محمدصادق قمی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مرحوم آیت الله حاج ملا محمد صادق قمی،
فقیه بزرگ و دانشمند سترگ و پیشوای
با نفوذ و مطاع قم. (۱۲۲۲- ۱۲۹۸قمری)
مرحوم آیت الله حاج ملا محمد صادق قمی،
فقیه بزرگ و دانشمند سترگ و پیشوای
با نفوذ و مطاع
قم،
در اواخر
قرن سیزدهم هجری میزیست. تاکنون نام و یادش و مآثر و خدمات و یادگارهای ارزنده اش در قم موجود است. اینک برای ادای اندکی از حقوق وی بر مردم و دانشمندان
شهر قم، در دویستمین سال ولادتش، این نوشتار کوتاه تقدیم میشود.
مرحوم حاج ملا محمد صادق قمی، در حدود سال ۱۲۲۲ قمری در قم زاده شد.
دوران نوجوانی را در قم گذرانید و برای تحصیل
علوم دینی، در حدود ۱۲۴۲ قمری به
اصفهان رفت.
مرحوم حاجی، در اوایل جوانی رخت به اصفهان کشید و ده سال در حوزه ی علمی باشکوه اصفهان، به تحصیل علوم ادبی و سطوح
فقه و
اصول و
حکمت و
فلسفه اشتغال داشت. اکثر علومش را از محضر فقه و اصولی نام آور مرحوم آیت الله شیخ محمدتقی اصفهانی صاحب
هدایه المسترشدین اخذ کرد.
او در این زمان علاوه بر دانش نقلی،
علوم عقلی را هم فرا گرفت و به غیر از آنها هیئت و
ریاضیات و
کلام را نیز آموخت.
به نوشته ناصر الشریعة: «... سپس روانه به نجف اشرف ـ علی مشرفها آلاف التحیة ـ گردید و در حوزه ی درس حجة الاسلام شیخ
محمد حسن نجفی صاحب
جواهر الکلام،
با شوقی وافر و سعیی متکاثر، قریب هفت سال مشغول تکمیل فقه و اصول شد...» .
پس از آن، در حالی که از استادش گواهی یا تصدیق
اجتهاد اخذ کرده بود، به ارض اقدس و زمین مقدس قم بازگشت.
اگر تاریخ زندگی مرحوم حاج ملا محمدصادق و مدت اقامت ایشان را در قمـ که نزدیک ۴۰ سال بوده است ـ و تاریخ وفاتش را در نظر بگیریم، در مییابیم تاریخ مهاجرتش به اصفهان سال ۱۲۴۰ قمری و سال هجرتش به نجف اشرف ۱۲۴۷ قمری، و بازگشت وی به زادگاهش، سال ۱۲۵۷ قمری بوده و پس از قریب نیم قرن اقامت در قم، دار فانی را وداع کرد.
مرحوم حاجی در حالی به قم بازگشت که یکی از فقها و مجتهدان نام آور
شیعه بود. شاگرد صاحب جواهر و مجاز از او بود. مردم و علما گرد وی آمدند و مقام او را گرامی داشتند. او شخصیتی معروف به صلاح و
تقوا و
عدالت و ورع و پرهیزگاری
بود. در قم ریاستی بزرگ یافت. مرجعی بزرگ و پیشوای مطاع مردم بود. بر مسند تدریس تکیه زد. از محضر درسیاش، دهها نفر از علمای اعلام و فضلای قم استفاده کردند.
به نوشته ی مرحوم
میرزا علی اکبر فیض:
«وی جامع علوم و بارع فنون بوده، چنان که در هر یک از فنون کمال و رسوم فضل و افضال مقامی رفیع داشت. و در اوایل جوانی به اصفهان
مسافرت نمود و ده سال در آن جایگاه به تحصیل
ادبیات و فقه و اصول و ریاضیات اشتغال داشت... سپس روانه نجف اشرف گردید... آن گاه مجتهدا به
وطن خود ـ قمـ مراجعت و قریب چهل سال در این سرزمین به خدمات شرعی مشغول بود.
» .
ناصر الشریعة می نویسد:
«... جنابش، در تبحر علوم خاصه ادبیات در عصر خود ممتاز بود و همچنین در کثرت حفظ و حافظه، چنانکه اغلب مقامات حریری را محفوظ بوده و در سجلات خود به مناسبت مینگاشته...».
محمدتقی بیک ارباب والد مرحوم آیت الله حاج میرزا محمد قمی هم مینویسد:
«از علمای اعلام نافد الحکم جناب شریعت مآب مجتهدالزمان حاجی ملا محمد صادق، سلمه الله، میباشد که مستجمع جمیع صفات است، خصوصا در
منبر و موعظه، سبق از هم گنان برده است. مجلس وعظ ایشان بر سایر
علما امتیاز دارد.».
