• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

علم در فقه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



علم در دو معنای اعتقاد جزمی منطبق بر واقع و دانش به کار رفته است.



از علم به معنای اول در اصول فقه و به مناسبت در فقه در باب‌های مختلف سخن گفته‌اند.


علم در کاربرد نخست عبارت است از اعتقاد حتمی و جزمی به چیزی که عین واقعیت باشد؛ یعنی جهل مرکب - که فرد، خلاف واقع را در اعتقاد خود، واقع می‌پندارد - نباشد. از چنین علمی به «یقین» نیز تعبیر می‌کنند.
برخی علم را به سکون نفس تعریف کرده و آن را از تعریف به اعتقاد بهتر دانسته‌اند.

۲.۱ - تفاوت علم با قطع

تفاوت علم با قطع به نظر برخی این است که قطع هرچند همانند علم اعتقاد جزمی است، لیکن مطابقت با واقع در علم شرط است ولی در قطع شرط نیست. بنابر این، قطع می‌تواند جهل مرکب باشد. البته در کلمات فقها علم، قطع و یقین بر یکدیگر اطلاق شده است.

۲.۲ - اقسام

علم به لحاظ منشأ آن‌که دلیل عقلی یا عادی و یا شرعی است به علم عقلی، عادی و شرعی تقسیم می‌شود. چنان‌که به لحاظ اجمال یا عدم اجمال در متعلق آن به علم اجمالی و علم تفصیلی تقسیم می‌شود.

۲.۲.۱ - علم عقلی

اعتقاد جزمی به امری که برآیند براهین عقلی است، مانند یقین عقلی به وجود آفریننده برای هستی. از ویژگی‌های علم عقلی، عدم امکان خلاف آن از منظر عقل است.

۲.۲.۲ - علم عادی

یقین به چیزی که از دلیل‌های عادی پیدا می‌شود، مانند یقینی که با دیدن، شنیدن و تواتر حاصل می‌گردد. این نوع علم نزد همه عقلا حقیقتاً علم است و تفاوت آن با علم عقلی آن است که در علم عادی، عقل خلاف آن را تجویز کرده و آن را محتمل می‌داند، هرچند نزد عقلا احتمال خلاف آن نمی‌رود. البته علم عادی گاه بر اطمینان ظنی و ظن غالب که نزد عقلا احتمال خلاف آن بسیار کم است نیز اطلاق می‌شود.

۲.۲.۳ - علم شرعی

آن‌چه که شارع مقدس آن را به منزله علم قرار داده است، مانند گواهی دو نفر عادل و یَد (تحت تصرف بودن مالی).
از علم به معنای اول در اصول فقه و به مناسبت در فقه در باب‌های مختلف سخن گفته‌اند.

۲.۳ - حجیّت علم

از آن‌جا که علم عقلی ذاتاً طریق به سوی واقع است، حجیّت آن ذاتی می‌باشد؛ بدین معنا که عقل حکم به وجوب تبعیت از آن می‌کند و نیازی به جعل حجیت از سوی شارع نیست. همچنین علم عادی که نزد عقلا در آن احتمال خلاف نمی‌رود، حقیقتاً علم و یقین به شمار رفته و حجت است و نزد عقلا آثار علم بر آن بار می‌شود.
مراد از علم در احکام شرعی همین علم عادی است نه علم عقلی؛
[۱۴] عوائد الایام، ص ۴۳۵.
اما حجیّت علم شرعی منوط به جعل و قرارداد شارع است.
تحصیل علم به حکم شرعی بر فقیه لازم است و با عدم امکان تحصیل علم - بنابر قول مشهور اصولیان - ظنون خاص، همچون خبر واحد که دلیل علمی است، جای‌گزین علم می‌شود و عمل به این ظنون از آن جهت که دلیل قطعی بر حجیت آن وجود دارد و مورد تأیید شارع می‌باشد، جایز است؛ لیکن اخباریان دست‌یابی به احکام را از راه ظن جایز ندانسته و علم و اطمینان را تنها راه دست‌یابی به آن می‌دانند. البته مراد آنان از علم، علم عادی است.
[۱۷] الفوائد المدنیة، ص ۱۸۰ - ۲۵۱.

