• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

محمدحسین صولت قشقایی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



محمدحسینخان فرزند اسماعیل‌خان صولت‌الدوله در سال ۱۲۹۳ (ه. ش)
[۱] درداری فولادی، نوروز، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایل بزرگ قشقایی، ص۶۹۱، شیراز، انتشارات قشقایی، ۱۳۸۸، چاپ اول.
به هنگام حرکت ایل از ییلاق به قشلاق در مکانی به نام خویس به ‌دنیا آمد.
[۲] قشقایی، محمد حسین، یادمانده‌ها، ص۵، تهران، فیروزان، ۱۳۸۵، چاپ اول.
پدر و مادرش چهارده فرزند به دنیا آوردند که شش تن از آنان در کودکی از دنیا رفتند و فقط چهار پسر و چهار دختر ماندند. چهار برادر به ترتیب سن؛ ناصرخان، ملک منصورخان، محمدحسین خان و خسرو خان بودند.
[۳] قشقایی، محمد حسین، یادمانده‌ها، ص۶، تهران، فیروزان، ۱۳۸۵، چاپ اول.




«اینک روزی رسیده است که بعون الله تعالی ایل مهم قشقایی که سال‌های دراز در این آب و خاک پرورش یافته و همواره به شجاعت مشهور بوده‌اند. به مدد برادران وطنی خود تنگستانی‌ها و دشتستانی‌های دلاور، دست از آستین مردمی‌برآرند و چنان چشم زخمی‌ به قشون دشمن و خائنین برسانند که آواز آن در جهان پیچیده و جهانیان بدانند که ایران بردنی و خوردنی نیست.»
[۴] کیانی، منوچهر، پرچمدار حماسۀ جنوب صولت الدوله قشقایی، ص۵، شیراز، کیان، ۱۳۸۵، چاپ دوم.
(از سخنان سردار عشایر صولت‌الدوله پدر محمدحسین صولت)


پدرش اسماعیل‌خان صولت‌الدوله فرزند داراب خان ایل بیگی مقتدر ایل قشقایی فرزند مصطفی قلی‌خان ایلخانی (سردار لشکر آرا) فرزند جانی‌خان متولد ۱۲۵۲ (ه. ش) مردی باهوش، پرتوان و غیرتمند، دین مدار و وطن پرست بود.
[۵] کیانی، منوچهر، پرچمدار حماسۀ جنوب صولت الدوله قشقایی، ص۵، شیراز، کیان، ۱۳۸۵، چاپ دوم.

مادرش خدیجه بی‌بی دختر عبدالله بیگ کشکولی زنی شجاع و بی‌باک، سیاس، سخنران و دوراندیش بود که در دوران تبعید و زندانی شدن و در نهایت مسموم شدن همسرش اسماعیل‌خان به دست رضاخان مسئولیت سنگین ایل را بر عهده گرفت.
[۶] قشقایی، محمد حسین، یادمانده‌ها، ص۵، تهران، فیروزان، ۱۳۸۵، چاپ اول.

اما دربارۀ برادرانش ناصر، خسرو و ملک منصور باید گفت که؛ ناصرخان برادر بزرگتر او و متولد ۱۲۸۷ (ه. ش) بود که از همان دوران کودکی به امور ایلاتی پرداخت. ایشان بعد از کودتای ۲۸ مرداد مدتی با عوامل رژیم درگیر و در پی آن راهی خارج از کشور شد و در سال ۱۳۶۲ در آمریکا درگذشت.
[۷] امینی، علی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، رجال عصر پهلوی ۲، ج۲، ص۵۱۴، به روایت اسناد ساواک، تهران، ۱۳۷۹.
و اما خسروخان که مردی چهارشانه و خنده‌رو بود
[۸] روزلت، گرمیت، کودتا در کودتا، ص۶۹، ترجمه دکتر علی اسلامی، جاما، ۱۳۵۹، چاپ سوم.
از چهره‌های سیاسی و جنجالی پس از شهریور ۱۳۲۰ است. او در زمان دکتر مصدق با او همکاری می‌کرد و در دوره‌های ۱۶ و ۱۷ به مجلس راه یافت. ایشان بعد از کودتای ۲۸ مرداد به آلمان رفت؛ اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی‌ به ایران باز گشت و بر ضد نظام حرکت‌هایی را انجام داد و با سازمان سیا همکاری کرد که در خرداد سال ۱۳۶۱ دستگیر و اعدام شد.
[۹] امینی، علی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، رجال عصر پهلوی ۲، ج۲، ص۵۱۵ – ۵۱۶، به روایت اسناد ساواک، تهران، ۱۳۷۹.
برادر دیگرش ملک منصورخان که اکثر اوقات محمدحسین را همراهی می‌کرد در دانشگاه اکسفورد انگلستان تحصیل می‌نمود. ایشان در سال ۱۳۱۸ به آلمان رفته و با شروع جنگ همراه با محمدحسین وارد ارتش آلمان شدند.
[۱۰] نصیری طیبی، منصور، نهضت جنوب، ص۶، تهران، شیرازه، ۱۳۸۱، چاپ اول.