اعتمادالسلطنه هم مینویسد:
«حاج ملاصادق قمی، مجتهدی فحل بود و از مشایخ بزرگ
شیعه به شمار میآمد. در اخبار و آثار تتبعی کامل و استقرائی شامل داشت. از متفردات او آن که چیدن موی
ریش را از بیخ، به حدی که شبیه تراشیدن هم باشد ـ منع نمیفرمود. عطر الله تربته».
لکهنوی هم مینویسد: «در رجال و فقه، ید طولی دارد».
ناصر الشریعه در ذیل این سخن مینویسد:
«این که ایشان چیدن موی ریش را به حدی که شبیه تراشیدن باشد. منع نمیکرده، معلوم نیست فتوای بر جواز باشد، چه شاید عدم منع به علت جهات دیگر بوده».
گذشت که مرحوم حاج ملا محمدصادق، در ادبیات ماهر و چیره دست بود و مقامات حریری و کتاب قاموس را از حفظ داشت ـ
با این که کتاب قاموس، کتاب مراجعه است و کتاب حفظ نیست ـ و این، برای کمتر کسی از علما و دانشمندان اتفاق افتاده است.
آیت الله سید
موسی شبیری زنجانی می فرمود:
روزی حاج ملا صادق به
تهران رفت و در مجلس فرهاد میرزا شرکت کرد. معروف است که فرهاد میرزا اعلام کرده بود که هر کس از گفتار و نوشتار من، خطا و اشتباه بگیرد، من به او یک لیره
طلا خواهم داد. در این حال، فرهاد میرزا چیزی را نوشت و به خادمش داد به او گفت: این را نزد حاج ملا علی کنی ببر و بگو: آقا آن را به خاتم خود ممهور کند.
حاج ملا صادق فرمود: حضرت والا! لطفا یک لیره طلا مرحمت بفرمائید، چون ممهور غلط است و صحیح آن، مهر است. مهر کلمه فارسی است و بر وزن
اسم مفعول عربی در نمیآید.
فرهاد میرزاگفت: شما صحیح میفرمایید. من چند روزی است ناخوشم و متوجه گفتار خود نبودم. الآن هم که میآمدم،
خاک شیر خوردم. حاج ملا صادق فرمود: لطفا یک لیره دیگر مرحمت بفرمایید، چون خاک شیر غلط، و خاکشی ـ یعنی آمیخته
با خاک ـ صحیح است.
فرهاد میرزاگفت: شما درست میفرمایید. آقا من از این که تاکنون شما را ندیده و از
علم و
فضل شما آگاه نبودهام، احساس غبن ـ به سکون
باء ـ میکنم.
حاج ملا صادق فرمود: آقا! لطفا یک لیره ی دیگر مرحمت بفرمایید. چون غبن ـ به سکون
باء ـ مختص به
معاملات است، اما در ضرر موارد علمی، باید غبن ـ به فتح
باء ـ گفته شود.
حاج فرهاد میرزاگفت:
آقا! مثل این که تا شما لیرههای ما را تمام نکنید، دست از سر ما بر نمیدارید.
نواده ی ایشان، حجة الاسلام دکتر
علی اکبر صادقی هم گفته است:
«در یکی از سالها که فرهاد میرزابه قم آمده بود، بر حسب عادت، اظهار علاقه کرده بود که
با علما و فضلای قم دیداری داشته باشد. بدین منظور، اعتضادالدوله (حاکم قم) جمعی از اهل علم و فضل و
ادب را دعوت میکند، در این جلسه، جد ما مرحوم حاجی ـ که جوان هم بود ـ حضور داشته است.
همان طور که مشهور است، فرهاد میرزا دوست داشته کلمات دشوار را مطرح سازد تا مراتب علمی دیگران را بیازماید.
در آن مجلس، شاهزاده دو سؤال لغوی و علمی را مطرح میکند که مرحوم جد ما به سؤال نخست پاسخ میدهد. در این بین قهوه میآورند. فرهاد میرزا سؤال دوم را از قصیدهای عربی از
شیخ بهایی که در آن لغزی درباره ی
مناسک حج مطرح شده، در میان میگذارد.
چون پرسش اول را کسی به جز ملا محمدصادق پاسخ نداده بوده، طبعا روی سخن شاهزاده در مورد سؤال دوم هم
با او بوده است.
مرحوم حاجی می گوید: حضرت والا اجازه میفرمایند قهوه را بنوشم و پاسخ عرض کنم یا نه؟
فرهاد میرزا می گوید: قهوه را میل بفرمایید. یک هفته هم وقت دارید که جواب بدهید.
حاجی میفرماید: پس
با اجازه ی حضرت والا، قبل از صرف قهوه پاسخ را عرض میکنم. بلافاصله نصف صفحه از کتاب قاموس را از حفظ میخواند و مقصود شیخ را توضیح میدهد.
