قدح (مفرداتنهجالبلاغه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قَدْح (به فتح قاف) از
واژگان نهج البلاغه به معنای زدن و نیز به معنای
طعن، عیب گرفتن و تنقیص است. این واژه دارای مشتقاتی است که در
نهج البلاغه بهکار رفته است، مانند:
قَدَح (به فتح قاف و دال) به معنای
کاسه و
قِدح (به کسر قاف) به معنای تیر
قرعه و
قمار.
حضرت علی (علیهالسلام) درباره
خدای تعالی و
تکبر از این واژه استفاده نموده است.
قَدْحبه معنای زدن، مثل زدن
آهن بر
سنگ برای بیرون آمدن
آتش آمده است.
«قدح بالزند: رام الايراءَ بهِ» و نیز به معنای طعن، عیب گرفتن و تنقیص آید.
«قدح فی عرضه او نسبه او عدالته قدحا: طعن فیه، عابه و تنقصّه»قَدَح (بر وزن شرف) به معنای کاسه و
قِدح (بر وزن جسر) تیر قرعه و تیر قمار است.
امام (صلواتاللهعلیه) درباره خدای تعالی فرموده است:
«وَ سَجَدَتْ لَهُ ... الاَْشْجَارُ النَّاضِرَةُ، وَقَدَحَتْ لَهُ مِنْ قُضْبَانِهَا النِّيرَانَ الْمُضِيئَةَ» یعنی درختان سرسبز و باطراوت به خدا
سجده کرده و از شاخههایش به او آتش روشن، برآورده است، «منظور» سائیدن دو درخت سبز به هم و آتش گرفتن آنهاست.
(شرح
های خطبه:
)
امام (صلواتاللهعلیه) درباره نکبر فرموده است:
«وَقَدَحَتِ الْحَمِيَّةُ» یعنی
حمیّت و
تعصب آتش گرفته و شعلهور شد.
(شرح
های خطبه:
)
درباره کسانی که
اسلام را قبول نکردند فرموده است:
«لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِأَضْوَاءِ الْحِكْمَةِ، وَ لَمْ يَقْدَحُوا بِزِنَادِ الْعُلُومِ الثَّاقِبَةِ.» یعنی از انوار
حکمت کسب نور نکرده و با چخماق
های علوم نافذ آتش نیافروختهاند.
(شرح
های حکمت:
)
معاویه به آن حضرت نامهای نوشت و در آن خود را از
مسلمانان با سابقه و مشمول فضیلتها خواند، حضرت در جواب نوشت:
«وَمَا لِلطُّلَقَاءِ وَأَبْنَاءِ الطُّلَقَاءِ، وَالـتَّمْييزَ بَيْنَ الْمُهَاجِرِينَ الاَْوَّلِينَ، وَتَرْتِيبَ دَرَجَاتِهِمْ... هَيْهَاتَ لَقَدْ حَنَّ قِدْحٌ لَيْسَ مِنْهَا، وَطَفِقَ يَحْكُمُ فِيهَا مَنْ عَلَيْهِ الْحُكْمُ لَهَا!» آزاد شدهها و فرزندان آزاد شدهها را چه رسد که میان
مهاجران نخستین و مقامات آنها سخن گویند هرگز «آواز کرد تیری که از آنها نیست» و شروع کرده به
داوری کسی که در
حکم آنها
محکوم است.
(شرح
های خطبه:
) «حقّ قدح لیس منها» یعنی صدا کرد تیری که از جنس تیرهای دیگر نیست اگر در میان تیرها یکی از جنس دیگر باشد صدایش با آنها متفاوت میشود و آن مثلی است بر کسی که به قومی افتخار میکند در حالی که از آنها نیست.
درباره انسان مطیع ولی بیبصیرت فرموده است:
«يَنْقَدِحُ الشَّكُّ فِي قَلْبِهِ» «شعلهور میشود شک در قلبش»
(شرح
های حکمت:
)
در هنگام ترغيب به
جهاد فرموده است:
«أَتَقَلْقَلُ تَقَلْقُلَ الْقِدْحِ فِي الْجَفِيرِ» یعنی حرکت تیر در تیردان
(شرح
های خطبه:
)
در موضوع
حکمیّت فرموده است:
«وَ قَدْ كُنْتُ أَمَرْتُكُمْ... حَتَّى ارْتَابَ النَّاصِحُ بِنُصْحِهِ، وَ ضَنَّ الزَّنْدُ بِقَدْحِهِ» «من امر خود را درباره اين داورى بيان كردم شما امتناع كرديد تا جاییكه
نصیحت كننده در نصيحت خويش
شک كرد و چخماق به آتش افروزيش
بخل ورزيد.»
(شرح
های حکمت:
) خماق به آتش افروختن بخل ورزید،
«قداح» جمع قدح به معنای تیرهای قرعه است.
در
غریب ۸ فرموده است:
«كَالْيَاسِرِ الْفَالِجِ يَنْتَظِرُ أَوَّلَ فَوْزة مِنْ قِدَاحِهِ» ((مسلمان هنگامى كه دست به عمل پستى نزده) همچون مسابقه دهنده ماهرى مىماند كه منتظر است در همان دوره اوّل ببرد.)
(شرح
های غریب:
)
و
خطبه ۲۳ فرموده است:
«...كانَ كالفالِجِ الياسِرِ الَّذِي يَنْتَظِرُ أَوَّلَ فَوْزَة مِنْ قِداحِهِ...» «زيرا مسلمان تا كار پستى انجام ندهد كه از ظاهر شدن آن شرمنده شود... مانند قمارباز برنده است كه از اوّلين بازى برنده بودنش را انتظار مىكشد.»
(شرح
های خطبه:
)
در وصف
متقین به
همّام فرموده است:
«فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ، أَبْرَارٌ أَتْقِيَاءُ، قَدْ بَرَاهُمْ الْخَوْفُ بَرْيَ الْقِدَاحِ»یعنی حلیمان عالمان، نیکوکاران و تقویکارانند که
ترس از خدا آنها را تراشیده (و ضعیف کرده) مانند تراشیدن تیرهای قرعه.
(شرح
های خطبه:
)
در وصف
ملائکه فرموده است:
«وَلاَ قَدَحَتْ قَادِحَةُ الاِْحَنِ فِيَما بَيْنَهُمْ» یعنی شعلهور نشده شعله عداوتها میان آنها.
(شرح
های خطبه:
)
در
خطبه ۲۳۰ آمده است:
«والضَّغَائِنِ الْقَادِحَةِ فِي الْقُلُوبِ» یعنی عداوت
های شعلهور شده در قلبها
(شرح
های خطبه:
)
در وصف
دنیا فرموده است:
«أَرْهَقَتْهُمْ بَالْفَوَادِحِ» (بلكه به عكس، آنها را در زير آفت
هاى گوناگون قرار داد.)
(شرح
های خطبه:
)
مواردی از این ماده در
نهج البلاغه آمده است.
•
قرشی بنابی، علیاکبر، مفردات نهج البلاغه، برگرفته از مقاله «قدح»، ج۲، ص۸۴۴.