مذهب دیلمیان دوره اسلامی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
دیلمیان طوایفی کوهنشین بودند که جغرافیدانان عرب
قرن دهم میلادی آنها را همان ساکنان دیلم (ارتفاعات
گیلان و غرب
مازندران) میدانستند. مذهب دیلمیان در دوره اسلامی،
با پذیرش
اسلام با مذهب
تشیع آغاز شد و از فرق
شیعه، مذهب
زیدیه، اولین و پرطرفدارترین آنان بود. البته عدهای به مذهب
اسماعیلیه گرویدند، و مذهب
امامیه نیز از طریق فرزندان
ناصر کبیر وارد آن منطقه شد و طرفداران بسیاری یافت.
موقعیت جغرافیایی سرزمین دیلم، ورود
مسلمانان به آن محل را
با تاخیر روبهرو کرد. تقریباً اولین مسلمانانی که از حدود
قرن دوم هجری به بعد وارد این سرزمین شدند و توانستند در آنجا اقامت گزینند،
علویان بودندکه به علت مخالفت یا
مبارزه با حکام عباسی بدان سرزمین روی آوردند. بدینترتیب، پذیرش
اسلام دیلمیان با مذهب
تشیع آغاز شد و از فرق
شیعه، مذهب
زیدیه، اولین و پرطرفدارترین آنان بود. البته، مذهب
اسماعیلیه با تبلیغات و فعالیت
ابوحاتم رازی در دیلم، پیروانی پیدا کرد؛ و این مذهب در میان
مردم دیلم همچنان پیروانی داشت. در زمان
سلجوقیان نیز
با استقرار
حسن صباح در
الموت، این مذهب رونق بسیاری در منطقه دیلم پیدا کرد. مذهب
امامیه از طریق فرزندان
ناصر کبیر وارد آن منطقه شد و طرفداران بسیاری یافت. حکام محلی دیلم،
آل جستان و
آل مسافر، در ارتباط سیاسی
با زیدیان، به مذهب زیدیه تمایل یافتند و عدهای از آنان نیز به مذهب اسماعیلیه متمایل شدند.
زیاریان در ابتدای کار به علت تصفیه حسابهای سیاسی مردآویج
با داعی صغیر، از زیدیان روی گرداندند.
خاندان بویه که از نظر سیاسی و مذهب تشیع نقش مهمی در
ایران دوره اسلامی و
جهان اسلام ایفا کردند، از
مردم دیلم بودند. آنان اگر نه در ابتدا از معتقدان به تشیع امامی بودند که موجبات ارزشگذاری و اعتباریابی سیاسی مذهب تشیع را فراهم آوردند.
دیلمان، سرزمینی وسیع، شامل دو بخش دشت و کوهستان بوده است. دشت را
گیلان میگفتند که اقوام گیل در آن مستقر بودند و بخش کوهستانی آن محل زندگی اقوامی به نام دیلم بود و به همین جهت دیلم خوانده میشد.
رودبار و
طارم، دو مرکز مهم دیلم به حساب میآمد که محل استقرار حکام منطقه بوده است. ورود مسلمانان به سرزمین دیلم، به علت موقعیت خاص جغرافیایی آن تقریباً
با تاخیر صورت گرفت. دیلمیان که عادت و تمایل به استقلال داشتند،
با کمک وضع طبیعی و کوهستانی سرزمینشان، حملات عربها را دفع میکردند. عربها نیز به علت صعبالعبور بودن راههای منتهی بدین سرزمین و بارشها و رطوبت بسیار که
با محیط زیستی آنان متفاوت بود، میل چندانی به حملات و محاصرههای طولانی سرزمین دیلم نداشتند؛ و بدینترتیب، دیلمیان نه تنها تسلیم عربها نشدند، بلکه از
مردم شهرهای مجاور،
ری و
قزوین، نیز در مقابل عربها حمایت کردند.
با وجود فتوحات مسلمانان در ایران که از زمان عمر
خلیفه دوم آغاز شد، دیلمیان فقط در زمان
معاویه بود که مجبور به پرداخت
خراج شدند؛ ولی تا مدتهای مدید بعد از آن حاضر به پذیرش اسلام نبودند و در مناطق کوهستانی مشکلاتی برای شهرهای مسلماننشین اطراف، به خصوص قزوین، فراهم میساختند.
به همین جهت، خلفا یا حکومتهای محلی همواره گروههایی از مسلمانان مجاهد را مامور مقابله
با کفار متهاجم دیلمی میکردند. مقر اصلی مجاهدان مسلمان، قزوین بود.
عدم پذیرش اسلام از سوی دیلمیان تا زمان حضور
علویان در
طبرستان ادامه داشت؛ و پس از آن بود که دیلمیان نیز به لحاظ مجاورت
با مردم طبرستان، به تدریج به دین اسلام و تشیع گرایش یافتند.