در اصول دین و مباحث اعتقادی، عمل بر اساس ظن جایز نیست؛ بلکه تحصیل علم و یقین عقلی لازم است.
علم عادی در احکام شرعی و موضوعات احکام حجت است و آثار مربوط بر آن مترتب می‌شود؛ چنان‌که علم شرعی از قبیل اِخبار دو عادل نیز - چنان‌که گذشت - حجّت می‌باشد.
مستند شهادت باید علم قطعی عادی به مشهود به باشد که متناسب با مورد شهادت از راه دیدن، شنیدن و یا هر دو به دست می‌آید.
آیا حجیّت استفاضه منوط به علم‌آور بودن آن است یا نه؟ مسئله اختلافی است.


علم به معنای دانش دو اطلاق دارد: عام و خاص. علم در اطلاق عام، هر دانشی را که در عرف عام یا عرف خاص در گستره علوم عقلی، نقلی، تجربی و غیر آن‌ها، دانش به شمار می‌رود، در بر می‌گیرد.
علم در اطلاق خاص عبارت است از علم دین که دارای ابعاد گوناگون اعتقادی، اخلاقی و احکام می‌باشد و سعادت و شقاوت ابدی انسان بسته به آن است. در حدیثی از رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله آمده است: «علم سه گونه است: آیه‌ای محکم (معنا و مقصود از آن روشن است) یا فریضه‌ای مستقیم (نسخ نشده و باقی است) و یا سنتی پایدار (و جاری) و جز این سه گونه، از دیگر علوم و دانش‌ها، فضل است».

۳.۱ - مراد از آیه محکم

برخی گفته‌اند: «آیه محکم» اشاره به دانش اصول دین و ارکان آن، «فریضه عادل» به علم اخلاق و «سنّت قائم» به علم فقه و شریعت است.
[۲۷] الوافی، ج۱، ص ۱۳۴.
[۲۸] التحفة السنیة، ص ۸.


۳.۲ - مراد از فضل

بعضی گفته‌اند: مراد از فضل در فراز پایانی روایت «وَ ما خَلاهُنَّ فَضلٌ» فضیلت؛ یعنی سبب رشد و کمال است؛ اگر چه واجب و سنّت نیست. برخی دیگر، «فضل» را به معنای زیادی ناکارآمد و غیر مفید گرفته‌اند.
[۲۹] لوامع صاحبقرانی، ج۱، ص ۲۳.


۳.۳ - علوم مورد نیاز بشر

امام صادق علیه‌السّلام در سخنی نورانی همه دانش‌های مورد نیاز بشر را در چهار چیز خلاصه می‌کند: نخست، شناخت پروردگار؛ دوم، شناخت آن‌چه خدا نسبت به انسان انجام داده (از خلقت او و نعمت‌های گوناگون آشکار و نهان که به او عنایت کرده است)؛ سوم، شناخت آن‌چه خدا از انسان خواسته است (از اعتقادات حق و تکالیف و وظایف) و چهارم شناخت آن‌چه انسان را از دین خارج می‌کند (مانند شناخت دشمنان خدا، شیاطین و گفتارها و رفتارهایی که موجب کفر و انحراف انسان می‌شوند).

۳.۴ - علم حق

مفاد روایات متعددی، انحصار علم صحیح و حق به علومی است که از حجت‌های خدا سرچشمه گرفته و جریان یافته است. از جمله در روایتی آمده است: «هیچ حق و درستی‌ای و حکم به حقی نزد مردم نیست، مگر آن‌چه که از حجت‌های الهی صادر شده باشد». در دعا آمده است: «علم جز خشیت از خدا نیست و کسی که از خدا نترسد عالم نیست».
[۳۲] مصباح المتهجد، ص ۴۷۲.
این مضمون برگرفته از قرآن کریم است؛ آنجا که ویژگی برجسته عالمان را خوف و خشیت از خدا ذکر می‌کند.

۳.۵ - فضیلت علم

علم در مفهوم خاص آن‌که عامل معرفت و تقرب به خدای تعالی است، در آیات متعددی از قرآن کریم و روایات معصومان علیهم‌السلام مورد ستایش فراوان قرار گرفته است.
خداوند مقام و رتبه عالمان را بلند داشته است و به پیامبرش فرمان می‌دهد که از خدا بخواهد بر دانشش بیفزاید.
در حدیثی معروف از رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله آمده است: «در پی دانش رفتن بر هر مسلمانی واجب است. آگاه باشید که خداوند دوست‌دار جویندگان علم است».
[۳۶] الکافی (کلینی)، ج۱، ص ۳۰.

