قلمرو دین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
از
قرآن کریم و کلام
معصومین (علیهمالسّلام) استفاده میشود که
دین، پدیدهای فراگیر است که همه ابعاد فردی، اجتماعی، خانوادگی، سیاسی، اقتصادی و بالاخره
دنیا و
آخرت انسان را در بر میگیرد.
شریعت عبارت است از مجموعهای از
احکام ثابت و متغیر که بر اصول اعتقادی تردیدناپذیر و یقینی مبتنی است. دستیابی بدان اصول هم از
راه عقل نظری و
علم حصولی ممکن است و هم از راه
شهود و
علم حضوری.
پیشرفتهای علوم تجربی و
رشد سریع فنون و تکنیک در دو
قرن اخیر از یک سو، و نارسایی مفاهیم کلامی و احیاناً تعارض ادیان
اهل کتاب با دستاوردهای دانشهای تجربی از سوی دیگر،
دین باوران غربی را که بیشتر به
مسیحیت گرویده بودند با مسائل و مشکلات انبوه و دشواری مواجه ساخت. هر یک از نحلههای مذهبی یا فلسفی در مقابل این تهاجم گسترده به مقابله یا واکنش پرداختند و در این
جنگ و گریز، نگرشهای معرفت شناختی، مذهبی و الهیاتی نوین و گوناگونی به ظهور رسید. ویژگی برجسته غالب آن نگرشها عقبنشینی از دعاوی و باورهای جزمی مسیحیت و
یهودیت و دیگر ادیان آمیخته با خرافات بود
و در نتیجه، حتی توانایی
عقل انسان برای اثبات باورهای
حق و یقینی ادیان الهی همچون
اعتقاد به وجود
خداوند متعال و مانند آن زیر سؤال رفت.
پارهای ازاندیشمندان غربی پس از آنکه
عقل نظری را ناتوان دیدند به
عقل عملی روی آوردند و استدلالهایی از راه عقل عملی برای اثبات وجود خداوند متعال اقامه کردند.
در الهیات مسیحی که نحلهها و مکتبهای بسیاری دین را وحیانی revealed میدانستند و عقل و
وحی را با یکدیگر در تعارض میدیدند، و در برابر آنها گروهی به عقل دلمشغول داشتند و الهیاتی مبتنی بر عقل Natural Theology پایه ریزی کردند. بدین سان، گروهی مدافع الهیات وحیانی بودند و عقل را در دستیابی به باورهای دینی؛ به ویژه تثلیث،
مرگ فدیهوار
عیسی (علیهالسّلام) برای رستگاری و نجات
بشر از
گناه جبلی؛ ناتوان میدیدند. ایمانگرایانی چون کی یرکگارد و ویتگنشتاین با این دیدگاه شباهت نظری بسیاری داشتند و
علاقه خود را در این نگرش مییافتند. بسیاری از متکلمان مسیحی معتقد بوده و هستند که ایمان امری فوق عقل و
استدلال است، وجود خداوند در مسیح تجلی کرده و از
راه عیسی باید او را شناخت. در مقابل، بسیاری از اندیشمندان غربی بر این
باور بودند که به کمک عقل میتوان دعاوی دین همچون وجود خداوند را اثبات کرد.
آنها با دلیلهایی همچون
برهان نظم و اتقان صنع وجود خداوند را اثبات میکردند. با نقادی هیوم و کانت از این براهین خصوصاً، و نقادی کانت از توانایی عقل نظری برای اثبات دعاوی و باورهای فلسفی و دینی عموماً و نارسایی و ضعف مفاهیم فلسفی و کلامی در غرب، پیروان الهیات طبیعی (الهیات مبتنی بر عقل) و نگرشهای کلامی مبتنی بر عقل نظری شکست سختی متحمّل شدند و در نتیجه، تئوریها و نظریههای بدیلی برای تحقیق در
کلام،
فلسفه و دین ارائه شد. عقل عملی یکی از این شیوههای بدیل بود.
تا اینکه متکلم آلمانی فردریش شلایرماخر (۱۷۶۸-۱۸۳۴.م) در قرن نوزدهم شیوه دیگری پیشنهاد کرد. او راهِ دستیابی به دین را نه عقلانی میدانست و نه وحیانی، و دین را نه محصول عقل نظری تلقّی میکرد و نه عقل عملی و نه اراده اخلاقی بلکه دین را محصول
تجربه یا انتباه دینی Religious Awarness میدانست. به نظر وی، دین موضوع یک
احساس زنده است و نه پیامد امری دور از
احساس دینی و غایب از تجربه دینی. دیدگاه نوین شلایرماخر که احتمالاً در کلام پیشینیان قابل ردیابی است، تاثیر ژرفی بر نگرشهای کلامی و فلسفی معاصر داشته است تا آنجا که او را معمار الهیات لیبرال Theology Liberal تلقی کردهاند. در هر صورت، لیبرالیسم دینی
ریشه در نگرشهای وی دارد. علاوه بر لیبرالیسم دینی، لیبرالیسمی در
سیاست مشاهده میشود که اندیشمندانی آن نوع لیبرالیسم را منشا لیبرالیسم دینی میدانند.
