قطبالدین لاهیجی دیلمی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خدای مدبر دانا، حیات آدمی را با شکوفا شدن جان او که همان
عرفان و آگاهی و خردمندی (حیات طیبه) میباشد خواسته است. هنگامی که باور و درک عقلانی
انسان از حقیقت به مرتبه ی یقین تزلزل ناپذیر رسید و «
اقناع » تام و تمام جان او را در برگرفت، سرسپردگی شوق آمیز بر آستان حق و آموزههای حقانی (دین) را به دنبال خواهد داشت.
حکیم «قطب الدین (بهاء الدین) محمد
بن علی
بن عبدالوهاب
بن پیله فقیه شریف دیلمی لاهیجی» از جمله ی آن عالمان بزرگوار و نامداری است که همین مدارج و مقامات را طی کرد و از مصادیق بارز این جانهای شکوفا بود.
آن بزرگوار، حدود سال ۱۰۱۸
هـجری قمری در محله ی «میدان»
لاهیجان در خاندانی شریف و روحانی ولادت یافت.
جد اعلای او «
پیله فقیه » (پیله فقیه یعنی فقیه بزرگ) که از منطقه ی «
اشکورات » شهرستان
املش برآمده و بالیده بود، فقیهی صالح و آشنا به دانش تفسیر و ادب و دارای موقعیت و جایگاهی ممتاز در میان اهالی آن دیار بود. به خاطر دارا بودن این موقعیت پرحشمت، گویا والی آن بلاد احساس خطر کرد و دستور
تبعید او از زادگاهش به لاهیجان را صادر کرد.
جد قطب الدین، عبدالوهاب نیز از فقیهان و عالمان پارسا و اهل عمل به شمار میرفت.
پدر قطب الدین، «شیخ علی» نیز که در همان اوان کودکی، پدرش عبدالوهاب را از دست داد و طعم تلخ یتیمی را چشید، تحت تربیت و
تدبیر مادر بزرگوار و علوی اش سیدة فاطمه، مدارج و مراتب والای انسانی و دینی را سپری کرد تا این که در اندک زمانی واجد ملکات فاضله و پسندیده ی اکتسابی و اعطایی گردید. جامع علوم معقول و منقول شد و در میان اهل
علم و فضل، سرامد و چنان در سرزمین
گیلان و بلکه ایران، بلند آوازه گشت که نظیرش را تا آن زمان کسی در آن سامان به چشم ندیده بود.
قطب الدین لاهیجی، اوصاف پدرش را خود چنین بیان میدارد: «پدرم قدی استوار، چهره و سرشتی نیکو، اخلاق و گفتاری پاکیزه و شیرین، لباسی تمیز و چشم نواز، طبعی لطیف، سیمایی خندان و نهادی منصف داشت و برخوردار از حسن خلق و خلق و خط و حظ بود. سینهای گشاده داشت و مورد قبول نخبگان و عموم مردم بود. به زخارف دنیا بس بی اعتنا و نسبت به مصالح مردم و برآوردن نیازهای آنان، بس کوشا بود. با فقرا و طبقات فرودست جامعه، هم نشین بود. البته گاهی هم برای انبساط خاطر، با افراد شوخ طبع و خوش مجلس درمی آمیخت.» .
مادر قطب الدین نیز بانویی از خاندان اهل علم و دختر شیخ المشایخ وقت، شیخ اسماعیل، متولی مرقد و بقعه عارف واصل
شیخ زاهد گیلانی بود.
جد مادری شریف لاهیجی نیز
سید محمد یمنی عالمی صاحب اسرار از
یمن بود که به خاطر پاسداشت مذهب خود، از تهدید حاکم عثمانی و ضد شیعی روم، ناگزیر از
هجرت گردید و با فرزندش سید علی و تنها دخترش سیده فاطمه (مادر بزرگ شریف لاهیجی) به سمت ایران کوچیدند و نهایتا با
تکریم و احترام
شاه طهماسب صفوی در لاهیجان سکونت گزیدند. سید علی یمنی رفاقت و ارادت ویژهای به پیله فقیه جد اعلای شریف لاهیجی داشت و همین مسئله نیز زمینه
ازدواج دخترش سیده فاطمه با فرزند پیله فقیه، عبدالوهاب را فراهم آورد.
درباره ی لقب «شریف» که به پدر قطب الدین داده میشود، باید اشاره کرد که این، به خاطر
سیادت مادرش بود؛ زیرا، در اصطلاح رایج مردمان آن زمان، شریف، به کسانی اطلاق میشد که از طرف مادر هاشمی باشند و ـ همان طور که گفته شد ـ پدر قطب الدین مادرش از خاندانی علوی و هاشمی بود. بر این اساس، به تبع پدر، بر قطب الدین لاهیجی نیز شریف لاهیجی
اطلاق شد.
