غزوه حنین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
غزوه حنین، از غزوات
پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با مشرکان
قبیله هوازن و ثقیف، در سال هشتم هجری که بعد از
فتح مکه در
منطقه حنین رخ داد.
درباره علت غزوه حنین گفته شده،
اشراف قبیله هوازن
و ثقیف از بیم آنکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) پس از فتح مکه به جنگ با آنان اقدام کند تصمیم گرفتند پیش از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به جنگ اقدام کنند
و بنا به روایتی زمانی که رسول خدا برای فتح مکه، از
مدینه حرکت کرد، هوازن
و ثقیف به خیال اینکه پیامبر قصد آنان را دارد، تجمع کردند
و تصمیم به جنگ با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) گرفتند؛ پیامبر نیز وقتی از تصمیم آنها باخبر شد برای رویاروی با آنها به حنین رفته
و در آنجا جنگ آغاز شد. در آغاز جنگ، بر اثر شبیخون
مشرکان و وجود مسلمانانی که تازه در فتح مکه مسلمان شده بودند، سپاه اسلام متزلزل شد، به گونه که عده بسیاری فرار کردند
و حتی جان پیامبر (صلیاللهعلیه
وآلهوسلّم) به خطر افتاد، اما با تدابیر پیامبر
و بازگشت مسلمان به جنگ، سرانجام به پیروزی رسیدند
و غنائم بسیاری به دست آوردند. پیامبر در تقسیم غنائم، نخست به
اشراف قریش و قبایل عرب سهم بیشتری داد تا دلهای آنان
و قومشان را به اسلام متمایل سازد، که موجب نارضایتی
انصار گردید
و پیامبر در خطبهای از آنان دلجویی کرد.
غزوه در اصطلاح به جنگی گفته میشود که
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خود فرماندهی آنرا به عهده داشت. غزوه «حنین» از غزوات پیامبر (صلیاللهعلیه
وآلهوسلّم) با مشرکان هوازن، در سال هشتم هجرت بود.
اسامی غزوه حنین، یَوم حنین،
وقعه حنین،
غزاة حنین،
غزوه هوازِن
و وقعه هوازن
نیز نامیدهاند.
درباره تاریخ غزوه حنین گفتهاند وقتی رسول خدا در
روز جمعه، ده روز مانده از
رمضان سال هشتم
مکه را فتح کرد، پانزده شب در مکه ماند
و سپس شنبه ششم
شوال روانه
حنین شد.
حنین درهای است در شمال شرقی مکه، میان وادی الشرایع
و وادی یدعان (جدعان امروزی).
حنین که در منطقه
طائف است، با مکه ده میل
و اندی
یا سه شب راه
فاصله داشت.
حنین دارای آبی بود، که به دستور
زُبَیْده همسر
هارونالرشید و مادر
امین از آنجا جویهایی تا مکه کشیده شد. در این ناحیه
عثمان باغهایی داشت.
سبب غزوه حنین آن بود که
اشراف قبیله هوازن و قبیله ثقیف از بیم آنکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) پس از
فتح مکه به جنگ با آنان اقدام کند تصمیم گرفتند پیش از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به جنگ اقدام کنند.
به روایتی نیز چون رسول خدا برای فتح مکه، از
مدینه حرکت کرد، هوازن
و ثقیف به خیال اینکه پیامبر قصد آنان را دارد، تجمع کردند
و پس از فتح مکه در حنین فرود آمدند
و تصمیم به جنگ با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) گرفتند.
وقایعی اتفاق افتاد که منجر به جنگ حنین شد.
بیشتر تیرههای هوازن، از جمله نصر، جُشَم، سعد بن بَکر
و گروهی از بنی هلال به سرکردگی
مالک بن عَوف نَصری گرد آمدند، اما برخی از تیرههای
صاحبنام هوازن، مانند کَعب
و کِلاب
و بنی نُمَیر حضور نیافتند.
تمام قبایل هم پیمان ثقیف نیز به رهبری
قارب بن اَسوَد و ذوالخِمار
سُبَیع بن حارث و برادرش
احمر بن حارث (از بنی مالک) به آنان پیوستند.
بعد از فتح مکه طایفه هوازن به فرماندهی جوانی سی ساله به نام "مالک بن عوف نصری"
به جمعآوری نیرو پرداخت تا در پرتو آن بتواند با مسلمانان مقابله کند. از اینرو به جمعآوری ده هزار جنگجو اقدام کرد که به وسیله شتران
و گوسفندان فراوان پشتیبانی میشد.
