عقیده بنی اسرائیل (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اعتقاد به برتری نژادی ملت یهود، و اینکه آنها تافته ای جدا بافتهاند، و گنهکارانشان فقط چند روزی کیفر و
مجازات میبینند، سپس
بهشت الهی برای ابد در
اختیار آنان است، یکی از دلائل روشن خود خواهی و خود پرستی این جمعیت است. این امتیازطلبی با هیچ منطقی سازگار نیست زیرا هیچگونه تفاوتی در میان انسانها از نظر
کیفر و پاداش اعمال در پیشگاه خدا وجود ندارد.
قرآن کریم در مورد اعتقاد بنی اسرائیل، به عالم
آخرت می فرماید: «وقالوا لن تمسنا النار الا ایاما معدودة...» و گفتند هرگز آتش
دوزخ جز چند روزی به ما نخواهد رسید... . (هر چند در اینکه آتش
دوزخ تنها برای مدت کوتاهی آنان را میسوزاند در خطا بودهاند، ولی از آیه، اصل اعتقاد آنان به عالم آخرت استفاده میشود)
قرآن در اینجا به یکی از گفتههای بی اساس
یهود که آنان را به خود مغرور ساخته و سرچشمه قسمتی از انحرافات آنها شده بود اشاره کرده و به آن پاسخ میگوید: نخست میفرماید: آنها گفتند: هرگز آتش دوزخ جز چند روزی به ما نخواهد رسید! بگو آیا پیمانی نزد خدا بستهاید که هرگز خداوند از پیمانش تخلف نخواهد کرد یا اینکه چیزی را به خدا نسبت میدهید که نمیدانید؟!
اعتقاد به برتری نژادی ملت یهود، و اینکه آنها تافته ای جدا بافتهاند، و گنهکارانشان فقط چند روزی کیفر و
مجازات میبینند، سپس بهشت الهی برای ابد در
اختیار آنان است، یکی از دلائل روشن خود خواهی و خود پرستی این جمعیت است. این امتیازطلبی با هیچ منطقی سازگار نیست زیرا هیچگونه تفاوتی در میان انسانها از نظر کیفر و پاداش اعمال در پیشگاه خدا وجود ندارد.
مگر یهود چه کرده بودند که میبایست تبصره ای به سود آنها بر قانون کلی مجازات زده شود؟ به هر حال آیه فوق با یک بیان منطقی، این
پندار غلط را
ابطال میکند و میگوید این گفتار شما از دو حال خارج نیست : یا باید عهد و پیمان خاصی از خدا در این زمینه گرفته باشید که نگرفتهاید و یا
دروغ و
تهمت به خدا میبندید!
«ولقد جاءکم موسی بالبینـت ثم اتخذتم العجل من بعده وانتم ظــلمون• قل ان کانت لکم الدار الاخرة عند الله خالصة من دون الناس فتمنوا الموت ان کنتم صـدقین» (و نیز) موسی آنهمه معجزات را برای شما آورد (چرا شما) بعد از آن گوساله را انتخاب کردید و با این کار ستم نمودید؟• بگو اگر (آنچنانکه مدعی هستید) سرای دیگر در نزد خدا مخصوص شما است نه سایر مردم پس آرزوی
مرگ کنید اگر راست میگوئید.
خالصة یعنی اگر خانه
آخرت در نزد خدا خالص از آن شما است، و مراد از خالص این است که مشوب بچیزی که
مکروه شما باشد نیست، خلاصه عذاب و ذلتی مخلوط با آن نیست، چون شما معتقدید که در آن عالم عذاب نمیشوید مگر چند روزی.
امتحان یهود که آیا در ادعای خود که زندگی قرین به سعادت آخرت را خاص خود میداند راست میگوید یا دروغ؟ و این مؤاخذه به لازمه امری فطری است، امری که بین الاثر است، یعنی اثرش برای همه روشن است، بطوریکه احدی در آن کمترین شک نمیکند و آن این است که
انسان و بلکه هر موجود دارای شعور، وقتی که بین راحتی و تعب مختار شود، البته راحتی را اختیار میکند، و اگر میان دو قسم زندگی یکی مکدر و آمیخته با ناراحتیها، و دیگری خالص و صافی، مخیر شود، بدون هیچ تردیدی
عیش خالص و گوارا را اختیار میکند، و بفرضی هم که بدون اختیار گرفتار زندگی پست و عیش مکدر شده باشد پیوسته آرزوی نجات از آن و رسیدن بعیش طیب و گوارا در سر میپروراند، و حتی یک لحظه هم از
حسرت بر آن زندگی خالی نیست، نه قلبش، و نه زبانش، بلکه همواره برای رسیدن بآن سعی و عمل میکند.
