• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

قَتْل (مفردات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





قَتْل (به فتح قاف و سکون تاء) از واژگان قرآن کریم به معنای کشتن است. این واژه دارای مشتقاتی است که در آیات قرآن به کار رفته است؛ مانند: تَقْتيل (به فتح تاء و سکون قاف) به معنای مبالغه در كشتن است، گاهى در كثرت قتل و گاهى در كيفيت قتل، و قِتال (به کسر قاف) به معنای جنگیدن با همديگر و كشتن همديگر، مُقاتَله (به ضم میم و فتح تاء) به معنای جنگيدن با همديگر و كشتن همديگر، و اِقْتِتال‌ (به کسر الف و تاء و سکون قاف) به معنای مقاتله كردن است.

فهرست مندرجات

۱ - معنای قَتْل
۲ - کاربردها
       ۲.۱ - تقتيل
       ۲.۲ - قتال
       ۲.۳ - مقاتله
       ۲.۴ - اقتتال
       ۲.۵ - اسلام و جنگ دفاعی
              ۲.۵.۱ - بررسى آيات قرآن
       ۲.۶ - اسلام و جنگ ابتدائى
       ۲.۷ - جنگ‌هاى رسول خدا
              ۲.۷.۱ - جنگ بدر
              ۲.۷.۲ - جنگ احد و احزاب و حنين
              ۲.۷.۳ - بنى قينقاع‌
              ۲.۷.۴ - بنى نضير و بنى قريظه‌
              ۲.۷.۵ - بنى مصطلق‌
              ۲.۷.۶ - خيبر
              ۲.۷.۷ - فتح مكّه‌
              ۲.۷.۸ - طائف‌
              ۲.۷.۹ - مؤته و تبوك‌
              ۲.۷.۱۰ - نتيجه‌
       ۲.۸ - جهاد محبوب‌
۳ - پانویس
۴ - منبع


قَتْل کشتن است.
اصل قتل ازاله روح است از بدن، مثل مرگ، ليكن چون به كشنده اطلاق شود قتل گويند و باعتبار از بين رفتن حيات، موت نامند.


(فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ‌ داوُدُ جالُوتَ‌) (آنگاه به خواست خدا، آنها سپاه دشمن را به هزيمت وا داشتند؛ و «داوود» (نوجوان شجاعى كه در لشكر «طالوت» بود)، «جالوت» را كشت).
(فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ‌ قَتْلَ‌ أَخِيهِ‌) (نفس سركش، به تدريج او را به كشتن برادرش ترغيب كرد).
قتل گاهى به معنى لعن آيد چنانكه در مجمع و قاموس گفته، مثل‌: (قُتِلَ‌ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ‌) «لعن بر انسان چه بسيار کافر است».
شايد به معنى خبر باشد، مثل‌: (قُتِلَ‌ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ) «اصحاب كانال ملعون شدند».

۲.۱ - تقتيل

تَقْتيل مبالغه در كشتن است، گاهى در كثرت و گاهى در كيفيت قتل. در اقرب الموارد گويد: آن براى كثرت است «قتّل القوم اى قتل كثيرا منهم».
[۲۹] شرتونی، سعید، اقرب الموارد، ذیل واژه «قتل».

از مجمع روشن می‌شود كه مبالغه آن گاهى در كثرت و گاهى در كيفيت قتل است، مثلا در آيه‌ (يُقَتِّلُونَ‌ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ‌) براى كثرت است يعنى: «زياد می‌كشتند پسرانتان را و زنده می‌گذاشتند زنانتان را» ولى در آيه‌ (إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ‌ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا ...) (کیفر آنها كه با خدا و پيامبرش به جنگ برمى‌خيزند، و براى فساد در روى زمين تلاش مى‌كنند، و با تهديد اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله مى‌برند، فقط اين است كه اعدام شوند؛ يا به دار آويخته گردند) ظاهرا منظور شدت قتل است.

۲.۲ - قتال

قِتال به معنای جنگیدن با همديگر و كشتن همديگر است.
(حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ‌ يُقاتِلُوكُمْ‌ أَوْ يُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ‌) «سينه‌شان تنگ شد از اينكه با شما يا با قوم خويش بجنگند.
(يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى‌ الْقِتالِ‌) «اى پیامبر مؤمنان را به جنگ تشويق كن».

۲.۳ - مقاتله

مُقاتَله، گاهى به معنى لعنت آيد: (قاتَلَهُمُ‌ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ‌) «خدا لعنتشان كند كجا برمی‌گردند».
طبرسی ذيل آيه بعد از قبول اين معنى فرموده: ابن انباری گفته مقاتله از قتل است و چون از طرف خدا گفته شود مراد لعن است كه ملعون از جانب خدا به منزله مقتول هالك است.
راغب اصرار دارد كه آن را بين الاثنين گرداند و گويد: (کافر يا منافق) به وضعى رسيده كه به جنگ با خدا مباشرت كرده و هر كه با خدا مقاتله كند مقتول است. ليكن اين توجيه چندان دلچسب نيست.

۲.۴ - اقتتال

اِقْتِتال‌ به معنای مقاتله كردن است، «اقْتَتَلَ‌ القوم: تقاتلوا».
(فَوَجَدَ فِيها رَجُلَيْنِ‌ يَقْتَتِلانِ‌) «در آن شهر دو نفر يافت كه با هم می‌جنگيدند».

۲.۵ - اسلام و جنگ دفاعی

جنگ دو گونه است يكى جنگ تعرّضى و آن اين است كه قومى به فكر جنگ با ما نباشند و بخواهند در صلح و مسالمت زندگى كنند ولى ما به آنها حمله كنيم.
دوم جنگ دفاعى و آن اينكه گروهى بر ما حمله كنند و ما از خود دفاع كنيم و يا قومى پيمان‌شكنى كنند و يا در فكر حمله به بلاد اسلامی باشند و مسلمین بر آنها پيش‌دستى كنند.
در اينكه آيا در اسلام جنگ تعرّضى هست يا نه، به عبارت ديگر اگر مردمى غير مسلمان با مسلمانان جنگ نكنند و بخواهند با مسالمت زندگى كنند آيا مسلمين حق دارند براى اشاعه اسلام به بلاد آنها حمله كنند يا نه؟

