معارف باطنی قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
معارف باطنی
قرآن کریم همانند معارف ظاهری آن همسو و در طول یکدیگر بوده و کمترین تعارضی در بینشان وجود ندارد.
همان طور که از لحاظ صنعت
فصاحت و بلاغت و هنر ادبی، واژگان
قرآن همآوای هم است و از لحاظ
مبادی تصوری مفاهیم الفاظ
قرآن هم سوی یکدیگر است و از جهت
مبادی تصدیقی - مجموعه قضایایی که
قیاسها از آنها تشکیل میشوند - مقاصد آیات
قرآن همسان هم است و بالاخره از جنبه
تفسیر ظاهر، مطالب
قرآن مُفَسِّر یکدیگر است، از جهت باطن نیز همه
معارف قرآنی در همه مراحل باطنی آن، هم سوی یکدیگر بوده، مُفَسِّر یکدیگر است و هرگز اختلافی بین باطنها و مراحل درونی
قرآن وجود ندارد؛ زیرا مراحل درونی آن مانند مظاهر بیرونی آن
کلام خدا است و اگر از نزد غیر خدا تنزل مییافت حتما با هم
اختلاف داشتند؛ بنابراین، سراسر مطالب
قرآن از همه جهت هماهنگ است؛ یعنی، هم ظاهرها با هم، هم باطنها با هم، هم پیوند هر ظاهر با باطنِ برتر از خود همچنان محفوظ است.
از این جا معلوم میشود که اگر سیر عمودی تفسیری بهره مُفَسِّر درونبین شود، چنانکه اهل بیت وحی (علیهم
السّلام) به آن آگاه بودهاند، با
فنّ بدیع - علم شناختن راههای تحسین و زیباییهای
کلام - و جذاب
تفسیر قرآن به قرآن میتواند از انضمام باطنها با یکدیگر، بهره فراوان تر و والاتر ببرد.
امام خمینی ظاهر و باطن
قرآن و صورت و معنای آن را به بدن و روح تشبیه میکند که از هم قابل تفکیک نیستند.
به اعتقاد ایشان، توقف بر ظواهر و عدم عبور و تجاوز از آن به باطن، موجب هلاکت و پایه جهل و نادانی میشود و اساس انکار
نبوت و ولایت است
و به همین دلیل کسانی که تنها دعوت به ظاهر و صورت میکنند و مردم را از آداب باطنی باز میدارند مانع رسیدن به انسانیت و وصول به حقتعالی هستند.
در مقابل کسانی مانند جاهلان از
صوفیه که رسیدن به باطن را از غیر ظاهر جستجو میکنند بر صراط مستقیم نیستند؛ زیرا ظاهر، خود طریقی بهسوی باطن است.
امام خمینی با استناد به روایاتی برای آیات الهی، ظهر و بطن و حد و مطلع برشمرده است و معتقد است اگر مراد از
قرآن در این حدیث، همه عالم وجود باشد، ممکن است بطن، عالم غیب و ظهر، عالم شهادت باشد همچنین مطلع، کلام ذاتی و تجلی ظهوری حقتعالی در حضرت واحدیت و حد، کلام ظلی و فیضی باشد که حدفاصل میان حضرت واحدیت و مظاهر غیب و شهادت است که از آن به
عماء تعبیر میشود و اگر مراد از
قرآن در حدیث یاد شده، انسان کامل یا همان کون جامع و کتاب مبین باشد، مراد از ظهر و بطن و حد و مطلع، مراتب چهارگانه (قوای چهارگانه ادراکی و یا طبایع چهارگانه)
انسان کامل است و مراد از بطون سبعه، لطایف هفتگانه انسان است، بلکه طبق مبانی عرفا، هر فردی از افراد وجود، حتی موجودات سافل،
قرآن جامعاند که برای او ظهر، بطن، حد و مطلع و مراتب هفتگانه بلکه هفتادگانه است.
