فخرالمحققین محمد بن حسن حلی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
فخرالمحققین محمد بن حسن بن یوسف بن مطهر حلی (۶۸۲-۷۷۱ق)، فرزند
علامه حلی، با کنیه ابوطالب، ملقب به فخرالدین و فخرالاسلام، از فقها و علمای بزرگ
شیعه در
قرن هشتم هجری قمری بود.
وی از
خاندان حلی و از علمای بزرگ
شهر حله بود. علوم معقول و منقول را نزد پدرش علامه حلی فرا گرفت، هچنین از عموی خود
رضیالدین علی بن یوسف بن مطهر حلّی نیز بهره برده است. وی در نوجوانی و بنا به نقل برخی قبل از ده سالگی به
درجه اجتهاد رسیده است.
فخرالمحققین همراه پدر ده سال در
کشور ایران به درخواست
سلطان محمّد خدابنده، مدرسه سیاری تشکیل داده و به تدریس و تربیت شاگردان اشتغال داشتند. مناظره با دانشمندان و اثبات حقانیت
مذهب شیعه، نگارش کتابهای فقهی و معارف اهل بیت از فعالیتهای او و علامه حلی در ایران بود. آنها بعد از مرگ سلطان به حله برگشتند، فخرالمحققین بعد از درگذشت پدر به دلایلی به
آذربایجان هجرت نمود.
فخرالمحققین در طول عمر خود شاگردان بزرگی همچون
شهید اول را تربیت کرد و کتابهای بسیاری مثل
ایضاح الفوائد فی شرح مشکلات القواعد،
تحصیل النجاه، شرح کتاب
نهج المسترشدین تالیف نموده و بنا به وصیت پدرش کتابهای او را تکمیل کرد.
شهر حلّه یکی از شهرهای معروف
کشور عراق است، (میان
کوفه و
بغداد و در ساحل رود فرات.
) که علماء و فقهاء بزرگی را به
جهان اسلام عرضه کرده است.
حضرت علی (علیهالسّلام) درباره شهر حلّه فرمود: «یظهر بها قوم اخیار؛
از آنجا، نیکمردانی ظهور خواهند کرد.»
همانطوری که امیرمؤمنان فرموده بود، در میان آنان، خاندانهایی مانند خاندان محقق حلّی،
آل طاووس و
آل مطهر ظهور کردند و منشا پیشرفت
علوم نقلی و
عقلی و
علم فقه و
اصول بودهاند.
خاندان آل مطهر در بین آنان ویژگی خاصی دارد و فرزانگان بسیاری را به جهان اسلام ارزانی داشته است. خاندان حلّی، از جمله آن نیکمردان هستند. در میان آنان، فرزانگان بسیاری پا به عرصه وجود گذاشتهاند که فخرالمحققین، یکی از آنان میباشد.
حلّه سرزمین فقیهان پارسایی است که خدمات ارزندهای به جهان تشیع ارمغان آوردهاند که اینک نام برخی از آنان را میآوریم:
۱ ـ
ورام بن ابیفراس (
۶۰۵ق)
۲ ـ
ابن ادریس حلّی (
۵۴۳-
۵۹۸ق) صاحب کتاب
السرائر.
۳ ـ
سید فخار موسوی (
۶۳۰ق)
۴ ـ نجیبالدین
محمّد بن جعفر، معروف به
ابن نما (
۶۴۵ق)
۵ ـ
سید بن طاووس (
۵۸۹-
۶۶۴ق)
۶ ـ
سید احمد بن طاووس (متوفا:
۶۷۳ق)
۷ ـ سید عبدالکریم
بن طاووس (متوفا:
۶۹۳ق)
۸ ـ
محقق حلّی (
۶۰۲-
۶۷۶ق) صاحب کتاب
شرایع الاسلام.
۹ ـ
ابن سعید حلّی (
۶۰۱-
۶۹۰ق)
۱۱ ـ
سدیدالدین حلّی (
۶۰۰-
۶۸۰ق)
۱۲ ـ
مفیدالدین محمّد بن جهم.
۱۳ ـ علاّمه حلّی (
۴۶۸-
۷۲۶ق)
۱۴ ـ
ابن داوود حلّی (
۶۴۷-
۷۴۰ق)
۱۵ ـ فخرالمحققین (
۶۸۲-
۷۷۱ق)
۱۶.
ابن فهد حلی، صاحب کتاب
التنقیح الرافع.
ابوطالب
محمد بن شیخ جمالالدین
بن مطهر حلّی، معروف به فخرالمحققین، در نیمه شب بیستم
جمادیالاولی، سال ۶۸۲ق در شهر حلّه، در خانه یکی از بزرگترین دانشمندان شیعه، علامه حلّی متولد شد، نام او را «
محمد» گذاشتند.
از همان ابتدای کودکی آثار هوش سرشار و زکاوت بسیار در او هویدا بود.
همت عالی و تلاشهای دلسوزانه پدر دانشمند از یکسو و استعداد و ذوق و هوش خدادادی فرزند از سوی دیگر، سبب شد که
محمد در ده سالگی به درجه اجتهاد نایل آید. او همانند پدرش، پیش از اینکه به حدّ بلوغ برسد، از تحصیل نزد استاد بینیاز شد و به مرتبهای از کمالات رسید که در میان دانشمندان عصر خویش و در محافل علمی به «فخرالمحققین» لقب یافت. گاهی هم از او به نامهای فخرالدین و فخرالاسلام یاد میشود.
لقب فخرالدین برای اولین بار از پدرش، علاّمه حلّی شنیده شد.
فخرالمحققین در زمینه مراحل تحصیلات خویش میگوید:
«من تحصیلات خود را در معقول و منقول و بسیاری از کتابهای رایج اصحاب، در محضر پدر و یگانه مربّی خویش، به اتمام رسانیدم و آنگاه از او درخواست کردم که برای من کتابی جامعتر و دقیقتر در
فقه تالیف کند.»
مرحوم
فاضل هندی فقیه بزرگوار امامیه در آغاز کتاب
کشف اللثام، که شرح قواعد علاّمه است، بعد از نقل سخنان فخرالمحققین، درباره این فقیه جوان میگوید:
«ممکن است بعضی از گفته وی تعجب کنند که چگونه در این سن (ده سالگی) به این مقام والا رسیده... فخرالمحققین در آن موقع در حدود ده سال یا کمتر داشته و این لطف و مرحمت الهی است که برای هر کس بخواهد عنایت میکند... من خود نیز قبل از آن که سیزده سالم تمام شود، از تحصیلات معقول و منقول فارغ شدم و پیش از آن که یازده ساله شدم، کتاب
منیة الحریص در شرح تلخیص را نوشتم و قبل از آن، ده کتاب تصنیف کرده بودم و حتی در هشت سالگی «
مختصر» و «
مطول»
تفتازانی را تدریس میکردم.»
