• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

علایم تسلیم (قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اخلاص و اقامه نماز و تقوا و ... از نشانه‌ها و علایم تسلیم شدن در برابر اوامر و دستورات خداوند می‌باشد.



عبادت خالصانه و اجرای همه امور برای خدا، نشانه تسلیم در برابر او می‌باشد:
قل ان صلاتی ونسکی ومحیای ومماتی لله رب العــلمین• لا شریک له وبذلک امرت وانا اول المسلمین.
بگو: «نماز و تمام عبادات من، و زندگی و مرگ من، همه برای خداوند پروردگار جهانیان است. همتایی برای او نیست و به همین مامور شده‌ام و من نخستین مسلمانم!»

این آیات آخر سوره است و مشتمل است بر هدفی که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم در دعوت این سوره داشته و اینکه به آنچه دعوت می‌کرده عامل نیز بوده و نیز مشتمل است بر خلاصه دلایلی که در این سوره علیه عقیده شرک اقامه شده است.
قل اننی هدانی ربی الی صراط مستقیم...، در این آیه خدای تعالی پیغمبر گرامی خود را دستور می‌دهد که به مردم بگوید:
پروردگارش او را به هدایت الهی خود به سوی صراط مستقیم و آن راه روشنی که قیم بر سالکان خویش است، و تخلف و اختلاف در آن راه ندارد دینی که (چون مبنی بر فطرت است) به بهترین وجهی قائم به مصالح دنیا و آخرت انسانی است هدایت فرموده، هم چنان که ابراهیم را به آن دین حنیف و یا به عبارت دیگر آن دینی که از انحراف شرک به سوی اعتدال توحید متمایل است هدایت فرمود. آری، ابراهیم هم از مشرکان نبود.
قل ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین لا شریک له و بذلک امرت و انا اول المسلمین، کلمه نسک، به معنای مطلق عبادت است، و لیکن بیشتر در ذبح و یا قربانیی که به منظور تقرب به درگاه خدای سبحان ذبح می‌شود استعمال شده است.
در این آیه شریفه خدای تعالی برای بار دوم رسول گرامی خود را دستور می‌دهد که به مردم بگوید: او خودش به آنچه که خداوند به سوی آن هدایتش کرده عمل می‌کند. و منظور از این اعلام این است که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم از تهمت دورتر شده و مردم بهتر دین او را تلقی به قبول کنند، چون یکی از نشانههای راستگویی این است که گوینده به گفته‌های خود عمل نموده و گفتارش با کردارش مطابقت داشته باشد، لذا می‌فرماید: به مردم بگو که من نماز و تمامی عبادات و زندگیم و جمیع شؤون آن از قبیل اعمال، اوصاف، فعل‌ها و ترک‌ها که مربوط به من است، و همچنین مرگم را با هر چه که از امور آن مربوط به من است (و آن امور پس از مرگ است که از زندگی دنیا سرچشمه می‌گیرد چنان که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم فرموده: آن چنان که زندگی می‌کنید خواهید مرد) همه را برای خدا قرار دادم، بدون اینکه کسی را در آنها شریک او بدانم. و خلاصه من در جمیع شؤون حیات و مماتم بنده‌ای هستم تنها برای خدا، و روی خود را تنها متوجه او نمودم. چیزی را قصد نمی‌کنم و از چیزی روی گردان نیستم مگر برای او، در مسیر زندگیم قدمی بر نمی‌دارم و به سوی مرگ قدم نمی‌گذارم مگر برای او، چون او پروردگار همه عالمیان و مالک همه و مدبر همه است. من به این نحو از عبودیت مامور شده‌ام، و اولین کسی که تسلیم خواسته او شود، و آن عبودیت به تمام معنا را از هر باب و هر جهتی که او خواسته قبول نماید، خودم هستم.


اقامه نماز، نشانه تسلیم در برابر خداوند است:
... قل ان هدی الله هو الهدی وامرنا لنسلم لرب العــلمین• وان اقیموا الصلوة واتقوه وهو الذی الیه تحشرون.
... بگو: «تنها هدایت خداوند، هدایت است و ما دستور دادیم که تسلیم پروردگار عالمیان باشیم. و (نیز به ما فرمان داده شده به) اینکه: [[|نماز]] را برپا دارید! و از او بپرهیزید! و تنها اوست که به سویش محشور خواهید شد.»