به باور امام خمینی
قرآن دارای بطنهای متعدد و حقایقی است که از دید انسانهای عادی پوشیده است. درحقیقت باطن
قرآن از سنخ معانی نیست تا برای انسانها با علوم رسمی قابلدرک باشد؛ بلکه باطن
قرآن از سنخ حقایق است و برای درک این حقایق، مکاشفه تام انسان کامل ختمی (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) لازم است.
در این جا تذکر دو نکته ضروری است:
۱ـ برای
تفسیر قرآن در مرحله ظاهر دو بال نیرومند لازم بود: یکی «
برهان عقلی»، یعنی
علم حصولی که شرط مهم مخاطب
وحی قرار گفتن و
تدبر تام در آن است و دیگری
سنت معصومین (علیهمالسّلام) که ناظر به مطالب تفسیری
ظاهر قرآن است.
برای تفسیر باطن به باطن نیز دو بال نیرومند دیگری لازم است: یکی «عرفان قلبی»، یعنی
علم حضوری و دیگری سنت معصومین (علیهم
السّلام) که ناظر به
معارف درونی و
باطن قرآن است؛ زیرا تار و پود ریسمان کشیده شده الهی که از یک جهت «ثَقَلِ وَحْی»نام دارد و از جهت دیگر «ثَقَلِ ولایت»نامیده میشود - «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» من در بین شما دو چیز گرانبها و با ارزش قرار میدهم، یکی
کتاب خدا و دیگری
عترت و
اهل بیت من - همگی به هم مرتبط و متناسب است و همین پیوند ولایی میتواند به مُفَسِّر جامع بین ظاهرها از یک سو و باطنها از سوی دوم و ظاهر و باطن هر مرتبه مرتبط و چسبیده به هم از سوی سوم جرأت دهد تا فتوا دهد.
چنین سیری از مصادیق «اقرأ و ارقَ»؛ (بخوان و ترقی کن و بالا برو)
است؛ چون این
کلام نورانی نه اختصاصی به
قرائت به معنای
تلاوت الفاظ دارد و نه مخصوص
بهشت و بهشتیان آرمیده در بهشت جاودان است؛ بلکه شامل مُفَسِّران ژرف اندیشی است که درعین جمع
سالم بین اضلاع سه گانه مزبور، از هرگونه
اشتباه ظاهر و باطن مصون و از هر خطر مخلوط شدن درون و بیرون و التقاط
تنزیل و
تاویل محفوظند و تا نیل به
جنت لقای خدا همچنان پویا و جویا هستند. البته چنین مقامی برای کم نظیرترین از
اولیای الهی محتمل است؛ لیکن اصل امکان آن معقول است.
۲ـ ممکن است برخی استعمال لفظ واحد در بیش از یک معنا را روا ندانند و بر این اساس اراده چند مطلب از یک لفظ
قرآنی در نظر آنان
صحیح نباشد، لیکن باید توجه داشت که:
اولا، بر فرض صحت آن مبنا، میتوان معنای جامع انتزاعی که
ظهور عرفی داشته باشد ترسیم کرد تا همه مراحل را در بر گیرد.
ثانیا، مراحل طولی، مصادیق یک معناست، نه معانی متعدد یک
لفظ.
ثالثا، امتناع
توهم شده، یا بر اثر محدودیت ظرفیت لفظ است یا محدود بودن ظرفیت مستمع و
مخاطب و یا محدودیت علم و اراده
متکلم و قسمت مهم آنچه که در آن مبحث، بر فرض تمامیت آن، مطرح شده به محدودیت
علم و اراده متکلم بر میگردد، نه مخاطب.
