• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

معنویت‌گرایی جدید در ایران

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



معنویت‌گرایی جدید در ایران، که امروزه رشد زیادی هم کرده است دلایلی دارد. مهم‌ترین علت رواج جنبش‌های نوپدید دینی و مؤلفه‌های آن به‌عنوان گرایش‌های باطنی و معنوی در میان جوانان ایرانی، به‌روز نشدن معنویت ایرانی ـ اسلامی است. در این مقاله تلاش می‌شود تا در یازده‌ محور کلی به بررسی تفاوت‌های فرهنگی و دینی جامعه ایران با تعالیم جنبش‌های نوپدید دینی اشاره شود.

فهرست مندرجات

۱ - چکیده
۲ - مقدمه
۳ - روش‌های اثرپذیری فرهنگ‌ها
۴ - علل گسترش جنبش‌های نو‌پدید
۵ - انسان‌محوری در برابر خدامحوری
       ۵.۱ - نظریه پال توئیچل
       ۵.۲ - نظریه باگوان شری
۶ - تناسخ‌گرایی در برابر معادباوری
۷ - علل اقتباس نظریه ‌تناسخ
       ۷.۱ - علت اول
       ۷.۲ - علت دوم
              ۷.۲.۱ - اثبات تناسخ اوشو
۸ - لاابالی‌گری در برابر شریعت‌گرایی
       ۸.۱ - طرح یک سوال
       ۸.۲ - سخن اوشو
       ۸.۳ - سخن پال توئیچل
۹ - دنیا‌پنداری در برابر عاقبت‌اندیشی
       ۹.۱ - طرح یک سوال
۱۰ - عشق جنسی در برابر عشق معنوی
       ۱۰.۱ - نکات رابطه جنسی
       ۱۰.۲ - سخن اوشو
۱۱ - تفکر‌گریزی در برابر تفکر‌گرایی
       ۱۱.۱ - سوال کاستاندا از دون‌خوان
۱۲ - خرافه‌پنداری در برابر واقعیت‌نگری
       ۱۲.۱ - عوامل مبارزه با خرافات
       ۱۲.۲ - برخی ادعاهای بی‌دلیل
       ۱۲.۳ - تعالیم اکنکار
۱۳ - تکثر‌پذیری در برابر حقیقت‌طلبی
       ۱۳.۱ - نظریه پال توئیچل
       ۱۳.۲ - کلام ساتیا سای‌بابا
۱۴ - تعبد ‌کورکورانه در برابر پیروی‌ معقولانه
       ۱۴.۱ - ترسیم رابطه ساتیا با شاگردان
۱۵ - شادی ظاهری در برابر سرور درونی
       ۱۵.۱ - کلام اوشو
       ۱۵.۲ - اصرار بر شاد زیستن
۱۶ - آسایش مادی در برابر آرامش معنوی
       ۱۶.۱ - کلام کریشنا مورتی
       ۱۶.۲ - تجربه کارلوس
۱۷ - نتیجه‌گیری
       ۱۷.۱ - ذکر یک نکته
۱۸ - مهم‌ترین علت رواج جنبش‌های نوپدید
۱۹ - فهرست منابع
۲۰ - پانویس
۲۱ - منبع


از این‌رو، نخست به بررسی ویژگی‌های فرهنگ پرداخته می‌شود و مؤلفه‌های کلی در جنبش‌های نوپدید دینی را برمی‌شماریم؛ مؤلفه‌های از قبیل: انسان‌محوری، تناسخ‌گرایی، لاابالی‌گری، دنیا‌گرایی، عشق جنسی، تفکر‌گریزی و همچنین تفکر‌ستیزی، خرافه‌پنداری، تکثر‌پذیری و تعبد‌ کورکورانه و برای این مؤلفه‌ها از پنج فرقه اکنکار (Eckankar) اشو، (Osho) ساتیاسای‌بابا، (Sathya Sai Baba) کریشنامورتی (Krishna Murti) و کارلوس کاستاندا (Carlos Castaneda.) شاهد مثال‌هایی می‌آوریم، سپس بر اساس اعتقادات فرهنگی ـ دینی به بررسی و نقد آنان همت می‌گماریم. در آخر نگارنده، گسترش روزافزون جنبش‌های نوپدید دینی در ایران را نمونه‌ای از تهاجم فرهنگی معرفی می‌کند هرچند که در پس آن معتقد است، علت استقبال جوانان ایرانی از معنویت نوین، نهفته در به‌روز نشدن تعالیم معنوی ـ عرفانی آن‌ها است.


تعالیم جریان‌های نوپدید دینی، متاثر از مؤلفه‌های فکری ـ فلسفی مدرنیسم است. گزاره‌هایی که به‌شدت با فرهنگ ایرانی ـ اسلامی مردمان در تقابل است. از این‌رو، گسترش چنین جریان‌هایی در ایران، حرکتی برای ایجاد تغییرات اساسی در فرهنگ بومی است. نگارنده در این مجال تلاش می‌کند تا بعد از مختصر توضیحاتی در باب فرهنگ و مسائل مرتبط با آن، برخی خصوصیات مهم جریان‌های نوپدید دینی را که در مقابل فرهنگ معنوی ایرانیان است را باز شمارد.
فرهنگ عبارت است از هرآنچه که در یک جامعه معین کسب می‌کنیم، می‌آموزیم و می‌توانیم انتقال دهیم. در فرهنگ، مجموع حیات اجتماعی از زیربناهای فنی و سازمان‌های نمادی گرفته تا اشکال صور بیان و حیات روانی مدنظر قرار می‌گیرد و تمامی آنان همچون نظامی ارزشی تلقی می‌شود.
[۱] آلن، بیرو، فرهنگ علوم اجتماعی، باقر ساروخانی، نشر کیهان، (۱۳۸۰)، ج۱، ص۷۸.

بنابراین، ممکن نیست که فرهنگ جدای از جامعه یا جامعه جدای از فرهنگ باشد. هرجا که جامعه هست، فرهنگ منطبق با آن وجود دارد و به‌دلیل این‌که جوامع با هم متفاوتند، فرهنگ‌ جوامع نیز با هم متفاوت‌ است. برای مثال یکی از تفاوت‌های فرهنگی غرب و شرق این است که توله‌سگ‌هایی که در اروپا به‌عنوان حیوان خانگی از آن‌ها مراقبت می‌شود، ‌ممکن است در چین به‌عنوان غذای مخصوص و محبوب یک خانواده فروخته شود.
[۲] گیدنز آنتونی، ‌جامعه‌شناسی، حسن چاوشیان، نشر نی، (۱۳۸۷)، ج۱، ص۳۸.

ارزش‌ها (Values) و هنجارهای فرهنگی (Cultural Norm) به‌طور غالب در طول زمان تغییر می‌کنند. بسیاری از هنجارهایی که ما اکنون در زندگی شخصی خویش بدیهی می‌انگاریم حتی چند دهه قبل، با ارزش‌های مورد اعتقاد همگان تناقض داشت. برای مثال تا چند دهه گذشته در شهرهای بزرگ ایران صحبت زوجین قبل از ازدواج امری خلاف پنداشته می‌شد، حال آن‌که اکنون نه تنها ناپسندیده نیست، بلکه در بسیاری موارد به اجبار والدین شرایط آن فراهم می‌شود.
البته همه جامعه‌شناسان اتفاق نظر دارند که ارزش‌ها و هنجارهای فرهنگی به‌صورت تدریجی، آهسته، سخت و البته طبیعی، طی سالیان متمادی دستخوش تحول می‌شوند. دگرگونی فرهنگی (Cultural Chang) اصلی ثابت در جامعه‌شناسی نشان از واقعیتی دیگر دارد که از آن به «فرهنگ‌پذیری» (Acculturation) یاد می‌کنیم. گاهی اتفاق می‌افتد که عنصری فرهنگی از فرهنگ دیگر گرفته می‌شود؛ این جریان، فرآیند فرهنگ‌پذیری نامیده می‌شود. در چنین وضعیتی دگرگونی رخ می‌دهد. هرچند این دگرگونی ممکن است در فرهنگی بسیار عمیق‌تر از فرهنگ دیگر باشد.
[۳] توسلی، غلام‌عباس و فاضل، رضا، نشر سمت، ج۱، ص۶۹.

هرچند علل فرهنگ‌پذیری و در پی آن دگرگونی فرهنگی ریشه در نیاز‌های شناخته شده، دگرگونی در جمعیت، محیط طبیعی و تغییر تکنولوژی دارد، اما آنچه مربوط به بحث ما است، چگونگی روابط بین فرهنگ‌ها و همین‌طور، نحوه‌های اثرپذیری فرهنگ‌هاست.


می‌توان انواع روش‌های اثرپذیری فرهنگ‌ها را به دو بخش تقسیم کرد: تهاجم فرهنگی و مبادله فرهنگی. تهاجم فرهنگی به معنی انتقال معانی میان نظام‌های فرهنگی بدون رضایت دوطرفه است. به‌عبارت دیگر، اگر یک نظام فرهنگی، ارزش‌های خود را با استفاده از قدرت بر نظام دیگری تحمیل کند، تهاجم فرهنگی صورت می‌گیرد. برخلاف مبادله فرهنگی که در آن، نظام‌ها توسعه یافته و تغییرات را برمی‌تابند؛ در تهاجم فرهنگی، ارزش‌های اصلی هر نظام مورد تردید قرار می‌گیرد و به مرور زمان نظام‌های ارزشی و فرهنگی از بین می‌روند.
فرهنگ‌های مهاجم به‌طور معمول برای تضعیف و آسیب‌پذیر کردن فرهنگ دیگر، از روش‌های متفاوتی بهره می‌برند. در ایران غرب‌زدگی را به‌طور عام نمونه‌ای از آسیب‌پذیری در برابر تهاجم فرهنگی تلقی کرده‌اند و از مصادیق غرب‌زدگی را استقبال از جنبش‌های نوپدید دینی (New Religions Movements) می‌دانند.
جنبش‌های نوپدید دینی، جریان‌های معنوی‌گرا، جریان تفکرات درون‌گرایی مدرن، معنویت مدرن و ادیان یا عرفان‌های (بسیار مهم و اساسی بوده و همچنان بحث درباره صحت و سقم تمام ادعاهای مربوطه منطقی به‌نظر می‌آید... ) نوظهور و…، همه نشان از واقعیتی دارد که در حال پیشرفت، تحول و زایشی نوین درعرصه معنویت‌گرایی معاصر است. منش این‌گونه جریان‌های باطنی، بر مبنای مخالفت یا بی‌اعتنایی به ادیان بزرگ است، نگاه این جریانات هیچ‌گاه از تحصیل تعالیم ادیان بزرگ پوشیده نیست. زیرا هرجا ضرورت یا مصلحتی احساس شده، تعالیم ادیان بزرگ در مسیر پیشرفت و جذابیت جنبش‌های نوپدید به‌کار رفته است.


بدون شک علت پیدایش جنبش‌های نو‌پدید دینی در کشورهای مبدا دارای علل اجتماعی و یا دست‌کم گرایش فردی در مؤسسین بوده است. این جنبش‌ها در بسیاری از کشورهای غربی و شرقی گسترش یافته است، حتی کشورهای شرقی که تفاوت‌های فرهنگی بسیاری با جوامع خاستگاه این جنبش‌ها داشته‌اند. به‌عبارت دیگر، برای مثال مشکل معنویتی که در برخی از کشورهای غربی باعث پیدایش جنبش‌های نوین شده، به هیچ عنوان در بسیاری از کشورهای ـ به اصطلاح شرقی وجود ندارد. پس به چه علت اینگونه گرایش‌ها در آن کشورها رواج یافته است؟ بدون شک تبادل فرهنگی صورت نگرفته است. چراکه در تبادل، رضایت طرفین لحاظ می‌شود و چون در بسیاری از کشورها رضایت وجود ندارد، مساله تبادل فرهنگی منتفی است. برای مثال بسیاری از مصادیق این گرایش‌ها در ایران وجود دارد. بدون شک علت گسترش آنان رغبت مردان سیاسی برای تبادل فرهنگی در این حوزه نبوده است. اما اینک این پرسش اساسی وجود دارد که آیا گسترش معنویت‌های نوظهور در ایران نوعی تهاجم فرهنگی است و یا از مقوله مبادله فرهنگی؟ به‌عبارت دیگر، به چه علت رواج معنویت‌های نو‌پدید در ایران را نمونه‌ای از تهاجم فرهنگی می‌دانیم؟
زمانیکه می‌گوییم، گسترش جنبش‌های نوپدید در ایران نوعی تهاجم فرهنگی است، منظورمان تنها این نیست که دست سیاستمداران غربی برای تغییر فرهنگ دینی در کار است تا به‌واسطه ترویج این جریان‌ها با عقاید دینی متدینین به مبارزه برخیزند، بلکه مراد آن است که گسترش وسیع انواع مصادیق جنبش‌های نوپدید در قالب کتاب‌ها، مقالات، لوح‌های فشرده و وب‌سایت‌ها در ابتدای امر ـ به‌عنوان هجمه‌ا‌ی بر اسلام ـ بدون میل و رغبت ایرانیان رخ داده است. هرچند در ادامه علل استقبال از آن‌ها بسیار وسیع می‌شود. (انتقاد به مسؤولین مربوطه به‌واسطه کم‌کاری برمی‌گردد... )
اما قبل از این‌که بخواهیم به پرسش بالا پاسخ گوییم به پرسش‌های اساسی‌تری برمی‌خوریم که عبارتند از: چرا گسترش جنبش‌های نوپدید منافی حیات فرهنگ معنوی ما است؟ در جنبش‌های نوپدید دینی چه مؤلفه‌هایی یافت می‌شود که می‌توان ترویج آن بر ضد فرهنگ دینی را نوعی تهاجم فرهنگی دانست؟
روح تعالیم جنبش‌های نوپدید معنوی حاوی مؤلفه‌های بنیادینی است که در تعارض بدیهی با فرهنگ اسلامی ـ معنوی ایرانیان است. برای‌ مثال انسان‌محوری در برابر خدامحوری، تناسخ‌گرایی در برابر معادباوری، لاابالی‌گری در برابر شریعت‌گرایی، دنیاپنداری در برابر عاقبت‌گرایی، عشق جنسی در برابر عشق معنوی، آسایش مادی در برابر آرامش معنوی، تفکر‌گریزی و همچنین تفکر‌ستیزی در برابر تفکر‌گرایی، خرافه‌پنداری در برابر واقعیت‌نگری، تکثر‌پذیری در برابر حقیقت‌طلبی، تعبد‌کورکورانه در برابر پیروی معقولانه، شادی بیرونی در برابر سرور درونی که به اختصار توضیحاتی پیرامون آن می‌آید.