فرهاد میرزا به قدری از این قوت حافظه و احاطه ی مرحوم حاجی لذت میبرد که به اعتضادالدوله و سایر حاضران که در میان آنان، مقامات عالی و بزرگان قم هم بودهاند، میگوید:
شنیدهام ایشان
با این مراتب فضل،
با قناعت هم زندگی میکنند، چرا باید شما وسائل رفاه و آسایش او را فراهم نسازید که بتواند
با فراغ خاطر به کسب
علم و تکمیل فضائل خود بپردازد؟
در همان مجلس، رییس خاندان بیگدلی، یک حبه از قریه ی معروف جمکران را به مرحوم حاجی
هبه میکند و اعتضادالدوله نیز آن قسمت را مدت پنج سال از دادن
مالیات معاف میسازد، و از آن تاریخ گشایش شایان توجهی در خاندان ما به وجود میآید.
یکی از قضایای معروف زندگی مرحوم حاج ملا محمدصادق،
نماز باران ایشان است که هنوز در میان مردم قم مشهور است. مرحوم حجة الاسلام سید محمد منتظری قمی
امام جماعت مسجد خندق گفت: من از پیر مردان قدیم قم شنیدم که گفتند:
زمانی در قم
خشک سالی سختی شد و کشت زارها در آتش بی آبی میسوخت. مرحوم حاج ملا صادق، برای
نماز استسقاء به سمت رودخانه حرکت کرد. وقتی که به مسجد امام حسن عسکری، علیه السلام، رسید، خادم خود را طلبید و فرمود: استری بیاورد که هنگام برگشت ـ به دلیل بارندگی زیاد و گل آلود شدن زمین ـ بر آن سوار شود و نیز در مسیر راه به افرادی که در حاشیه ی رودخانه، به خرید و فروش گوسفند و سایر حیوانات میپرداختند، تذکر دادند که احشام و حیوانات خود را جمع کنید که مبادا سیل بیاید و آنها را
با خود ببرید. این مطلب، مورد حیرت و شگفتی مردم شد.
مرحوم حاجی رفت و در کنار رودخانه، نزدیک خاک فرج رو به
قبله ایستاد و
با انگشت سبابه خود به چهار طرف آسمان اشاره کرد و چهار تکبیر گفت و نمازی خواند. بلافاصله در اندک مدتی ابرهای متراکم، نمایان و باران فراوان بارید و خشک سالی به کلی از بین رفت. مردمی که همراه حاجی بودند در هنگام بازگشت، همگی لباس هایشان خیس شد (
با تشکر از آقای ابوالفضل افشاری که این متن را در اختیار نهادند.) .
ناصر الشریعةمی نویسد:
«... و نماز استسقای ایشان هم در قم مشهور و بر السنه و افواه مذکور است که هنوز اهالی از مصلی به منازل خود نرسیده که غریق
رحمت الهی گردیدند.».
مرحوم حاجی بسیار مورد توجه دربار قاجار بود و ناصرالدین شاه در سفرهای خود به
قم، به دیدار او میرفت و به او احترام فراوان میکرد. از همین رو، میرزا آقا خان نوری صدر اعظم ـ در دوران صدارت خویش، در سال ۱۲۷۲ قمری، مدرسه و مسجدی بزرگ در نزدیکی خانه اش ـ ابتدای ۴۵ متری عمار یاسر، روبروی میدان میربرای او بنیاد کرد که تاکنون باقی است. مرحوم حاجی در این
مسجد، اقامه ی جماعت میکرد و به
منبر میرفت و مؤمنان را موعظه و ارشاد میکرد.».
این مسجد و مدرسه، اخیرا بازسازی شده و به طرز باشکوهی تجدید ساختمان گردیده است.
به نوشته ی استاد سید
حسین مدرس طباطبایی «مرحوم حاجی کتابخانهای مهم نیز داشته که پس از
مرگ او متفرق شده و از خاندانش بیرون رفته و در این میان، نوشتههای او نیز ناشناخته مانده است. برخی از کتابهای کتابخانه ی او را در قم دیدهام که وی به خط خویش بر آنها حواشی و تعلیقات نگاشته است.».
مرحوم حاجی در دفاع از حقوق عامه و رفع
ظلم از مردم از کسی باک نداشت. از آن جا که دربار قاجار و ناصرالدین شاه، پاس حرمت او را داشتند و برایش احترام ویژهای قائل بودند، مرحوم حاجی ملا محمدصادق هم از این فرصت استفاده و از منافع مردم،
دفاع میکرد و گاه به شاه نامه مینگاشت.
