ناحیه قدیمی بحرین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
منطقه بحرین از دو منظر قابل پژوهش و بررسی میباشد؛ یکی مجمعالجزایر بحرین و دیگری ناحیه قدیمی بحرین که این رساله بخش دوم را مورد بررسی قرار داده است.
در سواحل شمالی و غربی و جنوبی
خلیج فارس بین
بصره و
عمان در منطقه
نجد است؛ قصبه (مرکز) آن مدتی شهر هَجَر (در مأخذ سریانی: هَگَر) بود که در کنار دریا قرار داشت
پس از قرمطیان، مرکز آن اَحساء شد.
گاهی هجر به همه ناحیه بحرین اطلاق میشد.
طبق مآخذ موجود، از دوره های کهن ناحیه بحرین جزو قلمرو
ایران به شمار میآمد. در ۳۷۲، به نوشته حدودالعالم
«بحرین مردم بسیار با شهرها و دیها و جاهای آبادان داشت». در قرن چهارم، کشتیهای تجاری بین ساحل بحرین، عمان، بصره،
اُبُلَّه و
سیراف و
چین رفت و آمد میکردند.
به نوشته جیهانی،
اهالی آنجا بیشتر از
قرمطیان بودند؛ و از جمله قراء آن دارین، خَطّ،
قطیف، آرّه، هجر، بینُونَه، فَروق، سابور یا سابون (شاپور) بود و گاهی
یَمامَه جزو آن محسوب میشد.
به قول ابن خرداذبه
از عَبادان (آبادان) تا خَشَبات دو
فرسنگ و از خشبات از طریق دریا تا شهر (مرکز) بحرین هفتاد فرسنگ فاصله بود. به گفته
اصطخری قبیله
بنی تمیم در آن زندگی میکردند. ظاهراً جزیره اَوال یا اُوال (جزیره بحرین) جزو احساء به شمار میآمد. نام اَوال در کتابهای جغرافیانویسان مسلمان بسیار آمده است و ظاهراً با دارین مطابقت دارد. به نوشته
یاقوت دارین شاید همان جزیره اَوال باشد. جواد علی
دارین را مطابق با شهر هَیج، مرکز ناحیه تارو (جزیره تاروت) در خلیج فارس در جغرافیای
بطلمیوس میداند. امروز در بحرین آبادی سَماهَیج وجود دارد که نام آن بی شباهت به «هیج» نیست. نام شهر قدیمی سماهیج (در جزیره مُحْرق) در کتابها دیده میشود.
به نوشته
قدامة بن جعفر،
خراج بحرین و یمامه به ۰۰۰، ۵۱۰ دینار میرسید. ظاهراً یکی از عوامل شورشهای مداوم مردم ناحیه قدیمی بحرین و تبدیل آن به منطقه طغیانها بویژه شورش خوارج، سنگینی خراج بوده است.
ابومنصور ازهری بحرین یا بحران را تثنیه «بحر» می داند؛زیرا قریه های آن از سویی، درکرانه دریاچه ای (در دروازه احساء و دهکده هجر) قرار گرفته بود و از سوی دیگر تا بحر اخضر ده فرسنگ فاصله داشت. به نوشته
طبری، بنابر افسانه ای، مردم بحرین (با اهالی عمان) از فرزندان
سام بن نوح بودند که پس از پراکندگی، گروهی از آنان به نام عَمالِیق (جاسم) در بحرین ساکن شدند.
از حدود سیصد سال پیش از میلاد، از دوره
سلوکیان، شهر بازرگانی بزرگ گرهه در کرانه احساء (در ناحیه بحرین) مشهور بود و احتمالاً مردم آن با شهرهای سلوکی کنار
دجله بازرگانی داشتند
در ۲۰۵، آنتیوخوس سوم شاه سلوکی به سرزمین گرهه لشکر کشید و پس از دریافت پانصد تالان نقره و هزار تالان بخور و دویست تالان روغن مُرّ صافی، از تسخیر آنجا صرفنظر کرد و به یکی از جزایر بحرین به نام تولوس رفت و سپس به سلوکیه بازگشت.
در دوره ملوک الطوایف (اشکانیان) تا زمان
اردشیر بابکان، فرزندان
مَعْدبن عدنان از اعراب عدنانی در آنجا ساکن بودند.
