عصمت پیامبران
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
براساس آیات
قرآن و ادله کلامی، انبیاء الهی دارای عصمت میباشند. آیاتی
از قرآن دالّ بر مصونیت پیامبران
از هرگونه
لغزش و
خطا را آیات عصمت انبیا گویند.
لفظ "
عصمت " باتمام مشتقاتش، سیزده بار در
قرآن آمده است و این لفظ
از نظر " ریشه شناسى " یک معنا بیش ندارد و آن "
نگاه داری و
بازداری " است و در
قرآن نیز، به همین معنا به کار رفته است.
در اصطلاح یک حالت راسخ
نفسانی و یک
نیروی باطنی است که
معصوم را
از ارتکاب گناه به صورت مطلق، و حتى
از اندیشه درباره
گناه باز مى دارد.
البته
مقام عصمت تنها به معناى "
مصونیت از ارتکاب معصیت و گناه " نیست، بلکه شاخه مهم دیگرى دارد که آن " مصونیت
از هرگونه خطا و لغزش و
انحراف و
گمراهی " است .
واژه
عصمت از ماده «عَصَمَ» در لغت به معنای «منع» و «
حفظ» و نگهداشتن و مانع شدن و پیشگیری
از ناملایمات است
و در اصطلاح، به نیرویی در وجود
انسان گفته میشود که دارنده آن را با قدرت داشتن بر انجام آن
از گناه،
خطا و
اشتباه باز میدارد.
با توضیح یاد شده، روشن میشود که عصمت بر دو نوع است:
۱. عصمت
از گناه؛ یعنی
معصوم کسی است که با
اختیار و قصد، مرتکب گناه نمیشود؛
۲. عصمت
از خطا و اشتباه؛ یعنی معصوم، افزون بر ترک گناه،
از خطا و اشتباه هم مصون باشد.
مصونیت پیامبران از گناه و خطا، به طور اجمال،
از سوی همهی
مسلمانان، بلکه همه صاحبان
ادیان و
ملل پذیرفته شده است، ولی در ویژگیهای آن، آرا و نظریههای گوناگونی وجود دارد که در نوشتار حاضر، مجال بیان آنها نیست.
شیعه معتقد است که
پیامبر باید
از همهی گناهان، چه
صغیره و چه
کبیره، چه عمدی و چه سهوی، چه پیش
از نبوت و چه پس
از آن، معصوم باشد.
لفظ "عصمت" با تمام مشتقاتش سیزده بار در
قرآن آمده است. این لفظ
از نظر ریشه شناسی بیش
از یک معنا ندارد و آن "نگاهداری و بازداری" بوده و در
قرآن نیز به همین معنا به کار رفته است. و در اصطلاح، یک حالت راسخ نفسانی و یک نیروی باطنی است که
معصوم را
از ارتکاب
گناه به صورت
مطلق و حتی
از اندیشه درباره
گناه بازمی دارد.
البته مقام
عصمت تنها به معنای مصونیت
از ارتکاب گناه نیست؛ بلکه شاخه مهم دیگر آن مصونیت
از هرگونه خطا و لغزش و
انحراف و گمراهی است.
این دو شاخه اصلی عصمت نیز هر کدام شاخههای مختلفی دارد؛ مانند:
۱. عصمت
از گناهان کبیره و صغیره پیش
از نبوت و پس
از آن؛
۲. مصونیت
از خیانت در ابلاغ
وحی و رسالت؛
۳. مصونیت
از خطا در اعمال دنیوی و شخصی.
آیات متعددى
از قرآن کریم دلالت بر عصمت دارد که آن را " آیات عصمت انبیا " مى نامند.
آیات عصمت انبیا عبارت اند
از آیات : ۱۲۴ و ۲۱۳
سوره بقره؛ ۷
سوره حشر؛ ۶۵ و ۸۰
سوره نساء؛ ۲۱ و ۳۳ و ۶۴
سوره احزاب؛ ۹
سوره انعام، ۳ و ۴
سوره نجم، ۱ و ۲
سوره فتح و ...
اما آیاتى که متضمن
لغزش برخى
از انبیا است،
از سوى
مفسران به "
ترک اولی "
تفسیر و
تأویل شده است.