این امر فطری است، حال ببینیم یهود در دعوی خود که زندگی قرین به
سعادت آخرت را خاص خود میداند، راست میگوید یا دروغ، امتحانش مجانی است، و آن این است که اگر راست بگویند، و آن زندگی خاص ایشان باشد، نه سایر مردم، باید بزبان دل و زبان سر، و با ارکان
بدن ، همواره آرزوی رسیدن بآنرا داشته باشند، و حال اینکه میبینیم ابدا آرزوی آن را ندارند، چون ریگ در کفش دارند، انبیای خدا را کشتهاند، به موسی
کفر ورزیدهاند، و پیمانهائی از خدا را نقض کردهاند، خدا هم که دانای بستمکاران است.
«... قالوا لن تمسنا النار الا ایاما معدودت...» ...
آتش (دوزخ)، جز چند روزی به ما نمیرسد. (و کیفر ما، به خاطر امتیازی که بر اقوام دیگر داریم، بسیار محدود است)... .
معنای آیه روشن است، و لیکن سؤالی در آن هست که چگونه در آیه شریفه فرموده
اهل کتاب فریب افترای خود را خوردند، و بدان مغرور شدند، مگر ممکن است که انسان فریب گفتار خود را بخورد؟ با علم به اینکه گفتارش دروغ و خدعه و
باطل است. چگونه اهل کتاب فریب خدعههای نفس خویش را خوردند؟
جواب این سؤال آن است که صاحبان گفتار غرورانگیز نامبرده، نیاکان ایشان بودند، و فریب خوردگان اخلاف و نسلهای بعدی آنان، و اگر در آیه شریفه هر دو را به
اهل کتاب نسبت داده، برای این بود که همه آن اسلاف و اخلاف یک امت بودند، و اخلاف، به اعمال اسلاف راضی بودند. علاوه بر اینکه مغرور شدن به غرور خود، آنهم غرور به خاطر یک افترای باطل، با علم به اینکه افترا و باطل است، و اقرار مغرور به اینکه خودم این افترا را بسته ام، از اهل کتاب و مخصوصا از یهودیان دور نیست.
ملکات نفسانی عمل را در نظر انسان زینت میدهند، علاوه بر این، انسان آنچه میکند بر طبق آنچه میداند نیست، بلکه بر طبق آن ملکات خوبی و بدی است که در نفسش پدید آمده، و عمل را در نظرش زینت میدهد، همچنان که معتادین به
تریاک و هروئین و سیگار و بنگ و حتی آنها که معتادند به خوردن خاک و امثال آن،
علم به مضر بودن آن دارند، و میدانند که این عمل را نباید مرتکب شوند، ولی باز هم مرتکب میشوند به خاطر اینکه هیأت و حالتی در نفس آنان پدید آمده که ایشان را به طرف آن عمل میکشاند، و مجالی برای تفکرو
اجتناب برایشان باقی نمیگذارد، و نظائر این مثال بسیار زیاد است.
اهل کتاب هم از آنجا که تکبر و ستمگری و
محبت به شهوات در دلهایشان رسوخ نموده، هر عملی را که انجام میدهند بر طبق دعوت نفس است، در نتیجه
افترا بستن به خدا که عادت و ملکه آنان شده، همان باعث
غرور ایشان گشته، و چون این عمل ناپسند را مکرر انجام دادهاند، کارشان به جائی رسیده که در اثر
تلقین نسبت به عمل خود رکون و
اعتماد پیدا کردهاند علمای روان شناس هم
اثبات کردهاند که تلقین هم، کار عمل را میکند، و آثار علم را از خود بروز میدهد. پس افترا که عملی باطل است، با تکرار و تلقین ایشان را در دینشان فریب داده، و از
تسلیم شدن در برابر خدا و خضوع در برابر حق، آن حقی که کتاب خدا مشتمل بر آن است باز داشته، پس صحیح است بگوئیم اهل کتاب فریب خدعههای نفس خویش را خوردند.
