مصطلحات تفسیر پژوهی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در
تفسیر پژوهی کنونی مصطلحات متعددی همچون «
گرایش »، «
روش »، «اتجاه»، «منهج»، «
مدرسه »، «مکتب»، «لون»، و «
مذهب » به کار میروند که لازم است در آغاز معنای آنها
روشن شود.
این مصطلحات در
تاریخ تفسیر سابقه نداشته و همه آنها در
تفسیر پژوهی دوره معاصر رواج یافتهاند. به رغم تلاشهایی که برای منضبط ساختن این مصطلحات صورت پذیرفته، همچنان به سبب برداشتهای متفاوت از آنها، بعضاً تعاریف متعدد و متنوعی از این مصطلحات به دست داده شده یا احیاناً به جای یکدیگر به کار میروند. افزون بر اینکه مرزبندی
روشن و مقبول همگان میان آنها صورت نگرفته است.
به نظر میرسد مهمتر از تلاش برای توافق نظر محققان بر تعریف واحدی از هریک از این مصطلحات، آن است که محققان با کاربردهای مختلف هریک از آنها آشنا شوند و به معنای مورد نظر هریک از صاحب نظران مطرح در حوزه تفسیرپژوهی توجه کنند تا از سوء فهمها، نزاعها و
نقد و جرح های بی حاصل اجتناب شود.
نخستین رویکرد به
تفسیر پژوهی و بحث و بررسی درباره
روشها و گرایشهای
مفسران به شیوه جدید از سوی ایگناس گلدزیهر (۱۸۵۰ - ۱۹۲۱ م.) مستشرق مجارستانی الاصل بوده
و پیش از آن آثار مسلمانان عمدتاً مشتمل بر مباحثی درباره طبقات
مفسران و طبقهبندی
تفاسیر و معرفی اجمالی آنها بوده است. کتاب گلدزیهر را عبدالحلیم نجار در
سال ۱۹۵۴ میلادی با عنوان مذاهب
التفسیر الاسلامی به عربی ترجمه کرد و برای اولین بار عنوان «مذهب
تفسیری» برای معرفی گرایش و رویکرد در
تفسیر به کار گرفته شد. در همین دوره امین خولی از کتاب گلدزیهر با عنوان اتجاهات
التفسیر یاد کرده
و این احتمالا نخستین کاربرد واژه «اتجاه» درباره
تفسیر بوده است. این کتاب هم از نظر
روش بحث و هم از نظر گشودن باب
تفسیر پژوهی اثر فراوانی بر آثار پس از خود داشته است.
پس از کتاب مذاهب
التفسیر الاسلامی، در مناطق عربی اسلامی به ویژه در
مصر نهضت تفسیرپژوهی با شیوهای جدید آغاز و کتابهای فراوانی درباره گرایشهای
تفسیری و مناهج و رویکردهای
مفسران تدوین شدند.
در ایران نیز در سه دهه اخیر آثار فراوانی اعم از
کتاب ،
مقاله و پایان نامهها در حوزه تفسیرپژوهی و عمدتاً با عناوین مبانی،
روشها و گرایشهای
تفسیری یا درباره معرفی
روش تفسیری یک
مفسر رقم خورده و تلاشهای مؤثری در جهت
شناخت دقیق
روشها و گرایشهای
تفسیر و
مفسران و نیز معرفی مکاتب
تفسیری صورت پذیرفته است.
از مصطلحات رایج در موضوع
تفسیر پژوهی «گرایش
تفسیری» یا «اتجاه
تفسیری» است که درباره آن تعابیر و تعاریف متفاوتی بیان شده است. «گرایش» به معنای میل، خواهش و
رغبت است و معادل آن در عربی واژه «اتّجاه» است.
