عبودیت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عبودیت، اظهار تذلل و
ذلت در برابر
ذات اقدس الهی و
عبادت خداوند متعال هم نهایت تذلل میباشد
برای پی بردن به تاثیر
عبادت و نیایش
در تهذیب نفوس و پرورش
فضائل اخلاقی، قبل از هر چیز باید با مفهوم و
حقیقت عبادت آشنا شد. گرچه بحث درباره حقیقت
عبادت سخنی مبسوط و گسترده را میطلبد و بزرگان
در تفسیر و
اخلاق و
فقه و
حدیث دربارهی آن سخن بسیار گفتهاند، امّا
در یک اشاره کوتاه چنین میتوان گفت: برای یافتن حقیقت
عبادت باید به واژه «
عبد» و مفهوم آن که ریشهی اصلی
عبادت است توجّه نمود.
«
عبد» از نظر
لغت به انسانی گفته میشود که سر تا پا تعلّق به مولا و صاحب خود دارد؛ ارادهاش تابع ارادهی او، و خواستش تابع خواست اوست؛
در برابر او خود را مالک چیزی نمیداند و
در اطاعت او سستی به خود راه نمیدهد.
بنابراین
عبودیّت اظهار آخرین درجهی
خضوع در برابر کسی است که همه چیز از ناحیهی او است و به خوبی میتوان نتیجه گرفت که تنها کسی میتواند «
معبود» باشد که نهایت انعام و اکرام را کرده است و او کسی جز
خدا نیست!
به تعبیر دیگر، و از بُعد دیگر «
عبودیّت» نهایت اوج تکامل روح یک انسان و قرب او به خداست، و
عبودیّت تسلیم مطلق
در برابر ذات پاک اوست؛
عبادت تنها
رکوع و
سجود و قیام و قعود نیست، بلکه روح
عبادت تسلیم بیقید و شرط
در برابر
کمال مطلق و ذات بیمثالی است که از هر
عیب و نقص مبرّاست.
بدیهی است چنین عملی بهترین انگیزهی توجّه به کمال مطلق و پرهیز از هرگونه آلودگی و ناپاکی است؛ چرا که
انسان سعی میکند خود را به
معبود خویش نزدیک و نزدیکتر سازد تا پرتوی از جلال و جمال او
در وجودش ظاهر شود که گاه از آن تعبیر به «مظهر صفات خدا شدن» میکنند.
امام خمینی عبودیت در اصطلاح اهل معرفت را جوهری میداند که باطن آن
ربوبیت است
و معتقد است
عبودیت،
خضوع تام
در برابر خداوند و فنای
در حضرت ربوبیت و القای
انانیت،
خودپرستی و همچنین تعلق به عزّ قدس الهی و انقطاع به سوی خداوند است.
امام خمینی
عبودیت و ربوبیت را لازم و ملزوم یکدیگر میداند و معتقد است به هر
مقدار در عبودیت از انانیت مفقود شود،
در ظل حمایت ربوبیت یافت میشود و
عبد به جایی میرسد که حق تعالی سمع و بصر و دست و پای او میگردد و تصرفات او تصرفات حقانی میشود که این مرتبه قرب نوافل و اولین مرتبه
ولایت است،
در مقابل هر
مقدار از
عبودیت کاسته شود و ربوبیت نفس بیشتر گردد، از عزت ربوبیت
در آن کاسته میشود و اگر
انسان بتواند با امداد اولیای الهی به کنه
عبودیت برسد به برخی از
اسرار عبادت میرسد.
به باور امام
عبودیت مطلقه، بالاترین مرتبه کمال انسانی است و این مقام مختص
نبی خاتم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است و پیامبر عبدالله حقیقی است.
امام خمینی
در تبیین حدیث «العبودیّة جوهر کنهها الربوبیّة» تاکید میکند که همانگونه که انسان
در ظاهر
بندگی میکند و مدعی
عبودیت است،
در سرّ نیز باید
عبودیت کند تا
عبودیت سرّی قلبی به اعمال جوارحی نیز سرایت کند و عمل و قول و نقشه
باطن و سرّ باشد و حقیقت
عبودیت به جمیع اجزای وجود، چه اجزای باطنی و اجزای ظاهری، ساری میشود و هر یک از اعضا حظی از
توحید میبرند.
