• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

قمر (مفردات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف




قَمَر (به فتح قاف و میم) از واژگان قرآن کریم به معنای ماه است. این کلمه ۲۷ بار در قرآن به کار رفته است.



قَمَر در لغت به معنی ماه است.


(وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ) (...و خورشيد و ماه را مسخّر ساخت..)


این کلمه ۲۷ بار در قرآن مجید به کار رفته و مراد از همه قمر معلوم است نه اقمار کرات دیگر آنچه قرآن درباره قمر فرموده‌ به قرار زیر است:
۱: قمر مثل آفتاب و ستارگان به امر خدا مسخّر و در مدار خویش پیوسته در گردش است و همه چیز آن روی حساب است‌.(الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ‌)(خورشيد و ماه با حساب دقيقى در گردشند.) (وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِاَمْرِهِ‌)(...و خورشيد و ماه و ستارگان را آفريد، كه مسخّر فرمان او هستند...)(وَ سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَیْنِ‌)(...و خورشيد و ماه را- كه با برنامه منظّمى در حركتند- به تسخير شما درآورد...)
۲: ماه مثل آفتاب و سایر موجودات عمر معیّنی دارد و سرانجام از بین رفتنی است‌. (وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی اِلی‌ اَجَلٍ مُسَمًّی‌)(...و خورشيد و ماه را مسخّر ساخته و هر كدام تا سر آمد معيّنى به حركت خود ادامه مى‌دهند؟!...) ایضا.
۳: ماه مانند سایر موجودات به خدا سجده می‌کند و به امر او خاضع است‌.(اَ لَمْ تَرَ اَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْاَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ)(آيا نمى‌دانى تمام كسانى كه در آسمانها و كسانى كه در زمينند براى خدا سجده مى‌كنند؟! و همچنين خورشيد و ماه...)
۴: ماه و آفتاب تا این دنیا و این نظم هست در این وضع و فاصله خواهند بود. (لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها اَنْ تُدْرِکَ‌ الْقَمَرَ)(نه خورشيد را سزاست كه به ماه رسد...)ولی در آخرت بهم خواهند پیوست‌. (وَ خَسَفَ‌ الْقَمَرُ. وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ.)(و ماه بى‌نور شود، و خورشيد و ماه با هم جمع شوند.)


(اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَ‌ الْقَمَرُ. وَ اِنْ یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ)(قيامت نزديك شد و ماه از هم شكافت! و هرگاه نشانه و معجزه‌اى را ببينند روى برمى‌گردانند و مى‌گويند: «اين سحرى هميشگى است.) قیامت نزدیک گردید و ماه شکافته شد و اگر معجزه‌ای به بینند اعراض کرده و می‌گویند جادوئی محکم است.
اگر مراد از «آیة» همان انشقاق قمر و غیره باشد منظور آن است که در عهد رسول خدا (صلّی‌اللّه‌علیه‌و‌آله‌وسلم) قمر شکافته و مشرکان آن را دیده باز باور نکرده و گفته‌اند سحر است و شکافتن آن علامت نزدیک بودن قیامت است.
ولی اگر «اقترب - انشقّ» هر دو مضارع و به واسطه محقق الوقوع بودن ماضی آمده باشند، و آیه‌ (وَ اِنْ یَرَوْا آیَةً) راجع بانشقاق نباشد در این صورت راجع به آینده است یعنی: قیامت نزدیک می‌شود و ماه پاره می‌گردد.
اینکه احتمال داده یا گفته‌اند: آیه اشاره است به اینکه ماه از زمین پاره‌ و جدا شده درست نیست زیرا انشقاق آن است که شکافتن و پاره شدن در خود شی‌ء به وجود آید، این احتمال در صورتی درست بود که اشتقاق گفته شود نه انشقاق. اگر با ذهن خالی و غیر مشوب به آیه با در نظر گرفتن‌ «وَ اِنْ یَرَوْا آیَةً» بنگریم خواهیم دید ظهور آن در شکافتن قمر و محسوس بودن آن در نظر مشرکین است.