در
عرف قرآن پژوهی نیز «گرایش
تفسیری» دلالتی تقریباً برابر با مصطلح «الاتجاه التفسیری» دارد، جز اینکه در پژوهشهای محققان عرب زبان مصطلح «اتجاه
تفسیر» اغلب در مورد گرایشهای
مفسران معاصر اطلاق شده و کتابهای تألیف شده با عنوان «الاتجاه التفسیری» عمدتاً به معرفی همین گرایشهای معاصر محدود شدهاند. همانند اتجاهات التجدید فی تفسیرالقرآن الکریم از محمد ابراهیم شریف، اتجاهات
التفسیر فی العصر الحدیث از عبدالمجید عبدالسلام المحتسب که بعداً با عنوان اتجاهات
التفسیر فی العصر الراهن منتشر شده، و اتجاهات
التفسیر فی القرن الرابع عشر از فهد رومی. در پژوهشهای پژوهشگران عرب
زبان ، اصطلاح «اتجاه
تفسیر» بیشتر درباره گرایشهای
تفسیری معاصر و به ندرت درباره گرایشهای
تفسیری پیشین همچون گرایش اخباریان، نحویان و
معتزله به کار رفته است. محمد ابراهیم شریف اتجاه را اساساً مجموعهای از آرا، افکار، نظریات و مباحثی میداند که نسبت به سایر آرا و اندیشهها،
روشنتر و برجستهتر سراسر یک
تفسیر را فرا گیرند و بر سایر نظرها و اندیشهها غلبه یابند؛
مانند این گرایش که در گذشته برخی
مفسران اِعمال
فکر و
اجتهاد را در
تفسیر آیات نمیپذیرفتهاند و بر این اساس و اتجاه به گردآوری روایات
تفسیری میپرداخته و هیچ آیهای را خارج از چارچوب روایات،
تفسیر نمیکردهاند. این رویکرد در
تفسیر را گرایش یا اتجاه مأثور خوانند. در مقابل این
گرایش ، گرایش
تفسیر به رأی (
تفسیر اجتهادی) قرار دارد که
اندیشه و نظر و
استنباط را در
تفسیر دخالت میدهد. صاحبان این گرایش که از یک سو معتقدند
قرآن کریم نازل شده است تا همگان آن را بفهمند و معانی آن را استنباط کنند و از سوی دیگر بر این باورند که
تفسیر کامل قرآن از
معصوم به ما نرسیده است، میگویند: اگر به همه آداب و شرایط
تفسیر عمل شود میتوان
تفسیر صحیح و نوی از آیات قرآن فراتر از سطح پیروی از روایات، ارائه داد.
این دو گرایش اساسی و رو در رو در طول
تاریخ تفسیر پا به پای هم به پیش آمدهاند، با این حال هیچ گاه تقابلی کامل نداشتهاند، بلکه در هر دورهای طرفداران هریک از این دو گرایش از گرایش مقابل خود نیز بهره میگرفتهاند، چنان که صاحبان گرایش
تفسیر به مأثور گاه مقداری از اندیشه عقلی و اجتهادی در
تفسیر بهره میجستهاند و در مقابل، اصحاب گرایش اجتهادی نیز بعضاً از روایات
تفسیری بهره میگرفتهاند، بنابراین مراد از گرایش اثری (مأثور) یا گرایش عقلی و اجتهادی، گرایش غالب است نه گرایش تام و کامل. سپس به تدریج در سایه این دو گرایش اصلی در
تفسیر، جریانهای فکری و گرایشهای متنوع دیگری چون گرایش لغوی و فقهی پدید آمدند.
محمد ابراهیم شریف همچنین درباره ویژگی اتجاه
تفسیری میگوید که در اتجاهات
تفسیر ، گرایش فکری
مفسر که محصول فرهنگ عصر خودش است و نیز مقدار اثرپذیری
مفسر از آن فرهنگ انعکاس مییابد؛ اما این گرایشهای عصری هیچ گاه
مفسر را از چارچوب اتجاهات غالب در
تفسیر خارج نمیسازند؛ مثلا
تفسیر ادبی یک گرایش اصلی و غالب در
تفسیر است که از
سده نخست هجری تاکنون وجود داشته است، و در دوره معاصر، گرایش
تفسیر ادبی جدید نیز ـ به عنوان یک گرایش اصلی ـ قبل از آنکه به
قرآن کریم به عنوان کتاب
دین بنگرد آن را به عنوان یک متن ادبی مورد مطالعه قرار میدهد؛ اما داخل این اتجاه
تفسیر جریانها و گرایشهای خُردی مانند گرایش لغوی ـ بیانی بنت الشاطی، گرایش تأثیری ـ ذوقی سید قطب و عبدالکریم خطیب و گرایش روانشناختی امین خولی و عبدالوهاب حموده وجود دارند؛ اما هیچیک از این صبغهها و خرده گرایشها، خارج ازچارچوب
تفسیر ادبی معاصر نیست.