مالک بن عوف نصری که بر خلاف نظر شیوخ قبیله دست به چنین کاری زده بود، دستور داد تا همه سپاهیان، زنان
و کودکان
و نیز شتران
و گاوان
و گوسفندان خود را به همراه بیاورند، چرا که این اقدام باعث خواهد شد، جنگجویان در دفاع از
مال،
جان و ناموس خود محکمتر باشند.
وقتی به اَوطاس ــ که زمینی سخت
و هموار
و میدانی مناسب برای جولان اسبها بود ــ رسید، دُرَید بن صِمَّه، پیرمرد نابینای جُشَمی که
صاحب رأی
و جنگ آزموده بود، گفت اگر این جنگ مایه سربلندی بود، مردان شجاع کعب
و کلاب در آن شرکت میکردند. از اینرو به مالک بن عوف توصیه کرد فقط با مردان به جنگ رود که اگر پیروز شود، دیگران نیز به وی بپیوندند
و اگر شکست بخورد، زنان
و کودکان آسیب نبینند، اما مالک بن عوف از سر تکبر به سخن وی توجه نکرد
و او را تحقیر نمود.
در اوطاس کمکهایی از هر ناحیه به آنان میرسید.
پیامبر چون خبر لشکرکشی مشرکان را شنید،
عبداللّه بن ابی حَدْرَد اَسْلَمی را فرستاد تا به صورت ناشناس به میان آنان برود
و کسب اطلاع کند. وی نیز خبر آورد که مشرکان برای جنگ با مسلمانان همدست شدهاند.
به روایت
ابن اسحاق از
امام باقر (علیهالسلام)، چون رسول خدا تصمیم گرفت به جنگ هوازن برود، کسی نزد
صَفوان بن اُمَیّه (از سران
قریش که هنوز مشرک بود) فرستاد
و از وی خواست زرهها
و سلاحهایی که دارد به پیامبر
و مسلمانان،
عاریه مضمونه (تضمینِ بازگرداندن عین امانت) دهد. صفوان قبول کرد
و یکصد
زره داد.
پیامبر همراه ده هزار تن از یارانش که در فتح مکه با وی بودند
و دو هزار نفر از تازه مسلمانان مکه، برای جنگ با هوازن از
مکه بیرون رفت
و عازم حنین شد.
در این غزوه، که اولین غزوه بعد از فتح مکه به شمار میرفت، مردم مکه
و انبوهی از مشرکان سابق، از جمله سران آنها، مانند "صفوان بن امیه"، "
ابوسفیان"
و بسیاری دیگر هم حضور داشتند، اما آنان چندان مایل به پیروزی پیامبر (صلیاللهعلیه
وآلهوسلّم) نبودند، بلکه بیشتر برای دیدن نتیجه جنگ
و بهرهمندی از غنایم، همراه پیامبر (صلیاللهعلیه
وآلهوسلّم) شده بودند.
مسلمانان دویست اسب همراه داشتند.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)
عَتّاب بن
اَسید بن ابیالعیص را به عنوان امیر مکه تعیین کرد.
معاذ بن جبل را نیز در آنجا گمارد تا به مردم
احکام اسلامی را بیاموزد.
به روایت
واقدی،
هنگام حرکت،
ابوبکر که عده بسیار مسلمانان را دید، گفت امروز از کمیِ عدّه مغلوب نمیشویم. واقدی در جای دیگر، این سخن را به یکی از
اصحاب و در روایتی دیگر به پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نسبت داده است
(که روایت اخیر را نادرست دانسته است).
پیامبر مردان
قبیله بنی سُلَیم را به فرماندهی
خالد بن ولید، به منزله پیشاهنگ فرستاد.
رسول خدا
و مسلمانان
و مردان
قریش، که هنوز شماری از آنان
مشرک بودند، غروب شب سهشنبه دهم شوال سال هشتم به حنین رسیدند.
مالک بن عوف سه نفر فرستاد تا از مسلمانان خبری آورند.
آنان در حالیکه از مشاهده سپاه مسلمانان سخت مرعوب شده بودند، بازگشتند. با وجود این، مالک بن عوف شبانه یارانش را در وادی حنین مستقر کرد تا یکباره بر مسلمانان هجوم برند.