آیه به پیامبر دستور می‌دهد که با صراحت بگوید: هدایت تنها هدایت خدا است و ما ماموریت داریم که فقط در برابر پروردگار عالمیان تسلیم شویم(قل ان هدی الله هو الهدی و امرنا لنسلم لرب العالمین). این جمله در حقیقت دلیل دیگری بر نفی مذهب مشرکان است زیرا تنها در برابر کسی باید تسلیم شد که مالک و آفریدگار و مربی جهان هستی است نه بتها که هیچ نقشی در ایجاد و اراده این جهان ندارند.
در آیه بعد دنباله دعوت الهی را چنین شرح می‌دهد که ما گذشته از توحید دستور داریم که نماز را برپا دارید و تقوا را پیشه کنید(و ان اقیموا الصلاة و اتقوه).
و سرانجام با توجه به مساله معاد و اینکه حشر و بازگشت شما به سوی خدا است این بحث را پایان می‌دهد (و هو الذی الیه تحشرون).
در حقیقت در این چند جمله کوتاه برنامه‌ای که پیامبر به سوی آن دعوت می‌کرده، و از حکم عقل و فرمان خدا سرچشمه گرفته، به صورت یک برنامه چهار ماده‌ای که آغازش توحید، و انجامش معاد، و مراحل متوسط آن محکم ساختن پیوندهای الهی و پرهیز از هر گونه گناه می‌باشد ارائه داده شده است.


ایمان، نشانه تسلیم در برابر پروردگار است:
فلما احس عیسی منهم الکفر قال من انصاری الی الله قال الحواریون نحن انصار الله ءامنا بالله واشهد بانا مسلمون.
هنگامی که عیسی از آنان احساس کفر (و مخالفت) کرد، گفت: «کیست که یاور من به سوی خدا (برای تبلیغ آیین او) گردد؟» حواریان (شاگردان مخصوص او) گفتند: «ما یاوران خداییم به خدا ایمان آوردیم و تو (نیز) گواه باش که ما اسلام آورده‌ایم.
واذ اوحیت الی الحواریین ان ءامنوا بی وبرسولی قالوا ءامنا واشهد باننا مسلمون.
و (به یاد آور) زمانی را که به حواریون وحی فرستادم که: «به من و فرستاده من، ایمان بیاورید! » آنها گفتند: «ایمان آوردیم، و گواه باش که ما مسلمانیم!»