هدی ابوطبره، در تعریف اتجاه گوید: اتجاهات
تفسیری عبارتاند از شاخصهها و ویژگیهایی که موجب تمایز
تفاسیر از یکدیگر میشوند و این شاخصهها تابع تمایلات و گرایشهای پیشین مفسرند و با جهت دادن به
تفسیر وی اثر گرایشهای فکری
مفسر را هم در
تفسیر آشکارا نشان میدهند.
تعریف دیگری که بیشتر مورد پسند محققان قرار گرفته از فهد رومی است. به نظر وی اتجاه
تفسیری همان هدفی است که
مفسر در
تفسیر خود به آن روی میآورد و در تفسیرنگاری آن را نصب العین خود قرار میدهد.
در
تفسیر پژوهیهای فارسی نیز تعاریف نزدیک به تعاریف مذکور دیده میشوند. بعضی با تأیید تعاریف پیشین مینویسند: میتوان اتجاهات
تفسیری را به
مفسران نسبت داد و آن را به گرایش خاص
مفسران که بر اثر افکار و عقاید یا تخصصی علمی یا مکتب
تفسیری آنان در تفاسیرشان رخ نموده تعریف کرد؛ برای مثال
مفسر اشعری مذهبی که به
تفسیر آیات قرآن مطابق عقاید اشعری میپردازد اتجاه اشعری دارد و
مفسری که در چارچوب عقاید
معتزله به
تفسیرمیپردازد اتجاه
تفسیریاش اعتزالی است؛ همچنین
مفسری که اهتمامش به
تفسیر از آیات الاحکام است دارای اتجاه فقهی و آنکه گرایش به مسائل کلامی دارد دارای اتجاه کلامی است و به همین ترتیب اتجاه روایی و اجتهادی و... به وجود میآید.
محققی دیگر مینویسد: مراد از گرایش
تفسیر، صبغهها و لونهای مختلف
تفسیر قرآن است که گاهی با عناوینی چون
تفسیر کلامی،
تفسیر تربیتی،
تفسیر اخلاقی و... معرفی میشود. این صبغهها با گرایشهای ذهنی و روانی
مفسر ارتباط تنگاتنگ دارند؛
به عبارت دیگر، گرایشهای
تفسیری همان سمت و سوهاییاند که
ذهن و روان
مفسر در تعامل با اوضاع و مسائل عصر خود بدانها تمایل دارد؛ به طور مثال، در حالی که مهمترین دغدغههای فکری یک
مفسر تربیت معنوی انسانهاست، بزرگترین دلمشغولی
مفسر دیگر مبارزه با
حکومت جور و ایجاد جامعهای اسلامی با حکومتی دینی است. به طور قطع
تفسیر این دو
مفسر در عین دارا بودن نقاط مشترک فراوان، هریک جهت گیری خاص خود را دارد، حتی اگر منابع
تفسیر نزد آن دو یکسان باشند؛ همچنین
مفسر متخصص در
علم کلام به سمت
تفسیر کلامی میرود و
مفسر علاقهمند به طرح مسایل اجتماعی و تحولات زمانه به سمت انواع
تفسیر عصری گرایش مییابد،
بنابراین بسیاری از اوصافی که برای
تفسیر ذکر میشوند نشان گرایش خاص مفسرند؛ اوصافی چون کلامی، تاریخی، هدایتی، وعظی، علمی و اجتماعی. تعاریف یاد شده تفاوتهایی با یکدیگر دارند؛
بنابراین نکته حائز اهمیت تعریف
روش یا منهج و بیان تفاوت اتجاه با منهج است.
روش در لغت به معانی متعددی آمده است؛ از جمله طرز، طریقه، گونه، شیوه،
اسلوب و چگونگی انجام دادن کاری.
این واژه در
تفسیر پژوهی معادل واژه عربی «منهج» به کار میرود. برای منهج (به معنای راه پیدا و گشاده)
در اصطلاح
تفسیر پژوهی تعاریف متعددی بیان شده و گاه بین
روش و گرایش خلط شده و آنچه را که یک محقق
روش نامیده محقق دیگر آن را گرایش معرفی کرده است.
