• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

فرض (مفردات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مقالات مرتبط: قطع.

فَرْض (به فتح فاء و سکون راء) از واژگان قرآن کریم به معنای قطع و تعيين است. این واژه دارای مشتقاتی است که در آیات قرآن به کار رفته است؛ مانند: فَریضه (به فتح فاء) به معناى مفروضه، يعنى: معيّن شده و واجب شده، و فارِض (به کسر راء) به معناى سالخورده و پير است و به قولى آن گاوى است كه بسيار زائيده باشد.



فَرْض قطع و تعيين است.
در نهایه گويد: اصل فرض به معنى قطع است.
راغب، قطع شى‌ء محكم و تأثير در آن، گفته است. اقرب عين لفظ راغب را آورده است.
[۶] شرتونی، سعید، اقرب الموارد، ذیل واژه «فرض».

در مصباح تقدير و اندازه‌گيرى معنى می‌كند.


فَرْض در قرآن مجید به معنى تعيين و ايجاب به‌كار رفته، كه هر دو نوعى قطع و تقديراند، مثل‌: (لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِكَ نَصِيباً مَفْرُوضاً) «از بندگان تو بهره‌اى معيّن شده می‌گيرم».
و مثل‌: (سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها) يعنى: «سوره‌ايست كه نازل كرده و عمل به احکام آن را واجب كرده‌ايم».
عمل حكم واجبى، اتيان و عمل حكم تحريمى، ترك است و مثل‌: (إِنَّ الَّذِي‌ فَرَضَ‌ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى‌ مَعادٍ ...) «آنكه تلاوت و عمل به قرآن را بر تو واجب كرده حتما تو را به معاد (ظاهرا مكّه) برمی‌گرداند».
(الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ‌ فَرَضَ‌ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ ...) «حجّ در ماه‌هاى معلومى است هر كه‌ در آنها حجّ را بر خود واجب كند (با شروع در آن) پس در حجّ نزديكى به زنان و دروغ و لا و اللّه بلى و اللّه گفتن نيست».

۲.۱ - فریضه

(ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَ‌ فَرِيضَةً) «مادامی‌كه به آنها دست نزده‌ايد يا مهريه‌اى معيّن نكرده‌ايد». مهریّه، فريضه خوانده شده كه شى‌ء تعيين شده است.
(وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما تَراضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ) (و گناهى بر شما نيست در آنچه بعد از تعيين مهر، با يكديگر توافق كرده‌ايد) فريضة در اين آيه و آیات ديگر به معنى مفروضه است، يعنى: معيّن شده و واجب شده.
در مجمع راجع به فرق فرض و واجب نقل فرموده: فرض با جعل جاعل است كه آن را واجب كند ولى واجب شايد بدون جعل باشد، مثل وجوب شكر مُنعِم، على هذا نسبتشان عموم و خصوص مطلق است.
به نظر راغب ايجاب به اعتبار وقوع و ثبوت حكم، و فرض به اعتبار تعيين آن گفته می‌شود.

۲.۲ - فارض

(قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ‌ وَ لا بِكْرٌ عَوانٌ بَيْنَ ذلِكَ‌) فارض به معنى سالخورده و پیر است و به قولى آن گاوى است كه بسيار زائيده باشد. در علت اين تسميه گفته‌اند: كه آن از اعمال شاقّه خودش را قطع (و آسوده) كرده يا عمر (و جوانى) خويش را قطع كرده يا زمين را قطع (و شخم) كرده است، يعنى: «گفت خدا فرمايد آن گاوى است نه سالخورده و نه جوان ميان اين دو حال است».


۱. قرشی بنابی، علی اکبر، قاموس قرآن، ج۵، ص۱۶۱.    
۲. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۶۳۰.    
۳. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت الحسینی، ج۴، ص۲۲۰-۲۲۱.    
۴. ابن اثیر، مجدالدین، النهایه فی غریب الحدیث والاثر، ج۳، ص۴۳۲.    
۵. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۶۳۰.    
۶. شرتونی، سعید، اقرب الموارد، ذیل واژه «فرض».
۷. فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ص۴۶۹.    
۸. نساء/سوره۴، آیه۱۱۸.    
۹. نور/سوره۲۴، آیه۱.    
۱۰. قصص/سوره۲۸، آیه۸۵.    
۱۱. بقره/سوره۲، آیه۱۹۷.    
۱۲. بقره/سوره۲، آیه۲۳۶.    
۱۳. نساء/سوره۴، آیه۲۴.    
۱۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۸۲.    
۱۵. طبرسی، مجمع البیان، ج۷، ص۱۹۶.    
۱۶. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۶۳۰.    
۱۷. بقره/سوره۲، آیه۶۸.    
۱۸. طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۲۶۸.    



قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله "فرض"، ج۵، ص۱۶۱-۱۶۲.    






جعبه ابزار