در بسیاری از جریان‌های جدید معنوی نام خدا به‌میان می‌آید. به این معنا که در این گرایش‌ها وجود خدا مفروض دانسته‌ شده، از این‌رو مساله بر سر میزان دخالت او در امور انسانی است. خدای این‌گونه عرفان‌ها حقیقتی است فاقد اختیار، اراده و قدرت دخالت در جهان. بدین‌سان که اختیار، اراده و قدرت مطلق از آن انسان‌هاست. این بیانات تداعی کننده مفهوم فلسفی اومانیسم (Humanism) است که در مغرب‌زمین شهرت یافته است.
هرچند که رگه‌هایی از معنا و مفهوم اومانیسم در آموزه‌های مذهبی مشرق زمین نیز یافت می‌شود. برای‌مثال در مکتوبات مقدس هندو‌ها، ستایش‌هایی که در وصف برهمن (Brahman) آمده، برای آتمن (Atman) نیز بیان شده است. اما شکی نیست که تبلور این نهضت فکری، در غرب جدید رقم خورد و در آن‌جا بالیدن گرفت. بسیاری از گرایش‌های نوپدید معنوی بر کلمه «خود» اصرار دارند و این به‌دلیل مرکزیت انسان در‌ اندیشه آنهاست.
در نیمه قرن نوزدهم، اگوست کنت (Auguste Conte) با بیان این‌که انسان می‌تواند به شناختی نایل شود که از پیش، ادیان آن‌را مختص خدا می‌دانستند در حقیقت آفریننده مذهب انسانی شد. این نظریه موجب پیدایش گرایش‌های فکری فراوانی است. چنانچه بسیاری از نویسندگان بر این باورند که حقوق بشر، بر اومانیسمی سکولار بنیاد نهاده شده اما تبلور این عقیده در جنبش‌های نوپدید دینی رقم می‌خورد.

۵.۱ - نظریه پال توئیچل

پال توئیچل (Paul Twitchell) مؤسس جنبش نوپدید اکنکار در آمریکا می‌گوید: «با پاک‌ کردن مجرای وجودت به این درک نایل می‌آیی که این همه تو است و بعد به این درک که، این همه خداست. هیچ‌کس نمی‌تواند از این فراتر رود به این دلیل است که فرد برای پیش رفتن در طریق، به‌قدرت نیاز دارد. از آن‌جا که تو خود خدایی، پس شایسته‌تر از آن نیست که خودت را ملاقات کنی»
[۴] توئيچل، پال، نامه‌های طریق نور، ترجمه مینو ارژنگ، نشر ثالث گلسار، (۱۳۸۰)، ص ۱۵۳.
به‌عبارت دیگر، بحث درباره خداوند در ادیان توحیدی و عرفان‌های نوپدید به دوگونه متفاوت است. در ادیان توحیدی، خداوند وجود محض است. او است که به همه موجودات هستی اعتبار می‌بخشد. اما در این عرفان‌ها ماجرا به‌طور کامل دگرگون می‌شود؛ یعنی انسان به همه چیز ـ حتی خدا ـ وجود و اعتبار می‌بخشد.
جنبش‌های نوپدید دینی به‌واسطه پیروی از مؤلفه‌های مدرنیته به‌ویژه اومانیسم انسان را در مسند خدایی قرار می‌دهند. به این امید که مشکلات انسان خداگونه به پایان رسد. حال آن‌که این سرآغاز گرفتاری انسان فاقد معنویت و یا بهتر بگوییم انسان فاقد خداست. پال توئیچل معتقد است که «انسان‌ها به‌خدا رخصت می‌دهند که هستی داشته باشد، اگرنه خدا نه شکلی داشت و نه صورتی و نه صاحب هیچ‌گونه ارکانی که بتواند نیات خود را به بشر سرایت دهد؛ مگر این‌که بشر خود این وسایط را در اختیارش بگذارد. به‌عبارت دیگر، خدا تنها در صورتی می‌توانست متجلی شود که آدمی از قوای پندار و تخیل خود به‌عنوان مجرایی برای تجلی) آن (استفاده کند؛ تنها از طریق این رکن بود که خدا می‌توانست بدین طبقه خاکی راه یابد. خدا از این قالب به منزله مجرایی استفاده می‌کرد تا به جهان زمین بیاید و بر بشر متجلی شود»
[۵] توئيچل، ‌پال، اکنکار کلید جهان‌های اسرار، ترجمه هوشنگ اهرپور، نگارستان کتاب، (۱۳۷۹)، ص ۲۸.

او در ادامه چنین می‌گوید: «در قالب اک، (Ek) خداوند آفریننده می‌شود، پروردگار به چشمه‌ای بدل می‌شود که از آن جویبار شنیدنی حیات، سرچشمه می‌گیرد. این جویبار می‌تواند توسط همه کسانی که در سراسر هستی در آن سهیم می‌شوند، شنیده و دیده شود»
[۶] توئيچل ، پال ، اکنکار کلید جهان‌های اسرار، ترجمه هوشنگ اهرپور، نگارستان کتاب، (۱۳۷۹)، ص ۸۹.
پر واضح است زمانی‌که در گرایشی معنوی چنین ادعا می‌شود که انسان به‌خدا رخصت می‌دهد که هستی داشته باشد، دیگر مساله اطاعت از او منتفی می‌گردد و انسان آزادانه می‌تواند بر زمین قدم بردارد و هر کاری انجام دهد.

۵.۲ - نظریه باگوان شری

باگوان شری راجنیش (Bhagwan Shree Rajneesh) ـ اوشو ـ مؤسس گرایش‌ نوپدید می‌گوید: «ندای درونتان را ارج بنهید و از آن اطاعت کنید. به‌خاطر داشته باشید من تضمین نمی‌کنم که آن ندا همیشه شما را به راه راست هدایت کند. بیشتر اوقات شما را به گمراهی می‌برد...، این حق شماست که آزادانه به گمراهی بروید. این بخشی از کرامت شماست، حتی در مقابل خداوند بایستید و درستی و نادرستی امور را به‌کنار بگذارید»
[۷] اشو ، شهامت، ترجمه خدیجه تقی‌پور، انتشارات فردوسی، (۱۳۸۰)، ص ۲۶.



سمسارا (Samsara) به معنای تناسخ از تعالیم پرآوازه هندوئیسم (Hinduism) است. تناسخ در اصطلاح موجب پیدایش چنین تفسیری است که روح آدمی در هنگام مرگ در همه احوال ـ جز در حالتی خاص که روح در مقامی جاویدان در اعلی‌علیین با برهما (Brahma) وحدت پیدا می‌کند یا آن‌که در اسفل‌السافلین به‌طور ابد سرنگون می‌شود ـ سلسله‌ای از توالد و تجدید حیات را طی می‌کند و پیاپی از عالمی به عالم دیگر در می‌آید که در زمان هر حیات دوره خود را طی می‌کند، سرانجام در زمان مرگ بار دیگر به پیکر دیگری منتقل می‌شود.
آدمی در نتیجه ارتکاب گناهان متفاوت مستحق تبدیل به موجودات متفاوتی است. برای مثال در نتیجه گناهان بسیار تبدیل به موجودی بی‌جان می‌شود، در نتیجه گناهان گفتار در کالبد پرنده‌ای ظاهر می‌شود و در نتیجه ارتکاب معاصی ناشی از مغز و‌ اندیشه، در طول سالیان دراز در طبقه‌ای پست‌تر تجدید حیات می‌کند... برای دزدیدن اسب تبدیل به ببری می‌شود، برای دزدیدن یک میوه یا ریشه گیاه به‌صورت میمون ظهور مجدد می‌کند، برای ربودن یک زن، خرسی می‌شود و برای دزدیدن گاوی، تبدیل به بزمجه‌ای می‌شود.
[۸] حکمت، علی‌اصغر، انتشارات علمی و فرهنگی.، ج۱، ص۱۵۶.



اقتباس نظریه ‌تناسخ در انواع عرفان‌های نوپدید به‌ویژه از نوع غربی می‌تواند علل گوناگونی داشته باشد که در این میان به دو علت پرداخته می‌شود:

۷.۱ - علت اول

الف. در بسیاری از جنبش‌های نوپدید دینی تلاش می‌شود تا انواع اعتقادات ماورایی ادیان (به‌ویژه ادیان توحیدی) به‌صورت زمینی و دنیوی تعبیر و تفسیر شود: این تبدیل و تبدل در بسیاری از تعالیم آنان مشهود است. برای مثال به‌جای خدامحوری، انسان‌محوری و به‌جای معادگرایی، تناسخ‌باوری بدل می‌گردد و یا به‌جای انواع معجزات، افعال خارق عادت و...، این جریان با اتکا به رویکرد مبارزه با معنا و معنویت رخ می‌دهد که بر مبنای مادی‌گرایی استوار است؛

۷.۲ - علت دوم

ب. با ترویج نظریه تناسخ از آن به‌عنوان نیروی بازدارنده اجتماعی ـ سیاسی استفاده می‌شود؛ بدین‌صورت که اگر انسان از قراردادهای اجتماعی سرپیچی کند، به یک حیوان، گیاه و یا حتی جماد تبدیل می‌شود. برای مثال اگر کسی دست به دسیسه اجتماعی زد و یا مرتکب دزدی، خشونت و یا قتل شد و یا این‌که بر حاکمان و سیاستمداران خروج کرد، مستحق تبدیل شدن به حیوانات، گیاهان و حتی اشیاء است. این حرکت بر مبنای استفاده ابزاری از معنویت و دین رخ می‌دهد. برای نمونه با تناسخ‌باوری رنج‌ها، کاستی‌ها و ظلم‌هایی را که از طرف رجال سیاسی بر مردم هموار می‌شود، توجیه می‌کند، بدین‌سان که اگر افراد جامعه در برابر سختی‌ها و نابرابری‌های اجتماعی صبر پیشه کنند و دست به شورش و طغیان نزنند، در حیات بعدی دارای زندگی راحت و آسوده‌ای می‌شوند.
مارکس وبر (Max Weber) در تحلیل خود از هندوئیسم و بودائیسم (Buddhism) به این حقیقت اشاره کرده بود که عامل اصلی به‌وجود آمدن نظام طبقاتی ـ کاست‌(Caste)‌ها ـ در این جوامع، اعتقاد به‌نظریه کارما (Karma) است. نظریه کارما جهان را به عالمی تبدیل می‌کند که از جهت عقلی و اخلاقی، نظامی یکسره متعین و ضروری است. بر اساس این نظریه، هر سرسپرده هندو باید در ساختار اجتماعی باقی بماند که ناشی از اعمال خودش است. در مانیفست کمونیسم آمده بود که طبقه کارگر چیزی برای از دست دادن ندارد مگر زنجیرهایش و این همان چیزی است که در مورد طبقات پایین در نظام طبقاتی هندوئیسم نیز صادق است. او برای این‌که به طبقه‌ای بالاتر برود و برای مثال برهمن یا حتی خدا بشود، باید صبر کند تا بمیرد تا شاید در زندگی بعدی در این طبقه متولد شود.
پال توئیچل می‌گوید: «... بنابراین فرمول نهایی از این قرار است که ماهانتا (Mahanta) ـ استاد حق در قید حیات ـ را بیابی تا ارتعاشات تو را با این جریان حیات و نغمات بهشتی کوک کند. آن‌گاه از آن جریان درآویزی و خودت را جزئی از آن کنی، پس از این به دیار آزادی عروج خواهی کرد. بعد از این، از دورترین سرحدات جهان‌های مادی و جهان‌های ناخالص گذشته و در عمل وارد نواحی معنوی خالص می‌شوی. با کسب صفات الهی و شایستگی بالاترین ناحیه‌های بهشتی، دیگر محکوم نخواهی بود در تاریکی این جهان‌های تحتانی، همچنان در رفت و برگشت روی چرخه درنده تولد و مرگ باقی بمانی»
[۹] توئیچل ، پال، واژه‌نامه اکنکار، ترجمه یحیی فقیه، نشر سی گل، چاپ اول، (۱۳۸۰)، ص ۳۵.


۷.۲.۱ - اثبات تناسخ اوشو

اوشو برای اثبات تناسخ چنین استدلال می‌کند که: «وقتی شب هنگام، برای خوابیدن دراز می‌کشید ـ وقتی خواب، آغاز به نزول برشما می‌کند و تا حدودی شما را در بر می‌گیرد ـ آگاهی خود را به آخرین فکر در ذهنتان می‌آورید. سپس به خواب می‌روید و هنگامی که صبح بر می‌خیزید و آماده ترک رختخواب می‌شوید، به اولین فکری که پس از برخاستن دارید بنگرید. نتیجه‌اش برایتان تعجب‌آور خواهد بود. آخرین فکر شب پیش، اولین فکر روز بعد می‌شود. به همین طریق آخرین آرزو در لحظه مرگ، اولین آرزو در هنگام تولد می‌گردد. به هنگام مرگ، جسم فاسد می‌گردد، اما ذهن به سفر خودش ادامه می‌دهد. سن بدن شما شاید پنجاه سال باشد؛ اما سن ذهن شما شاید پنج میلیون سال. شما تمام ذهن‌های خود را در طول تمامی تولدهایتان داشته‌اید و حتی امروز با خود دارید. ذهن شما مانند یک مخزن، تمام خاطرات تولدهای گذشته‌تان را در خود انباشته می‌کند. از این‌رو ذهن بسیار پیداست».
او می‌گوید: «این طور نیست که ذهن شما تنها مخزن تولدهای انسانی باشد. اگر به‌صورت درخت‌ها یا حیوانات متولد شدید و به یقین نیز چنین است. خاطرات تمام آن تولدها هم اکنون در شما موجود است»
[۱۰] اوشو، ضربان قلب حقيقت مطلق، ترجمه دکتر لوئيز و مرضيه شنکايي، انتشارات فردوس، (۱۳۸۱)، ص ۳۴۲.
استدلالات سست این‌چنینی در تعالیم بسیاری از مروجین معنویت‌های نوپدید در هندوستان وجود دارد. چنانچه یوگاناندا یاد آوردن خاطرات گذشته را دلیلی بر اثبات تناسخ می‌داند.
ساتیا سای‌بابا پایه‌گذار یکی از جنبش‌های نوین معنوی در هندوستان است. او درباره تناسخ می‌گوید: «زمانی که انسان می‌میرد و در کل محو نمی‌شود، یعنی به نیروانا (Nirvana) نمی‌رسد، در بهترین حالت مابین زمین و آسمان ـ بهشت ـ سرگردان می‌ماند. او برای مدتی که شایسته آن است در آن‌جا می‌ماند و پس از آن دوباره بر زمین فرود می‌آید تا بار دیگر برای رستگاری بکوشد».