آیات: ۱۲۴ و ۲۱۳
سوره بقره ،
۷
سوره حشر ،
۶۵ و ۸۰
سوره نساء ،
۲۱ و ۳۳ و ۶۴
سوره احزاب ،
۹
سوره انعام ،
۳ و ۴
سوره نجم ،
۱ و ۲
سوره فتح و… به دلیل این که بر عصمت انبیا
دلالت دارند، "آیات عصمت" نامیده میشوند.
اما در برخی آیات به لغزش برخی
از انبیا اشاره شده است که مفسران آنها را به "ترک اولی"
تفسیر و
تاویل کردهاند.
سومین موضوعی که در زمینه
نبوت از سوی
امام مطرح شده مسأله
عصمت پیامبران است.
اصل عصمت، به
اجمال مسلم است، بحث در
ماهیت و
منشأ آن است. در
کتاب های کلامی و
تفاسیر، بیشتر
عصمت را به
نیروی وجودی تعریف کرده اند که در انسان ایجاد
مصونیت از گناه و
خطا می کند: «ملکه اجتناب المعاصی مع التمکن منها».
ویا«قوه تمنع الانسان عن اقتراف المعصیه و الوقوع فی الخطا».
پرسش اساسی در این زمینه این است که این
نیرو از چه مقوله ای است؟
دراین باره دیدگاه های گوناگونی هست:
برخی عصمت را
از مقوله تقوا دانسته اند و بر این باورند که عصمت
درجه بالایی
از تقوا می باشد:
«العصمه ترجع الی التقوی بل هی درجه علیا منها، ما توصف به التقوی و تعرف به، تعریف و توصف به العصمه.».
بعضی دیگر، مثل
علامه طباطبایی، عصمت را
از مقوله علم دانسته اند، اما
علم خاص که
تأثیر قطعی و
تخلف ناپذیر دارد:
«ان القوه المسماه بقوه العصمه سبب شعوری علمی غیر مغلوب البته، و لوکانت من قبیل ما نتعارفه من اقسام الشعور والادراک لتسرب الیهاالتخلف ولتخبط الانسان علی اثره احیاناً، فهذا العلم من غیر سنخ سائر العلوم والادراکات المتعارفه التی تقبل الاکتساب و التعلم.».
کسانی که عصمت را
از مقوله علم می دانند به طور
معمول مقصودشان
از علم، آگاهی
از سرانجام های
معصیت و
طاعت است چنان که می گویند:
«و تتوقف هذه الملکه علی العلم بمثالب المعاصی و مناقب الطاعات، لان العصمه متی حصلت فی جوهر النفس و انضاف الیها العلم التام بما فی المعصیه من الشقاء و الطاعه من السعادت، صار ذلک العلم موجباً لرسوخها فی النفس فتصیر ملکه.».
نظریه سومی وجود دارد که بر اساس آن گرچه عصمت
از مقوله علم است، اما نه علم به سرانجام های طاعت و معصیت، بلکه علم به
عظمت و
جلال الهی. بر اساس این
دیدگاه،
آگاهی تام و
یقینی از عظمت الهی و
جلال و
جمال او
انسان را به
عبودیت و
تسلیم تا م در برابر او وا می دارد و
از هر گونه
گناه و
نافرمانی نسبت به وی باز می دارد.
امام خمینی (ره) آنجا که
از عصمت سخن می گوید اشاره به همین نظریه سوم دارد، ایشان می نویسد:
«عصمت امری است بر
خلاف اختیار و
از قبیل
امور طبیعیه و
جلیه نیست، بلکه حالتی است
نفسانیه و
نوری است
باطنیه که
از نور کامل
یقین و
اطمینان تام حاصل شود. آنچه
از خطیئات و
معاصی که
از بنی الانسان صادر می شود
از نقصان یقین و
ایمان است.
درجات یقین و ایمان به قدری
متفاوت است که در
بیان نیاید. یقین کامل
انبیا و
اطمینان تام آنها که
از مشاهده حضوریه حاصل شده، آنها را
معصوم از خطیئات نموده است.».
این نظریه اگر چه
دقیق تر
از نظریه دوم است، اما این
محدودیت را همچون نظریه پیشین دارد که عصمت را تنها در زمینه گناه و معصیت آن هم پس
از نبوت
ثابت می کند، چه، آن یقین تام و
اطمینان کامل و مشاهده حضوری پس
از طی
مراحل بالای
از معنویت حاصل می گردد.