به اعتقاد امام خمینی حفظ مقام
عبودیت و توجه به فقر و نیاز خود به خداوند
در هر مرتبهای از مراتب سلوک، لازم و قطعی است؛ زیرا بندگی خدا گوهر گرانبهایی است که باطن آن آزادی است؛
لذا انسان باید بکوشد با
قلب و
زبان،
در مسیر
عبودیت حرکت کند و ممکن است تعبیر به «
عبد»
در آیه شریفه «سبحان الذی اسری
بعبده»
برای آن باشد که
عروج به
معراج قرب و افق قدس، به قدم
عبودیت میسر است؛ چنانکه
در تشهد، شهادت به رسالت، بعد از شهادت به
عبودیت، نشان دهنده این است که
عبودیت، مرقات و نردبان
رسالت است.
در حدیثی از
امام صادق (علیهالسّلام) میخوانیم: «العبودیة جوهرة کنهها الربوبیه؛
عبودیت گوهری است که ربوبیّت
در درون آن نهفته شده است.»
اشاره به این که
عبد تلاش و کوشش میکند که خود را
در صفات شبیه به
معبود سازد و پرتوی از
صفات جلال و جمال او را
در خود منعکس کند، و نیز انسان
در سایهی
عبودیّت به جایی میرسد که به
اذن پروردگار میتواند
در جهان تکوین،
تدبیر و
تصرّف کند، و صاحب
ولایت تکوینیّه شود، همانگونه که آهن سرد و سیاه بر اثر مجاورت با
آتش، گرم و سرخ و فروزان میشود؛ این حرارت و نورانیّت از درون ذات او نیست بلکه پرتو ناچیزی از آتش به او افتاده و به این رنگ
در آمده است.
با این اشاره به
قرآن باز میگردیم و چگونگی تاثیر
عبادت را
در پرورش فضایل اخلاقی
در آیات قرآن بررسی میکنیم.
در همین راستا،
در نخستین آیه، همهی انسانها را بدون استثنا مخاطب ساخته و راه
تقوا را اینگونه به آنها نشان میدهد؛ میفرماید: «یا اَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ)؛
ای مردم! پروردگارتان را که شما و پیشینیان شما را آفریده
پرستش کنید تا پرهیزکار شوید!»
تکیه بر
آفرینش پیشینیان ممکن است اشاره به این باشد که
اعراب جاهلی برای توجیه پرستش بتها، تکیه بر فعل پیشینیان داشتند، آیهی فوق میگوید خداوند هم آفریدگار شماست و هم آفرینندهی پیشینیان است؛ آری! او خالق همه کس و همه چیز و مالک همه کس و همه چیز است؛ و تنها او شایستهی
عبادت است، نه بتها؛ اگر رو به سوی
عبودیّت خالص او آرید، شکوفههای تقوا بر شاخسار جان شما آشکار میشود؛ و این آلودگیهای اخلاقی شما ناشی از
عبادت خرافی شماست. این آیه رابطهی نزدیک تقوا و
عبادت را به طور مطلق بیان میکند.
در حالی که
در آیهی بعد به رابطهی «
روزه» ـکه یکی از
عبادات مهم استـ و «تقوا» اشاره شده است؛ میفرماید: «یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ؛
ای کسانی که
ایمان آوردهاید روزه بر شما نوشته شده ـهمانگونه که بر کسانی که قبل از شما بودند نوشته شدـ تا پرهیزگار شوید!»
هر کس به روشنی
در مییابد که به هنگام روزه داشتن، نور و صفای تازهای
در دل احساس میکند، خود را به نیکیها نزدیکتر، و از زشتیها و بدیها دورتر میبیند، حتّی آمارهای مستند نشان میدهد که
در ایّام
ماه مبارک رمضان سطح جرائم
در جامعهی روزهدار، بسیار پایین میآید، تا آنجا که ماموران انتظامی به
اعتراف خودشان
در این ماه به کارهای عقبماندهی ماههای دیگر میپردازند! این امور به خوبی نشان میدهد که هر
قدر انسان به
عبودیّت خداوند نزدیکتر شود از زشتیها دورتر خواهد شد.
