عطاءالله خسروانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عطاءالله خسروانی
فرزند محمدهاشم محلاتی در فروردین ۱۲۹۸ش در شهرستان محلات به
دنیا آمد؛ اما شناسنامه او در حسنآباد
تهران صادر گردید که به همین سبب بعضی نویسندگان به اشتباه محل تولد او را
شهر تهران نوشتهاند.
پدر او فردی پرنفوذ و دارای اراضی زیادی در محلات بود؛ لذا با وجود امکانات و نفوذهایی که میرزاهاشم محلاتی داشت تمام فرزندان او از تحصیلات و مشاغل بالایی برخوردار شدند.
عطاءالله خسروانی با یک
زن فرانسوی به نام «فرانس» در
فرانسه ازدواج کرد و صاحب یک
پسر شد. او فردی ملایم و مقبول عامه و خونسرد بود؛ اما از تحصیلات بالایی برخوردار نبود.
عطاءالله خسروانی محل تحصیلات خود تا دیپلم را در مدرسه ثروت، دبیرستان ایرانشهر، مدرسه سن لویی، دبیرستان البرز گذراند.
بعد اتمام تحصیل در دوره ابتدایی و متوسطه وارد دانشکده حقوق شد؛ اما بعد از مدتی تغییر رشته داده و در دانشسرای عالی به تحصیل
فلسفه پرداخت؛ اما هیچ یک از این دو رشته را به اتمام نرساند و در نهایت برای ادامه تحصیل راهی فرانسه شد و مدرک لیسانس علوم اجتمایی را در آنجا دریافت کرد.
البته در سندی که از سوابق او موجود است، این طور آمده که او دارای مدرک فوق لیسانس حقوق از فرانسه است و این از اشتباهات مسلمی است که در سوابق او ذکر گردید؛ زیرا او فقط مدت کوتاهی در دانشکده حقوق در ایران مشغول به تحصیل این رشته بود و در فرانسه اصلا به این رشته نپرداخت. حتی امیر ولیالله شفیعی درباره او مینویسد: مدارک او تحت عنوان لیسانس امور اجتماعی از سوی شورای عالی فرهنگی زمانی پذیرفته شد که دکتر مهران وزیر فرهنگ شد و تا قبل از آن مدرک تحصیلی او غیر قابل قبول برای وزارت فرهنگ بود.
بعد از عزیمت به ایران در نشریه افکار ایران که خسرو خسروانی
برادر وی در سال ۱۳۲۱ش امتیاز آن را گرفت، فعالیت خود را آغاز کرد. او از وابستگان به بریتانیا و دربار بود.
با نفوذهای فراوانی که داشت وارد وزارت کار شد و در تاریخ ۱۷/۵/۱۳۲۵ وابسته وزارت کار و تبلیغات در فرانسه شد، او برای انجام ماموریت خود به فرانسه رفت و بعد از سه سال و نیم با انجام ماموریت خود به ایران بازگشت. در سال ۱۳۲۹ش رئیس اداره کل دفتر وزارت کار شد و در مدتی کمتر از هشت ماه علاوه بر حفظ سمت، مشاور عالی وزارت کار نیز شد و حدود سه سال در این پست مشغول به کار بود.
در شهریور سال ۱۳۳۳ش معاون مدیر عامل سازمان بیمههای اجتماعی
و یک سال بعد از آن مدیر کل وزارت کار شد، در این شغل بود که در آبان ماه ۱۳۳۴ش نشان درجه ۵ همایون را دریافت کرد.
در سال ۱۳۳۸ش به پیشنهاد جمشید آموزگار در کابینه منوچهر اقبال به معاونت ثابت اداری وزارت کار مبذول شد.
او در تاریخ ۱۷/۶/۱۳۳۸ به
ساواک معرفی شد تا بتواند در جلسات کمیته عالی حفاظت اسناد شرکت نماید، بعد از تحقیقاتی که ساواک در مورد او انجام داد، در سال ۱۳۳۹ش با پیشنهاد دکتر احمدعلی بهرامی (وزیر کار برکنار شده دولت
شریف امامی) به سمت معاونت پارلمانی وزارت کار و مدیر عامل اجتماعی کارگران منصوب شد،
و چندی بعد با پیشنهاد جناب دکتر علی امینی، نخست وزیر وقت و تایید شاه به سمت وزارت کار منصوب گردید.