ابن حوقل گزارش میدهد: «دیلمیان در روزگار اسلام بیشتر در
کفر بودند و از آنان برده میگرفتند تا زمان
حسن بن زید بن محمد بن اسماعیل بن حسن بن زید بن
حسن بن
علی بن ابیطالب (علیهمالسّلام) که به دعوت وی علوی و
مسلمان شدند.»
بدینترتیب، اسلام آوردن دیلمیان از طریق علویان بوده و طبیعی است که از همان ابتدا گرایشهای شیعی پیدا کرده باشند، بهخصوص تشیع زیدی در میان دیلمیان رواج بیشتری داشته است.
با وجود حضور و تبلیغات علویان در سرزمین دیلم و گرویدن عدهای از دیلمیان به اسلام شیعی، برخی از
مردم ساکن در کوهستانهای دیلم تا مدتها در کفر باقی بودند.
اصطخری (متوفی در سال ۳۴۶ ه. . ق.) اشاره میکند: «در کوههای دیلمان هنوز کافران هستند.»
ابن حوقل نیز خبر میدهد: «هنوز در زمان ما (حدود سال ۳۶۷ ه. . ق.) کافرانی در کوهها سکونت دارند.»
همانطور که گفته شد، وضع جغرافیایی و انسانی سرزمین دیلم در این منطقه، محیطی امن و مناسب برای
دشمنان و مخالفان
خلفای عباسی فراهم آورده بود. بدینجهت، در طول
خلافت عباسیان، بارها شاهد حضور علویان مخالف خلافت عباسی در این منطقه هستیم که تحت تعقیب حکومتهای وقت به این سرزمین پناه آورده بودند.
یحیی بن عبدالله (یحیی بن عبدالله بن حسن بن حسن (علیهالسّلام)) که در
قیام صاحب فخ شرکت داشت و پس از
شهادت صاحب فخ در خفا میزیست، برای درامان ماندن از
مکر و کشتار عباسیان، به طرف
شرق رهسپار و ابتدا وارد طبرستان شد و چون حاکم آنجا از او حمایت نکرد، به دیلمان رفت. او اولین فرد علوی بود که به دیلم پای گذاشت. حضور یحیی مسلماً در اسلام آوردن عدهای از
مردم دیلم مؤثر بود.
مُحلّی میگوید: «یحیی در دیلم مسجدی بنا کرد که اولین مرکز و پایگاه دین اسلام در آن سرزمین محسوب میشود.»
بدینترتیب، از این زمان، زمینههای قیام علویان در مناطق شمالی ایران و اطراف
دریای خزر به وجود آمد تا سرانجام به تشکیل حکومت علویان انجامید.
ابن طقطقی مینویسد: «یحیی به ناحیه دیلم رهسپار شد. در آنجا
مردم معتقد شدند که وی استحقاق پیشوایی دارد. سپس
با او
بیعت کردند و گروهی از
مردم شهرها گرد وی جمع شدند و رفته رفته کارش بالا گرفت. رشید از این بابت دراندوه شد...»
هارون الرشید خلیفه عباسی «نامهای تهدیدآمیز به شاه) امیر (دیلم نوشت و یحیی را از او خواست»
و سپاهی حدود پنجاه هزار نفر برای سرکوب او فرستاد. ارسال این تعداد از افراد برای سرکوب یحیی، از کثرت نفرات یحیی و اهمیت قیام او حکایت دارد.
فضل بن یحیی برمکی فرمانده سپاه خلیفه یحیی بن عبدالله را به
صلح دعوت کرد و سرانجام
با تطمیع حاکم دیلمی و وعده امان از طرف خلیفه، یحیی تحویل فضل شد.
خلفای عباسی سعی داشتند حکام و
مردم دیلمی را به نوعی تطمیع کنند و از حمایت آنان برخوردار شوند؛ ازجمله در اختلاف میان
مامون و
امین، فرمانده نظامی امین «نامهها برای پادشاهان دیلم و جبال و طبرستان و پادشاهان دیگر نوشت»
و
با دادن وعدههایی، از آنان خواست «راه
خراسان را قطع کنند و هر کس را که درصدد کمک رساندن به طاهر است مانع شوند. آنها پذیرفتند.»
با وجود این، دیلم همچنان محلی امن برای علویان بود و گریز آنان به دیلم در سالهای بعد نیز ادامه داشت.
در سال ۲۰۳ ه. . ق.، بعد از شهادت
امام رضا (علیهالسّلام)، دیلم مامن خویشاوندان و پیروان آن حضرت بود که از مقابل سپاه مامون میگریختند و بدانجا پناه میبردند؛ «چون خبر غدری که
با رضا (علیهالسلام) کرده، به راه به سادات رسید، هر جا که بودند، پناه به کوهستان دیلمان و طبرستان و ری نهادند. بعضی را همینجا شهید کردند و مزار ایشان باقی است و بعضی وطن ساخته.»
چگونگی رواج مذهب امامیه در میان دیلمیان به شرح زیر است.