متفکر شهید،
قاضی نورالله شوشتری نویسنده کتاب
احقاق الحق، در مورد تحصیلات علمی و کمالات اخلاقی و استعداد سرشار فخرالمحققین مینویسد:
«شیخ فخرالدین
محمّد بن شیخ جمالالدین
بن مطهرحلّی، افتخار آل مطهر و خال جمالِ پدرِ دانشور بود، در علوم عقلی و نقلی محققی نحریر (زبردست)، و در عُلوِّ فهم و فطرت مدقّقی بینظیر بود.»
وی سپس از یکی از دانشمندان شافعی به نام
حافظ ابرو ـنویسنده کتاب
مجمع التواریخ ـ عبارتی را نقل کرده که حاوی نکاتی در مورد کمالات و فضائل فخرالمحققین است.
حافظ ابرو میگوید:
«او هنگامی که با پدر خود خدمت سلطان
محمّد خدابنده ـ به مرکز حکومت وی در
سلطانیه قزوین آمد ـ دانشمندی جوان، عالی مقام، با استعداد، نیکو اخلاق و پسندیده خصال بود.»
قاضی نورالله شوشتری در ادامه مینویسد:
«وی در خدمت پدر بزرگوارش تربیت یافته و در سن ده سالگی نور اجتهاد از ناصیه او تافته، چنانکه خود نیز در شرح خطبه کتاب قواعد به آن اشاره فرموده و گفته است چون از تحصیل عـلوم معقول در محضر پدرم علامه فراغت یافتم و بسیاری از کتب علمی علمای شیعه را نزد وی خواندم، از او مسالت نمودم کتابی در فقه تصنیف کند که جامع اسرار آن علم باشد.
سپس به نقل از قاضی نوراللّه برای اثبات اینکه فخرالمحققین هنگام تصنیف کتاب قواعد پدر، مـجـتـهـد بـوده و کـمتر از ده سال داشته است، مینویسد: از ملاحظه تاریخ ولادت او، و تاریخ تـصـنیف کتاب ظاهر میشود که سن او در آن موقع کمتر از ده سال بوده و تعجب شهید ثانی در ایـن بـاب چنانکه در حاشیه قواعد اظهار فرموده، وجهی ندارد بلکه تعجب او عجب است، زیرا که خـود (یـعـنـی شهید ثانی) در شرح
درایة الاصول الحدیث، حال جمعی کثیری را که خدای تعالی در کمتر از آن عمر توفیق کمال داده، ذکر نموده است از جمله آنکه
روایت کرده از شیخ
تقیالدین حسن بن داود که میگفته سید غیاثالدین،
عبدالکریم بن طاووس که دوست و مصاحب او بوده، بـه کـتـاب خـواندن مشغول شد و در چهار سالگی از معلم مستغنی گردید و از
ابراهیم بن سعید جوهری روایت نموده است که گفت کودکی چهار ساله دیدم که نزد
مامون عباسی آوردند و او
قرآن را خوانده بود و نظر در رای و اجتهاد کرده بود اینقدر بود که هرگاه گرسنه میشد، مانند طـفـلان میگریست و مؤید این داستان، زندگی
شیخ ابوعلی سینا است، بر وجهی که در تواریخ مسطور است.
مؤلف
روضات الجنات، بر قاضی نوراللّه خرده گرفته است و گفته: تاریخ تالیف قواعد بر من روشن نیست تا حکم کنم که فخرالمحققین در آن موقع چند ساله بوده، ولی تعجب شهید ثانی در واقع و اینکه قاضی گفته است به قول
حسن بن داود، غیاثالدین
بن طاووس در چهار سالگی از معلم بینیاز شد، مقصود این نیست که وی در آن سن کلا از تحصیل بینیاز گردید، بلکه منظور از معلم، معلم خط بوده است.
دانشمند گرامی، جناب آقای دوانی گوید:
با کمال تاسف باید گفت قاضی نوراللّه و مؤلف کتاب روضات و فاضل هندی، هر سه موفق به حل موضوع نشدهاند و حتی گفته ابهامآمیز و نظریات شگفتانگیز آنان نیز بدون تحقیق و بررسی مورد استفاده و استناد دیگران واقع شده و در کتابهای خود بازگو نمودهاند.
مثلا مؤلف روضات، فقط استدلال قاضی نوراللّه را مورد ایراد قرار داده و از تعجب شهید ثانی جانبداری نموده، بدون اینکه قضیه را حل کند و اثبات نماید که هنگام تالیف کتاب قواعد که فخرالمحققین میگوید من از تحصیل تمام علوم متداول فراغت یافتم، چند سال داشته است؟
فاضل هندی نیز استدلال میکند که چون علامه تالیفات خود را در کتاب خلاصه که به سال
۶۹۲ تالیف نموده آورده است و قواعد مورد بحث نیز یکی از آنها بوده است پس میتوان گفت فخرالمحققین به گفته قاضی نوراللّه در آن موقع ده سال یا کمتر داشته است در صورتی که امکان دارد علامه کتاب قواعد را سالها بعد از تالیف خلاصه نوشته باشد (چنانکه همینطور نیز هست) و به طوریکه معمول مؤلفین است، بعد فهرست تالیفات خود را در خلاصه آورده باشد.
در
نامه دانشوران، ضمن شرح حال غیاث عبدالکریم
بن طاوس، پس از نقل عبارت
حسن بن داود درباره نبوغ و هوش سرشار چند نفر را که در خردسالی به مقام عالی علمی نائل گشتهاند نام میبرد از جمله علامه حلی را نام برده و میگوید:
دیگر فرزند آن بزرگوار که فخرالمحققین لقب دارد، چنانکه قاضی نوراللّه شوشتری آورده، از آن پیش که سن شریفش از ده سال متجاوز گردد، به درجه استنباط احکام و استخراج فروع فایز گشت و با اینکه گفته ابن داود را درباره ابن طاوس بدینگونه نقل میکند در چهار سالگی معلمی به تربیت وی گماشتند، در مدت چهل روز از تعلم خط بینیاز گشت چون سن شریفش به یازده رسید، در اندک زمانی
کلام اللّه مجید را حافظ گردید.
مع الوصف مؤلفین نامه دانشوران متوجه اشتباهی که در اینجا برای قاضی نوراللّه و فاضل هندی روی داده، نشده و گفتار هر دو را بدون توضیح نقل کردهاند.
محدث
شیخ عباس قمی نیز در کتاب
فوائد الرضویه گفته قاضی نوراللّه را عینا نقل کرده و با اینکه وصیت علامه به فخرالمحققین را نیز در صفحه مقابل آورده است، معهذا حل موضوع برای ایشان نیز پوشیده مانده است، زیرا علامه در آن وصیتنامه که در آخر کتاب قواعد در بسیاری از کتب تراجم و غیره نیز ذکر شده است، از جمله مینویسد: ای فرزند من! در این کتاب فتاوای احکام و قواعد شرایع اسلام را برای تو خلاصه نموده و بیان کردم و با الفاظی مختصر و عباراتی شیوا و سبکی دلپذیر و محکم روشن ساختم سن من در این موقع به پنجاه رسید و اینک وارد دهه بعد آن شدهام.