پدر محمدحسین برای با سواد شدن فرزندان خود اهمیت بسیار می‌داد. تا جایی که محمدحسین می‌گوید: «من قبل از پنج سالگی درس نمی‌خواندم؛ اما از پنج سالگی باید به مکتب می‌رفتیم.»
[۱۱] قشقایی، محمد حسین، یادمانده‌ها، ص۹، تهران، فیروزان، ۱۳۸۵، چاپ اول.
در نتیجه ایشان پس از رفتن به تهران در کالج امریکایی امتحان داد و پس از قبولی وارد آن‌جا شد. به قول خودش از نظر سواد فارسی و عربی در کلاس هفتم و زبان انگلیسی در کلاس پنجم بود.
[۱۲] قشقایی، محمد حسین، یادمانده‌ها، ص۲۹، تهران، فیروزان، ۱۳۸۵، چاپ اول.
او دروس دورۀ ابتدای را در ایران گذراند. سپس در سال ۱۳۱۰ برای ادامۀ تحصیلات خود راهی انگلستان و سپس آلمان شد.
[۱۳] درداری فولادی، نوروز، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایل بزرگ قشقایی، ص۶۹۱، شیراز، انتشارات قشقایی، ۱۳۸۸، چاپ اول.
ایشان در دانشگاه برلن آلمان در رشتۀ اقتصاد مشغول به تحصیل شده؛ اما آن را رها کرد و پس از پیوستن به ارتش به سرباخانه‌ایی در مزریس نزدیک فرانکفورت منتقل شد.
[۱۴] قشقایی، محمد حسین، یادمانده‌ها، ص۵۱ – ۵۳، تهران، فیروزان، ۱۳۸۵، چاپ اول.



ایشان علاقۀ زیادی به ورزش داشت. تیراندازی و سوارکاری از عمده ورزش‌هایی بود که انجام می‌داد، البته می‌توان گفت این امر برمی‌گردد به محیطی که در آن پرورش یافته بود. ایشان از هفت سالگی سوار اسب می‌شد و به قول خودش «بچه‌های ایل از روز تولد در بغل مادرشان سوار اسب می‌شدند و در مسیر ییلاق و قشلاق سالانه در حدود ۱۲۰۰ کیلومتر راه را سواره طی می‌کردند. حرکت دائمی‌ و سوارکاری برای بچه‌های ایل نوعی بازی و کار روزمره بود. سوارکار و تیرانداز خوب بودن و خوب نشانه گرفتن بالاترین افتخار یک نوجوان قشقایی بود.»
[۱۵] قشقایی، محمد حسین، یادمانده‌ها، ص۱۶، تهران، فیروزان، ۱۳۸۵، چاپ اول.