در سومین آیه، به رابطهی نزدیک «
نماز» و پرهیز از
گناه و
فحشاء و
منکر اشاره شده است؛
در این آیه شخص
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به عنوان یک
الگو و
اسوه، مخاطب به این خطاب شده است: نماز را برپا دار که نماز (انسان را) از زشتیها و گناه باز میدارد (وَ اَقِمِ الصَّلاةَ اِنَّ الصَّلاةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ).
«فحشاء و منکرات» مجموعهی افعال غیراخلاقی است، و میدانیم تمام افعال غیر اخلاقی سرچشمهای از صفات ضدّ ارزشی
در درون جان انسان دارد؛ و به تعبیر دیگر، همیشه اخلاق درونی است که
در اخلاق برونی اثر میگذارد.
تاثیر نماز
در باز داشتن از فحشاء و منکر نیز درست به همین دلیل است؛ زیرا نماز با افعال و اذکار بسیار پرمحتوایش، انسان را
در جهانی برتر و والاتر (جهان قرب به خدا) وارد میکند؛ و این نزدیکی او را از سرچشمههای اصلی فحشاء و منکر که همان
هوای نفس و حبّ افراطی به
دنیا است دور میسازد.
به همین دلیل، نمازگزاران واقعی کمتر گِرد گناه میگردند؛ و هر
قدر نماز روح و جان و محتوای بیشتری داشته باشد، به همان نسبت انسان از منکرات و زشتیها دورتر میشود و شکوفههای فضایل و اخلاق
در درون جانش آشکارتر میگردد.
در چهارمین آیه، بعد از اشاره به بعضی از رذایل اخلاقی مانند
جزع و بیتابی به هنگام بروز مشکلات، و
بخل به هنگام دست یافتن به خیرات، تنها نمازگزاران را استثنا میکند، و میفرماید: «اِنَّ الْاِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً اِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ اِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً اِلاَّ الْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ دائِمُونَ؛
انسان
حریص و کمطاقت آفریده شده است، هنگامی که بدی به او رسد بیتابی میکند و هنگامی که خوبی به او رسد بخل میورزد و مانع دیگران میشود مگر نمازگزاران، آنها که نماز را به طور مرتّب به جا میآورند.»
این آیات به روشنی ثابت میکند که توجّه به ذات پاک پروردگار و
عبادت و نیایش
در پاکسازی روح و جان از
رذائل اخلاقی مانند بخل و جزع و بیتابی اثر مستقیم دارد.
در پنجمین آیه، اشاره به تاثیر مسالهی
زکات در پاکسازی
روح و
تزکیه نفس میکند و میدانیم زکات
در اسلام یکی از
عبادات مهم محسوب میشود؛ میفرماید: «خُذْ مِنْ اَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها؛
از اموال آنها صدقهای (به عنوان زکات) بگیر تا به وسیلهی آن، آنها را پاک سازی و
پرورش دهی».
تعبیر «تزکّیهم بها»
دلیل روشنی بر این
حقیقت است که
تطهیر و تزکیهی نفس به وسیلهی زکات حاصل میشود، چرا که زکات، رذایلی همچون بخل و
دنیاپرستی و حرص و آز را از روح، زایل میکند، و نهال نوعدوستی و
سخاوت و حمایت از مستضعفان را
در سرزمین دل پرورش میدهد.
روایاتی که
در ذیل این آیه نقل شده است نیز این حقیقت را روشنتر میکند:
در حدیثی از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میخوانیم: «ما تصدق احدکم بصدقة من طیب و لا یقبل الله الا الطیب الا اخذها الرحمان بیمینه و ان کانت تمرة فتربو من کف الرحمان فی الرحمان حتی تکون اعظم من الجبل؛
هیچ کس از شما صدقهای از
مال حلال نمیپردازد ـ و البتّه خداوند جز حلال قبول نمیکند ـ مگر این که خداوند آن را با
دست خود میگیرد، حتّی اگر یک دانه خرما باشد، سپس
در دست خدا نمو میکند تا بزرگتر از کوه شود!»