۲.۵.۱ - بررسى آيات قرآن

لازم‌ است ابتدا آیات قرآن را بررسى كرده سپس به سنت و تاریخ برگرديم:
۱- (وَ قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ‌ يُقاتِلُونَكُمْ‌ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ‌) (و در راه خدا، با كسانى كه با شما مى‌جنگند، نبرد كنيد؛ و از حدّ تجاوز نكنيد، كه خدا متجاوزان را دوست ندارد) از اين آيه روشن ميشود كه جنگ در اسلام براى جهانگشائى نيست بلكه براى اشاعه دین است، به عبارت اخرى جنگ بايد در راه خدا و براى خدا باشد نه براى گرفتن خاك ديگران و توسعه ممالك. و نيز فقط با كسانى می‌شود جنگيد كه با ما می‌جنگند «الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ» و تجاوز به ديگران هر چند كفّار باشند جايز نيست‌ «وَ لا تَعْتَدُوا» يعنى: مطلقا تعدّى نكنيد، خواه قتال ابتدائى باشد و خواه کشتن اطفال و زنان باشد يا غير آن.
على هذا «الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ‌» شرط «قاتِلُوا» است، يعنى: اگر آنها به جنگ شما آمدند شما هم با آنها بجنگيد».
المنار در شرط بودن آن ترديد ندارد. ولى به قول بعضى، آن شرط نيست بلكه بيان مصداق است يعنى: «با مردان كه با شما می‌جنگند، بجنگيد نه با زنان و اطفال كه نمی‌جنگند». المیزان اين را مى‌پسندد، مجمع آن را به‌صورت قول نقل می‌كند.
ناگفته نماند: ظهور «الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ» در شرطيّت است مخصوصا با ملاحظه تعميم‌ «وَ لا تَعْتَدُوا».
بايد دانست: آيه ما نحن فيه، به قرينه آيات ما بعد قطعا درباره جهاد با مشرکین مكّه است ولى اختصاص به مشركين مكّه چنانكه مفهوم كلام بعضى از بزرگان است ظاهرا مورد ندارد، مشركين مکّه نبايد خصوصيتى داشته باشند، خاصّه راجع به آيه اول كه عموميت آن قابل انكار نيست لذا در مجمع فرموده: ... به قولى مأمور به قتال اهل مكّه شدند ولى حمل آيه بر عموم بهتر است مگر آنچه با دليل خارج شده است.
۲- در سوره انفال آیه ۶۰ فرموده: «براى مقابله با كفّار آنچه بتوانيد از نيرو و از اسبان آماده كنيد ...» و در آیه ۶۱ آمده‌: (وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ‌) يعنى: «اگر كفّار مايل به مسالمت شدند تو هم مايل باش و بر خدا توکل كن كه او شنوا و دانا است».
در اين آيه امر به مسالمت شده در صورتی‌كه كفّار بدان ميل كنند و صريح است در اينكه اگر كافران خواستار مسالمت باشند، نمی‌شود با آنها جنگيد آيات ما قبل، قابل انطباق به اهل کتاب است كه با رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) پيمان عدم تعرّض بسته و آن را مى‌شكستند.
۳- (الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدى‌ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‌ عَلَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ ...) از كليت‌ (فَمَنِ اعْتَدى‌ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ‌) نيز می‌شود مطلب مورد نظر را استفاده كرد كه اعتداء و حمله در صورت اعتداء طرف ديگر است.
۴- (لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ‌ يُقاتِلُوكُمْ‌ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ‌) (خدا شما را از نيكى كردن و رعايت عدالت نسبت به كسانى كه در امر دين با شما پيكار نكردند و از خانه و ديارتان بيرون نراندند نهى نمى‌كند؛ چرا كه خداوند عدالت‌پيشگان را دوست دارد) به حكم اين آيه كفّاری كه با ما درباره از بين بردن دين جنگ نكرده و از ديارمان بيرون ننموده‌اند، می‌توانند مورد احسان و عدالت ما واقع شوند، می‌توان فهميد كه لازم است با آنها به عدالت رفتار كرد، در اين صورت جنگ با آنها و حمله به آنها چطور خواهد بود؟ ايضا آیه ۹۲ و ۹۳ سوره نساء.
۵- آيات سوره توبه درباره جنگ با مشركين است و در اينكه مشركين متجاوز و معتدى بودند شكى نيست و آيات نيز به آن تصريح دارند، مثلا فرموده: (كَيْفَ وَ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لا يَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلًّا وَ لا ذِمَّةً ...) (در حالى كه اگر بر شما غالب شوند، نه رعايت خويشاوندى با شما را مى‌كنند، و نه پیمان را) و (أَ لا تُقاتِلُونَ‌ قَوْماً نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ ...) (آيا با گروهى‌كه پيمان‌هاى خود را شكستند، و تصميم به اخراج پيامبر گرفتند، پيكار نمى‌كنيد؟! در حالى كه نخستين بار، آنها پیکار با شما را آغاز كردند).
آيات سوره آل عمران درباره «جنگ احد» نازل شده كه لشكركشى از طرف كفار بود و آيات سوره انفال درباره جنگ معروف «بدر» است كه اعتداء و تجاوز مدت‌ها از طرف مشركين بود.
با ملاحظه اين آيات می‌توان به‌دست آورد كه قرآن نظرى به جنگ ابتدائى و تعرّضى ندارد بلكه متوجه دفاع است.