در زمان
طاهریان،
ظلم و
ستم عمال آنان،
مردم برخی از نواحی طبرستان ازجمله رویان، چالوس و کلار را به
خشم آورد. پس،
با کمک دیلمیان به نزد
محمد بن ابراهیم علوی (محمد بن ابراهیم بن علی بن عبدالرحمان بن قاسم بن حسن بن زید بن حسن بن علی (علیهالسّلام)) رفتند و
بیعت با او را خواستار شدند
با راهنمایی او، از حسن بن زید که در ری به سر میبرد، دعوت کردند و
رهبری او را گردن نهادند.
با شروع نهضت حسن بن زید در طبرستان، از آنجا که محل استقرار اولیه او کلار در مجاورت سرزمین دیلم بود، بیشتر
مردم دیلم نیز
با او بیعت کردند. حکومت علویان در طول فعالیت همواره علیه حکومت عباسیان اقدام میکرد.
وهسودان حاکم دیلمی (آل جستان) نیز از حسن بن زید حمایت کرد. او مذهب زیدیه را پذیرفت و رسماً
با خلیفه عباسی مخالفت کرد. در سال ۲۵۲ ه. . ق.،
با متحدان علوی خود به ری حمله کرد و
مردم بسیاری را کشته یا
اسیر گرفت. حاکم ری گریخت؛ «
مردم ری
با تعهد پرداخت درم صلح کردند و پس از پرداخت آن ابن جستان از ری رفت.»
وهسودان بعدها از مذهب زیدیه برگشت. در این زمان، تمایل به اسلام شیعی درمیان آنان چنان قوت گرفت که
با وجود قطع حمایت حاکم دیلمی از حسن بن زید، دیلمیان همچنان به خدمت رهبر زیدی در می آمدند. «چهار هزار نفر دیلم به مرگ او (وهسودان، حاکم دیلمی) پیش داعی حسن زید آمدند.»
تشکیل حکومت علویان در طبرستان موجب رواج مذهب تشیع زیدی در منطقه شد. پسر وهسودان، جستان، نیز از زیدیان حمایت کرد و حسن بن زید را درمقابل سپاه خلیفه عباسی پناه داد. دیلمیان در این مبارزه تلفات جانی بسیاری را متحمل شدند. جستان نیز در سال ۲۸۹ ه. . ق.
با ناصر کبیر، داعی زیدی دیگر، علیه سامانیان متحد شد. ولی برادر و جانشین جستان، علی بن وهسودان، به اطاعت عباسیان درآمد و مشکلاتی برای زیدیان فراهم آورد تا جایی که حسن بن قاسم ملقب به داعی صغیر را دستگیر کرد.
طاهر بن محمد، کاتب علی بن وهسودان که تمایلات شیعی داشت مانع از آن شد که داعی را به
بغداد بفرستد. او گفت: «مصلحت آن است
با قلعه پدران خویش الموت فرستی»
حکام بعدی آل جستان دیدگاههای متفاوتی در مورد زیدیان داشتند. خسرو فیروز برادر و جانشین علی داعی را «خلاص داد و
با گیلان فرستاد»
مذهب امامیه
با حضور و تبلیغات و فعالیت ناصر کبیر،
موقعیت مهم و استواری درمیان دیلمیان یافت. ناصر کبیر، مذهب شیعه داشت؛ ولی درمورد زیدی یا امامی بودن او، خبر موثق و مؤکدی وجود ندارد. آنچه مسلم است، «احمد بن الناصر (پسر الناصر)، امامی المذهب بود»
و علی فرزند دیگر ناصر کبیر از تلامذه
امام حسن بن علی عسکری (علیهالسّلام) یازدهمین امام شیعه اثنی عشری بوده است. پس از کشته شدن محمد بن زید علوی، ناصر کبیر به دیلمان پناه برد و درمیان آنها زیست و آنان را به اسلام دعوت کرد. «او در سرزمین آنان مساجدی بنا کرد. مسلمانان در مقابل آنها، سرحدهایی مانند قزوین و چالوس داشتند.»
در طبرستان، حسین بن هارون
پدر ابوطالب یحیی و ابوالحسین «امامی المذهب بود و در اول ایشان نیز همچنین...»
ابوالحسین
مردم را به تشیع دعوت کرد و «جمله گیل و دیلم برو بیعت کردند»
ابوطالب یحیی که ابتدا مذهب امامی داشت،
با پیوستن به قاضیالقضات عبدالجبار، مذهب زیدی را پذیرفته بود.
ابن اسفندیار مینویسد: «در میان زیدیه از او مبرز و محققتر دانشمند نبود»
مردم دیلم بعد از فوت ابوالحسین، «برو بیعت کردند»
سید زاهد شرفالدین نیز مذهب امامیه داشت و «اظهار مذهب امامیه و بطلان مذهب زیدیه از شرفالدین قوت گرفت در آن حدود»
بدینترتیب، مذهب امامیه، همراه مذهب زیدی و گاه قویتر از آن، در این دوره در طبرستان و دیلمان رواج داشته است. خبرها حاکی است که دیلمیان همچنان به مذهب تشیع پایبند ماندهاند؛ ولی در مورد نوع تشیع آنان، خبر صریحی وجود ندارد.