این
حدیث که تشبیه و کنایهی پرمعنایی
در بردارد اهمّیّت فوقالعادهی این
عبادت بزرگ، و ارتباط مستقیم آن را با خدا و مسائل معنوی روشن میسازد.
در ششمین آیه، به یکی دیگر از
عبادات مهم و معروف، یعنی ذکر خدا اشاره شده و از تاثیر عمیق آن
در آرامش دلها، سخن میگوید؛ میفرماید: «الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ اَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛
آنان کسانی هستند که ایمان آوردهاند، و دلهایشان به
یاد خدا مطئمن (و آرام) است، آگاه باشید با یاد خدا دلها آرامش میپذیرد!»
آرامش دل همیشه توام با
توکّل بر خدا، و عدم وابستگی به مادّیات و
عشق به زرق و برق دنیا و آز و طمع و بخل و
حسد است. چرا که اگر این
صفات رذیله در دل باشد، آرامشی
در آن نخواهد بود. بنابراین، یاد خدا میتواند اثر عمیقی
در دور ساختن انسان از این رذایل داشته باشد، تا شکوفهی آرامش بر شاخسار دل آشکار گردد.
به تعبیر دیگر، اگر یک نظر اجمالی به ریشههای ناآرامی روح و پریشانی خاطر و اضطرابها و نگرانیها بیندازیم، میبینیم همهی آنها از رذائل اخلاقی سرچشمه میگیرد، ولی یاد خدا آنها را میخشکاند و ناآرامی را به اطمینان و آرامش مبدّل میسازد.
در هفتمین و آخرین آیه، به تاثیر نماز و روزه
در تقویت روح انسان اشاره کرده، میفرماید: «یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ اِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید! از
صبر (روزه) و نماز کمک بگیرید! (زیرا) خداوند با صابران است!»
در بعضی از
روایات اسلامی صبر به روزه تفسیر شده است.
در حدیثی از
امام صادق (علیهالسّلام) آمده است که
در ذیل آیه «اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ» فرمود: «الصبر هو الصوم»
که یکی از مصداقهای روشن صبر است، وگرنه صبر مفهوم وسیعی دارد که هرگونه استقامت
در برابر
هوای نفس و وسوسههای شیطان و استقامت
در طریق
اطاعت پروردگار، و
در برابر حوادث ناگوار و
مصائب را شامل میشود.
در حدیثی از
امیر مؤمنان علی (علیهالسّلام) میخوانیم که هرگاه کار مهمّی برای او پیش میآمد نماز میخواند، سپس آیهی «و اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ» را
تلاوت میفرمود (کان علی اذا هاله امر فزع، قام الی الصلوة ثم تلا هذه الآیة و استعینوا بالصبر و الصلوة)
اشاره به این که نماز به من نیرو میبخشد.
آری! این
عبادتهای مهم فضایلی همچون
توکّل و
شجاعت و
شهامت و صبر و استقامت را
در وجود انسان زنده میکند، و از رذایل اخلاقی همچون
جبن و
ترس، تردید و دودلی،
اضطراب و نگرانی
در برابر حوادث مهم، و
دنیاپرستی، دور میسازد؛ و به این ترتیب، بخش مهمّی از فضایل اخلاقی را
در وجود انسان زنده میکند، همانگونه که بخش قابل توجّهی از رذایل را میمیراند.
خداوند متعال میفرماید: «ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاِنْسَ اِلاَّ لِیَعْبُدُونِ؛
جن و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند.»
امام صادق (علیهالسّلام)
در تفسیر این آیه فرمود: آنان را خلق کرد تا امرشان کند که عبادتش کنند.
و همینطور
در تفسیر آیه مزبور فرمود: «خَلَقَهُمْ
لِلْعِبَادَهِ؛
برای
عبادت خلقشان کرد.»