۲.۶ - اسلام و جنگ ابتدائى

آيات ديگرى هست كه درباره جنگ اطلاق دارند و شرطى در آنها ديده نمی‌شود و ظهور آنها در جنگ ابتدائى و تعرّضى است البته براى اشاعه اسلام و گسترش سبيل اللّه.
۱- (قاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ‌) (با كسانى از اهل كتاب كه نه به خدا، و نه به روز بازپسين ایمان دارند، و نه آنچه را خدا و پيامبرش تحريم كرده حرام مى‌شمرند، و نه آيين حق را مى‌پذيرند، پيكار كنيد تا زمانى كه با خضوع و تسليم، جزیه را به دست خود بپردازند) اين آيه كه درباره كفّار از اهل كتاب است به‌طور اطلاق می‌رساند كه بايد با آنها بجنگيد. تا وقتی كه با خضوع به دولت اسلامی، جزيه بدهند.
۲- (وَ قاتِلُوهُمْ‌ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ) (و با آنها پيكار كنيد، تا فتنه و بت پرستى و سلب آزادی برچيده شود، و دين و پرستش همه مخصوص خدا گردد) به قرينه آیه ۲۱ توبه می‌شود گفت مراد از «فَإِنِ انْتَهَوْا» ايمان آوردن است اين آيه تا از بين رفتن فتنه و برقرارى دين خدا، جهاد را واجب می‌كند.
۳- (وَ قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ‌) (و در راه خدا، پيكار كنيد؛ و بدانيد كه خداوند، شنوا و داناست) اين آيه نيز مطلق است ولى در آيات ما بعد جريان بنی اسرائیل مثل آمده كه به پيامبرشان گفتند: (وَ ما لَنا أَلَّا نُقاتِلَ‌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْنائِنا) (چگونه ممكن است در راه خدا پيكار نكنيم، در حالى كه از خانه‌ها و فرزندانمان رانده شده‌ايم، و شهرهاى ما بوسيله دشمن اشغال، و فرزندان ما اسیر شده‌اند) كه از آن دفاع و استرداد حق استفاده می‌شود.
۴- (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ وَ لْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ‌) (اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! نخست با كافرانى كه به شما نزديكترند، پيكار كنيد؛ و دشمن دورتر، شما را از دشمنان نزديك غافل نسازد. آنها بايد در شما شدّت و قدرت، احساس كنند؛ و بدانيد خداوند با پرهيزگاران است)مراد از «يَلُونَكُمْ» كفّارى است كه در اطراف مسلمين‌اند و ظهور آيه در آنست كه عموم مسلمانان جهان مأموراند با كفاری كه در اطراف آنها هستند (براى گسترش اسلام) بجنگند.
۵- (فَلْيُقاتِلْ‌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ وَ مَنْ‌ يُقاتِلْ‌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ‌ فَيُقْتَلْ‌ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً • وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ‌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها ...) (كسانى كه زندگى دنیا را به آخرت فروخته‌اند، بايد در راه خدا پيكار كنند. و هر كس كه در راه خدا پيكار كند، و كشته شود يا پيروز گردد، به زودى پاداش بزرگى به او خواهيم داد. چرا در راه خدا، و براى رهايى مردان و زنان و كودكانى كه به دست ستمگران تضعيف شده‌اند، پيكار نمى‌كنيد؟! همان افراد ستمديده‌اى كه‌مى‌گويند: «پروردگارا! ما را از اين شهر مکّه)، كه اهلش ستمگرند، بيرون ببر و رهايى ببخش...) آيه اول مطلق و شامل قتال ابتدائى است، آيه دوم بيان دو حكم است، جهاد در راه خدا و جهاد براى نجات مظلومان از چنگ ستمكاران.
اين آيات گرچه مطلق‌اند ولى لازم است با آياتی كه مقيداند يكجا حساب گردند، مثلا آيه‌ای‌كه می‌گويد: (وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها) آيا درباره اين آيات جارى نيست؟ با آنكه آيات ما قبل اين آيه قابل انطباق به اهل كتاب است و اگر كفّار گفتند: ما می‌خواهيم با مسلمانان در حال مسالمت زندگى كنيم، كارى با آنها نداشته باشيم آنها نيز با ما كارى نداشته باشند آيا بايد به اين آيه تمسك كرد يا به آياتی كه مبيّن مطلق قتال‌اند؟ و اللّه العالم و این مستلزم آن نيست كه كفّار پيوسته در کفر بمانند زيرا می‌شود باب رفت و آمد را با آنها باز كرد و با وسائل ديگرى نفوذ يافت و اسلام را گسترش داد.

۲.۷ - جنگ‌هاى رسول خدا

بررسى تاریخ نشان می‌دهد كه جنگ‌هاى رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) جنبه تدافعى داشته و تجاوز و پيمان شكنى ابتداء از جانب كفّار بوده است:

۲.۷.۱ - جنگ بدر

در جنگ بدر تجاوز از ناحيه مشركين بود. آنها دارائى مسلمانان را در مكّه مصادره می‌كردند، آنها را بانواع شکنجه می‌آزردند، خانه‌هايشان را می‌كوبيدند، از مهاجرتشان به مدینه ممانعت می‌كردند، كار را به جائى رساندند كه رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) به هجرت مجبور گرديد. بنا به تصريح تاريخ نظر آن حضرت قافله قریش بود و می‌خواست با گرفتن آن و مصادره اموال، قريش را وادار كند كه از ایذاء مسلمانان در مكّه خوددارى كنند و آنچه را كه از مسلمانان گرفته‌اند تلافى نمايد و تا آنها بواسطه ناامن بودن راه تجارتشان‌ در مضيقه واقع شده و راه بر اهل اسلام نبندند. چنانكه محققين گفته‌اند و از طرفى روشن نيست كه آن حضرت در صورت گرفتن كاروان قريش با آن اموال چه رفتار می‌كرد.
قريش براى نجات كاروان خويش از مكّه بيرون شدند، در راه دريافتند كه کاروان از حدود خطر گذشته است ولى دست از كار نكشيدند و حتى بعضى، بعضى را از جنگ بر حذر داشتند، بالاخره بر نگشته به جنگ آن حضرت آمدند و خورد شدند. روی‌هم رفته نمی‌شود؛ جنگ بدر را جنگ تعرّضى ناميد ولى آيات سوره انفال با صراحت تمام می‌رساند كه: خدا می‌خواسته چنين جريانى پيش آيد و موجب سر فرازى مسلمين و شكست كفّار باشد و خلاصه در «بدر» جنگ با كفّارى واقع شده كه پيوسته با مسلمانان در حال جنگ بوده‌اند نه در حال سلم.

۲.۷.۲ - جنگ احد و احزاب و حنين

حساب «جنگ احد» كاملا روشن است، كفّار به مدينه لشكر كشى كردند تا قتال «احد» پيش آمد.
همچنين جنگ احزاب (خندق) كه كفّار مكّه و اهل كتاب به مدينه حمله كردند.
ايضا جنگ حنین كه قبیله ثقیف و هوازن سر راه رسول خدا را در حنين گرفتند.

۲.۷.۳ - بنى قينقاع‌

رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) چون به مدينه هجرت فرموده با یهود بنی قینقاع كه در كنار مدينه ساكن بودند و شغل زرگرى داشتند، پيمان عدم تعرّض بستند، پس از جنگ بدر آنها پیمان خويش را ناديده گرفتند و بر مسلمانان حسد و طغيان كردند و با مشركان بر عليه مسلمين مكاتبه نمودند، تا از طرف رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) محاصره شده و از اطراف مدينه رانده شدند، بنا به تصريح ابن اثیر آنها به اذرعات شام رفتند و پس از مدّتى منقرض گشتند. (رجوع شود به تواريخ).