استاد سید حسین مدرسی طباطبایی می نویسد:
از حاجی، نامهای گلایه آمیز و تند در شکوه از مظالم و تجاوزات وزرا و عمال
حکومت قاجار، خطاب به
ناصر الدین شاه در مجموعه ی خطی به ش ۳۶۶۹ کتابخانه ی مرکزی
دانشگاه (صفحات ۷۸-۸۵) و جنگ مخطوط به شماره ی ۳۷۵ ج دانشکده حقوق (برگ ۵۰ ر ـ ۵۳ پ) هست، که آن را به سال ۱۲۹۲ قمری در حدود هفتاد سالگی در
سفر دارالخلافه (تهران) پس از دیدار
با شاه نوشته، و
با آن که ضمن نامه کوشیده است نسبت به شاه خوش امد گویی کرده، خشونت نامه را جبران کند، باز هم گویای دلیری قابل تحسین و موقع اجتماعی و نفوذ و اقتدار او است. حاجی در این نامه، از تجاوزات مقرب الخاقان «حاجی میرزا نصرالله» و دیگر عمال حکومت یاد کرده، و از این که هیچ یک از مقامات دولتی به دستخط های شاه اعتنا نمیکنند، اظهار تعجب کرده است.
او مینویسد:
«اگر بعد از قرنی، یک نفر پیدا شود که در احقاق حق و رفع ظلم، سیف قاطع باشد، او را به
فساد عقیده نسبت میدهند» و مینویسد: «ماموران دولت، خانه و هستی رعایای بیچاره را غارت میکنند و کسی نیست به داد مردم برسد و از آه مظلومان باید ترسید.» .
متن نامه چنین است:
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله الذی یؤتی الملک من یشاء و ینزع الملک ممن یشاء، الذی امر بالعدل و الانصاف و نهی عن الظلم و الاعتساف، والصلاة علی محمد وآله الحائزین لجمیل الاوصاف.
و بعد. چون دهقان مشیت ازلی تخم وجود بنی نوع
انسان را در صحرای وسیع الفضای امکان، جز به جهت تحصیل معارف حقه نکاشت و نقاش صنعلم یزلی نقش بدیع انموزج جمیع کلیات را در صفحه ی صحیفه ی وجود مگر به جهت تکمیل
مکارم اخلاق شرعیه ننگاشت، لذا انبیای مرسلین رسائل فیوضات غیر متناهیه بودند که از حق و خلق برسانند، و علما ـ که نواب انبیا هستند ـ میباید از ظل الله گرفته به رعایا ـ که ودایع الهی خزاین حضرت ظل اللهی میباشند ـ برسانند.
آن مواهب بی پایان و آن عطایای بی کران که باید به عامه ی رعایا عاید شود،
انصاف و
عدل است، که هیچ مملکت و هیچ رعیت آرامش و آسایش نداشته و ندارند، الا به این خصلت حمیده و این صفت پسندیده. خلفا در این معنی، اهتمام تمام داشتهاند و پیوسته در مجالس خود
علما و وعاظ را (ملتزم نموده، ایشان را به ذکر مواعظ و نصایح مدح و انصاف)، مامور بلکه مجبور مینمودند تا از آثار پسندیده که نتایج عدل است، همه روزه محفوظ باشند، (و از اختلال مملکت و ملت که نتیجه ظلم و جور است، محفوظ مانند). هرگاه به شرح احوال ایشان در کتب سیر و غیرها رجوع شود صدق عرایض مشهود و معلوم خواهد شد.
