طهارت روحی کودک
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کودکان با طهارت
روحی که در
آیات و
روایات،
فطرت توحیدی نامیده شده آفریده شدهاند و از نخستین روزی که قدم به
عالم هستی میگذارند، این نور الهی در وجود آنان شعلهور است.
فطرت توحیدی که
خداوند حکیم در وجود انسان قرار داده و کودک را از آن بهرهمند ساخته، موجب طهارت و
پاکی روح، و زمینه خداگرایی و قبول اعتقادات دینی و مذهبی را فراهم میسازد. این فطرت از بزرگترین پایگاههای تربیت سعادتبخش بشر است و اساس بنیادین دعوت انبیای الهی، متّکی به این اصل طبیعی با کمک
عقل است.
خداوند متعال، کودک را با طهارت
روحی که در آیات و روایات، فطرت توحیدی نامیده شده و امروزه از آن با نام وجدان توحیدی (خداجویی) یاد میشود، آفریده است.
مقصود از وجدان، نیروی درک کننده نفس بشر است. منظور از
وجدانیات هم واقعیّتها و حقایقی است که
وجدان آنها را
درک میکند. بنابراین مقصود از وجدان توحیدی که خداوند متعال در نهادش به
ودیعه گذارده، این است که به فطرت طبیعی و باطنی خود (در صورتیکه در حدّ درک و فهم اشیاء رسیده باشد) درک میکند که قدرت نامحدود و نیروی ثابت و لایتغیّری گرداننده
جهان هستی است.
وجود آیینها و مذهبهای مختلف و عقاید گوناگون در تمام ادوار تاریخ بین ملل و اقوام، دلالت دارد که خمیر مایه اصلی
دین و
خداشناسی در سرشت کودک و همه بشر وجود دارد و همه در پی گمگشته خویش میگردند.
در
قرآن کریم میخوانیم: به
دین حنیف رویآور، به آیین فطرت متوجّه شو، به آن فطرت
پاکی که خداوند تمام
بشر را به آن
فطرت آفریده است. این است قانون ثابت خلقت، این است آیین استوار و تزلزلناپذیر الهی. «فَاَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللّهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْهَا لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ
».
به گفته برخی از مفسّران: «
اقرار به
عبودیت پروردگار در ذات بشر به ودیعت سپرده شده و همه درجات آن، ظهور فطرت و کشف اسرار آن است».
این آیه بیانگر چند حقیقت است:
الف: نه تنها خداشناسی، بلکه
دین و آیین بهطور کلّی و در تمام ابعاد، امری فطری است و باید چنین باشد؛ زیرا مطالعات توحیدی بیانگر این حقیقت است که بین دستگاه
تکوین و
تشریع، هماهنگی لازم وجود دارد و آنچه در
شرع وارد شده است، بیگمان ریشهای در فطرت دارد و آنچه در تکوین و نهاد آدمی است، مکمّلی برای قوانین شرع خواهد بود.
ب: دین به صورت خالص و عاری از هرگونه آلودگی، در درون جان آدمی وجود دارد و انحرافات امری عارضی است.
ج: جمله «لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللهِ» و بعد از آن، جمله «ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ» تاکید بر مساله فطری بودن دین و
مذهب است و عدم امکان تغییر این فطرت الهی است، هرچند بسیاری از مردم بر اثر عدم رشد کافی، قادر به درک این واقعیّت نباشند.
به هرحال از نخستین روزی که انسان قدم به عالم هستی گذارد، این نور الهی در وجود او شعلهور است. روایات متعدّدی که در تفسیر این آیه مبارکه وارد شده نیز این مدعی را اثبات مینماید. بهعنوان نمونه میتوان به
روایات زیر اشاره نمود:
حلبی از
امام صادق (علیهالسّلام) نقل میکند که در تفسیر این آیه شریفه فرموده است: خداوند بشر را با فطرت
خداپرستی آفریده است. فِی قَوْلِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ «فِطْرَتَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا» قٰالَ: «فَطَرَهُمْ عَلَی التُّوحِیدِ».
همین مضمون را
هشام از آن حضرت نقل نموده است.
زراره میگوید: از
امام باقر (علیهالسّلام) سؤال کردم،
دین حنیف چیست؟ فرمود: فطرت است، فطرتی که خداوند در نهاد تمام افراد بشر آفریده است و تغییر و تبدیل در آن راه ندارد. «قٰالَ: اَلْحَنِیفِیَّةُ مِنَ الْفِطْرَةِ الَّتِی فَطَرَ اللهُ النّٰاسَ عَلَیْهٰا، لاٰ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللهِ».