محمد ابراهیم شریف با بیان اینکه بعضی از پژوهشگران و متخصصان میان دو اصطلاح «منهج» و «اتجاه»
تفسیری خلط کرده و آن دو را به جای یکدیگر و احیاناً هر دو را بر یک مفهوم
اطلاق کردهاند میگوید: «اتجاه
تفسیری» بر مجموعهای از آرا و اندیشههای معین که در چارچوب نظری واحد به هم پیوند میخورند دلالت کرده که هدف معینی را نشانه میروند، در حالی که «منهج
تفسیری» وسیله و ابزاری است که
غایت و
غرض یک گرایش را محقق ساخته و ظرفی است که اندیشههای یک گرایش را در خود جای میدهد. وی همچنین با تأکید بر اینکه مناهج
تفسیری جدید جایگاهی برای بروز و ظهور گرایشهای جدید
تفسیریاند، همه گرایشهای
تفسیری همچون گرایش هدایتی، ادبی، علمی و شاخههای آنها در
تفسیر را برخاسته از این چهار منهج میداند:
۱. منهج سنتی
قدیم (تفسیرترتیبی)، که همه گرایشهای
تفسیری متقدم و متأخر اعم از کلامی، ادبی، فقهی و... در آن جای میگیرند.
۲. منهج موضوعی که
مفسر موضوع معینی از
قرآن را انتخاب کرده و با گردآوری آیات مرتبط با آن به تبیین آن موضوع میپردازد.
۳. تلفیق دو منهج سنتی قدیم (ترتیبی) با موضوعی، که در دوره معاصر بعضی از
مفسران از این منهج مدد گرفتهاند.
۴. منهج مقال
تفسیری، در این منهج
مفسر درباره
اندیشه یا نظریه خاصی سخن گفته و از آیات شریف قرآن برای تأیید آن اندیشه یا نظریه بهره میگیرد.
هدی ابوطبره چند تعریف از منهج را گزارش کرده و به
نقد و بررسی آنها پرداخته است. وی در نهایت منهج
تفسیر را راه و
روشی میداند که مفسرِکتاب خدای متعالی با گامهایی منظم آن را طی میکند تا در محدوده اندیشههای مورد نظر خود آیات قرآن را
تفسیر کند؛ یعنی اندیشههای خود را بر
تفسیر تطبیق دهد و در خلال
تفسیر آنها را آشکار سازد.
به گفته محققی دیگر، شیوه
تفسیری خاصی است که
مفسر بر اساس افکار و عقاید و تخصص علمی یا مکتب
تفسیری خود در
تفسیر آیات قرآن به کار میگیرد.
در تعریفی دیگر
روش، امری فراگیر دانسته شده که
مفسر آن را در همه آیات
قرآن به کار میگیرد و اختلاف در آن باعث اختلاف در کل
تفسیر میشود و این صرفاً در حوزه منابع و مستندات
تفسیر دیده میشود،
بر این اساس آنچه منهج یک
تفسیر و
مفسر را تعیین میکند نوع منابع مورد استفاده آن
مفسر است و اختلاف در منابع
تفسیر اختلاف در مناهج و
روشهای
تفسیر را در پی خواهد داشت. با در نظر گرفتن منابع
تفسیر، مناهج کلی و اساسی ذیل پدید خواهند آمد:
تفسیر مأثور یا منهج اثری،
تفسیر عقلی و اجتهادی یا منهج اجتهادی،
تفسیر قرآن به قرآن و منهج شهودی (فیضی اشراقی).
در این تعریف، از
تفسیر علمی که
مفسر با تکیه بر یافتههای
علم تجربی به
تفسیر میپردازد یاد نشده است که آیا در حوزه مناهج و
روشهای
تفسیری قرار میگیرد یا گرایشهای
تفسیری.
از مصطلحات رایج در
تفسیر پژوهی مصطلح «مکاتب
تفسیری» است. از این مصطلح نیز تعاریف و برداشتهایی گوناگون ارائه شده است. «مکاتب» جمع «مکتب» است و مکتب در لغت به چند معنا از جمله
مدرسه آمده است؛ همچنین به مجموع اندیشهها و افکار یک استاد که در جمعی نفوذ یافته، یا شایع شده باشد، مکتب آن استاد گویند.