با این خصال، ایشان را خلفای جور میگویند. در دنیا
با این
لقب زشت و در آخرت محروم از
بهشت خواهند بود؛ چرا که در اظهار یک کلمه ی حق مضایقه کردند. از روزی که این خادم شریعت مطهر، به آوازه ی عدل و انصاف و وضع تنظیمات و جعل صنادیق عدل، مغرور و مشعوف شده، به دارالخلافه آمدم، چیزها دیده و دانستهام که در این مدت هفت سال هرگز در خاطر خطور نداشت. پادشاهی دیدم مؤید، قلب مبارکش مرآت غیب نما، از رافت و عدالت، عدلی مجسم و انصافی مصور، در حفظ ملک و ملت ساعی و جاهد و در رفاه رعیت، عاشق و مایل. علاوه بر این همه، عدل ذاتی و فطری، گویا ذات خجسته ی صفات همایونش خود رهنمایی به عدل و انصاف را فریضه دانسته، و فهمیده همه روزه بر این امنای جور و اولیای ظلم اعلام میفرمایند. عصری است ضد عصر خلفای دین «علی بن یقطین» در وجود مسعود همایون است، و جور
هارون الرشید در وجود وزرا (که اگر ایشان را اولیای جور گویند، خلاف و گزاف نگفتهاند؛ چرا که در هر روز، هزار کلمه ی حق را کتمان میکنند و هزار حکم غیر ما انزل الله را عنوان). وقتی در حضرت نوشیروان از عدلش وصفها راندند، گفته بود: علی ندارم، ولی کاری کردهام که غیر از خودم در این ملک کسی قدرت بر ظلم ندارد. و در این دولت جاوید آیت، غیر از وجود مسعود همایون، همه کس
قدرت بر ظلم دارد، بلکه غالبا غیر از ظلم، پیشهای ندارند و از کلام حضرت
امیرالمؤمنین، علیه السلام، اندیشهای:
لا تظلمن اذا ما کنت مقتدرا
تنام عیناه و المظلوم منتبه
فالظلم مقدره یفضی الی الندم
یدعو علیک و عین الله لم تنم
مباشرین امور دیوانی که گاهی «امناء» و گاه «اولیاء» و گاه «رجال» و گاه «ارکان» خوانده میشوند، جمعی کسبه شدهاند که لیلا و نهارا معامله میکنند، هر حکم که درباره ی هر یک از ایشان میشود، اغماض و اهمال را فرض میدانند، و قرض میدهند تا در خوردن مال دولتیان یا اتلاف جان و مال
مسلمانان با اضعاف، بلکه به آلاف استرداد کنند، چنان که بر ملا میگویند
با فلان امیر یا فلان وزیر یا فلان حاکم چه گونه میتوان درشتی (کرد و زشتی) نمود، یا فلان دست خط را چه گونه میتوان مجری داشت؟ (به عقیده ی ایشان) این همههای و هو (و این همه گفت وگو و این زمزمه ی انصاف و همهمه ی عدالت) مخصوص حمال و جمال است، نه از برای ارکان و رجال. در هر قضیه که متداعیین علی السواء باشند، رجوع به مرجحات خارجیه میشود. (هر طرف به حسب اوضاع
دنیا پیش و بیش است، اگر حق محض و محض حق
با طرف مقابل هم باشد، پایمال و مضمحل است) در هر طرف که یک نوکر علاوه از طرف دیگر، پیش است و از بی انصافی و بی عتدالی اگر در احقاق (حق) مظلومی اصرار یا اظهار بشود، میگویند این دست خط ظاهری است! نمیدانم بطون سبعه ی دست خط از کجا بر ایشان کشف شده که ماها استنباط و استخراج نمیتوانیم نمود! به چه دلالت «بگیرند» و «برسانند» راه به «نگیرند» و «نرسانند» توجیه و تاویل مینمایند؟
این خادم شریعت مقدسه که
با هزار زحمت، این جزیی ملک را فراهم کردم تا مدد معاش خود و عیال باشد و کل بر دولت و دیگران نباشم،
با همه تفاصیل از همه گذشتم که دست خط مبارک پادشاه
اسلام در مملکت خود در نزد نوکرهای خانه زاد و علمای پایتخت خود زیاده از این بیش تر، بی عظم و قدر نشود.
به طور تحقیق بدانند که دسته دسته دست خطهای قطعی در دست مردم مظلوم مانده، به هیچ کس دست رسی ندارند. هرگاه ثبتی از دست خطهای مبارک بردارند، بعد از مدتی از انجام آنها جویا شوید، مشهود خواهد شد که این مظلومین به حالت اولی باقی هستند. ملهوف و مظلوم وارد شدند، مایوس و محروم مانده، مقروض و مغموم مراجعت میکنند. گذشته از این که محض خیالاتی (هم) که شده در احقاق حقوق مردم در اجرای این دست خطها اعتنا ندارند، به معاذیری معتذر میشوند که نعوذ بالله به مذمت ولی نعمت خود منتهی میشود. میگویند طرف مقابل سخت است، دست خط مبارک است و ظاهری است. فلان عمل او خلوت از باطن خبر دارد. از تلون و تجدد اندیشه داریم، از ناسخ و منسوخ میترسیم، به
خداوند متعال چنین است کس میگویند:
ضبط ضیاع و عقار و حفظ جلال و وقار و اصلاح امورات و توجه به دهات و قنوات خود، مجال نمیدهد اعانت مظلومی یا اغاثت ملهوفی کنند. به عرض کسی گوش نمیدهند. بدهند ملتفت نمیشوند. بشنوند جواب نمیگویند (ناحساب میگویند). ای کاش به این ناحساب هم مستعد باشند. مزیت
انسان به «نطق» است، سکوت و خموشی چرا ممدوح شده؟ اعلای کلمه ی حقه، فضیلت داشته، کتمان حق چرا «الحال» محمود و ممدوح است؟
اگر بعد از قرنی یک نفر پیدا شود که در احقاق حق و رفع
ظلم سیف قاطع باشد، او را به فساد عقیده و سوء طریقه نسبت میدهند! ای کاش قدری از این فساد عقیده برای ایشان پیدا میشد که این همه عدالتها و انصاف مهمل و معطل نمیماند! در مجلس... قدری را که رایحه عدل به مشام مظلومین رسیده بود، مخرب نشاط خود دیده، طی آن بساط کردند. نعوذ بالله الجبار من شر الاشرار.