شریعت‌ دینی دارای مزیت‌های فردی و اجتماعی فراوانی است. شریعت‌گرایی در بعد فردی همسوی رشد و تعالی جسم و روح آدمی است و در بخش اجتماعی باعث گسترش نظم و انضباط گروهی و آرامش جمعی می‌شود. اما شریعت‌ حقیقی در مسیر حیات تاریخی خود دارای دو جریان مخالف بوده و هست:
الف. افراط‌گرایی در شریعتمداری: در هر اجتماع و گروهی که عمل به قوانین شرعی جایگاه مناسبی داشته باشد، در طرف مقابل، خطر بروز و ظهور گروهک‌های شریعت‌گرای افراطی نیز وجود دارد. این ایده به‌عنوان نظریه‌ای فراگیر در بسیاری از اجتماعات انسانی در طول ادوار متفاوت تاریخی اثبات شده است. در برخی موارد با گذشت زمان گروه افراطی می‌تواند نماد شریعت‌گرایی را در جامعه اخذ کرده و به‌عنوان سمبل ظاهر شود. بزرگ‌ترین شاهد مثال این ادعا اعمال نابخردانه برخی از اولیای کلیسا در قرون وسطی است؛
عملکرد سران کلیسا که نمود شریعت‌گرایی افراطی در حوزه مسیحیت بود باعث شد تا تنفر از دین‌گرایی به اوج رسد. انزجار و نفرت از دین و شریعت در تفکر انسان غربی در طول زمان به اصلی بدل شده و آن ایده بزرگی است که اکنون با مدرنیته غرب یکی شده است.
ب. نهادینه ‌شدن مؤلفه ماده‌گرایی در مدرنیسم: رویکرد ماده‌گرایی به همراه اصیل دانستن لذت‌طلبی و لذت‌مداری ظهور می‌یابد. لازمه اصیل دانستن لذت در حوزه مدرنیسم، کنار راندن هر ضابطه و قانونی است که آزادی و لذت مادی انسان را محدود و تحدید می‌کند، و از منظر چنین نگاهی، چه نظامی محدودکننده‌تر از شریعت‌باوری. ضمن آن‌که نتیجه لذت‌طلبی نسبت به غایت شریعتمداری که از جانب مروجین آن اعلام می‌شود بسیار سهل‌الوصول‌تر و محسوس‌تر است. از این‌رو، مادی‌گرایی باعث به کنار راندن شریعتمداری شده است.

۸.۱ - طرح یک سوال

اکنون پرسشی نیز مطرح است و آن این‌که برای توجیه اباحیت و بی‌قیدی و به‌ دیگر عبارت برای گسترش شریعت‌ستیزی بهترین راه کدام است؟ برای توجیه بی‌مسئولیتی و به انزوا کشاندن شریعت دینی چه باید کرد؟ اما پرسش مهم‌تر این است که چگونه می‌توان انسان دین‌خواه را از شریعت دینی جدا ساخت؟
پاسخ تئوریسین‌های جنبش‌های نوپدید، ابداع و ترویج نحله‌های معنویت‌گرایانه است که در دل آن‌ها مخالفت با شریعت شکل می‌گیرد. یعنی دین منهای شریعت، معنویت و عرفان منهای ضابطه. از این‌رو، عرفان‌های نوظهور خواهان جذب جست‌وجوگران معنویت و تبدیل آنان به افرادی شریعت‌گریز و شریعت‌ستیز هستند و برای حذف شریعت به تخریب اصل ضابطه‌مندی جهان و قانونمداری آن دست می‌زنند. ‌

۸.۲ - سخن اوشو

اوشو در شعار معروف خود به مریدان می‌گوید: «کل کائنات یک شوخی است»
[۱۱] اوشو ، الماس اشو، ترجمه مرجان فرجي، انتشارات فردوس، (۱۳۸۲)، ص ۱۰۵.
«خداوند همیشه در حال شوخی است؛ به زندگی خودت نگاه کن، خنده‌آور است. به زندگی دیگران نگاه کن، همه‌اش را شوخی خواهی یافت. شوخی، شوخی و شوخی. جدیت بیماری است. جدیت را با معنویت هیچ سروکاری نیست. معنویت خنده، نشاط و تفریح است»
[۱۲] اشو ، آفتاب در سايه، ترجمه عبدالعلي براتي، نشر نسيم دانش، (۱۳۸۲)، ص ۲۶۶.
من به کمال نرسیده‌ام، بلکه قابلیت لذت بردن از نقایصم را به‌دست آورده‌ام. هیچ‌کس به کمال نمی‌رسد...، زندگی ابدی است. کمال به‌دست نمی‌آید، زیرا زندگی همچنان جاری‌ است و تا ابد ادامه دارد...، نقصان حقیقت زندگی است. شما سعی دارید به‌کمال برسید و من نقایص خودم را پذیرفته‌ام
[۱۳] اشو ، تفسیر آواهای شاهانه ساراها (تعلیمات تانترا ۳)، ترجمه هما ارژنگی، نشر حم، (۱۳۸۳)، ص ۸۶.
همه آیین‌ها بر پایه دستاویزی ساختگی بنا شده است. همه شیوه‌ها دروغین‌اند؛ می‌توان دستاویزهای تازه‌ای به بار آورده و دین‌های تازه‌ای پدید آورد. دستاویزهای کهنه، فرسوده می‌شوند؛ دروغ‌های کهنه، از رنگ و بو می‌افتند و به دروغ‌های نوتری نیاز خواهد بود
[۱۴] اشو ، شهامت، ترجمه خدیجه تقی‌پور، انتشارات فردوسی، (۱۳۸۰)، ص ۲۰.


۸.۳ - سخن پال توئیچل

پال توئیچل برای توجیه بی‌مسئولیتی، اباحی‌گری و انتقاد از شریعت می‌گوید: «عوام‌الناس برای رفع مشکلات خود درصدد تدوین قانون و شرعیات بر می‌آیند. آنها به دنبال کسانی می‌گردند که بتوانند این حاجت را برایشان مهیا کنند. از این‌رو ادیان و مذاهب ساخته و پرداخته می‌شوند تا بشر را سرگرم کنند».
[۱۵] وئيچل، پال ، دندانببر، ترجمه هوشنگ اهرپور، نگارستان کتاب، (۱۳۸۰)، ج۱، ص۲۸۱.
خدا آن چیزی است که تو باور داشته باشی. هیچ بشری درباره خدا اشتباه نمی‌کند و در عین‌حال هیچ بشری به‌درستی نمی‌داند شناختش از خدا چیست. هیچ راز و رمزی درباره خدا وجود ندارد؛ مگر آن‌که او آن است که هر روحی باور دارد که باشد. این معمای خداست، با این حال، همه در ستیزند و مجادله‌ درباره بزرگی و عظمت خدا و درباره شناخت خود از آن. با وجود این هر بشری درباره شناخت خدا درست می‌اندیشد. این بدان معناست که یک مست نادان و یک واعظ که بالای منبر خطبه ایراد می‌کند، به یک نسبت درست می‌گویند؟ آری، می‌گویم که آن مست همان‌قدر در راه خدا قدم برمی‌دارد که آن‌کس که بر بالای منبر در ستایش خداوند خطبه ایراد می‌کند.
[۱۶] وئيچل، پال، دندانببر، ترجمه هوشنگ اهرپور، نگارستان کتاب، (۱۳۸۰)، ص ۵۲.



عاقبت‌اندیشی در فضای اجتماعی که مردمان آن متاثر از فرهنگ دینی هستند، در مسائل مختلف دنیوی و اخروی دارای ظهورات بسیاری است. انسان متاثر از دین توحیدی، جهان مادی را به مثابه محیطی برای ساخت منزلگاه دائمی خود می‌پندارد. از این‌رو، در زندگی و در امور روزمره دنیوی خواهان مهیا کردن شرایط و مقدمات بهره‌مندی از کمال اخروی است. او معتقد است که اوضاع زندگی و فضای اجتماعی مرتبط با سعادت شخصی می‌بایست منطبق با مسیر کمال و رشد معنوی سامان پذیرد. بنابراین به‌دنبال ایجاد «تغییر» در مسیر نیل به این هدف گام برمی‌دارد.
دنیاطلبی در عرفان‌های نوظهور ریشه در علل سیاسی ـ اجتماعی فراوانی دارد. که یکی از بزرگ‌ترین اهداف آن، کنترل اعمال و رفتار انسان‌های اجتماعی است. یعنی از نام معنویت و عرفان استفاده می‌شود تا اعمال انسان‌ها در مسیر خواست و علاقه حاکمان سیاسی ایجاد شود. به‌ دیگر عبارت، ترس از ایجاد تغییری که مخالف منافع حاکمان سیاسی است موجب می‌شود که آنان برای رکود حس تغییر در مسیر کمال‌طلبی سالک، دست به ابداع عرفان‌هایی بزنند که تعالیم نهفته در آنان خواهان تزریق حس دنیاطلبی و نفی عاقبت‌اندیشی است. از این‌رو، هم به نیاز انسان‌ خواهان معنویت پاسخ ظاهری داده شده و هم حاکمان سیاسی در مسیر اهداف خود مانع بزرگی را برداشته‌اند.

۸.۱ - طرح یک سوال

اما پرسش بزرگی وجود دارد؛ چگونه می‌توان به‌واسطه عرفان، شوق عاقبت‌اندیشی را از بین برد و در مقابل دنیاطلبی را تبلیغ کرد؟ با توجه به این واقعیت که در بیش‌تر گرایش‌های عرفانی، دنیاطلبی نقطه مقابل معنویت قلمداد شده، چگونه می‌توان در یک نظام عرفانی منسجم ـ برای رسیدن به مقاصد سیاسی ـ دنیاطلبی و معنویت را تلفیق کرد؟ به‌نظر می‌رسد تئوریسین‌های عرفان‌های نوپدید برای رسیدن به این هدف، بر چند شعار استراتژیک تکیه کرده‌، همواره بر آن اصرار می‌ورزند:
الف. سالک به‌دنبال لذت شخصی خود باشد. اوشو همواره بر لذت‌طلبی انسان‌ها اصرار می‌ورزد. او می‌گوید: «لذت درونی‌ترین هسته تو است. خرسندی را باید در دیگران گدایی کنی، به طبع وابسته می‌شوی. اما لذت از تو ارباب می‌سازد. لذت چیزی نیست که اتفاق بیفتد. همین حالا نیز خود را عیان ساخته است»
[۱۷] اوشو ، الماس اشو، ترجمه مرجان فرجي، انتشارات فردوس، (۱۳۸۲)، ص ۳۴۱.

ب. نداشتن هدف و برنامه در زندگی شخصی؛ چراکه ممکن است برنامه شخصی افراد جامعه در تعارض با برنامه‌های کلان سیاسی حاکمان باشد. اوشو در این رابطه می‌گوید: «همه چیز تازه، پویا، شگفت‌انگیز و دارای حرکتی کامل است. تنها تغییر پایدار است. تنها خود تغییر است که هرگز عوض نمی‌شود. هر چیز دیگری تغییر می‌یابد. بنابراین داشتن نقشه برای آینده بی‌مورد است. همان لحظه که نقشه آماده می‌شود، از اعتبار ساقط است»
[۱۸] اوشو ، مراقبه هند وجد و سرور، ترجمه فرامرز جواهري نيا، انتشارات فردوس، (۱۳۸۰)، ص ۳۸.

ج. متنفر کردن انسان جویای حقیقت از ادیان توحیدی؛ چراکه متدینین ادیان توحیدی ـ به‌ویژه در دین اسلام ـ به ایجاد انقلاب فردی و اجتماعی تشویق می‌شوند. در این رابطه پال توئیچل می‌گوید: «احکام مدون در فرامین موسی، یا اخلاقیات کلیساها و تشکیلات مذهبی مسلمین امروزی موجب چیست؟ محدودیت، محدودیت و محدودیت! این تمام آن چیزی است که این شاخص‌های اجتماعی بر آن سعی دارند»
[۱۹] توئیچل، پال، سرزمین‌های دور، ترجمه هوشنگ اهرپور، نگارستان کتاب، (۱۳۷۹)، ص ۲۰.



در برخی از عرفان‌های نوظهور عشق جنسی دارای اهمیت بسیاری است. در میان پیروان بسیاری از این نحله‌ها، مفاسد اخلاقی زیادی گزارش شده است، برخی از این رهبران در اینگونه مفاسد دست داشته‌ و از عاملان اساسی ترویج اعمال منافی عفت بوده‌اند. در جنبش‌های دینی سوء استفاده جنسی از زنان، در غالب رابطه تاریک مراد و مریدی وجود دارد. برای نمونه، بر اساس گزارشی که بی‌بی‌سی و برخی دیگر از رسانه‌های اروپایی منتشر ساخته‌اند، ساتیا سای‌بابا متهم به سوء استفاده جنسی از برخی مریدان خود است. گزارش بی‌بی‌سی حاوی مصاحبه با برخی از خانواده‌هایی که از مریدان سای‌بابا بوده‌اند، می‌شود که به شرح چگونگی تهدید‌های وی و بهره‌برداری جنسی از آنان پرداخته است بی‌بی‌سی حجم تخلفات ساتیا سای‌بابا را به حدی می‌داند که نیاز به دخالت دولت‌های مختلف در برابر آن، ضروری به‌نظر می‌رسد.
اوشو بدون شک سردمدار ترویج عشق جنسی در تعالیم عرفانی است. او کتاب‌های فراوانی درباره فواید عشق جنسی ـ سکس بدون قید ـ به چاپ رسانده و از آن به حد افراطی تمجید کرده است. چنانچه در بیش‌تر کتاب‌های او می‌توان کلمه عشق را به رابطه جنسی آزاد معنا کرد. او در عبارتی شعار‌گونه اعلام می‌دارد که وجد و شور در سکس، بارقه‌ای از وجد عرفانی است.
[۲۰] اشو، یک فنجان چای، ترجمه مسیحا برزگر، انتشارات دارینوش (۱۳۸۲)، ج۱، ص۱۸۸.