متاسفانه در کتب مشهور
اهل سنت، باورهای ناروایی در این زمینه دربارهی پیامبران وجود دارد که برخی
از آن موارد و پاسخ آنها را
علامهی حلی (قدسسره) در کتاب
نهج الحق و کشف الصدق تحت عنوان «عصمة الانبیاء» بیان کرده است.
دلیل اول: هدف اصلی
از بعثت پیامبران، راهنمایی
بشر به سوی حقایق و وظایفی است که
خدای متعال برای انسانها تعیین فرموده است و ایشان در حقیقت، نمایندگان الهی در میان انسانها هستند که باید دیگران را به راه راست،
هدایت کنند؛ حال اگر چنین نمایندگان و سفیرانی به دستورات الهی پایبند نباشند و خودشان بر خلاف محتوای رسالتشان عمل کنند، مردم رفتارشان را با گفتارشان
متناقض دیده، دیگر به گفتههایشان
اعتماد لازم را پیدا نمیکنند و در نتیجه
هدف از بعثت ایشان به طور کامل تحقق نخواهد یافت؛ بنابراین،
حکمت و لطف الهی اقتضا دارد که پیامبران، افرادی
پاک و معصوم
از گناه باشند.
این دلیل، عصمت پیامبر را نسبت به هر گناهی، چه کبیره و چه صغیره، چه عمدی و چه سهوی، چه پیش
از بعثت و چه پس
از آن اثبات میکند؛ زیرا کوچکترین
گناه سهوی، هر چند پیش
از بعثت رخ داده باشد، بهاندازهی خود، پیامبر را لکه دار کرده و به همان مقدار
از اعتماد مردم میکاهد و حال این که باید اعتماد به پیامبر صد درصد باشد تا راه هر گونه
شک و
تردید و شبههای بسته شود.
دلیل دوم: افزون بر این که پیامبران وظیفه دارند محتوای
وحی و
رسالت خویش را به مردم
ابلاغ کنند و راه راست را به ایشان نشان دهند، وظیفه دارند به
تزکیه،
تربیت و راهبری مردم اقدام نمایند؛ آن هم تربیتی همگانی که شامل آمادهترین و برجستهترین افراد جامعه نیز بشود و چنین مقامی در خور کسانی است که خودشان به عالیترین مدارج
کمال انسانی رسیده باشند و این همان مقام «عصمت» است.
افزون بر این، اساساً نقش رفتار
مربی در
تربیت دیگران،
از نقش
گفتار او بسیار مهمتر است و کسی که
از نظر رفتار، نقصها و کمبودهایی داشته باشد، سخنانش تاثیر مطلوب را ندارد؛ پس هنگامی هدف الهی
از بعثت پیامبران، به عنوان مربیان
جامعه به طور کامل تحقق مییابد که آنها
از هر گونه لغزشی در گفتار و
کردار مصون باشند و اما دارا بودن
تقوا و پرهیز
از گناهان، آن گونه که در حد
عصمت نباشد، نیز نمیتواند اطمینان کامل را در میان مردم ایجاد کند؛ زیرا باز هم
احتمال گناه و خطا در فرض مذکور وجود دارد.
از دلیلهایی که گفته شد روشن میشود که پیامبران، افزون بر مصون بودن
از ارتکاب گناه،
از اشتباه و
نسیان نیز مصون میباشند؛ چه اشتباه و نسیان در بیان
احکام و
عمل به آنها و چه نسبت به موضوعهای خارجی و امور عادی؛ زیرا در صورت اشتباه و نسیان، اعتماد کامل برای مردم حاصل نمیشود و در هر موردی که پیامبر حکمی بگوید احتمال میدهند که اشتباه باشد؛
از این رو پیامبران به طور کامل به هدف خود که
تعلیم و تربیت است، نمیرسند، و همچنین است اگر در عمل به احکام اشتباه کنند؛ زیرا ممکن است همین عمل سرمشق یا دستاویز گروهی شود و
گمراه گردند؛ گذشته
از این، خود عمل هم نوعی
از بیان
حکم است. اگر مردم ببینند و یا احتمال دهند که
پیغمبر در موضوعها و امور عادی، چه در
خلوت و چه در
ملا عام، گرفتار اشتباه و نسیان است، نسبت به احکام
تردید میکنند و
اطمینان لازم در مردم که مقدمه تحقق هدف پیامبران است، حاصل نمیشود.