«واختار موسی قومه سبعین رجلا لمیقـتنا... • واکتب لنا فی هـذه الدنیا حسنة وفی الاخرة...» (از اینکه
موسی علیهالسلام برای جمعی از قوم خود
دعا کرده، خواهان حسنه در آخرت برای آنان شده معلوم میشود آنان به آخرت معتقد بودهاند. )
«ان قـرون کان من قوم موسی فبغی علیهم وءاتینـه من الکنوز ما ان مفاتحه لتنوا بالعصبة اولی القوة اذ قال له قومه لاتفرح ان الله لایحب الفرحین• وابتغ فیما ءاتـیک الله الدار الاخرة...»
قارون از قوم موسی بود اما بر آنها ستم کرد، ما آنقدر از گنجها به او داده بودیم که حمل صندوقهای آن برای یک گروه زورمند مشکل بود، به خاطر بیاور هنگامی را که قومش به او گفتند: این همه شادی مغرورانه مکن که خداوند شادی کنندگان مغرور را دوست نمیدارد• و در آنچه خدا به تو داده سرای آخرت را جستجو کن... .
پذیرفته شدن بدل، برای رهایی از عذاب قیامت، از پندارهای بنی اسرائیل می باشد که قرآن کریم در رد آن می فرماید: «یا بنی اسرءیل اذکروا... • واتقوا یوما لاتجزی نفس عن نفس شیـا ولایقبل منها عدل ولاتنفعها شفـعة ولا هم ینصرون» ای بنی اسرائیل!. .. بیاد بیاورید... • از روزی بترسید که هیچکس به جای دیگری جزا نمیبیند و هیچگونه عوضی از او قبول نمیگردد و
شفاعت ، او را سود نمیدهد و (از هیچ ناحیه) یاری نمیشوند(فعل «اتقوا» به قرینه آیات پیشین، خطاب به
بنی اسرائیل است. این خطاب، خود قرینه وجود چنین افکاری در بین آنان است).
در این آیات بار دیگر خداوند روی سخن را به بنی اسرائیل کرده و نعمتهای خدا را به آنها یادآور میشود، این نعمتها دامنه گستردهای دارد، از نعمت
هدایت و ایمان گرفته تا رهائی از چنگال فرعونیان و باز یافتن عظمت و
استقلال همه را شامل میشود. سپس از میان این نعمتها به نعمت فضیلت و برتری یافتن بر مردم زمان خود که ترکیبی از نعمتهای مختلف است اشاره کرده است، شاید بعضی تصور کنند که منظور از «فضلتکم علی العالمین» این باشد که آنها را بر تمام جهانیان در تمام ادوار برتری بخشیده است، ولی با توجه به سایر آیات قرآن روشن میشود که مقصود برتری آنها نسبت به افراد محیط و عصر خودشان است زیرا در قرآن میخوانیم «کنتم خیر امة اخرجت للناس...» شما (مسلمانان) بهترین امتی بودید که برای نفع انسانها آفریده شدهاید.
در آیه بعد قرآن خط بطلانی بر خیالهای باطل یهود میکشد، زیرا آنها معتقد بودند که چون نیاکان و اجدادشان پیامبران خدا بودند آنها را شفاعت خواهند کرد، و یا گمان میکردند میتوان برای گناهان
فدیه و بدل تهیه نمود، همانگونه که در این جهان متوسل به رشوه میشدند. حاکم و قاضی آن صحنه کسی است که جز عمل پاک را قبول نمیکند چنانکه در آیه ۸۸ و ۸۹
شعراء میخوانیم : «یوم لا ینفع مال و لا بنون الا من اتی الله بقلب سلیم» (روزی که نه مال به درد میخورد و نه فرزندان، مگر آنها که دارای روح سالم و پاک و با ایمان هستند.