۴.۱ - دیدگاه مفسران

در مجمع از ابن عباس نقل شده:
مشرکان به رسول خدا (صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم) گفتند: اگر راستگوئی ماه را برای ما دو تکّه کن فرمود: اگر چنین کنم ایمان می‌ورید؟ گفتند آری. آن حضرت از خدا خواست تا ماه را دو تکّه کرد، حضرت فریاد می‌زد یا فلان یا فلان بنگرید.
ابن مسعود گفته: در عهد آن حضرت ماه دو شقّه شد آن بزرگوار به ما گفت شاهد باشید شاهد باشید و نیز گوید به خدائی که جانم در دست او است کوه حراء را دیدم که میان دو تکّه ماه بود (مقصود آن نیست که ماه بپائین آمده بود بلکه اگر از کنار یا قلّه حراء نگاه می‌کردند تکّه‌های ماه را در دو طرف آن در آسمان می‌دیدند.) جبیر بن مطعم نیز نظیر آن را گفته ایضا جماعت کثیری از صحابه حدیث انشقاق قمر را نقل کرده‌اند از جمله ابن مسعود، انس بن مالک، حذیفة بن یمان، ابن عمر، ابن عباس، جبیر بن مطعم و جماعتی از مفسّران نیز برآنند.
فقط عطاء و حسن و بلخی مخالفت کرده و گفته‌اند: انشقاق قمر راجع به آینده است. ولی این درست نیست زیرا مسلمین بر آن اجماع دارند قول مخالف مسموع نیست و شهرت آن در میان صحابه مانع از قبول قول به خلاف است.
نقل اهل سنت نیز چنین است چنان‌که با مراجعه به تفاسیر و احادیث‌شان روشن می‌شود. ابن کثیر در تفسیر خویش گفته انشقاق قمر در زمان رسول خدا (صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم) بود چنانکه در احادیث متواتره با سندهای صحیح نقل شده است.
در تفسیر خازن گوید: این احادیث صحیحه درباره این معجزه بزرگ وارد شده به اضافه شهادت قرآن مجید... به قول بعضی مراد انشقاق قمر در روز قیامت است، این قول باطل و شاذ می‌باشد زیرا مفسّرین بر خلاف آن اجماع کرده‌اند.
در تفسیر برهان سه روایت از ائمّه (علیهم‌السّلام) در این خصوص نقل شده است. و از ابن شهر آشوب نقل کرده: مفسّران و محدّثان جز عطا و حسن و بلخی بر این مطلب اجماع دارند. مجلسی رحمه‌اللّه در بحار الانوار آن را به‌طور تفصیل از تفاسیر و روایات نقل می‌کند.

۴.۲ - نقد و بررسی انشقاق قمر

راجع به این مطلب چند تا اشکال هست که بررسی و جواب داده می‌شود:

۴.۲.۱ - اشکال اول و پاسخ به آن

۱: از نظر علم امروز آیا انشقاق در کرات آسمانی ممکن است؟
آری نه تنها ممکن است بلکه واقع هم شده به تصریح دانشمندان نجوم هزاران سنگ‌های سرگردان به نام «آستروئید» به دور خورشید می‌گردند قطر بعضی از آنها در حدود ۲۵ کیلومتر است، دانشمندان عقیده دارند که این سنگ‌ها بقایای سیاره بزرگی هستند که در مداری میان مدار مرّیخ و مشتری در حرکت بوده در اثر عوامل مجهولی منفجر و متلاشی شده است و نیز عقیده دارند که شهاب‌ها بقایای سیّاره منفجر شده‌ای هستند.
۲: در صورت شکافته شدن یک سیّاره آیا امکان دارد دو باره بهم پیوسته و التیام یابد؟
آری اگر سیّاره‌ای در اثر عاملی از عوامل از هم شکافته شود در صورتی‌که فاصله میان اجزاء آن کم باشد پس از رفع عامل انشقاق در اثر تجاذب نیوتونی بهم بر آمده و مجددا ملتئم خواهد شد. انشقاق قمر خرق عادت و از معجزات بوده خدائی که عنان موجودات در دست اوست می‌تواند بشکافد و ملتئم کند و محال عقلی هم در بین نیست.
۳: چطور شد این واقعه با این اهمیّت در هیچ یک از رصدخانه‌ها رصد نشد و شهرت نیافت و تاریخ از آن یاد نکرد؟
در جواب گفته‌اند: در حجاز و نواحی آن در آن روز رصدخانه وجود نداشت و رصدخانه‌ها در هند، یونان و غیره بود، بلادی که دارای رصدخانه بوده‌اند میان آنها و مکّه از حیث افق تفاوت بسیار است و ماه چنان‌که نقل کرده‌اند بدر و چهارده شبه بوده و در اول شب به هنگام طلوع منشقّ شد و دقائقی چند در آن حال ماند سپس به حالت اول در آمد بدین وجه طلوع آن در بلاد دیگر به حالت التیام واقع شده است. امروز تقاویم می‌نویسند در فلان مملکت ماه خسوف خواهد کرد آن طور هم می‌شود ولی تا رسیدن به مملکت دیگر از خسوف خارج شده و تمام دیده می‌شود.
وآنگهی چه مانعی دارد که مردم غیر مکّه از دیدن آن غفلت کنند، لازم نیست مردم از هر علامت آسمانی با خبر باشند به اضافه شاید ارباب کنیسه و مشرکان آن را روی اغراض خویش مکتوم کرده باشند.

