امالی خود ظاهراً دو امالی حسن اطروش، یا امالی او را به دو طریق از شاگردان اطروش، در اختیار داشته و مطالبی از آن نقل کرده است.
از دیگر شاگردان مشهور حسن اطروش، ابوالحسن علی بن مهدی مامطیری (مؤلف کتاب نزهةالابصار) و حسین بن هارون حسینی (عالم امامی ساکن در آمل) بودند.
یکی از زیدیان طبرستان درباره اخبار و احوال ناصر اطروش کتابی نوشته بوده که نسخهای از آن را علی بن بلال آملی داشته
و این کتاب تا قرن هشتم موجود بوده است.
ابنطاووس
از کتاب دیگری در اخبار اطروش که در اختیارش بوده، یاد کرده و مطلبی از آن نقل نموده است.
در منابع
زیدی ، قول به جواز دو
امام در یک زمان، به عنوان نظر خاص حسن اطروش نقل شده است، که قیامش در طبرستان همزمان با تأسیس دولت الهادی الیالحق یحیی بن حسین (متوفی ۲۹۸)، بنیانگذار سلسله زیدیانِ یمن، بود.
آثار حسن اطروش را افزون بر سیصد کتاب دانستهاند، که محلّ تردید است.
ابنندیم تألیف صد کتاب را به او نسبت داده و خود برخی از آنها را که دیده یاد کرده است.
نجاشی
به چند اثر او اشاره کرده است.
از میان نوشتههای متعدد او،
عبدالکریم احمد جدبان کتابهای البساط (صعده ۱۴۱۸) در کلام و عقیده زیدیان و کتاب الاحتساب (صعده ۱۴۲۳) درباره حِسْبه را به
چاپ رسانده است.
عالمان زیدی به تدوین آرای فقهی حسن اطروش و نگارش شروح بر کتابهای او علاقه فراوانی داشتهاند، که از جمله آنهاست: کتاب الحاصر فی فقه الناصر، تألیف ابوالحسین هارونی (متوفی ۴۱۱)
الموجز، نوشته ابوالقاسم بستی؛ و از همه مهمتر کتاب الابانة، نوشته ابوجعفر محمد بن یعقوب هوسمی (متوفی ۴۵۵).
شرحنویسی بر کتاب الابانة، در میان زیدیان ناصری
گیلان بسیار متداول بوده است
که حکایت از اهمیت این
اثر در تدوین
فقه حسن اطروش دارد.
از کتاب الابانة چندین نسخه خطی باقیمانده است.
در نیمه دوم سده هفتم، علی بن ابیجعفر پیرمرد دیلمی کتابی نوشت با عنوان المُغنی فی رؤوس مسائل الخلاف بین الامام الناصرللحق و سائر فقهاء اهلالبیت، درباره آرای حسن اطروش، که در این اثر اختلاف آرای او را با دیگر علویان و [مذهب|مذاهب]] چهارگانه
اهل سنّت بیان کرده است.
بعدها ابوالفضل جعفر بن محمد بن حسین (متوفی ۳۵۰) ــ که پدرش، محمد الفارس،
داماد ناصر اطروش بود
ــ در هوسم امارتی محلی تشکیل داد که به امارت محلی خاندان ثائریان شهرت دارد و افرادی از این خاندان، امارت شهر هوسم را، که یکی از مهمترین مراکز قدرت پیروان ناصریه بود، بیش از یک سده در اختیار داشتهاند.
(۱) ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۵ ـ ۱۳۸۷/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت.
(۲) ابن ابیالرجال، مطلعالبدور و مجمعالبحور فی تراجم رجال الزیدیة، چاپ عبدالرقیب مطهر محمد حجر، صعده، یمن ۱۴۲۵/۲۰۰۴.
(۳) ابناثیر، الکامل فی التاریخ.
(۴) ابن
اسفندیار، تاریخ طبرستان، چاپ عباس اقبالآشتیانی، تهران ۱۳۲۰ش.
(۵) ابنطاووس، فرج المهموم فی تاریخ علماءالنجوم، نجف ۱۳۶۸، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش.
(۶) ابنطقطقی، الاصیلی فی انساب الطالبیین، چاپ مهدی رجائی، قم ۱۳۷۶ش.
(۷) ابنعنبه، عمدةالطالب فی انساب آل ابیطالب، چاپ محمدحسن آل طالقانی، نجف ۱۳۸۰/ ۱۹۶۱.
(۸) ابنمرتضی، کتاب المنیة و الامل فی شرح الملل و النحل، چاپ محمدجواد مشکور، (بیروت) ۱۹۸۸.
(۹) ابنندیم (لایپزیگ).
(۱۰) ابنواصل، «من کتاب تاریخالصالحی»، در الانتخابات البهیة: من الکتب العربیة و الفارسیة و الترکیة فیما یتعلق بتواریخ طبرستان و کیلان و جغرافیا تلک النواحی المرعیة، چاپ برنهارد دورن، پترزبورگ ۱۲۷۴.
(۱۱) ابوریحان بیرونی، الآثارالباقیة.
(۱۲) عبداللّه بن عیسی افندیاصفهانی، ریاضالعلماء و حیاض الفضلاء، چاپ احمد حسینی، قم ۱۴۰۱ـ.