آل مسافر، حکام محلی دیگر دیلمی بودند که بیشتر به تشیع از نوع اسماعیلی گرایش داشتند. تبلیغات ابوحاتم رازی، داعی اسماعیلی (متوفی به سال ۳۲۲ه. . ق.) درمیان دیلمیان، موجب این گرایش شد.
زرینکوب در علت این گرایش مینویسد: «ظاهراً بیشتر بهانه اظهار مخالفت
با مسوده عباسی بوده است تا گرایش واقعی به مذهب»
به هر حال، سکههای به جای مانده از آنان فاقد نام خلیفه عباسی است و به جای آن عبارت «سیف آل محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)» آمده و اسامی امامان اسماعیلی نقش شده است.
مسعودی که تالیف خود را در سال ۳۳۶ ه. . ق. نگاشته است، خبر میدهد: «اکنون مذهب آنها تباهی گرفته و عقایدشان دگرگون شده و بیشترشان
ملحد شدهاند»
ولی به نظر میرسد پیروان این مذهب همچنان به
عقاید خود پای بند بودهاند و تا چند قرن بعد نیز منطقه رودبار و طارم پیروان
اسماعیلیه را پذیرا بوده است. پیروان اسماعیلی، همچنان در الموت صاحب قدرت بودند، در منطقه نفوذ داشتند و شاخهای از آنان نیز در
آذربایجان به
حکومت رسیدند و مذهب اسماعیلی را
تبلیغ کردند. در طول تاریخ حکومت علویان، سرداران بزرگ دیلمی، ازجمله
لیلی بن نعمان، در خدمت زیدیان بودند و از جهات سیاسی و نظامی از آنان در مقابل
سامانیان حمایت میکردند. لیلی بن نعمان به همین مناسبت به
لقب المؤید لدین الله و المنتصر لآل رسول الله منسوب شد. او در سال ۳۰۸ ه. . ق.
نیشابور را
فتح کرد و به نام داعی صغیر، حسن بن قاسم،
خطبه خواند و در همین راه نیز جان از دست داد.
مرگ او نه تنها برای سامانیان، بلکه برای عباسیان نیز خوشایند بود؛ زیرا در صورت موفقیت لیلی بن نعمان، خراسان که نقش مرکزیت خلافت عباسی در شرق فتوحات را داشت، از دست میرفت و قدرت علویان که تهدیدی برای خلافت عباسی محسوب میشد، توسعه بیشتری مییافت. در مقابل، کشته شدن لیلی بن نعمان خشم بسیاری از سرداران دیلمی را برانگیخت. آنان داعی صغیر را فاقد درایت لازم برای رهبری دانستند و اقدام به جنگ
با سامانیان را نتیجه بیتدبیری و عدم شناخت صحیح از
دشمن از سوی او قلمداد کردند و درصدد مقابله
با او برآمدند.
ابن اثیر علت مخالفت دیلمیان
با داعی صغیر را اینگونه بیان میکند: «او آنها را به استقامت میخواند و از ظلم به
مردم و
شرابخواری منع میکرد.»
عامل اصلی تحریک دیلمیان علیه داعی صغیر، هروسندان گیلی دایی مردآویج زیاری بود. دیلمیان به فرماندهی او بر داعی شوریدند و خواستند به نام ابوالحسین بن اطروش خطبه بخوانند؛ ولی نماینده داعی در
دامغان او را از توطئه دیلمیان باخبر کرد. او نیز طبق نقشهای از پیش طراحی شده، سرداران بزرگ دیلمی، ازجمله هروسندان، را به کاخ خود دعوت کرد و سپس آنان را به
قتل رساند. این امر نیز بر کینه دیلمیان حاضر در سپاه داعی افزود و به همین جهت، داعی در جنگ
با سامانیان شکست خورد و کشته شد. مردآویج «به کینه خال خود ازپی داعی درآمد و زوبینی برو زد و از اسب فرود آورد و بکشت.»
همکاری سرداران دیلمی
با زیدیان بعد از مرگ لیلی بن نعمان نیز ادامه یافت. ماکان بن کاکی پسر برادر نعمان هم هر چند که در خدمت زیدیان شمشیر میزد، در اختلافات داخلی آنان نقش به سزایی داشت. در اختلاف میان سرداران دیلمی، حکومت طبرستان و دیلمان به مردآویج گیلی رسید که سلسله آل زیار را بنیان گذارد. او
با کشتن داعی صغیر (به خونخواهی هروسندان)، نشان داده بود که مردی کینهتوز است. مردآویج زمانی که به حکومت رسید، از اعتقادات اسلامی به دور بود، آن چنانکه در فتح دینور، تلاش ابن ممشاد دینوری صوفی و زاهد معروف برای جلوگیری از کشتار و
غارت مردم به جایی نرسید؛ و او را نیز
با اینکه به
قرآن متوسل شده بود، کشتند
مردم دینور برای گرفتن کمک به بغداد رفتند. «روهای خود را سیاه کرده
با وای گفتن و
استغاثه وارد بغداد شدند و قرآنها بر چوب زدند و گفتند: مردآویج جیلی آنان را کشتار کرده است. استغاثه میکردند»
فریاد دادخواهی آنان به جایی نرسید؛ زیرا خلیفه و وزیرش قدرت جلوگیری از مردآویج را نداشتند. مردآویج که اعتقادات مذهبی خاصی از او به ثبت نرسیده است، برای تایید حکومتش نیاز به منشور خلیفه داشت و لازم بود لباس سیاه عباسیان بر تن کند تا بماند و حکومتش رسمیت یابد و چنان کرد.