به هر حال، لیبرالیسم دینی و لیبرالیسم سیاسی دیدگاههایی نوظهور در قرون اخیرند که مشترکات بسیاری با یکدیگر دارند. یکی از مهمترین و برجستهترین وجوه
اشتراک لیبرالیسم دینی و لیبرالیسم سیاسی مساله تمایز و جداییای است که هر دو دیدگاه بین قلمرو امور شخصی Private و امور عمومی Public قایلند. هر دو دیدگاه علی رغم تفاوتهایی که دارند در این مساله با یکدیگر مشترکند که باورهای دینی و اعتقادات مذهبی به حوزه شخصی اختصاص دارد، گو اینکه توجیه فلسفی و کلامی یا توجیه سیاسی آنها متفاوت است. براساس لیبرالیسم سیاسی، اعتقادات و باورهای هر کس در حوزه فردی و شخصی محترم است و دولت باید زمینهای را فراهم کند که هر شخص بتواند برای انجام مراسم مذهبی خود آزادی عمل داشته باشد. طبق این نگرش، هر کس در باورها و مراسم مذهبی در حوزه شخصی آزاد است ولی اگر باورها یا مناسک مربوط به حوزه شخصی با مقررات دولتی در تعارض باشد، در اینجا میان شخص و دولت نزاع درمیگیرد و معمولاً
نزاع به نفع دولت خاتمه مییابد. براساس لیبرالیسم دینی، اصولاً دین امری شخصی است و باورهای دینی امری غایب از حواس یا
احساس درونی
انسان نیست بلکه تجربه دینی مانند تجربه حسی از
احساس زنده و غیر غایب حکایت دارد. بدین سان، دین امری شخصی است که با تجربه شخصی و
انتباه فردی تحقق مییابد و همان گوهر دین است. شریعت مجموعهای از احکام و سنن و باورهای دور از دسترسِ
احساسِ دینی نیست بلکه هر کسی خود در آن حضور دارد. کتاب مقدّس و داستانهای اولیای دین از این نظر که در برانگیختن چنین
احساس شخصی نقش بسزایی دارد برای دین باوران در خور توجه است. هر چند ممکن است لیبرالهای دینی به تقسیم قاطع میان قلمرو شخصی و قلمرو عمومی تصریح نکرده باشند و یا حتی آن را مورد
غفلت قرار داده باشند ولی پیامد و نتیجه منطقی چنین نگرشی، جدانگاری میان قلمرو امور شخصی و قلمرو امور عمومی است.
مدافعان لیبرالیسم دینی معتقدند که با پذیرش این دیدگاه، بسیاری از مشکلات معرفت شناختی و غیرمعرفت شناختی فلسفه دین و کلام معاصر مرتفع میگردد. براساس این نگرش، گرچه عقل از موجّه و مستدلّ کردن باورهای دینی و اعتقادات مذهبی ناتوان است ولی
احساس و تجربه دینی موجّه باورهای دینی و اعتقادات مذهبی است؛ همچنان که
احساس تجربی یا تجربه حسّی توجیهگر باورهای حسّی میباشد. بدین سان، دین و
علم یا دین و عقل با یکدیگر تعارضی ندارند. دین پدیدهای مربوط به
احساس درونی و تجربه دینی است و با
احساس شخصی شناخته میشود؛ همچنان که
جهان طبیعت موضوعِ شناختِ حسی است و
معرفت بدان از طریق حواس تحقق مییابد. با این شیوه بسیاری از مشکلات کلامی معاصر و فلسفه دین مرتفع میگردد و دین پدیدهای مختص به قلمرو شخصی میشود.
لیبرالیسم سیاسی و دینی، علی رغم تفاوتها و امتیازاتشان، روابط تاریخی و نظری (تئوریک) مهمّی دارند. در حالی که حرکت شلایرماخر در
اروپا در اواخر قرن نوزدهم به عنوان پروتستانتیسم لیبرال شناخته شد، در همان
زمان و
مکان واژه لیبرالیسم برای این به کار رفت که یک ایدئولوژی سیاسی را در اروپای اواخر قرن نوزدهم معرفی نماید. هر چند پروتستانهای لیبرالیای هستند که از نظر سیاسی لیبرال نیستند و لیبرالهای سیاسیای وجود دارند که بهرهای از لیبرالیسم دینی ندارد ولی طرز نگرش لیبرالهای دینی و سیاسی در امور اخلاقی، اجتماعی و سیاسی غالباً یکسان است. لیبرالیسم سیاسی به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی تعریف دقیقی ندارد ولی همه لیبرالهای سیاسی مشترکاتی دارند؛ همه آنها بر اهمیت
تساهل و تسامح،
آزادی و حقوق فردی تاکید میکنند.
ریشه و منشا لیبرالیسم دینی، لیبرالیسم سیاسی است.