سوال:
از آنچه گفته شد، لزوم عصمت پیامبران
از هرگونه گناه و خطایی روشن شد؛ اما آیا این عصمت و
مصونیت از خطا و گناه، امری ارادی و در اختیار
معصومان (علیهمالسّلام) است یا آن که نیرویی
خدادادی بوده و در نتیجه هیچ گونه افتخاری برای آنها به شمار نمیرود؟
در پاسخ میگوییم: عصمت
از گناه و
معصیت، به طور کامل اختیاری و با ارادهی معصومان (علیهمالسّلام) است؛ اما عصمت و مصونیت
از اشتباه و
فراموشی و مانند آن، نیرویی است خدادادی که بر اساس شایستگی فردی و اهمیت
رسالت الهی، به معصومان (علیهمالسّلام) داده شده است؛ گرچه بعید نیست بگوییم:
عقل و حواس سالم و کامل معصومان (علیهمالسّلام) بهاندازهای بوده که هیچ گاه گرفتار فراموشی،
غفلت، اشتباه و امثال آنها نمیشدند، و این مرحله
از عصمت نیز به طور کامل اختیاری بوده و جبری در کار نبوده است؛ همان گونه دربارهی
انسان عاقل و دارای
حواس سالم، هیچ گاه تصوّر نمیشود که بر اثر فراموشی و یا غفلت، به خوردن کثافتها و آشغالهای موجود در زبالهدانیها، اقدام کند و یا
پزشک ماهری که
از آلودگی آب حاصل
از شستن لباسهای بیماران آگاهی کامل دارد،
از آن آب بیاشامد؛ بنابراین، عصمت، چه نسبت به
گناه و چه نسبت به اشتباه،
از اختیار و ارادهی معصومان (علیهمالسّلام) بیرون نیست.
البته عصمت دارای مراحل و درجههایی است که ممکن است شخص معصوم پس
از گذرانیدن آنها به اختیار و ارادهی خود، و به
لطف پروردگار به درجات بالاتری دست یابد؛ چنان که وجود چنین مقامی
از عصمت،
از برخی
آیات قرآن نیز استفاده میشود: «اِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»
به این نکته نیز باید توجه داشت که اِتِّصاف معصومان (علیهمالسّلام) به برخی
از مراتب عصمت،
از جانب پروردگار گرچه خارج
از اختیار آنان است، اما در عین حال
افتخار و ارزشی برای آنان محسوب میشود، همانطور که سنگهای معدنی کمیاب نسبت به سنگهای معمولی، دارای
ارزش و
برتری هستند، گرچه
از خود هیچگونه اختیاری نداشته باشند.
افزون بر آن چنان که گفته شد: خداوند بر اساس شناختی که
از لیاقت و
شایستگی برخی
از انسانها دارد، آنان را به درجههای عالی
عصمت متِّصف مینماید.
حسن ختام این گفتار را به مناظرهی زیبا و جامع
امام رضا (علیهالسّلام) و یکی
از عالمان
اهل سنت، اختصاص میدهیم، تا افزون بر تبیین
باور شیعه از زبان گویای
امام معصوم (علیهالسلام)، شبهههای موجود در این زمینه نیز پاسخ داده شود.
اباصلت هروی میگوید: پس
از آن که
مامون (خلیفهی عباسی)، پیروان
ادیان و
مذاهب مختلف را در برابر امام رضا (علیهالسّلام) قرار داد، و هر یک
از آنان با
حجت و دلیلی محکم که امام (علیهالسّلام) ارائه میفرمود، شکست خوردند،
علی بن محمد بن جَهم برخاست و عرض کرد:
ای پسر
رسول خدا! آیا شما قائل به عصمت
پیامبران هستید؟
امام (علیهالسّلام) فرمود: آری.
عرض کرد: پس در برابر این آیات
قرآن چه پاسخی دارید:
۱. «وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی؛
آدم پروردگارش را
نافرمانی کرد، و
از پاداش او
محروم شد.»