این همه عداوت
با شرح از چه بابت است؟ مگر نه این شرعی است که ایشان را از تمجس و تنصر و تهود خلاصه کرد؟ مگر نه احکام و عقود و مواریث و حلیت
ازدواج و اموال است که
علما از قبل
انبیا فرمودهاند: «فوالله لقد اصبحت الشریعة واهیة القوی، منفصمة العری، مهدومة الارکان، معدومة الاعوان»؟ احکام
خدا را افسانه میدانند!
دین و جماعت را دکان داری میشمارند! مرافعات شرعیه را مدد معاش میگویند! صیغ شرعیه را مکر و حیله مینامند! هر گاه چندی از پیش علمای اعلام و ائمه ی
دین را که مخازن احکام سید المرسلین میباشند،
با عوام کالانعام توفیری میدادند و توقیری میکردند، این اوقات به جبران ما مضی در تضییع آن عظیم و احترام سعی و اهتمام تمام دارند. اگر کار بر این نسق بگذرد و عقاید باطنه ایشان برملا شود بر
اسلام،
سلام باید گفت و وداع باید کرد.
لبیک علی الاسلام من کان باکیا وقد ترکت اعلامه و ودائعه
العیاذ بالله اگر صیغ شرعیه محل استهزاء شود، زنهای جوان در حباله ی پیران (بدان دو کلمه ی
عقد و
نکاح چه گونه از
زنا و سفاح احتراز خواهند داشت) و هرج و مرجی بشود که اصلا اصلاح پذیر نباشند!
گویا میل دارند که این اسم بی مسمی و این رسم بی اصل را هم از میان بردارند تا به کلی آسوده شوند.
«یریدون لیطفؤا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو کره الکافرون».
هر دقیقه داعی را حیرت بر حیرت افزوده میشود که کار این مردم
با این وزراء چه خواهد شد! اگر عرض کنم فلان شخص به دست خط مبارک و توقیع همایون وقعی نگذاشت و مجری نداشت، باز به همان وزیر رجوع میشود! کر علی مافر! همین فی الحقیقه محظوری به محظوری مبدل میشود.
شتان ما یومی علی کورها
ویوم حیان اخی جابر
این امنا غیر از کارهای خود هیچ امر را کار نمیدانند و به درد احدی نمیرسند!
محض تصدیق عرایض داعی و اطلاع از حالت رعایا، جویا شوید که عرایض داعی چه بوده و چه واقع شده؟ در منزل جناب
امام جمعه چه قسم صلح شده و چه نحو صیغه ی محکمه ی شرعیه جاری نموده که مجال خیاری و خیالی باقی نمانده؟ صورت مجلس را مطالبه فرمایند. مشهود رای عدالت پیرا شود که هنوز تفصیل عرایض داعی و آن مصالحه نامچه را... نکرده چرا کلمات لاطائل بگویند؟ چرا حکم شرعی و سلطان را به مزخرفات باطل کنند! ؟ بر این مشت رعایا رحم کنید! از دست رفتند! فریادرس ندارند! چیزی برای ایشان باقی نمانده است! بضاعت و سرمایه که هزار رعیت به آن تعیش میکنند، اسباب یک اطاق شد و ملکی که هزار نفر به آن نان میخورند به خرج طویله امیری و وزیری رفت! چه بلائی شدند بر جان و مال مسلمین!
به صاحب شریعت قسم است که داعی، قبله ی عالم را از انوشیروان عادل تر میدانم، چرا که در اطراف او این گونه، اگر این وجود همایون مؤید، و دست غیب او را نگاهداری نمیکرد، کار این مردم به کجا میرسید؟!
اگر چه میدانم بعد از این عریضه که محض رضای
خدا و اطلاع سایه ی خدا، خود را مکلف و مامور دانسته، بی ملاحظه به عرض رسانیدم، دیگران از جانب مقرب الخاقان حاجی میرزا نصرالله وکیلمطلق بلاعزل خواهند بود، هست و نیست مرا بر باد خواهند داد.
محض قوام دولت و نظام ملت و دعای وجود مسعود همایون که دقیقهای از خیال خجسته مآل
عدالت غافل نیست، باز عرض میکنم،
با این حالتها، مردم تمام خواهند شد و خراب میشوند (آبادی عباد و عمارت بلاد و رفع فساد نخواهد شد) از
عمر دعاگو چیزی باقی نمانده است.