این آیه نیز منطبق است با آیات سوره آل عمران که می‌فرماید: فلما احس عیسی منهم الکفر قال من انصاری الی الله قال الحواریون نحن انصار الله آمنا بالله و اشهد بانا مسلمون، از این جا معلوم می‌شود این ایمانی که خداوند در آیه مورد بحث، و اذ اوحیت الی الحواریین ان آمنوا بی و برسولی قالوا آمنا... ذکر نموده، غیر ایمانی است که آنها از اول به مسیح آوردند، و به نبوتش اقرار کردند، برای اینکه ظاهر آیه سوره آل عمران که می‌گوید: فلما احس عیسی منهم الکفر، این است که این احساس در اواخر ایام دعوت او بوده، در ایامی بوده که حواریین که در حقیقت سابقین و طبقه اول از مؤمنین به عیسی بودند ملازم و همراهش بوده‌اند، علاوه بر اینکه ظاهر آیه، قال من انصاری الی الله قال الحواریون نحن انصار الله آمنا بالله و اشهد بانا مسلمون، این است که این دعوت برای میثاق گرفتن بر یاری دین خدا بوده، نه برای اصل ایمان به خدا، و لذا آیه شریفه با جمله: و اشهد بانا مسلمون، که اعلام تسلیم در برابر امر خدا به اقامه دعوت و تحمل مشقت در راه او است ختم شده است، و معلوم است که طبعا این تسلیم و تحمل زحمت بعد از اصل ایمان است، پس معلوم شد که مراد از اینکه فرمود: و اذ اوحیت الی الحواریین... قضیه عهد و پیمان گرفتن از حواریین است.
خدای تعالی به ایشان وحی فرستاده که باید به ایمانی ما فوق آنچه دارید ارتقا یابید. پس معلوم می‌شود حواریین انبیاء بوده‌اند و ایمان پیشنهادی عیسی علیه‌السلام ایمانی بعد از ایمان بوده.
جمله: و اشهد بانا مسلمون، ربنا آمنا بما انزلت و اتبعنا الرسول... هم بر این معنا دلالت دارد، برای اینکه منظور از اسلام در این جمله تسلیم شدن بدون قید و شرط است برای خدای تعالی، بطوری که هر چه از ایشان خواست انجام دهند و هر کاری از آنان خواست بکنند، چون و چرا نکنند. و چنین اسلامی جز در بین مؤمنین خالص یافت نمی‌شود و چنان نیست که هر کس به زبان شهادت به توحید و نبوت بدهد به مقام تسلیم هم برسد.
توضیح اینکه در بحث از مراتب ایمان و اسلام گفتیم که قبل از هر مرتبه از ایمان مرتبه‌ای از مراتب اسلام قرار دارد، شاهد آن سخن، جمله: آمنا بالله و اشهد بانا مسلمون، است که از ایمان خود به صیغه فعل و از اسلام خود به صیغه صفت تعبیر آوردند. پس اولین مراتب اسلام، تسلیم و شهادت بر اصل دین و اجمال آن است، دنبال آن اذعان و باور قلبی به این شهادت زبانی و صوری است، آن هم باور اجمالی به دنبال آن مرتبه دوم اسلام است و آن عبارت است از تسلیم قلبی به معنای این ایمان، که اگر کسی دارای چنین تسلیمی بشود، ناراحتی باطنی و اعتراض درونیش نسبت به تمامی دستورات خدا و رسول او به کلی از بین می‌رود و این همان پیروی عملی و بدون چون و چرای از دین خدا است، به دنبال این مرتبه از اسلام مرتبه دوم از ایمان است و آن عبارت از خلوص عمل و به رنگ عبودیت در آمدن همه اعمال و افعال است، به دنبال این مرتبه از ایمان مرتبه سوم از اسلام واقع است و آن عبارت است از اینکه بنده خدا تسلیم محبت خدا و اراده او شود، چنین بنده‌ای دیگر دوست نمی‌دارد و اراده نمی‌کند مگر به خاطر خدا و آنچه هم در خارج واقع می‌شود همان چیزی است که خدا دوست دارد و اراده‌اش کرده. و در این میان از دلبخواه بنده و اراده مستقل او خبری نیست، به دنبال این مرتبه از اسلام، مرتبه سوم ایمان واقع است و آن عبارت است از تسلیم عبودی خدا شدن در همه اعمال.


تقواپیشگی، نشانه تسلیم در برابر خداوند می‌باشد:
... قل ان هدی الله هو الهدی وامرنا لنسلم لرب العــلمین• وان اقیموا الصلوة واتقوه وهو الذی الیه تحشرون.
... بگو: «تنها هدایت خداوند، هدایت است و ما دستور دادیم که تسلیم پروردگار عالمیان باشیم. و (نیز به ما فرمان داده شده به) اینکه: [[|نماز]] را برپا دارید! و از او بپرهیزید! و تنها اوست که به سویش محشور خواهید شد.»