۱۰.۱ - نکات رابطه جنسی

در تعالیم اوشو درباره رابطه جنسی چند نکته مهم وجود دارد:
الف. دگرگونی معنوی از طریق سکس اتفاق می‌افتد: یعنی اولین گام و یا درب ورودی دگرگونی معنوی از سکس رخ می‌دهد. اوشو می‌گوید: «تانترا (Tantra) فیلسوف بزرگ شرقی، آمیزش را مقدس و مهم‌ترین انرژی حیات می‌خواند. کل دگرگونی قرار است از طریق این انرژی اتفاق بیفتد»
[۲۱] اوشو، الماس اشو، ترجمه مرجان فرجي، انتشارات فردوس، (۱۳۸۲)، ص ۳۸۳.

ب. تلاش برای توجیه و رفع قبح رابطه جنسی آزاد: فرض کنید دوست‌دار معنویت و عرفانی که برای رسیدن به حقیقت غایی قدم برداشته و تلاش می‌کند تا در قالب تعالیم اوشو به آن نایل شود، به یکباره ملزم می‌گردد تا برای رسیدن به حقیقت محض سکس آزاد داشته باشد. بدیهی است که پذیرش آن بسیار سخت و عجیب است. بنابراین اوشو تلاش می‌کند تا این مساله را توجیه کند. او می‌گوید: «روش‌های دیگر سبب درگیری بیش‌تر انسان با مسائل جنسی می‌شوند... این انرژی با پس زدن آزاد نمی‌شود. برای این‌کار به درک و شعور احتیاج دارید. در همان لحظه‌ای که انرژی از گل و لجن آزاد شود، گل نیلوفر مرداب از میان گِل سر برمی‌دارد، و از این مرحله نیز فراتر می‌رود، در حالی‌که مهار کردن و واپس زدن این انرژی، سبب می‌شود هرچه بیش‌تر در گل‌و‌لای فرو بروید»،
[۲۲] اوشو، الماس اشو، مرجان فرجي، انتشارات فردوس، (۱۳۸۲)، ص ۹۱.

تانترا می‌گوید: قبل از عشق‌بازی با یک زن یا یک مرد، ابتدا دعا کن؛ زیرا در اینجا دیدار ملکوتی انرژی‌ها در راه است. خدا تو را احاطه خواهد کرد. هرجا دو عاشق هست، خدا آنجاست. هرجا که انرژهای دو عاشق به هم می‌رسند و به هم می‌آمیزند، زندگی آنجاست. زندگی به شایسته‌ترین وجهی که خدا تو را در آن احاطه می‌کند. کلیساها خالی‌اند و کابین‌های عشق مملو از خدایند»
[۲۳] اوشو ، الماس اشو، ترجمه مرجان فرجي، انتشارات فردوس، (۱۳۸۲)، ص ۱۱۷.

ج) نفی ازدواج و اصرار بر ارتباطات جنسی آزاد: اوشو پیمان ازدواج را مانع تبلور عشق می‌داند. او می‌گوید: «نمی‌گویم اگر زنی را دوست داری با او زندگی نکن. با او باش، اما نسبت به عشق صادق و وفادار بمان، نه نسبت به شخص... وقتی عشق ناپدید می‌شود، وقتی شادی از میان می‌رود، آن وقت باید به حرکت ادامه دهید... از همان لحظه‌ای که احساس می‌کنید دیگر از چیزی خوشتان نمی‌آید و آن چیز گیرایی و جاذبه خود را از دست داده است و شما را خوشحال نمی‌کند، از آن دست بردارید. فقط به او بگویید: متاسفم»
[۲۴] اشو ، تفسیر آواهای شاهانه ساراها (تعلیمات تانترا ۳) هما ارژنگی، نشر حم، (۱۳۸۳)، ص ۱۰۷.


۸.۲ - سخن اوشو

من سراپا طرفدار عشقم، چون عشق ـ رابطه جنسی آزاد ـ شکست می‌خورد. من از ازدواج دلخوشی ندارم، چون ازدواج موفق می‌شود و به تو ثبات و آرامشی دائمی می‌بخشد و خطر همین‌جاست. تو به یک اسباب‌بازی راضی می‌شوی، تو با یک شیء پلاستیکی و مصنوعی اقناع می‌شوی»
[۲۵] اوشو، الماس اشو، ترجمه مرجان فرجي، انتشارات فردوس، (۱۳۸۲)، ص ۲۳۰.

«عاشق باش! اما نباید فکر کنی بی‌درنگ زنی در دسترس تو خواهد بود، چنین انتظاری نباید داشت. زن را فقط به مرتبه همسر بودن تنزل نده!. تنها آن‌گاه در خطر زندگی خواهی کرد. مرد را هم فقط به شوهر تنزل نده! چون شوهر مفهوم زیبایی نیست. اجازه دهید مردتان مرد و زن‌تان زن باقی بماند. فردای‌ خود را قابل پیش‌بینی نکنید»
[۲۶] اشو ، شهامت، ترجمه خدیجه تقی‌پور، انتشارات فردوسی، (۱۳۸۰)، ص ۱۴۱.

اوشو اظهار می‌کند که عشق، همانند هر چیز واقعی دیگر دستخوش تغییر است. فقط چیزهای غیرواقعی، ساختگی و پلاستیکی ثابت و بدون تغییر باقی می‌مانند. ازدواج ثابت و همیشگی است، اما این بی‌تغییر بودن خود را با از بین بردن عشق به‌دست می‌آورد
[۲۷] اشو ، آينده طلايي، ترجمه مرجان فرجي، انتشارات فردوسي، (۱۳۸۱)، ص ۹۸.
اوشو با بیان این ادعا که آمیزش جنسی باید بزرگ‌ترین هنر مراقبه (Meditation) شود، در حقیقت مراقبه جنسی (Sex Meditation) را از مهم‌ترین و مؤثرترین راه‌های رسیدن به معنویت معرفی کرده و برای اثبات فواید آن فلسفه‌بافی می‌کند. او می‌گوید: «در فعالیت جنسی نیز به همین صورت درد و رنج وجود دارد. فعالیت جنسی نشان می‌دهد که انسان همیشه زخمی و مهجور است و هرگز نمی‌تواند از طریق عمل جنسی به اوج لذت برسد. این وضعیت انسان را به رسیدن به دیگری می‌خواند اما او بار دیگر به خودش برمی‌گردد و تا زمانی‌که آرزوی رسیدن به وحدت ادامه یابد، ناراحتی هم تداوم می‌یابد»
[۲۸] اوشو، آواز سکوت، ترجمه ميرجواد سيد حسيني، انتشارات هودين، (۱۳۸۴)، ص ۱۳۱.
هنگامی‌که یکی از خبرنگارها از او می‌پرسد که با وجود روابط آزاد جنسی چه کسی عهده‌دار نگهداری از بچه‌ها خواهد بود؟ او پاسخ می‌دهد که در این مدت ـ تشکیل اردوگاه اوشو در آمریکا ـ بچه‌ای متولد نشده است. (برای اطلاع بیش‌تر رجوع شود به: www. Osho word. Com/ biography.)
اوشو فرزندان ناخواسته روابط آزاد جنسی را اینگونه برای طرفین سکس توجیه می‌کند که در حقیقت چنین فرزندی بهترین و ایده‌آل‌ترین فرزند است. او می‌گوید: «من بهترین فرزند را انتخاب کرده‌ام. به این طریق باید ارزش‌ها را دگرگون کرد... تو می‌خواهی بچه‌دار شوی و اگر در حقیقت عاشق بچه باشی، دوست‌ داری حتی تا جایی که ممکن است بهترین بچه را داشته باشی. بنابراین، دیگر نباید نگران باشی که چه کسی اسپرم خود را برای پرورش جنین در اختیار قرار می‌دهد»
[۲۹] اشو ، آينده طلايي، ترجمه مرجان فرجي، انتشارات فردوسي، (۱۳۸۱)، ص ۸۸.



وقتی می‌گوییم در بسیاری از عرفان‌های نوظهور نه تنها به تفکرگرایی توجه نمی‌شود، بلکه تلاش بر سر تشویق سالک بر تفکرگریزی است، این بدین معنا نیست که آنان در تمامی امور زندگی باب عقل و تفکرگرایی را بسته‌اند؛ چراکه در پس پرده و در لابه‌لای گزاره‌های تعلیمی آنان به‌شدت عقل معاش اوج می‌گیرد؛ عقل معاشی که در بستر سرمایه‌داری و روح امپریالیسم در حال فعالیت است.
مراد از تفکرگریزی، تامل و تدبر درباره عاقبت انسان است. اینکه درواقع، آدمی از کجا آمده است؟ آیا ممکن است در این دنیا وظایفی داشته باشد و سرانجام به کجا خواهد رفت و عاقبت او چه خواهد شد؟ هدف از طرح این پرسش‌ها ایجاد حس شتابزده برای استقبال از ادیان توحیدی نیست، بلکه مقصود‌ اندک تامل فلسفی درباره صحت و سقم این پرسش‌ها است. یعنی به‌طور دقیق همان چیزی که عرفان‌های نوظهور به‌شدت آن‌را برای مریدان خود حرام کرده‌اند. منع تفکر درباره این پرسش‌ها، در تلاش آنان برای تبلیغ و گسترش تفکرگریزی نمایان می‌شود.
اوشو در‌ این‌باره می‌گوید: فکر چیزی نیست مگر غباری در چشم کور ذهن، زیرا نمی‌توانی به چیزی فکر کنی که پیشاپیش شناخته نشده باشد ـ‌ و به فکر کردن به چیزی که پیشاپیش شناخته شده است، نیازی نیست. مواجهه، همواره با ناشناخته صورت می‌گیرد. ناشناخته، همه‌جا حضور دارد، در درون و در بیرون و تفکر همیشه در درون شناخته‌ها و در اطراف ناشناخته‌هاست. تو نمی‌توانی از خلال شناخته‌ها، با ناشناخته تماس بگیری. پس شناخته‌ها را دور بریز و با ناشناخته تماس بگیر و این چیزی است که من آن را مراقبه می‌نامم.
[۳۰] اشو، یک فنجان چای، ترجمه مسیحا برزگر، انتشارات دارینوش (۱۳۸۲)، ج۱، ص۲۲۸.
نمونه دیگر تفکرگریزی در عرفان‌های نوظهور، در بی‌توجهی به اوضاع و احوالی جلوه می‌کند که اهمیت آن کم نیست و نمونه بارز آن در تعالیم کارلوس کاستاندا وجود دارد یعنی در آموزه‌ا‌ی که از آن به جنون اختیاری یاد می‌شود.

۱۱.۱ - سوال کاستاندا از دون‌خوان

در آن زمان که کاستاندا در مورد چیستی جنون اختیاری از دون خوان می‌پرسد، او می‌گوید:
«خوشحالم که پس از این همه سال، سرانجام، از جنون اختیاری من پرسیدی؛ که اگر هرگز هم نمی‌پرسیدی، برایم کمترین اهمیتی نداشت. با وجود این من بر آن شده‌ام که احساس شادی کنم. تو گویی برایم اهمیت داشتی که بپرسی، یا مهم است که اهمیت بدهم. همین، جنون اختیاری است».
ـ کاستاندا گفت: تو جنون اختیاری را با چه کس آزمایش می‌کنی؟
ـ با همه.
ـ و چه زمانی را برای این‌کار برمی‌گزینی؟
ـ هر وقت که بازی می‌کنم.
ـ آیا معنای جنون اختیاری این است که اعمال او هرگز صادقانه نبوده، بلکه فقط بازی یک بازیگر است؟
ـ‌ آری؛ اعمال من صادقانه است، اما فقط بازی یک بازیگر است.
ـ پس هرآنچه تو می‌کنی جنون اختیاری است؟
ـ بله، هرآنچه.
ـ این بدان معنی است که هیچ‌چیز برای تو اهمیت ندارد و تو نسبت به هیچ‌کس و هیچ‌چیز پروا نداری؟ برای مثال، خود من؟ تو می‌خواهی بگویی برایت مهم نیست که من اهل معرفت بشوم یا نشوم که بمانم یا بمیرم و یا هرکار دیگری بکنم؟
ـ درست است! برایم مهم نیست. تو مثل لوچیو یا هرکس دیگر در زندگی منی؛ جنون اختیاری من.
ـ چنین احساس می‌کنم که ما درباره چیز واحدی صحبت نمی‌کنیم. نباید خودم را مثال می‌زدم. آنچه می‌خواستم بگویم این است که به هر حال باید چیزی در جهان باشد که تو پروای آن را داشته باشی، اما نه به‌صورت یک جنون اختیاری. به گمانم این شدنی نیست که ما به زندگی خود ادامه دهیم، در حالی‌که هیچ‌چیز برایمان اهمیتی نداشته باشد.
دون خوان در جواب می‌گوید: این حرف درباره تو صادق است. برای تو همه چیز مهم است. تو از جنون اختیاری من پرسیدی و من به تو گفتم که آنچه نسبت به خود و مردم دور و برم می‌کنم جنون است؛ چراکه هیچ‌چیز اهمیتی ندارد.
ـ نکته اینجاست، دون خوان! اگر هیچ‌چیز برایت مهم نیست، پس چگونه به زندگی ادامه می‌دهی؟
دون خوان می‌گوید: شاید توضیح آن ممکن نباشد. در زندگی تو چیزهای معینی برایت اهمیت دارند؛ چراکه از خود اراده دارم؛ چراکه در سراسر عمر اراده‌ام را جلا داده‌ام تا آن‌جا که اکنون ناب و سالم است و دیگر پروای این ندارم که هیچ‌چیز مهم نیست. اراده من جنون زندگی‌ام را جبران می‌کند
[۳۱] کارلوس، کاستاندا، حقیقتی دیگر، ترجمه ابراهیم مکلا، نشر ديدار، (۱۳۷۴)، ص ۹۰.



خرافه موجب دوری انسان از واقعیت است. به دیگر عبارت بزرگ‌ترین مانع وصول به واقعیت، وجود خرافه و خرافه‌پرستی است. از این‌رو، پیامبران ادیان توحیدی همواره با آن به مخالفت برخاسته‌اند، چنانچه پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از بزرگ‌ترین اهداف بعثت را مبارزه با خرافه‌گرایی بیان کرده است. از طرفی، گسترش خرافه‌گرایی نشان از منفعت بردن عده‌ای دارد. مراد ما از منفعت می‌تواند در حد یک لذت بردن ساده برای خندیدن باشد و یا در حد منفعت بردن از مقاصد بزرگ سیاسی و یا کسب منفعت مالی بزرگ. چنانچه هرکس با‌ اندک تاملی درباره افراد معلوم‌الحالی که اصل خرافه را می‌سازند به این واقعیت پی می‌برد.