بحرین در دوره اشکانی (و احتمالاً پیش از آن در زمان
هخامنشیان) جزو قلمرو ایران محسوب میشد. به نوشته نولدکه
اردشیر بابکان (حک: ۲۲۶ـ۲۴۱ م) بنیانگذار سلسله ساسانی، حاکم آنجا سَتْرَوُگ یا سَنَطْروق (احتمالاً کاردار اشکانی) را شکست داد و در آنجا شهری ساخت و نام آن را «پَسا (فَسا) اردشیر» گذاشت. به نوشته
حمزه اصفهانی نام این شهر «بِتَن اردشیر» بود، طبری
نام شهر را «فنیاذ اردشیر» و دینوری
«فُوران اردشیر» ضبط کرده است. به نوشته حمزه اصفهانی
باروی شهر روی پیکرهای مردمی که از اردشیر فرمان نمیبردند ساخته شد. چنانکه از مطالب
تاریخ بلعمی بر میآید، بعداً آن شهر را مدینة الخَطّ خواندند. خطّ قسمت ساحلی بحرین بودکه قطیف و عُقیر در آن قرار داشت
و از محصولات آن نیزه خطّی بود که صادر میشد.
شاپور اول (حک: ۲۴۱ـ۲۷۲ م) به بحرین که احتمالاً (مردمان آن) گرایشهایی به اشکانیان داشتند، قشون فرستاد و به نوشته بلعمی
همه اعراب آن ناحیه را کشت. «شاپور ذوالاکتاف (حک: ۳۰۹ یا ۳۱۰ـ ۳۷۹م) نیز از راه دریا به خطّ لشکر کشید و در آنجا کشتار کرد. شاپور دستور داد هر که را از اعراب ببینند بکشند و به
غنیمت نپردازند. وی نخست بر گروهی از اعراب که به سرزمین پارس آمده و آنجا را چراگاه خود ساخته بودند بتاخت و بسیاری از آنان را بی آنکه خبری داشته باشند به بدترین وجهی بکشت و از طریق دریا به خطّ آمد و مردم آنجا را بکشت و جان کسی را باز نخرید و بر غنیمت روی نیاورد تا به هجر رسید و در آنجا مردمانی از اعراب تمیم و
بکربن وایل و
عبدالقیس بودند و چندان کشتار کرد که خون مانند باران روان شد. سپس به سرزمین عبدالقیس روی نهاد، همه آنها را نابود ساخت. بعداً به یمامه آمد و آنها را نیز بکشت. آنگاه به زمینهای بَکْر و تَغْلِب آمد، آنجا نیز هر که از اعراب بدید بکشت، و گروهی از مردم
بنی تغلب را در دارین و دسته ای از مردم عبدالقیس و طوایفی از بنی تمیم را در هجر بنشاند»،
خسرو اول (حک: ۵۳۱ ـ ۵۷۹ م) بحرین را همچنان در دست داشت و کاردار او، آزاد افروز پسر گُشنَسْب، در آنجا حکومت میکرد.
اعراب او را مُکَعْبِر (پاره کننده با شمشیر) می خواندند؛ چون دست امیران بنی تمیم را میبرید.
ظاهراً مُنْذِربن نعمان از سوی خسرو اول بر همه بلاد عمان، بحرین و یمامه تا طائف و دیگر قسمتهای
حجاز حکومت میکرد.
مکعبر در پادشاهی خسرو اول در بحرین همة بنی تمیم را فریب داده، آنان را وارد دژ مُشَقَّرْ (قلعه ای نزدیک هجر، در جنوب بحرین) کرد و سپس همه مردان را بکشت و پسرانشان را به فارس برده،
اخته کرد
به نوشته حمزه اصفهانی،
این حادثه در زمان
خسرو پرویز صورت گرفته بود. بحرین از نخستین نواحی ایران بود که پیش از مناطق دیگر، مردم آن بدون جنگ اسلام آوردند. اهالی آن از
مجوس، و
یهود و
نصاری بودند ودربادیه های آن نیز قبایل عبدقیس، بکربن وائل و تمیم زندگی میکردند. ظاهراً در ۶ هجری،
در زمان حیات پیامبراکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم،
مُنذِربن ساوی ملک بحرین (رئیس عربها) که از سوی ایرانیان در آنجا فرمان میراند، پس از خواندن نامه پیامبراکرم، که علاء حضرمی آورده بود، مسلمان شد،
او عبدالله بن زید اَسْبَذی نامیده میشد که به دهکده اَسْبَذْ در هجر منسوب است. گویند او از اسبذیان بود که در بحرین اسب را پرستش میکردند. پس از منذر، سیبَخْت، آخرین مرزبان ایران در هجر، بدون جنگ اسلام آورد. به دنبال آن، همه عربها و برخی از مردم
عجم با پذیرفتن رسم مقاسمه در خراج خرما با حضرمی صلح کردند، و کسانی که از مسلمان شدن
کراهت داشتند، مجوسان و یهودیان بودند که به جزیه تن در دادند.
پس از درگذشت منذر، در امور سیاسی بحرین، دشواریهایی پدید آمد، به طوری که در ۱۱ در دوره خلافت ابوبکر (متوفی ۱۳) مردم بحرین
مرتد شدند.