از جزئیات حیات ایشان، مانند تاریخ ولادت و چگونگی نشو و نما و شناسنامه اساتید و شاگردان و... اطلاعات دقیق و قابل اتکایی در دست رس محققان نیست، با این که خود آن بزرگوار، در
علم رجال و تاریخ چابک دست بود و آثاری رجالی و تاریخی و فلسفی از خود به یادگار گذاشته است. این مهم، خصوصا از جانب او، نمیتواند سهوی باشد و حامل چند پیام اخلاقی و پندآموز است. حتی «خودنوشتی» هم که از آن بزرگ به جا مانده است، بیش تر در وصف پدران و آباء و اجداد اش است. لذا باید با غور در لابه لای آن گفتهها، جزئیات زندگی او را آن هم بر پایه ی حدس و گمان
استنتاج کرد.
مصنف در کتاب
محبوب القلوب ، ذیل تحلیل شخصیت
جالینوس حکیم، به حادثه آتش سوزی که سبب سوخته شدن کتابهای نفیس جالینوس شد، اشاره میکند و میافزاید: برای من نیز درست همین حادثه در سال ۱۰۵۸ هجری در شهر لاهیجان رخ داد و بر اثر آن، خانه و اشیای نفیس من از جمله قریب ششصد مجلد از کتابهای نفیس که در میان آنها کتابهایی به خط
خواجه نصیرالدین طوسی و
علامه حلی و بسیاری از دست نوشتههای پدر و برادر و خودم ـ که با خط خود نوشته و تصحیح و مقابله کرده بودم ـ همگی در آتش سوخت و برای من، جز سرمایه ی حقیقی و متاع گران بهای ماندگار که همان حسن ظن به خدا و محبت
اهل بیت عصمت و
طهارت ، علیهم السلام، است، چیز دیگری باقی نماند. پس شکر و سپاس خدای را که شانه ی مرا از بار سنگین تعلقات و زخارف دنیا سبک کرد.
این عبارت محبوب القلوب باعث حدس و گمان زنی برخی از محققان بزرگوار درباره ی سال ولادت شریف لاهیجی و همین طور زیست گاه او شده است. استدلال آنان مبتنی بر این است که چون او اشاره میکند به مقام تصحیح و مقابله کتب دست یافته است، باید لااقل در حدود سی و پنج سالگی بلکه بیش تر بوده باشد و با کسر عدد ۱۰۵۸ از این عدد حدسی، سال ولادت او که حول و حوش سالهای ۱۰۱۸و ۱۰۲۳ باشد، به دست خواهد آمد و لاجرم، شریف لاهیجی، تحصیلات علمی خود را نیز در محضر پدر بزرگوارش و در شهر لاهیجان پی گرفته است.
قطب الدین لاهیجی در رساله خودنگاشت اش به این مسئله نیز اشاره میکند که مدتی منصب شیخ الاسلامی لاهیجان را بر عهده داشته است. به این ترتیب که پس از وفات پدرش در سن ۶۳ سالگی، ابتدا برادر بزرگش، شیخ جلال، که سه سال از او افزون تر داشت(و عالمی مردم دوست بود که خود را شریک رنجها و شادیهای مردم میدانست و از کلامی لطیف و ذهنی نقاد و طبعی وقاد و حساس برخوردار بود و به هنگام تلاوت
قرآن و راز و نیاز میگریست)، امور شرعی و فرهنگی مردم را بر عهده گرفت، اما پس از سه سال، در همان عنفوان جوانی، رحلت کرد و ناگزیر این منصب بر عهده قطب الدین گذاشته شد.
خود او چنین مینگارد: «چون برادرم از دنیا رفت، منصب شیخ الاسلامی و مشغولیات پدر و برادر بر گردن من افتاد و مزه سختی و رنج را چشیدم. زمانه فرصت نداد که کسب علم و ادب کنم و قشر از لباب و سراب از شراب را فرق گذارم.»
آن گونه که در برخی از مصادر تاریخی ذکر شده، شریف لاهیجی در محضر
فیلسوف و حکیم نامدار
میرداماد به کسب
فلسفه و
حکمت و عرفان پرداخت و سالیانی افتخار شاگردی نزد آن بزرگ را داشت.
آگاهی و اشراف قطب الدین به سطوح عالی فلسفه اسلامی و دل بستگی و تسلط او بویژه بر مبانی حکمت اشراق که در فرازهایی از آثار او نمود دارد، میتواند مؤید این مهم باشد.
ظاهرا عهده داری منصب شیخ الاسلامی از سوی قطب الدین لاهیجی، پس از بازگشت او از حوزه فاخر و غنی
اصفهان صورت گرفته است. مدت اقامت ایشان در لاهیجان نیز طولانی بوده است.
آن چه مسلم است، این است که ایشان مدتی را نیز در
هندوستان سپری کرده است؛ زیرا، در اثر ستودنی و ارزنده خود تفسیر شریف لاهیجی بیان میدارد که «این ترجمه انیقه به دست بهاء الدین محمد... شریف لاهیجی در ماه
ربیع الثانی سال ۱۰۸۶هجری در سرزمین پتنه (پتنا) از بلاد هند اتمام یافته است.» .