فردا از این
شهر و عن قریب از
دنیا خواهم رفت، در شهری که احکام و ارکان
دین را افسانه میشمارند، و دست خط مبارک پادشاه اسلام را که مثل اولی الامر است، محل اعتنا نمیدانند، توقف حرام است. هر قدر زودتر برویم، دیر شده است. باید برون کشید از این ورطه رخت خویش!
بر این خادم شریعت مطهر محقق شده است که دفع ظلم حاجی میرزا نصرالله برای داعی مقدور نخواهد شد، و
با این وزرا و امنای خائن که از هزار راه از او خوف و بیم و تمنای زر و سیم دارند، هیچ حکم و دست خطی از پیش نخواهد رفت، والا اسناد شرعیه و احکام عرفیه از این بیش تر نمیشود که چند نفر عالم و
مجتهد اهل
تقوا و فطانت (زیرک ودانا) مطلب را تمام کنند و صیغه ی شرعیه بخوانند، و علمای دیگر که ارکان اسلام هستند تصدیق کنند؟ ناچار به ارض مقدسه قم معاودت میکنم و اگر در آن جا هم بر اولیای دولت گران و ناگوار است، به
عتبات عالیات ائمه ی هدا پناه میبرم و شکایات خود را در آن جا میکنم.
عرض میکنم هفتاد سال است در نشر احکام شرعیه خودداری نکردم. جوانی را به پیری رساندم. بر من
ظلم کردند و پادشاه اسلام شکایت کردم. هشت دست خط اکید محض عدل و
انصاف صادر فرمودند، رجال دولت اعتنا نکردند، از من رفع ظلم ننمودند!
اولا، انتقام پادشاه اسلام را از دین رجال صوری که در حقیقت خائن دولت هستند و بر خلاف میل و ضد اراده ی ولی نعمت خود کمر بستهاند، میخواهم. خواهند داد، خواهید دید.
ثانیا، در انتقام این پیر غلام شریعت که در نشر
احکام و ترویج شریعت مطهره عمری گذرانیدم، تعجیل میطلبم. الظلیمة الظلیمة! العجل! یا
رسول الله و اوصیاء الله!
غیرت اسلام این عرض را هم بر داعی فرض کرده است که به جسارت عرضه دارم که عزت دست خطهای مبارک که عزتش خدا داده است، نگاه دارید. و اگر بر حسب لزوم و وجوب صادر خواهید فرمود، به عهده ی اشخاصی باشد که امتثال حکم همایون را فرض بدانند. شنیدهام جناب سپهسالار اعظم و جناب علاءالدوله و بعضی از رجال دیگر حالت اعتنائی دارند و احقاق حقوق مظلومان میکنند. لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم.
ای کاش این وزرا، به قدر الضعیف از این خادم شریعت مطهره، رعایتی منظور میداشتند! خدا را به
شهادت میطلبم که در نهایت یاس و دل تنگی از حقوق خود صرف نظر کردم و از این شهر رفتم. فردا به حضرت عبدالعظیم و به دعای وجود آن عدل محض، مشغول، و بعد از آن در
حضرت معصومه، سلاماللهعلیها ، یا سایر عتبات عالیات، دعاگو خواهم بود.
از خداوند عز اسمه، استدعا میکنم برای ظل الله، اعوان و انصار دولت خواه و نوکر دل سوز و ناصر ملت و دولت که موجب نیک نامی و ازدیاد
عمر و دولت و شوکت باشد، برساند... از فضل خداوند متعال و حضرت ذوالجلال که ثانی و تالی آن ذات خجسته صفات همایون باشد، تا از آن منبع عدل و انصاف عدالتها را اخذ نموده، مجری دارند.
الله الله من هؤلاء الامناء و الوزراء! (الله) الله فی الرعایا! فانهم ودایع الرحمن و خزائن السلطان! و ما علینا الا البلاغ. اعدلوا هو اقرب للتقوی.
میترسم این مظلومین از این درگاه مایوس شوند و (رو) به درگاه قاضی الحاجات ببرند. نمیدانند که آقای حضرت اقدس شهریاری تمام اوقات لیل و نهار خود را صرف رفاهیت عامه رعایا و قاطبه برایا کرده، لیکن جمعی از بطالت و اغراض فاسده و خیالات کاسده، در عهده تعویق میاندازند! از آه مظلومین باید ترسید!
خداوند وجود اقدس شهریاری را در همه حال از آفات و بلیات محافظت فرماید.
خادم الشریعه: الحاج محمد صادق قمی
از آن فقیه بزرگ قم، فرزندانی
فقیه و دانشمند باقی ماند که عبارتاند از آقایان میرزا ابوالحسن؛ آقا تقی؛ آقا حسین ـ معروف به آقازاده؛ ـ آقا محمود که از بزرگان و اعیان بود.