و امیرالمؤمنین (علیهالسّلام)
در خطبه ذیقار میفرماید: «... فَاِنَّ اللهَ تَعالی بَعَثَ محمَّداً (صلّیاللهعلیهوآله) بِالْحَقِّ لِیُخْرِجَ
عِبَادَهُ مِنْ
عِبَادَةِ عِبَادِهِ الی
عِبادَتِهِ، وَ مِنْ عُهُودِ
عِبَادِهِ الی عُهُودِهِ، وَ مِنْ طاعَةِ
عِبَادِهِ الی طاعَتِهِ، وَ مِنْ وِلایَةِ
عِبادِهِ الی ولایَتِهِ؛
همانا خدای تعالی محمّد (صلّیاللهعلیهوآله) را به حق مبعوث کرد تا بندگانش را از پرستش بندگان به پرستش خود، و از
بیعت بندگانش به بیعت خود، و از فرمانبری بندگانش به فرمانبری خود، و از
ولایت و دوستی بندگانش به ولایت خود
در آورد.»
آری
عبد بودن یعنی بنده و کوچک بودن، و مولا بودن یعنی آقا و بزرگ بودن. کسی که مالک باشد آقاست و کسی که مملوک باشد بنده است. او که
مالکیّت مطلق دارد، تسلّط بر همهی امور، ولایت و حکومت بر همگان،
امر و
نهی و بزرگی و عظمت برای همه دارد. و بندگان و مملوکها را
در مقابل او فروتنی و افتادگی، کوچکی و فرمانبری لازم است.
«وَ قَضی رَبٌّکَ اَنْ لا تَعْبُدُوا اِلاّ ایّاهُ؛
حکم پروردگارت بر این قرار یافت که فقط او را
عبادت کنید.»
«وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ اُمَّهٍ رَسُولاً اَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ؛
در هر امّتی رسولی برانگیختم که خدا را
عبادت کنید و از
طاغوت دوری جویید.»
خدای تعالی فرماید: «وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَهً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا ـ کَلاَّ سَیَکْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ وَ یَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا؛
مشرکان غیر از خدای تعالی خدایانی برای خود گرفتند تا موجب عزّتشان باشند. چنین نیست! بزودی آن خدایان، پرستش آنان را انکار کرده و
دشمن آنان خواهند شد.»
امام صادق (علیهالسّلام)
در تفسیر این آیه فرمود: آنان که غیر از خدای تعالی برای خودشان خدایانی قرار دادهاند،
در روز رستاخیز خدایانشان با آنان به مخالفت برخاسته، از آنان و عبادتشان بیزاری خواهند جست.
سپس امام (علیهالسّلام) فرمود: پرستش و
عبادت، سجده و رکوع نیست؛ بلکه پرستش همان اطاعت است. هر کس مخلوقی را
در نافرمانی و
معصیت خدای تعالی اطاعت کند، او را پرستش کرده است.
و
امام باقر (علیهالسّلام) میفرماید: شما (شیعیان) آن گروهی هستید که از
عبادت طاغوت سرپیچی کردید. و هر کس ستمگری را اطاعت کند، همانا او را پرستش کرده است.
با توجه به اینکه بندگان و آنچه
در اختیار آنها قرار داده شده ملک طلق خداوند متعال است، پس این اعضا و جوارح و تمام ساختمان بدن انسان هم ملک اوست و استفاده از آنها منوط به
اذن و رضای اوست و هر تصرّفی
در آنها، اگر مطابق حکم و اذن و رضای خدا نباشد،
حرام خواهد بود. پس خداوند متعال همگان را مالکیّت و
سلطنت بر نفوس و اموالشان داده است، و حدود و ثغور آن را به وسیلهی
شرایع آسمانی بیان کرده است. پس هیچکس را بر دیگری سلطنت و
حکومت و فرماندهی نیست جز اینکه خدای تعالی داده باشد. خدای تعالی میفرماید: «قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ
قَدِیرٌ؛
بگو: خداوندا! ای دارندهی ملک! میدهی ملک را به کسی که میخواهی، و میگیری از کسی که میخواهی. و
عزّت میبخشی کسی را که بخواهی. و
ذلیل میکنی کسی را که خود میخواهی. همهی خیرات
در دست تو است. همانا تو به هر چیزی توانا هستی.»