درباره ی دلایل سفر او به هند، هر چند
تذکره نویسان به مورد خاصی اشاره نکردهاند، اما شاید بتوان بر موقعیت ویژه ی سرزمین هنددر آن دوران انگشت تاکید نهاد که به خاطر اتخاذ سیاست صلح کل آل بابر، هندوستان کانون تبادل آرا و گفت وگوی میان ادیان و فرهنگها بود و حاکمان هندوستان علاقه ی فراوانی هم به فرهنگ و ادب پارسی داشتند، علاوه رواج اخباریگری و تشدید ضدیت با فلسفه و فیلسوفان میتوانست عواملی برای سوق دادن قطب الدین به هندوستان باشد. از این جهت پس از اصفهان، سرزمین هند، محیطی مناسب برای عالمان بویژه حکیمان و فیلسوفان بود.
پس از چندی بهاء الدین لاهیجی از هندوستان عزیمت کرد و رهسپار اصفهان گردید و در آن جا ادامه ی تحقیقات و تالیفات را وجهه ی همت خویش ساخت. او در سال ۱۰۸۸ هجری زمانی که در اصفهان اقامت داشت، خبر زلزله ی هولناک و مرگباری را در لاهیجان دریافت کرد. این حادثه، برای او سخت تکان دهنده و
اضطراب آور بود.
درباره ی این حادثه مینویسد: «در روز چهارشنبه
عید قربان سال ۱۰۸۸ هجری به هنگام
نماز صبح زلزله ی عظیم و هولناکی در گیلان خصوصا در شهر ما، لاهیجان، روی داد، به گونهای که در ظرف شش دقیقه بیش تر ساختمانها و مساجد، خصوصا مسجد جامع ومنارهها و زیارت گاهها و پلها و... ویران شد و ساختمانها مسکونی به طوری منهدم شد که اصلا قابل تعمیر و
اصلاح نبود.
در این واقعه ی هولناک و اتفاق حدود شصت و اندی نفر جان سپردند که اگر این واقعه در دل شب روی میداد، گمان میرفت بازماندگان این واقعه کم تر از جان سپردگان باشد. خبر این واقعه پس از بیست روز، شفاها به وسیله مسافرین به من رسید؛ چون، من در آن زمان در دارالسلطنه اصفهان بودم و پیش از آن که کیفیت واقعه به وسیله ی نامه به من برسد، چنان نگران و مضطرب برای فرزندان و برادران و بستگان و خویشان و... بودم که قلم از تقریر و انگشتان از بیانش عاجز است. لکن پس از پنج روز از شنیدن این خبر، به طور مجمل، نامهای از فرزند عزیزم شیخ ابوسعیدرسید، حاکی از این که فرزندان و برادران و سایر مردان و زنان از ساکنان اهل خانه من، همه ی سالماند. پس شکر خدای به جا آوردم، چنان که عادت و روش من به هنگام وقوع حوادث باشد.» .
آن چه از این نوشته شریف لاهیجی برمی آید، این است که او تا سال ۱۰۸۸ هجری قمری در قید حیات بوده است، اما با توجه به عبارتی که فرزندش محمدجعفراز پدر در پشت صفحه ی اول کتاب محبوب القلوب نسخه کتابخانه مرکزی دانشگاه آورده، معلوم میشود که شریف لاهیجی در سال ۱۰۹۵ هجری قمری چشم از جهان بسته و به لقای پروردگارش شتافته بود. عبارت محمدجعفر فرزند شریف لاهیجی این است: «این کتاب خجسته ابواب، خالی از عیوب، موسوم به محبوب القلوب.... از تالیفات مرحوم مغفور شیخ قطب الدین محمد شیخ الاسلام بلده ی مزبور است، به قلم و اهتمام برادر مرحوم مزبور قاضی عمادالدین محمود.... از روی اصل نسخه سمت
انتساخ و انجام یافت و این اقل خلق الله، محمدجعفر، ابن مؤلف مزبور که به تسطیر فهرست کتاب صداقت انتساب مامور شده بود، به تاریخ روز
غدیر من شهر سنة ۱۰۹۵ به توفیق الله تعالی، به اتمام این امر عالی پرداخت.»
بر این اساس رحلت آن حکیم و عارف نامور، باید در میانه ی سالهای ۹۵-۱۰۸۸ رخ داده باشد.
غالب تذکره نویسان و رجال شناسان از مقام علمی و تحقیقی و عمق و وسعت دانش شریف لاهیجی به بزرگی و جلالت یاد کردهاند.
۱ ـ صاحب
اعیان الشیعه ، او را از اعلام محققان عصر خود میشمارد. زنوزی صاحب
ریاض الجنة از کتاب
تفسیر او در دو جلد کبیر یاد کرده است.
سید محسن امین دیگر آثار قطب الدین را نیز بیان میکند.
۲ ـ
شیخ حر عاملی در
امل الآمل مینویسد: مولانا قطب الدین محمد لاهیجی عالم جلیل القدر و فاضلی میباشد که دارای مصنفاتی است.
۳ ـ شیخ
آقا بزرگ تهرانی در کتابهای معروف خود،
الذریعة و
طبقات اعلام الشیعه و
مصفی المقال فی مصنفی علم الرجال ، به طور مبسوط، از مقام عرفانی و فلسفی و تحقیقی او تجلیل و تکریم میکند و تحلیل خوب و جامعی از آثار متنوع قطب الدین ارائه میدهد.