اگر دانشمندان
توجهی به این جمله سن من در این موقع به پنجاه رسید مینمودند، موضوع حل میگشت و دیگر این همه شرح و بسط مورد پیدا نمیکرد، زیرا از این عبارت کاملا پیدا است که علامه هنگام تالیف قواعد پنجاه سال داشت و چون ولادت وی در سال ۶۴۸ روی داده، باید گفت علامه در سال ۶۹۸ به تصنیف کتاب قواعد پرداخته است و با در نظر گرفتن ولادت فخرالمحققین در سال ۶۸۲ بدون تردید فخرالمحققین در آن موقع ۱۶ ساله بوده است از این میان نتایج زیر به دست میآید: .
۱ فخرالمحققین هنگام تالیف قواعد که به خواهش وی صورت گرفته و خود در شرح آن میگوید در ۱۶ سالگی مجتهد مسلم بوده و علوم معقول را تکمیل نموده است.
۲ استنباط قاضی نوراللّه و فاضل هندی و دیگران که از آنها پیروی نموده و گفتهاند در آن موقع سن فخرالمحققین ده سال یا کمتر بوده، مورد ندارد و دلیلی بر آن نیست.
۳ تالیف قواعد در سال ۶۹۲ صحیح نیست و استدلال قاضی و فاضل هندی مناسب نمیباشد.
۴ تاریخ تالیف قواعد از گفته خود علامه به خوبی آشکار است که در پنجاه سالگی علامه، یعنی بهطور مسلم در سال ۶۹۸ انجام گرفته است، زیرا علامه وصیتنامه مزبور را بعد از تالیف کتاب بزرگ قواعد نوشته است و با اشتغالاتی که داشته و کتب بسیاری که در عرض یکدیگر تالیف و تصنیف مینموده، امکان دارد که یکی دو سال قبل از آن، یا بیشتر، دست به تالیف چنین کتابی زده باشد و به گفته خود، از تحصیل علوم معقول و منقول بینیاز بوده است، یا هنوز به حد
بلوغ نرسیده، و یا دستکم تازه
بالغ گشته باشد.
۱ ـ جمالالدین ابومنصور
حسن بن یوسف بن علی بن مطهر حلّی.
فخرالمحققین بیشتر دروس و فنون را نزد پدر خویش، علاّمه حلّی فرا گرفت.
مهمترین رمز موفقیت ایشان، بهرهگیری و تربیت در دامان پدرش علاّمه حلی بود. علاّمه حلّی، استادِ فخرالمحققین چنان شخصیت برجستهای است که
قاضی بیضاوی، دانشمند و مفسر
شافعی مذهب در مورد وی میگوید:
«ای مولای ما، وای زینتبخش دین!
خداوند فضیلتهای ترا مستدام بدارد! حضرت عالی پیشوای مجتهدان در
علم اصول فقه میباشی.»
فخرالمحققین تربیت یافته مکتب شخصیتی است که در اواخر قرن هفتم، به بالاترین قله دانش بشری دست یافت و آوازه علم و دانش وی در محافل علمی و مذهبی پیچیده و به عنوان «علاّمه دهر» شناخته شد.
گفتهاند اگر نوشتههای تحقیقی او را بر روزهای عمرش (از ولادت تا وفات) تقسیم کنند، سهم هر روز یک دفترچه بزرگ (در حدود ۱۰۰۰ سطر) خواهد شد. آثار وی که بالغ بر ۵۰۰ جلد میشود، در موضوعات، مختلف، از جمله: فقه، اصول،
کلام، اعتقادات، حدیث،
رجال،
تفسیر،
فلسفه،
منطق،
ادعیه، پرسش و پاسخ و... به جهان علم و دانش عرضه شده است. متاسفانه در میان آن همه تالیفات وی، تنها حدود صد کتاب از آثار خطی و چاپی او شناخته شده که بعضی از آنها مانند «
تذکره الفقهاء» در نمایاندن نبوغ و فضل و هوش او کافی است، از جمله کتابهای او میتوان به:
الارشاد،
تبصرة المتعلمین،
القواعد،
التحریر الاحکام، تذکرة الفقهاء،
مختلف الشیعه،
المنتهی،
شرح تجرید،
منهاج الکرامه و
تلخیص الکشاف، اشاره کرد.
۲ ـ رضیالدین علی
بن یوسف
بن مطهر حلّی، برادر علاّمه، او حلّی هفتاد سال در مهد علم و اجتهاد زندگی کرده و در محضر بزرگانی همچون
محقق حلّی و پدر،
سدیدالدین یوسف حلّی پرورش یافته بود و از فقیهان نامدار شیعه و از بارزترین عالمان زمان خود بود تنها کتابی که از او به دست ما رسیده، کتاب «
العدد القویّه» است.
فخرالمحققین، علاوه بر تالیف کتابهای سودمند و تکمیل تالیفات ناتمام پدر بزرگوار خویش در پرورش نخبگان و دانشمندان فرزانه موفقیت چشمگیری داشت، او شاگردانی تربیت نمود که در عرصه علم و عمل، هدایتگر انسانها به سوی سعادت شدند. اینک به معرّفی برخی از شاگردان او میپردازیم:
۱ ـ
محمّد بن مکی عاملی جزینی، معروف به
شهید اول: او در سال
۷۳۴ق متولد شد و در سال
۷۵۱ق در ۱۶ سالگی از فخرالمحققین اجازه دریافت کرد. او بارها به شهر حلّه سفر کرد و از این استاد بزرگ فقه، بهرهها گرفت.
فخرالمحققین از بین صدها شاگرد و دانشگاه حلّه، نبوغ علمی و فکری این جوان هوشمند را دریافت و عنایت ویژهای به تعلیم و تربیت وی نشان داد. او سؤالات و شبهات این شاگرد جوان را به دقت گوش میکرد و در فرصتهای مناسب از وی تجلیل مینمود که ما فقط به یک مورد آن اشاره میکنیم: فخرالمحققین در اجازهنامهای که به خط خویش در پشت کتاب قواعد، برای شاگرد ممتاز خویش، شهید اول نوشته است، میگوید:
«مولای ما، امام و پیشوای بزرگ، افضل علمای عالم، آقای فضلای بنی آدم، آفتاب حق و دین،
محمّد بن مکی
بن محمّد بن حامد ـ که خداوند عمر جاویدان به او عطا کند ـ در نزد من این کتاب را خوانده و مشکلات و پیچیدگیهای آن را حل نموده است. من به او اجازه میدهم تمام کتابهای پدرم (قدس سره) و جمیع مصنفات اصحاب متقدم ما (رضیاللهعنهم) را از من و همچنین طریقه مذکور پدرم را روایت کند.»
از مهمترین تالیفات شهید اول میتوان از کتابهای:
اللمعه الدمشقیه،
الدروس الشرعیه،
البیان و
ذکری الشیعه نام برد.
وی بعد از سالها تلاش و فداکاری در راه احیای
شریعت محمّدی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ترویج فرهنگ اهل بیت (علیهمالسّلام)، در سال
۷۸۶ق در ۵۲ سالگی توسط مخالفان مذهب شیعه به طرز فجیعی به شهادت رسید. (شرح زندگینامه این دانشور بزرگ در مجموعه
دیدار با ابرار و
گلشن ابرار آمده است.)