عطاءالله خسروانی از کسانی بود که برای منافع خود هر کاری انجام میداد و هر موضعی که به نفع او بود انتخاب میکرد، به عنوان مثال او را مظهر طرفداری از سیاست انگلستان میدانستند؛ اما بعد از به دست آوردن سمت وزارت کار در سال ۱۳۴۰ش به همراه دوستان قدیمی خود؛
حسنعلی منصور،
جمشید آموزگار و... در نقش نخبگان امریکایی ظاهر گردید،
چون فهمیده بود که دیگر
امریکا است که
سیاست ایران را به دست گرفته و مخالفت با امریکا موجبات از دست دادن پست او را منجر خواهد شد، به همین سبب موضع امریکایی به خود گرفت. همانطور که بعدها با اظهار نظر خود در مورد دولت این موضع گیری را آشکار کرد «... کماکان دولت ایران تحت نظر کسی تشکیل خواهد شد که مورد قبول امریکاییها باشد.
» دو
روز بعد از این اظهار نظر از سوی عطاءالله خسروانی، حسنعلی منصور که خود را خادم امریکاییها میدانست با نفوذی که پدرش داشت
به نخست وزیری رسید و عطاءالله خسروانی به پیشنهاد منصور و تایید شاه در وزارت کار ابقاء شد.
زمانی که قانون مصونیت قضایی اتباع امریکایی (کاپیتولاسیون) به تصویب رسید، خسروانی به همراه دکتر علیخانی (وزیر اقتصاد) و دکتر آموزگار (وزیر بهداری) به این مصوبه در حزب نوین اعتراض کردند و نخست وزیر را تهدید به استعفا خود نمودند و پس از
تبعید امام خمینی (رحمةاللهعلیه) به
ترکیه به سبب اعتراض به این مصوبه و همچنین اعتراض نیروهای مذهبی در سال ۱۳۴۳ش در مقابل مجلس شورای ملی دولت منصور با
ترور او توسط
شهید بخارایی به کار خود پایان داد و
امیرعباس هویدا به صدارت نخست وزیری رسید و عطاءالله خسروانی همانند دو دولت قبلی در سمت خود به عنوان وزیر کار و امور اجتماعی باقی ماند. او خود را رقیب هویدا برای پست نخست وزیری میدانست و در اولین رقابتی که با او در به دست آوردن دبیر کلی حزب ایران نوین داشت هویدا را شکست داد و در اسفند همین سال به دستور
محمدرضا پهلوی مبنی بر اینکه اعضای مؤسس باید به خسروانی رای بدهند،
او به عنوان دبیر کل حزب ایران نوین انتخاب شد و این امر موجبات نارضایتی جواد منصور، دکتر
حسن زاهدی و دیگر بنیانگذاران کانون ترقی را در پی داشت به این سبب که او را فاقد تجربیات و تحصیلات لازم برای امور حزبی میدانستند. او به دلیل عدم توانایی در مدیریت حزب هفتهای چند ساعت با سرهنگ فضلاللهی که جزء حزب منحله توده بود دیدار میکرد و از او برای
رهبری حزب کمک میگرفت.
او به مخالفت خود با هویدا ادامه داد و حتی در بسیاری مواقع به دستورات هویدا عمل نمیکرد و این موجب اختلافات در حزب ایران نوین شد و طرفداران این دو، به دو جناح تبدیل و هر یک، از کاندیدای خود
دفاع میکردند طبقه وابسته به کارگران از خسروانی حمایت میکرد.
با این اوصاف خسروانی در مهرماه سال ۱۳۴۶ش مجددا فرمان وزارت گرفت و وزیر کار باقی ماند. ساواک که در این مدت شدیدا پیگیر کارهای خسروانی بود، در سال ۴۷ ارزیابیی از او صادر کرد که در آن او را فردی سست و بیحال و سطحینگر معرفی میکند که از اشخاص عادی و بدنام اطراف خود شدیدا حمایت میکند؛
اما این ارزیابی نتوانست خسروانی را از سمت خود عزل کند و جالب این جاست که ارتقاء پست میگیرد و بعد از ده سال وزیر کار بودن، صندلی وزارت کشور را به دست آورد
و این بالاترین پست دولتی عطاءالله خسروانی بود. لازم به توضیح است که در دوران ریاستش در اختلاس و غارت با برادرش هم دست بود.