۴ ـ حاج
شیخ عباس قمی نیز در
الکنی والالقاب و
الفوائد الرضویة و
هدیة الاحباب و
سفینة البحار ، از قطب الدین با القابی مانند حکیم، عارف،
متاله ، جامع، کامل، متبحر، جلیل القدر، شاعر، ... تجلیل میکند و در الفوائد الرضویه بیان میدارد که قطب الدین اشکوری فرموده: خواجه نصیرالدین طوسی فاضل محققی بود که گردنهای افاضل از مخالف و مؤالف، به جهت درک مطالب معقوله و منقوله، نزد او خاضع شده بود و مخصوصا بذل جهد فرموده بود به جهت هدم بنیان شبهات فخر رازی در شرحش بر اشارات: تا طلسم سحرهای شبهه را
باطل کند از عصای کلک او آثار ثعبان آمده
۵ ـ محدث نامی حاجی
میرزا حسین نوری در
مستدرک الوسائل از شریف لاهیجی با القابی مانند «فاضل عارف و نقاد» یاد میکند و بر روی کتاب محبوب القلوب وی انگشت تاکید نهاده است.
۶ ـ مولف کتاب
روضات الجنات و نیز صاحب
ریاض العلماء و نیز مدرس در
ریحانة الادب و دیگر تذکره نویسان بزرگوار هم شخصیت بلند شریف لاهیجی را ستوده اند.
آن بزرگوار در آثار نخستین خود لقب «قطب الدین» و در تالیفات ارزنده ی متاخرش لقب «بهاء الدین» را برای خویش برگزیده است تا آن جایی که این مسئله حتی سبب به اشتباه درافتادن برخی از تذکره نویسان گردیده و پنداشتهاند که بهاءالدین، شخصیتی غیر از قطب الدین است. به عنوان نمونه، مرحوم آقا بزرگ تهرانی در اثر مصفی المقال فی مصنفی علم الرجال
از دو شخصیت با این دو لقب نام میبرد، اما در الذریعه
به این نتیجه میرسد که: «الفه الشیخ بهاء الدین محمد
بن الشیخ ملاعلی الشریف الدیلمی اللاهیجی المظنون قویا انه هو الذی ترجمه الشیخ الحر فی امل الآملمولانا قطب الدین محمد
بن علی...»
روشن است که بسیار بعید به نظر میرسد دو شخص با
اشتراک در نام و نسب و محل ولادت آن هم در یک عصر وجود داشته باشند علاوه، این که قرابت و تشابه بسیار زیاد در سبک قلم و نوع تعابیر به کار گرفته شده در آثار علمی، این احتمال را کاملا منتفی کند. با این وجود، پرسش قابل طرح آن است که تغییر لقب از سوی شریف لاهیجی، چه رازی میتواند داشته باشد و حاکی از چه حقیقتی است؟
برخی از دانش وران برآناند که این امر، حاکی از تغییر در طرز سلوک عقیدتی و مشرب فکری وی است. به این معنا که او ابتدا گرایش و نگرشی فیلسوفانه و باطنی داشت و سپس از این مشی روی گرداند و به مشرب اخباری متمایل شد، استدلال شان نیز این است که در آثار نخستین شریف لاهیجی، مباحث فلسفی و برهانی حاکم است، اما آثار بعدی او، مملو از اخبار و روایات ماثور از
پیامبر صلی الله علیه وآله ، و
ائمه معصوم علیهم السلام، است.
به نظر میآید این دلیل، چندان قانع کننده نباشد؛ زیرا، اولا، با رجوع به اولین اثر شریف لاهیجی، محبوب القلوب، مشخص میگردد که هر چند موضوع این کتاب مباحث فلسفی و تاریخ این مباحث است، اما در عین حال، فراوان یافت میشود که نویسنده بنابر مقتضیات بحث به، احادیث بسیار چشم گیری از ائمه، صلوات الله علیهم، که حاکی از تعبد و تسلیم وی نسبت به آن ذوات مقدس است،
استشهاد میکند.
همان گونه که در آخرین اثر خویش، تفسیر شریف لاهیجی به احادیث آن وجودات نورانی
استناد میکند. ضمن آن که در قطعه ی شعری که قطب الدین لاهیجی در کتاب محبوب القلوب سروده است و در بخش اشعار خواهد آمد
به روشنی مشخص میگردد که تحقیقات اشراقی و تدقیقات مشایی برای او موضوعیت نداشت، بلکه طریقیت داشت. آن جا میگوید: ز تحقیقات اشراقی چه لافی ز تدقیقات مشایی چه بافی.... .
