مستمند
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
فقر در
لغت در معنای نیاز و تهی دستی به کار رفته است. به فردی که
فقر دارد، مستمند و
تهی دست اطلاق میشود.
بدان که ضد
غنا،
فقر است. و آن بر دو قسم است:
فقر حقیقی، و آن عبارت است از: احتیاج «کائنا ما کان».
و این
فقر از برای هر موجودی غیر از
واجب الوجود ثابت است. و مقابل آن، غنای مطلق است، که مخصوص ذات احدیت است. و به این
فقر و غنا در کتاب خدا اشاره شده است که: «انتم
الفقراء الی الله و الله هو الغنی...».
فقر اضافی، و آن عبارت است از: احتیاج به بعض از ضروریات. و این
فقری است که در اینجا مذکور میشود.
و
فقیر به این به چهار قسم است:
یکی آنکه: مال
دنیا را دوست دارد. و نهایت رغبت به آن دارد. و نهایت
تعب و
رنج در طلب آن میکشد. و از هر ممری که حاصل شود مضایقه ندارد، و لیکن چیزی به دست او نمیآید. و این را
فقیر حریص گویند.
دوم آنکه: آنکه مالداری را از بی چیزی دوست تر داشته باشد، و لیکن محبت او به مال به مرتبهای نیست که خود را به
مشقت و زحمت افکند، و از
حرام مضایقه نداشته باشد، بلکه اگر بی زحمت یا به اندک طلبی که مانع
عبادت او نشود و چیزی به دست اوآید خوشحال میگردد. و این را
فقیر قانع مینامند.
سوم آنکه: مطلقا رغبت و محبتی به
مال نداشته باشد و آن را نخواهد، بلکه از آن متاذی و گریزان باشد، و اگر مالی به او رسد از آن اعراض کند. و این را
فقیر زاهد گویند.
چهارم آنکه: نه محبتی به مال داشته باشد، نه کراهتی از آن، نه از مال داشتن شادباشد و نه اگر مالی بیابد از آن اعراض کند، بلکه وجود و عدم مال نزد او مساوی باشد.
و به غنا و
فقر هر دو راضی باشد. نه از غنا روگردان باشد و نه از
فقر و احتیاج خائف و ترسان. نه اگر مال بیابد مشغول
هوا و هوس شود و نه اگر نیابد پریشان خاطر گردد و شکایت کند. و چنین شخصی اگر مال همه دنیا را داشته باشد از برای او ضرر ندارد. و مال در پیش او مثل هوا خواهد بود، که بام و فضای خانه او را فرا گرفته و به او ضرر نمیرساند. و نه از آن شاد و نه از آن
کراهت دارد. بلکه به قدر ضرورت نفس کشیدن از آن منتفع میگردد. و به احدی در آن
بخل نمیورزد. و خود و غیر خود را در آن مساوی میبیند. و چنین شخصی را
فقیر مستغنی راضی، یا
فقیر عارف باید نامند. و مرتبه این شخص، از مرتبه زاهد بالاتر است. و زاهد از
ابرار است ولی چنین شخصی از
مقربین است، زیرا که: زاهد از دنیا کراهت دارد، پس دل او مشغول کراهت دنیاست.
همچنان که دل حریص، مشغول محبت آن است. و هر چه دل را مشغول کند حجابی است میان
بنده و
خدا. و لیکن دل مشغول به بغض دنیا بهتر است از دل مشغول به حب آن. و دوم، مثل کسی است که: بر خلاف راه مقصود برود و از مقصود غافل باشد. و اول، چون کسی است که: راه مقصود را طی کند، و لیکن از مقصود غافل شود. و از برای این حالت منتظره، به غیر از زوال
غفلت نیست. به خلاف اول، که اگر غفلت او زایل شود باید مدتها از آن راهی که رفته برگردد تا به راه مقصود افتد.
اگر کسی گوید که: شکی نیست که
انبیا و
اولیا،
فقر را طالب بودند و از غنا کراهت داشتند و از مال دنیا گریزان بودند، - همچنان که از اخبار مستفاد میشود -.
پس باید مرتبه ایشان نازل تر از مرتبه
فقیر مستغنی باشد. و دل ایشان مشغول باشد. جواب گوییم که: از اخبار بیش از این بر نمیآید که: ایشان از مال دنیا
نفرت و کناره میکردند، نه اینکه عداوت و بغض به آن داشتند و دل ایشان مشغول بوده به کراهت آن. مانند کسی که به قدر تشنگی
آب از
نهر بیاشامد و بقیه را اعتنا نکند. و بر فرض اظهار کراهت و تنفراز دنیا و مال، به جهت تنبه سایر مردمان بوده، همچنان که میبینیم:
پدر، از لب حوض به کنار میجهد تا
طفل او بترسد و حذر کند. و افسونگر در برابر اولاد خود از مار فرار میکند که آنها نیز بترسند. نه اینکه خود از
مار خوفی داشته باشد. و مخفی نماند که:
بعضی از این اقسامی که از برای
فقر ذکر کردیم
ممدوح، و بعضی
مذموم است. و اختلاف اخباری که در خصوص
فقر رسیده که در بعضی
مدح آن شده و در بعضی ذم آن، به جهت اختلاف اقسام آن است.
به هر نحوی که باشد، به هر طور که باشد. یعنی: ای مردم! شما (همگی) نیازمندان به
خدا هستید، تنها
خداوند است که بی نیاز و شایسته هرگونه
حمد و
ستایش است.
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) طبق معمول در مجلس خود نشسته بود. یاران گرداگرد حضرت حلقه زده او را مانند نگین انگشتر در میان گرفته بودند. در این بین یکی از
مسلمانان - که مرد
فقیر ژنده پوشی بود - از در رسید و طبق
سنت اسلامی - که هر کس در هر مقامی هست، همینکه وارد مجلسی میشود باید ببیند هر کجا جای خالی هست همان جا بنشیند و یک نقطه مخصوص را به عنوان اینکه شان من چنین اقتضا میکند در نظر نگیرد - آن مرد به اطراف متوجه شد، در نقطهای جایی خالی یافت، رفت و آنجا نشست. از قضا پهلوی مرد متعین و ثروتمندی قرار گرفت. مرد ثروتمند جامههای خود را جمع کرد و خودش را به کناری کشید. رسول اکرم که مراقب رفتار او بود به او رو کرد و گفت:
«ترسیدی که چیزی از
فقر او به تو بچسبد؟! » - نه یا
رسول الله!
- ترسیدی که چیزی از
ثروت تو به او سرایت کند؟
- نه یا رسول الله!
- ترسیدی که جامه هایت کثیف و آلوده شود؟
- نه یا رسول الله
- پس چرا پهلو تهی کردی و خودت را به کناری کشیدی؟
-
اعتراف میکنم که اشتباهی مرتکب شدم و خطا کردم. اکنون به جبران این خطا و به کفاره این گناه حاضرم نیمی از دارایی خودم را به این برادر
مسلمان خود که درباره اش مرتکب اشتباهی شدم ببخشم.
مرد ژنده پوش: «ولی من حاضر نیستم بپذیرم.»
جمعیت: چرا؟
- چون میترسم روزی مرا هم غرور بگیرد و با یک برادر مسلمان خود آنچنان رفتاری بکنم که امروز این شخص با من کرد.
سایت حوزه نت، برگرفته از مقاله «مستمند».