۲.۷.۴ - بنى نضير و بنى قريظه‌

يهود بنی نضیر و بنی قریظه هر دو در اطراف مدينه ساكن و مردمان مزاحم و ناقض العهد بودند و بر عليه مسلمانان فتنه انگيزى می‌كردند، رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) با هر دو گروه پيمان عدم تعرّض بسته بود ولى نقض عهد كردند و حتى بنى نضير قصد كشتن آن حضرت را داشتند و اگر وحی آسمانى نبود كارشان را كرده بودند، سرانجام رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) با اجلاء بنى نضير موافقت فرمود تا از مدينه رانده شدند و سعد بن معاذ كه داور رسول خدا و داور بنى قريضه بود بر قتل جنگجويان بنى قريظه رأى داد و با اجراى آن حكم شرّشان دفع گرديد.

۲.۷.۵ - بنى مصطلق‌

بنی مصطلق مردمى بودند كه به قيادت رهبرشان حرث بن ابی ضرار تدارك جنگ ديده و قصد حمله به مدينه را داشتند رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) به ديارشان لشكر كشيد و مغلوبشان كرد.

۲.۷.۶ - خيبر

علت حمله بر خیبر آن بود كه قومى از بنى نضير پس از رانده شدن از مدينه در خيبر مسكن گزيدند و يهود خيبر را بر خود خاضع و مطيع نمودند آنگاه شروع به فتنه انگيزى بر عليه مسلمانان كردند و همان‌ها بودند كه جنگ خندق را تدارك ديدند و بنى قريضه و قريش و غطفان را به جنگ با مدينه برانگيختند.
تا آن حضرت بر خيبر لشكر كشيد و قلعه‌هاى بنى نضير را كه ناعم، قموص و غيره بودند فتح كرد و مردم دو قلعه وطيح و سلالم كه امان خواستند به آنها امان داد، چنانكه ابن هشام و ابن اثير و ديگران گفته‌اند.

۲.۷.۷ - فتح مكّه‌

در اينكه رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) به مكّه حمله كرد شكّى نيست و نيز در اينكه مكه موطن اصلى آن حضرت و مهاجران بود و به زور از آن بيرون رانده شده بودند، گفتگوئى نيست، باز بايد ديد علت حمله به مكّه چه بود گرچه پس از فتح آن با مهربانترين وجهى با آنها رفتار كرد و آن غائله را بدون خون‌ريزى پايان داد.
رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) در سال ششم‌ هجرت ماه ذیقعدة به قصد عمل «عمره» به مكه تشريف برد، هفتصد نفر يا هزار و چهارصد نفر از اصحابش با او بودند، قريش از ورود آن حضرت مانع شدند، پس از مذاكرات بسيار در حدیبیّه نزديكى مكه معظّمه صلحى كه متضمّن عدم تعرّض به مدت ده سال بود ميان آن حضرت و مشركان منعقد گرديد، حضرت با يارانش در همانجا از احرام خارج شده و قربانی كردند و از همانجا به مدينه برگشتند كه در سال آينده به مكه براى عمل «عمره» بازگردند.
و در عهدنامه مقرّر بود: هر قومى كه به پيمان آن حضرت يا قريش داخل شوند مختاراند، قبیله خزاعه به پيمان آن حضرت و قبیله بنوبکر به پيمان قريش وارد شدند، بعد از اين پيمان، بنى‌بكر به قبيله خزاعه كه هم پيمان رسول خدا بودند لشكر كشيدند و جمعى از قريش آنها را در تهيه وسائل جنگ يارى كردند حتى به‌طور ناشناس جزء لشكريان بنى‌بكر شده و با خزاعه در كنار آبشان كه «وتیر» نام داشت جنگيدند و حتى احترام حرم مكّه را هم مراعات نكردند، به‌دنبال اين نقض عهد كه بنى بكر و قريش مرتكب شدند عمرو بن سالم خزاعی به مدينه آمد، رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) در مسجد در ميان مردم نشسته بود كه عمرو وارد شد و اشعارى خواند و آن حضرت را از پيمان شكنى بنى بكر و قريش مطّلع كرد، پس از وى بدیل بن ورقاء با جمعى از خزاعه وارد مدينه شده و آن حضرت را از تجاوز بنى بكر و قريش خبر دادند.
اين ماجرا و پيمان شكنى سبب حمله به مكّه معظّمه بود و آن محيط مقدس بى‌آنكه خون‌ريزى بوجود آيد فتح گرديد و اگر آنها پيمان شكنى نكرده و بر خزاعه نتاخته بودند رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) پيمان خويش را حتما محترم مى‌شمرد، وانگهى اهل مکه همواره در پى فرصت بودند كه به مدينه تاخته و اسلام را ريشه‌كن كنند، اگر در حالت اهل مكّه دقّت كنيم خواهيم ديد آنها هيچ وقت راضى نبودند با مسلمانان همزيستى مسالمت آميز داشته باشند و در صورت فراهم شدن فرصت اگر هزار پيمان هم داشتند ناديده گرفته و بيرحمانه به مسلمين می‌تاختند چنانكه خداوند فرموده: (كَيْفَ وَ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لا يَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلًّا وَ لا ذِمَّةً يُرْضُونَكُمْ بِأَفْواهِهِمْ وَ تَأْبى‌ قُلُوبُهُمْ‌) (در حالى كه اگر بر شما غالب شوند، نه رعايت خويشاوندى با شما را مى‌كنند، و نه پيمان را؟! شما را با زبان خود خشنود مى‌كنند، ولى دل‌هايشان ابا دارد).

۲.۷.۸ - طائف‌

علت لشكركشى به طائف آن بود كه چون قبیله ثقیف و هوازن در «حنين» بر مسلمانان حمله كردند، فراريان ثقيف و ديگر همدستان آنها وارد طائف شده و دروازه‌هاى شهرشان را بسته و در آن متحصّن شدند رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) در تعقيب آنها بر طائف لشكر كشيد و با آنها جنگيد.