و باید متوجّه بود همهی حکومتها و سلطنتها
در مسیر حکومت و سلطنت الهی نیست، و حکومت و سلطنتی
در طول حکومت و سلطنت خداوند متعال قرار دارد که
در جهت اطاعت و فرمانبری و
خضوع و
خشوع در مقابل خداوند باشد. و آن، عبارت است از حکومت و سلطنت پیامبران الهی و اوصیای آنها و آنان که از ناحیه اینها ماذون به سرپرستی امور مردم باشند و از حدود و ثغور آن تجاوز نکنند. و از این میان
حضرت محمّد (صلّیاللهعلیهوآله)،
ولایت و مالکیتش شامل همهی درجات و مراتب ولایتها و مالکیّتها است، و مالکیّت تمام والیان امر، امیران لشکر، حاکمان بلاد،
قضات و
علما، و همچنین ولایت موالی بر
عبید، همه تحت ولایت و مالکیّت پیامبر گرامی اسلام (صلّیاللهعلیهوآله) قرار گرفتهاند. امام باقر و امام صادق (علیهماالسّلام) میفرمایند: «انَّ اللهَ فَوَّضَ اِلی نَبِیِّهِ (صلّیاللهعلیهوآله) اَمْرَ خَلْقِهِ لِیَنْظُرَ کَیْفَ طَاعَتُهُمْ. ثُمَّ تَلا هذِهِ الآیَهَ: «ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا؛
خدای تعالی امور خلق را به پیامبرش
تفویض کرد تا ببیند چگونه از او فرمان میبرند. سپس حضرت این آیه را
تلاوت کرد: هر چه رسول برایتان آورد اخذ کنید. و از هر چه
نهی کرد ترکش کنید.»
و امام باقر (علیهالسّلام) فرماید: «فَمَا حرَّمَ رَسُولُ اللهِ (صلّیاللهعلیهوآله) فَهُوَ بِمَنْزِلَهِ مَا حَرَّمَ اللهُ؛
هر چه را رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) حرام کند، به منزلهی آن است که خداوند متعال حرام کرده است.»
و همین امر دربارهی
امامان معصوم (علیهمالسّلام) که اوصیای گرامی پیامبر اسلام (صلّیاللهعلیهوآله) و ذرّیّهی آن حضرت هستند، جاری است جز اینکه آنان را حقّ تحلیل و تحریم نیست. امام باقر (علیهالسّلام)
در تفسیر آیهی «اَطِیعُوا اللَّهَ وَ اَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الْاَمْرِ مِنْکُمْ»
میفرماید: هِیَ فِی عَلِیٍّ وَ فِی الاَئمَّهِ. جَعَلَهُمُ اللهُ مَواضِعَ الاَنْبٍیاءِ، غَیْرَ اَنَّهُمْ لایُحٍلّونَ شَیْئاً وَ لایُحَرِّمُونَه.
این آیه دربارهی
علی (علیهالسّلام) و امامان معصوم است که خداوند متعال آنان را
در جای پیامبران قرار داده است؛ جز اینکه آنان چیزی را حلال و حرام نمیکنند.
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: «لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ، انّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعَ فِی قَلْبٍ مَنْ یُرِیدُ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعالی ان یَهْدِیَهُ. فَانْ اَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطلُبْ اَوَّلاً فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهُ. وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ. وَ اسْتَفْهِمِ اللهَ یُفْهِمْکَ؛
علم آن نیست که به درس گرفتن و تعلّم حاصل آید. بلکه علم نوری است که
در قلب آن کس که خدای تعالی
هدایت او را
اراده کرده است، قرار مییابد. پس اگر چنین علمی را خواستی،
در مرحلهی اوّل باید
در نفس خود
حقیقت عبودیّت و بندگی را بجویی. و به دنبال آن، علم را به وسیلهی به کار گرفتن آن طلب کن و از خدای متعال بخواه که فهم و
هوش عطایت کند.»
راوی میگوید: پرسیدم: حقیقت
عبودیّت چیست؟ حضرت فرمود: سه چیز است:
ـ
عبد آنچه را خدا برایش داده ملک خود نپندارد. زیرا که بندگان و بردگان را ملکی نباشد. همهی اموال را مال خدا دانسته و آنجایش نهد که خدایش فرمان داده است.