در جوامع روایی با تعبیرهای مختلف از
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده که فرموده است: هر نوزادی با فطرت
خداشناسی و
معرفت الهی متولّد میشود، آنگاه
پدر و
مادر او را به آیین
یهودیت و
نصرانیت بار میآورند. «کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَی الْفِطْرَةِ حَتّٰی یَکُونُ اَبَوٰاهُ یُهَوِّدٰانِهِ وَیُنَصِّرٰانِهِ».
و در بیان دیگری فرموده است: «کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَی الْفِطْرَةِ، یَعْنِی عَلَی الْمَعْرِفَةِ بِاَنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ خٰالَقَهُ».
مفاد این حدیث شریف این است که اساس پذیرش دین، در فطرت تمام کودکان وجود دارد. پدران و مادران که مربیّان فرزندان هستند، از این سرمایه فطری استفاده میکنند و فرزند خود را به آیینی که مایلند و به راهی که در نظر دارند، سوق میدهند، اگر اصل تقاضای خداشناسی در
فطرت بشر نمیبود و سرشت آدمی درخواست آن را نمیداشت و عرضه مذهبهای مختلف از طرف پدران و مادران بیفایده بود بشر هرگز در مدّت
عمر خویش، دینی را باعلاقه نمیپذیرفت و از آن پیروی نمیکرد.
از امام صادق (علیهالسّلام) روایت شده که فرموده است: شش چیز در وجود انسان است که در ساخت آن اختیاری ندارد:
معرفت،
نادانی،
خشنودی،
خشم،
خواب،
بیداری. «قٰالَ: سِتَّةَ اَشْیٰاءَ لَیْسَ لِلْعِبٰادِ فِیهٰا صُنْعٌ: اَلْمَعْرِفَةُ وَالْجَهْلُ والرِّضٰا وَالْغَضَبُ وَالنَّوْمُ وَالْیَقَظَةُ».
برای روشن شدن معنی حدیث باید گفت: زمانیکه
طفل از مادر متولد میشود، صفحه خاطرش از نقش علم خالی است و هیچ دانشی ندارد. «وَ اللهُ اَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ اُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئًا
» ولی خداوند متعال برای تامین زندگی و ادامه حیات بشری، نوزاد را با غرائزی از قبیل،
شهوت، غضب، خواب، بیداری و ... مجهّز فرموده است. در این حدیث شریف امام صادق (علیهالسّلام) با عنایت به این که نوزاد از
علم خالی و از دانش بیخبر است، فطرت، معرفت را از افاضات و موهبتهای واقعی خداوند در وجود
کودک معرفی فرموده و در ردیف دیگر غرائز خدادادی آورده است و همانطور که فراگرفتن غرائز در اختیار کودک نیست، همچنین معرفت فطری از حدود اختیار بشر خارج است و خداوند بزرگ معرفت را مانند دیگر غرائز در سرشت او آفریده است.
محمد بن حکیم میگوید: به امام صادق (علیهالسّلام) عرض کردم، وجدان و معرفت توحیدی در باطن بشر ساخته و پرداخته کیست؟ فرمود: ساخته خداوند است و مردم را در ساخت آن دستی نیست. «قٰالَ: مِنْ صُنْعِ اللهِ لَیْسَ لِلْعِبٰادِ فیِهٰا صُنْعٌ».
همین مضمون را
ابی بصیر نیز از امام صادق (علیهالسّلام) نقل نموده است.
از روایاتی که ذکر شد و اخبار دیگری که در اینباره رسیده است، به خوبی استفاده میشود که
اسلام با صراحت، معرفت خداجویی را فطری بشر و جزیی از سرشت او میداند و آن را مانند دیگر غرائز از سرمایههای طبیعی انسان میشناسد.
پیامبران الهی در امر معرفت خدا نسبت به بشر نقش معلّم ندارند، بلکه مذکّرند؛ وظیفه آنها یادآوری مردم و عقب زدن پردههای
غفلت از روی ضمیر
باطن و فطرت است.
انبیاء آمدهاند تا فطرت خداشناسی که در باطن مردم است را بیدار نمایند و از راه
تفکّر و تدبّر در آیات، معرفت اجمالی فطری را به مقام شامخ ایمان استدلالی، عقلی و تفصیلی برسانند و از راه مطالعه در آیات الهی و توجّه به محاسبه دقیق جهان، به خداوند عالم
حکیم، مؤمن و معتقد شوند و در مقام حقشناسی،
بندگی و
اطاعت از او نمایند.