ابتدا لیبرالیسم سیاسی که واکنشی در قبال جنگها و کشتارهای دسته جمعی بود، پدیدار شد. عدهای از سیاستمداران، تعصّب را که منشا آن همه رفتارهای غیر انسانی و وحشیانه بود، نشانه رفتند و فلسفه سیاسی لیبرالیسم را که بر تسامح،
مدارا و آزادی پافشاری دارد، بنیان نهادند. سپس لیبرالیسم دینی به منظور توجیه کلامی یا دفاع فلسفی از لیبرالیسم سیاسی ظاهر شد. بعضی از متکلمان مسیحی آنگاه که خود را با این پدیده و نگرش نوین مواجه دیدند به دفاع از آن پرداختند. از نظر تاریخی، لیبرالیسم تا دوره
نهضت اصلاح دینی (رنسانس) قابل رهگیری و تعقیب است. در آن عصر مایههای دینی و مذهبی برای پیدایش لیبرالیسم وجود داشته و در نتیجه موجب پیدایش لیبرالیسم سیاسی که مهمترین پیامد آن
سکولاریسم میباشد، شده است. شلایر ماخر، متکلم آلمانی، به دفاع کلامی از این دیدگاه پرداخت و تا آنجا پیش رفت که او را ـ معمولاً ـ معمار و بنیانگذار اصلی لیبرالیسم دینی تلقی میکنند. (بدین سان روشن میشود که: مایههای دینی و مذهبی عامل پیدایش لیبرالیسم سیاسی و سکولاریسم عامل پیدایش لیبرالیسم دینی است. پیشینه تاریخی لیبرالیسم دینی به قرن نوزدهم میرسد که با شلایر ماخر آغاز میشود. منشا آن، لیبرالیسم سیاسی است که نفوذ آن به دو قرن میرسد. جریان لیبرالیسم با ریشههای دینی آن به
رنسانس منتهی میگردد و در نتیجه سابقه کل آن از چهار یا پنج قرن تجاوز نمیکند.)
در این سیر تاریخی میتوان مدرنیسم و پست مدرنیسم را جلوههایی از لیبرالیسم دینی دانست. از ویژگیهای برجسته و مهم لیبرالیسم، تقسیم قاطع میان قلمرو امور شخصی و امور عمومی است. به نظر لیبرالهای سیاسی، اشخاص حقوقی دارند که دولت را از مداخله در قلمرو شخصی باز میدارد. سکولاریسم یا نگرش جدایی دین از سیاست مهمترین تفکیک میان حوزه امور شخصی و امور عمومی است. لیبرالها بر آزادی شخصی و بیش از همه آزادی
عقیده ـ خصوصاً باورهای دینی ـ تاکید دارند. آزادی بیان تعبیر دیگری از همان آزادی عقیده است. وظیفه و نقش دولت به
تامین آزادیهای فردی محدود میشود. گاهی از اوقات لیبرالیسم دینی به مدرنیسم Modernism تعریف میشود ولی بهتر است پروتستانتیسم لیبرال را نوع مؤثری از مدرنیسم دانست. مدرنیسم اصطلاحی است برای همه نهضتهای اصلاح طلب که بر
نیاز دین به تطبیق، سازگاری و هماهنگی با واقعیتهای
جهان مدرن تاکید دارند.
پست مدرنیسم Postmodernism نگرشی است که در
اروپا طرفداران بیشتری دارد و اکثریت آنها فرانسویاند ولی در
امریکا نیز حامیانی دارد. برخی از ویژگیهای مشترک آنها بدین شرح است:
۱ ـ نوعی شکایت اخلاقی بر آنها حکمفرماست. کسی که کار خوبی انجام میدهد، به نظر آنها اهدافی مخفی و پنهان، نظیر قدرت طلبی و مانند آن، دارد. آنان در
نیت خیرِ فاعل شک میکنند. فروید بر این نگرش نفوذ بسیاری دارد و از این نظر، تحت تاثیر وی قرار دارند.
۲ ـ نظریه و دیدگاه وابسته به
فرهنگ است. این سخن ناظر به
نقد مهمّی از سوی آنها بر مدرنیسم است. براساس نگرش مدرنیستها انسان میتواند به فرهنگ،
تاریخ، فلسفه و
زبان نگاهی بیرونی داشته باشد ولی پست مدرنیستها معتقدند که انسان به دلیل وابستگی به فرهنگ،
سنت، زبان و...نمیتواند از دیدگاهی بالاتر به آنها بنگرد و نگاهی از بیرون به آنها داشته باشد. از این رو نمیتوان
داوری کرد که کدام فرهنگ خوب است.
۳ ـ تفسیر همیشه بر پیشفرض مبتنی است.
از آنچه گذشت روشن میشود که پست مدرنیسم، بر خلاف پندار بعضی که از حقیقت آن به درستی اطلاعی ندارند و آن را مثبت ارزیابی میکنند، خود دیدگاهی است که مشکلاتش در مورد دین، فرهنگ، باورهای دینی، ارزشهای مذهبی و اخلاقی از مدرنیسم یا لیبرالیسم کمتر نیست و چه بسا میتوان آن را نوعی لیبرالیسم افراطی تلقی کرد.