چون تسلیم، حالتی درونی و تمکینی نفسانی است، امر به تقوا و اقامه نماز در پی آن می‌تواند به جلوه‌های این حالت درونی اشاره باشد.
این جمله یعنی جمله: و امرنا... عطف تفسیری است برای جمله: ان هدی الله هو الهدی، و می‌فهماند که امر پروردگار به اینکه مردم مسلمان شوند، خود مصداقی است برای هدایت الهی، و معنایش این است که خداوند ما را امر کرده که تسلیمش شویم، و به خاطر اینکه زمینه برای وضع جمله: لرب العالمین، در موضع ضمیر فراهم گردد فاعل فعل (امر) را ذکر نکرده و فعل را به صیغه مجهول امرنا، مامور شده‌ایم، آورد، تا بدین وسیله دلالت کند بر علت امر، پس معنای آیه این است که: ما از ناحیه غیب مامور شده‌ایم که در برابر خداوند تسلیم شویم، به علت اینکه او پروردگار همه عالمیان است، نه برای همه آنها، پروردگار دیگری است، و نه آن طور که بت پرستان پنداشته‌اند، برای بعضی از آنها رب دیگری است. از ظاهر این آیه چنین بر می‌آید که مراد از اسلام تنها اقرار به توحید و نبوت نیست، بلکه مراد از آن این است که انسان در همه امور تسلیم خدای متعال شود.
و ان اقیموا الصلاة و اتقوه، در اینجا، در نظم کلام تفننی به کار رفته است، به این معنا که امری که در جمله قبل بود، در این جمله معنای قول را به خود گرفته گویا گفته شده باشد: به ما گفته‌اند در برابر پروردگار عالمیان تسلیم شده، و نماز به پای داشته و از او بپرهیزید، با ذکر کلمه: و اتقوه، تمامی عبادات و اعمال دین را خلاصه کرد و تنها از میان آنها نماز را اسم برد برای آن اهمیتی که داشته، و عنایتی که خداوند در امر آن دارد، زیرا اهتمام قرآن شریف نسبت به نماز جای هیچ تردید نیست. و هو الذی الیه تحشرون، وقتی بازگشت و حشر همه شما به سوی خدا باشد و حساب و جزای شما به دست او است، جا دارد که تسلیمش شده و از غضبش بترسید.


دوری از شرک، نشانه تسلیم در برابر خدا است:
‌ام کنتم شهداء اذ حضر یعقوب الموت اذ قال لبنیه ما تعبدون من بعدی قالوا نعبد الـهک والـه ءابائک ابرهیم و اسمـعیل واسحـق الـهـا واحدا ونحن له مسلمون.
آیا هنگامی که مرگ یعقوب فرا رسید، شما حاضر بودید؟! در آن هنگام که به فرزندان خود گفت: «پس از من، چه چیز را می‌پرستید؟» گفتند: «خدای تو، و خدای پدرانت، ابراهیم و اسماعیل و اسحاق، خداوند یکتا را، و ما در برابر او تسلیم هستیم.»
قل اننی هدنی ربی الی صرط مستقیم دینـا قیمـا ملة ابرهیم حنیفـا وما کان من المشرکین• لا شریک له وبذلک امرت وانا اول المسلمین.
بگو: «پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده آیینی پابرجا (و ضامن سعادت دین و دنیا) آیین ابراهیم که از آیینهای خرافی روی برگرداند و از مشرکان نبود.» همتایی برای او نیست و به همین مامور شده‌ام و من نخستین مسلمانم!»
ان ابرهیم کان امة قانتـا لله حنیفـا ولم یک من المشرکین.
ابراهیم (به تنهایی) امتی بود مطیع فرمان خدا خالی از هر گونه انحراف و از مشرکان نبود.