ـ بنده برای خود تدبیری از پیش خود نیندیشد.
ـ تمام مشغولیّت خود را
در اوامر و نواهی خدای متعال قرار دهد.
پس اگر بنده خود را مالک عطایا و بخششهای خدای تعالی نداند، مصرف آنها
در مواردی که خدایش دستور داده، برایش آسان آید. و اگر بندهای تدبیر امورش را به خدای مدبّر واگذارد، مصیبتها و حوادث ناگوار دنیا برایش سهل شود. و اگر اوقات خود را مشغول به اوامر و نواهی خدای متعال کند، دیگر او را وقتی برای
جدال با مردم و
فخرفروشی به آنها باقی نخواهد ماند.
و اگر خدای تعالی این سه را به بندهای کرامت کند،
دنیا و
شیطان و تمامی خلایق
در مقابل دیدگانش چیزی به حساب نیایند و دنیا را برای فخرفروشی و زیادهطلبی نخواهد، و مال مردم را برای توانمندی و برتریجویی خود طلب نکند، و دنیای چند روزهی خود را به تنبلی از دست ندهد.
همهی اینها درجهی اوّل از درجات تقوا است. خدای متعال میفرماید: «تِلْکَ الدَّارُ الآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْاَرْضِ وَ لا فَساداً وَ العاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ؛
آن سرای بازپسین را برای آنان قرار دادیم که ارادهی برتری و
فساد در زمین نکنند. و سرانجام خوب از آنِ متّقین است.»
پس
عبد و آنچه
در اختیارش است همه مال مولایش است. و از آن جهت که حقیقت هر چیزی به
مشیّت خداوند متعال تحقّق پیدا کرده و میکند و هیچ چیزی خارج از مشیّت او وجود نتواند گرفت، پس تمام ماسویالله مخلوق و ممالک او خواهند بود. زیرا همه، وجودشان و بقایشان به مشیت خالق متعال وابسته است. و
اطاعت و فرمانبری و دوستی و ولایت کسی غیر از او گناهی بزرگ و
کفر به خداوند متعال است و
عبادت غیر خدا خواهد بود. و اگر کسی دیگر
در عرض خدا قرار داده شود
شرک است.
پس روشن شد اطاعت از کسی
عبادت اوست. و باز معلوم شد تمام مالکیّتها و ولایتها و حکومتها به خداوند متعال بازگشت میکند، و همه
در طول مالکیّت و ولایت خداوند قرار دارند. پس اگر کسی ولایت و حکومتی را با امر و اذن الهی تصاحب کند، حکومت و ولایت و سرپرستی او اطاعت خدا محسوب شده و
عبادت خدای تعالی خواهد بود، و کسانی که از او فرمان برده و اطاعت کنند، خدای تعالی را اطاعت کرده و فرمان بردهاند، و
در نتیجه خدا را
عبادت کردهاند. ولی اگر کسی ولایت و حکومتی را بدون امر و اذن الهی تصاحب کند، آن را
غصب کرده و خود را ضدّ و ندّ قرار داده است و
در عرض خدا برای خود مقام
معبودیّت قائل شده است. چون از دیگران میخواهد از او اطاعت کنند و فرمان برند و اطاعت دیگران از او هم اطاعت و
عبادت او خواهد بود نه اطاعت و
عبادت خدای تعالی.
و همینطور است ولایت و
حکومت و سرپرستی انسان به نفس و اموال خود. اگر به آنها از جهت اینکه خداوند متعال
در اختیارش گذاشته نظر کند و تصرّفش
در آنها را با اوامر الهی مطابق کند، خودِ همین، اطاعت خدا و
عبادت او خواهد بود. ولی اگر بدون توجّه به اذن و رضای الهی باشد،
عبادت خدا نخواهد بود، بلکه تمام تصرّفاتش تصرّف
در ملک غیر و حرام خواهد بود.