در حقیقت آیه فوق اشاره به این است که در این دنیا چنین معمول است که برای نجات مجرمان از مجازات از طرق مختلفی وارد میشوند: گاه یک نفر جریمه دیگری را پذیرا میشود و آنرا
اداء میکند. اگر این معنی ممکن نشد متوسل به شفاعت میگردد و اشخاصی را بر میانگیزد که از او شفاعت کنند. باز اگر اینهم نشد سعی میکنند که با پرداختن
غرامت خود را آزاد سازند. و اگر دسترسی به این کار هم نداشت از دوستان و یاران کمک میگیرد تا از او دفاع کنند تا گرفتار چنگال مجازات نشود. اینها طرق مختلف فرار از مجازات در
دنیا است، ولی قرآن میگوید: اصول حاکم بر مجازاتها در
قیامت به کلی از این امور جدا است، و هیچ یک از این امور در آنجا به کار نمیآید، تنها راه نجات پناه بردن به سایه ایمان و
تقوا است و
استمداد از لطف پروردگار.
بررسی عقاید بت پرستان یا منحرفین اهل کتاب نشان میدهد که اینگونه افکار خرافی در میان آنها کم نبوده مثلا نویسنده
تفسیر المنار نقل میکند که در بعضی از مناطق
مصر بعضی از مردم خرافی وجه نقدی به
غسل دهنده میت میدادند و آنرا
اجرت نقل و
انتقال به
بهشت مینامیدند. و نیز در حالات یهود میخوانیم که آنها برای
کفاره گناهانشان قربانی میکردند، اگر دسترسی به قربانی بزرگ نداشتند یک جفت کبوتر قربانی میکردند!.
قرآن کریم در مورد باور بنی اسرائیل، در مورد مصونیت از عذاب الهی می فرماید: «لقد اخذنا میثـق بنی اسرءیل... • وحسبوا الاتکون فتنة...» ما از بنی اسرائیل
پیمان گرفتیم... • و گمان کردند مجازاتی در کار نخواهد بود... .
عقیده بنی اسرائیل به مصونیت از عذاب الهی، سبب تکذیب انبیا و کشتن آنان شد: «لقد اخذنا میثـق بنی اسرءیل وارسلنآ الیهم رسلا کلما جآءهم رسول بما لاتهوی انفسهم فریقا کذبوا وفریقا یقتلون• وحسبوا الاتکون فتنة...» ما از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم و رسولانی به سوی آنها فرستادیم (ولی) هر زمان پیامبری بر خلاف هوسها و تمایلات آنها میآمد عدهای را
تکذیب میکردند و جمعی را میکشتند• و گمان کردند مجازاتی در کار نخواهد بود لذا (از دیدن حقایق و شنیدن سخنان حق) نابینا و کر شدند...
حسبان به معنای
پندار است و
فتنه به معنای امتحانی است که شخص بیخبر را مغرور سازد، و به معنی مطلق شر و بلا هم هست و عمی در اینجا عبارتست از نداشتن
چشم حق بین، و تمیز ندادن میان خیر و شر و صمم به معنای کری است، و مراد از آن در اینجا نشنیدن پند و
موعظه و بی اعتنائی به نصیحت است، و این عمی و صمم (کوری و کری) هر دو معلولند برای هم ان
پندار غلطشان که خیال میکردند فتنه و امتحانی در کار نیست، و ظاهر سیاق آیه اینست که حسبان هم که علت کری و کوریشان بود، خود معلول علتی دیگر است، و آن اینست که آنها برای خود فضیلت و کرامتی میپنداشتند، و آن فضیلت این بود که میگفتند ما از شاخههای شجره
یعقوب هستیم، و میگفتند ما پسران خدا و دوستان اوییم، و چون چنین فضائلی را دارا هستیم پس عذابی برای ما نیست، اگر چه به هر عمل زشت و معصیتی آلوده باشیم، بنابراین معنای آیه (و خدا داناتر است) چنین میشود: اهل کتاب به خاطر عقیده هائی که درباره خود داشتند و خیال میکردهاند که صرف یهودی بودن ایشان را از فتنه و بلا نگاه میدارد از این رو به همین
پندار غلط کور و کر شدند، و کارشان بجائی رسید که دیگر نمیتوانستند حق را ببینند، و یا از شنیدن مطالب حق و نافع
انبیا و دعوتشان بسوی حق برخوردار شوند.