۲ ـ شیخ جمالالدین
احمد بن متوج بحرانی، نویسنده آیات الاحکام (موسوم به
منهاج الهدایه).
۳ ـ شیخ
ناصر متوج بحرانی (متوفا:
۷۲۷ق)
۴ ـ
سید حیدر آملی، نویسنده کتابهای کشکول و
منبع الاسرار.
۵ ـ
سید بدرالدین مدنی، فرزند
حسن بن نجمالدین مدنی.
۶ ـ
سید تاجالدین بن معیه حسنی که نام او
محمّد ابن قاسم و از نسبشناسان معروف است. او مردی فاضل، عالم، شاعر و ادیب بود که شهید اول از او به عنوان اعجوبه زمان یاد کرده که در تمام فضائل و مناقب و آثار، یگانه دهر بوده است.
۷ ـ شیخ
ظهیرالدین، فرزند فخرالمحققین، که نام او
محمّد بن محمّد بن مطهر بوده و در زمان حیات پدر خویش وفات یافت.
۸ ـ شیخ نظامالدین
علی بن عبدالحمید نیلی از مشایخ
ابن فهد حلّی.
۹ ـ
فاضل مقداد، مقداد
بن عبدالله سیوری، نویسنده کتابهای
کنز العرفان،
شرح باب حادی عشر و
اللوامع الالهیه.
یکی از از کارهای مهم فخرالمحققین در عرصه فرهنگی، صدور اجازات متعدد به بزرگان علم و دانش بود. در ایّام گذشته و در میان علما و اهل دانش رسم بر این بود که دانشوران و پژوهشگران هنگامی که خود را در مقام دانش احساس میکردند به یکی از اساتید و مشایخ و بزرگان عصر خویش رجوع نموده و دانش و تحصیلاتشان را عرضه میکردند و آن استاد فرزانه هنگامی که از معلومات و استعداد و تقوای او مطمئن میشد برای وی اجازهای صادر میکرد که در بخشی از آنها علاوه بر اینکه به سطح معلومات و مراتب تقوای اجازه گیرنده اشاره میشد به او اجازه میدادند کتابهای خودِ استادِ اجازهدهنده و کتابها و روایات سلسله اساتید او را نیز نقل کند.
همچنانکه اجازهنامه شهید اول از استاد بزرگوارش فخرالمحققین را در بخش دیگر ملاحظه خواهید کرد.
این اجازات علاوه بر اینکه نوعی تشویق و مدرک علمی و ارزیابی معلومات وی محسوب میشد به عظمت شخصیتِ اجازهدهنده هم دلالت میکرد زیرا معمولاً دانشمندان و محققّین فراوانی به اساتید و اندیشمندان معاصر و همسطح خویش رجوع کرده و برای تکمیل و اثبات مراحل تحصیلات خویش از او درخواست اجازه میکردند و گاهی میشد که آنان به همدیگر اجازات متقابل صادر میکردند چنانکه شیخ حر عاملی (رحمةالله) و
علاّمه مجلسی (رحمةالله) از همدیگر اجازهنامه دریافت کردند.
بر این اساس فخرالمحققین یکی از اساتید و شیوخ اجازه محسوب میشود که دانشمندان زبردست و بزرگانی برجسته به او رجوع کرده و اجازه نقل روایت و کتاب دریافتهاند و این کثرت مراجعهکننده دلیل دیگری برجایگاه باشکوه این ستاره فروزان علم و دانش در میان اندیشوران عصر خویش است.
از اجازهای که ایشان به شمسالدین
بن محمد و ابوالفتوح
احمد آوی در سال
۷۰۵ داده است معلوم میشود، وی در سال ۲۳ سالگی شایسته مقام صدور اجازه دریافت کرده است.
بسیاری از بزرگان از این استادِ دانشگاهِ حلّه و افتخار فقهای امامیه و شخصیت برجسته جهان اسلام اجازه نقل روایت دریافت کردهاند که از جمله آنها میتوان از افراد زیر نام برد:
۱ ـ
ابوالفتوح احمد بن علی آوی؛
۲ ـ
شمسالدین بن محمّد آوی، این دو اندیشمند که از علمای عصر فخرالمحققین میباشند در سال ۷۰۵ از آن بزرگمرد اجازه گرفتهاند و این نشان میدهد که او در سن ۲۳ سالگی شایسته مقام صدور اجازه بوده است؛
۳ ـ
سید ناصرالدین علوی حسینی؛
۴ ـ سید عبدالکریم غیاثالدین اعرج حسینی (خواهرزاده علاّمه)؛
۵ ـ سید ناصرالدین
حمزه بن محمّد علوی حسینی؛
۶ ـ شیخ
حسن بن مظاهر حلّی؛
۷ ـ شیخ
محمّد بن محمّد اسفندیاری آملی؛
۸ ـ شیخ یحیی ابن مظفر
بن محمّد مطهر حلّی (فرزند فخرالمحققین)؛
۹ ـ شیخ
شمسالدین محمّد بن ابیطالب؛
۱۰ ـ شهید اول در سال ۷۵۱ و در ۱۷ سالگی در حلّه و در منزل فخرالمحققین از او اجازه دریافت کرده است او همچنین به دریافت اجازه دوم و سوم خود، در سالهای
۷۵۶ و
۷۵۸ از دست این بزرگمرد علم و فقاهت مفتخر گردیده است؛
۱۱ ـ شیخ
عزالدین حسن عاملی دمشقی؛
۱۲ ـ زینالدین علی
بن شیخ عزالدین
حسن بن مظاهر؛
۱۳ ـ سید ابیطالب امینالدین
احمد بن محمّد حلبی؛
۱۴ ـ
سید محمّد بن علاء بن حسن نظامالدین؛
۱۵ ـ شیخ شمسالدین
محمّد بن صدقه؛
۱۶ ـ
سید حیدر علوی حسینی آملی (شاگرد مبرز فخرالمحققین)؛
۱۷ ـ عمادالدین
حسین بن احمد کاشی که سه نوع اجازه دریافت کرده است.
در قرن هشتم هجری، پس از وفات
غازان خان مغول (۷۰۳ق) اولجایتو به حکومت رسید. او که از مادری مسیحی به دنیا آمده بود،
دین مسیحیت را اختیار کرد. اولجایتو با دختری مسلمان ازدواج کرد و توسط همسرش مسلمان شود. اولجایتو پس از مسلمان شدن، نام خود را به «
سلطان محمّد خدابنده» تغییر داد. به جهت نفوذ علمای حنفی در آن روزگار، شاه نیز
مذهب حنفی را اختیار کرد. علمای حنفی فرصت را مغتنم شمردند و شروع به ترویج مذهب حنفی نمودند و در این راه از هیچ کاری فرو گذار نکردند. آنان به آزار و اذیت علمای فرقههای دیگر پرداختند. زمانی که
خواجه عبدالله مراغی شافعی، با تلاش وزیر شافعی مذهبِ شاه، قاضی القضاه
ایران شد، درگیری بین مذاهب حنفی و
شافعی به اوج خود رسید، تا جایی که فرقهها به جای بحث منطقی، شروع به افشاگری علیه یکدیگر کردند و به هر نحو ممکن قصد مخدوش کردن شخصیت طرف مقابل را داشتند این امر تا آنجا پیش رفت که منجر به اهانت به اصل اسلام و دلسردی مردم از
اسلام گردید.