بدون شک همانگونه که ادلّه عقلی و منطقی به
انسان جهت میدهد، در درون جان او نیز جاذبههایی وجود دارد که آگاهانه و یا ناخودآگاه برای او تعیین جهت مینماید.
فلسفه وجودی آنها این است که در مسائل حیاتی همیشه انسان نمیتواند به انتظار
عقل و
منطق بنشیند، چرا که اینکار گاهی سبب تعطیل هدفهای حیاتی میشود، مثلاً اگر انسان برای خوردن غذا یا
آمیزش جنسی، بخواهد از منطق (ضرورت بقا و لزوم تداوم
نسل) الهام بگیرد و طبق آن حرکت کند باید نوع او منقرض شده باشد، ولی غریزه و جاذبه جنسی از یک سو و
اشتها به
تغذیه از سوی دیگر خواه ناخواه او را بهسوی این هدف میکشاند و هر قدر هدفها حیاتیتر و عمومیتر باشد، این جاذبهها نیرومندتر است.
ولی باید توجّه داشت که این کششها و جاذبهها بر دوگونه است: بعضی ناآگاه است، یعنی نیاز وساطت عقل و شعور ندارد، همانگونه که
حیوان بدون نیاز به تفکّر، به سوی غذا و جنس مخالف جذب میشود. امّا گاهی تاثیر آن بهصورت آگاهانه است، یعنی این جاذبه درونی، در عقل و اندیشه اثر میگذارد و او را وادار به انتخاب طریق میکند.
معمولاً قسم اوّل را «غریزه» و قسم دوّم را «فطرت» مینامند
و اگر گفته میشود، خداگرایی و
خداپرستی بهصورت یک فطرت در درون جان کودک به ودیعه گذارده شده، مقصود همین معنی است.
از مطالب گذشته واضح شد فطرت توحیدی، این واقعیّتی که در نهاد انسانها وجود دارد یک پدیده ساختگی و ادّعایی نیست و در اثر وراثتهای اجتماعی و تعالیم مذهبی و آموزش و پرورش به وجود نیامده است، بلکه یک امر سرشتی و یک ندای فطری است که با
خلقت بشر آفریده شده و تا پایان با وی خواهد بود. ممکن است کسانی در شرایط خاصی با یکی از تمایلات فطری خود مبارزه کنند و آن را در مزاج خویش، خاموش نمایند، ولی عمل آنان هرگز نمیتواند واقعیت فطری و خاصیت سرشتی نوع بشر را بهکلّی تغییر دهد و یا از بین ببرد؛ این مدّعا (فطری بودن خداگرایی در وجود انسان) را میتوان با ادلّه زیر اثبات نمود:
دوام اعتقاد مذهبی و
ایمان به خدا در طول تاریخ پرماجرای بشر، خود نشانهای بر
فطری بودن آن است، چرا که اگر
عادت بود، نه جنبه عمومی و همگانی داشت و نه دائمی و همیشگی بود. عمومیّت و جاودانگی آن دلیلی است بر اینکه ریشه فطری دارد.
مورّخان بزرگ میگویند: تا آنجا که تاریخ بشر را بررسی کردهاند، هرگز «بی دینی» را جز به صورت یک استثنا در جوامع انسانی ندیدهاند. کاوشهایی که پیرامون انسانهای قبل از تاریخ از طریق حفاریها انجام شده است نیز اینمطلب را تایید میکند، همچنان که جامعهشناس معروف «ساموئل کنیگ» در کتاب خود بهنام «جامعه شناسی» تصریح میکند: «اسلاف انسانهای امروزی (انسان نئاندرتال) حتماً دارای مذهب بودهاند».
مشاهدات عینی در دنیای امروز نشان میدهد با تمام تلاش و کوششی که بعضی از رژیمهای استبدادی برای محو
مذهب و آثار مذهبی از راههای مختلف انجام دادهاند، نتوانستهاند مذهب را از اعماق این جوامع ریشهکن سازند.