۱۲.۱ - عوامل مبارزه با خرافات

در انواع تعالیم عرفان‌های نوظهور می‌توان نمونه‌های فراوانی از خرافه‌گرایی را یافت. خرافه‌هایی که فلسفه ‌خلقت و نوع منفعت حاصله از آن به‌طورکامل مشهود است. ضمن آن‌که هیچ دلیل معقولی برای پذیرش ادعا ارائه نمی‌شود تا سالک بتواند آن را بپذیرد. در برخی از عرفان‌ها‌ی نوظهور تعداد خرافه‌ها ـ برای مثال؛ در فرقه اکنکار ـ به قدری فراوان است که نفی خرافه به معنای نفی تعالیم اساسی آنان است. بنابراین در عرفان اکنکار فرافکنی صورت می‌گیرد بدین ‌معنا که مخالفان خرافه‌پرستی را مروجین خرافه‌گرایی معرفی کرده و به نقد آنان می‌پردازد یعنی نقد و مبارزه با تفکرگرایی و ادیان توحیدی به‌عنوان دو عامل مبارزه با خرافات.
الف. نفی عقل و تفکرگرایی: (که توضیح آن به اختصار در مورد هفتم گذشت.) که تبلور آن در مخالفت با اصل عقل‌گرایی، وجود منطق و تمامی فلاسفه ظاهر می‌گردد.
ب. نفی ادیان بزرگ به‌ویژه ادیان توحیدی: نوع مبارزه این جنبش‌ها با ادیان متفاوت است. اما در مکتب اکنکار شدت این مبارزه به اوج خود می‌رسد. پال توئیچل در گام اول برای فرار از خرافه‌گرایی در تعالیم خویش، تمام ادیان را خرافه‌پرداز معرفی می‌کند. او می‌گوید: تمامی محتوای شگفت‌انگیزی که درباره ادیان شرقی و مکاتب اسرار یونان باستان و همچنین مذاهب غربی گفته‌اند، زیر کوهی از خرافات، آیین‌ها و تشریفات مدفون شده است تا بتواند بقا یابد
[۳۲] توئيچل، پال، ندای الهی (خلوت خدا)، ترجمه رضا جعفری، دنیای کتاب، (۱۳۷۷)، ص ۷۵.


۱۲.۲ - برخی ادعاهای بی‌دلیل

اما آنچه اکنون مهم‌تر است، پرداختن به ادعاهای بدون دلیلی است که در تعالیم اکنکار به‌عنوان جنبش نوپدید دینی ظاهر می‌شود. از این‌رو به برخی از آنان به اختصار می‌پردازیم:
اساتید اکنکار ( Eck Adepts) از تمام افرادی که در طول تاریخ خدمتی به نوع بشر کرده‌اند، برتر و والاتر هستند. پال توئیچل می‌گوید: در جست‌وجوی خود دریافته‌ام که تعداد بزرگان معنوی بیش از آن است که تصور می‌رود. اما این گروه‌ها فقط بخش کوچکی از کل است و از کل، هزاران و شاید میلیون‌ها نفر سر در می‌آورند که راه برتر را پیموده‌اند. گروه‌هایی، مانند معلمان، مصلحین، دانشمندان، قدیسین، اواتارها، مونی‌ها، ریشی‌ها، ساحران و نیکوکاران. اما هیچ‌کدام به مقام والای بزرگان اکنکار که متعلق به سلسله استادان وایراگی است نمی‌رسند
[۳۳] توئيچل، پال، ندای الهی (خلوت خدا)، ترجمه رضا جعفری، دنیای کتاب، (۱۳۷۷)، ص۲۰.

هر شخصی که در طول تاریخ خدمتی به بشر کرده، اکیست (Eckist) ـ نوآموزه تعالیم اکنکار ـ بوده است. پال توئیچل می‌گوید: «نویسندگان فلسفی و مذهبیون، وجود اکنکار را در طول تاریخ به اثبات رسانده‌اند. خط مشهور پیامبران عبرانی، همان‌گونه که رسالت آن‌ها به‌خوبی نشان می‌دهد در مکتب اکنکار تربیت شده‌اند. استادان یونانی مثل آپولوینوس، ویونیسیوس، فیثاغورث، سقراط، ارسطو و افلاطون، توسط اساتید باستانی، هنر اکنکار را فرا گرفتند.
در عمل هر انسانی که به تمدن بشری خدمتی کرده باشد، یک چلا (Chela) ـ نو‌آموزه تعالیم اکنکار ـ یا دانشجوی تعالیم پنهانی اکنکار است. این امر در زمینه‌های مختلف علوم، ادبیات، هنر، اقتصاد، مذاهب، فلسفه‌ها، ارتش، پزشکی، روانشناسی مصداق دارد....
پیامبران بزرگ و چهره‌های قدرتمندی مانند: راما، کریشنا، هرمس، موسی، اورفیوس، افلاطون و مسیح، چلاهایی بوده‌اند که در مدارس مختلف سری که همه شاخه‌هایی از نظام باستانی استادان اکنکار بوده‌اند و به‌طور عموم به‌عنوان نظام پیشتازان وایراگی (Vairagi) ـ اساتید اکنکار ـ شناخته شده‌اند»
[۳۴] توئيچل، پال، دفترچه معنوی، ترجمه هوشنگ اهرپور، نگارستان کتاب، (۱۳۸۰)، ص ۱۱.

پال توئیچل در بازشماری این اشخاص از دانشمندان و ادبای ایرانی نیز یاد کرده همه آنان را نوآموزان مکتب اکنکار معرفی می‌کند. او معتقد است حافظ، عمرخیام، فردوسی، شمس تبریزی، مولانا و زرتشت پیروان اکنکار بوده‌ و پیشرفت‌های خود را مدیون اکنکار دانسته‌اند.

۱۲.۳ - تعالیم اکنکار

در تعالیم اکنکار چنین آمده که یکی از مریدان اکنکار در حین سفر روح، مولانا را در یکی از طبقات آسمانی می‌بیند. او که یکی از دوستداران مولاناست از مشاهده او به شدت متاثر می‌گردد. اما مولانا او را نصیحت می‌کند و می‌گوید: به‌طور مسلم مثنوی برای مردم آن زمان سودبخش بوده و شاید هنوز هم برای برخی مفید باشد. اما باید به‌خاطر داشته باشید که من (مولانا جلال‌الدین رومی) آن‌را برای معاصرین خود نگاشتم و این یعنی چیزی بیش از هفتصد سال قبل. امروز استاد حق در قید حیات (هارولد کلمپ)، (Harold Klemp) با مردم این روزگار به زبان خودشان سخن می‌گوید. کلام او زنده است. وقتی تو کلمات او را مطالعه می‌کنی، تنها رشته‌ای از لغت‌ها را نمی‌خوانی، بلکه قلب خود را می‌گشایی. بنابراین هنگامی ‌که بر روی اک مراقبه می‌کنی، می‌توانی با قلبی خالص و گشوده در دانش آن سهیم گردی. کلمات و کاغذی که بر آن چاپ شده‌اند، تنها بدین جهت اهمیت دارند که در گشودن آگاهی و قلب جوینده در حکم کلید عمل می‌کنند.
اکنکار، تنها راه حقیقت و تنها مسیر رسیدن به‌ سعادت و معنویت است. پال تویئچل می‌گوید: معدود کسانی هستند که قادر به فهم و تشخیص نحوه کارکرد اک باشند. حیطه (آن) این چنین پر جلال و بی‌نهایت پهناور است. انتخاب شدگانِ‌اندکی که به‌سوی (آن) می‌آیند، در مقایسه با سایر طرق معنوی، درواقع سعادت‌مندترین پیروان به‌حساب می‌آیند. اگر هنوز درباره واژه دین یا مذهب بسیار می‌اندیشی، پس می‌توانی بگویی که این جریان صوتی ـ اکنکار ـ تنها دین حقیقی و واقعی است. اک این است؛ فلسفه جریان صوتی حیات. در واقع تنها عنصر جهان است که همه زندگان عالم را به‌ سوگماد (Sugmad) ـ خدای بزرگ در اکنکار ـ پیوند می‌دهد. بدون این جویبار حیات، هیچ‌چیز نمی‌تواند حتی برای لحظه‌ای هستی داشته باشد، چه برسد به زیستن. تمامی زندگی و قدرت از آن صادر می‌شود. از مورچه‌ی خزنده تا برق صاعقه، از امواج جزر و مد تا دوره‌های خورشیدی، هرگونه تجلی حرکتی، انرژی خود را از این جریان صوتی دریافت می‌کند از اک است.
[۳۵] توئيچل، پال، اکنکار کلید جهان‌های اسرار، هوشنگ اهرپور، نگارستان کتاب، (۱۳۷۹)، ص ۲۳۵.

او در ادامه می‌گوید: «تو می‌توانی در مقابل همه خدایانی که نام آن‌ها در کتاب‌ها هست، به دعا و نماز بنشینی، ولیکن آن‌ها صدای تو را نخواهند شنید. می‌توانی از همه مذاهب موجود طلب یاری کنی، اما هیچ نصیبت نخواهد شد. این همچنان یک واقعیت قاطع برجا می‌ماند. که هیچ فردی تا به‌حال نتوانسته است و در آینده نیز نخواهد توانست از مصایب این زندگی‌ها و تردید درباره زندگی‌های بعدی بگریزد. مگر این سعادت را بیابد که با استاد حق دیدار کند. این خلاصه تمامی آن چیزی است که هست. همین و بس. بدون مساعدت او، هیچ‌کس نمی‌تواند از چرخ مرگ و تولد خلاصی یابد»
[۳۶] توئيچل، پال، اکنکار کلید جهان‌های اسرار، هوشنگ اهرپور، نگارستان کتاب، (۱۳۷۹)، ص ۲۳۵.

تمام ادیان و مذاهب از اکنکار سرچشمه گرفته و همه تعالیم خود را وامدار اکنکار هستند. چنانچه اگر اکنکار نبود ادیان موجودیت نداشتند. پال توئیچل می‌گوید: «مذاهب همگی انشعاب‌های اکنکارند. سرچشمه اصلی تمام زندگی، عملکرد سطوح آگاهی پایین که همراه با اعتقادها و فلسفه‌هایی است که مراتب ضروری برای رسیدن به اک هستند. اکنکار تمامی زندگی را در بر می‌گیرد. بنابراین طبق قانونی الهی، تمامی مذاهب، دانش‌ها و همچنین تمامی نوشته‌های مقدس و نیز تمامی قوانین زندگی از اک مشتق شده‌اند.
[۳۷] توئيچل ، پال، اکنکار کلید جهان‌های اسرار، هوشنگ اهرپور، نگارستان کتاب، (۱۳۷۹)، ص ۳۴۳.



در ابتدا چنین به‌نظر می‌رسد که عرفان‌های نوظهور در برخورد با پرسش تکثرگرایی به دو دسته تقسیم می‌شوند. برخی با آن موافق هستند، مانند ساتیا سای‌بابا و برخی دیگر مخالفان، همانند اکنکار. چنانچه پال توئیچل اکنکار را تنها راه وصول به‌ سعادت معنا می‌کند. او می‌گوید: «وصل نایافتگان کسانی هستند که رهایی را به‌واسطه وصل از طریق ماهانتا ـ استاد حق در قید حیات ـ (Living Eck Master) دریافت نکرده‌اند. غسل تعمید و آیین‌های مشابه شرط کافی برای رستگاری نیستند. پیوستن به هیچ‌یک از ادیان، فرقه‌های اسرار و آیینی هم، تضمین‌کننده ‌آزادی معنوی نیست. فقط استادِ حقِ در قید حیات از این توانایی برخوردار است که روح‌ها را وصل دهد و به نواحی نور برساند.
اما با نگاهی عمیق‌تر درمی‌یابیم که تمام عرفان‌های نوظهور از سر شمول‌گرایی با ادیان، به‌ویژه ادیان توحیدی برخورد می‌کنند. چراکه در غیر این صورت رقیب آنان قلمداد می‌شوند. حال آن‌که از حیث چارچوب نظری، تنوع تعالیم، قدمت آثار و کارکردها، میزان مریدان و جغرافیای تاثیرگذاری و غیره توان رویارویی با ادیان اصولی را ندارند. هرچند که برخی از گرایش‌ها از سر خود برتربینی وارد شده‌اند و عرفان خود را تنها راه و یا بهترین راه وصل معرفی کرده‌اند و یا این‌که همه ادیان را نشات گرفته از عرفان خود پنداشته‌اند.
چنانچه در تعالیم اکنکار چنین می‌خوانیم که اکثریت ایدئولوژی‌هایی که در زمینه دینی و فلسفی مطرح شده‌اند، همه شاخ و برگ خودشان را چیده و به راه باریکی رسیده‌اند. من می‌توانم یک مسیحی، مسلمان و یا هر چیز دیگری باشم. اما بعد از آن دیگر خود را محدود کرده‌ام. اگر مردم از من بپرسند چه دینی دارم و بگویم «خوب، من یهودی هستم» بی‌درنگ ذهن آن‌ها مرا در رده خاصی قرار می‌دهد و من جزو یکی از کسانی خواهم شد که در یکی از پره‌هایی واقع شده که اک در مرکز آن است. بنابراین آنچه در اینجا مرا به فکر می‌اندازد و خودم را از بابت آن مقصر هم می‌دانم این است که ما حتی نمی‌توانیم بگوییم اک، یک طریق است. آن به ‌قدری در برگیرنده زندگی است که به‌خودی‌خود شامل همه چیز می‌شود. چراکه خود زندگی است.
[۳۸] پتی، سیمپسون، پالجی یکتاریخچه، ترجمه مریم البرزی، دنیای کتاب، (۱۳۷۷)، ج۱، ص۳۰۲.


۵.۱ - نظریه پال توئیچل

پال توئیچل معتقد است اکنکار به‌عنوان محوری عمل می‌کند که پره‌های آن منتهی به چرخی می‌شوند موسوم به چرخه زندگی. این چرخ نشان می‌دهد که چگونه ادیان اصلی جهان از اکنکار سرچشمه گرفته‌اند. این چرخ دوازده پره دارد که عبارتند از: آنیمیسم، هندوئیسم، اسلام، مسیحیت، یهود، شینتوئیسم، بودیسم، تائوئیسم، جانیسم، دین زرتشت، مکاتب اسرار و صوفی‌گری. هر یک از این پره‌ها معرف یکی از ادیان امروزی جهان است.
[۳۹] توئيچل، پال، دفترچه معنوی، هوشنگ اهرپور، نگارستان کتاب، (۱۳۸۰)، ص ۲۳.