ضمنا این حقیقت نیز قابل انکار نیست که فیلسوف در تفکرات و تاملات فلسفی خویش مراحل تکاملی را سپری کند و هر اندازه که جان و فکرت او به مدد استدلال و برهان، «
اقناع » افزون تری یافت و با مفاهیم شریف و متعالی انس و الفت بیش تری پیدا کرد، به همان میزان سرسپردگی او بر آستان حق و آموزههای حقانی (وحی) بیش تر میشود و تا آن جا پیش میرود که تفکر و ادبیات فلسفی او هم با وحی انطباق واتحاد افزون تری پیدا میکند. این مهم در سیمای درخشان غالب حکیمان اسلامی، خصوصا
صدرالمتالهین شیرازی ، به وضوح قابل
استنباط است. تفکر و قالب و نوع ادبیات او در برخی آثارش آن چنان قرابت با آموزههای وحیانی مییابد که گویی آدمی در مجلس درس
تفسیر قرآن نشسته است در عین این که مباحث کاملا متعهد به چهارچوب اصول فلسفه است. این جا است که آموزنده ی دانش فلسفه به خوبی پی میبرد که مقصود غایی و نهایی، همان گوهرهای ناب وحیانی است نه بت خانه ی مباحث فلسفی. اگر در فهرست آثار ارزنده ی صدرالمتالهین شیرازی، تفسیر
قرآن و شرح بر اصول کافی میدرخشد، در آثار شریف لاهیجی نیز این مهم به چشم میآید.
ثانیا، تناقض و تقابل ساختگی میان گوهر دین با مناسک دینی ـ که گوهر دیانت را در دل دارد ـ هیچ گاه سازنده نبوده است. آیا اگر کسی دغدغه ی دست یابی به متن و حقیقت دیانت را دارد، لاجرم با مناسک دین میانهای ندارد؟ آیا اگر انسان دین داری، دغدغه ی مناسک و شعائر به قصد رساننده ی دینی را داشته باشد، پس لزوما مناسبتی با حقیقت دیانت نخواهد داشت؟
ثالثا، در آرای بهاء الدین لاهیجی این آسیب شناسی بزرگ نیز نسبت به برخی فیلسوفان که برداشتهای ناقص خود از حقیقت را در طراز آموزههای اعلای دین و بلکه العیاذ بالله بالاتر از آن مینشانند، دیده میشود. در این باره او به صراحت اعلام میدارد که چنین افرادی، در زمره ی گمراهان ومنحرفان به شمار میآیند.
آن چه در سیمای حیات بهاءالدین لاهیجی پرفروغ است، تعهد و تقید مثال زدنی به اخلاق در کنار انصاف علمی و عملی کم نظیر او است. شدت
اخلاق مداری، سبب گمنامی و مهجوریت او گشته است. با این حال، نکته ی جالب توجه، آن است که آن بزرگوار، در پایان کتاب محبوب القلوب، شخصا اقدام به زندگی نامه ی خودنگاشت کرده است که میتواند حاوی پندهای ماندگار باشد: اولا، در بند بند آن، تواضع و فرهیختگی و دانش عمیق و گسترده، موج میزند و ثانیا، مهم تر این که طرز صحیح شناساندن خود را به دیگران ـ در جایی که لازم بوده و عاری از شائبه ی هواپرستی و شهرت طلبی باشد ـ به ما میآموزد. ایشان در مقدمه ی خودنگاشت اش بیان میدارد: «مخفی نیست که انگیزه ی من از عرض حال برای برادران پاک سرشتم، نه اظهار فخر و فضل جهالت آلود به داشتن خاندان و دودمان و نسب است، بلکه تمهید اعتذاری است نسبت به نارسایی و نقصهایی که احیانا در این کتاب به چشم خواهد آمد، و این که خوانندگان با وقوف بر موقعیت و بضاعت نویسنده از کاستیهای آن درگذرند.» .
دیگر این که آن بزرگوار، پرهیز از کبر و نخوت را با حدیثی از پیامبراعظم، صلی الله علیه وآله، در مخاطبات خود با امیرالمؤمنین
حضرت علی علیه السلام ، بیان میدارد که پیامبر فرمود: «یا علی! ان الله تبارک و تعالی قد اذهب بالاسلام نخوة الجاهلیة و تفاخرها بآبائها لان الناس من آدم و آدم من تراب و اکرمهم عندالله اتقاهم».
در کتاب تفسیر شریف لاهیجی، مصنف، ذیل تفسیر آیه ی ۵۷
سوره زخرف یادی از کتاب محبوب القلوب میکند که در آن، تواضع و روحیه نقد پذیری، بلکه بالاتر، «خود انتقادی» و مطلق ندانستن خویش، شکوهی خیره کننده دارد.
شریف لاهیجی در تفسیر آیه ی مبارک «فامنوا باالله و رسوله و النور الذی انزلناه...» ؛ «پس ایمان آورید به خدا و رسولش و نوری که نازل کردیم...» بیان میدارد، بنابر تفسیر اهل بیت طیبین و طاهرین، سلاماللهعلیهم اجمعین، مراد از نور، قرآن ناطق است که آن امیرالمومنین و ائمه معصوماند، صلوات الله علیهم اجمعین.