رسول خدا نیز سحرگاه صفوف یاران خود را آراست
و پرچمها را به پرچمداران سپرد؛ لوای مهاجران به دست
علی (علیهالسلام)، لوای خزرج به دست
حُباب بن مُنذر (
و به قولى به دست
سعد بن عُباده)
و اَوس به دست
اسید بن حضیر بود.
تیره های قبایل
اوس و خزرج و قبایل عرب نیز هر یک پرچمی داشتند.
در طول جنگ وقایعی اتفاق افتاده که به شرح آن میپردازیم.
رسولخدا در حالیکه لباس رزم پوشیده بود، از صفوف لشکریان بازدید کرد
و آنان را به جنگ
و شکیبایی برانگیخت
و مژده پیروزی داد. آنگاه در تاریکی صبح همراه مسلمانان از دره حنین به زیر آمد.
مشرکان هوازن
و ثقیف که در شکافهای دره
و اطراف آن کمین کرده بودند، یکباره به مسلمانان حمله کردند. نخست سواران بنی سُلَیم
و سپس مکیان
و سایر مردم پراکنده
و منهزم شدند. به گونهای که هیچ کسی پشت سر خود را نگاه نمیکرد.
پیامبر به لشکریانش میگفت به سوی من آیید، من رسول خدا، محمد پسر عبداللّه هستم، اما مردم پراکنده شدند
و فقط عدهای اندک با پیامبر ماندند.
منابع درباره شمار کسانی که در کنار پیامبر ثابت قدم ماندند، اختلاف دارند. پارهای روایات از چهار نفر یاد کرده اند: علی (علیهالسلام)،
عباس بن عبدالمطلب و ابوسفیان بن
حارث بن عبدالمطلب که از
بنیهاشم بودند،
و ابن مسعود.
به روایت دیگر فقط ده یا نه نفر از بنیهاشم، از جمله سه تن یاد شده
و یک نفر از غیر بنیهاشم یعنی
اَیْمَن بن ام ایمن -که بعداً به
شهادت رسید- با پیامبر ماندند.
در پارهای از روایات، نام عدهای دیگر از جمله برخی
مهاجران و انصار را افزودهاند
و گاه عده آنان را یکصد تا سیصد تن نوشتهاند.
برخی از مردم مکه (طُلَقاء) که گریخته بودند، همچون
ابوسفیان بن حرب و کَلَدَة بن حَنْبَل کینه خود را از
اسلام و مسلمانان آشکار ساختند
و حتی
شَیبة بن
عثمان بن ابیطلحه که پدرش در
جنگ احد کشته شده بود، قصد جان پیامبر را کرد که ناموفق ماند.
رسول خدا که چنان دید، به عباس بن عبدالمطلب که عنان استر پیامبر را گرفته بود
و صدایی بلند
و رسا داشت فرمود تا ندا کند: ای انصار، ای
اصحاب سَمُرَه، ای
اصحاب سورة البقره. پس از آن، فراریان لبیکگویان
و شتابان از هر سوی نزد رسول خدا بازگشتند،
به گونهای که یکصد تن نزد پیامبر گرد آمدند، که پیامبر دلیرانه به یاری آنان با مشرکان جنگید.
در آن کارزار سخت، علی بن ابیطالب (علیهالسّلام)،
فضل بن عباس و برادر او
ربیعة بن حارث، ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب،
عباس بن عبدالمطلب،
اسامة بن زید و برخی دیگر، شجاعت
و پایداری بسیاری از خود نشان دادند.
این موضوع همبستگی مجددی را به سپاه اسلام بازگرداند
و مسلمانان لبیکگویان بازگشتند. آنان انسجام
و نظم از دست رفته را باز یافتند
و همین امر منجر به شکست هوازن
و همپیمانان آنان شد.
با این وجود
و شکست اولیه مسلمانان بیش از چهار تن از آنان کشته نشدند.
پس از رسول خدا، علی (علیهالسلام) در پیکار از همه قویتر
و دلیرتر بود.
به تعبیر
قرآن، خدای متعال آرامش خود را بر پیامبر
و بر مؤمنان فرود آورد.
شعار انصار، نخست «یا لَلْأَنصار» بود
و سپس «یا لَلْخَزْرَج» می گفتند. چون پیامبر به معرکه نبرد
و پایداری
و شکیبایی مسلمانان نگریست، فرمود اکنون تنور جنگ گرم شد.
علی (علیهالسلام) به پرچمدار دشمن حمله کرد
و او را کشت
و پس از آن مشرکان هزیمت یافتند.
به روایتی، علی (علیهالسلام) چهل تن از دشمنان را به هلاکت رساند.
در غزوه حنین برخی از زنان انصار همچون
ام سُلَیم که
باردار بود،
ام عُماره،
ام سَلیط و ام حارث، مردانه جهاد کردند.
رسول خدا مشتی خاک برداشت
و به سوی دشمن افکند
و فرمود «نصرت نیابند»
و آن موجب هزیمتشان شد.
بنا به تصریح
قرآن مجید
و روایات اسلامی،
در روز حنین
فرشتگان خدا برای یاری مسلمانان فرود آمدند
و همراه آنان به جنگ پرداختند.
چون پیامبر شنید که برخی مسلمانان به قتل کودکان دست زده
و زنی از مشرکان را کشتهاند، ناراحت شد
و مؤکداً آنان را از کشتن زن
و کودک
و اجیر نهی فرمود.
چون هوازن هزیمت یافت، هفتاد تن از بنی مالک از تیرههای ثقیف کشته شدند
(نزدیک صد نفر).
در پارهای روایات، شمار کشتهشدگان هوازن به عدد کشتگان
قریش در
بدر، یعنی هفتاد تن نوشته شده
ولی
مسعودی آنرا حدود ۱۵۰ تن نوشته است.
درید بن صمّه نیز در بین کشته شدگان بود.
در این غزوه، مسلمانان شش هزار زن
و کودک از مشرکان را
اسیر و ۰۰۰، ۲۴
شتر، بیش از چهل هزار
گوسفند و چهار هزار
اوقْیه نقره غنیمت گرفتند.
بعد از جنگ نیز وقایعی رخ داده که به شرح آن میپردازیم.
مشرکان همراه مالک بن عوف به
طائف رفتند. بعضی از آنها نیز در اوطاس اردو زدند
و پارهای دیگر، یعنی بن وغِیَره از ثقیف به
نخله رفتند. پیامبر گروهی را به تعقیب مشرکانی که به نخله رفتند
و ابوعامر اشعری را نیز به دنبال مشرکانی که به
اوطاس رفتند، روانه کرد. ابوعامر در جنگ با آنان کشته شد
و پسرعموی وی،
ابوموسی اشعری، با مشرکان جنگید
و آنان را شکست داد.
در این نبرد،
شَیما دختر
حارث بن عبدالعُزّی، خواهر رضاعی پیامبر، به دست مسلمانان افتاد. چون او را نزد پیامبر بردند، وی را احترام کرد
و به درخواست خود وی، او را نزد قومش بازگرداند.
گفته شده که گفتگوی شیما با پیامبر
و وساطت وی درباره اسیران هوازن، یکی از دلایل آزادی اسرا بوده است.
پس از پایان جنگ، پیامبر اجازه داد هر که کسی از دشمن را کشته است، لباس رزم
و جنگ افزار (سَلَب) وی را برای خود بردارد.
آنگاه اسیران
و غنایم را نزد رسول خدا گرد آوردند. مسئول غنایم
مسعود بن عمرو غفاری بود.
در روایات دیگر، از
بُدَیل بن وَرقاء خُزاعی به عنوان مسئول اسرا یاد شده است.
پیامبر فرمود تا اسیران
و اموال را به
جِعْرانه (جِعِرّانه) در شمال غربی دره حنین ببرند
و در آنجا نگه دارند.
پس از غزوه طائف، رسول خدا
شب پنجشنبه، ۵
ذیقعده سال هشتم، به جعرانه رفت.
در آنجا هیئت هوازن نزد پیامبر رفت
و با توسل به خویشاوندی رضاعی پیامبر با اسیران، خواهان آزادی آنان شد. چون رسول خدا سهم اسیران خود
و بنی عبدالمطلب را به آنان بخشید، مهاجران
و انصار نیز از سهم خود گذشتند
و آنرا به پیامبر واگذاردند. چند تن که نپذیرفته بودند، بعدا اسیران خود را آزاد کردند.
پیامبر هنگام تقسیم غنایم، نخست به
اشراف قریش و قبایل عرب سهم داد تا دلهای آنان
و قومشان را به اسلام متمایل سازد. سپس به برخی همچون ابوسفیان بن حرب، یکصد شتر
و به دیگران پنجاه یا چهل شتر داد. آنگاه فرمود تا مردم
و غنایم را شمارش کردند
و به هر یک سهمی داد. (پیامبر (صلیاللهعلیه
وآلهوسلّم) در این جنگ به عدهای از مشرکان مانند "ابوسفیان
و دو پسرش"، "
یزید"
و "
معاویه"، "
حکیم بن حزام"، "
نصر بن
حارث بن کلده"، "
اسد بن جاریه ثقفی"، "
حارث بن هشام"، "صفوان بن امیه"، "
قیس بن عدیگ"
و عدهای دیگر اموالی را به عنوان «
مؤلفة القلوب» پرداخت کرد.
)
چون پیامبر به
اشراف قریش و عرب سهمهای کلان داد، گروهی از انصار زبان به
طعن و اعتراض گشودند. پیامبر در جمع انصار سخنانی ایراد کرد
و ایشان را شرمنده
و خشنود ساخت
و در حق آنان
دعا فرمود.
رسول خدا (صلیاللهعلیه
وآلهوسلّم) شب پنجشنبه، پنجم ذیقعده به جعرانه بازگشت
و سیزده شب در آنجا توقف نمود. سپس تصمیم گرفت تا به
مدینه باز گردد. از اینرو در شب چهارشنبه، هجدهم ذیقعده شبانه
احرام بست
و به مکه
مشرف شد. پیامبر (صلیاللهعلیه
وآلهوسلّم) بعد از
طواف و سعی، همان شب به جعرانه بازگشت
و صبح روز بعد، به همراه یاران خود به مدینه بازگشت.
(۱) محمدابراهیم آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، چاپ ابوالقاسم گرجی، تهران ۱۳۵۹ش.
(۲) ابن ابی شیبه، المصنَّف فی الاحادیث
و الآثار، چاپ سعید محمد لحّام، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
(۳) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ.
(۴) ابن حزم، علی بن احمد، جوامع السیرة،
و خمس رسائل اخری، چاپ احسان عباس
و ناصرالدین اسد، قاهره ۱۹۵۰.
(۵) ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۰هـ.ق.، الطبعه الاولی.
(۶) ابن هشام حمیری، عبدالملک، السیرة النبویة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری،
و عبدالحفیظ شلبی، بیروت: داراحیاء التراث العربی.
(۷) محمد بن عبداللّه ازرقی، اخبار مکه
و ماجاء فیها من الآثار، چاپ رشدی صالح ملحس، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳، چاپ افست قم ۱۳۶۹ش.
(۸) عبداللّه بن عبدالعزیز بکری، معجم مااستعجم من اسماء البلاد
و المواضع، چاپ مصطفی سقّا، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۹) بلاذری، احمد بن یحیی، انساب
الاشراف، تحقیق سهیل زکار
و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷هـ.ق، الطبعه الاولی.
(۱۰) ابراهیم بن اسحاق حربی، کتاب المناسک
و اماکن طرق الحج
و معالم الجزیره، چاپ حمد جاسر، ریاض ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۱۱) محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام
و وفیات المشاهیر
و الاعلام، المغازی، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۱۲) محمد بن یوسف شمسشامی، سبل الهدی
و الرشاد فی سیرة خیرالعباد، چاپ عادل احمد عبدالموجود
و علی محمد معوض، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳.
(۱۳) فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، قم ۱۴۱۷.
(۱۴) طبری، تاریخ طبری (بیروت).
(۱۵) فؤاد حمزه، قلب جزیرةالعرب، ریاض ۱۳۵۲/ ۱۹۳۳.
(۱۶) کلینی، یعقوب، اصول الکافی.
(۱۷) مسعودی، على بن حسين، التنبیه
والإشراف.
(۱۸) مسعودی، على بن حسين، مروج الذهب، (بیروت).
(۱۰) احمد بن عبدالوهاب نویری، نهایةالارب فی فنون الادب، قاهره ۱۹۲۳ـ۱۹۹۰.
(۲۰) واقدی، محمد بن عمر، کتاب المغازی، چاپ مارسدن جونز، لندن ۱۹۶۶، چاپ افست قاهره.
(۲۱) یعقوبی، تاریخ یعقوبی.
(۲۲) ابن عقبه، محمد بن موسی، المغازی النبویة، تحقیق حسین مرادی نسب، قم، منشورات ذی القربی، ۱۴۱۴هـ.ق.، الطبعه الاولی.
•
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «غزوه حنین»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۱/۰۱/۱۵. •
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «غزوه حنین»، شماره ۶۶۱۴.