او در طول دوران خدمت به رژیم پهلوی، عضویت در باشگاه تهران و باشگاه دوستاران ایران و فرانسه را برعهده داشت و چند نشان معتبر را نیز دریافت نمود از جمله آن نشان درجه اول سیاسی، نشان درجه اول همایون و نشان درجه اول اصلاحات بود.
عطاءالله خسروانی بعد از رسیدن به صندلی وزارت کار، بسیاری از
بهائیان را وارد وزارت کرد. او عدهای از بهائیان را که سمت مهمی در وزارت خانه نداشتند به مرور زمان پستهای مهم داد و این بهائیان بودند که در واقع وزارت خانه را میگرداندند. در این میان میتوان از مهندس مجد (معاون فنی وزارت کار) و جناب آقای پرتو اعظم (مدیر کل امور اجتماعی وزارت کار) نام برد
که بعد از روی کار آمدن خسروانی به این پستها دست پیدا کردند.
باید یادآور شد که طبق اسناد ساواک، عدهای از بهائیانی که در وزارت کار حضور داشتند از مبلغین بهایی بودند و هر کدام لجنهای داشتند که از سپهبد ایادی دستور میگرفتند.
خسروانی بعد از رسیدن به صندلی وزارت کشور، نام او به عنوان یکی از اعضای بهایی کابینه مطرح شد و خبر آن در جراید انتشار پیدا کرد. این یکی از مواردی بود که بر ضرر خسروانی عنوان گردید و احتمال عزل او را به بار آورد، به همین سبب او به
فراماسونری روی آورد و خود را جزء تشکیلات آن دانست.
بعد از مسجل شدن او به عنوان بهایی در کشور، خسروانی بهائیان را در وزارت کشور نیز وارد کرد و از آنها در پیشبرد اهداف خود استفاده کرد. همسرش نیز همچون برادرش پرویز که در یک
خانواده متعصب بهایی ازدواج کرده بود نیز بهایی بود. او از بهائیانی که
جاسوس انگلیس در ایران بودند نیز حمایت میکرد و این از جمله خیانتهایی بود که ساواک بر آن صحه گذاشت.
خسروانی بعد از انتصاب به عنوان وزیر کشور، تلاش میکرد تا به پست نخست وزیری برسد و رقیب خود؛ یعنی هویدا را کنار بزند. ارتباطات مخفی که او با امریکائیها از طریق برادرش خسرو خسروانی (سفیر ایران در واشنگتن) ایجاد کرده بود، به اطلاع شاه رسید و از طرفی بعد از رسیدن به وزارت کشور اشخاص مختلفی هم چون منوچهر کلالی (دبیر کل حزب ایران نوین بعد از او) به این انتصاب واکنش نشان دادند و مدارکی بر علیه او ارائه دادند. بعد از مدتی کوتاه مسئله سوء استفادههای او در وزارت کار مطرح گردید و همچنین گزارش مفصلی از شرح حال حزب ایران نوین در زمان دبیر کلی او به ساواک رسید که او را از لحاظ خبث طینت و دروغگویی و شارلمانی کم نظیر توصیف کردند.
چند روز بعد از این حادثه،
مشاجره و دعوای سختی بین هویدا و خسروانی اتفاق افتاد و هویدا نیز برای برکناری خسروانی دست به نیرنگ و حیله زد و در این کار از نیک پی (وزیر آبادانی) مدد جست. غلامرضا نیکپی طی درخواست هویدا در جلسه هیئت وزیران با خسروانی مشاجره و زد و خورد کرد و هویدا از این فرصت استفاده نمود و مراتب را به شاه گزارش کرد
و شاه که اقدامات جاهطلبانه خسروانی را خطرناک تلقی مینمود. فرصت را غنیمت شمرد و خسروانی را از وزارت کشور و دبیر کلی حزب ایران نوین برکنار ساخت. دکتر صحت که درباره برکناری خسروانی نظر مساعدی داشت او را
دزد و خیانتکار معرفی کرد.
نیکپی نیز بعد از این ماجرا، از وزارت برکنار شد؛ ولی بعد از مدت کوتاهی به شهرداری تهران منصوب گردید.
خسروانی بعد از برکناری دچار
غم و
غصه شدید شد و مبتلا به
بیماری گواتر «غمباد» شد، مدتی بعد از آن تارهای صوتی او نیز از کار افتاد و او از این پس با ایماء و اشاره صحبت میکرد.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «عطاءالله خسروانی» تاریخ بازیابی ۹۵/۰۴/۱۵.