اما چنین ادعاهای بدون دلیل و مدرک، به‌جای آن‌که بتواند مریدان دیگر ادیان را سست کرده به‌ سمت خود کشانده و باعث ایجاد نفرت و انزجار از آنان شده است. ضمن این‌که نگاه شمول‌گرایانه عرفان‌های نوظهور، علاوه بر منفعت مذکور دارای سود دیگری نیز هست. بدین‌سان که آنان با طرفداری از تمامی ادیان بزرگ، غیرمستقیم خود را همردیف آنان قلمداد می‌کنند. آنان چنین می‌گویند که: «همه مذاهب به‌ سمت حقیقت می‌روند، بنابراین هیچ تفاوتی میان آن‌ها نیست»، حال آن‌که درستی این ادعا به این معناست که برای مثال، تعالیم پیامبر اسلام با تعالیم اوشو تفاوت خاصی ندارد، چراکه هر دو انسان را به‌ سمت خدا هدایت می‌کند. آیا صداقتی که از پیامبران الهی به ما رسیده، همانند صداقت مروجین جنبش‌های نوپدید است؟ آیا با سکس مدیتیشنی که اوشو آن‌را مسیر رسیدن به‌ خدا می‌داند، به خدا می‌توان رسید؟ اگر چنین باشد فاحشه‌های عالم، می‌بایست عارف‌ترین انسان‌ها باشند و یا دست‌کم آماده‌ترین و مستعدترین افراد برای رسیدن به حقیقت.

۱۳.۲ - کلام ساتیا سای‌بابا

ساتیا سای‌بابا درباره کثرت‌گرایی می‌گوید: تمام مذاهب متعلق به‌ خداست و راه به‌ سوی یک مقصد دارد. فرقی بین مذهبی با مذهب دیگر نیست... اهمیتی برای اختلاف‌هایی که بر پایه زبان، مذهب و کاست یا ملیت ابراز شده قائل نباش. این احساس که همه فرزندان خداوند هستند را در خود پرورش ده. تو ممکن است خداوند را در شکل انتخابی خود پرستش کنی، اما این فکر را در مغزت به‌وجود بیاور که خدا تنها یکی است که عشق را پرورش داده، بنابراین وحدت و‌هارمونی بین همه را ارتقا ده.


مؤسسین عرفان‌های نوپدید بسیار تلاش می‌کنند تا بتوانند افرادی را به‌ سمت تعالیم خود جذب کنند. آنان کوشش می‌کنند تا با هر وسیله‌ای که شده مریدان خود را در اثبات حقانیت خود یاری کنند، از بیان ادعاهای عجیب و غریب گرفته تا انجام افعال و کرداری که به آن معجزه می‌گویند. اما آنچه برای مؤسسین این عرفان‌ها بسیار مهم است و همواره خواهان القای آن به طرفداران هستند، این است که نوآموز معنوی، همواره و در همه حال باید مطیع و سرسپرده استاد باشد.
شاگرد تحت هیچ شرایطی حق ندارد خلاف گفتار و کردار استاد خویش عمل کند. فرمان استاد می‌بایست بدون کوچک‌ترین تامل و تفکر اطاعت شود. در غیر این صورت نوآموز عواقب نافرمانی خود را به‌زودی خواهد دید. پال توئیچل می‌گوید: «عده بی‌شماری سعی می‌کنند مذاهب اصولی را جایگزین نیاز خود به اکنکار کنند. خیلی‌ها به فرقه‌ها و مکاتب اسراری پناه می‌برند و تصور می‌کنند راهشان را یافته‌اند. اما همه آن کسانی‌که طریق اک را ترک می‌گویند و از قبول استادِ حقِ در قید حیات، امتناع می‌ورزند؛ افسوس خواهند خورد. چون کسی‌که گوش به‌ ناخدا ندهد، بی‌تردید کشتی خود را به صخره‌ها خواهد کوفت»
[۴۰] توئيچل، پال، دفترچه معنوی، هوشنگ اهرپور، نگارستان کتاب، (۱۳۸۰)، ص ۳۳۱.

وای بر کسی که چلای استادِ حقِ در قید حیات باشد و در عین حال از طریق عقیدتی، جهان‌بینی و مجاهدت معنوی دیگری هم پیروی کند. او از عواقب این بی‌خردی رنج خواهد برد... اگر واصل اکنکار شده باشد، امکان عدول از طریق اک برایش ممکن نخواهد بود، مگر آرزوی زندگی‌ای پر از مصیبت و رسوایی در سر داشته باشد... چلا هرگز از عقیدت خود به راه ‌اک تغییر مسلک نمی‌دهد. تسعیر و تغییر کیش در عرصه فعالیت اکنکار وجود ندارد.

۱۴.۱ - ترسیم رابطه ساتیا با شاگردان

ساتیا سای‌بابا رابطه خود و شاگردان را اینچنین ترسیم می‌کند: تند صحبت می‌کنم و برخی‌ها را تنبیه می‌کنم، اگر آن‌ها مال من نیستند آن‌ها را رها می‌کنم و توجه به آن‌ها نمی‌کنم، این هشداری است برای ارتداد آنها. من حق دارم آن‌هایی را که به من تعلق دارند، گوشمالی بدهم، من بین شما راه می‌روم و صحبت می‌کنم، تربیت می‌کنم و نشان می‌دهم، نصیحت می‌کنم و‌ اندرز می‌دهم، اما از هر نوع وابستگی جدا هستم. خیلی وقت‌ها به شما گفته‌ام که مرا با این ساخت فیزیکی مربوط ندانسته و یکی فرض نکنید، اما شما نمی‌فهمید.سای‌بابا به‌ واسطه‌ چنین تبلیغاتی در هندوستان توانسته بود برخی از مریدان خود را آنچنان در قبضه حاکمیت نگه دارد که برخی از شاگردان او برای گرفتن شفای روحانی و تبرک و تیمم، به خوردن و مالیدن ادرار و مدفوع او مبادرت می‌ورزیدند.
کریشنا مورتی در تعالیم خود، همواره به این نکته اسرار می‌ورزید که سالک نیازی به معلم ندارد، من مرشد نیستم و هدف من تاسیس مکتب یا عقیده مذهبی نیست. او معتقد بود، معلم نمی‌تواند سالک را به حقیقت برساند و این‌که جزء هیچ گروه و نحله‌ای نباشید تا بتوانید به‌طور دقیق و صحیح فکر کنید. چراکه تشکیلات نمی‌تواند انسان را به‌سوی تعالی معنوی سوق دهد، بلکه باعث محصور شدن آدمی می‌شود. اما با وجود این، او در عمل دچار تناقضی آشکارا در حوزه نظر و عمل بود، چراکه در مباحث نظری بر ادعاهای فوق اصرار می‌ورزید، اما در عمل به‌گونه‌ای دیگر رفتار می‌کرد. درواقع کریشنا مورتی رهبر «انجمن ستاره در مشرق زمین» بود. انجمنی که هدف از تاسیس آن هموار کردن راه برای آمدن معلم جهانی است. در ۱۱ ژانویه ۱۹۱۱ مجله‌ای به‌نام «پیک ستاره» به‌شکل فصلنامه منتشر شد. در آن زمان، شمار اعضای انجمن به ۵۰۰۰۰ نفر اعلام شد و این‌که دفاتر انجمن در ۵۰ کشور جهان افتتاح شده است. کریشنا مورتی فرافکنی می‌کرد و در سخنرانی‌هایش به‌طور عملی در مقابل مریدان می‌گفت: استاد نمی‌تواند شما را به حقیقت برساند. از دیگر طرف، از حضور آنان ابراز خرسندی کرده، نقش معلمی را برای آنان بازی می‌کرد.
اوشو که از مریدان سرسخت «مریدپروری» است. اعتقاد کریشنا مورتی ـ در رابطه با این‌که شاگرد نیازی به استاد ندارد و این‌که سالک باید بدون استاد به راه خود ادامه دهد ـ را سرسختانه به انتقاد می‌کشد
[۴۱] اوشو، آواز سکوت، ميرجواد سيد حسيني، انتشارات هودين، (۱۳۸۴)، ص ۲۱۶.
او طرفداران کریشنا مورتی را انسان‌های ابله معرفی کرد.


شادی و آرامش از ارکان اساسی در عرفان حقیقی است. چنانچه بسیاری از عارفان در بازشماری مراحل سیروسلوک اسلامی به مرحله طمأنینه و سکینه اشاره کرده‌اند. لازمه آرامش روحی ایجاد بهجت و شادی روحی در وجود سالک است. شادی‌ای که یکباره از درون سالک متبلور می‌شود و هستی او را قبضه می‌کند. ویژگی این سرور و شادی علاوه بر تثبیت دو چندان آرامش روانی، دوام و استمرار پایدار است.
وجه تمایز عرفان حقیقی و عرفان‌های نوظهور در همین مساله قابل بررسی است. چراکه در عرفان‌های نوظهور، فرد، با انجام فعالیت‌هایی که در دنیای مادی نشانه خوشحالی است، خواهان رسیدن به آرامش روحی است. برای مثال در تعالیم اوشو سالک ملزم به رقصیدن، شوخی‌ کردن، خندیدن، آواز خواندن، نفی هر نوع جدیت و غیره می‌شود. او می‌گوید: رقصیدن خاموشی نیست، بلکه کار بسیار پویایی است. در پایان شما به جنبش تبدیل می‌شوید. بدن فراموش می‌شود و تنها جنبش بر جای می‌ماند. راستی این است که رقص غیر زمینی‌ترین کارهاست. غیر زمینی‌ترین هنرهاست، زیرا که تنها جنبشی آهنین است. رقص از هر جهت غیرمادی است. بنابراین به هیچ‌جهت نمی‌توانید بدان چنگ زنید.
[۴۲] اشو، شهامت، ترجمه خدیجه تقی‌پور، انتشارات فردوسی، (۱۳۸۰)، ص ۵۴.

کل کائنات یک شوخی است... خداوند همیشه در حال شوخی است به زندگی خودت نگاه کن خنده‌آور است. به زندگی دیگران نگاه کن همه‌اش را شوخی خواهی یافت. شوخی، شوخی و شوخی. جدیت بیماری است. جدیت را با معنویت هیچ سروکاری نیست. معنویت خنده، نشاط و تفریح است
[۴۳] اشو ، آفتاب در سايه، ترجمه عبدالعلي براتي، نشر نسيم دانش، (۱۳۸۲)، ص ۲۶۶.
اوشو معتقد است سالک با سرور ظاهری و انجام افعال فیزیکی می‌تواند به آرامش روانی دست یابد. یعنی آرامش روانی به کمک جسم مادی به روح ماورایی انتقال می‌یابد.

۱۵.۱ - کلام اوشو

اوشو می‌گوید:
«کسی که می‌تواند بخندد، ‌کسی که طنزآمیزی و تمامی بازی زندگی را می‌بیند می‌خندد. در بطن خنده به اشراق خواهد رسید».
[۴۴] اشو، یک فنجان چای، ترجمه مسیحا برزگر، انتشارات دارینوش، ج۱، ص۷۲.
اما آرامش حاصله از این‌راه فاقد دوام و استمرار است. چراکه خود اوشو نیز بدان پی برد و برای جبران و استمرار آن سالک را به خنده، رقص، شوخی دائمی سفارش می‌کند. اما مگر می‌شود در تمام احوال زندگی روزمره ـ برای رسیدن به آرامش پایدار ـ در حال رقص، آوازخوانی، شوخی و غیره بود؟ چطور می‌توان جدیت را به‌طور کلی نفی کرد؟ حال آن‌که آرامش روانی به‌واسطه افعال مادی‌گرایانه جسم به روح و روان آدمی انتقال نمی‌یابد، بلکه ماجرا به‌طور کامل برعکس است.
اگر روح و روان انسان به بهجت و سرور برسد، چنین شادی‌ای از درون متبلور می‌شود و نه تنها وجود سالک، بلکه اطرافیان خود را غرق در آرامش و سرور روانی می‌کند. به‌همین دلیل است که اگر آدمی در جوار عارفی حقیقی بنشیند، آرامش و نشاط خاصی را احساس می‌کند؛ و به این علت است که در صدر اسلام بسیاری با دیدن پیامبر و حضور در دایره وجودی او، بدون آن‌که پیامبر لب به سخن بگشاید و آنان‌را موعظه کند، مجذوب او می‌شدند و به اسلام روی می‌آوردند.
بنابراین در عرفان حقیقی سالک به‌واسطه سیروسلوک صحیح به درجه‌ا‌ی از نشاط و سرور می‌رسد. نشاطی که تمام وجود او را قبضه می‌کند.
هرچند که معتقدیم جشن، سرور، آواز و رقص می‌توانند رابطه‌ای با ایجاد شادی داشته باشند، اما نه به حد سروری که در عرفان حقیقی می‌توان به آن رسید و نه به‌ واسطه افراط در جشن، سرور، آواز و رقص. افراطی که نمونه آن‌را می‌توان در مراسم شبانه که همراه با موسیقی‌های عجیب، انواع مواد روان‌گردان و پایکوبی‌های طاقت‌فرسا مشاهده کرد. چنانچه اوشو می‌گوید:
اگر مردم بتوانند کمی بیش‌تر به جشن و پایکوبی بپردازند و کمی بیش‌تر آواز بخوانند، انرژی آن‌ها بیش از پیش به جریان افتاده، مشکلات به‌تدریج ناپدید خواهد شد.

۱۵.۲ - اصرار بر شاد زیستن

از این‌رو من تا این حد به شاد زیستن اصرار دارم. شادمانی تا حد بی‌خود شدن ـ بگذار تمام انرژی به شور و شیدایی مبدل شود و ناگهان خواهی دید که دیگر سر نداری ـ انرژی در سرت گیر کرده و سراسر به جنبش درآمده‌ای، الگوها، تصاویر و حرکتی زیبا می‌آفریند. در این حال لحظه‌ای فرا می‌رسد که بدنت دیگر جسم و سفت و سخت نیست، بلکه انعطاف‌پذیر و جاری می‌شود. در هنگام شعف و شادی لحظه‌ای فرا می‌رسد که مرز تو و دیگران آنقدر واضح نیست، تو ذوب می‌شوی. با کائنات در هم می‌آمیزی و مرزها در یکدیگر ادغام می‌شوند.
[۴۵] اشو ، آفتاب در سايه، ترجمه عبدالعلي براتي، نشر نسيم دانش، (۱۳۸۲)، ص ۴۷.