با دیدن چنین مناظر اسفانگیز، کمکم امیران مغول از مسلمان شدن خود پشیمان شدند و به مرور، دست از اسلام کشیدند و به دین اجداد خود باز گشتند. این رجعت هر روز فزونی مییافت و سرعت میگرفت. سلطان
محمّد خدابنده که اوضاع را چنین دید، از مذهب حنفی دست برداشت و تا سه سال مذهب دیگری را اختیار نکرد و در تحیّر و سرگردانی به سر برد، لکن اعتقاد او به اصل اسلام به قوت خود باقی بود. بالاخره یکی از امیران سلطان پیشنهاد مذهب تشیع را به شاه نمود. سلطان
محمّد که تمام فرقهها را مانند یک دیگر میپنداشت، سخت عصبانی شد و سخن او را رد کرد. پس از تلاش فراوانِ امیر، سلطان
محمّد که نام و آوازه علاّمه حلّی را شنیده بود، او را به حضور طلبید و از او در مورد مذهب شیعه اطلاعات گستردهای خواست و تاکید نمود که در کتابی، ادّله عقلی و نقلی شیعه را بیان کند. علاّمه حلّی کتاب «
نهج الحق و کشف الصدق» را تالیف کرد. سپس به همراه فخرالمحققین از شهر حلّه به سوی سلطانیه، حرکت کرد و به دربار سلطان
محمّد رفت. و دو کتاب برای سلطان هدیه برد. «
منهاج الکرامه» و «نهج الحق» کتاب منهاج الکرامه در مورد شناخت
ائمّه معصومین (علیهمالسّلام) میباشد و یک دوره امامشناسی است.
این کتاب دارای یک مقدمه و ۶ فصل میباشد. در مقدمه، غرض اصلی از تالیف کتاب بیان شده و در فصل اول مسئله امامت از دیدگاه شیعه و ضرورت وجود
امام بیان گردیده وآن گاه به عقائد
اهل سنت در این زمینه پرداخته شده است.
در فصل دوم، اثبات حقانیت شیعه امامیه با ۶ دلیل روشن مطرح میشود. فصل سوم،
امامت امام علی (علیهالسّلام) بعد از
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
عصمت آن بزرگوار را اثبات میکند. فصل چهارم، در امامت سایر ائمّه (علیهمالسّلام) دوازدهگانه است. علاّمه در فصل پنجم و ششم ادّله مخالفین را باطل نموده است.
موضوع کتاب نهـج الحـق موارد اختـلاف اهـل سنّت با
قرآن و
سنّت و اثبـات حقـانیت تشیع میباشد. هـر دو کتـاب بـه درخـواست سلطان
محمـّد خـدابنده نـوشته شـده اسـت.
علاّمه حلّی توانست با این حرکت خود، امّتی را از حیرت برهاند و به سرچشمه زلال تشیّع متصل نماید.
پس از استقرار علاّمه حلّی و فخرالمحققین در مقر حکومت، باب مناظره برای کشفِ حقبین علاّمه و خواجه نظامالدین مراغی (قاضی القضاة) باز شد. سلطان
محمّد نیز هر روز در محل جلسات حاضر میشد و با دقت، نتیجه مناظرات را پی میگرفت. مناظراتِ علاّمه حلّی با قاضی القضاه، سلطان
محمّد خدابنده و تمام امیران مغول را بر آن داشت تا مذهب تشیع را برگزینند.
سلطان در تمام کشور اعلان کرد هر کس در انتخاب مذهب آزاد است و هیچگونه اجباری بر مذهبی خاص وجود ندارد. این آزادی برگرفته از نظریه تشیّع است که علاّمه آنرا به سلطان
محمّد آموخت. بدینسان شاه مغول یکی از مروّجان تشیّع گشت و دو مدرسه ساخت و ریاست آنها را به علاّمه واگذار کرد.
فخرالمحققین در ایران همراه پدر برای نشر معارف اهل بیت (علیهمالسّلام) فعالیت کرد و سپس در سال
۷۱۶ق بعد از مرگ سلطان
محمّد خدابنده، به
حلّه باز گشت. در مدتی که آنان در ایران بودند، سلطان
محمّد که شدیداً شیفته فضل و کمالات علاّمه شده بود، دستور داد مدرسه سیّاری را از خیمه و چادر بنا کنند که دارای حجره و مدرس بود و همراه کاروان سلطان آنرا حرکت میدادند. در هر توقف گـاهی که کاروان استـراحت میکـرد، برنامههای علمی ـ فرهنگی مدرسه سیّار دایر میشد.
علاّمه حلّی و فخرالمحققین در این مدرسه سیّار تدریس میکردند. آن دو با تحمل دوری از وطن، حدود ده سال در مرکز حکومت مغولان و سراسر قلمرو آنان در ایران به تدریس و تربیت شاگردان پرداختند.
بحث و مناظره با دانشمندان و اثبات حقانیت مذهب شیعه، نگارش کتابهای فقهی و معارف اهل بیت عصمت و طهارت (علیهمالسّلام)، مسافرت به شهرها و روستاها و انتخاب شاگردان جدید و آگاه کردن آنان به حقانیت مذهب شیعه، از فعالیتهای این پدر و پسر دانشمند است. علاّمه در یکی از این سفرها، در سال
۷۰۹ق در شهر دینور (امروزه از بیستون راهی بطرف سنقر کلیایی جدا میشود که در امتداد رودخانه دینور به طرف شمال میرود، و در ساحل همین رود، آبادی دینور واقع است.
) (امروزه دهستانی است در بخش صحنه کرمانشاهان) تالیف جلد اوّل کتاب
الفین را به پایان برد.
فخرالمحققین در آن موقع، ۲۷ بهار از عمر خویش را پشت سر نهاده بود.
فخرالمحققین در
محرم سال
۷۲۶ق پدرش را از دست داد. بعد از رحلت علاّمه حلّی، فخرالمحققین احساس غربت و تنهایی میکند زیرا از یک سو، غم از دست دادن پدری همچون علاّمه حلّی و از سوی دیگر، مخالفت و تهمتهای ناروای عدهای از همدورهایهای او که عظمت و شکوه او را بر نمیتابیدند، او را در تنگنای سختی قرار میدهد تا آنجا که او چند ماه بعد از رحلت پدر وطن خویش را رها میکند و به
آذربایجان میرود.
خود او در تعلیقهاش بر کتاب «الالفین» پدر بزرگوارش چنین مینویسد: «یک شب در خواب پدرم (علامه حلی) (رحمةاللهعلیه) را دیدم. بسیار شدید گریه کردم و از کمی دوستان و زیادی دشمنان و کینهتوزان به او شکایت کردم عواملی که باعث شد من ترک وطن کنم و به اراضی آذربایجان فرار کنم...»