در هر صورت، لیبرالیسم دینی و لیبرالیسم سیاسی علیرغم
اختلاف نظری که ممکن است در تفسیر حوزه امور شخصی و امور عمومی یا دیگر مسائل داشته باشند، قلمرو دین را مختص به شخص و فرد میدانند و تجاوز از این
قلمرو را به
زیان خود دین، علم تجربی، فلسفه و
اخلاق میدانند در حالی که نگرشهای کلامی دیگر، همچو اگزیستانسالیسم مسیحی، شباهتهایی با لیبرالیسم دینی دارند. دیدگاه اخیر که دین را به قلمرو رابطه من ـ تو فرو میکاهد، منطقاً شخصی بودن دین را نتیجه میدهد. رویکرد به این راه حلهای بدیل در حقیقت برای نجات دین از مشکلات ـ عمدتاً معرفت شناختی و کلامی ـ ناشی شده است. بسیاری از دین باوران و اولیای ادیان مسیحی و یهودی به چنین راه حلهایی ملتزم شدهاند و برای حفظ دین، قلمرو دین را به حوزه امور فردی و شخصی اختصاص دادهاند، در سیاست دین را از دخالت در مسائل سیاسی و اجتماعی معذور داشتهاند و در مسائل فلسفی و اعتقادی یا کلامی، باورهای دینی و مانند آن را فراتر از دسترس عقل و یا غیر آن دانستهاند، به نظر آنان، تنها
احساس شخصی است که میتواند انسان را به دین رهنمون باشد. آنان که چنین
احساسی ندارند قهراً دینی نخواهند داشت چرا که تمام راههای
معرفت برای آنها مسدود است. بدین سان، حاکمیت
مطلق و بی چون و چرای دین بر سراسر ابعاد
حیات انسان و تمام شؤون وجودی او زیر سؤال میرود و مبنای آن سست میشود و سرانجام فرو میریزد.
با تحلیلی که ارائه شد روشن میشود که مساله قلمرو دین در غرب، از یک سو، با نگرشهای نوظهور در فلسفه دین، معرفت شناسی و کلام جدید در ارتباط است و از سوی دیگر، با دیدگاههای نوین در سیاست و حقوق پیوندی تنگاتنگ دارد. بر اندیشهورزان است که در بررسی آراء متفکرین غربی در این مبحث، به هر دو جهت توجه کنند و واکنشی مناسب با آن دو داشته باشند.
مساله قلمرو دین به لحاظ تاریخی در میان
مسلمانان تا انقلاب
مشروطیت و شاید کمی پیشتر، قابل تعقیب میباشد و این مبحث تنها از جهت دوّم در میان مسلمانان مطرح شده است. مشکلات معرفت شناختی یا غیر آن، به دلیل فطری بودن
اسلام و مصون ماندن آن از
تحریف و به دلیل
قدرت تحلیل عقلانی قوی، در مکتبهای فلسفی و کلامی کمتر مطرح شده و یا اصلاً مطرح نشده است. از آنجا که پاسداران سنگرهای فرهنگی اسلام برای
دفاع از باورهای دینی نه به ارعاب و
شکنجه روی آوردهاند و نه به شیوههای نادرست تحقیق،
احساس نیاز یا فرصت و مجال کمتری برای روی آوردن اندیشمندان اسلامی به چنین نگرشهایی بوده است. افزون بر آن، اگر مساله قلمرو دین صرفاً از لحاظ سیاسی و اجتماعی مطرح شده است، میتوان گفت که عمدتاً عواملی خارجی وجود دارد. استعمارگران با تبلیغات و با کمک عوامل نفوذی خود به برخی از رجال این مملکت در قرن اخیر باوراندند که دین در امور سیاسی دخالتی ندارد و سکولاریسم و جدایی دین از سیاست را عملاً بر آنها تحمیل کردند.
احتمالاً عوامل داخلی و روانی ـ همچون شکستهای پیاپی در انقلابهای عظیم مردمی برای احیای عدالت و دیگر ارزشهای دینی ـ بی تاثیر نبوده است ولی عمدتاً نقش بیگانگان را در ترویج چنیناندیشهای نمیتوان از نظر دور داشت. حضرت امام خمینی این پدیده شوم و متعفن را در جامعه وارفته و افسرده آن روز میدید و در صدد
اصلاح آن برآمد. به نظر میرسد مهمترین نقش
حضرت امام در مورد مبحث قلمرو دین احیای اندیشه ناب محمّدی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مبنی بر عدم جدایی دین از سیاست و زدودن آن افکار انحرافی از اذهان اندیشمندان، صاحب نظران و بالاخره توده مردم بود. برجستهترین نقش امام موفقیت ایشان در بازسازی اندیشهها بود. آنگاه که اندیشهها تبلور یافت و مردم دوباره به اسلام ناب توجه کردند و دیدند که وظیفه دارند همچون تکالیف فردی به تکلیفهای اجتماعی و سیاسی بپردازند، یک صدا خروشیدند و به یک
ندا لبیک گفتند و آن ندا، ندای ملکوتی امام بود که مردم را به نصرت و
یاری دین خدا و احیای ارزشها و نابودی نظام طاغوتی فرا میخواند.
کسانی که از
انقلاب اسلامی شکست خوردهاند اینک با تجربههای جدیدتر به کمک عوامل خود به تهاجم پرداختهاند. آنها مساله قلمرو دین را از بُعدی دیگر که بنیادین است و پایه دین را از بُن بر میکند، مطرح کردهاند. نگرشهایی را که بعضی از متکلمان و فیلسوفان غربی در این دو قرن اخیر برای حمایت از
مسیحیت یا
یهودیت در برابر تهاجم و ستیز تکنولوژی،
صنعت و دستاوردهای علوم تجربی با آموزههای دین مسیحی یا یهودی ارائه کردهاند، همان نگرشها به عنوان تازههایی درباره تفسیر دین و معرفت شناسی دینی در مجامع فرهنگی اسلامی عرضه میگردد. علیرغم اینکه چنین بینشهایی در جامعه ما مطرح نبوده، میتوان با استفاده از رهنمودهای حضرت امام خمینی دیدگاه اسلام ناب محمدی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را در مورد قلمرو دین تبیین کرد.