در روایتی از امیر مومنان، علی علیه‌السّلام به نقل از رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله آمده است: «علم را بیاموزید که آموختن آن حسنه، مذاکره و گفت‌وگویش تسبیح و جست‌وجوی آن جهاد و آموختن آن به کسی که نمی‌داند صدقه است و قرار دادن آن در دسترس اهلش موجب تقرب به خداوند خواهد شد؛ زیرا علم سبب آگاهی از حلال و حرام می‌گردد و دانش آموخته را به بهشت رهنمون می‌سازد.... علم مونس انسان در تنهایی و سلاح او علیه دشمنان و مایه زینت وی در میان دوستان است. خداوند به برکت علم گروهی را بر می‌گزیند و آنان را پیشوایان خیر و نیکی قرار می‌دهد تا دیگران از آنان تبعیت کنند.... علم حیات‌بخش دل‌ها است.... در پرتو علم و دانایی خداوند پرستش می‌شود و شناخت آفریدگار و یکتایی او با علم امکان‌پذیر است».

۳.۶ - حکم تکلیفی

علم به لحاظ تکلیفی موضوع احکامی چون وجوب، حرمت، استحباب و اباحه قرار گرفته است.

۳.۶.۱ - واجب

فراگیری بعضی علوم بر هر مسلمانی واجب عینی است، مانند علم اصول دین، همچون شناخت خداوند و صفات او، نبوت پیامبر اعظم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله و امامت امامان معصوم علیهم‌السّلام و عصمت آنان و معاد؛ چنان‌که فراگیری فروع دین و احکام مربوط به عبادات و معاملات در حدّ نیاز و ابتلا، واجب است.
[۳۹] الحدائق الناضرة، ج۱۸، ص ۱۴.
[۴۰] کتاب البیع (اراکی)، ج۲، ص ۳۳۰.

آموختن علم فقه تا دست‌یابی به مقام فقاهت برای تصدی منصب قضاوت، فتوا دادن و نیز یادگیری تفصیلی علم اصول دین و معارف الهی به منظور پاسخ‌گویی به شبهات مخالفان و نجات مؤمنان از گمراهی، واجب کفایی و در صورت انحصار به یک نفر، بر او واجب عینی خواهد بود.

۳.۶.۲ - حرام

علوم باطل، گمراه کننده و فسادآور، مانند علم سحر، غنا و شعبده حرام است؛ هم فراگیری آن‌ها و هم آموختن به دیگران.
[۴۶] مهذب الاحکام، ج۱۶، ص ۱۱۹.


۳.۶.۳ - مستحب

آموختن افزون بر حدّ نیاز علوم واجب، مانند علوم قرآن و مبدأ و معاد، مستحب است.

۳.۶.۴ - مباح

علومی که شارع مقدس از آن‌ها نهی نکرده و در زندگی به آن‌ها نیاز است، مانند آگاهی‌های مربوط به پزشکی، ریاضیات و کشاورزی، مباح می‌باشد.

۳.۷ - احکام

مذاکرات و گفت‌وگوهای علمی و فراگیری و آموختن علم در حال اعتکاف جایز، بلکه مستحب است.
[۴۹] منتهی المطلب، ج۹، ص ۵۳۱.

کسی که توانایی کسب و کار دارد، چنان‌چه بر اثر اشتغال به تحصیل علم، از کسب و کار باز بماند و قادر بر اداره زندگی نباشد، می‌تواند با گرفتن زکات ارتزاق کند، به شرط آن‌که علمی که می‌آموزد بر او واجب باشد. در فرض اشتغال به علوم مستحب آیا جایز است از زکات ارتزاق کند یا نه؟ مسئله اختلافی است.
در صورت تعارض طلب علم واجب با طلب رزق واجب، طلب رزق بر طلب علم مقدم می‌شود.
[۵۳] کتاب البیع (اراکی)، ج۲، ص ۳۳۱.



۱. قوانین الاصول، ج۱، ص۴۱۰ - ۴۱۱.    
۲. بحر الفوائد، ج۱، ص ۲.    
۳. العدّة فی اصول الفقه، ج۱، ص ۱۲.    
۴. مفاتیح الاصول، ص ۳۲۹.    
۵. نهایة النهایة، ج۲، ص ۲۵.    
۶. غایة المسئول، ص ۴۰۸.    
۷. مفاتیح الاصول، ص ۳۳۰.    
۸. غایة المسئول، ص ۴۰۸.    
۹. مفاتیح الاصول، ص ۳۳۰.    
۱۰. مفاتیح الاصول، ص ۴۶۱.    
۱۱. مفاتیح الاصول، ص ۵۲۶.    
۱۲. غایة المسئول، ص ۴۰۹.    
۱۳. مفاتیح الاصول، ص ۴۶۱.    
۱۴. عوائد الایام، ص ۴۳۵.
۱۵. العناوین، ج۲، ص ۲۰۲.    
۱۶. مفاتیح الاصول، ص ۴۹۰ - ۴۹۱.    
۱۷. الفوائد المدنیة، ص ۱۸۰ - ۲۵۱.
۱۸. کفایة الاصول، ص ۳۲۹.    
۱۹. الحدائق الناضرة، ج۱، ص ۱۳۷ - ۱۳۸.    
۲۰. الحدائق الناضرة، ج۵، ص ۲۴۶.    
۲۱. جواهر الکلام، ج۶، ص ۱۶۸.    
۲۲. جواهر الکلام، ج۷، ص ۲۶۵ - ۲۶۸.    
۲۳. موسوعة الخوئی، ج۲، ص ۲۵۸ - ۲۵۹.    
۲۴. الروضة البهیة، ج۳، ص ۱۳۵.    
۲۵. مستند الشیعة، ج۱۸، ص ۳۲۳ - ۳۲۴.    
۲۶. وسائل الشیعة، ج۱۷، ص ۳۲۷.    
۲۷. الوافی، ج۱، ص ۱۳۴.
۲۸. التحفة السنیة، ص ۸.
۲۹. لوامع صاحبقرانی، ج۱، ص ۲۳.
۳۰. الکافی (کلینی)، ج۱، ص ۵۰.    
۳۱. الکافی (کلینی)، ج۱، ص ۳۹۹.    
۳۲. مصباح المتهجد، ص ۴۷۲.
۳۳. فاطر/سوره۳۵، آیه۲۸.    
۳۴. مجادله/سوره۵۸، آیه۱۱.    
۳۵. طه/سوره۲۰، آیه۱۱۴.    
۳۶. الکافی (کلینی)، ج۱، ص ۳۰.
۳۷. الخصال، ص ۵۲۲ - ۵۲۳.    
۳۸. تذکرة الفقهاء، ج۹، ص ۳۶.    
۳۹. الحدائق الناضرة، ج۱۸، ص ۱۴.
۴۰. کتاب البیع (اراکی)، ج۲، ص ۳۳۰.
۴۱. جامع المقاصد، ج۳، ص ۳۶۶.    
۴۲. تحریر الاحکام، ج۱، ص ۳۱.    
۴۳. بحار الانوار، ج۱، ص ۱۷۳.    
۴۴. العروة الوثقی، ج۱، ص ۲۸.    
۴۵. تذکرة الفقهاء، ج۹، ص ۳۷.    
۴۶. مهذب الاحکام، ج۱۶، ص ۱۱۹.
۴۷. تذکرة الفقهاء، ج۹، ص ۳۷.    
۴۸. فقه الرضا، ص ۳۰۱.    
۴۹. منتهی المطلب، ج۹، ص ۵۳۱.
۵۰. فقه الصادق، ج۷، ص ۲۲۱ - ۲۲۲.    
۵۱. العروة الوثقی، ج۴، ص ۱۰۴ - ۱۰۵.    
۵۲. جواهر الکلام، ج۲۲، ص ۴۵۱.    
۵۳. کتاب البیع (اراکی)، ج۲، ص ۳۳۱.



فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم‌السلام، ج۵، ص۴۵۳، برگرفته از مقاله «علم».    




جعبه ابزار