«هرگز نباید به این قشقایی‌های لعنتی اعتماد کرد آن‌ها در جنگ جهانی اول و دوم ما را به ستوه آوردند.» این مطلب که از زبان برجسته‌ترین سیاستمدار انگلیسی سدۀ بیستم یعنی چرچیل است. بیانگر عمق کینه و نفرت انگلیسی‌ها نسبت به قشقای‌هاست.
[۱۶] روزلت، گرمیت، کودتا در کودتا، ص۹۶ – ۷۱، ترجمه دکتر علی اسلامی، جاما، ۱۳۵۹، چاپ سوم.
و در مقابل، سردار قشقایی‌ها، اسماعیل صولت الدوله تمام سال‌های عمر خویش را صرف مبارزه با بیگانگان کرد. تا جایی که دکتر مصدق وقتی دید ناصرخان فرزند اسماعیل‌خان را به عنوان گروگان در شیراز نگه داشته‌اند با تکیه به این ویژگی اسماعیل خان بیان کرد که؛ «... به جای این‌که مجسمۀ صولت‌الدوله را به سبب مبارزه با انگلیسی‌ها و وطن‌پرستی به در و دیوار نصب کنید. پسرش را به گروگان آورده‌اید؟...»
[۱۷] قشقایی، محمد حسین، یادمانده‌ها، ص۱۰، تهران، فیروزان، ۱۳۸۵، چاپ اول.

با این وجود قشقایی‌ها که با انگلیسی‌ها سابقۀ دشمنی داشتند. به سمت آلمانی‌ها گرایش پیدا کردند و در فاصلۀ جنگ جهانی اول و دوم روابط آن‌ها با آلمان مستحکم‌تر شد. محمدحسین قشقایی که در برلن بود در سال ۱۳۱۸ داوطلبانه وارد ارتش آلمان شد. با یورش هیتلر به خاک شوروی و شکست‌های اولیۀ شوروی از آلمان قشقایی‌ها بالخصوص محمدحسین و برادرانش مانند سایر ایرانیان به علت تنفر از اشغال ایران بوسیلۀ متفقین، قحطی و گرفتاری‌های دیگر به طرفداری از آلمان پرداختند. در واقع ایرانیان می‌خواستند. از این نیروی سوم بر علیه دو نیروی دیگر بهره ببرند. هرچند آیندۀ خوبی در انتظار آلمان نبود.
[۱۸] نصیری طیبی، منصور، نهضت جنوب، ص۶ – ۷، تهران، شیرازه، ۱۳۸۱، چاپ اول.

اما روابط قشقایی‌ها با آلمان ادامه نیافت و ناصرخان برادر محمدحسین سه تن از نیروهای آلمانی را به اسارت گرفته بود به همین جهت شولتز از طریق رادیویی با آلمان تماس گرفت و این خبر را به آن‌ها رساند و از آن‌ها خواست تا محمدحسین قشقایی و ملک منصور را به عنوان گروگان نگه دارند. اما مدتی قبل محمدحسین و برادرش آلمان را ترک کرده بودند. در نتیجه آن‌ها را در راه بازگشت به ایران در مرز سوریه دستگیر کردند، و ناصرخان مجبور شد آن آلمانی‌ها را رها سازد و در نهایت محمدحسین و برادرش به ایران باز گشتند.
[۱۹] نصیری طیبی، منصور، نهضت جنوب، ص۱۶، تهران، شیرازه، ۱۳۸۱، چاپ اول.



آشنایی ابتدایی با دکتر مصدق از زمانی شروع شد که ناصرخان به عنوان گروگان در شیراز بود. که همان‌جا دکتر مصدق ناصرخان را به عنوان ایلخان‌گری ایل قشقایی انتخاب کرد.
[۲۰] قشقایی، محمد حسین، یادمانده‌ها، ص۱۰، تهران، فیروزان، ۱۳۸۵، چاپ اول.
بعدها اسماعیل‌خان هر وقت که به دیدن دکتر مصدق می‌رفت، محمدحسین را با خود می‌برد. چون می‌خواست او را اجتماعی بار بیاورد. تا از همان آغاز راه و چاه زندگی را بیاموزد و در نتیجه سعی می‌کرد او را با رجال بزرگ مملکت آشنا کند.
[۲۱] قشقایی، محمد حسین، یادمانده‌ها، ص۲۰، تهران، فیروزان، ۱۳۸۵، چاپ اول.

محمدحسین و برادرانش روابط خوبی با دکتر مصدق داشتند و با ایشان همکاری می‌نمودند و حتی زمانی که محمدحسین به عنوان نمایندۀ مجلس انتخاب شده بود بارها به طرفداری از دکتر مصدق پرداخت. به عنوان مثال طرفداران دکتر مصدق اعلامیه‌ایی را مبنی بر حمایت از او صادر کردند که؛ «... ما امضا کنندگان ذیل نمایندگان مجلس شورای ملی در تایید سوگندی که برای حفظ مبانی مشروطیت در مجلس شورای ملی یاد کرده‌اییم و به علت این‌که معتقدیم در شرایط فعلی ادامۀ نهضت ملی جز با زمامداری دکتر مصدق میسر نیست متعهد می‌شویم با تمام قوای خود و وسائل موجود از دکتر مصدق پشتیبانی نماییم. اصغر پارسا، خسرو قشقایی، محمد حسین قشقایی، و دیگر افراد...»
[۲۲] سفری، محمد علی، قلم و سیاست، ص۶۲۳، بی‌جا، نشر نامک، ۱۳۷۱، چاپ اول.



به هنگام کودتا محمد‌حسین و برادرش خسروخان نماینده مجلس بودند که آقایی به نام گودوئین (رئیس سازمان سیا) به آن‌ها تلفن کرد و با آن‌ها قرار ملاقات گذاشت. در این ملاقات گودوئین گفت که تصمیم گرفته شده مصدق برود و زاهدی بیاید و با شاه همکاری کند و از محمدحسین و برادرش خواست تا با او همکاری کنند
[۲۳] قشقایی، محمد حسین، یادمانده‌ها، ص۱۰۳ – ۱۰۷، تهران، فیروزان، ۱۳۸۵، چاپ اول.
و در مقابل او نیز تضمین می‌کند که یکی از آن‌ها سفیر بشود و دیگر این‌که اختیارات فارس و ماهی پنج میلیون دلار هم به آن‌ها بدهد. اما محمد حسین در جواب به او گفته بود که؛ «ما با مصدق همکار بوده‌اییم و حالا نمی‌توانیم، خیانت کنیم و لو این‌که شما پانصد میلیون دلار هم بدهید. غیر ممکن است که مرتکب چنین کاری شده و فامیل خودمان را ننگین و لکه‌دار کنیم.»
[۲۴] قشقایی، محمد ناصر، سال‌های بحران خاطرات روزانه، ص۴۰۷، تهران، رسا، ۱۳۷۱، چاپ سوم.

در ادامه محمدحسین در کتاب یادمانده خود در این خصوص می‌نویسد: «ما تلاش کردیم که ایشان دست از این کودتا بردارند؛ اما نتوانستیم آنان را منصرف کنیم... در مقابل مصدق به هیچ و جه حاضر نبود برای جلوگیری از کودتا اقدامی‌ صورت دهد. ما هم متوجه شده بودیم که اگر مصدق برود ما هم با او نابود می‌شویم خلاصه هدف ما خنثی کردن کودتای ارتش به وسیلۀ ارتش بود که اینگونه نشد.»
[۲۵] قشقایی، محمد حسین، یادمانده‌ها، ص۱۰۵ – ۱۰۷، تهران، فیروزان، ۱۳۸۵، چاپ اول.



ایلات و طوایف فارس از زمان رضاخان حادثه ساز بودند. در آن زمان ارتش به جنگ‌های بزرگی بخصوص در منطقۀ بویر احمد دست زد و پس از سال‌ها موفق شد، عشایر فارس را سرکوب کند؛ اما دوباره پس از شهریور ۱۳۲۰ برادران قشقایی دست به تحرکاتی در مناطق جنوبی زدند.
[۲۶] فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج۱، ص۵۰۵، تهران، اطلاعات، ۱۳۷۳، چاپ ششم.
البته انگلیسی‌ها که در آن موقع از حضور برادران قشقایی در فارس بیمناک بودند به اضافۀ ابراهیم قوام (قوام‌الملک) که به تهران آمده بود سعی کردند علیه دشمن قدیمی‌خود؛ یعنی قشقایی‌ها به آنتریک پرداخته و دولت ایران را تشویق به جنگ علیه قشقایی‌ها کنند.
[۲۷] نصیری طیبی، منصور، نهضت جنوب، ص۵، تهران، شیرازه، ۱۳۸۱، چاپ اول.
در نتیجه شورش فارس به سرکردگی محمدحسین خان، ملک منصور و ناصرخان به وقوع پیوست.
[۲۸] فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج۲، ص۵۰، تهران، اطلاعات، ۱۳۷۰، چاپ سوم.
محمدحسین و برادرانش خواسته‌های قشقایی‌ها و نهضت خود را به نخست وزیر تلگراف کردند که به این قرار است: ۱- ترمیم فوری کابینه ۲- تغییر روئسای حساس ارتش ۳- محاکمه و مجازات عمال ناصالح دورۀ دیکتاتوری ۴- واگذاری کارهای فارس از لشکری و کشوری به خود اهالی ۵- تشکیل انجمن‌های ملی و محلی ۶- تجدید نظر در تعداد نمایندگان فارس ۷- اعطای مبلغ کافی برای اصلاح امور فرهنگی، بهداشت و طرق و شوارع ۸- تجدید نظر در قوانین مضر و متناقض که منافی قانون اساسی است و فراهم نمودن وسایل رفاه عامه ۹- اتصال راه آهن مرکز به شیراز و بندر بوشهر و نیز آسفالت جاده‌ها.
[۲۹] نصیری طیبی، منصور، نهضت جنوب، ص۴۴، تهران، شیرازه، ۱۳۸۱، چاپ اول.

اما قوام به خواسته‌های آن‌ها توجهی نکرد و این امر برادران قشقایی را به خشم آورد و یک گروه به سرکردگی محمدحسین قشقای و همکاری عده‌ایی از سران بویر احمد به کازرون حمله کرده و توانستند تعداد زیادی اسلحه و مهمات بدست آورند.
[۳۰] نصیری طیبی، منصور، نهضت جنوب، ص۴۶ – ۵۲، تهران، شیرازه، ۱۳۸۱، چاپ اول.
در نتیجه قوام مجبور شد، در روز سوم مهر ۱۳۲۵ یک هیاتی مرکب از اعزاز نیک پی، میرزا علی هیات، سردار فاخر هیات و دیگر افراد را برای مذاکره با ایل قشقایی بفرستد
[۳۱] نیک‌پی، اعزاز، تقدیر یا تدبیر، ص۱۲۱، بی‌جا، ابن‌سینا، ۱۳۴۷، چاپ اول.
که پس از ورود هیات اعزامی‌ به شیراز و استقرار آن‌ها در مقر استانداری فارس مذاکرات آغاز شد و آن‌ها فقط چند مورد از خواسته‌های قشقایی‌ها را پذیرفتند، و در نهایت امور ژاندارمری فارس را به محمد‌حسین صولت واگذار کردند.
[۳۲] نصیری طیبی، منصور، نهضت جنوب، ص۵۱، تهران، شیرازه، ۱۳۸۱، چاپ اول.

اما شاه به این مساله هم توجه داشت که مسلح شدن عشایر به سلاح‌های سنگین می‌تواند خطر و تهدیدی جدی برای او باشد در نتیجه از سرلشکر زاهدی خواست که این مساله را حل کند سرلشکر زاهدی سعی کرد سران قشقایی را متقاعد سازد تا سلاح‌های بدست آمده از این درگیری‌ها را تحویل بدهند و سر لشکر افشار نیز مذاکراتی با محمدحسین داشت در نتیجه قرار شد سلاح‌های سنگین را تحویل بدهند.
[۳۳] نصیری طیبی، منصور، نهضت جنوب، ص۸۱ – ۹۲، تهران، شیرازه، ۱۳۸۱، چاپ اول.



باید از اینجا آغاز کرد که استانداران که در واقع ماموران مستقیم اسدالله علم بودند ضمن تلاش جهت حمایت از نامزدهای مورد تایید شاه وظیفه داشتند از برگزیده شدن افراد مخالف شاه و دربار جلوگیری کنند. در نتیجه کار برای محمدحسین بسیار سخت شد.
[۳۴] شاهدی، مظفر، مردی برای تمام فصول اسد الله علم و سلطنت محمد رضا پهلوی، ص۲۶۴، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۷۹، چاپ اول.
اما محمدحسین که در شیراز انتخابات را باخته بود تلاش کرد تا از شهرستان آباده به مجلس راه یابد و موفق هم شد.
[۳۵] نصیری طیبی، منصور، نهضت جنوب، ص۱۹، تهران، شیرازه، ۱۳۸۱، چاپ اول.
و در نهایت ایشان توانست در دوره‌های چهاردهم، پانزدهم و هفدهم به عنوان نماینده مجلس انتخاب شود.
[۳۶] تفرشی، مجید و طاهری، محمود، گزارشهای محرمانه شهربانی، ج۲، ص۱۲۶، تهران، سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۷۱، چاپ اول.



هر چند در سال ۱۳۴۲ زمانی که محمدحسین از اروپا به ایران آمد به اتهام همکاری با سران عشایر در شورش فارس دستگیر و به دو سال حبس محکوم شد. او پس از آزادی با کناره‌گیری از فعالیت‌های سیاسی به تاسیس یک شرکت پیمانکاری و فعالیت‌های اقتصادی پرداخت و در سال‌های بعد خاطرات خود را در کتابی با عنوان یادمانده‌ها چاپ کرد.
[۳۷] کیانی، منوچهر، پرچمدار حماسۀ جنوب صولت الدوله قشقایی، ص۶۹۱.



ایشان در سال ۱۳۵۸ به سبب تصادفی که برای همسرش رخ داده بود به ناچار ایران را به مقصد انگلیس ترک کرد و پس از سال‌ها دوری از وطن در سال ۱۳۷۱ به ایران بازگشت و در کناره‌های خزر آرام گرفت.
[۳۸] قشقایی، محمد حسین، یادمانده‌ها، ص۱۳۵، تهران، فیروزان، ۱۳۸۵، چاپ اول



۱. درداری فولادی، نوروز، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایل بزرگ قشقایی، ص۶۹۱، شیراز، انتشارات قشقایی، ۱۳۸۸، چاپ اول.
۲. قشقایی، محمد حسین، یادمانده‌ها، ص۵، تهران، فیروزان، ۱۳۸۵، چاپ اول.
۳. قشقایی، محمد حسین، یادمانده‌ها، ص۶، تهران، فیروزان، ۱۳۸۵، چاپ اول.
۴. کیانی، منوچهر، پرچمدار حماسۀ جنوب صولت الدوله قشقایی، ص۵، شیراز، کیان، ۱۳۸۵، چاپ دوم.
۵. کیانی، منوچهر، پرچمدار حماسۀ جنوب صولت الدوله قشقایی، ص۵، شیراز، کیان، ۱۳۸۵، چاپ دوم.
۶. قشقایی، محمد حسین، یادمانده‌ها، ص۵، تهران، فیروزان، ۱۳۸۵، چاپ اول.
۷. امینی، علی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، رجال عصر پهلوی ۲، ج۲، ص۵۱۴، به روایت اسناد ساواک، تهران، ۱۳۷۹.
۸. روزلت، گرمیت، کودتا در کودتا، ص۶۹، ترجمه دکتر علی اسلامی، جاما، ۱۳۵۹، چاپ سوم.
۹. امینی، علی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، رجال عصر پهلوی ۲، ج۲، ص۵۱۵ – ۵۱۶، به روایت اسناد ساواک، تهران، ۱۳۷۹.
۱۰. نصیری طیبی، منصور، نهضت جنوب، ص۶، تهران، شیرازه، ۱۳۸۱، چاپ اول.
۱۱. قشقایی، محمد حسین، یادمانده‌ها، ص۹، تهران، فیروزان، ۱۳۸۵، چاپ اول.
۱۲. قشقایی، محمد حسین، یادمانده‌ها، ص۲۹، تهران، فیروزان، ۱۳۸۵، چاپ اول.
۱۳. درداری فولادی، نوروز، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایل بزرگ قشقایی، ص۶۹۱، شیراز، انتشارات قشقایی، ۱۳۸۸، چاپ اول.
۱۴. قشقایی، محمد حسین، یادمانده‌ها، ص۵۱ – ۵۳، تهران، فیروزان، ۱۳۸۵، چاپ اول.
۱۵. قشقایی، محمد حسین، یادمانده‌ها، ص۱۶، تهران، فیروزان، ۱۳۸۵، چاپ اول.
۱۶. روزلت، گرمیت، کودتا در کودتا، ص۹۶ – ۷۱، ترجمه دکتر علی اسلامی، جاما، ۱۳۵۹، چاپ سوم.
۱۷. قشقایی، محمد حسین، یادمانده‌ها، ص۱۰، تهران، فیروزان، ۱۳۸۵، چاپ اول.
۱۸. نصیری طیبی، منصور، نهضت جنوب، ص۶ – ۷، تهران، شیرازه، ۱۳۸۱، چاپ اول.
۱۹. نصیری طیبی، منصور، نهضت جنوب، ص۱۶، تهران، شیرازه، ۱۳۸۱، چاپ اول.
۲۰. قشقایی، محمد حسین، یادمانده‌ها، ص۱۰، تهران، فیروزان، ۱۳۸۵، چاپ اول.
۲۱. قشقایی، محمد حسین، یادمانده‌ها، ص۲۰، تهران، فیروزان، ۱۳۸۵، چاپ اول.
۲۲. سفری، محمد علی، قلم و سیاست، ص۶۲۳، بی‌جا، نشر نامک، ۱۳۷۱، چاپ اول.
۲۳. قشقایی، محمد حسین، یادمانده‌ها، ص۱۰۳ – ۱۰۷، تهران، فیروزان، ۱۳۸۵، چاپ اول.
۲۴. قشقایی، محمد ناصر، سال‌های بحران خاطرات روزانه، ص۴۰۷، تهران، رسا، ۱۳۷۱، چاپ سوم.
۲۵. قشقایی، محمد حسین، یادمانده‌ها، ص۱۰۵ – ۱۰۷، تهران، فیروزان، ۱۳۸۵، چاپ اول.
۲۶. فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج۱، ص۵۰۵، تهران، اطلاعات، ۱۳۷۳، چاپ ششم.
۲۷. نصیری طیبی، منصور، نهضت جنوب، ص۵، تهران، شیرازه، ۱۳۸۱، چاپ اول.
۲۸. فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج۲، ص۵۰، تهران، اطلاعات، ۱۳۷۰، چاپ سوم.
۲۹. نصیری طیبی، منصور، نهضت جنوب، ص۴۴، تهران، شیرازه، ۱۳۸۱، چاپ اول.
۳۰. نصیری طیبی، منصور، نهضت جنوب، ص۴۶ – ۵۲، تهران، شیرازه، ۱۳۸۱، چاپ اول.
۳۱. نیک‌پی، اعزاز، تقدیر یا تدبیر، ص۱۲۱، بی‌جا، ابن‌سینا، ۱۳۴۷، چاپ اول.
۳۲. نصیری طیبی، منصور، نهضت جنوب، ص۵۱، تهران، شیرازه، ۱۳۸۱، چاپ اول.
۳۳. نصیری طیبی، منصور، نهضت جنوب، ص۸۱ – ۹۲، تهران، شیرازه، ۱۳۸۱، چاپ اول.
۳۴. شاهدی، مظفر، مردی برای تمام فصول اسد الله علم و سلطنت محمد رضا پهلوی، ص۲۶۴، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۷۹، چاپ اول.
۳۵. نصیری طیبی، منصور، نهضت جنوب، ص۱۹، تهران، شیرازه، ۱۳۸۱، چاپ اول.
۳۶. تفرشی، مجید و طاهری، محمود، گزارشهای محرمانه شهربانی، ج۲، ص۱۲۶، تهران، سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۷۱، چاپ اول.
۳۷. کیانی، منوچهر، پرچمدار حماسۀ جنوب صولت الدوله قشقایی، ص۶۹۱.
۳۸. قشقایی، محمد حسین، یادمانده‌ها، ص۱۳۵، تهران، فیروزان، ۱۳۸۵، چاپ اول



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «محمد حسین صولت قشقایی» تاریخ بازیابی ۹۵/۰۳/۱۹.    






جعبه ابزار