۲.۷.۹ - مؤته و تبوك‌

مؤته دهى بود از اراضى بلقاء از شام كه در كنار آن جنگ معروف مؤته با روميان اتفاق افتاد، در سیره حلبیّه گويد: علت اين لشكركشى و جنگ آن بود كه رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) نامه‌اى به هرقل، زعيم روم نوشت، حرث بن عمیر ازدی نماينده آن حضرت مأمور شد نامه را پيش هرقل ببرد، شرحبيل بن عمرو غسّانى كه از امراء قیصر در شام بود او را گرفت و گفت: قصد كجا را دارى؟ شايد از نمايندگان محمدى؟ گفت: آرى. شرحبيل او را گردن زد، اين خبر به آن حضرت رسيد و كار به اشكال كشيد و اين سبب لشكركشى به آن محل شد.
نگارنده گويد: ظاهر آنست كه اين لشكركشى براى سركوبى شرحبيل و اتباع او بود و چون آن‌وقت هرقل از جنگ با ايرانيان بر می‌گشت مسلمانان با آنها درگير شدند در تاريخ آمده لشكريان اسلام كه سه هزار نفر بودند چون به شام رسيدند، اطلاع يافتند كه هرقل با صد هزار نفر در آنجاست و قبايلى از عرب به يارى وى شتافته‌اند. مسلمانان به مشاوره نشستند كه آيا به مدينه نوشته و نيروى امدادى بخواهند يا مثلا دستور عقب‌نشينى از جانب‌ آن حضرت صادر شود بالاخره در مؤته جنگ اتفاق افتاد و به عقب‌نشينى مسلمانان منجر شد.
لشكركشى به تبوک در سال نهم هجرت براى آن بود كه به رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) خبر رسيد سپاه روم به قصد مدينه بيرون شده و پيشقراولانشان به بلقاء وارد شده‌اند آن حضرت براى جلوگيرى از آنها به تبوك لشكر كشيد.

۲.۷.۱۰ - نتيجه‌

مشكل است در غزوات و سراياى رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) محلى يافت كه جنگ تعرّضى باشد بلكه نوعا اسباب لشكركشى را دشمنان دين فراهم می‌آوردند، از طرف ديگر: ظاهرا آياتی‌كه مطلق‌اند با آيات مقيّد بايد رويهم حساب شوند، ولى در عين حال اسلام بايد براى ترويج و هدایت مردم راه داشته باشد. به صراحت قرآن و ضرورت دين رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) براى همه جهانيان مبعوث شده است‌، (وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ‌) (ما تو را جز براى رحمت جهانيان نفرستاديم)و (وَ ما هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ‌) (در حالى كه اين قرآن جز تذکر و مايه بیداری براى جهانيان نيست) و (وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ‌) (واين قرآن بر من وحی شده، تا شما و تمام كسانى را كه اين قرآن به آنها مى‌رسد، با آن بیم دهم) در اينصورت اگر بگوئيم: در صورت طلب صلح از جانب كفّار بايد با آنها كارى نداشته و دين خدا را تبليغ نكنيم اين منافى عموميّت رسالت خواهد بود.
با در نظر گرفتن نامه‌هاى رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) كه به پادشاهان ایران و مصر و غيره نوشت و آنها را به اسلام دعوت كرد و به یمن و بحرین و جاهاى ديگر نماينده فرستاد و تبليغ دين كرد و با در نظر گرفتن اينكه بايد با یهود و نصاری جنگيد تا جزيه قبول كرده و به حمايت اسلام در آيند و با مسلمانان رفت و آمد داشته و ارتباط پيدا كنند تا راه براى تبليغ اسلام باز باشد و با در نظر گرفتن روایات كه در جنگ بايد ابتداء كفّار را به اسلام دعوت كرد و در صورت نپذيرفتن با آنها جنگ نمود.
از همه اينها روشن می‌شود كه حكم جهاد داراى دو مرحله است، اول اينكه لازم است با هر طريق كه‌ بوده باشد ميان كفّار راه باز كرد با ارسال نماينده، نامه‌ها، دعوت به دين با پول دادن و غيره كه امكان دارد و اگر با هيچ يك از طرق امكان، راه يافتن به هدايت و تبليغ دين ممكن نشد در مرحله دوم بايد با آنها جنگيد تا راه خدا را در ميانشان باز كرد و بين عقلا و شرعا هيچ مانعى ندارد، چرا نبايد مردم را با زور به سعادت دنيا و آخرت وادار كرد؟ و چه اشكالى دارد كه با زور داروى شفا بخش را به مريض بخورانيم تا شفا يابد؟
در کافی در ضمن حديث مفصّلى از امام صادق (علیه‌السّلام) روايت شده كه فرمود: «شمشيرهاى آخته سه تا است يكى بر مشركان عرب كه خدا فرموده: (فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تابُوا (يعنى آمنوا) وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ‌) (مشركان را هر جا يافتيد به قتل برسانيد؛ و آنها را اسیر سازيد؛ و محاصره كنيد؛ و در هر كمينگاه، بر سر راه آنها بنشينيد. ولى اگر توبه كنند، و نماز را برپا دارند، و زکات را بپردازند، آنها را رها سازيد؛ زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است) از اينان جز قتل يا دخول با سلام پذيرفته نيست ... شمشیر ديگر بر اهل ذمّه است ... (قاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ‌) ...»(با كسانى از اهل كتاب كه نه به خدا، و نه به روز بازپسين ايمان دارند، و نه آنچه را خدا و پيامبرش تحريم كرده حرام مى‌شمرند، و نه آيين حق را مى‌پذيرند، پيكار كنيد تا زمانى كه با خضوع و تسليم، جزیه را به دست خود بپردازند) شمشير سوم بر مشركين عجم است يعنى ترك، ديلم، خزر (كه آن‌وقت مسلمان نبودند) خدا در اول سوره‌ای‌ كه در آن‌ (الَّذِينَ كَفَرُوا) گفته حالشان را حكايت كرده بعد فرموده: (فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها ...) ».(گردنهايشان را بزنيد، تا آنها را از پا در آوريد؛ در اين هنگام اسيران را محكم ببنديد؛ سپس يا منّت گذاريد و آزادشان كنيد يا در برابر آزادى از آنان فدیه [غرامت‌] بگيريد؛ و آزادشان كنيد؛ و اين وضع را ادامه دهيد تا جنگ بار سنگين خود را بر زمين نهد...)
اين حكم داراى دنباله ايست كه بايد در كتب فقه دنبال شود.
از قرآن مجيد روشن می‌شود: كه پيامبران گذشته در صورت فراهم شدن وسائل با دشمنان دين و بشريت جنگ كرده‌اند چنانكه فرموده: (وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍ‌ قاتَلَ‌ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ‌) (چه بسيار پيامبرانى كه مردان الهى فراوانى به همراه آنان جنگ كردند. آنها هيچ گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان مى‌رسيد، سستى نكردند و ناتوان نشدند و تن به تسليم ندادند...) و آنگاه كه موسی (علیه‌السّلام‌) به قوم خويش گفت: (يا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ) (اى قوم من! به سرزمين مقدّسى كه خداوند براى شما معين كرده، وارد شويد) مرادش جنگ بود زيرا در جواب گفتند: ... (فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ‌ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ‌) (تو و پروردگارت برويد و با آنان بجنگيد، ما همين جا نشسته‌ايم) يا آن‌وقت كه پس از در گذشت موسى بنی اسرائیل به پيامبرشان گفتند: (ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ‌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ‌) (زمامدار و فرماندهى براى ما برگزين، تا زير فرمان او در راه خدا پيكار كنيم) كه از آن دفاع و استرداد حق استفاده می‌شود.ولى از آيات بعدى روشن می‌شود كه جنگ تعرّضى نبوده است و نيز لشكركشى سلیمان (علیه‌السّلام) به مملكت سباء كه در نامه خويش نوشت: (أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَ أْتُونِي مُسْلِمِينَ‌) (نسبت به من برترى جويى نكنيد، و به سوى من آييد در حالى كه تسليم حق هستيد)و آنگاه كه به نماينده ملكه فرمود: (ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّةً وَ هُمْ صاغِرُونَ‌) (به سوى آنان باز گرد و اعلام كن با لشكريانى به سراغ آنان مى‌آييم كه قدرت مقابله با آن را نداشته باشند؛ و آنان را از آن سرزمين با ذلّت و حقارت بيرون مى‌رانيم)ولى آيه اول روشن می‌كند كه آنها را ابتدا به اسلام دعوت كرده است.

