طَرْق (مفرداتنهجالبلاغه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
طَرْق (به فتح طاء و سکون راء) از
واژگان نهج البلاغه به معنای کوبیدن است.
این واژه دارای مشتقاتی است که در «
نهجالبلاغه» بهکار رفته است، مانند:
•
طَریق (به فتح طاء) به معنای راه و راه حق و
دین است.
•
طَریْقَه (به فتح طاء و قاف) به معنای
مذهب است.
حضرت علی (علیهالسلام) درباره مسیر
آخرت و آمدن
قوم مغول و... از این واژه استفاده نموده است.
طَرْق (
مثل عقل) به معنای کوبیدن، مثل کوبیدن
آهن و در زدن آمده است.
«
طَرقهِ طَرقَاً: ضَرَبَهِ بالمُطْرَقَة- طَرقَ الباب: قَرعه.»
راه را از آن جهت طریق گویند که رهگذران آنرا با پای میکوبند «طریق» راه و راه حق و دین.
«طریقه» مذهب و حالت و نحو آن.
برخی از مواردی که در «نهجالبلاغه» به کار رفته است، به شرح ذیل میباشد:
امام (صلواتاللهعلیه) درباره راه آخرت فرموده:
«آهِ مِنْ قِلَّةِ الزّادِ، وَ طولِ الطَّريقِ، وَ بُعْدِ السَّفَرِ، وَ عَظيمِ الْمَوْرِدِ.» «آه از كمى زاد و توشه و طولانى بودن راه و دورى
سفر و
عظمت مقصد.»
اطراق: از
باب افعال به معنی چشم را پائین انداختن است، گویند: «
اَطرَق فِلان: اَرخی عَینُه یَنظُرُ اِلی اَلارض»
ایشان راجع به
مرگ خویش فرموده:
«وَ سَتُعْقَبونَ مِنّي جُثَّةً خَلاءً... لِيَعِظْكُمْ هُدُوّي، وَ خُفوتُ إِطْراقي، وَ سُكونُ أَطْرافي.» «به زودی تعقیب میشوید از من با
جسد خالی... تا
موعظه کند شما را آرام شدن من از سخن و
سکوت و چشم پائین انداختنم و بیحرکت شدن
دست و پایم.»
در نسخه
عبده هر دو لفظ «اطراف» جمع طرف است اوّلی چشمان آن حضرت دوّمی دست و پایش میباشد.
همچنین است کلمه:
«وَ إِطْراقاً عَمَّا أَدْرَكَهُ الْبَصَرُ.» «از منكرات فراوانى كه انجام مىدهند كه
چشم مشاهده مىكند.»
طوارق: جمع طارقه به معنی داهیه و پیشامد هولناک است نظیر:
«وَ طَوارِقِ الاَْوْجاعِ وَ الْأَسْقامِ.» «شبها در درون دردها و بيماريها تا به
صبح بيدار است.»
«طارق» یعنی کسی که در شب آید.
چنانکه فرموده:
«وَ أَعْجَبُ مِنْ ذلِكَ طارِقٌ طَرَقَنا.» «از اين سرگذشت، شگفتآورتر داستان كسى است كه نيمه شب ظرفى سرپوشيده پر از حلواى خوش
طعم و لذيذ به در خانه ما آورد.»
مطرقه: به صیغه مفعول یعنی چیزیکه بعض آن به بعضی دیگر کوبیده و چسبیده شده است: «المجانّ المطرقة» یعنی سپرهایی که پوستهای آنها به هم چسبیده است و آن اینکه پوست را به اندازه
سپر بریده و بآن میچسبانند. درباره خبر از آمدن
مغول فرموده است:
«كَأَنّي أَراهُمْ قَوْماً كَأَنَّ وَجوهَهُمُ الْـمَجانُّ الْمُطَرَّقَةُ يَلْبَسونَ السَّرَقَ وَ الدّيباجَ.» «گویا میبینم آنها را که گوئی چهرههایشان سپرهای پوست چسبیده است
حریر و
دیبا میپوشد.»
آنچه در «
نهج البلاغه» از آن حضرت درباره آمدن مغول نقل شده بدین قرار است:
«كَأَنّي أَراهُمْ قَوْماً كَأَنَّ وَجوهَهُمُ الْـمَجانُّ الْمُطَرَّقَةُ، يَلْبَسونَ السَّرَقَ وَ الدّيباجَ، وَ يَعْتَقِبونَ الْخَيْلَ الْعِتاقَ، وَ يَكونُ هُناكَ اسْتِحْرارُ قَتْل،حَتَّى يَمْشِيَ الْـمَجْروحُ عَلَى الْمَقْتولِ، وَ يَكونَ الْمُفْلِتُ أَقَلَّ مِنَ المَأْسورِ.» مجانّ: سپرها، جمع آن «مجنّ» به کسر میم است «
سرق» (مثل شرف) تکّههای
ابریشم سفید مفرد آن «
سرقه» است. «
عتاق» اسبان اصیل، مفرد آن
عتیق است «
استحرار» اشتداد «مفلت» به صیغه
اسم فاعل: نجات یافته «
ماسور» اسیر شده.
یعنی «گویا آنها را میبینم، گوئی چهرههای آنها سپرهای پوست چسبیده است، ابریشمهای سفید و دیبا میپوشند و اسبان اصیل را یدک میکشند در
قیام آنها در آنجا کشتار بزرگی به راه میافتد، به طوریکه زخمیها بر اجساد مقتولین راه میروند و نجات یافتگان از اسیر شوندگان کمتر هستند این خبرها در جریان استیلای مغول به وقوع پیوست، در بعضی شهرها مانند
نیشابور همه را
قتل عام کردند، حتی حیوانات و گربهها را نیز گشتند، خونهایی که توسط مغول ریخته شد، مافوق تصوّر است، از جمله در سال ۶۵۶ هجری
بغداد به دست
هولاکوی مغول مغول سقوط کرد، مدت چهل روز قتل عام گردید،
مستعصم عبّاسی آخرین
خلیفه عبّاسی و درباریان و بزرگان قوم همه طعمه شمشیر شدند و
حکومت عباسی منقرض گردید.
ابن ابی الحدید قبول دارد که کلام امام (صلواتاللهعلیه) در رابطه با مغول است و حالات آنها را به
طول و تفصیل نقل کرده ولی سقوط بغداد را به دست آنها انکار میکند و میگوید: سپاهیان خلیفه با بهترین وضعی جنگیدند و مغول را فراری دادن.
ابن ابی الحدید که به قولی در ۶۵۶ از دنیا رفته و او و برادرش در جریان بغداد در خانه وزیر
مؤید الدین علقمی مخفی شده بودند ولی سقوط بغداد به دست مغول قطعی است.
موارد زیادی این ماده در «نهجالبلاغه» آمده است.
قرشی بنابی، علیاکبر، مفردات نهج البلاغه، برگرفته از مقاله «طرق»، ج۲، ص۶۷۳.