۴.۲.۲ - اشکال دوم و پاسخ به آن

اشکال دیگری در اینجا هست که احتیاج به بررسی کامل دارد و آن اینکه بنا بر ظهور آیه، انشقاق واقع شده و مشرکین اهمیت نداده و گفته‌اند این جادوئی است محکم و نقل شده که کفّار شق القمر را از آن حضرت خواستند، حال آنکه بنا بر تصریح قرآن خدا قول داده اعجازی که کفّار اقتراح می‌کنند و می‌خواهند نفرستد پس چطور شده که کفّار خواسته‌اند و خدا شق القمر کرده است؟
توضیح اینکه: خداوند برای تایید و اثبات نبوّت پیامبران معجزه می‌فرستد مثل عصا و ید بیضاء و معجزات عیسی و قرآن ولی معجزه‌ای که کفّار در اسلام خواسته‌اند بنای خدا این است که آن را نفرستد زیرا در صورت‌ فرستادن نیز ایمان نمی‌آوردند در این صورت یا معجزه بی‌اثر و لغو می‌شد و یا خدا منکران را از بین می‌برد حال آنکه خدا خواسته در مهلت باشند شاید ایمان بیاورند.
(وَ ما مَنَعَنا اَنْ نُرْسِلَ بِالْآیاتِ اِلَّا اَنْ کَذَّبَ بِهَا الْاَوَّلُونَ وَ آتَیْنا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِها وَ ما نُرْسِلُ بِالْآیاتِ اِلَّا تَخْوِیفاً)(هيچ چيز مانع ما نبود كه اين معجزات در خواستى بهانه جويان را بفرستيم جز اين‌كه پيشينيان كه همين درخواست‌ها را داشتند)، آن را تكذيب كردند؛ از جمله، ما به قوم ثمود، ناقه داديم؛ در حالى‌كه معجزه‌اى روشنگر بود؛ امّا بر آن ستم كردند و ناقه را كشتند.) ما معجزات را فقط براى بيم دادن و اتمام حجّت مى‌فرستيم.)
ظهور آیه در آنست که خدا آنچه کفار از معجزه بخواهند نخواهد فرستاد زیرا در صورت فرستادن ایمان نخواهند آورد و نتیجه یکی از دو وجه بالا خواهد بود در باره‌ (وَ ما نُرْسِلُ بِالْآیاتِ اِلَّا تَخْوِیفاً) المیزان بعید نمی‌داند که مراد آن باشد: آیاتی را که در عهد رسول خدا می‌فرستیم برای تخویف و انذار است نه برای استیصال.
در آیات ۹۰ به بعد همین سوره مقداری از اقتراح مشرکین نقل شده که گفتند: اگر می‌خواهی ایمان بیاوریم باید چشمه‌ای حفر کنی یا باغی از انگور و خرما داشته باشی یا آسمان را تکّه تکّه بر ما فرود آوری یا خدا و ملائکه را با ما روبه‌رو کنی یا اطاقی پر از طلا داشته باشی یا به آسمان رفته کتابی آماده نازل کنی در جواب همه این‌ها فرموده:
(قُلْ سُبْحانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ اِلَّا بَشَراً رَسُولًا)(...بگو: «منزّه است پروردگارم از اين سخنان بى‌معنا)! مگر من جز انسانى فرستاده از سوى خدا هستم؟!») و آنها را که خواسته بودند نیاورده با آنکه جز آوردن خدا (نعوذ باللّه) همه ممکن بود.
المیزان که معتقد به شقّ القمر است، درباره رفع این اشکال توضیح مفصلی دارد و آن‌طور که نگارنده می‌فهمم می‌گوید: به موجب‌ وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ اَنْتَ فِیهِمْ... (ولى اى پيامبر! تا تو در ميان آنها هستى، خداوند آنها را مجازات نخواهد كرد...) می‌بایست تا آن حضرت در میان آنان بود عذاب نازل نشود ولی مانعی نبود که آنها معجزه شق القمر را بخواهند و آن واقع شود ولی عذاب تا خارج شدن آن حضرت نیاید چنان که بعد از هجرت آن حضرت در «بدر» عذاب نازل شد و مقتول شدند اگر مقصود آن باشد که گفتیم، در این صورت مطلب تمام نیست زیرا ظهور (وَ ما مَنَعَنا اَنْ نُرْسِلَ‌ بِالْآیاتِ) آن است که خدا آنها را نخواهد فرستاد نه اینکه می‌فرستد ولی عذابش روی عللی به تاخیر می‌افتد.
به نظر می‌آید: علت نفرستادن آیات اقتراحی فقط بی‌فائده بودن است زیرا که خدا می‌دانست در آن صورت نیز ایمان نخواهند آورد نه اینکه در صورت عدم قبول استیصال خواهند شد ظهور آیه در بی‌فایده بودن است و استیصال امم گذشته بیشتر یا همه در اثر عناد و انکار معجزه‌ای بود که خدا بدون اقتراح مردم به پیامبران داده بود. در باره شقّ القمر می‌شود گفت: که کفّار از آن حضرت نخواسته‌اند بلکه مثل قرآن و عصای موسی برای اثبات نبوت آن حضرت واقع شده است.