۲.۸ - جهاد محبوب‌

هيچ قیام حق در جهان بدون كشت و كشتار پيش نرفته و پيروز نشده است مسالمت آن قدرت را ندارد كه دست مخالفان آزادى و بشريّت را كوتاه كند بايد زور و جنگ وارد ميدان شود (وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ‌) (و اگر خداوند، بعضى از مردم را بوسيله بعضى ديگر دفع نمى‌كرد، زمين را فساد فرا مى‌گرفت).
سرنوشت قيام‌هاى حق خواهانه در ميدان‌هاى جنگ تعيين شده است. قيام كنندگان تا دست به اسلحه نبرده‌اند پيروز نشده‌اند، شكست اخير اسرائیل، آزادى الجزایر، آزادى امريكا، انقلاب فرانسه، آزادى كوبا، استقلال ويتنام و غيره و غيره همه با شمشير و جنگ صورت گرفته است.
اينكه مسيحى‌ها می‌گويند: اسلام با شمشير پيشرفت و بزور بر مردم تحميل شد خيال خامى است بيشتر استناد آنها به رسالت چند ساله يا چند ماهه عیسی (علیه‌السّلام) است ولى آن حضرت مجالى براى جنگ نيافته است ولى پس از وى ديديم مسیحیّت صلح‌جو براى پيش بردن اهداف خود به نام اصلاحجوئى چه خونريزى‌ها به‌راه انداخت، جنگ‌های صلیبی و غيره را به نظر آوريد و به ريش اين هوچيگران بخنديد.
مهم اين است كه هدف قيام كننده حق و براى آزادى توده رنج‌ديده و براى احياء راه خدا باشد اگر جنگ‌هاى اسلامى تعرّضى هم باشد اصلا مانعى ندارد جنگى است كه صلح و سعادت نتيجه آنست‌، وَ السَّلامُ عَلى‌ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‌.