۲. «وَ ذَا النُّونِ اِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ اَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ؛
و
ذوالنون (
یونس) را (به یادآور) در آن هنگام که
خشمگین (
از میان
قوم خود) رفت و چنین میپنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت.»
۳. «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها؛
آن
زن قصد او (
یوسف) کرد و او نیز قصد وی مینمود.»
۴. «وَ ظَنَّ داوُدُ اَنَّما فَتَنّاهُ؛
«
داود دانست که ما او را (با این ماجرا) آزمودهایم.»
۵. «وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللّهُ مُبْدِیهِ وَ تَخْشَی النّاسَ وَ اللّهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشاهُ.
دربارهی
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):و در دل چیزی را میپنداشتی که
خداوند آن را آشکار میکند و
از مردم میترسیدی، در حالی که خداوند سزاوارتر است که
از او بترسی.»
امام (علیهالسّلام) فرمود: «وای بر تو ای علی!
از خدا بترس و گناهان زشت را به پیامبران خدا نسبت مده و
کتاب خدا را با
رای و
نظر خود،
تفسیر و
تاویل مکن! به درستی که خداوند (عزّوجلّ) میفرماید: «ما یَعْلَمُ تَاْوِیلَهُ اِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ
در حالی که تفسیر (و تاویل) آنها را، جز خدا و
راسخان در علم، نمیدانند.»
اما دربارهی
آیه اول، پس به درستی که خداوند (عزّوجلّ)
آدم (علیهالسّلام) را حجّت و
جانشین خود در
زمین و شهرها قرار داد و او را برای (ماندن در)
بهشت نیافرید و
معصیت آدم در بهشت بود نه در زمین، و آن هم برای آن بود که مقدّرات الهی کامل و اجرا گردد؛ پس هنگامی که به زمین فرستاده شد و حجّت و جانشین خدا در زمین گردید، به او مقام عصمت داده شد، به دلیل آیه مبارکه: «اِنَّ اللّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ اِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ؛
خداوند، آدم و
نوح و
آل ابراهیم و
آل عمران را بر جهانیان
برتری داد.»
و اما آیه دوم، مراد
از آن این است که
یونس (علیهالسّلام) گمان میکرد که خداوند متعال،
رزق و روزی را بر او تنگ نخواهد کرد. آیا این آیه را نشیندهای: «وَ امّا اِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ؛
و اما هنگامیکه برای
امتحان، روزیش را بر او تنگ میگیرد؛ یعنی
روزی را بر او تنگ گرفت، و گرنه، اگر گمان میبرد که خداوند بر او
قدرت ندارد (لا یقدر علیه) که همانا
کافر میگردید.»
و اما آیه سوم (دربارهی
حضرت یوسف)، پس به درستی که آن زن نسبت به یوسف
اهتمام و
تمایل ورزید، ولی یوسف به
کشتن او اهتمام کرد (در صورتی که وی را به آن معصیت مجبور کند)، پس خداوند کشتن آن زن و آن گناه را
از حضرت یوسف دور کرد؛ خداوند میفرماید: «کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ؛ یعنی
قتل (کشتن آن زن) والفحشاء؛
این چنین کردیم تا بدی و
فحشا را
از تو دور سازیم یعنی
زنا.»
و اما
داود (علیهالسلام)، پس بگو که گذشتنگان تو دربارهی او چه میگویند؟
علی بن جهم گفت: میگویند: داود پیامبر، در
محراب خود به
نماز خواندن مشغول بود، که
ابلیس به صورت پرندهای بسیار زیبا در مقابل او نمایان شد، پس
نماز خود را قطع کرد تا آن
پرنده را بگیرد، پرنده به
حیات خانه رفت و او به دنبال آن، آن گاه پرنده به داخل خانهی «
اوریا فرزند حنان» افتاد و داود نیز به دنبال آن رفت، تا آن که در آن جا
همسر اوریا را در حال
استحمام مشاهده کرد، همین که چشمش به او افتاد،
عاشق و دلباختهی او شد، این در زمانی بود که داود، اوریا را به یکی
از جنگها فرستاده بود، پس نامهای به فرمانده
جنگ نوشت و
از او خواست که اوریا را در صف مقدم جنگ قرار دهد، او نیز چنین کرد، ولی اوریا پیروز گشت و کشته نشد. این موضوع برای داود بسیار دشوار شد، بار دوم نامهای نوشت و
از فرمانده جنگ خواست که او را جلوی «
تابوت» قرار دهد، تا آن که در نهایت اوریا کشته شد و داود پیامبر با همسر او
ازدواج کرد.