دستاوردهای اخیر روانکاوان و روانشناسان در زمینه ابعاد
روحی انسان، شاهد دیگری بر این مدّعا است؛ آنها میگویند که بررسی در ابعاد
روح انسان، نشان میدهد که یک بُعد اصیل آن «بُعد مذهبی» یا به تعبیر آنها «قُدسی» و «یزدانی» است و گاه این بُعد مذهبی را سرچشمه ابعاد سهگانه دیگر، یعنی بُعد «راستی»، «نیکویی» و «زیبایی» دانستهاند.
در زندگی انسان رویدادهایی دیده میشود که جز از طریق اصالت حس مذهبی قابل تفسیر نیست. انسانهایی را میبینیم که همه امکانات مادّی خود را عاشقانه فدای عواطف مذهبی کرده و میکنند و همه آنچه را که دارند با گذشت بینظیری، در پای مذهب خود ریخته و حتّی جان خویش را فدا میسازند. حرکت شهیدانی که در میدانهای
جنگ برای پیشبرد اهداف الهی شربت
شهادت را با شوق نوشیدند، جز با این تحلیل قابل تفسیر نیست.
پناه بردن انسان در تنگناها و سختیها به یک نیروی مرموز ماورای طبیعی و تقاضای حلّ مشکلات و فرونشستن طوفانهای سخت زندگی از درگاه او نیز گواه دیگری بر اصالت این جاذبه درونی و الهام فطری است.
امام صادق (علیهالسّلام) در جواب مردی که از فطرت خداجویی پرسش نموده بود، فرمود: «کشتی در
دریا میشکند، مسافر کشتی اسیر دست امواج خروشان دریا میشود، در آن نزدیکی نه کشتی دیگری است که او را برهاند و نه شناگری است که نجاتش دهد، تمام درها را بسته میبیند، به هیچچیز و هیچکس امیدی ندارد، در آن وقتی که در آب غوطهور است، در آن موقع حسّاس، در آن لحظه خطرناک و در آن حال یاس و ناامیدی، تنها یک امید فطری و یک تکیهگاه وجدانی در خود حس میکند و از اعماق قلبش یک نور امید زبانه میکشد، اینجاست که دلش به یک قدرت نامحدود و توانا توجّه میکند و از او کمک میخواهد، تنها اوست که میتواند نجاتش دهد و او را از این خطر هولناک برهاند، آن حقیقت که میتواند در این حالت، تنها تکیهگاه امید باشد، چیزی است که دل با التماس به او مینگرد و او «خدا» است، «قٰالَ: ... فَهَلْ تَعَلَّقَ قَلْبُکَ هُنٰالِکَ اَنَّ شَیْئاً مِنَ الاَشْیٰاءِ قٰادِرٌ عَلیٰ اَنْ یُخَلِّصَکَ مِنْ وَرْطَتِکَ؟ قٰالَ: نَعَمْ، قٰالَ الصّٰادِقُ (علیهالسّلام): فَذٰلِکَ الشَّیْءُ هُوَ اللهُ الْقٰادِرُ عَلَی الاِنْجٰاءِ حَیْثُ لاٰمُنْجِیَ وَعَلَی الاِغٰاثَةِ حَیْثُ لاٰمُغِیثَ».
از آنچه ذکر شد، روشن گردید فطرت توحیدی که
خداوند حکیم در وجود انسان قرار داده و کودک را از آن بهرهمند ساخته، موجب
طهارت و
پاکی روح میباشد و زمینه خداگرایی و قبول اعتقادات دینی و مذهبی را فراهم میسازد. این فطرت از بزرگترین پایگاههای تربیت سعادتبخش بشر است و اساس بنیادین دعوت انبیای الهی، متّکی به این اصل طبیعی با کمک
عقل است.
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در اینباره میفرماید: خداوند
پیامبران خود را برانگیخت و پیاپی بین مردم فرستاد تا بشر را به ادای پیمان فطرت وادارند و نعمتهای فراموش شده خدا را یادآوری کنند و با فعالیتهای تبلیغی خود نیروهای نهفته عقل مردم را برانگیخته و بهکار اندازند. «فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وٰاتَرَ اِلَیْهِمْ اَنْبِیٰاءَهُ لِیَسْتَاْدوُهُمْ مِیثٰاقَ فِطْرَتِهِ وَیُذَکِّروُهُم مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَیَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَیُثیِرُوا لَهُمْ دَفٰائِنَ الْعُقُولِ».
انصاری، قدرتالله، احکام و حقوق کودکان در اسلام، ج۲، ص۹۳-۱۰۲، برگرفته از بخش «فصل یازدهم اعتقادات کودک»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۸/۱۲/۱۸.