فخرالمحققین در حاشیه دلیل ۱۵۱ کتاب الفین درباره این بخش از زندگی خویش مینویسد:
«آنگاه که در موقع پاکنویس کتاب حاضر به این دلیل رسیدم، آن موقع با یازدهم
جمادی الآخر سال ۷۲۶ هجری همزمان بود و من در ناحیه آذربایجان به سر میبردم، به ذهنم آمد که دلیل مزبور مشابه ادّله خطابی است. (دلیل برهانی اختصاص به خواص دارد و خطابی برای عوام مطرح میشود. مقدمات دلیل برهانی از یقینیات تالیف میشود، اما مقدمات دلیل خطابی از مشهورات و مظنونات و مقبولات تنظیم مییابد.)
و شایسته نیست که آنرا در ردیف ادّله برهانی قرار داد. به همین مناسبت، در پاکنویس آن توقف نمودم. همان شب پدرم، علاّمه را در خواب دیدم در حالی که از شدت ناراحتی، حزن و اندوه سراپای مرا فرا گرفته بود. به مجرد ملاقات پدر، به شدّت گریستم و از تعداد اندک مددکاران و زیادی دشمنان و کارشکنی مخالفان و دروغسازی و تهمتهای ناروای آنان که به من نسبت میدادند، به پدر بزرگوارم شکایت کردم و اظهار داشتم: کارشکنی و آزار آنان آنقدر مرا به ستوده آورده است که ناچار جلای وطن نموده و به اراضی آذربایجان روی آوردهام. پدرم فرمود: بس کن، عزیزم! با این شکوهها و نالهها بند دلم را پاره کردی! من ترا به خدای بزرگ سپردهام او تکیهگاه و پشتیبان هر کسی است که پشتیبانی ندارد، اوست که پاداش بدی را به خوبی میدهد او سلطان دانا و دادگری است که بر هر چیزی تواناست، ذرههای کوچک از دیدگاه تیزبین او دور نمیباشد. مطمئنم که بهرههای آخرت برایت از نعمتهای زودگذر دنیوی ارزندهتر است و هر کس کارهای آخرتش را به تاخیر اندازد، او زیانکار است و تو سود خواهی برد. آیا نمیخواهی به نعمتهایی دست یابی که در
بهشت بدون دسترنج در اختیار تو قرار بگیرد. به خدا سوگند! هرگاه ستمکار از زیانی که خواهد برد و ستمدیده از سودی که در اثر
صبر و بردباری نصیبش میشود، آگاه بود مظلوم بر پایداری و استقامت خود خوشحال و ستمگر از کرده خویش پشیمان و بیمناک میبود.
فرزندم! بیش از این در فراق من محزون مباش، زیرا من به تمام آرزوهای خویش رسیدم و از بالاترین درجات و نعمات خداوندی بهرهمند گردیدم، اکنون کمتر بیتابی کن و من تعهد میکنم برای آسایش حال تو دعا کنم.
در اینجا گفتار پدرم پایان یافت. آنگاه اشکالی را که در دلیل یکصد و پنجاه و یکم به ذهنم خطور کرده بود، به پدرم عرضه داشتم و در همان رؤیا، جواب کافی دریافتم.»
سپس فخرالمحققین در این کتاب، تمام گفتههای علاّمه حلّی را در پاسخ این سؤال بیان میکند.
علاّمه حلّی در آخر کتاب قواعد، دستورالعملی ارزنده برای فخرالمحققین نوشته است که راهگشا و سعادت آفرین برای تمام جوانهای مسلمان و الگویی زیبا برای پدران و مادران عزیز است. در بخشی از این وصیتنامه که حاوی نکاتی اخلاقی، اجتماعی، فرهنگی و تربیتی میباشد، آمده است:
«فرزند عزیزم! خداوند تو را بر انجام اطاعتش یاری کند و بر مداومت به کارهای خیر توفیقت عطا نماید، و تو را به آنچه که مورد رضایت و خواست اوست، رهنمون شود به تمام آرزوهای نیکت نائل کرده و در هر دو جهان تو را خوشبخت گرداند.
فرزندم! تو را سفارش میکنم به تقوای الهی، که شیوه پایدار و لازم، و سپری نگهدارنده از تمام بدیهاست.
تقوا پایدارترین توشهای است که در روز تنهایی و نگرانی به سراغ شخص آمده و او را از غربت تنهایی رها خواهد ساخت. بر تو باد پیروی کردن از دستورات خداوند و انجام کارهایی که مورد رضایت اوست و دوری کردن از چیزهایی که خداوند مکروه میدارد و از ارتکاب به آنان نهی کرده است.
اوقات خود را در تحصیل کمالات نفسانیه صرف کن و فرصتهای زندگی را برای کسب فضائل علمی اختصاص بده.
فرزندم! از پستی به قلّه کمال عروج کن، نیکیهای خویش را به دیگران بذل کن، به برادرانت یاری رسان، بدیها را با نیکی پاسخ ده و نیکیها را با سپاسگزاری ارج بگذار.
از دوستی و معاشرت با افراد پست و نادان دور باش زیرا رفتار بد آنان ناخواسته در تو تاثیر خواهد کرد و در مقابل با دانشمندان و اهل فضیلت همنشین و همراه باش.
سعی کن امروزِ تو بهتر از دیروزت باشد و
توکل و صبر و
رضا را در وجود خویش پیاده کن.
هر روز و شب به حساب نفس خویش رسیدگی کن و بسیار
استغفار نما.
از آه مظلوم بترس، به ویژه از یتیمان و بیوه زنان چونکه خداوند متعال در شکسته شدن دل شکستگان ذرهای مسامحه نمیکند.
نماز شب را بر خود لازم بدان چونکه رسول بزرگوار اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مردم را به سوی آن تشویق نموده و سفارش فرموده است.
صله رحم را فراموش نکن زیرا عمر را طولانی میکند. خوش اخلاق و نرمخو باش، چون که
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «شما نمیتوانید با اموال و دارایی خویش به مردم گشایش دهید اما با اخلاق زیبا و برخورد خوب میتوانید آنان را خوشحال کنید.» به فرزندان و اولاد علی (علیهالسّلام) همیشه نیکی کن فقها را تعظیم نموده و دانشمندان را محترم به شمار. پیامبر بزرگوار (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: هر کس یک فقیه مسلمان را گرامی بدارد،
روز قیامت، آنگاه که خداوند را ملاقات میکند، از او راضی است اما اگر یک فقیه مسلمان را توهین نماید، خداوند بر وی خشمناک خواهد بود. در افزایش دانش خویش و فهم معارف دینی و تفقه در آن تلاش کن چون که فقهاء وارثان
پیامبران هستند.