۱. قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۶، ص۳۳.    
۲. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ج۱، ص۶۸۴.    
۳. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت الحسینی، ج۳، ص۴۶۳.    
۴. رعد/سوره۱۳، آیه۲.    
۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۴۹.    
۶. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۱، ص۲۸۹.    
۷. طباطبایی، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۳۹۴.    
۸. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۶، ص۴۲۱.    
۹. طبرسی، فضل بن حسن، ترجمه تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۳، ص۸.    
۱۰. رحمن/سوره۵۵، آیه۵.    
۱۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۳۱.    
۱۲. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۹۶.    
۱۳. طباطبایی، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۱۶۰.    
۱۴. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۴، ص۵۲۴.    
۱۵. طبرسی، فضل بن حسن، ترجمه تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۸، ص۱۹۷.    
۱۶. اعراف/سوره۷، آیه۵۴.    
۱۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۵۷.    
۱۸. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۱۵۲.    
۱۹. طباطبایی، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۸، ص۱۹۰.    
۲۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۴، ص۶۶۰.    
۲۱. طبرسی، فضل بن حسن، ترجمه تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۹، ص۱۳۱.    
۲۲. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۳۳.    
۲۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۵۹.    
۲۴. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۱، ص۱۸۹.    
۲۵. طباطبایی، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۸۵.    
۲۶. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۶، ص۴۸۶.    
۲۷. طبرسی، فضل بن حسن، ترجمه تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۳، ص۱۳۷.    
۲۸. لقمان/سوره۳۱، آیه۲۹.    
۲۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۱۴.    
۳۰. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۱، ص۲۸۹.    
۳۱. طباطبایی، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۳۵۰.    
۳۲. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۶، ص۲۱.    
۳۳. طبرسی، فضل بن حسن، ترجمه تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۳، ص۸.    
۳۴. رعد/سوره۱۳، آیه۲.    
۳۵. فاطر/سوره۳۵، آیه۱۳.    
۳۶. زمر/سوره۳۹، آیه۵.    
۳۷. حج/سوره۲۲، آیه۱۸.    
۳۸. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۳۴.    
۳۹. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص۳۵۹.    
۴۰. طباطبایی، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۵۰۶.    
۴۱. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۱۲۲.    
۴۲. طبرسی، فضل بن حسن، ترجمه تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۶، ص۱۹۳.    
۴۳. یس/سوره۳۶، آیه۴۰.    
۴۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۴۲.    
۴۵. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۷، ص۹۰.    
۴۶. طباطبایی، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۱۳۳.    
۴۷. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۸، ص۶۶۴.    
۴۸. طبرسی، فضل بن حسن، ترجمه تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۰، ص۴۰۷.    
۴۹. قیامة/سوره۷۵، آیه۸ و ۹.    
۵۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۷۷.    
۵۱. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲۰، ص۱۰۵.    
۵۲. طباطبایی، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۱۶۶.    
۵۳. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۹۸.    
۵۴. طبرسی، فضل بن حسن، ترجمه تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۶، ص۱۰۱.    
۵۵. قمر/سوره۵۴، آیه۱ و ۲.    
۵۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۲۸.    
۵۷. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۵۵.    
۵۸. طباطبایی، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۹۴.    
۵۹. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۹، ص۲۸۱.    
۶۰. طبرسی، فضل بن حسن، ترجمه تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۴، ص۱۳.    
۶۱. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۹، ص۲۸۱.    
۶۲. خازن، تفسیر الخازن لباب التاویل فی معانی التنزیل، ج۴، ۲۱۷    
۶۳. ابن کثیر، تفسیر ابن کثیر، ج۷، ص۴۳۷.    
۶۴. خازن، تفسیر الخازن لباب التاویل فی معانی التنزیل، ج۴، ۲۱۷    
۶۵. بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۲۱۷.    
۶۶. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۷، ص۳۴۷.    
۶۷. اسراء/سوره۱۷، آیه۵۹.    
۶۸. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۸۸.    
۶۹. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۳، ص۱۴۸.    
۷۰. طباطبایی، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۲۱۰.    
۷۱. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۶، ص۶۵۳.    
۷۲. طبرسی، فضل بن حسن، ترجمه تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۴، ص۱۶۱.    
۷۳. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۳، ص۱۳۴.    
۷۴. اسراء/سوره۱۷، آیه۹۳.    
۷۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۹۱.    
۷۶. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۶۴.    
۷۷. طباطبایی، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۰۳، ص۱۹.    
۷۸. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۶، ص۶۸۰.    
۷۹. طبرسی، فضل بن حسن، ترجمه تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۴، ص۲۱۱.    
۸۰. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۵۵.    
۸۱. انفال/سوره۸، آیه۳۳.    
۸۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۸۰.    
۸۳. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۶۸.    
۸۴. طباطبایی، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۹، ص۹۲.    
۸۵. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۴، ص۸۲۹.    
۸۶. طبرسی، فضل بن حسن، ترجمه تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۰، ص۲۰۹.    



قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «قمر»، ج۳۳، ص۶.    






جعبه ابزار