بنابر مطالب معجم البلدان، در زمان خلیفه دوم (
عمربن خطاب، متوفی ۲۳)، دارین شهر بندری که با
هند تجارت مشک داشت
و چند قریه دیگر، مانند سابون (شاپور) و زاره و غابَه، در ناحیه بحرین با جنگ گشوده شد و همه عجمهایی که در شهر غابه بودند به قتل رسیدند.
به گفته بلاذری،
ابو هُرَیرَه از بحرین پانصد هزار درهم
گردآوری کرده به مرکز خلافت (کوفه) فرستاد. این عطایا آنقدر زیاد بود که خلیفه، نخست باور نکرد، و سرانجام ناگزیر شد برای آن دفتر (دیوان) درست کند. افزونی عطایا و احتمالاً خراج بحرین نشانه توانگر بودن شهرها و مردمان ناحیه بحرین است که تا پس از اسلام آوردن آنان نیز ادامه داشته است. در دوره امویان در ۴۵،
معاویه برادر خود
زیادبن ابیه را به امیری بصره و عمان و
سجستان و بحرین برگزید.
در همان دوره، در بحرین مانند همه بلاد زیر سلطه امویان، بر ضد دستگاه خلافت جنبشهایی پدید آمد.
در ۷۲، ابو فُدَیک (از خوارج) بحرین را از دست والیان بنی امیه درآورد.
در ۷۳، عبدالملک پسر
مروان، شورش
خوارج را سرکوب کرد و ابوفدیک و شش هزار تن از آنان را به قتل رسانید.
در ۱۰۵، مسعودبن ابی زینب عبدی در بحرین خروج کرد و اشعث، پسر عبدالله والی بنی امیه، را فرار داد و نوزده سال در آنجا حکومت کرد
احتمالاً بحرین از مراکز شورشیان و ناراضیان نیز به شمار میآمده، به طوری که در ۱۲۹، شَیْبان، از خوارج، پس از شکست خوردن در فارس، به بحرین گریخت.
در ۱۳۳، پس از روی کارآمدن
بنی عباس، سلیمان بن علی والی کوره
دجله، بحرین، بصره و نواحی دیگر شد و مدتی آنجا را در دست داشت.
در ۱۵۱، نافع بن عقبه وارد بحرین شد و سلیمان بن حکیم (حاکم آنجا) را به قتل رسانید و گروهی را تبعید و عده ای را اسیر کرد و به
بغداد نزد منصور فرستاد.
در ۱۶۰ (درخلافت مهدی) محمدبن سلیمان بر فارس و کوره
اهواز و بحرین و عمان و کوره دجله و بصره حکومت میکرد.
صاحب الزَنْج در ۲۵۵، بصره را تصرف کرد. او در ۲۴۹ از سامرا به بحرین رفت و گروهی از مردم آنجا به وی گرویدند.
در۲۵۷، خلیفه معتمد، فارس را علاوه بر اهواز و بصره و بحرین و یمامه به موسی بن بغا داد.
در ۲۸۶، ابوسعید جَنّابی رئیس قرامطه، ناحیه بحرین را تصرف کرد
و در ۲۸۷، معتضد برای درهم شکستن شورش قرمطیان قشون بزرگی به بحرین در نواحی هجر فرستاد و کشتار بسیار کرد و مهتر آنان اَبوالفَوارِس را کشت.
در ۳۱۷
ابوطاهر قرمطی حجرالاسود را از مکه به بحرین آورد که پس از ۲۲ سال، در ۳۳۹، آن را به
مکه بازگردانده در رکن خانه گذاردند.
پس از اینکه فعالیت قرمطیان در بحرین ضعیف شد، بنی سُلیم دعوت به تشیّع را آغاز کرد.
در ۴۴۲، ناصرخسرو از طریق دریا به جزیره بحرین سفر کرد.
ظاهراً از همین دوره بتدریج ناحیه قدیمی بحرین براثر تجزیه به نواحی مختلف، مانند جزیره بحرین، احساء، قطیف و. . . ، نام قدیمی خود را از دست میدهد و مدتها، هم به جزیره و هم به ناحیه گفته میشود.
در ۴۵۸، هنگامی که سلطان الب ارسلان وارد
نیشابور شد والی حلب و فرمانفرمای بحرین (ناحیه قدیمی) برای دیدار او به نیشابور
شتافتند.
به نوشته بکران، در ۶۰۵، پیش از حمله مغول در ولایت بحرین، نوعی خرما وجود داشت که از آن
شراب درست میکردند.
در ۶۲۸، اتابک ابوبکر با یاری ناخدایان ملک
جمشید، از ملوک
بنی قیصر، اکثر سواحل چون قطیف و بحرین (احتمالاً هجر) و عمان و لَحْصا را به تصرف خود درآورد.