وشمگیر برادر و جانشین مردآویج
با اینکه ابتدا از پذیرفتن دعوت مردآویج سرباز زد و او را از اینکه به زیر پرچم خلفای عباسی درآمده و لباس سیاه پوشیده بود، سرزنش کرد، سرانجام
با اصرار نماینده مردآویج نزد برادر رفت و شریک اعمالش شد. بدینترتیب، زیاریان برای استحکام حکومتشان، موجبات تضعیف شیعیان شمال ایران را فراهم ساختند.
با وجود این، در سال ۳۵۶ ه. . ق.، شاهد حرکت جدیدی از سوی زیدیه هستیم.
ابوعبدالله محمد بن حسین معروف به
ابن داعی مهدی لدین الله که همراه
معزالدوله دیلمی حاکم
آلبویه به بغداد رفته بود،
با رنجش از اقدامات جنگی معزالدوله علیه موصلیان زیدی مذهب و تعصبات مذهبی عزالدوله دیلمی که
با تمایل به شیعیان اثنی عشری صورت میگرفت، از بغداد گریخت و به دیلمان پناه برد: «
با لباسی سفید و شمشیر و قرآن به جانب شهر زور و از آنجا به هوسم دیلم رفت.»
به گفته ابن اثیر، حدود ده هزار نفر در دیلم گرد او جمع شدند. ابن داعی به
مردم عراق نیز نامه نوشت و «آنان را
دعوت به
جهاد نمود»
ولی اقدام او
با حضور زیاریان که بر آن منطقه حکومت داشتند، موفق واقع نشد. در سالهای بعد، زیاریان برای خلاصی از مقابله
با زیدیان، آنان را در مقابل هم قرار میدادند. بیستون زیاری
با تقویت حسین الثائر و پسرش، ابوالحسن علی، علیه ابومحمد الناصر خواهرزاده ابن داعی موجب به قتل رسیدن ابومحمد الناصر شد. منوچهر بن قابوس زیاری
با مؤید بالله امام زیدی قرارداد صلح بست؛ زیرا «منوچهر جانشین قابوس بیشتر از پدرش، طرفدار تشیع بود.»
همزمان
با زیاریان، خاندان بویه که از دیلم برخاسته بودند، بر بسیاری از مناطق تحت نفوذ
آلزیار دست یافتند. آنان از نظر مذهبی، دوره بارزی را در ایران اسلامی رقم زدند. علی بن بویه امیر مسلم آلبویه در ابتدای کار سپاهیگری، به خدمت ناصر کبیر داعی علوی درآمد.
با توجه به رواج مذهب تشیع، به خصوص زیدی و امامیه، مذهب آلبویه نیز
شیعه بوده و نشانههایی در دست است که آنان در دوران حکومت، معتقد به
تشیع بودهاند، از جمله:
احمد بن بویه معزالدوله بعد از فتح بغداد، ابتدا درصدد برآمد خاندان خلافت را تغییر دهد و آن را به آلعلی (علیهالسّلام) منتقل کند. همدانی مینویسد: اباالحسن محمد بن یحیی زیدی را همراه خود به بغداد برده بود و «میخواست
با او بیعت کند»
ولی به صلاحدید وزیرش از این کار منصرف شد و خلیفهای مطیع از عباسیان را به فردی از
خاندان علی (علیهالسّلام) ترجیح داد. به او گفته شد «هرگز چنین مکن و کسی را که قوم تو فرمانبردار او باشند، به خلافت منشان! چه بسا به فرمان او تو را از میان بردارند.»
در این جمله، نکتهای ظریف در مورد اعتقادات قوم دیلم به تشیع نهفته است.
معزالدوله، پس از تسلط بر بغداد، شعایر مذهبی
شیعیان را برقرار کرد. او در سال ۳۵۱ ه. . ق. دستور داد بر درهای مسجد دارالسلام، جمله «لعن الله معاویه بن ابیسفیان و لعن الله من غصب فاطمه رضیالله عنهما فدکا و من منع من ان یدفن الحسن عند قبر جده علیهالسلام و من نفی اباذرالغفاری و من اخرج العباس من الشوری» را نقش کنند
خلیفه ضعیفتر از آن بود که بتواند به کار معزالدوله اعتراض کند، ولی
مردم بغداد
شورش کردند و قسمتهایی از جملات را شبانه پاک کردند. پس معزالدوله به صلاحدید وزیرش، محمد بن مهلبی شیعه مذهب، برای خواباندن شورش دستور داد فقط معاویه را
لعن کنند و بنویسند: «لعن الظالمین لآل رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلم.»
معزالدوله در
محرم سال ۳۵۲ ه. . ق. دستور برپایی مراسم
عزاداری امام حسین (علیهالسّلام) را صادر کرد.
مردم بغداد مغازهها را بستند و کار و کسب را تعطیل کردند. همه لباس سیاه پوشیدند و سوگواری کردند. در
ذیحجه همان سال نیز معزالدوله دستور داد جشن
عید غدیر برپای دارند و آتش بازی کنند
برگزاری مراسم عزاداری
عاشورا و جشن عید غدیر در بغداد، بعد از معزالدوله هم ادامه یافت.
عضدالدوله در سال ۳۶۳ ه. . ق. دستور داد کتیبهای که نام
دوازده امام بر آن حک شده بود، در
تخت جمشید نصب شود.
در کتیبههای موجود در بعضی از مساجد و بناهای دوره آلبویه، بر
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و آل او درود فرستاده شده است کتیبه بالای سردر داخل مسجد جامع نائین یزد و بقعه دوازده امام یزد، از آن جمله است.
حضور و همکاری
علما و فقهای بزرگ عالم تشیع اثنی عشری در دربار خاندان بویه، تایید ضمنی حکومت آلبویه از جانب علما و فقهای شیعه امامی بود.
زیارت مرقد امام علی (علیهالسّلام) و دیگر
ائمه به وسیله امرای آلبویه که گاه برای نشان دادن عقیده و ارادت خاص،
با پای برهنه به زیارت ائمه میرفتند،
این همه اثبات اعتقاد آنان به مذهب تشیع امامی است.
بدینترتیب، شیعیان در این دوره از تاریخ
ایران و
اسلام، از موقعیت خوبی برخوردار بودند و آزادی عمل بیشتری داشتند. آنان از گوشه عزلت و خاموشی و
تقیه بیرون آمدند.
با شروع
غیبت کبری امام دوازدهم شیعه امامی به سال ۳۲۹ ه. . ق. که تقریباً مقارن
با اوایل قدرتیابی آلبویه بود، دیدگاه علما و فقها که تعیینکننده تعامل میان شیعیان و حکومتها بود، تغییراتی کرد. بدینترتیب، حکومت آلبویه شیعه مذهب در نزد شیعیان مشروعیت یافت و تایید شد. فقها در دوران آلبویه به علت روی کارآمدن آلبویه، در تعامل
با حکومت، نرمش بیشتری نشان دادند. رکنالدوله، ابوجعفر
محمد بن بابویه قمی مشهور به شیخ صدوق را بسیار احترام میگذاشت. شیخ صدوق در مجالس
مناظره با علمای اهلسنت فعالیت داشت و به علت همزمانی
با حکومت آلبویه، توانست آزادانه در ممالک اسلامی
سفر کند. این آزادی برای تبلیغ عقاید شیعی شیخ صدوق فرصت مناسبی بود.
شیخ مفید نیز از فضای آزاد سیاسی مذهبی دوره آل بویه استفاده کرد و
با شرکت در مجالس مناظره
ادیان، نقش مؤثری در اثبات عقاید تشیع امامی و ترویج و تبلیغ آن داشت. عضدالدوله او را اکرام میکرد؛ و «عضدالدوله دیلمی پیوسته ملازمتش مینمود.»
ابواحمد موسوی،
شریف رضی و
شریف مرتضی نیز نقابت علویان، امیرالحاج و ریاست دیوان مظالم را برعهده داشتند و
با دربار آل بویه در مراوده بودند. در این دوره، دیلمیان که در حقیقت نیروهایی وابسته و طرفدار شیعیان بودند، در امور حکومتی بغداد، وارد شدند. نقش آل بویه در بغداد، در ارزشگذاری و اعتباریابی مذهب تشیع مؤثر بود. آنان از ابتدای تسلط بر بغداد سعی داشتند قدرت حکومتی و سیاسی خلفای عباسی را محدود و حذف کنند؛ به همین جهت، هر زمان لازم میدیدند، آنان را خلع میکردند. خلفا نیز برای باقی ماندن در مسند اسمی خلافت، به داشتن تمایلات شیعی تظاهر میکردند. احمد بن اسحاق که
با لقب القادر
با رای آل بویه به خلافت رسید، وقتی دعوت به خلافت شد، ادعا کرد که شب قبل خواب دیده که
حضرت علی (علیهالسّلام) او را کمک کرده و به او گفته است: «من علی بن ابوطالبم. خلافت به تو میرسد و عمر دراز خواهی یافت. باید که به اولاد شیعه من رحمت کنی»
در اواخر دوره آل بویه
با فعالیت و حرکتهایی از جانب اسماعیلیان نیز روبهرو هستیم که گاه وزیر یا حتی امیر دیلمی را هم تحت تاثیر قرار دادهاند. ازجمله، ابا کالیجار دیلمی برای مدتی کوتاه تحت تاثیر آنان قرار گرفت. در زمان او، مذهب اسماعیلی رونقی گرفت و عدهای از دیلمیان بدان مذهب گرویدند. آنان بر دارابگرد مسلط شده بودند. هبةالله بن ابی عمران بن شیرازی معروف به داعی مؤید فی الدین شیرازی که در میان
مردم دیلم مقبولیت داشت، وارد خدمت در دربار اباکالیجار در
شیراز شد.