پس روشن شد حقیقت
عبودیّت، بندگی کردن است. و حقیقت
عبادت خضوع و خشوع و افتادگی است. و اطاعت از کسی و مطیع فرمان او بودن، افتادگی و خضوع و خشوع
در مقابل اوست، پس
عبادت او خواهد بود. بنابراین هر بندهای فعلی را به قصد اطاعت از امر مولا و صاحب و مالکش انجام دهد، او را
عبادت کرده است. و اگر کسی فعلی را به جهت خشنودی و رضای نفس خویش انجام دهد، نفس خود را
عبادت کرده است. پس
در این صورت افعال و اعمالی که برای رسیدن به
بهشت یا
ترس از
جهنم انجام داده میشود، نمیتوان آنها را
عبادت خدا به حساب آورد، گرچه خدای تعالی به آنها امر کرده باشد. چون این اعمال
در حقیقت به خاطر
حبّ و دوستی و علاقه به نفس انجام گرفته است. ولی خداوند متعال، به لطف و کرم خود، بر بندگانش توسعه داده و به آنان اذن داده که اگر خواستند میتوانند اعمالشان را به این دو جهت هم انجام دهند و برای آنان
در مقابل این اعمال هم
ثواب داده میشود. ولی باید توجّه داشت که حقِّ
عبادت خدا آن است که به خاطر حبّ و دوستی خدای تعالی انجام شود. امام جعفر صادق (علیهالسّلام) میفرماید: همانا مردم خدای را به سه صورت
عبادت میکنند: گروهی او را برای رسیدن به ثوابش میپرستند. این نوع
عبادت،
عبادت آزمندان است. و گروهی دیگر او را برای ترس از آتش میپرستند. این هم
عبادت بردگان است. ولی من او را برای حبّ و دوستیش
عبادت میکنم. و این
عبادت رادمردان است.
پس بکوشیم اطاعت از پروردگارمان را به خاطر حبّ و دوستی او بکنیم نه به خاطر دوستی نفس خود که
در آتش نسوزد و
در بهشت متنعّم گردد، گر چه به این دو جهت هم اطاعت خداوند حساب شود.
از آنچه ذکر شد به خوبی میتوان نتیجه گرفت که
عبادات اثر بسیار عمیقی از جهات مختلف
در تهذیب اخلاق دارند؛ این تاثیر را میتوان
در چند جهت خلاصه کرد:
۱. توجّه به مبدا آفرینش و حضور پروردگار
در تمام زندگی انسانها سبب میشود که انسان مراقب اعمال و رفتار خویش باشد، و
هوای نفس را تا آنجا که میتواند کنترل کند، چرا که عالم محضر خداست، و
در محضر خداوند کریم، گناه کردن و راه خلاف پیمودن عین ناسپاسی است.
۲. توجّه به
صفات جلال و جمال او که
در عبادات و مخصوصاً دعاها آمده است، نیایشکننده را
دعوت میکند که پرتوی از آن اوصاف کریمه را
در درون روح و جان خود منعکس کند و
در مسیر تکامل اخلاقی قرار گیرد.
۳. توجّه به
معاد، همان دادگاه بزرگی که همه چیز
در آنجا حسابرسی میشود، نیز اثر بازدارنهی قوی و نیرومندی برای پاکسازی روح و جسم انسان دارد.
۴.
عبادت و نیایش اگر با
حضور قلب و آداب آن باشد، صفا و نورانیّت غیر قابل توصیفی میآورد که
در برابر آن ظلمات اخلاق رذیله تاب مقاومت ندارند؛ به همین دلیل، انسان پس از یک
عبادت آمیخته با حضور قلب، خود را به نیکیها نزدیکتر میبیند.
۵. محتوای
عبادات و دعاها مملوّ است از آموزشهای اخلاقی و بیان راه و رسم سیر و سلوک الی الله، که دقّت
در آنها نیز درسهای بزرگی به انسان
در این زمینه میدهد. عاشقان خودسازی و سالکان الی الله از طریق
عبادت میتوانند به هدف والای خود برسند و بدون
عبادت و نیایش و
مناجات و
راز و نیاز با پروردگار مخصوصاً
در خلوت و به ویژه
در سحرگاهان راه به جایی نمیبرند.
•
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «عبودیت»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۰۲/۳۰. •
اندیشه قم • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی