محمد بن عبداللّه بن طاهر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
محمد بن عبدالله طاهر یکی از کسانی است که با
وساطت اباصلت احادیث زیادی از
امام رضا (علیهالسّلام) از وی نقل شده است.
محمد بن عبدالله طاهر در سال ۲۰۹ (ه. ق) به
دنیا آمد.
در کودکی و در زمان پدرش موفق شد
علوم مختلف را فرا گیرد از وی
احادیث زیادی از
امام رضا (علیهالسّلام) با
وساطت اباصلت هروی به جای مانده است.
محمد بن عبدالله بن طاهر قبل از رسیدن به
حکومت بغداد به مدت هفت سال و به
نیابت از طرف برادرش عبدالله بن طاهر
امارت طبرستان را بر عهده داشت.
انتصاب او انتخابش به حکومت بغداد که با خشنودی و خرسندی
متوکل همراه بود در سال ۲۳۷ (ه. ق) اتفاق افتاد و بعد از ورود به بغداد همواره از یاران و نزدیکان
خلیفه بود به طوری که در مجالس خصوصی وی نیز حضور مییافت.
مستعین خلیفه عباسی که پس از متوکل بر تخت نشسته بود قصد داشت بعد از
مرگ طاهر بن عبدالله، وی را روانه
خراسان نموده و امیر آن سرزمین نماید که با عذر محمد مواجه شد و چنین گفت که برادرم فرزندش برای جانشینی در نظر گرفته و دوست ندارد باعث اختلاف در خانواده گردد.
مستعین به سبب علاقهای که به شخصیت محمد بن عبدالله در وی حاصل شده بود، حکومت
مکه و
مدینه را نیز در اختیار او قرار داد.
یحیی بن عمر بن یحیی بن حسین بن زید بن علی بن حسین بن
علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) در
سامره بود و برای کاری نزد بعضی حکمرانان رفت و با او برخوردی ناپسندی صورت گرفت که موجبات ناراحتی وی شد، به همین دلیل وی به
کوفه رفت و مردم بر وی
اجتماع نمودند و در کوفه
قیام کرد و در زندانها را گشود و هر که را در آنها
زندانی بود
آزاد کرد و کارگزار کوفه را بیرون رانده کارش نیرو گرفت و پیروانش بسیار شدند، پس مستعین مردی از ترکها را فرستاد که باو کلکاتکین گفته میشد و محمد بن عبدالله بن طاهر نیز حسین بن اسماعیل، عمو زاده اش را گسیل داشت.
لشکر اعزامی موفق شد
شورش را شکست داده و شخص یحیی بن عمر را نیز به
قتل برساند.
چنین نقل شده است که مردم بغداد یحیی را دوست داشتند و یحیی بن عمر تنها مرد از
آل ابی طالب بوده که
محبوب مردم بغداد بوده است و این
محبت به اندازهای بوده که وقتی مردم بغداد سر یحیی را دیدند و چون در برابر نیروی دولت چارهای نداشتند لب به
انکار این واقعه گشودند. مردم میگفتند این سر، سر یحیی بن عمر نیست، یحیی کشته نشده است. مردم از شدت علاقهای که به یحیی داشتند قتل او را
تکذیب میکردند این تکذیب آن چنان دهان به دهان گشته بود که
کودکان کوچه فریاد میکشیدند. «ما قتل و ما فرو لکن دخل البر» کشته نشد، فرار هم نکرد، بلکه به
بیابان رفت.
هنگامی که سر یحیی بن عمر به بغداد رسید. رجال شهر دسته دسته به حضور محمد بن عبدالله آل طاهر بار مییافتند و او را در این پیروزی تبریک میگفتند. در میان آن گروه مردی از فرزندان
جعفر بن ابی طالب (علیهالسّلام) به محمد نزدیک شده گفت: ای امیر تو برای کشته شدن شخصی
جشن و
سرور برپا کردهای که اگر
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) زنده بود مردم بدان سبب وی را
تسلیت میدادند! محمد بن عبدالله بن طاهر لحظهای سر خود را فرو افکند، سپس از جا برخاست و مردم متفرق شدند.
محمد بن عبدالله بن طاهر پس از شنیدن این سخن بسیار برآشفت و به حرم خود رفته و
خواهر و
همسر و فرزندان خود را طلبید و گفت: «هر چه زودتر این شهر را ترک گوئید و بسوی
خراسان سفر کنید، زیرا سر یحیی بن عمر باین شهر آمده است.
تجربه شد که از این خاندان هر سری که به خانهای آورده شود
خداوند نعمت و
برکت را از آن
خانه و
خاندان سلب خواهد کرد.»
خاندان طاهر نیز بیدرنگ بغداد را به عزم خراسان ترک گفتند.
خلیفه مستعین به پاس خدمات فراوان محمد بن عبدالله بن طاهر برای حکومت مخصوصا پیروزی بر یحیی بن عمرو،
املاک وسیعی در
طبرستان را به وی بخشید
و این سرزمین را که شامل کلار و
چالوس بود به او اقطاع داد. عامل طبرستان از سوی محمد بن عبدالله بن طاهر امیر خراسان، سلیمان بن عبدالله بن طاهر بن عبدالله بود. سلیمان از جانب محمد بن عبدالله بن طاهر، برادر دبیر خود، جابر بن هارون را برای
حیازت آن سرزمین به طبرستان فرستاد. عامل طبرستان در این ایام، سلیمان بن عبدالله بن طاهر بن عبدالله بن طاهر خلیفه محمد بن طاهر بن عبدالله بن طاهر بود. محمد بن اوس البلخی، زمام کارهای سلیمان را بر دست گرفته بود، و فرزندان خود را به شهرهای طبرستان و
دیلم فرستاده بود و آنان به مردم
ستم روا داشتند، و رفتاری ناپسند داشتند. چون مردم علیه محمد بن اوس و پسرانش ابراز ناخشنودی نمودند، محمد ابن اوس وارد دیلم شد و با آن که با آنان
پیمان صلح بسته بود جمعی از مردم را به
اسارت گرفت و این امر مردم آن دیار را بیشتر برانگیخت. چون نایب محمد بن عبدالله بن طاهر، برای ضبط آن اقطاعها آمد، و خواست که آن مراتع و نیزارها و بیشهها را نیز، که راه کسب معیشت مردم بود به تصرف در آورد محمد و جعفر پسران رستم او را از آن کار بازداشتند و مردم را به
قیام فرا خواندند. مردم آن ناحیه نیز به یاریشان برخاستند.
شورش و
عصیان مردم بر علیه
دولت طاهریان، در حقیقت مخالفت با خلیفه بغداد نیز به حساب میآمد، به همین علت مردم منطقه رو به سوی علویان که از یک طرف مهمترین مخالفین حکومت بودند و از سویی دیگر در
زهد و
پارسایی مشهور و صاحب آوازه بودند، آوردند. به گونهای که مردم
حسن بن زید علوی را که بعدها به نام «
داعی کبیر» شهره گشت، آوردند. وی که در
ری مستقر بود، به
زعامت و
رهبری خود انتخاب نمودند. ورود حسن بن زید در
رمضان سال ۲۵۰ (ه. ق) صورت گرفت که با استقبال زیاد و گسترده مردم منطقه همراه شد.
وی که از یک سو با حمایت اسپهبدان جبال مواجه شده بود از سوی دیگر مردم منطقه به شدت از عمال طاهری
خشمگین و متنفر گشته بودند وی را یاری نمودند با این اوصاف به سرعت کارگزاران طاهریان و از جمله سلیمان به سرعت از تمام شهرها و لایات طبرستان بیرون رانده شدند.
ترکان که در این دوران خود را همه کاره
حکومت میدیدند به رقابت و درگیری درونی پرداختند و میان سرداران بزرگ آنان اختلاف شدیدی پدید آمد و حتی یکی از سرداران نزدیک به خلیفه مستعین را به
قتل رساندند و این منجر به شورش عمومی ترکان در شهر
سامره گشت. خلیفه به ناچار برای دوری از این
حوادث و به هماره جمعی دیگر از ترکان در سال ۲۵۱ (ه. ق) به
بغداد گریخت. ترکان که به وخامت اوضاع واقف گشته بودند گروهی را برای دل جویی خلیفه و دعوت بازگشت به سامره به آن شهر اعزام نمودند. اما مستعین با مخالفت اطرافیان مخصوصا محمد بن عبدالله بن طاهر با این درخواست آنان مخالفت ورزید.
ترکان که از عمل محمد بن طاهر به خشم آمده بودند بازگشتند و معتز را از
زندان بیرون آورده و با او به خلافت بیعت کردند. معتز راتبه و عطای دو ماهه مردم را پرداخت نمود. چون این خبر به گوش محمد بن عبدالله رسید کوشش نمود راههای ورود
آذوقه و خوار و بار به سامره را
مسدود نماید و همچنین بنا به دستور مستعین به تحکیم استحکامات نطامی بغداد پرداخت.
معتز نیز که خود را در چند قدمی خلافت میدید برادرش ابواحمد موفق را به جنگ با مستعین و محمد بن عبدالله فرستاد و او شهر بغداد را به
محاصره خویش در آورد. این محاصره نزدیک به یازده ماه به طول انجامید و در تمام این مدت محمد بن عبدالله به همراه خویشاوندانش تلاش فراوانی از خود به نمایش گذاشتند؛ اما طولانی شدن محاصره و
شکایت مردم و بازرگانان به همراه مکاتبات فراوانی که بین موفق و شخص محمد بن عبدالله صورت میپذیرفت موجب شد تا محمد بن عبدالله ابتدا پیشنهاد دهد که معتز به ولایت عهدی نائل شود؛ ولی پس از رد این پیشنهادش به معتز متمایل شده و با او
بیعت نماید. این چرخش ناگهانی محمد بن عبدالله از آن روی بود که مستعین دستور داده بود وی را به قتل برسانند «مستعین بغا و وصیف را گفته بود که محمد را بکشند، ولی آن دو از فرمان سر بر تافته بودند».
بالاخره در روز
عید فطر وصیف و بغا و محمد بن عبدالله با صحبتهای زیاد موفق به راضی کردن مستعین شدند که
تسلیم شده و خود را از خلافت خلع نماید البته با گرفتن هزینههای هنگفت سالانه.
بیعت محمد بن عبدالله با معتز سبب ناخشنودی و
خشم گروهی از مردم شد؛
مسعودی در کتاب
مروج الذهب شعری را در همین زمینه چنین نقل میکند: «ترکان یک
سال در اطراف ما بودند و
کفتار از سوراخ خود در نیامد و با ذلت و زبونی بماند و همین که نمودار شد فرومایگی
خیانت کار نیز معلوم شد که حق مستعین را رعایت نکرد و با حوادث زمانه بر ضد او همدست شد. فرومایگی و نابکاری و زبونی را با هم جمع کرد و نگاه داشت تا مایه ننگ خاندان طاهر باشد.».
عبیدالله بن عبدالله بن طاهر برادر محمد بن عبدالله بود و
عصا و
شمشیر و
جواهر خلافت را نزد معتز آورده
شاهک خادم نیز همراه وی بود. محمد بن عبدالله درباره شاهک به معتز نوشت: «کسی که
میراث پیمبر را برای تو میآورد شایسته است که مورد رعایت باشد.».
سرانجام او در سیزده
ذی الحجه سال ۲۵۳ (ه. ق) در سن چهل و چهار سالگی به
مرگ طبیعی در بغداد درگذشت. همزمان به مرگ وی
حادثه خسوفی در بغداد اتفاق افتاده است.
مرگ محمد بن عبدالله ضربهای سخت بر موقعیت خاندان طاهری وارد آورد که عبیدالله بن عبدالله برادرش آن را غیر قابل جبران میدانست.
بعد از مرگش و در مورد
نماز خواندن بر جنازه اش میان فرزندش طاهر و برادرش عبیدالله
نزاع درگرفت همچنین در مورد جانشینی اش هر چند اکثریت مردم خواهان طاهر بودند؛ اما چون خود محمد بن عبدالله برادرش را معیین نموده و
وصیت کرده بود معتز نیز تمامی مسئولیتهای وی را به عبیدالله بن عبدالله واگذار نمود.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «محمد بن عبدالله طاهر»، تاریخ بازیابی۹۵/۱/۲۹.