این مصطلح در
تفسیر پژوهی به
زبان فارسی کاربرد دارد و معادل مصطلح «مدارس
تفسیر» به شمار میآید که در تفسیرپژوهی عرب زبانان رایج است، چنان که گویند: «مدرسة
التفسیر بالمأثور والمنقول» و «مدرسة
التفسیر بالمعقول»
و «مدرسة مکة» و «مدرسة المدینة».
«مدارس» نیز جمع «مدرسه»، در لغت به معنای محل
تعلیم و تعلم، و در اصطلاح دانشمندان علوم بر گروهی از فیلسوفان، دانشمندان و پژوهشگران اطلاق میشود که مکتب معینی را به میل خود پذیرفته و قائل به نظریه مشترکی باشند.
این تعریف را میتوان عبارت دیگری از همان تعریف مکتب دانست. در واقع آنچه که یک گروه از دانشمندان را کنار هم جمع میکند و در مجموعه یک مدرسه قرار میدهد همان دیدگاه و
روش مشترک است. هنگامی که درباره دانشمندی میگویند «از فلان مدرسه است» یعنی متمایل و معتقد به دیدگاه و
مذهب آن مدرسه است.
در عرف
تفسیر پژوهی مقصود از مدرسه
تفسیری و مکتب
تفسیری یک چیز است که اولی در
زبان عربی و دومی در زبان فارسی رایج است و هر دو مصطلح به معنای دیدگاهیاند در چگونگی
تفسیر قرآن که در میان گروهی شیوع یافته و پذیرفته شده باشد یا بر گروهی از
مفسران اطلاق میشود که در کیفیت
تفسیر قرآن دیدگاه و
روش مشترکی داشته باشند.
نکته قابل توجه آنکه در گذشته معمولا منطقه جغرافیایی از مؤلفههای شکل گیری مدرسه یا مکتب
تفسیر بوده است؛ به این معنا که
مفسران ساکن در یک
منطقه جغرافیایی دیدگاه و
روش استادی در آنجا را پذیرفته و یک مدرسه
تفسیر پدید میآوردند و از همین رو عنوان «مدرسه
تفسیر» غالباً به نام مکان اضافه میشد؛ همچون مدرسه
تفسیر مکه ،
مدینه ،
کوفه ،
بصره ،
شام و اندلس. از آنجا که محور یک مدرسه یا مکتب
تفسیر وجود استادی مؤثر در یک منطقه است گاه عنوان «مدرسه» را به نام استاد مدرسه
اضافه میکنند؛ مانند «مدرسه
تفسیر ابنعباس» یا «مدرسه
تفسیر ابنمسعود».
گاه نیز عنوان مدرسه به گرایشی در
تفسیر اطلاق شده است؛ مانند «المدرسة العقلیة الاجتماعیة»، «المدرسة العلمیة فی
التفسیر»، «المدرسة التربویة الوجدانیة»
و «المدرسة اللغویة». بعضی محققان عنوان «مکاتب
تفسیری» را تعمیم داده و افزون بر تعریف یاد شده آن را بر مطلق نظریات و
روشهای
تفسیری که تاکنون در
تفاسیر مدون و معروف
قرآن به کار رفته نیز اطلاق کردهاند؛ خواه نفوذ و شیوع آن نظریه و
روش در حد مکتب باشد یا نباشد.
در مدرسه یا مکتب
تفسیری معمولا درباره سه موضوع بحث میشود:
۱. منهج یا
روش تفسیری.
۲. گرایش یا گرایشهای
تفسیری.
۳. خصایص و ویژگیهای آن مدرسه یا مکتب
تفسیری.
از دیگر مصطلحات رایج در
تفسیر پژوهی «لون» و جمع آن «الوان» است. این مصطلح گرچه در مقایسه با مصطلحات پیشین رواج کمتری دارد؛ کاربرد آن فراوان است. «لون» به معانی چندی از جمله رنگ آمده
و معنایی نزدیک به «صبغه» دارد. محققان در تفسیرپژوهی برداشت یکسان و
روشنی از آن به دست ندادهاند. برخی آن را به نمود و گرایشهای مبنایی
مفسران تعریف کردهاند؛ به عنوان مثال
مفسری که اتجاه
تفسیری او روایی است تفسیرش
لون روایی دارد و
مفسری که اتجاه
تفسیری او فلسفی است تفسیرش لون فلسفی دارد و
مفسری که معتقد است
قرآن را تنها با قرآن باید
تفسیر کرد صبغه و لون
تفسیر او قرآنی خواهد بود،
بر همین اساس برخی لون را مرادف «اتجاه» دانستهاند.
