وی در ۲۰ سالگی به درجۀ اجتهاد نایل آمد. گفتهاند که او از حافظهای نیرومند برخوردار بود و چیزی را که میخواند و یا میشنید از یاد نمیبرد. وی از برخی استادان خود مانند سیدباقر وعلامه طباطباییاجازه روایت داشته است. هنگامی که استادش میرزای شیرازی از نجف عازم سامرا شد، همراه وی به آن شهر رفت. پس از مدتی به کاظمین آمد و چنین مینماید که پس از آن به نجف بازگشته باشد. فعالیت علمیو ارشادی وی بیشتر در حلّه بوده است. میرزاحسن نوری که خود از شاگردان او بوده، گوید: پس از آمدن سید به حلّه، شیعیان آن دیار که تا آن زمان قدرتی نداشتند و از آموزشهای مذهبی چیزی نمیدانستند، جانی تازه پیدا کردند و با معارف اسلامی و شیعی آشنایی گسترده یافتند.
تلاشهای فکری و تبلیغی وی تا آنجا مؤثر بود که گفتهاند حدود ۰۰۰ «۱۰۰ نفر در حلّه و پیرامون آن به مذهب شیعه گرویدند. افزون بر این، او حوزۀ درسی پدید آورد که دانش پژوهان از نقاط مختلف در آن گرد آمدند و به مراتب والای علمی رسیدند.
سیدمهدی در پیشتر دانشهای متداول روزگار خود مهارت داشت، اما چیرهدستی او در فقه بیش از همه بود، تا آنجا که او را بر اکثر فقیهان آن عصر ترجیح دادهاند. وی از نظر اخلاقی و عرفانی نیز شهره بود و آشنایانش او را به پرهیزگاری و پارسایی ستودهاند. فرزندش حسین گوید که او بسیار متعبّد و در عمل به همۀ احکام دینی سخت کوشا بود. لحظهای از عمرش را بیهوده صرف نمیکرد؛ یا به رفع مشکلات مردم میپرداخت، یا به تدریس اشتغال داشت و یا به تحقیق و تألیف وقت میگذراند. با اینکه از ثروتو جلال و شکوه اجتماعی و ظاهری بسیار برخوردار بود، زندگی را به سادگی گذراند.
او در ۷۸ سالگی (و به گفتهای ۹۳ سالگی) پس از بازگشت از سفر حج در سَماوه درگذشت و جنازۀ او را با احترام بسیار به نجف منتقل کردند وو در آرامگاه خانوادگی به خاک سپردند.