پس اگر متکلم و مرید،
خداوند سبحان بود که هیچ محدودیتی از جهت علم یا
اراده ندارد، محذوری در اراده کردن چند مطلب از یک
آیه و چند معنا از یک لفظ وجود ندارد؛ چنانکه اگر محدودیت مزبور به لحاظ مخاطب باشد، مخاطب اصلی
قرآن،
انسان کامل، یعنی حضرت
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است که ظرفیت وجودی آن حضرت برای
ادراک معانی متعدد در آن واحد محذوری ندارد؛ یعنی، اگر مخاطبان دیگر صلاحیت دریافت و پذیرش چند معنا را از لفظ واحد ندارند حضرت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) چنین صلاحیتی را داراست.
از این جا به مطلب دیگری که مربوط به
زبان قرآن است میتوان پی برد و آن این که، گر چه قانون
گفت و گو از جهت لفظ و از لحاظ مخاطب نسبت به افراد عادی مورد قبول است، لیکن از جهت متکلم نمیتوان چنین
حکم کرد که همه احکام متکلمهای عادی درباره متکلم
وحی، یعنی خداوند سبحان
حاکم است؛ گذشته از این که مخاطب اولی و اصلی
قرآن کریم، حضرت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) است که بر اثر
خلافت الهی - «انی جاعل فی الارض خلیفة»؛ من در زمین
خلیفه و
جانشین قرار میدهم - توان تحمل معانی متعدد را یک جا دارد.
البته هیچ یک از امور یاد شده، یعنی ویژگی متکلم و خصوصیت مخاطب اصیل، یعنی رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) مانع اجرای قانون
عربی مبین نسبت به دیگران نخواهد بود.
شاید یکی از معانی حدیث رسیده و نقل شده از رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم): «
القرآن ذَلول ذو وجوه فاحملوه علی
احسن الوجوه»
همین باشد که
قرآن کریم معارف طولی متنوع و مطالب عرضی متعدد دارد؛ اگر جمع بین همه آنها میسور نشد آن را بر بهترین وجه آن
حمل کنید. اگر آن معانی صحیح و
تام نمیبود، هرگز
قرآن کریم نسبت به آن معنای غیر درست، ذَلول، نرم و انعطاف پذیر نبود و آن معنا نیز از
وجوه قرآن به حساب نمیآمد.
غرض آن که، ذو وجوه بودن
قرآن میتواند ناظر به مطلبی باشد که در این بخش مطرح شد؛ یعنی، پیوند همه مراحل
ظاهر و مراحل
باطن و همچنین پیوند ظاهرها با هم و ارتباط باطنها با هم و... ؛ چنانکه میتواند ناظر به مطلب دیگر باشد.
«ذو وجوه» بودن
قرآن به معنایی دیگر نیز در برخی
احادیث آمده است. حضرت
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در نامهای به
عبدالله بن عباس فرمود: هنگام
احتجاج با
خوارج محور استدلال را
سنت قرار بده، نه
قرآن: «لا تخاصمهم
بالقرآن فإن
القرآن حمّال ذو وجوه، تقول و یقولون و لکن حاججْهم (خاصمهم) بالسنّة فإنّهم لن یجدوا عنها محیصاً»: «با خوارج به وسیله
قرآن احتجاج نکن چون که
قرآن راههای متعدد و حملهای متعدد دارد، چیزی تو میگوئی و چیزی آنها میگویند، و لکن به واسطه
سنت پیامبر با آنها احتجاج کن، زیرا آنها در مقابل سنت و
روایت راه چارهای ندارند».
این سخن نشان میدهد که چون برخی بر اثر
تفسیر به رای مذموم، وجوهی را بر
قرآن تحمیل میکردند و
وحی خدا را بر خواستهای خویش تطبیق میکردند، آن حضرت سنت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) را که مبیّن و شارح راستین
قرآن کریم است محور احتجاج قرار داد. از این جهت «ذو وجوه»، به معنای
صلاحیت واقعی
قرآن برای حمل بر وجوه متعدد نیست.
•
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «معارف باطنی قرآن»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۱/۱۹ • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.