گویا برای نخستین بار مصطلح لون
تفسیری بر قلم امین خولی جاری شده است. وی در تبیین آن مینویسد: مقصود از الوان
تفسیر آن است که
مفسری که به
تفسیر یک متن به ویژه متن ادبی میپردازد با
تفسیر و فهم خود به آن متن رنگ میدهد و هنگامی که در مقام فهم عبارتی برمیآید با شخصیت خود و سطح و افق فکری خویش آن را تحدید میکند، چرا که
مفسر هرگز نمیتواند در
تفسیر یک متن از ذات و
شخصیت خود بگذرد، بنابراین از نص تنها همان چیزی را که اندیشهاش به آن میرسد، میفهمد و به همین مقدار و مطابق با آن درباره متن داوری کرده، بیانش را تحدید میکند. در حقیقت
مفسر، عبارت را مطابق با فهم خود به این سو و آن سو میکشد و به قدر توان فکری و عقلی خود از آن معنا استخراج میکند. این حقیقت در آنجا که لغت و
زبان با قابلیتهای فراوان مجازی و تأویل پذیرش کمک کند کاملا آشکار است. حال بر همین اساس در
تفاسیر مختلف، متعلق به هر عصر و زمانی و دارای هر شیوه و منهجی که باشند مشاهده میکنیم که آثار شخصیت
مفسر در آنها تجلی یافته است، حتی
تفاسیر نقلی ـ روایی که
مفسر در آنها صرفاً به گردآوری روایات میپردازد دارای الوان مختلفاند و نشانههایی از شخصیت
مفسر در آنها مشاهده میشوند، زیرا در این
تفاسیر نیز هر
مفسر به جمع روایاتی میپردازد که آنها را به
تفسیر و مدلول آیه مرتبط میبیند؛ گاه به گزینش روایات رو میآورد، یا برخی روایات را ذکر نمیکند یا به
نقد بعضی میپردازد، بعضی موضوعات را به اجمال یا تفصیل میآورد و.... البته در
تفاسیر عقلی و اجتهادی، الوان
تفسیری ناشی از شخصیت
مفسر روشنتر و برجستهتر از
تفاسیر رواییاند.
بر اساس این تعریف لون
تفسیری اخص از منهج و اتجاه و وجود آن صرفاً تابع شخصیت
مفسر و توانمندی علمی و علایق و
ذوق و
سلیقه شخصی اوست، در حالی که یک منهج یا اتجاه در
تفسیر ممکن است میان چند
مفسر مشترک باشد.
روشن است که محدود کردن «لون
تفسیر» به معنای مورد نظر خولی صحیح نیست، بلکه همه امور و ویژگیهایی را که موجب تمایز میان
تفاسیر میشوند میتوان تحت عنوان «لون
تفسیر» قرار داد. این ویژگی از امور متعلق به حوزه شخصیتی
مفسر گرفته تا ویژگیهای مربوط به منهج و
گرایش و سبک همه را دربرمیگیرد، در نتیجه مفهوم «لون
تفسیر» در مقایسه با سایر مصطلحات اعم خواهد بود، بر این اساس اولا لون
تفسیری هر کتاب
تفسیر متفاوت از سایر
تفاسیر است. ثانیاً لون
تفسیر از سطح ظاهری یک
تفسیر آغاز میشود و تا سطح منهج و اتجاه
تفسیر نیز امتداد مییابد. ثالثاً بخشی از مؤلفههای شکل دهنده منهج و اتجاه نیز در شکل گیری لون
تفسیری اثرگذارند؛ برای مثال، منهج یا اتجاه
تفاسیری چون الکشاف
زمخشری ، جوامع الجامع طبرسی، المحرر الوجیز
ابنعطیه ، انوار التنزیل بیضاوی و البحر المحیط ابوحیان ادبی است؛ اما هریک از این
تفاسیر که تحت عنوان مشترک ادبی قرار گرفتهاند، دارای ویژگیهایی است تابع شخصیت
مفسر، توانمندی ادبی و لغوی و سطح فکری وی، گرایشهای مذهبی و فضای فکری حاکم بر
ذهن او و نیز زمان و مکانی که
مفسر در آن میزیسته، میزان دخالت دادن
عقل و
اجتهاد در
تفسیر و دهها امر دیگر که این ویژگیها به هریک از
تفاسیر مذکور رنگی متفاوت داده و موجب پیدایش پنج لون در
تفسیر ادبی شدهاند. همین گونه است اگر
تفاسیر فقهی، کلامی، روایی و اجتهادی با یکدیگر مقایسه شوند. حتی درون
تفاسیر با گرایش مذهبی خاص مانند
تفاسیر کلامی با گرایش شیعی یا اعتزالی و اشعری نیز لونهای مختلف وجود دارند.
(۱) محمد ابراهیم شریف، اتجاهات التجدید، قاهره، دارالتراث، ۱۴۰۲ ق.
(۲) فهد بن عبدالرحمن رومی، اتجاهات
التفسیر، بیروت، الرساله، ۱۴۱۸ ق.
(۳) محمد حسین ذهبی، الاتجاهات المنحرفة فی
تفسیر القرآن، مصر، مکتبة وهبه، ۱۴۰۶ ق.
(۴) امین خولی،
التفسیر نشأته، بیروت، دارالکتاب اللبنانی، ۱۹۸۲ م.
(۵) معرفت،
التفسیر والمفسرون، مشهد، الجامعة الرضویه، ۱۴۱۸ ق.
(۶) دائرة المعارف الاسلامیه، ترجمه: شنتاوی و دیگران، بیروت، دارالمعرفة، ۱۹۳۳ م.
(۷) نجفعلی میرزایی، فرهنگ اصطلاحات معاصر، به کوشش صلواتی و امام زاده، قم، دارالاعتصام، ۱۳۷۶ ش.
(۸) حسن انوری و دیگران، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن، ۱۳۸۱ ش.
(۹) معین، فرهنگ فارسی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۵ ش.
(۱۰) آذرتاش آذرنوش، فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی، تهران، نشر نی، ۱۳۸۳ ش.
(۱۱) محمد بکر اسماعیل، القاسمی منهجه فی
التفسیر، قاهره، دارالمنار، ۱۴۱۱ ق.
(۱۲) ایگناس گلد زیهر، گرایشهای
تفسیری در میان مسلمانان، ترجمه: طباطبایی، تهران، ققنوس، ۱۳۸۳ ش.
(۱۳) دهخدا و دیگران، لغت نامه، تهران، مؤسسه لغت نامه و دانشگاه تهران، ۱۳۷۷ ش.
(۱۴) سید رضا مؤدب، مبانی
تفسیر قرآن، دانشگاه قم، ۱۳۸۶ ش.
(۱۵) محمد کاظم شاکر، مبانی و
روشهای
تفسیری، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، ۱۳۸۲ ش.
(۱۶) مصطفی ابراهیم مشینی، مدرسة
التفسیر فی الاندلس، بیروت، الرساله، ۱۴۰۶ ق.
(۱۷) ابراهیم انیس و دیگران، المعجم الوسیط، تهران، فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۵ ش.
(۱۸) سید محمد علی ایازی، المفسرون حیاتهم و منهجهم، تهران، وزارت ارشاد، ۱۴۱۴ ق.
(۱۹) فضل حسن عباس، المفسرون مدارسهم و مناهجهم، اردن، دارالنفائس، ۱۴۲۷ ق.
(۲۰) علی اکبر بابایی، مکاتب
تفسیری، تهران، سمت، ۱۳۸۱ ش.
(۲۱) امین خولی، مناهج تجدید، دارالمعرفه، ۱۹۶۱ م.
(۲۲) مصطفی الصاوی الجوینی، مناهج فی
التفسیر، المعارف.
(۲۳) مصطفی مسلم، مناهج المفسرین، ریاض، دارالمسلم، ۱۴۱۵ ق.
(۲۴) هدی جاسم محمد، منهج الاثری فی
تفسیر القرآن، قم، دفتر تبلیغات، ۱۳۷۲ ش.
(۲۵) صبری متولی، منهج اهل السنة فی
تفسیر القرآن، قاهره، مکتبة الزهراء الشرق، ۱۴۱۸ ق.
دائرةالقرآن کریم جلد ششم، برگرفته از مقاله «مصطلحات تفسیر پژوهی»، شماره۴۸.