در ۶۵۴، اتابک حکومت جزیره (؟) قطیف را به عُصفور بن راشدبن عمیر و مانع بن علی بن ماجدبن عمیر سپرد.
در ۶۵۸ (در زمان هولاکو) به نوشته
ابن خلدون،
شیراز کرسی فارس به شمار میآمد و کیش و عمان و
کازرون و بحرین (ظاهراً هجر) از بلاد آن شمرده میشد.
در ۷۲۵،
ابن بطوطه در سفر خود به بحرین، اهالی یکی از شهرهای آن، به نام قطیف را
رافضی یا
غُلاة (از فرقه های شیعه) نوشته است.
(۱) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۲) ابن بطوطه، رحلة ابن بطوطة، بیروت ۱۳۸۴/۱۹۶۴.
(۳) ابن بلخی، فارس نامه، چاپ گی لسترنج و رینولد آلن نیکلسون، لندن ۱۹۲۱، چاپ افست تهران ۱۳۶۳ ش.
(۴) ابن خرداذبه، کتاب المسالک والممالک، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۵) ابن خلدون، العبر: تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمّد آیتی، تهران ۱۳۶۳ـ۱۳۷۰ ش.
(۶) محمد بن احمد ازهری، تهذیب اللغة، قاهره ۱۹۶۴ـ۱۹۶۷.
(۷) ابراهیم بن محمد اصطخری، کتاب مسالک الممالک، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۸) محمد بن نجیب بکران، جهان نامه، چاپ محمد امین ریاحی، تهران ۱۳۴۲ ش.
(۹) احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، بیروت ۱۹۸۸.
(۱۰) محمد بن محمد بلعمی، تاریخ بلعمی: تکمله و ترجمه تاریخ طبری، به تصحیح محمدتقی بهار، چاپ محمد پروین گنابادی، تهران ۱۳۴۱ ش.
(۱۱) ابوالقاسم بن احمد جیهانی، اشکال العالم، ترجمه علی بن عبدالسلام کاتب، چاپ فیروز منصوری، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۱۲) حدودالعالم من المشرق الی المغرب، چاپ منوچهر ستوده، تهران ۱۳۴۰ ش.
(۱۳) حمدالله بن ابی بکر حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۱۴) حمزة بن حسن حمزة اصفهانی، تاریخ پیامبران و شاهان، ترجمه جعفر شعار، تهران ۱۳۴۶ ش.
(۱۵) جورج فدلوحورانی، دریانوردی عرب در دریای هند در روزگار باستان و در نخستین سده های میانه، ترجمه محمد مقدم، تهران ۱۳۳۸ ش.
(۱۶) احمد بن داود دینوری، الاخبار الطوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره ۱۹۶۰، چاپ افست قم ۱۳۶۸ ش.
(۱۷) محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری: تاریخ الامم والملوک، چاپ ابوالفضل ابراهیم، بیروت (۱۳۸۲ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۲ـ۱۹۶۷).
(۱۸) جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت ۱۹۷۶ـ ۱۹۷۸.
(۱۹) احمد بن محمد غفاری قزوینی، تاریخ جهان آرا، تهران ۱۳۴۳ ش.
(۲۰) قدامة بن جعفر، کتاب الخراج، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۲۱) محمد ابراهیم بن اسماعیل کازرونی، تاریخ بنادر و جزایر خلیج فارس، چاپ منوچهر ستوده، تهران ۱۳۶۷ ش.
(۲۲) آلفرد فرایهرفون گوتشمید، تاریخ ایران و ممالک همجوار آن از زمان اسکندرتا انقراض اشکانیان، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران ۱۳۵۶ ش.
(۲۳) مجمل التواریخ و القصص، چاپ بهار، تهران ۱۳۱۸ ش.
(۲۴) علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران ۱۳۵۶ـ۱۳۶۰ ش.
(۲۵) محمد بن احمد مقدسی، کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۲۶) محمد بن خاوند شاه میرخواند، تاریخ روضة الصفا، تهران ۱۳۳۸ـ ۱۳۳۹ ش.
(۲۷) ناصرخسرو، سفرنامه حکیم ناصرخسرو قبادیانی مروزی، چاپ محمد دبیر سیاقی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۲۸) تئودور نولدکه، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ترجمه عباس زریاب، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۵۸ ش).
(۲۹) عبدالله بن فضل الله وصاف حضرة، تحریر تاریخ وصّاف، به قلم عبدالمحمّد آیتی، تهران ۱۳۴۶ ش.
(۳۰) یاقوت حموی، کتاب المشترک و ضعا والمفترق صقعا، گوتینگن ۱۸۴۶.
(۳۱) یاقوت حموی، معجم البلدان، چاپ ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
(۳۲) احمد بن اسحاق یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، بیروت (بی تا).
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «ناحیه قدیمی بحرین»، شماره۵۹۰.