ابن بلخی مینویسد:
«این مرد اباکالیجار را گمراه کرد و در مذهب سبعی درآورد.»
خلیفه عباسی نفوذ او را در دربار اباکالیجار، خطری برای خلافت عباسی میدید؛ و به همین جهت، اباکالیجار را تهدید کرد که در صورت تبعید نکردن مؤید فیالدین داعی اسماعیلی از
سلجوقیان خواهد خواست به
فارس حمله کنند. اباکالیجار به ناچار از داعی اسماعیلی تقاضا کرد فارس را ترک کند. قاضی عبدالله قاضی شیراز نیز
با تلاش بسیار توانست او را از نزد اباکالیجار دور و تبعید کند. به مؤید فیالدین گفتند: «اگر او را معاودتی باشد، خون او
مباح بود و آن مرد به
مصر رفت.»
بالاخره، آل بویه شیعه مذهب بعد از سالها قدرتنمایی در ایران و مرکز خلافت عباسی و تسلط بر خلفای سنی مذهب، رو به ضعف گذاشت و به دست ترکان غزنوی و سلجوقی برافتاد.
محمود غزنوی در سال۴۲۰ ه. . ق.، شاخه آل بویه جبال ایران را شکست داد. او
جنگ و پیروزی خود بر آل بویه را رنگ مذهبی بخشید و آن را جنگ
با الحاد و پیروزی بر ملحدان قلمداد کرد. محمود غزنوی، مبارزه
با آل بویه شاخه جبال را جنگ
با باطنیان میخواند تا عملش را در نزد عامه
مردم و دستگاه خلافت توجیه کرده باشد. او برای خلیفه عباسی نوشت: «پنجاه زن آزاداندر سرای مهتر ایشان بود. رستم بن علی، (مجدالدوله ابوطالب رستم، آخرین امیر دیلمی شاخه جبال از آل بویه.) سی فرزند داشت از این زنان و به مسلمانیاندر بیشتر از چهار زن رخصت نیست.»
در عراق نیز خلیفه در سال۴۴۷ ه. . ق. از
طغرل سلجوقی دعوت کرد تا به بغداد برود و بر آل بویه مسلط شود.
علویان که در عراق سرزمین خلافت اموی و عباسی در اقلیت قرار داشتند و
با مخالفتهای سیاسی و نظامی آنان روبهرو میشدند، برای یافتن مکانهای امن به سوی شرق قلمروی خلافت عباسی رهسپار شدند. مسلماً آنان محلی را برای اقامت انتخاب میکردند که از تیررس و دسترس حکام خلفا درامان مانده باشد. بدینترتیب، یکی از مکانهای امن برای علویان، دیلم بود که عربها طی دو
قرن اول هجری به علت موقعیت خاص جغرافیایی نتوانسته بودند بدان دست یابند.
مردم دیلم که تقیدات مذهبی خاصی نداشتند، به راحتی و زود نه تنها پذیرای علویان شدند، بلکه به مذهب تشیع گرایش یافتند و به طرفداری از آن برخاستند. خدمات علویان و دیلمیان به یکدیگر، خدماتی متقابل بود: علویان، دیلمیان را
با اسلام و تشیع آشنا ساختند؛ دیلمیان نیز
با گرویدن به تشیع، راه فعالیت سیاسی شیعیان را هموار کردند. دیلمیان و حکام محلی دیلم در تعاملات سیاسی و مذهبی
با علویان قرار گرفتند و خدمات بسیاری به مذهب تشیع ارائه کردند. مهمترین این خدمات از جانب آل بویه بود که چون به حکومت رسیدند، حتی میخواستند خلافت سنی
عباسیان را به خلافت آل علی (علیهالسّلام) تغییر دهند. آنان هرچند بنا به ملاحظات سیاسی از این خواسته منصرف شدند،
با غلبه برخلافت و خلفای عباسی خدمات شایستهای به مذهب تشیع، به خصوص شیعه امامی، علما و فقهای شیعه و شیعیان کردند و راه ورود شیعیان را به میدان
سیاست باز کردند.
(۱) آملی، اولیاءالله، تاریخ رویان، تصحیح و تحشیه منوچهر ستوده، تهران: ۱۳۴۸، بنیاد فرهنگ ایران.