در تفسیر آیهای دیگر از قرآن میگوید: و متکلمین
امامیه را این اعتقاد است، اما این
اعتقاد مخالف صریح احادیث مرویه از اهل بیت طیبین و طاهرین، علیهم السلام، است و حاصل کلام، این است که باید چراغ دل را به نور اقوال ائمه ی طیبین و طاهرین، علیهم السلام، روشن گردانید و
اقتباس حقایق از احادیث ایشان نمود، تا آن که از ظلمات شبهات دورافتاده، به صراط المستقیم رسید.
با نگاهی به آثار گران سنگ بهاءالدین لاهیجی کاملا پیدا است که وی از دانشی گسترده و عمیق بهره مند بوده است. ایشان، تقریبا، در تمام اصناف و شاخههای علوم دینی، احاطه و اشرافی مثال زدنی داشت.
در علم تفسیر، او عالمی صاحب اثر و آگاه به منابع تفسیری گوناگون و آرای مفسران بزرگ بود، و در فلسفه و حکمت عالیترین سطوح حکمت و فلسفه ی اسلامی را درنوردیده بود. کتاب محبوب القلوب عمق آشنایی او با مباحث فلسفی و عرفانی را آشکار میسازد. در دانش رجال نیز کتاب
خیر الرجال را تالیف کرد. او احاطهای کافی به علم رجال داشت. در عرصه ی فقاهت نیز اشرافی در خور تحسین به مصادر و منابع فقه شیعی و حتی
اهل سنت داشت. گویا
اختلاف فتوای مراجع بزرگوار آن زمان در مبحث اقامه ی
نماز جمعه در عصر
غیبت ، برای او دغدغه آمیز بود. به همین خاطر پس از نقل فتاوای گوناگون آنان، راه حلی برای رسیدن به یک حکم مشترک را پیشنهاد کند.
نسبت به روایات و احادیث ماثور از ائمه ی معصوم، علیهم السلام، نیز تسلطی شگفت آور داشت. تقریبا به تمامی مصادر روایی و حدیثی شیعی آگاه بود و از اطلاعات گستردهای نیز نسبت به منابع برادران اهل سنت در این زمینه برخوردار بود.
در زمینه ی ادبیات عرب، بویژه زبان و ادب پارسی نیز با دیوان اشعار شعرای نامدار همانند
مولوی ،
سعدی ،
حافظ ، حکیم
سنایی غزنوی ، شبستری،... مانوس بود و در نوشتههای خود در هر مناسبتی از اشعار آنان فراوان بهره میبرد. ضمن آن که خود او نیز از طبعی روان و ذوقی لطیف برخوردار و شاعری صاحب حال و ادیبی با احساس بود. بر همه ی اینها، تسلط او بر منابع عرفانی و اخلاقی عارفان بزرگوار اسلامی را نیز باید افزود.
تفسیر مبسوطی است در چهار مجلد که حاوی ویژگیهای ذیر را دارد:
الف) بهاء الدین لاهیجی در این اثر ارزنده، اهتمامی ستودنی در دفاع از معتقدات ناب شیعی ورزیده است. بر این اساس، مخاطب او در این اثر، اصناف گوناگون مردماند تا هر یک به قدر مقدور از مباحث مطرح در آن بهره برگیرند.
ب) تفسیر ایشان بیش تر بر پایه ی روایات ائمه ی معصوم، علیهم السلام، استوار است، آن هم از منابع متقن و شناخته شده، و به نحو مفید و خالی از اطالههای ملال آور که صبغه ی تفسیری آن رنگ بازد.
ج) این اثر در بردارنده ی یک گفت وگوی انتقادی میان معارف حق شیعی و مخالفان است، به گونهای که با کمال انصاف، آرا و دلایل مخالفان را مطرح میسازد و سپس در پاسخ منصفانه و در عین حال قاطع میکوشد. ایشان هیچ گاه در پاسخهای خود به مخالفان، جانب حق و ادب و نزاکت را فرو نمیگذارد و همواره با کمال نجابت که لازمه ی هرگونه بحث و گفت وگوی علمی و انتقادی است، رفتار میکند.
د) مؤلف کتاب، گاهی به نقد برخی از آرای مفسران میپردازد. در علم
رجال نیز تبحر داشته، این امر منجر به افزایش غنای تفسیری او گردیده است و سبب شده است تا کلام و پیام ائمه ی معصوم، علیهم السلام، را از سرچشمههای پاک و پاکیزه برگیرد.
شناخته شدهترین اثر قطب الدین لاهیجی است. این کتاب حاوی مجموعهای کامل از حیات و تحلیل انظار حکیمان و فیلسوفان نامدار در طول تاریخ پیش و پس از اسلام است. محبوب القلوب بر پنج بخش بنیادین صورت بندی شده است: مقدمه و مقاله و خاتمه. در مقدمه ی کتاب، مصنف کوشیده است تا تعریف درست و جامعی از حقیقت
علم حکمت ارائه دهد و تبیین روشنی از غایت و کارکرد آن به دست دهد. در کل حاوی مطالب نیکو و خواندنی است.