از کتمان علم و پنهان کردن معلومات خویش بپرهیز و آنرا به تشنگان معرفت بذل کن زیرا خداوند در
قرآن کریم چنین فرموده است: کسانی که دلایل روشن، و وسیله هدایتی را که نازل کردهایم، بعد از آن که در کتاب برای مردم بیان نمودیم، کتمان کنند خدا آنها را لعنت میکند.
و این دانشمندان کتوم را لعنت نموده و از سویی دیگر پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هم فرموده: علم و حکمت را به غیر اهلش نسپارید که نوعی ستمگری است.
همچنان که اگر دانش را از اهل آن دریغ داشته و پنهان کنید، نوعی
ظلم محسوب میشود.
تلاوت قرآن و و تفکر در معانی آن و اطاعت از دستورات آن را در برنامه زندگی خویش قرار بده! تحقیق و پژوهش در احادیث نبوی و بررسی معانی آن را سرلوحه کارهای خود بگردان و من در این مورد کتابهایی را برایت تالیف کردهام. تا اینجا سخنانی بود که بهره آن برای تو بود.
اما آنچه که به من مربوط میشود و سود آن برای من باز میگردد: عهد کن در بعضی اوقات به من طلب رحمت کنی و ثواب بعضی از طاعات خویش را برای من قرار بده، اگر مرا کمتر یاد کنی اهل وفا ترا به بی وفایی متهم میسازند.
و اگر زیاد از من سخن بگویی، بلند همتان تو را به عجز و ناتوانی نسبت خواهند داد. سعی کن مرا در خلوتها و بعد از نمازها به یاد آری. قرضهای واجب مرا ادا کن! به قدر امکان به زیارت قبر من بیا و چیزی از قرآن برایم بخوان! کتابهای ناقص مرا بعد از مرگ کامل کن! آنها را بازبینی نموده و نواقص و اشتباهاتش را برطرف ساز! فرزند عزیزم! اینها وصیتهای من به تو بود. تو را به خداوند بزرگ میسپارم. والسلام علیک و رحمة الله و برکاته.»
علمای بزرگی در مناقب فخرالدین سخن گفته و او را مدح کردهاند که به برخی از آنها اشاره خواهد شد.
در عظمت و جلالت «فخر المحققین» همین بس که پدرش «علامه حلی» در برخی از تالیفات و تصنیفات گرانبهای خود او را میستاید و او را بسیار احترام میکند و در حقش دعا نموده و از او میخواهد که اگر مرگ او فرا رسید و تالیف او ناقص ماند، فرزندش آنها را به اتمام برساند و یا اگر خللی در آنها مییابد، آنها را اصلاح نماید.
ایشان در ابتدای کتاب «
قواعد الاحکام» این چنین مینویسد:
«این کتاب را در پاسخ به درخواست محبوبترین مردم در نزد خودم و عزیزترین آنها بر خودم نوشتهام و او فرزند عزیزم «
محمد» است؛ کسی که امیدوارم خداوند بعد از من عمرش را طولانی گرداند و خود او صورت مرا بر روی خاک قبر قرار دهد و بعد از مرگم بر من ترحم کند همانطور که من در خلوتهایم برای او خالصانه دعا میکردم. خداوند سعادت دو دنیا و تکمیل ریاست آنها را روزی او گرداند زیرا او در همه احوال با من مهربان بود و در اقوال و افعالش مطیع من بود...»
در جای دیگر میگوید:
«خداوند به او عمر طولانی همراه با سعادت و خوشبختی عنایت کند و از حوادث تلخ، او را نگه داشته و مرا فدای او گرداند».
در کتاب «
ارشاد الاذهان» علامه حلی (رحمةاللهعلیه) بعد از دعای بسیار در حق فرزندش مینویسد: «از او میخواهم که جزاء و پاداش مرا از نوشتن این کتاب اینگونه ادا کند که: بعد از هر نماز برای من طلب رحمت کند و در خلوتهای خویش، برایم طلب استغفار نماید و اگر خللی و نقصانی در کتاب یافت آنرا اصلاح نماید.»
از این قبیل تعابیر که در کتابهای دیگر علامه حلی (رحمةاللهعلیه) نیز ذکر شده، نهایت ارادت و
توجه وی و اعتمادش نسبت به فرزندش فخرالمحققین به خوبی هویدا میگردد.
علامه حلی در هر فرصتی از پسرش تجلیل میکرد؛ زیرا وی از نظر ادب و اخلاق نیز شخصیتی ممتاز و سرآمد جوانان روزگار به شمار میرفت. علاّمه حلّی در مقدمه کتاب «الفین» مینویسد:
«من برای اجابت خواهش فرزند عزیزم «
محمّد» ـ که خداوند
دنیا و
آخرت او را آباد گرداند ـ این کتاب را املاء نمودم. او نیز نسبت به پدر و مادرش از هرگونه احترام و خدمتگذاری دریغ ندارد. امیدوارم خداوند سعادت دو جهان را به وی ارزانی دارد، چنانکه او نیز با بکارگیری نیروی عقلی و حسی خود از من اطاعت نموده و با گفتار و کردار خویش موجبات خوشنودی مرا فراهم کرده است. او بهاندازه چشم بهم زدن هم مرا نافرمانی نکرده است من هم ثواب این کتاب را به پسرم
محمّد اهداء میکنم. خداوند او را از هر خطری محفوظ بدارد و هرگونه بدی و زشتی را از وی برطرف نماید و او را به آرزوهایش نائل گردانیده و از گزند دشمنانش در امان بدارد.»
محمّد بن مکی عاملی که سرآمد شاگردان فخرالمحققین است، در اجازهای که در زمان حیات استادش، به یکی از شاگردانش به نام
شمسالدین بن نجده داده است، از فخرالمحققین چنین یاد میکند: «و منهم الشیخ الامام، سلطان العلماء و منتهی الفضلاء والنبلاء، خاتمة المجتهدین، فخر الملة والدین ابوطالب
محمد بن الشیخ الامام السعید جمال الدین
بن مطهر (علامه حلی) مد الله فی عمره مدّاٌ و جعل بینه و بین الحادثات سدّاٌ..؛
بزرگمرد و پیشوای امامیه، طلایهدار دانشمندان شیعه، برگزیده انسانهای کامل و هوشمند، خاتم مجتهدین و افتخار ملت و دین، ابوطالب
محمّد فرزند شیخ جمالالدین
بن مطهر، که خداوند عمر گرانبهای او را دراز گرداند و از پیشامدهای سوء زمانه نگه دارد.»
نویسنده
وسائل الشیعه درباره فخرالمحققین مینویسد: «او عالمی برجسته، فقیهی محقق و بزرگمردی مورد اطمینان بود» وی در ادامه، از قول یکی از دانشمندان آورده است: فخرالمحققین از چهرههای درخشان و مورد اطمینان طایفه امامیه است. او مجتهدی جلیل القدر، والامقام و بزرگ مرتبه میباشد.»