(۲) فرهنگ، شماره ۵۶ (صفحه ۱۵).
(۳) ابن اثیر، عزالدین علی بن ابیالکرم، الکامل فی التاریخ ج۴، ۵، ۸، ۹، ۱۳۹۹ ه ق/ ۱۹۷۹م، بیروت: دار صادر.
(۴) ابن اسفندیار، محمد بن حسن، تاریخ طبرستان، قسم اول و دوم، تصحیح عباس اقبال، به اهتمام محمد رمضانی، ۱۳۶۶، تهران: پدیده «خاور».
(۵) ابن بلخی، فارسنامه، به سعی و اهتمام و تصحیح گای لیسترانج و رینولد الن نیکلسون، ۱۳۶۳، تهران: دنیای کتاب.
(۶) ابن جوزی، عبدالرحمان بن علی، المنتظم فی تواریخ الملوک والامم، حققه و قدم سهیل زکار، ج۸ و۹ ۱۴۱۵ ه ق/۱۹۹۵م، بیروت لبنان: دارالفکر.
(۷) ابن حوقل، صورة الارض، ترجمه جعفر شعار، ۱۳۴۵، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
(۸) ابن خلدون، عبدالرحمان، العبر، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ج۲، ۱۳۶۴، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی (پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی).
(۹) ابن طقطقی، محمد بن علی بن طباطبا، تاریخ فخری، ترجمه محمدوحید گلپایگانی، ۱۳۶۷، تهران: علمی و فرهنگی.
(۱۰) اصطخری، ابواسحق ابراهیم، مسالک و ممالک، به اهتمام ایرج افشار، ۱۳۶۸، تهران: علمی و فرهنگی.
(۱۱) اصفهانی، حمزة بن حسن، تاریخ پیامبران و شاهان (سنی ملوک الارض والانبیاء)، ۱۳۴۶، ترجمه جعفر شعار، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
(۱۲) بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان (بخش مربوط به ایران)، ترجمه آذرتاش آذرنوش، ۱۳۴۶، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
(۱۳) خواندمیر، غیاثالدین همامالدین الحسینی، تاریخ حبیب السیر فی اخبار افراد بشر، ج۲، بی تا، تهران: خیام.
(۱۴) زرین کوب، عبدالحسین و دیگران، ۱۳۷۲، تاریخ ایران (از ظهور اسلام تا آمدن سلجوقیان)، پژوهش دانشگاه کمبریج، ج۴، گردآورنده: رنفرای ترجمه حسن انوشه تهران: امیرکبیر.
(۱۵) زرین کوب، عبدالحسین، ۱۳۶۷، تاریخ
مردم ایران، ج۲، تهران: امیر کبیر.
(۱۶) سرفراز، علی اکبر و آورزمانی، فریدون، سکههای ایران: از آغاز تا دوره زندیه، ۱۳۷۹، تهران: سمت.
(۱۷) طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۷، ۸، ۹، بی تا، لبنان بیروت: دار سویدان.
(۱۸) مجمل التواریخ والقصص، تصحیح ملک الشعراء بهار، به همت محمد رمضانی، ۱۳۸۱، تهران: چاپخانه خاور.
(۱۹) مُحلّی، حمید بن احمد، اخبار ائمة الزیدیه، تحقیق ویلفرد مادلونگ، ۱۹۸۷م، بیروت: دارالنشر.
(۲۰) مرعشی، ظهیرالدین، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، به اهتمام برنهارد دارن، مقدمه یعقوب آژند، ۱۳۶۳، تهران: چاپ دنیا.
(۲۱) مستوفی، قزوینی حمدالله، نزهة القلوب، مقالة الثالثه، به سعی و اهتمام و تصحیح گای لیسترانج، ۱۳۶۲، تهران: دنیای کتاب.
(۲۲) مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده ج۲، ۱۳۶۰، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
(۲۳) مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد، احسن التقاسیم فی معرفةالاقالیم، ترجمه علینقی منزوی، ج۱و۲، ۱۳۶۱، تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان ایران.
(۲۴) میرخواند، محمد بن برهانالدین خواوندشاه، تاریخ روضة الصفا، ج۳و۴، ۱۳۳۹، تهران: مرکزی، خیام، پیروز.
(۲۵) همدانی، محمد بن عبدالملک، تکملة تاریخ الطبری، جزء اول، به اهتمام البرت یوسف کنعان، ۱۹۵۸م، بیروت: مطبعةالکاثولیکیته.
(۲۶) یعقوبی، احمد بن ابییعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، بی تا، بیروت: دار صادر.
(۲۷) The Cambridge History of Iran: The Period from the Arab invasion to the Saljuqus ۱۹۷۵ edited by RNFrye v۴ Cambridge university Press.
پایگاه اطلاعرسانی حوزه، برگرفته از مقاله «مذهب دیلمیان در دوره اسلامی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۰۹/۱۴.