(۱۳) محمد بن حسن اولیاءاللّه، تاریخ رویان، چاپ منوچهر ستوده، تهران ۱۳۴۸ش.
(۱۴) ابونصر سهل بن عبداللّه بخاری، سرّالسلسلة العلویة، چاپ محمدصادق بحرالعلوم، نجف ۱۳۸۱/۱۹۶۲.
(۱۵) احمد بن عبداللّه جنداری، (تراجم الرجال المذکورة فی شرح الازهار)، در ابنمفتاح، المنتزع المختار منالغیثالمدرار، المعروف بشرح الازهار، صعده، یمن ۱۴۲۴/۲۰۰۳.
(۱۶) محسن بن محمد حاکم جشمی، «الطبقتانالحادیة عشرة و الثانیة عشرة من کتاب شرحالعیون»، در قاضی عبدالجبار بن احمد، فضل الاعتزال و طبقات المعتزلة، چاپ فؤادسید، تونس.
(۱۷) حسن اطروش، الاحتساب، چاپ عبدالکریم احمد جدبان، صعده، یمن ۱۴۲۳/ ۲۰۰۲.
(۱۸) حسن اطروش، البساط، چاپ عبدالکریم احمدجدبان، صعده، یمن ۱۴۱۸/ ۱۹۹۷.
(۱۹) احمد بن ابراهیم حسنی، المصابیح، چاپ عبداللّه حوثی، صنعا ۱۴۲۳/ ۲۰۰۲.
(۲۰) مجدالدین حسنی مؤیدی، التُّحَفُ شرحالزُّلَف، صنعا ۱۴۱۷/ ۱۹۹۷.
(۲۱) حمزة بن حسن حمزه اصفهانی، کتاب تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء علیهمالصلوة و السلام، برلین ۱۳۴۰.
(۲۲) محمدتقی دانشپژوه، «دو مشیخه زیدی»، در نامه مینوی، زیرنظر حبیب یغمائی و ایرج افشار، تهران: جاویدان، ۱۳۵۰ش.
(۲۳) محمد بن احمد دیلمی، کتاب قواعد عقاید آل محمد (ص)، نسخه عکسی در مجموعه طاووس یمانی، ش ۶۱، تهران: وزارت امورخارجه، مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی.
(۲۴) سمعانی، الانساب.
(۲۵) یحیی بن حسین شجری، سیرةالامام المؤید بالله احمد بن الحسینالهارونی، چاپ صالح عبداللّه احمد قربان، صنعا ۱۴۲۴/ ۲۰۰۳.
(۲۶) ابراهیم بن قاسم شهاری، طبقات الزیدیة الکبری، قسم۳: بلوغالمراد الی معرفة الاسناد، چاپ عبدالسلام وجیه، عمان ۱۴۲۱/ ۲۰۰۱.
(۲۷) ابراهیم بن هلال صابی، کتاب المنتزع من الجزء الاول من الکتابالمعروف بالتاجی فی اخبارالدولة الدیلمیة، در اخبار ائمة الزیدیة فی طبرستان و دیلمان و جیلان، چاپ ویلفرد مادلونگ، بیروت: المعهد الالمانی للابحاث الشرقیة، ۱۹۸۷.
(۲۸) صفدی، الوافی.
(۲۹) طبری، تاریخ (بیروت).
(۳۰) علی بن حسین علمالهدی، مسائلالناصریات، تهران ۱۴۱۷/ ۱۹۹۷.
(۳۱) محمد بن عمر فخررازی، الشجرةالمبارکة فی انساب الطالبیة، چاپ مهدی رجائی، قم ۱۴۰۹.
(۳۲) عبدالحی بن ضحاک گردیزی، تاریخ گردیزی، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران ۱۳۶۳ش.
(۳۳) حُمید بن احمد محلّی، الحدائق الوردیة فی مناقب ائمة الزیدیة، چاپ مرتضی بن زید محطوری حسنی، صنعا ۱۴۲۳/۲۰۰۲.
(۳۴) ظهیرالدین بن نصیرالدین مرعشی، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، چاپ محمدحسین تسبیحی، تهران ۱۳۴۵ش.
(۳۵) مسعودی، مروج (بیروت).
(۳۶) عبداللّه بن حمزه منصورباللّه، کتابالشافی، صنعا ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
(۳۷) علی موسوینژاد، تراثالزیدیة، قم ۱۳۸۴ش.
(۳۸) میرخواند.
(۳۹) یحیی بن حسین ناطقبالحق، الافادة فی تاریخ الائمةالسادة، چاپ محمدکاظم رحمتی، تهران ۱۳۸۷ش.
(۴۰) یحیی بن حسین ناطقبالحق، تیسیرالمطالب فی امالی الامام ابیطالب، لمخرجه و راویه جعفر بن احمد بن عبدالسلام، چاپ یحیی عبدالکریم فضیل، بیروت ۱۳۹۵/۱۹۷۵.
(۴۱) احمد بن علی نجاشی، فهرست اسماء مصنّفی الشیعة المشتهر ب رجال النجاشی، چاپ موسی شبیریزنجانی، قم ۱۴۰۷.
(۴۲) احمد بن عبدالوهاب نویری، نهایة الارب فی فنونالادب، قاهره (۱۹۲۳) ـ ۱۹۹۰.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «ناصر اطروش»، شماره۶۱۳۱.