محدّث قمی در مورد مرحوم فخرالمحققین نوشته است:
«ابوطالب
محمّد بن حسن بن مطهر حلّی، یگانه عصر و گوهر گرانمایه تاریخ تشیع میباشد در مورد فخرالمحققین همین قدر کافی است که او در ده سالگی به
درجه اجتهاد نائل شد. او مورد احترام و علاقه شدید پدر گرامیاش بود و به او خیلی عنایت داشت تا آن جایی که در اولِ تعدادی از کتابهایش از این فرزند شایسته نام برده و او را ستوده است و به او دستور داده کتابهای ناقصش را به اتمام رسانده و نواقص آنها را بررسی نموده و اشکالاتش را بر طرف نماید.»
متفکر شهید، قاضی نورالله شوشتری، نویسنده کتاب احقاق الحق میگوید:
«شیخ فخرالدین محمدبن شیخ جمالالدین
بن مطهر حلی، افتخار آل مطهر و خال جمال پدر دانشور بود. در علوم عقلی و نقلی محققی زبردست و در عُلُوِّ فهم و فطرت، مرقّقی بینظیر بود.»
حافظ ابرو، دانشمند شافعی مذهب و نویسنده کتاب
مجمع التواریخ میگوید:
«او هنگامی که با پدر خود، خدمت سلطان
محمد خدابنده به مرکز حکومت وی در سلطانیه قزوین آمد، دانشمندی جوان، عالیمقام، با استعداد، نیکو اخلاق و پسندیده خصال بود.»
۱ ـ ایضاح الفوائد فی شرح مشکلات القواعد، که به امر والدش علامه تصنیف و به فرموده
شیخ بهایی نظیر آن در کتب فقهیه استدلالیه، تالیف نشده و چنانچه از کلمات خود آن کتاب برمیآید، تا باب نکاح در حیات خود علامه و بقیه هم تا آخر کتاب بعد از وفات او تالیف یافته است.
آرای فخرالمحققین در کتاب ایضاح الفوائد مورد
توجه دانشمندان و فقیهان میباشد.
۲ ـ
تحصیل النجاه: این کتاب درباره
اصول دین است.
۳ ـ شرح کتاب
نهج المسترشدین، تالیف علاّمه حلّی، که در موضوع
علم کلام نگاشته شده است.
۴ ـ شرح
مبادی الاصول.
۵ ـ
غایة السئول: این کتاب شرح
تهذیب الوصول علاّمه میباشد.
۶ ـ
ثبات الفوائد فی شرح اشکالات القواعد، که ظاهراٌ همان کتاب «ایضاح الفوائد» است.
۷ ـ
جامع الفوائد: این کتاب شرح خطبه قواعد است.
۸ ـ حاشیه ارشاد الاذهان، حاشیه بر
ارشاد الاذهان علاّمه حلی.
۹ ـ
الکافیة الوافیه: این کتاب درباره علم کلام است.
۱۰ ـ
منبع الاسرار.
۱۱ ـ مناسک حج.
۱۲ ـ
رساله فخریه: این رساله درباره نیّت عبادات است.
۱۳ ـ رساله پرسش و پاسخ: در باره مسائل فقهی و کلامی است.
۱۴ ـ
المسائل المظاهریه.
۱۵ ـ
واجبات الصلوة الثمانیه.
۱۶- حاشیه قواعد علامه؛
۱۷- شرح مبادی الاصول علامه؛
افزون بر این مقالات، فخرالمحققین بر اساس فرمان پدرش، کتابهای ناقص او را تکمیل کرد. زیرا علاّمه در موارد متعددی، فخرالمحققین را به اتمام کتابهای نیمه تمام خویش توصیه میکند. فخرالمحققین علاوه بر تکمیل، بعضی از کتابهای علاّمه را نیز پاکنویس نموده است.
فخرالمحققین
محمّد بعد از ۸۹ سال زندگانی، در سال
۷۷۱ق به سرای باقی شتافت.
پیکر آن عالم از شهر حلّه به نجف منتقل شد و در کنار قبر علاّمه حلّی به خاک سپرده شد. قبر او در کنار
حرم امیرمؤمنان (علیهالسّلام) سالهای متمادی محل تجمّع محل رفت و آمد دانشمندان و فقیهان بوده است.
محدث قمی در فوائد الرضویه مینویسد: از سخن مجلسی اول در شرح
من لایحضره الفقیه ظاهر می شود كه آن بزرگوار در حله وفات كرده و جنازهاش را به
نجف اشرف حمل كردهاند و بعید نیست كه قبرش نزدیک والدش بـاشد كلام مجلسی در آخر كتاب طهارت شرح فقیه این است: و علامه و پسرش را در نجف اشرف بعد از نقل مدفون ساختند.
در مقدمه کتاب «ایضاح الفوائد» آمده است که: آقا موسی زنجانی از پشت جلد یک نسخه خطی قواعد، به خط
جعفر بن محمد عراقی نقل میکند که:
«زار الشهید قبر فخرالدین رحمهما الله و قال: نقل عن صاحب هذا القبر بنقل عن والده..» و فخرالدین وقتی به صورت مطلق ذکر شود، خصوصاٌ بعد از روایت شهید اول از او و پدرش، مراد فخرالمحققین است. پس قبر او در آن زمان معین بوده اگرچه الآن برای ما مخفی است.»
شیخ
عبدالله مامقانی در
تنقیح المقال مینویسد: اطلاع نیافتم که تاکنون کسی از دانشمندان، مدفن او را معین کرده باشد، ولی منقول بر لسان بزرگان است که درندگان او را خوردهاند و قضیهای دارد که من از نقل آن به خاطر توهین به معاصرینش، خودداری میکنم. لذا جسدی نداشته تا دفن شود.»
از فرزندان آن بزرگوار نام دو تن در تاریخ مذکور است که هر دو از دانشمندان شیعه میباشند آنان عبارتند:
۱ ـ شیخ یحیی ابوالمظفر
بن محمّد بن حسن بن یوسف
بن مطهر حلّی که در ۱۹
ذی الحجه سال
۷۴۷ق از پدرش اجازه نقل حدیث و روایت کتابهای اصحاب متقدم را دریافته است.
میرزا عبدالله افندی درباره او مینویسد: «شیخ یحیی فرزند فخرالدین و نوه علاّمه حلّی مردی فاضل و دانشمند بود. پدرش رسالهای در موضوع تفسیر زکات از منظر اصحاب، برای او تالیف نمود و تاریخ تالیف آن هشتم
محرم ۷۵۷ میباشد. نسخهای از این رساله مختصر در کتابخانه ما موجود است.»
۲ ـ شیخ ظهیرالدین
محمّد، فرزند شیخ فخرالدین
محمّد: او از دانشمندان بزرگ
شیعه محسوب میشود. او مردی فقیه، فاضل و شخصیتی با عظمت بوده است
ابن معیه از او و او هم از پدرش
روایت نقل میکند.
هر دو برادر شاگردان پدرشان مرحوم فخرالمحققین میباشند.
•
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «محمد فخر المحققین (علامه فخر المحققین)»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۱۰/۲۳. •
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «فخرالمحققین»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۱۰/۲۳. •
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «نگاهی به زندگی فخرالمحققین»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۱۰/۲۳. •
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «فخرالمحققین حلی»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۱۰/۲۳.