اباصلت میگوید:
امام رضا (علیهالسّلام) پس
از شنیدن این سخنان، با دست خود بر
پیشانی خودشان زدند، و فرمودند: «اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ» همانا شما پیامبری
از پیامبران خدا را به
سبک شمردن نماز و بی اعتنایی به آن نسبت دادهاید، تا آن که به دنبال پرندهای حرکت کرد و سپس مرتکب زنا و قتل شد.
علی بن جهم پرسید: ای فرزند رسول خدا! پس گناه داود چه بود؟
امام فرمود: وای بر تو! به درستی که داود
گمان میبرد که خداوند هیچ کس را
از او عالمتر نیافریده، پس خداوند دو
فرشته را به سوی او فرستاد و
از محراب او بالا رفته و به او رسیده و چنین گفتند: «خَصْمانِ بَغی بَعْضُنا عَلی بَعْض فَاحْکُمْ بَیْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا اِلی سَواءِ
الصِّراطِ»
«گفتند: «نترس! دو نفر
شاکی هستیم که یکی
از ما بر دیگری
ستم کرده؛ اکنون در میان ما به
حق داوری کن و ستم روا مدار و ما را به
راه راست هدایت کن. این
برادر من است، او نود و نه
میش دارد و من یکی بیش ندارم؛ اما او اصرار میکند که این یکی را هم به من واگذار، و در سخن بر من غلبه کرده است. (داود) گفت: «مسلماً او با درخواست یک میش تو برای افزودن آن به میشهایش، بر تو ستم نموده؛ و بسیاری
از شریکان (و دوستان) به یکدیگر ستم میکنند، مگر کسانی که
ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند؛ اما عدهی آنان کم است.» داود دانست که ما او را (با این ماجرا) آزمودهایم؛
از این رو
از پروردگارش طلب
آمرزش نمود و به
سجده افتاد و توبه کرد.
داود (علیهالسّلام) در
قضاوت شتاب کرد و علیه
مدعیعلیه حکم کرد: «وَ لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤالِ نَعْجَتِکَ اِلی نِعاجِهِ» بدون آن که
از مدعی شاهدی بر ادعایش بخواهد و یا این که سخن مدّعیعلیه را بشنود، و این بود ماجرای خطای داود در قضاوتش، نه آنچه را که شما بیان میکنید. آیا نشنیدهای سخن خداوند را که میفرماید: «ای داود! ما تو را
خلیفه (و نمایندهی خود) در زمین قرار دادیم؛ پس در میان مردم به حق داوری کن....»
علی بن جهم میگوید: عرض کردم: ای پسر
رسول خدا! پس داستان او با اوریا چه بوده است؟
امام رضا (علیهالسّلام) فرمودند: در دوران داود (علیهالسّلام) هنگامیکه مردها مرده و یا کشته میشدند، زنهای آنان تا ابد حق
ازدواج با دیگران را نداشتند، و اولین کسی که خداوند متعال چنین ازدواجی را برای او
حلال کرد، داود (علیهالسّلام) بود؛ لذا این مساله
از جهت اوریا بر مردم سخت گذشت.
و اما آیه مربوط به
حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جریان آن چنین است که خداوند سبحان نامهای
همسران پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
دنیا و
آخرت را برای پیامبرش بیان و معرفی کرد و این که آنان مادران مؤمنان میباشند، و یکی
از آنان
زینب دختر جَحْش بود که در آن زمان همسر
زید بن حارثه بود؛ پس پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نام او را
پنهان کرده و برای مردم بیان نکرد، تا
منافقان نگویند: پیامبر
زن شوهردار را همسر خود دانسته و او را جزء
مادران مؤمنان قرار داده است، و چون پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
از این سخن منافقان میترسید، خداوند فرمود: « اَللهُ اَحَقُّ انْ تَخْشاهُ؛ و خداوند سزاوارتر است که
از او بترسی.»