تامین آرامش در دنیای معاصر به یکی از نیازهای مهم انسانی بدل شده است؛ نیازی که فقدان آن هر روزه در دوران مدرن بیش‌تر می‌شود و در مقابل، راه دستیابی به آن همچنان مجهول مانده است. درواقع ما معتقدیم که آرامش مطلق تنها در پناه اتکا به نیروی مطلق لایزال حاصل می‌شود.«الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ اَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ... ؛ آنها کسانی هستند که ایمان آورده‌اند و دل‌هاشان به یاد خدا مطمئن است. آگاه باشید تنها با یاد خدا دل‌ها آرامش می‌یابد». به دیگر عبارت، ‌همه انسان‌ها برای کسب آرامش به چیزی پناه می‌برند. برای مثال به معنویت، دارایی و ثروت، جاه و مقام، فرزندان و خویشاوندان و‌ به قدرت و توانمندی و... این بدان معناست که آن‌ها با علم یا از روی جهل چنین می‌پندارند که به چیزی لایزال تکیه کرده‌اند. چراکه اگر موقتی بودن ثروت یا مقام و... را به آنان گوشزد کنید، آرامششان تا زمانی که به این واقعیت فکر می‌کنند زایل می‌شود. در ادیان توحیدی آرامش تنها با تکیه بر خداوند رقم می‌خورد، زیرا خداوند وجودی مطلق و لایزال است.
چنانچه گذشت در عرفان‌های نوظهور وجود مطلق لایزال یعنی «خداوند» جای خود را به «انسان» می‌دهد. در نتیجه آدمی آرامش را در دستاوردهای دنیوی جست‌وجو می‌کند. حال آن‌که دستاوردهای دنیوی که نمود آن برای مثال در پیشرفت تکنولوژی مشهود است، خود از مهم‌ترین عوامل سلب آرامش انسان مدرن است. به دیگر عبارت اگر قرار بود دستاوردهای مادی و پیشرفت تکنولوژی باعث ایجاد آرامش شود، چرا انسان‌های غربی که در اوج پیشرفت مادی‌ هستند با بزرگ‌ترین چالش‌های روانی دست‌و‌پنچه نرم می‌کنند؟ به چه دلیل آنان همان‌طور که نام «عصر تکنولوژی» را برای این دوران انتخاب کرده‌اند، «عصر اضطراب» را نیز سزاوار این برهه زمانی می‌دانند؟ ما نیز معتقدیم که رفاه مادی از عوامل ایجاد آرامش روانی است. همان‌طور که در سنت اسلامی نیز بارها به آن اشاره شده است، اما مساله بر سر آن است که نمی‌توان رفاه مادی را تنها عامل کسب آرامش روانی دانست، چراکه در عمل بطلان این ادعا در دنیای غرب ثابت شده است.

۱۶.۱ - کلام کریشنا مورتی

کریشنا مورتی مؤسس یکی از جنبش‌های نوپدید دینی است. او در هندوستان به‌دنیا آمد و سالیان بسیاری از حیات خود را در غرب زندگی کرد. کریشنامورتی راه کسب آرامش را، توجه به زیبایی‌های مادی قلمداد می‌کند و می‌گوید: برای تحقق آرامش و صلح درونی، انسان باید زیبایی را بشناسد. به این دلیل است که ما می‌گوییم وقتی جوان هستید باید در اطراف خود تنها زیبایی داشته باشید. زیبایی ساختمان‌ها، تجهیزات مورد استفاده، زیبایی بر اثر تمیزی، نظافت و زیبایی سکوت. با شناخت زیبایی است که ما می‌توانیم عشق را درک کنیم، زیرا درک زیبایی به معنای آرامش و سکون قلبی است.
[۴۷] کريشنا، مورتي، تار و پود انديشه، ترجمه رضا ملک‌زاده، انتشارات ميترا، (۱۳۷۶)، ص ۱۷۳.

او معتقد است آدمی همین‌طور که بزرگ می‌شود، چیزهای زشتی هم در زندگی می‌بیند. ساختمان‌های زشت، مردم زشتی که از نفرت، خشونت، خودپسندی، جاه‌طلبی، حرص و آزمندی سرشارند و چنانچه در قلب شما درک مفاهیم زیبایی نشسته باشد و تثبیت نشده باشد، به آسانی این موج زشتی در جهان، شما را با خود به هر جا که بخواهد می‌برد. در نتیجه شما درگیر مبارزه دائمی برای پیدا کردن صلح و آرامش به‌وسیله ذهن خود خواهید بود
[۴۸] کريشنا، مورتي، تار و پود انديشه، رضا ملک‌زاده، انتشارات ميترا، (۱۳۷۶)، ص ۱۷۴.

دون‌خوان ماتیوس (Don Juan Matus) استاد سرخ‌پوستی (Nagual) است که بعد از آشنایی با کارلوس کاستاندا تصمیم می‌گیرد او را به شاگردی بپذیرد و تعالیم عرفان سرخ‌پوستی را برای او بازگو کند. کارلوس کاستاندا با روایت ماجرای یادگیری تعالیم سرخ‌پوستی در قالب نوشته‌های خود به‌ عنوان مصداقی از جنبش‌های نوپدید دینی شهرت یافته است. دون‌خوان برای رسیدن به آرامش دستورالعمل عجیبی دارد، او می‌گوید: هیچ‌چیز نمی‌تواند روح سالک مبارز را به‌ اندازه مبارزه‌جویی و سروکار داشتن با مردم، تحمل‌ناپذیر و در مواضع قدرتمند‌اند، آبدیده کند. تنها تحت این شرایط سالک مبارز، هوشیاری و آرامشی را کسب می‌کند که برای تحمل بار سنگین مصایب و سختی‌های ناشناخته لازم دارد
[۴۹] کارلوس، کاستاندا، حقیقتی دیگر، ابراهیم مکلا، نشر ديدار، (۱۳۷۴)، ص ۲۹.
به نظر می‌رسد ‌بتوان ادعای دون‌خوان را با روح حاکم سرمایه‌داری (Capitalism) در غرب و به‌ویژه امپریالیسم (Imperialism) معنا کرد. ضمن این‌که این گرایش عرفانی در درجه اول برای جذب مردم آمریکای جنوبی فراهم شده است. مردمانی که همیشه تحت سیطره و ظلم امپریالیسم بوده‌اند. اما به‌راستی، آیا با سکوت در برابر ظلم کسانی‌که در موضع قدرت‌اند می‌توان به آرامش رسید؟ جواب مثبت به این پرسش به معنای اعطای اختیار تام به چپاول‌گران قدرتمند سیاسی، برای ادامه و گسترش ظلم در جهان و در مقابل، سکوت و تحمل از جانب ستمدیدگان مسیری کوتهبینانه برای رسیدن به آرامش‌است.

۱۶.۲ - تجربه کارلوس

کارلوس کاستاندا تجربه خود را این‌گونه بیان می‌کند: حرف‌هایش مرا در پریشانی شدید فرو برد. گویی دون‌خوان اهمیتی به پریشانی من نمی‌داد. با ادامه مطالبش درباره آنچه «گناه نابخشودنی بینندگان تصادفی» می‌نامید که ما را وادار می‌کند تا انرژی بلاعوض خود را به چیزی که به هیچ‌وجه قدرت انجام دادن هیچ کاری را ندارد متمرکز کنیم. همچنان مرا آزار می‌داد. هرچه بیش‌تر حرف می‌زد، آزردگی افزون‌تر می‌شد. وقتی که آنقدر رنجیده خاطر شدم که ممکن بود بر سرش فریاد بزنم، مرا به حالت ابر آگاهی عمیق‌تری فرستاد. به پهلوی راستم بین استخوان لگن خاصره و قفسه سینه‌ام ضربه‌ای زد. این ضربه مرا به پرواز در آورد و به میان نوری تابناک فرستاد. به میان سرچشمه درخشان آرام‌ترین و دلپسندترین سعادت جاودانی. آن نور، پناهگاه و هاله‌ای در تاریکی اطرافم بود. با وجود این نمی‌توانستم بفهمم چه عاملی آن‌را آنقدر زیبا کرده است... دم و بازدم خود را احساس می‌کردم که در آرامش و راحتی انجام می‌گرفت. چه احساس و کمال باشکوهی. احساس کردم طاهر و آزادم، پیوسته می‌گریستم.
[۵۰] کارلوس، کاستاندا، حقیقتی دیگر، ترجمه ابراهیم مکلا، نشر ديدار، (۱۳۷۴)، ص ۲۷۲.



به‌نظر بدیهی می‌رسد که مؤلفه‌های برشمرده، با آنچه‌که آن‌را فرهنگ بومی مردمان خود می‌نامیم در تقابل آشکار است و گسترش تدریجی این باورها در طولانی مدت، باعث ایجاد تغییرات اساسی در فرهنگ دینی ما خواهد بود. این اعتقاد از نگاه نگارنده، بدیهی است. از این‌رو، جریان بحث را به نکته دیگری سوق می‌دهد.
یک پرسش بسیار مهم وجود دارد. چرا انواع مصادیق جنبش‌های نوپدید و یا عرفان‌های نوظهور در ایران رواج یافته است؟
در اینجا دو پاسخ وجود دارد؛ پاسخ اول: که ظاهری است، چنین می‌گوید که دست دشمنان فرهنگی در میان است. یعنی همان چیزی که از آن به تهاجم فرهنگی یاد کردیم و اما پاسخ دوم: که از سر تفکر بیش‌تر است، چنین می‌گوید که علت اساسی رواج این گرایش‌های خارجی در ایران این است که مسؤولین فرهنگی، معنویت ایرانی ـ اسلامیمان را به‌واسطه نیاز‌های روز، جدید و امروزی نکرده‌اند.
به دیگر عبارت، دنیای غرب به‌واسطه مدرنیته و پیامدهای آن، به‌ویژه پیشرفت تکنولوژی دچار تحولات اجتماعی فراوانی شد. مدرنیته توانست به‌واسطه دستاوردهای مادی، فرهنگ باطنی خود را حاکم کند. فرهنگی که در دل خود بی‌توجهی به معنا و معنویت را به‌همراه داشت. از این‌روست که در غرب مساله دین‌باوری سست و کم‌اهمیت جلوه می‌کند.
درواقع باید گفت که مؤلفه‌های مدرنیسم مستقیم و غیر‌مستقیم مادی‌گری صرف را در جامعه حاکم می‌کنند. ماجرایی که ورود به آن در حقیقت خروج از معنویت‌گرایی حقیقی ـ نه ساختگی و قلابی ـ است.

۱۷.۱ - ذکر یک نکته

نکته مهم این است که در آن زمان که مؤلفه‌های مدرنیسم به‌ویژه پیشرفت تکنولوژی در ایران رواج می‌یابد، در حقیقت جریان دیگری به‌همراه آن داخل می‌شود. پذیرش و استقبال از انواع مؤلفه‌های مدرنیته در دل خود به‌صورت پنهان حاوی بار معنایی و فرهنگی متفاوتی نیز بوده که انفکاک و جدایی‌ناپذیر است. از این‌رو، برای مقابله با چنین جو مخفی فرهنگی می‌بایست فرهنگ ایرانی ـ اسلامی خود را متاثر از فضای جدید، به‌روز کنیم تا فرهنگ ما دچار دگرگونی‌های عمیق نشود که در غیر این صورت به‌طور عملی جامعه را برای پذیرش باورهای فلسفی ـ اجتماعی مدرنیته به‌حال خود رها کرده‌ایم.
به سخن دیگر، به‌واسطه دگرگونی‌های اجتماعی که در هر جامعه رخ می‌دهد ـ و علت آن نیز ریشه در عوامل گریزناپذیری همچون تغییر تکنولوژی، ( از نگاه اکثر جامعه‌شناسان تغییرات تکنولوژی مهم‌ترین عامل دگرگونی فرهنگ جوامع انسانی است...) نیاز‌های شناخته ‌شده، دگرگونی در جمعیت و تغییر در محیط طبیعی و غیره دارد ـ اصل فرهنگ‌پذیری اتفاق می‌افتد. کسانی‌که دغدغه فرهنگ سنتی جامعه خویش را دارند، همواره می‌بایست به مقتضای دگرگونی‌های وارده، ارزش‌ها و هنجارهای سنتی خود را متاثر از شرایط جدید، امروزی کنند. در غیر این صورت جامعه بدون الگو را، برای پذیرش هر ایده جایگزین، رها ساخته‌اند.


آنچه بیان شد در فضای کلی بحث بود، اکنون به مساله جزئی خود می‌پردازیم. یعنی فرهنگ ما و مؤلفه‌های جنبش‌های نوپدید. معتقدم مهم‌ترین علت رواج جنبش‌های نوپدید دینی و مؤلفه‌های آن به‌عنوان گرایش‌های باطنی و معنوی در میان جوانان ایرانی، به‌روز نشدن معنویت ایرانی ـ اسلامی است.
بنابراین دغدغه اساسی، نقد تعالیم عرفان‌های مذکور نیست بلکه تولید گزاره‌های عرفانی جدید، مبتنی بر سنت معنویمان است. یعنی می‌بایست معنویت ایرانی ـ اسلامیمان را به‌واسطه مقتضیات روز، جدید و امروزی کرده و آن‌را به جوانان دوست‌دار معنویت و عرفان تقدیم کنیم.
چنانچه اگر عمل کرده بودیم و در آینده عمل کنیم رغبت جوانان ایرانی به چنین تعالیمی بسیار بیش‌تر خواهد بود. مثال این ادعا در حوزه ادبیات عرفانی، کتاب «دا» نوشته زهرا حسینی به‌عنوان داستانی از دوران جنگ است. دفاع مقدسی که منزلگاهی برای پرورش جوانان عارف‌پیشه بوده و جالب این‌که این کتاب در کمتر از دو سال به چاپ صدم رسیده است.
این واقعه نشان می‌دهد که اگر ما بتوانیم به‌عنوان مثال در حوزه ادبیات عرفانی، تولید داستان کنیم، دیگر لازم نیست از استقبال جوانان ایرانی به مطالعه کتاب‌های پائولو کوئیلو (Paulo Coelho) احساس نگرانی کنیم.