پیش از هر چیز، ذکر دو نکته لازم است: اولاً، منظور ما از
دین در اینجا تنها
اسلام است؛ تبیین نگرشهای دیگر ادیان، مجالِ دیگری میطلبد. ثانیاً، در این مقطع، از میان روشها و شیوههای گوناگون، روش نقلی را، به دلیل کارایی بیشتر آن در اینگونه مباحث، برگزیدهایم بلکه آن را ترجیح میدهیم؛ زیرا پس از
ایمان به خداوند متعال و
وحی او، قرآن، و مصونیت آن از تحریف و تصدیق به
حجیت آن و حجیت کلام
معصومین (علیهمالسّلام) سهل الوصولترین و آسانترین روش استدلال این است که بدون هیچگونه پیشداوری به آیات محکم
قرآن و
سنت قطعی معصومان (علیهمالسّلام) چنگ بزنیم و بینش اسلامی در مورد مبحث قلمرو دین و مانند آن را از
محکمات قرآن و کلام معصومین (علیهمالسّلام) استنباط کنیم. از این رو، کارایی شیوه نقلی به حوزه احکام عملی اختصاص ندارد و در بسیاری از اعتقادات نظیر ویژگیهای
معاد،
برزخ،
دوزخ،
بهشت و
امامت و بلکه خود
اصل معاد و امامت و اصولاً همه عقایدی که با وحی اثبات پذیر است، قابل استفاده بوده و در مواردی تنها راه معرفت بشری است.
به هر حال، از قرآن و کلام معصومین (علیهمالسّلام) استفاده میشود که دین، پدیدهای فراگیر است که همه ابعاد فردی، اجتماعی، خانوادگی، سیاسی، اقتصادی و بالاخره
دنیا و
آخرت انسان را در بر میگیرد.
شریعت عبارت است از مجموعهای از احکام ثابت و متغیر که بر اصول اعتقادی تردیدناپذیر و یقینی مبتنی است. آن اصول اعتقادی زیر بنای
اخلاق و
احکام دین را تشکیل میدهد. دستیابی بدان اصول هم از راه
عقل نظری و
علم حصولی ممکن است و هم از راه
شهود و
علم حضوری. بدین سان، ایمان بدان باورها و اصول اعتقادی بر
یقین مبتنی است و دستیابی به یقین هم از راه
استدلال و عقل و هم از راه
کشف و
قلب امکان پذیر است. به نظر حضرت امام خمینی و قاطبه فقهای اسلامی
تقلید در اصول عقاید راه ندارد. هر کسی خود باید به
اجتهاد بپردازد و عقاید اسلامی را بر اساس منطقی درست انتخاب کند؛ تقلید از پیشینیان و پیروی کورکورانه از اندیشهورزان در مسائل اصلی اعتقادی اصلاً پذیرفته نیست. با اثبات باورهای اساسی دین، عقل دست
بشر را در
دست معصومین (علیهمالسّلام) مینهد و او برنامهای همه جانبه برای رستگاری و نیکبختی
انسان در دنیا و آخرت در اختیارش مینهد.
دین اسلام خاتَم ادیان و پیامبر اکرم
حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آخرین
پیامبران الهی است: «و لکن رسول الله و خاتم النبیین؛
...ولی رسول خدا و خاتم و آخرین پیامبران است...»، دین او کامل است: «الیوم اکملت لکم دینکم؛
...امروز دین شما را کامل کردم...»، و تنها دین اسلام برگزیده و مورد رضایت خداوند متعال از
زمان پیامبر اکرم حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تا
قیامت میباشد: «و رضیت لکم الاسلام دینا؛
...و اسلام را به عنوان آئین (جاودان) شما پذیرفتم...». هر کس بجز آن دینی داشته باشد از وی پذیرفته نیست: «و من یبتغ غیر الاسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فی الآخره من الخاسرین؛
و هر کس جز اسلام (و تسلیم در برابر فرمان حق) آیینی برای خود انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد، و او در آخرت، از زیانکاران است»، خداوند تمام برنامههای لازم را برای
سعادت انسان در دنیا و آخرت فرو فرستاده و هر آنچه بشر بدان
نیاز دارد در کتاب آسمانی، قرآن، بیان کرده است: «و نزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکلّ شیء؛
...و ما این کتاب (آسمانی) را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز است،...» ، آن
کتاب از هیچ چیز فروگذار نکرده است: «و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین؛
...و نه هیچ تر و خشکی وجود دارد جز اینکه در کتاب آشکار (در کتاب علم خدا) ثبت است»، انسان به مقتدا و راهبر پیامبر و امام معصوم
نیاز دارد تا آن برنامهها را برای وی تبیین کند: «و یعلمهم الکتاب و الحکمه؛
...و کتاب و
حکمت بیاموزد،...»، حکومت از آن خداست، هیچ کس بر دیگری حق اطاعت ندارد مگر آنان که خداوند اختیار دهد: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم؛
...اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و صاحبان امر را،...» پیامبر و ائمه معصومین (علیهمالسّلام) بر تمام شؤون انسان به
اذن خداوند
حکومت و
ولایت تشریعی و
تکوینی دارند: «الست اولی بکم من انفسکم؟؛
آیا من از خود شما به نفوستان اولی نیستم».