و خداوند ازدواج هیچ کس را خود بر
عهده نگرفته مگر ازدواج
حوّا با آدم، و زینب با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، و
فاطمه با
علی (علیهماالسّلام).
اباصلت هروی میگوید:
علی بن جهم با شنیدن این پاسخ روشن و قاطع،
گریه کرد و چنین گفت: ای پسر رسول خدا! من
از عقیدهی خود توبه کرده و
از امروز به بعد سخنی دربارهی
پیامبران نخواهم گفت، مگر آنچه را که شما فرمودید.
ناگفته نماند که این
روایت مبارک،
دلیل نقلی عصمت پیامبران را نیز در بر دارد؛
از جمله:
استشهاد امام (علیهالسّلام) به آیه ۳۳
سورهی آل عمران. با مطالبی که
امام فرمود، روشن میشود که سایر اشکالهای وارد شده بر عصمت پیامبران بر اساس
آیات قرآن،
مردود میباشد.
آیات دیگری نیز وجود دارد که میتوان
از آنها برای اثبات عصمت استفاده کرد؛
از جمله:
آیه: «وَ وَهَبْنا لَهُ اِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ کُلاًّ هَدَیْنا وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ اَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسی وَهارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الُْمحْسِنِینَ وَ زَکَرِیّا وَ یَحْیی وَ عِیسی وَ اِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصّالِحِینَ وَ اِسْماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ یُونُسَ وَ لُوطاً وَ کلاًّ فَضَّلْنا عَلَی الْعالَمِینَ وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّیّاتِهِمْ وَ اِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَیْناهُمْ وَ هَدَیْناهُمْ اِلی
صِراط مُسْتَقِیم»
خداوند سبحان در این آیه، پیامبران را برگزیدگان خود و هدایت شوندگان
از جانب خود میداند.
در آیه دیگر میفرماید: «اُولئِکَ الَّذِینَ هَدَی اللّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْراً اِنْ هُوَ اِلاّ ذِکْری لِلْعالَمِینَ»
در این آیه، افزون بر
توصیف پیامبران به هدایت شوندگان
از جانب پروردگار،
از آنان به
اسوه و
الگو تعبیر شده است.
از سوی دیگر میفرماید: «وَ مَنْ یُضْلِلِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْهاد وَ مَنْ یَهْدِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلّ
؛ میفرماید: هر کس مشمول هدایت الهی گردد، گمراهی در او راه ندارد.»
و در آیهای دیگر تصریح میفرماید که
حقیقت گناه،
انحراف از صراط مستقیم، بلکه همانا گمراهی است: «اَ لَمْ اَعْهَدْ اِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ اَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ اِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَ اَنِ اعْبُدُونِی هذا
صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ وَ لَقَدْ اَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثِیراً اَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ»
.
دقت در آیات یاد شده و تامل در آنها، عصمت پیامبران را به روشنی اثبات میکند.
توضیح این که: در آیات نخست، پیامبران، اسوه، الگو و هدایت شوندگان در میان
امت معرفی شدهاند؛ سپس در آیه بعد میفرماید: کسی که مشمول
هدایت الهی گردد،
گمراهی در او راه ندارد، و در آیه بعد
گناه را همان گمراهی میداند؛ در نتیجه، پیامبران مشمول
هدایت خاص الهی قرار گرفتهاند، و گمراهی در چنین افرادی راه ندارد و چون حقیقت گناه، گمراهی
از صراط مستقیم است؛ بنابراین، کسی که گمراهی در او راه ندارد، به گناه آلوده نمیشود، و این همان مقام والای
عصمت از گناه است که به تصریح آیات یاد شده، هیچگونه گناهی (
از کوچک و بزرگ، پیش
از نبوت و پس
از آن و...) برای هدایت شدگان
از میان امتها، یعنی پیامبران، تصوّر نمیشود.
پژوهشگاه علوم وفرهنگ اسلامی مرکز فرهنگ ومعارف قرآنی. مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی. فرهنگنامه علوم قرآنی، برگرفته از مقاله «آیات عصمت انبیاء». سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «دلائل عصمت پیامبران»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۳/۲۲.