۱. قرشی بنابی، علی اکبر، قاموس قرآن، ج۵، ص۲۳۱.    
۲. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۶۵۵.    
۳. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت الحسینی، ج۵، ص۴۵۲.    
۴. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۶۵۵.    
۵. بقره/سوره۲، آیه۲۵۱.    
۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۱.    
۷. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۲، ص۲۸۳.    
۸. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۲، ص۴۳۰.    
۹. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۲، ص۶۲۰.    
۱۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۳، ص۹۵.    
۱۱. مائده/سوره۵، آیه۳۰.    
۱۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۱۲.    
۱۳. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۵، ص۳۰۵-۳۰۶.    
۱۴. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۵، ص۴۹۸.    
۱۵. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۳، ص۲۸۵.    
۱۶. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۷، ص۶.    
۱۷. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت الحسینی، ج۵، ص۴۵۰.    
۱۸. فیروزآبادی، قاموس المحیط، ج۴، ص۳۶.    
۱۹. عبس/سوره۸۰، آیه۱۷.    
۲۰. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۲۰، ص۲۰۶.    
۲۱. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۲۰، ص۳۳۶.    
۲۲. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱۰، ص۶۶۵.    
۲۳. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۶، ص۳۰۵.    
۲۴. بروج/سوره۸۵، آیه۴.    
۲۵. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۲۰، ص۲۵۱.    
۲۶. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۲۰، ص۴۱۶.    
۲۷. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱۰، ص۷۰۹.    
۲۸. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۶، ص۴۲۱.    
۲۹. شرتونی، سعید، اقرب الموارد، ذیل واژه «قتل».
۳۰. اعراف/سوره۷، آیه۱۴۱.    
۳۱. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۸، ص۲۳۵.    
۳۲. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۸، ص۳۰۲.    
۳۳. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۴، ص۷۲۸.    
۳۴. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۰، ص۴۰.    
۳۵. مائده/سوره۵، آیه۳۳.    
۳۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۱۳.    
۳۷. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۵، ص۳۲۷.    
۳۸. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۵، ص۵۳۴.    
۳۹. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۳، ص۲۹۱.    
۴۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۷، ص۱۸.    
۴۱. نساء/سوره۴، آیه۹۰.    
۴۲. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۵، ص۳۶.    
۴۳. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۵، ص۵۴.    
۴۴. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۳، ص۱۳۵.    
۴۵. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۵، ص۲۸۵.    
۴۶. انفال/سوره۸، آیه۶۵.    
۴۷. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۹، ص۱۲۲.    
۴۸. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۹، ص۱۶۱.    
۴۹. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۴، ص۸۵۶.    
۵۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۰، ص۲۵۷.    
۵۱. توبه/سوره۹، آیه۳۰.    
۵۲. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۵، ص۳۷.    
۵۳. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۱، ص۷۱.    
۵۴. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۹، ص۲۴۴.    
۵۵. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۹، ص۳۲۵.    
۵۶. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۶۵۶.    
۵۷. قصص/سوره۲۸، آیه۱۵.    
۵۸. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۱۶، ص۱۷.    
۵۹. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۲۲.    
۶۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۳۸۱.    
۶۱. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۱۷۰.    
۶۲. بقره/سوره۲، آیه۱۹۰.    
۶۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۹.    
۶۴. رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، ج۲، ص۱۶۸.    
۶۵. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۲، ص۶۰.    
۶۶. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۲، ص۸۷.    
۶۷. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۲، ص۵۱۰.    
۶۸. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲، ص۲۳۰.    
۶۹. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۲، ص۵۱۰.    
۷۰. انفال/سوره۸، آیه۶۰.    
۷۱. انفال/سوره۸، آیه۶۱.    
۷۲. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۹، ص۱۱۷.    
۷۳. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۹، ص۱۵۴.    
۷۴. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۴، ص۸۵۲.    
۷۵. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۰، ص۲۴۹.    
۷۶. بقره/سوره۲، آیه۱۹۴.    
۷۷. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۲، ص۶۳.    
۷۸. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۲، ص۹۲.    
۷۹. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۲، ص۵۱۴.    
۸۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲، ص۲۳۷.    
۸۱. ممتحنه/سوره۶۰، آیه۸.    
۸۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۵۰.    
۸۳. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۱۹، ص۲۳۴.    
۸۴. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۹، ص۳۹۹.    
۸۵. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۹، ص۴۰۸.    
۸۶. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۴، ص۳۶۹.    
۸۷. نساء/سوره۴، آیه۹۲-۹۳.    
۸۸. توبه/سوره۹، آیه۸.    
۸۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۸۸.    
۹۰. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۹، ص۱۵۷.    
۹۱. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۹، ص۲۰۹.    
۹۲. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۵، ص۱۵.    
۹۳. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۱، ص۲۵-۲۶.    
۹۴. توبه/سوره۹، آیه۱۳.    
۹۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۸۸.    
۹۶. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۹، ص۱۵۹.    
۹۷. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۹، ص۲۱۲.    
۹۸. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۵، ص۱۸.    
۹۹. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۱، ص۳۲.    
۱۰۰. توبه/سوره۹، آیه۲۹.    
۱۰۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۹۱.    
۱۰۲. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۹، ص۲۳۷.    
۱۰۳. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۹، ص۳۱۵.    
۱۰۴. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۵، ص۳۴.    
۱۰۵. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۱، ص۶۶.    
۱۰۶. انفال/سوره۸، آیه۳۹.    
۱۰۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۸۱.    
۱۰۸. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۹، ص۷۵.    
۱۰۹. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۹، ص۸۹.    
۱۱۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۲، ص۵۱۳.    
۱۱۱. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۰، ص۲۱۸.    
۱۱۲. توبه/سوره۹، آیه۲۱.    
۱۱۳. بقره/سوره۲، آیه۲۴۴.    
۱۱۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۹.    
۱۱۵. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۲، ص۲۸۳.    
۱۱۶. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۲، ص۴۳۱.    
۱۱۷. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۲، ص۶۰۶.    
۱۱۸. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۳، ص۷۱.    
۱۱۹. بقره/سوره۲، آیه۲۴۶    
۱۲۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۴۶.    
۱۲۱. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۲، ص۲۸۵.    
۱۲۲. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۲، ص۴۳۳.    
۱۲۳. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۲، ص۶۱۱.    
۱۲۴. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۳، ص۷۷.    
۱۲۵. توبه/سوره۹، آیه۱۲۳    .
۱۲۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۰۷.    
۱۲۷. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۹، ص۴۰۴.    
۱۲۸. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۹، ص۵۵۱.    
۱۲۹. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۵، ص۱۲۷.    
۱۳۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۱، ص۲۴۲.    
۱۳۱. نساء/سوره۴، آیه۷۴- ۷۵.    
۱۳۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۸۹-۹۰.    
۱۳۳. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۴، ص۴۱۸.    
۱۳۴. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۴، ص۶۷۰.    
۱۳۵. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۳، ص۱۱۵.    
۱۳۶. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۵، ص۲۳۶.    
۱۳۷. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۹، ص۲۴.    
۱۳۸. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۹، ص۲۷-۴۱.    
۱۳۹. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۴، ص۸۰۲.    
۱۴۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۰، ص۱۶۶.    