بررسی و تحلیل و در پارهای موارد نقد نظر حکیمان پیش از اسلام از
حضرت آدم علی نبینا و آله وعلیه السلام ، تا
هرمس ،
بقراط ، جالینوس،
لقمان ،
فیثاغورس ،
سقراط ،
افلاطون ،
ارسطو ،
اسکندر افرودیسی ،
افلوطین ،
زنون ،
زردشت ،
ذیمقراطیس ،
فرفوریوس ،
اقلیدس ،
بطلمیوس ،.... است.
زندگی و افکار ۱۲۶ فیلسوف
مسلمان را دربرگرفته است، همانند
یعقوب بن اسحاق کندی ،
ابوالبرکات ،
زکریای رازی ،
ابن هیثم ،
ابوریحان بیرونی ،
عامری ،
عبدالله بن مقفع ،
اخوان الصفا ،
خیام ،
فارابی ،
ابن سینا ،
سهروردی ،
فخرالدین رازی ،
جرجانی ،
مسکویه ،
عبدالکریم شهرستانی ،
ابوعبدالله معصومی ،
سیف الدین آمدی ، خواجه نصیرالدین طوسی،
قطب الدین رازی ،
جلال الدین دوانی ،
غیاث الدین منصور دشتکی . مصنف در پایان این مقاله به شرح و بسط زندگی ۳۱ تن از عارفان صاحب نام، مانند
اویس قرنی ،
کمیل بن زیاد ،
ذوالنون مصری ،
ابراهیم ادهم ،
فضیل بن عیاض ،
حلاج ،
محی الدین عربی ، سنایی پرداخته است.
در سیره و سنت تابناک ائمه ی معصوم، سلاماللهعلیهم اجمعین، و پارهای از مشایخ امامیه است. خاتمه، دربردارنده ی حیات مصنف و آباء و نیاکانش، رحمةاللهعلیه م اجمعین است.
اثری عربی ـ فارسی (ملمع) است و دربردارنده ی ترجمه راویان و رجال سند کتاب
من لایحضره الفقیه شیخ بزرگوار
صدوق ، رحمةاللهعلیه ، است. اوصاف این کتاب را در بیان گویای صاحب الذریعه دنبال میکنیم: «خیر الرجال فی بیان احوال الرجال المذکورین فی اسانید کتاب من لایحضره الفقیه تالیف الشیخ الصدوق، مجلد کبیر ملمع... رتب رجال اسانیده علی ترتیب ابواب الکتاب. فابتدا اولا باحوال الرجال المذکورین فی دیباچة الفقیه ثم المذکورین فی باب المیاه و هکذا سایر الابواب الی آخر الکتاب و قبل الشروع فی احوال الرجال قدم فصولا فی ذکر اصطلاح المتاخرین فی
اقسام الحدیث و فی ذکر الفاظ المدح و فی ذکر من صنف فی الرجال و فی ذکر الملل و النحل التی تذکر فی اثناء الکتاب و فی ذکر تواریخ المعصومین مختصرا الی الحجة علیه السلام...»
کتابی فلسفی است و مصنف در آن میکوشد که به اثبات عالم خیال منفصل یا همان
عالم مثال ـ که تعبیر قرآنی آن عالم ـ
برزخ است، با استفاده از دلایل گوناگون فلسفی و برهانی و حتی روایی بپردازد. در وجه تسمیه ی آن باید اشاره کرد که
فانوس خیال ، فانوس خاصی که صور گوناگون داشته و صورتها و پیکرهای متنوعی در آنان تعبیه میشده است. صور تعبیه شده در آن، گاهی با فشار دود فتیله گردان میشد که در واقع اشارهای لطیف به ویژگیهای عالم مثال دارد. این، حاکی از ذوق و حسن قریحه ی مصنف است.
مرحوم میرزا حسین نوری به این کتاب اشاره مینماید و میگوید: «تمام دلایل عقلی و کشفی و روایی و
عیانی وجود عالم مثال را بهاء الدین لاهیجی گرد آورده است.
از بیان تراجم نگاران برمی آید که باید کتابی بدیع در نوع خود باشد. یعنی اثری فقهی و فلسفی و عرفانی است. جایگاه عقل و اسرار احکام و
ماهیت اعمال عبادی و تکلیفی انسان، از معاملات گرفته تا پایان
دیات را در برمی گیرد.
شرح مختصری است بر صحیفه ی سجادیه. طبق نقل شریف لاهیجی، در برگیرنده ی حاصل تحقیقات و تصحیحات علمای امامیه است برای کسانی که نخواهند اکتفا به روخوانی
صحیفه سجادیه کنند، بلکه میخواهند در فقرات آن تفکر کنند. این اثر نیز بیش تر صبغه ی عرفانی و اخلاقی دارد.
اثری است اخلاقی در بیان این حقیقت که آدمی باید در برابر خطورات و واردات گوناگون قلبی، مواظبت کند. شریف لاهیجی در کتاب محبوب القلوب ذیل شرح حال فیثاغورس می گوید: وقال: «ما لا ینبغی ان تفعله احذر ان تخطره ببالک؛ آن چه شایسته نیست انجامش دهی از وارد کردن آن در قلب و تمایل قلبی، نسبت به آن نیز تو را بر حذر میدارم.» . ایشان در توضیح این عبارت میگوید: «این گفتار خود دلیلی است بر این که آدمی، بر وارد کردن اوهام شیطانی در قلب و تمایل نسبت به آن، مواخذه خواهد شد. من رساله ی مستقلی در این باب، در جواب پرسش برخی از دوستان درباره ی این مسئله، تدوین کردهام.» .