اعتقاد قوم موسی به ربوبیت و حاکمیت خداوند بر طبیعت چنین بوده است: «واذ قلتم یـموسی لن نصبر علی طعام وحد فادع لنا ربک یخرج لنا مما تنـبت الارض من بقلها وقثائها و فومها و عدسها و بصلها...» و (نیز به خاطر بیاورید) زمانی را که گفتید: ای موسی هرگز حاضر نیستیم به یک نوع غذا
اکتفا کنیم، از خدای خود بخواه که از آنچه از زمین میروید، از سبزیجات خیار، سیر، عدس، و پیاز برای ما برویاند ... .
اعتقاد به خدا و تورات و احکام الهی، در بنی اسرائیل عصر عیسی علیه السلام چنین بوده است: «ومصدقا لما بین یدی من التوریة ولاحل لکم بعض الذی حرم علیکم وجئتکم بـایة من ربکم فاتقوا الله واطیعون» و آنچه را پیش از من از
تورات بوده، تصدیق میکنم، و (آمدهام) تا پارهای از چیزهایی را که (بر اثر ظلم و گناه،) بر شما
حرام شده، (مانند گوشت بعضی از چهار پایان و ماهیها،)
حلال کنم، و نشانهای از طرف پروردگار شما، برایتان آوردهام، پس از خدا بترسید، و مرا
اطاعت کنید! (مقصود از «بعض الذی حرم علیکم» طیباتی است که خداوند بر بنی اسرائیل حرام کرده بود.
)
قرآن در مورد ادعای بنی اسرائیل، بر حرمت برخی از خوردنیها و انتساب آن به تورات می فرماید: «کل الطعام کان حلا لبنی اسرءیل الا ما حرم اسرءیل علی نفسه من قبل ان تنزل التوریة قل فاتوا بالتوریة فاتلوهآ ان کنتم صـدقین» همه غذاها (ی پاک) بر بنی اسرائیل حلال بود جز آنچه اسرائیل (یعقوب)، پیش از نزول تورات بر خود
تحریم کرده بود (مانند گوشت شتر که برای او ضرر داشت) بگو اگر راست میگوئید تورات را بیاورید و بخوانید (این نسبتهائی که به - پیامبران پیشین میدهید حتی در تورات
تحریف شده شما نیست).
کلمه
طعام به معنای هر خوردنیای است که جنبه غذائی داشته باشد، ولی در
اصطلاح اهل حجاز تنها بر گندم
اطلاق میشود. به این معنا که اگر قیدی و قرینهای با آن نباشد هر جا گفته شود، از آن معنای
گندم را میفهمند. و کلمه
حل در مقابل
حرمت است. و گویا این معنا را از آنجا بخود گرفته، و حلال را از این جهت حلال گفتهاند که کلمه حل در اصل به معنای باز کردن گره است همچنانکه در مقابل آن کلمه
عقد به معنای گره و گره زدن و پای بستن است. و گره باز کردن نوعی آزاد کردن است. و حلال بودن چیزی برای انسان نیز نوعی آزادی است برای او. و کلمه
اسرائیل در اصل نام یعقوب پیغمبر علیهالسلام بوده است و او را بدین سبب اسرائیل نامیده بودند که سخت در راه خدا
مجاهدت میکرده و موفق و مظفر به آن بوده است. از سوی دیگر اهل کتاب هم این کلمه را به کسی اطلاق میکنند که مظفر و غالب بر خدا باشد و چون معتقدند که یعقوب با خدا در محلی بنام
فنیئیل کشتی گرفته، و پشت خدا را به خاک رسانده. لذا او را اسرائیل نامیدند. و این از سخنانی است که قرآن آنرا تکذیب، و
عقل هم آن را محال میداند .
عقیده بنی اسرائیل نسبت به مصونیت از کیفر الهی مبتنی بر حدس و گمان می باشد: «وحسبوا الاتکون فتنة فعموا وصموا ثم تاب الله علیهم ثم عموا وصموا کثیر منهم والله بصیر بما یعملون» و گمان کردند مجازاتی در کار نخواهد بود لذا (از دیدن حقایق و شنیدن سخنان
حق ) نابینا و کر شدند سپس (بیدار گشتند و) خداوند توبه آنها را پذیرفت دگر بار (بخواب
غفلت فرو رفتند و) بسیاری از آنها کور و کر شدند و خداوند به آنچه انجام میدهند داناست.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۶، ص۳۸۲، برگرفته از مقاله «عقیده بنی اسرائیل».