اگر در مورد شانی از شؤون اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، خانوادگی و غیر آن حکمی نمایند، دیگران حق سرپیچی ندارند:«و ما کان لمؤمن و لا مؤمنه اذا قضی الله و رسوله امراً ان یکون لهم الخیره من امرهم؛
هیچ
مرد و
زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند اختیاری از خود (در برابر فرمان خدا) داشته باشد،...». آنان که از احکام و قوانین الهی سرپیچی کنند
فاسق و یا کافرند: «من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون؛
...و آنها که به احکامی که خدا نازل کرده حکم نمیکنند کافرند»
پیامبر و
امیرالمؤمنین و
امام حسن (علیهالسّلام)، حکومت تشکیل دادند و دیگر امامان معصوم (علیهمالسّلام) اگر میتوانستند حکومت به پا میداشتند. اصول فوق، علاوه بر اینکه آیات قرآن و کلمات معصومین (علیهمالسّلام) بر آن دلالت دارد، میان همه مسلمانان ضروری است. تنها در کلیت اصل اخیر و شمول آن در مورد امامان،
اهل سنت تشکیک دارند ولی آن اصل
نیز در میان
شیعیان ضروری است.
بدین سان، قلمرو دین هم در بُعد معرفتی و نظری و هم در بُعد اجتماعی و سیاسی، شخصی Private نیست. تنها راه تحقیق در دین و اثبات باورهای اساسی دین شیوه عقلانی است.
تشکیکهایی که در این مورد شده ـ تا آنجا که نگارنده مطلع است ـ بر تمسّک به شیوه تجربی برای تحقیق در دین و اثبات عقاید دینی مبتنی است. شیوه تجربی گرچه در علوم تجربی کاراست و موفقیّتهای ارزشمندی را در صنعت و فنون به ارمغان آورده و قدرت بشر را برای تسخیر
طبیعت افزون کرده است ولی برای تحقیق در دین ـ دست کم در عقاید دینی ـ فلسفه، اخلاق و معرفت شناسی نتیجه بخش و مفید نیست. افزون بر آن، دین بر
یقین مبتنی است ولی شیوه تجربی احتمالی است و آن شیوه حتی در علوم تجربی ما را به یقین و قانونی قطعی نمیرساند. تغییر و اصلاحِ مداوم فرضیههای علمی گویاترین
شاهد بر ادّعای مزبور است. چگونه با توسّل به چنین رهیافتها و دستاوردهایی میتوان دین، اخلاق و فلسفه را نسبی تلقی کرد و دستیابی به یقین باور جازم مطابق با واقع و غیر قابل زوال را ناممکن دانست؟
بدین ترتیب، ادعای شخصی بودن دین براساس نگرش لیبرالیسم دینی با شکست مواجه میشود چرا که
عقل و شیوه عقلانی از تحقیق و اثبات عقاید دینی ناتوان نیستند. شخصی تلقی کردن دین، محدود نمودن آن به باور و ایمان شخصی و ـ حداکثر ـ انجام مناسک و آیینهای عبادی فردی و قطع ارتباط میان برنامهها و تعالیم اجتماعی و سیاسیِ
وحی و مناسک شخصی آن بر این امر مبتنی است که عقل انسان از دستیابی به وحی و اثبات عقاید دینی ناتوان باشد. با شکست آن مبنای موهوم که دین عقلانی نیست و عقل از اثبات عقاید دینی ناتوان است به این نتیجه رهنمون میشویم که عقل با اثبات
اصول عقاید دینی، به ویژه مساله وجود خداوند و نبوّت و بعثت پیامبران، انسان را به اطاعت از انبیای الهی و پیروی از برنامههای همه جانبه آنها فرا میخواند. پس از
تصدیق و اذعان به اینکه
حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پیامبر خداست و آدمیان و دیگر مخلوقات از معارضه با معجزات وی، خصوصاً قرآن، ناتوانند: «ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسورة من مثله وادعوا شهداءکم من دون الله ان کنتم صادقین فان لم تفعلوا و لن تفعلوا...؛
اگر درباره آنچه بر بنده خود (پیامبر) نازل کردهایم
شک و تردید دارید (لااقل) یک
سوره همانند آن بیاورید و گواهان خود را غیر از خدا بر این کار دعوت کنید اگر راست میگوئید، اگر این کار نکردید و هرگز نخواهید کرد...»، عقل همگان را به پیروی از وی دعوت میکند: «ان کنتم تحبّون الله فاتبعونی یحببکم الله؛
بگو: اگر خدا را دوست میدارید، از من پیروی کنید! تا خدا (
نیز) شما را
دوست بدارد،...».
از سوی دیگر، دین بر تمام ابعاد فردی، اجتماعی، اقتصادی، خانوادگی و سیاسی زندگی انسان و تمام دورههای آن، دنیا و آخرت، حکومت دارد. دین هیچ بُعدی از ابعادِ انسان یا دورهای از دورههای
حیات او را
مهمل نگذارده و فراموش نکرده است بلکه برای همه شؤون و دورههای حیات او ـ به منظور دستیابی وی به سعادت و نیکبختی
دنیا و
آخرت ـ حتی برای قبل از
تولد، در زمانی که
جنین است و بلکه برای قبل از آن، برنامههای دقیق و تحسین برانگیزی دارد. میتوان ادعا کرد که بشر در مسائلی نظیر
بهداشت نیز وامدارِ انبیاست. انسانهایی که از تعالیم وحی و انبیای الهی فاصله گرفتهاند از بهداشت فردی یا عمومی به همان میزان محروم بودهاند. به
تاریخ بنگرید، زمان ساخته شدن نظافت خانهها را در
اروپا و کشورهای اسلامی با یکدیگر مقایسه کنید به چه نتیجهای میرسید؟!