مرحوم آیت الله میرزا ابوالحسن صادقی قمی (م ۱۳۴۷ قمری)، یکی از بزرگان و دانشمندان معروف قم بود. وی، پس از پایان سطوح در قم، به
نجف اشرف مهاجرت کرد و از درس بزرگان نجف، بویژه آیتالله میرزا حسین خلیلی تهرانی استفاده برد و پس از تکمیل مبانی علمی اش به قم مراجعت کرد و مسند نشین شایسته ی پدر بزرگوارش در اقامه جماعت و تدریس و تولیت
مسجد و مدرسه پدرش گردید.
او در روز پنجشنبه ۲
جمادی الثانی ۱۳۴۷ قمری (۲۴ آبان ۱۳۰۷ شمسی) در گذشت و در
قبرستان شیخان در جوار مزار پدر بزرگوارش به
خاک سپرده شد.
او
پدر آیتالله حاج میرزا مصطفی صادقی قمی (۱۳۱۱-۱۳۹۹ ق)، از علما و فقهای بزرگ قم بود.
فقید سعید پس از تکمیل سطوح در قم، به نجف اشرف مهاجرت کرد و از درس آیات عظام
شریعت اصفهانی،
میرزای نایینی،
آقا ضیاء عراقی و سید ابوالحسن اصفهانی استفاده کرد و پس از اخذ اجازات و تصدیقات متعددی روایی و اجتهادی، در سال ۱۳۴۲ ق به قم بازگشت و از درس آیت الله العظمی حاج
شیخ عبدالکریم حایری بهره فراوان برد و به تدریس و اقامه ی جماعت و تولیت مدرسه و
مسجد پدر و جدش پرداخت. شریف رازی درباره او مینویسد:
... او بیش از نیم
قرن به تربیت علمی و اخلاقی طلاب و فضلا پرداخت، و مشکلات اجتماعی فراوان اهالی قم در مجلس او حل و فصل میشد. وی، در طول سی سال مرجع مردم شرافت مند قمبود و اکثر کارهای مذهبی و اجتماعی و سمت
قضاوت شرعی در مرافعات و دعاوی اهالی به دست ایشان جاری میشد.
وی، تجسم قطعی اخلاق حسنه ی تربیت مکتب
اسلام بود. برخورد ملایم و چهره ی مهربان و متبسم وی، جلوه ی
صداقت و مظهر پاکی و
محبت بود. مقام
زهد و کم توجهی او به مظاهر مادی و
قناعت به حداقل معیشت، از خصوصیات بارز او بود... زندگانی ایشان در ده سال اخیر، در اثر پیری و ناتوانی همراه
با کسالت و بیماری گشت و همین فرسودگیها بود که رفت و آمد و فعالیتهای اجتماعی او را محدود ساخت، اما جلسات تحقیق و تدقیق مسائل فقهی به طور مداوم در منزلش
با حضور گروهی از علما و دانشمندان بزرگوار میگردید.
جواهرکلام هم مینویسد:
علم و عمل و زهد و پارسایی در وجود شریفش، جمع، و ناصیه ی بلندش را
هالهای از نور معنویت و قداست فرا گرفته بود. آن چنان شخصیت جذاب و محبوبی داشت که خاطره اش برای همیشه در
دل دوستان و ارادت مندانش باقی خواهد ماند.
او در سحرگاه شنبه ۷
رجب ۱۳۹۹ قمری (۱۲ خرداد ۱۳۵۸ شمسی) در ۸۸ سالگی در گذشت و در شیخان مدفون شد.
فرزند وی، جناب حجةالاسلام دکتر علی اکبر صادقی قمی (متولد: ۱۳۰۸ ش/ ۱۳۴۸ قمری)، از شاگردان آیات عظام بروجردی و داماد و
سید صدرالدین صدر (ابوالزوجه ایشان) است که از اساتید دانشکده ی حقوق دانشگاه تهران بوده است. از آثار وی ترجمه ی کتاب
فاطمه الزهراء توفیق ابو علماست.
حجة الاسلام سید محمد خاتمی ریاست جمهور سابق ـ
داماد وی است.
سرانجام آن
فقیه بزرگ قم، در
ماه شوال المکرم ۱۲۹۸ ق درگذشت و پیکر پاکش در
قبرستان شیخان، نزدیک مضجع شریف ابو جریر
زکریا بن ادریس اشعری قمی، به
خاک سپرده شد.
علامه شیخ
آقا بزرگ تهرانی در
نقباء البشر، تاریخ وفاتش را پس از ۱۳۰۰، و در الکرام البررة۱۲۹۷ دانسته
و بر لوح قبرش تاریخ ۱۲۹۶ قمری را نگاشتهاند، که هر سه اشتباه است.
سایت فرهیختگان تمدن شیعه، برگرفته از مقاله«محمد صادق قمی».