۵.۱ - تفسیر آیات

از ظاهر آیه بر می‌آید که گفتگو و سخنی در میان بوده و جمعی از منکران اسلام مطلب نادرستی را به یعقوب پیامبر خدا نسبت می‌دادند.
قرآن برای رد این ادعای بی دلیل می‌گوید: مگر شما به هنگامی که مرگ یعقوب فرا رسید حاضر بودید، که چنان توصیه‌ای را به فرزندانش کرد (ام کنتم شهداء اذ حضر یعقوب الموت). آری آنچه شما به او نسبت می‌دهید نبود، آنچه بود این بود که، در آن هنگام از فرزندان خود پرسید، بعد از من چه چیز را می‌پرستید؟ (اذ قال لبنیه ما تعبدون من بعدی). آنها در پاسخ گفتند: خدای تو و خدای پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را می‌پرستیم خداوند یگانه یکتا (قالوا نعبد الهک و اله آبائک ابراهیم و اسماعیل و اسحاق الها واحدا) و ما در برابر فرمان او تسلیم هستیم (و نحن له مسلمون). آری او توصیه‌ای جز به توحید و تسلیم در برابر فرمان حق نکرد که ریشه پذیرش همه برنامه‌های الهی است. از آیه مورد بحث بر می‌آید که در وجود یعقوب به هنگام مرگ آثار یک نوع ناراحتی و نگرانی از وضع آینده فرزندانش احساس می‌شد، سر انجام این نگرانی را به زبان آورده پرسید فرزندانم بعد از من چه چیز را می‌پرستید؟
مخصوصا گفت: چه چیز، و نگفت چه کس، را؟ چرا که در محیط زندگی او گروهی بت پرست بودند که در برابر اشیایی سجده می‌کردند، یعقوب می‌خواست بداند آیا هیچگونه تمایلی به این آئین در اعماق جان آنها هست؟ اما پس از پاسخ فرزندان آرامش خاطر خود را باز یافت.
این نکته را هم باید دانست که در مقابل هر مرتبه از مراتب ایمان و اسلام، مرتبه‌ای از کفر و شرک قرار دارد، این نیز معلوم است که هر قدر معنای اسلام و ایمان دقیق‌تر و راهش باریک‌تر شود، نجات از شرک و کفری که در مقابل آنست دشوارتر می‌شود.
این نیز واضح است که هیچ مرتبه‌ای از مراتب پائین اسلام و ایمان، با کفر و شرک در مرتبه بالاتر و ظهور آثار آن دو منافات ندارد (مثلا کسی که در حداقل از اسلام و ایمان است، ممکن است ریای در عبادت از او سر بزند، و چنان نیست که اگر ریاکاری نمود بگوئیم: اصلا مسلمان نیست.
و این دو نکته خود دو اصل اساسی است، که فروعاتی بر آن مترتب می‌شود، مثلا یکی از فروعاتش این است که ممکن است در یک مورد معین باطن آیات قرآنی با آن مورد منطبق بشود، ولی ظواهر آن منطبق نگردد این اجمال مطلب است، که باید آن را در نظر داشته باشی.
ان ابراهیم کان امة قانتا لله حنیفا: درباره معنای «امة» اختلاف است. برخی گویند: یعنی مقتدا و معلم خیر. ابن اعرابی گوید: «امة» یعنی مرد عالم. بیشتر مفسران قرآن نیز همین نظر را تایید می‌کنند. قتاده گوید: یعنی، پیشوای هدایت . برخی گویند: علت اینکه ابراهیم را «امة» نامیده‌اند، این است که قوام و پایداری امت بوجود اوست. برخی گویند: علت این است که وی به اصلاح عمل امت، قیام کرده است. مجاهد گوید: علت این است که او در عصر خود تنها فرد یگانه پرست بوده و بنابراین «امت توحید» منحصر در وجود مبارک او بوده است، دیگران همگی کافر بوده‌اند. درباره معنای «قانت» ابن مسعود گوید: یعنی کسی که مطیع خداست و همواره به عبادت مشغول است. حسن گوید: یعنی نمازگزار. حنیف، یعنی در راه طاعت و اسلام، مستقیم بود و به بیراهه نمی‌رفت. آری چنین بود قهرمان توحید: معلم خیر، عالم، مطیع خدا و به راه راست. ولم یک من المشرکین: او اهل شرک نبود، بلکه یکتا پرست بود.


۱. انعام/سوره۶، آیه۱۶۲.    
۲. انعام/سوره۶، آیه۱۶۳.    
۳. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۷، ص۵۴۳.    
۴. انعام/سوره۶، آیه۷۱.    
۵. انعام/سوره۶، آیه۷۲.    
۶. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۵، ص۲۹۷.    
۷. آل عمران/سوره۳، آیه۵۲.    
۸. مائده/سوره۵، آیه۱۱۱.    
۹. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۶، ص۳۱۹-۳۲۰.    
۱۰. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۳، ص۳۲۰-۳۲۱.    
۱۱. انعام/سوره۶، آیه۷۱.    
۱۲. انعام/سوره۶، آیه۷۲.    
۱۳. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۷، ص۲۰۷.    
۱۴. بقره/سوره۲، آیه۱۳۳.    
۱۵. انعام/سوره۶، آیه۱۶۱.    
۱۶. انعام/سوره۶، آیه۱۶۳.    
۱۷. نحل/سوره۱۶، آیه۱۲۰.    
۱۸. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱، ص۴۶۴.    
۱۹. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج۱، ص۴۶۵.    
۲۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۶، ص۲۰۸.    



مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۸، ص۱۰۱، برگرفته از مقاله «نشانههای تسلیم».    


رده‌های این صفحه : تسلیم | موضوعات قرآنی




جعبه ابزار