بدین سان، قلمرو دین، گسترده است و به حوزه شخصی اختصاص ندارد. واضح است که این سخن بدین معنا نیست که قلمرو دین شامل حوزه طبیعت، تاریخ،
علوم تجربی و معارف
ریاضی و مانند آن میشود چرا که کتاب آسمانی، قرآن، یا احادیث معصومان (علیهمالسّلام) کتاب
هدایت است نه کتاب فرضیههای علوم تجربی، قوانین و فرمولهای ریاضی؛ گو اینکه دین و ماثورات دینی سهم به سزایی در
رشد علوم، شیوههای پژوهش، پیشرفت فرهنگ و بهداشت فردی و عمومی داشتهاند؛ تاثیر ژرف آن را نمیتوان انکار نمود بلکه میتوان پارهای از نظریات یقینی عملی را از متون دینی استفاده کرد. نظیر
حرکت ستارگان: «و کل فی فلک یسبحون؛
و هر کدام از آنها در مسیر خود شناورند». برای مدرنیزه کردن
صنعت و
کشاورزی و پیشرفت در میدانهای طبیعت، دین عنصر دست و پاگیری نیست بلکه میتوان به اطمینان تصریح کرد علت عقب ماندگی مسلمین از کاروان علم تجربی جدایی و فاصله گرفتن از دین است. ...این ماجراجویان عقب افتادن خودشان را از ملل دنیا و بازماندن از
تمدن امروزه فرهنگ اروپا را
عقیده به دین و پیشوایان آن حساب میکنند و افسار گسیختگی و ترک مرام دینی را اسباب تعالی و تمدن میشمارند.
امام خمینی نیز قلمرو دین را گسترده میداند و دیدگاه افرادی که اهداف قلمرو دین را تنها امور اخروی میدانند، نقد کرده و معتقد است این گروه، از حقیقت دین و اسلام انحراف پیدا کردهاند.
به اعتقاد امام خمینی
انبیای الهی افزون بر توجه مردم به آخرت، وظیفه سیاست و اقامه
عدل و قسط در جامعه را
نیز داشتهاند.
به باور امام خمینی قلمرو دین در همه جوانبی که به سعادت بشر مربوط است، گسترش دارد و دعوت انبیاء (علیهمالسّلام) بر این بوده که مردم را به کمال و
سعادت لایق به خود برسانند و محدوده دعوت آنان به دین، تنها مربوط به حیات دنیوی یا اخروی نبوده است.
امام خمینی بیاعتنایی دین به
نیازهای طبیعی و روانی بشر را مردود دانسته و معتقد است حقیقت دین فراتر از
نیازهای مادی بشر است و دین در برگیرنده حقایق و معارفی است که انسان با پیروی از دین بدان میرسد مانند شناخت توحید و
اسماء و صفات الهی.
امام خمینی همواره بر جامعیت دین اسلام تاکید داشت، بر ضرورت جامعنگری در شناخت اسلام و توجه به ابعاد مختلف آن تاکید میکرد و از نگرشهای تکبعدی به آن پرهیز میداد.
امام خمینی معتقد است دین اسلام بر خلاف ادیان تحریف شده موجود، در تمام شئون فردی و اجتماعی بشر قانون وضع کرده و در زمینه روابط انسانها با خود و جامعه، حتی درباره ارتباط جامعه اسلامی با جوامع دیگر برنامه دارد.
ازاینرو امام خمینی یکی از مهمترین موارد قلمرو دین را حوزه سیاست و
حکومت میداند و معتقد است در همه ادیان الهی ورود در سیاست و مبارزه با حاکمان ظالم وجود داشته است و همه انبیای الهی در امور سیاست و حکومت دخالت میکردند و آنچه به صلاح و سعادت مردم بوده است، به آنان آموزش میدادند.
به تعبیر دقیق تر موضع
ما در قبال مساله قلمرو دین این است که حوزه و قلمرو دین صرفاً افعال اختیاری انسان را در بر میگیرد؛ از این رو، شامل افعال غیر انسان و افعال غیر اختیاری انسان نمیشود. دین مجموعهای از باورها و ارزشهای اخلاقی و احکام است و این مجموعه به افعال اختیاری انسان اختصاص دارد. در بخش عقاید، سه دسته هستها ـ اعتقاد به
هستی خداوند، هستی
معاد و عالم آخرت و هستی
نبوت ـ و توابع آن، همچون اعتقاد به
صفات ثبوتیه و
سلبیه خداوند،
برزخ، سؤال و حساب، جانشینی پیامبر و
امامت ـ در قلمرو دین قرار دارد، نه اینکه دین همه هستها را در برگیرد و هر چه وجود دارد در حوزه آن قرار داشته باشد. در بخش
اخلاق و
احکام، ارزشها، بایدها و نبایدهایی در قلمرو دین قرار دارند که نقشی در سعادت و
شقاوت انسان داشته باشند؛ افعال غیر اختیاری انسان، همچون عملیات دستگاه گوارش یا گردش
خون، از حوزه دین خارجاند.
باید توجه داشت که هر یک از اعتقادات و ارزشهای اخلاقی و احکام
نیز آنگاه از دین به حساب میآید که به عنوان بخشی از این نظام اعتقادی یا ارزشی مطرح گردد. بدون انتساب به این نظام، دین نخواهند بود. اگر فیلسوف ملحدی برهانهای عقلی را در مورد
تجرد نفس و بقای
نفس پس از
مرگ تمام بداند، بر چنین نگرشی دین صادق نیست؛ همچنانکه اگر دانشمندی با آزمایشات خود مشروبات الکلی را زیان آور تلقی کند و صرفاً برای رعایت بهداشت ـ و نه به این دلیل که استعمال آن
کیفر اخروی دارد و خداوند متعال آن را نمیپسندد ـ به تحریم آن حکم نماید، از قلمرو دین محسوب نمیشود. در معرفتهای دیگر
نیز چنین است. اگر قطعهای جدا شده از
بدن انسان را به آزمایشگاه ببرید و آن را مورد آزمایش قرار دهید، اگر انگیزه شما از این آزمایش این است که ببینید این
جسم از چه عناصری تشکیل شده است، بدون اینکه از بدن انسان بودن در نظر شما خصوصیتی داشته باشد، این بررسی انسان شناسی زیستی نخواهد بود. آنگاه انسان شناسی زیستی محسوب میشود که به عنوان زیر مجموعهای از تمام نظام بدن انسان مورد بررسی قرار گیرد.
بدین ترتیب، هر آنچه با دلیل عقلی یا با
ابزار علوم تجربی اثبات میشود در حوزه دین قرار ندارد؛ قلمرو دین تنها به اصول بنیادین اعتقادی و توابع آنها و ارزشهای اخلاقی و احکام اختصاص دارد که برخی از آنها با عقل و برخی با حس و برخی با
دلیل نقلی و برخی، همچون معاد، هم با
دلیل عقلی و هم با دلیل نقلی اثبات میشوند. به علاوه، بخشهایی که با دلیل عقلی یا حس اثبات میشوند در صورتی از دین و قلمرو دین به حساب میآیند که به عنوان بخشی از نظام اعتقادی یا ارزشی مطرح شده و حاکی از
اراده خداوند متعال و
پاداش و کیفر اخروی باشند.
در این مبحث
ابتدا ریشههای کلامی و فلسفی مبحث قلمرو دین در غرب پیگیری میشود و از لحاظ تاریخی، تحلیلی از روندهای کلامی و فلسفی و فلسفه سیاسی که پیامد آن طرح مبحث قلمرو دین در اندیشه سیاسی، دینی و فلسفی مغرب زمین بوده، ارائه میگردد و در پایان، مبحث قلمرو دین و تاریخچه آن در میان مسلمانان مطرح و دیدگاه اسلامی حضرت امام خمینی، به عنوان احیاگر اسلام ناب محمّدی، بیان میشود.
حاصل مبحث قلمرو دین در مغرب زمین این است که این مبحث نتیجه و پیامد لیبرالیسم است که ویژگی برجسته آن
سکولاریسم جدایی دین از سیاست میباشد. لیبرالیسم سیاسی، به عنوان فلسفه سیاسی، واکنشی در قبال
تعصب بود که در دو
قرن قبل رخ نمود. ریشههای این مکتب تا رنسانس امتداد دارد. لیبرالیسم دینی که محصول لیبرالیسم سیاسی است، در قرن نوزدهم به منظور دفاع و توجیه فلسفی و کلامیِ چنین موضعی بنیان نهاده شد و بانیان آن بعضی از متکلمان مغرب زمین بودند. نتیجه منطقی چنین نگرشی، جداسازی حوزه امور شخصی از قلمرو امور عمومی بود. میتوان گفت:
نیت بنیانگذاران این نوع
تفکر در حقیقت، دفاع و پاسداری از
دین که وجهه نظر غالب آنها
مسیحیت و
یهودیت میباشد، بوده است. در هر صورت، مبحث قلمرو دین پیامد لیبرالیسم سیاسی و دینی است که قلمرو دین را به حوزه امور شخصی محدود میکند.
پیشتر در میان
مسلمانان ـ به ویژه در
ایران اسلامی ـ تنها لیبرالیسم سیاسی مطرح شده که تا
مشروطیت و شاید کمی قبلتر قابل رهگیری است، ولی توجیه و دفاع کلامی و فلسفی آن ـ لیبرالیسم دینی ـ سابقه چندان طولانی ندارد. اندیشمندان اسلامی به دلیل مصون ماندن
اسلام از خرافات عقیدتی و از تعارض با دستاوردهای علوم تجربی و اموری دیگر در طرح این گونه مباحث
نیازی احساس نمیکردهاند. قلمرو دین گسترده است و تمام ابعاد
حیات انسان را در بر میگیرد. اسلام برای حیات فردی، اجتماعی، خانوادگی، سیاسی و اقتصادی و همه شؤون
انسان برنامه دارد. «افحکم الجاهلیه یبغون؛
آیا آنها حکم جاهلیت را (از تو) میخواهند،...». شیوه تحقیق در دین، عقلانی است و به
احساس شخصی وابسته نیست. عقل دست بشر را در دست
انبیا مینهد چرا که عقل در نگرش اسلامی
حجت باطنی تلقی میشود.
•
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «قلمرو دین»، تاریخ بازیابی ۹۵/۷/۱۱. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.