(۱) قرآن‌کریم.
(۲) اشو (۱۳۸۰)، شهامت، خدیجه تقی‌پور، انتشارات فردوسی.
(۳) اشو (۱۳۸۱)، آیندهطلایی، مرجان فرجی، انتشارات فردوسی.
(۴) اشو (۱۳۸۲)، آفتاب در سایه، عبدالعلی براتی، نشر نسیم دانش.
(۵) اشو (۱۳۸۳)، تفسیر آواهای شاهانه ساراها (تعلیمات تانترا ۳) هما ارژنگی، نشر حم.
(۶) اشو (۱۳۸۳)، تفسیر آواهای شاهانه ساراها (تعلیمات تانترا ۴)، هما ارژنگی، نشر حم.
(۷) اشو، یک فنجان چای، مسیحا برزگر، انتشارات دارینوش (۱۳۸۲).
(۸) اوشو (۱۳۸۰)، مراقبه هند وجد و سرور، فرامرز جواهری نیا، انتشارات فردوس.
(۹) اوشو (۱۳۸۱)، ضربان قلب حقیقت مطلق، دکتر لوئیز (مرضیه) شنکایی، انتشارات فردوس.
(۱۰) اوشو (۱۳۸۲)، الماس اشو، مرجان فرجی، انتشارات فردوس.
(۱۱) اوشو (۱۳۸۴)، آواز سکوت، میرجواد سید حسینی، انتشارات هودین.
(۱۲) بلاو اویلین (۱۳۷۶)، یادمان یک‌صدمین سالروز تولد کریشنامورتی، مهدی قراچه‌داغی و زهره فتوحی، انتشارات البرز.
(۱۳) بیرو آلن (۱۳۸۰)، فرهنگ علوم اجتماعی، باقر ساروخانی، نشر کیهان.
(۱۴) پال توئیچل (۱۳۸۱)، شریعت کی سوگماد، هوشنگ اهرپور، ج۱، نشر قلم.
(۱۵) پال توئیچل (۱۳۸۲)، بیگانه‌ای بر لب رودخانه، هوشنگ اهرپور، نگارستان کتاب.
(۱۶) پال توئیچل (۱۳۷۹)، سرزمین‌های دور، هوشنگ اهرپور، نگارستان کتاب.
(۱۷) پال توئیچل (۱۳۸۰)، واژه‌نامه اکنکار، یحیی فقیه، نشر سی گل، چاپ اول.
(۱۸) پال توئیچل (۱۳۷۷)، ندای الهی (خلوت خدا)، رضا جعفری، دنیای کتاب.
(۱۹) پال توئیچل (۱۳۷۹)، اکنکار کلید جهان‌های اسرار، هوشنگ اهرپور، نگارستان کتاب.
(۲۰) پال توئیچل (۱۳۸۰)، دفترچه معنوی، هوشنگ اهرپور، نگارستان کتاب.
(۲۱) توئیچل پال (۱۳۸۰)، دندانببر، هوشنگ اهرپور، نگارستان کتاب.
(۲۲) پال توئیچل (۱۳۸۰)، نامه‌های طریق نور، مینو ارژنگ، نشر ثالث گلسار.
(۲۳) پال‌ توئیچل (۱۳۸۰)، اک ـ ویدیا دانش باستانی پیامبری، هوشنگ اهرپور، نگارستان کتاب.
(۲۴) سای بابا ساتیا (۱۳۸۲)، گیتای جدید، مرتضی بهروان، نشر اویژه.
(۲۵) سیما کوندار (۱۳۷۷)، تراش‌های الماس خداوند، طاهره آشنا، انتشارات تعالیم مقدس.
(۲۶) سیمپسون پتی (۱۳۷۷)، پالجی ـیکتاریخچه، مریم البرزی، دنیای کتاب.
(۲۷) شریف‌زاده بهمن (۱۳۸۶)، عرفان دینی؛ معنویت‌گرایی نوین، نشر دفتر رهبری نیروی مقاومت بسیج
(۲۸) کاستاندا کارلوس (۱۳۷۴)، آتشی از درون، ادیب صالحی، نشر شباویز.
(۲۹) کاستاندا کارلوس (۱۳۷۴)، حقیقتی دیگر، ابراهیم مکلا، نشر دیدار.
(۳۰) کوئن بروس (۱۳۸۱)، مبانی جامعه‌شناسی، غلامعباس توسلی و رضا فاضل، نشر سمت.
(۳۱) گیدنز آنتونی (۱۳۸۷)، ‌جامعه‌شناسی، حسن چاوشیان، نشر نی.
(۳۲) مورتی کریشنا (۱۳۷۶)، تار و پود اندیشه، رضا ملک‌زاده، انتشارات میترا.
(۳۳) مورتی کریشنا (۱۳۷۶)، زندگیپیش‌رو، پیمان آزاد، انتشارات صدای معاصر.
(۳۴) مورتی کریشنا (۱۳۸۲)، رهایی از دانستگی، مرسده لسانی، انتشارات بهنام.
(۳۵) میتسوفیل موری (۱۳۷۷)، در پیشگاه استادان اک، مهیار جلالیانی، دنیای کتاب.
(۳۶) ناس جان بی (۱۳۸۲)، تاریخ جامع ادیان، علی‌اصغر حکمت، انتشارات علمی و فرهنگی.
(۳۷) یوگاناندا پاراهامسا (۱۳۸۸)، سرگذشت یک یوگی، گیتی خوشدل، نشر پیکان.
(۳۸) Ignatieff, M (۱۹۹۹) whose Universal Values, ۱۳ ۴۴۰.
(۳۹) Smith, David (۲۰۰۳) Hinduism and Modernity, Blackwell publishing.
(۴۰) York Michael (۱۹۹۵) A Sociology of the new age and neopagan, Rowman & Littelfield.
(۴۱) Puttick Elizabeth (۱۹۹۹) woman in new religious movements, in: woman in new religious movements: challenge and response Ed By: Bryan Wilson and Jamie cresswell, new york and London: Routledge.
(۴۲) Osho word Com/ biography.
(۴۳) Wikipediaorg/Wiki/Sathya ـ Sai ـ Baba۲۰۰۹/۱.


۱. آلن، بیرو، فرهنگ علوم اجتماعی، باقر ساروخانی، نشر کیهان، (۱۳۸۰)، ج۱، ص۷۸.
۲. گیدنز آنتونی، ‌جامعه‌شناسی، حسن چاوشیان، نشر نی، (۱۳۸۷)، ج۱، ص۳۸.
۳. توسلی، غلام‌عباس و فاضل، رضا، نشر سمت، ج۱، ص۶۹.
۴. توئيچل، پال، نامه‌های طریق نور، ترجمه مینو ارژنگ، نشر ثالث گلسار، (۱۳۸۰)، ص ۱۵۳.
۵. توئيچل، ‌پال، اکنکار کلید جهان‌های اسرار، ترجمه هوشنگ اهرپور، نگارستان کتاب، (۱۳۷۹)، ص ۲۸.
۶. توئيچل ، پال ، اکنکار کلید جهان‌های اسرار، ترجمه هوشنگ اهرپور، نگارستان کتاب، (۱۳۷۹)، ص ۸۹.
۷. اشو ، شهامت، ترجمه خدیجه تقی‌پور، انتشارات فردوسی، (۱۳۸۰)، ص ۲۶.
۸. حکمت، علی‌اصغر، انتشارات علمی و فرهنگی.، ج۱، ص۱۵۶.
۹. توئیچل ، پال، واژه‌نامه اکنکار، ترجمه یحیی فقیه، نشر سی گل، چاپ اول، (۱۳۸۰)، ص ۳۵.
۱۰. اوشو، ضربان قلب حقيقت مطلق، ترجمه دکتر لوئيز و مرضيه شنکايي، انتشارات فردوس، (۱۳۸۱)، ص ۳۴۲.
۱۱. اوشو ، الماس اشو، ترجمه مرجان فرجي، انتشارات فردوس، (۱۳۸۲)، ص ۱۰۵.
۱۲. اشو ، آفتاب در سايه، ترجمه عبدالعلي براتي، نشر نسيم دانش، (۱۳۸۲)، ص ۲۶۶.
۱۳. اشو ، تفسیر آواهای شاهانه ساراها (تعلیمات تانترا ۳)، ترجمه هما ارژنگی، نشر حم، (۱۳۸۳)، ص ۸۶.
۱۴. اشو ، شهامت، ترجمه خدیجه تقی‌پور، انتشارات فردوسی، (۱۳۸۰)، ص ۲۰.
۱۵. وئيچل، پال ، دندانببر، ترجمه هوشنگ اهرپور، نگارستان کتاب، (۱۳۸۰)، ج۱، ص۲۸۱.
۱۶. وئيچل، پال، دندانببر، ترجمه هوشنگ اهرپور، نگارستان کتاب، (۱۳۸۰)، ص ۵۲.
۱۷. اوشو ، الماس اشو، ترجمه مرجان فرجي، انتشارات فردوس، (۱۳۸۲)، ص ۳۴۱.
۱۸. اوشو ، مراقبه هند وجد و سرور، ترجمه فرامرز جواهري نيا، انتشارات فردوس، (۱۳۸۰)، ص ۳۸.
۱۹. توئیچل، پال، سرزمین‌های دور، ترجمه هوشنگ اهرپور، نگارستان کتاب، (۱۳۷۹)، ص ۲۰.
۲۰. اشو، یک فنجان چای، ترجمه مسیحا برزگر، انتشارات دارینوش (۱۳۸۲)، ج۱، ص۱۸۸.
۲۱. اوشو، الماس اشو، ترجمه مرجان فرجي، انتشارات فردوس، (۱۳۸۲)، ص ۳۸۳.
۲۲. اوشو، الماس اشو، مرجان فرجي، انتشارات فردوس، (۱۳۸۲)، ص ۹۱.
۲۳. اوشو ، الماس اشو، ترجمه مرجان فرجي، انتشارات فردوس، (۱۳۸۲)، ص ۱۱۷.
۲۴. اشو ، تفسیر آواهای شاهانه ساراها (تعلیمات تانترا ۳) هما ارژنگی، نشر حم، (۱۳۸۳)، ص ۱۰۷.
۲۵. اوشو، الماس اشو، ترجمه مرجان فرجي، انتشارات فردوس، (۱۳۸۲)، ص ۲۳۰.
۲۶. اشو ، شهامت، ترجمه خدیجه تقی‌پور، انتشارات فردوسی، (۱۳۸۰)، ص ۱۴۱.
۲۷. اشو ، آينده طلايي، ترجمه مرجان فرجي، انتشارات فردوسي، (۱۳۸۱)، ص ۹۸.
۲۸. اوشو، آواز سکوت، ترجمه ميرجواد سيد حسيني، انتشارات هودين، (۱۳۸۴)، ص ۱۳۱.
۲۹. اشو ، آينده طلايي، ترجمه مرجان فرجي، انتشارات فردوسي، (۱۳۸۱)، ص ۸۸.
۳۰. اشو، یک فنجان چای، ترجمه مسیحا برزگر، انتشارات دارینوش (۱۳۸۲)، ج۱، ص۲۲۸.
۳۱. کارلوس، کاستاندا، حقیقتی دیگر، ترجمه ابراهیم مکلا، نشر ديدار، (۱۳۷۴)، ص ۹۰.
۳۲. توئيچل، پال، ندای الهی (خلوت خدا)، ترجمه رضا جعفری، دنیای کتاب، (۱۳۷۷)، ص ۷۵.
۳۳. توئيچل، پال، ندای الهی (خلوت خدا)، ترجمه رضا جعفری، دنیای کتاب، (۱۳۷۷)، ص۲۰.
۳۴. توئيچل، پال، دفترچه معنوی، ترجمه هوشنگ اهرپور، نگارستان کتاب، (۱۳۸۰)، ص ۱۱.
۳۵. توئيچل، پال، اکنکار کلید جهان‌های اسرار، هوشنگ اهرپور، نگارستان کتاب، (۱۳۷۹)، ص ۲۳۵.
۳۶. توئيچل، پال، اکنکار کلید جهان‌های اسرار، هوشنگ اهرپور، نگارستان کتاب، (۱۳۷۹)، ص ۲۳۵.
۳۷. توئيچل ، پال، اکنکار کلید جهان‌های اسرار، هوشنگ اهرپور، نگارستان کتاب، (۱۳۷۹)، ص ۳۴۳.
۳۸. پتی، سیمپسون، پالجی یکتاریخچه، ترجمه مریم البرزی، دنیای کتاب، (۱۳۷۷)، ج۱، ص۳۰۲.
۳۹. توئيچل، پال، دفترچه معنوی، هوشنگ اهرپور، نگارستان کتاب، (۱۳۸۰)، ص ۲۳.
۴۰. توئيچل، پال، دفترچه معنوی، هوشنگ اهرپور، نگارستان کتاب، (۱۳۸۰)، ص ۳۳۱.
۴۱. اوشو، آواز سکوت، ميرجواد سيد حسيني، انتشارات هودين، (۱۳۸۴)، ص ۲۱۶.
۴۲. اشو، شهامت، ترجمه خدیجه تقی‌پور، انتشارات فردوسی، (۱۳۸۰)، ص ۵۴.
۴۳. اشو ، آفتاب در سايه، ترجمه عبدالعلي براتي، نشر نسيم دانش، (۱۳۸۲)، ص ۲۶۶.
۴۴. اشو، یک فنجان چای، ترجمه مسیحا برزگر، انتشارات دارینوش، ج۱، ص۷۲.
۴۵. اشو ، آفتاب در سايه، ترجمه عبدالعلي براتي، نشر نسيم دانش، (۱۳۸۲)، ص ۴۷.
۴۶. رعد/سوره۱۳، آیه۲۸.    
۴۷. کريشنا، مورتي، تار و پود انديشه، ترجمه رضا ملک‌زاده، انتشارات ميترا، (۱۳۷۶)، ص ۱۷۳.
۴۸. کريشنا، مورتي، تار و پود انديشه، رضا ملک‌زاده، انتشارات ميترا، (۱۳۷۶)، ص ۱۷۴.
۴۹. کارلوس، کاستاندا، حقیقتی دیگر، ابراهیم مکلا، نشر ديدار، (۱۳۷۴)، ص ۲۹.
۵۰. کارلوس، کاستاندا، حقیقتی دیگر، ترجمه ابراهیم مکلا، نشر ديدار، (۱۳۷۴)، ص ۲۷۲.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «پپیامدهای معنویت‌گرایی جدید در ایران (۱)»، تاریخ بازیابی ۹۶/۲/۲۱.    
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «پیامدهای معنویت‌گرایی جدید در ایران (۲)»، تاریخ بازیابی ۹۶/۲/۲۱.    


رده‌های این صفحه : مقالات پژوهه




جعبه ابزار