۱۴۱. حلبی، ابوالفرج، السیرة الحلبیة، ج۲، ص۱۹۷.    
۱۴۲. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۴، ص۱۰-۱۶.    
۱۴۳. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۴، ص۱۳-۲۲.    
۱۴۴. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۲، ص۸۲۴.    
۱۴۵. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۴، ص۲۲۸.    
۱۴۶. حلبی، ابوالفرج، السیرة الحلبیة، ج۲، ص۲۹۴.    
۱۴۷. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۱۶، ص۲۹۱.    
۱۴۸. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۴۳۷.    
۱۴۹. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۸، ص۵۳۳.    
۱۵۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۰، ص۳۱.    
۱۵۱. حلبی، ابوالفرج، السیرة الحلبیة، ج۲، ص۴۱۵.    
۱۵۲. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۹، ص۲۳۰.    
۱۵۳. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۹، ص۳۰۵.    
۱۵۴. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۵، ص۲۸.    
۱۵۵. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۱، ص۵۴.    
۱۵۶. حلبی، ابوالفرج، السیرة الحلبیة، ج۳، ص۱۵۱.    
۱۵۷. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۹، ص۱۲۶.    
۱۵۸. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۹، ص۱۶۶.    
۱۵۹. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۴، ص۸۵۰.    
۱۶۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۰، ص۲۴۷.    
۱۶۱. حلبی، ابوالفرج، السیرة الحلبیة، ج۲، ص۲۸۴.    
۱۶۲. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۹، ص۱۲۶-۱۲۷.    
۱۶۳. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۹، ص۱۶۶.    
۱۶۴. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۹، ص۳۸۶.    
۱۶۵. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۴، ص۳۰۸-۳۱۱.    
۱۶۶. حلبی، ابوالفرج، السیرة الحلبیة، ج۳، ص۳۵۶-۳۵۷.    
۱۶۷. حلبی، ابوالفرج، السیرة الحلبیة، ج۳، ص۴۴۰.    
۱۶۸. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۱۹، ص۲۸۳.    
۱۶۹. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۹، ص۴۷۶.    
۱۷۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۴۲.    
۱۷۱. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۵، ص۴۵.    
۱۷۲. حلبی، ابوالفرج، السیرة الحلبیة، ج۲، ص۳۷۷.    
۱۷۳. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۱۸، ص۲۹۳.    
۱۷۴. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۸، ص۴۳۸.    
۱۷۵. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۹، ص۱۸۱.    
۱۷۶. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۳، ص۱۴۵.    
۱۷۷. حلبی، ابوالفرج، السیرة الحلبیة، ج۳، ص۴۵.    
۱۷۸. توبه/سوره۹، آیه۸.    
۱۷۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۸۸.    
۱۸۰. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۲۰، ص۳۷۸.    
۱۸۱. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۲۰، ص۳۷۸.    
۱۸۲. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱۰، ص۸۴۵.    
۱۸۳. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۷، ص۳۳۱.    
۱۸۴. حلبی، ابوالفرج، السیرة الحلبیة، ج۳، ص۱۰۲.    
۱۸۵. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۹، ص۲۳۲.    
۱۸۶. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۹، ص۳۰۷.    
۱۸۷. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۵، ص۳۰.    
۱۸۸. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۱، ص۵۸.    
۱۸۹. حلبی، ابوالفرج، السیرة الحلبیة، ج۳، ص۱۶۳.    
۱۹۰. حلبی، ابوالفرج، السیرة الحلبیة، ج۳، ص۹۶.    
۱۹۱. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۹، ص۲۹۹.    
۱۹۲. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۹، ص۴۰۰.    
۱۹۳. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۵، ص۱۱۹.    
۱۹۴. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۱، ص۹۲.    
۱۹۵. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۶۵.    
۱۹۶. انبیاء/سوره۲۱، آیه۱۰۷.    
۱۹۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۳۱.    
۱۹۸. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۱۴، ص۳۳۱.    
۱۹۹. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۴۶۷.    
۲۰۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۱۰۷.    
۲۰۱. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۶، ص۱۷۳.    
۲۰۲. قلم/سوره۶۸، آیه۵۲.    
۲۰۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۶۶.    
۲۰۴. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۱۹، ص۳۸۹.    
۲۰۵. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۹، ص۶۴۸.    
۲۰۶. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۱۳.    
۲۰۷. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۵، ص۲۵۰.    
۲۰۸. انعام/سوره۶، آیه۱۹.    
۲۰۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۳۰.    
۲۱۰. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۷، ص۳۹.    
۲۱۱. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۷، ص۵۲.    
۲۱۲. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۴، ص۴۳۶.    
۲۱۳. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۸، ص۳۵-۳۶.    
۲۱۴. توبه/سوره۹، آیه۵.    
۲۱۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۸۷.    
۲۱۶. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۹، ص۱۵۱.    
۲۱۷. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۹، ص۲۰۲.    
۲۱۸. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۵، ص۱۲.    
۲۱۹. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۱، ص۲۰.    
۲۲۰. توبه/سوره۹، آیه۲۹.    
۲۲۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۹۱.    
۲۲۲. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۹، ص۲۳۷.    
۲۲۳. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۹، ص۳۱۵.    
۲۲۴. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۵، ص۳۴.    
۲۲۵. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۱، ص۶۶.    
۲۲۶. محمد/سوره۴۷، آیه۴.    
۲۲۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۰۷.    
۲۲۸. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۱۸، ص۲۲۵.    
۲۲۹. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۸، ص۳۴۰.    
۲۳۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۹، ص۱۴۷.    
۲۳۱. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۳، ص۴۲.    
۲۳۲. آل عمران/سوره۳، آیه۱۴۶.    
۲۳۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۶۸.    
۲۳۴. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۴، ص۴۱.    
۲۳۵. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۴، ص۶۲.    
۲۳۶. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۲، ص۸۵۴.    
۲۳۷. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۴، ص۲۸۶.    
۲۳۸. مائده/سوره۵، آیه۲۱.    
۲۳۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۱۱.    
۲۴۰. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۵، ص۲۸۸.    
۲۴۱. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۵، ص۴۶۸.    
۲۴۲. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۳، ص۲۷۶.    
۲۴۳. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۶، ص۲۶۶.    
۲۴۴. مائده/سوره۵، آیه۲۴.    
۲۴۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۱۲.    
۲۴۶. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۵، ص۲۹۲.    
۲۴۷. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۵، ص۴۷۶.    
۲۴۸. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۳، ص۲۷۹.    
۲۴۹. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۶، ص۲۷۲.    
۲۵۰. بقره/سوره۲، آیه۲۴۶.    
۲۵۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۴۶.    
۲۵۲. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۲، ص۲۸۵.    
۲۵۳. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۲، ص۴۳۲.    
۲۵۴. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۲، ص۶۱۱.    
۲۵۵. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۳، ص۷۶-۷۷.    
۲۵۶. نمل/سوره۲۷، آیه۳۱.    
۲۵۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۷۹.    
۲۵۸. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۱۵، ص۳۵۹.    
۲۵۹. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۵، ص۵۱۲.    
۲۶۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۳۴۳.    
۲۶۱. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۱۰۲-۱۰۳.    
۲۶۲. نمل/سوره۲۷، آیه۳۷.    
۲۶۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۸۰.    
۲۶۴. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۱۵، ص۳۶۲.    
۲۶۵. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۵، ص۵۱۵.    
۲۶۶. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۳۴۶.    
۲۶۷. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۱۰۹.    
۲۶۸. بقره/سوره۲، آیه۲۵۱.    
۲۶۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۱.    
۲۷۰. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۲، ص۲۹۳.    
۲۷۱. علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۲، ص۴۴۴.    
۲۷۲. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۲، ص۶۲۱.    
۲۷۳. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۳، ص۹۷.    



قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله "قتل"، ج۵، ص۲۳۱-۲۳۲.    






جعبه ابزار