بر دانش گسترده ی بهاءالدین لاهیجی باید،
ریاضیات را نیز افزود. نام او در فهرست دانشمندانی که ریاضی دان هم بودند، به چشم میآید.
لطائف الحساب کتابی است در دانش ریاضیات. نسخه ی خطی آن در کتابخانه ی
آستان قدس رضوی موجود است. این کتاب مقدمه و دو مقاله و خاتمه دارد. مقدمه در تذکار بعضی از اعمال حسابی و مقاله ی اول در بیان استعلام انواع مجهولات عددی و خاتمه، در ذکر اعمال متنوعه است.
قطب الدین لاهیجی چنان که گفته آمد ـ از قریحۀ شعری نیز برخوردار بود. اشعار ایشان بیش تر مشتمل بر پندهای اخلاقی و مواعظ دل نشین است. لذا چندان از صنایع شعری آرایههای ادبی بهره ور نیست. نمونههایی از آن:
خدایا لطف کن علم لدنی زتحقیقات اشراقی چه لافی حکیمی کو به راه عقل پوید به عقل خو چسان پیچیده گویی طهارت کی شود حاصل به ایقان تیمم به که زیشان آب خواهی ترا تحقیق بی شبهت فزاید که گوید از ریاضت گشته واصلگمان اعتکاف شرع چله ز آن پیغمبر این طاعت شنودست به درگاه حق ار عجز آوری پیش کزو قائم شود ارکان دینی زتدقیقات مشایی چه بافی تو گویی علم خود از جهل جوید که نقلی در جهان نشنیده گوییترا از آب و عقل اهل یونانزخاک یثربنقل ارنمایی گر آیین کلامت خوش نمایدسخن جویی زصوفی خود چه حاصلنمود از گوشه گیری پله پله چو در دین عجایز عجز بودست شوی در دانش از هر کاملی بیش.
مرا عیب دگر افزاید ار عیب کسان گفـتم چه رو با عیب خود جویای عیب این و آن باشم
پبه در خلق چه گردی پس مطلب مطـلب ز در خلق که چون پا نـشـوی دربدری
از در غیب بـه هر در که در آیی یابی که دری بر تو چون بندند گشایند دری
در راه طلب پای فلک آبله دارد جویای تو در هـر کف خاکی تله دارد
بیگانگی زخلق جهان عین وحدتست زان آشنای کس نشود آشنای او
برای صحت عالم درشتیها به کار آید زتن کی خون فاسد بی گزند نیشتر جوشد
بـه یمن گریه طفل از مادر خود شیر میگیرد دعـا، روی اجـابـت را ز فیـض چشم تر بیند
چو گریی و عصیان کنی ز احمقی است بدین گریه بسـیار باید گریـست
واله داغستانی ، صاحب
تذکره ریاض الشعراء ، دو بیت عالی و دل کش از شاعری که او را «ملا قطب الدین از شعرای زمان» مینامد، آورده است. به احتمال قوی باید مقصودش قطب الدین لاهیجی باشد. آن دو بیت این است:
چه آتش است محبت که یک شراره او به بحـر اگر فکنی دود از آب برخیزد
زلف پر پیچ ترا امروز تاب دیگریست در خم هر پیچ و تابش آفتاب دیگریست
پیکر پاک عارف و حکیم بزرگوار قطب الدین لاهیجی، طبق نقل صاحب کتاب
منتخب التواریخ درشهر مقدس
قم مدفون است. ایشان میگوید: «از جمله رواتی که در قم مدفوناند عبارتاند از قطب الدین اشکوری؛ جناب محمد
بن شیخ علی اللاهیجی الاشکوری، مصنف کتاب محبوب القلوب. ایشان هم
شیعه بودند و هم از تلامذه ی میرداماد.»
نوشتار را با گفتار قطب الدین لاهیجی درباره ی فلسفه ی
بعثت انبیاء به پایان میبریم:
«حق متعال، در مقام انعام به عباد و تفضل بر ایشان، برای آن که بندگان را
هدایت کند و به شناسایی آن آشنا سازد، انبیا را مبعوث گردانید و ایشان را واسطه ی فیض به بندگان ساخت و کتب و شرایع را به دست و زبان ایشان فرستاد و ایشان را واسطه ی نزول رحمت و برکت گردانید که به پیروی از ایشان و از کسانی که در اخلاق و صفات مانند ایشاناند از خلفا و اوصیای ایشان. عقل به امداد شرع، سفینه ی نفس را از دریای پرتلاطم دنیا به ساحل نجات میرساند. در حقیقت،
عقل ، دیانت درونی است و شرع، عقلانیت بیرونی است که به معاونت و معاضدت هم به مقصود میرسانند.
سایت فرهیختگان تمدن شیعه، برگرفته از مقاله«قطب الدین لاهیجی دیلمی».