• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

طب اسلامی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف




پِزِشْکی اِسْلامی (پزشکی دورۀ اسلامی)، نظام پزشکی نوینی که تمدن اسلامی با بهره‌گیری از سنت‌های پزشکی یونانی، ایرانی و هندی بنیاد نهاد و پژوهشگران معمولاً آن را پزشکی عربی می‌نامند.

فهرست مندرجات

۱ - تناسب عنوان با دوره‌های مختلف
۲ - مقصود از واژۀ «اسلامی»
۳ - حیطه بحث
۴ - پیشینه
۵ - تأثیرپذیری از پزشکی ایرانی
۶ - آموزه‌های پزشکی مغان
۷ - پزشکی در ایران
۸ - جندی‌شاپور و پزشکی یونانی
۹ - ورود پزشکی یونانی به ایران
۱۰ - پزشکان دورۀ ساسانی
۱۱ - الخوز یا پزشکان جندی‌شاپور
۱۲ - پزشکان صدراسلام تا برآمدن مروانیان
۱۳ - در روزگار مروانیان
       ۱۳.۱ - خالد بن یزید
       ۱۳.۲ - تیاذوق
       ۱۳.۳ - ابن ابجر کنانی
۱۴ - دوره بنی‌عباس
۱۵ - جورجس بن جبرائیل بن بختیشوع پزشک منصور
       ۱۵.۱ - آثار
       ۱۵.۲ - شاگردان
       ۱۵.۳ - پزشکی دربار هارون
۱۶ - ابن‌لجلاج
۱۷ - بختیشوع
۱۸ - ابوقریش عیسیٰ
۱۹ - ابوزکریا ماسویۀ خوزی
۲۰ - ماسرجویۀ جندی‌شاپوری
۲۱ - جبرئیل دوم
       ۲۱.۱ - اثر
۲۲ - ربن طبری
       ۲۲.۱ - پزشک شخصی هرثمة‌بن‌اعین
       ۲۲.۲ - فرزندان
۲۳ - عیسی بن حکم دمشقی
۲۴ - خانوادۀ طیفوری
       ۲۴.۱ - اثر
۲۵ - عیسی بن ماسه
۲۶ - یوحنا
       ۲۶.۱ - اثر
       ۲۶.۲ - پژوهش‌ها در مورد جنین‌شناسی
۲۷ - میخائیل
۲۸ - شاپور بن سهل
۲۹ - بختیشوع سوم
۳۰ - عیسیٰ و چهاربخت
۳۱ - حنین بن اسحاق
۳۲ - علی بن ربن طبری
       ۳۲.۱ - اثر
              ۳۲.۱.۱ - بررسی کتاب فردوس الحکمة
۳۳ - ابن سرابیون
۳۴ - یوسف‌الساهر
۳۵ - اسحاق بن حنین
۳۶ - ابوبکرمحمد بن زکریا ‌رازی
۳۷ - ابوزید بلخی
۳۸ - پزشکان مغرب (تا پایان حکومت فاطمی) و اندلس (تا پایان دورۀ اموی)
       ۳۸.۱ - ولید مذحجی و عبدالملک بن حبیب سلمی البیری
       ۳۸.۲ - اسحاق بن عمران
       ۳۸.۳ - اسحاق بن سلیمان اسرائیلی
       ۳۸.۴ - ابنجزار
۳۹ - از تسلط آل‌بویه بر بغداد تا ظهور مغول
۴۰ - احمد بن محمد بن ابی‌الاشعث
۴۱ - ابوماهر موسی بن سیار شیرازی
۴۲ - ابوالحسن طبری
۴۳ - ابن مندویۀ اصفهانی و اهوازی
۴۴ - اخوینی بخاری
۴۵ - ابوسهل مسیحی
۴۶ - ابوعبیدالله محمد بن احمد بن سعید تمیمی
۴۷ - ابن سینا
۴۸ - ابوالفرج ابن طیب
۴۹ - ابن بطلان
۵۰ - ابن‌ابی‌صادق نیشابوری
۵۱ - دیگر پزشکان
۵۲ - پزشکان اندلسی در روزگار دولت شهرها
       ۵۲.۱ - وضعیت پزشکی
۵۳ - تألیفات
۵۴ - آخرین پزشکان دوره اسلامی
۵۵ - فهرست منابع
۵۶ - پانویس
۵۷ - منبع


عنوان(پزشکی دورۀ اسلامی) برای «نظام پزشکی کشورهای اسلامی در سده‌های میانه» مناسب نیست؛ زیرا بسیاری از پزشکان این دوره و اتفاقاً برجسته‌ترین آن‌ها، همچون رازی ، اهوازی و ابن سینا ایرانی بوده‌اند، هرچند که اینان نیز آثار علمی خود را به عربی نوشته‌اند.
در واقع عنوان «پزشکی اسلامی» برای این نظام مناسب‌تر است؛ زیرا هرچند بسیاری از پزشکان این روزگار و به ویژه همۀ جندی‌شاپوریان مسیحی و برخی از آنان چون ابن میمون یهودی بوده‌اند، اما همۀ آنان در فضای فرهنگ اسلامی می‌زیسته‌اند.


مقصود از واژۀ «اسلامی» در این عبارت نیروی فرهنگی‌ای است که جریانات فرهنگی متعددی را در یک جا گرد آورد و آن‌ها را پیش راند.
در سراسر سده‌های میانه، پزشکان اروپایی بی‌هیچ گفت‌وگو از پیروان این سنت پزشکی بودند.
اما با پیدا شدن تردید در اصول پزشکی کهن (همچون نظریات اخلاط و طبایع اربعه) به ویژه از آغاز سدۀ ۱۸ نظام پزشکی نوینی که در کشورهای اروپایی شکل گرفت که با همۀ نظامهای کهن و از جمله پزشکی اسلامی، تفاوتی بنیادین داشت.
این نظام نوین، پس از راه‌یابی به جهان اسلام ، اندک‌اندک پزشکی اسلامی را کنار زد و جایگزین آن شد.
سنت کهن ـ که از پس پزشکی سنتی نامیده می‌شد و دیگر از حمایت فرهیختگان برخوردار نبود ـ به سرعت با باورهای عامیانه درآمیخت، چندان که امروزه متمایز ساختن آن‌ها از یکدیگر دشوار می‌نماید.
در واقع همۀ نظام‌های کهن پزشکی و از جمله پزشکی اسلامی، اگر با معیارهای کنونی سنجیده شوند، تفاوت چندانی با پزشکی عامیانه نخواهند داشت و بدین‌اعتبار برجسته‌ترین آثار پزشکی دورۀ اسلامی را نیز می‌توان درشمار مجموعه‌هایی مدون از آموزه‌های پزشکی عامیانه یاد کرد.
اما در این مقاله همواره مقصود از «پزشکی عامیانه» و «باورهای عامیانه»، آموزه‌هایی است که به قیاس اندیشه‌های رایج در میان فرهیختگان آن روزگار عامیانه می‌نموده است.


در این مقاله تنها به سیر تحولات پزشکی عمومی در جهان اسلام اشاره می‌شود و سیر تحول دیگر شعب علوم‌پزشکی در ضمن مقالات بیمارستان، داروشناسی و داروسازی، چشم‌پزشکی، دندان‌پزشکی و دندان‌سازی، تشریح ، جراحی (ه‌ م‌م) خواهد آمد و از کسانی که تنها در یکی از این شعب نام‌آور بوده‌اند، (چون گیاه‌داروشناسان برجستۀ اندلسی) جز به ضرورت یاد نخواند شد.


اعراب دورۀ جاهلی از دانش پزشکی کمترین بهره‌ای نداشتند و اطلاق جادوگری، به آنچه نزد ایشان درمان نامیده می‌شد، شایسته‌تر است.
به نظر صدیقی رواج نیافتن دانش پزشکی در میان اعراب افزون بر نبود فرهنگ عمومی، برخی علل طبیعی نیز داشته، و در زندگی خشن اعراب بیابان‌گرد که جنگ و بردباری در برابر سختی‌ها از ارکان آن بود، نیاز چندانی به یک نظام درمانی احساس نمی‌شده است
[۱] محمدزبیر صدیقی، مقدمه بر فردوس الحکمة (نک‌: هم‌، ج۱، ص۲۱۷، ابن ربن).
در یکی از اشعار اوس بن حجر (د۶۲۰م)، از آخرین شاعران عصر جاهلی، از فردی حذیم نام با عنوان «طبیب» یاد شده است.
[۲] اوس بن حجر، دیوان، ج۱، ص۱۱۱، به کوشش محمدیوسف نجم، بیروت، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۰م.

بیشتر ادبا برآن‌اند که نام کامل این پزشک ابن حذیم بوده است و این بیت اوس را به عنوان شاهدی بر حذف مضاف (واژۀ ابن) یاد کرده‌اند و البته برخی نیز این نظر را نپذیرفته، حذیم را نام کامل وی دانسته‌اند.
در این مآخذ این درمانگر را برترین پزشک عرب و حتیٰ برتر از حارث بن‌ کلده خوانده‌اند و چیره‌دستی وی در درمان، به ویژه درمان زخم‌ها و برخی دردها با داغ در امثال آمده است («اطب من ابن حذیم» یا «اطب بالکی من ابن حذیم»).
[۳] احمد میدانی، مجمع‌الامثال، ج۱، ص۴۴۱، به کوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، بیروت، دارالمعرفه.
[۴] محمود زمخشری، الکشفاف، ج۱، ص۳۳۶، بیروت، دارالمعرفه.
[۵] محمود زمخشری، المستقصیٰ فی امثال العرب، ج۱، ص۲۲۰، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۱ق/۱۹۶۲م.

پیداست به‌رغم ستایش بسیار ادبای عرب از ابن حذیم نباید او را پزشک (به معنی واقعی واژه) به شمار آورد.
در شواهدی که ابوحنیفه دینوری از اشعار عربی در کتاب النبات آورده، نام گیاهان بسیاری آمده است، بی‌آنکه به خواص دارویی و درمانی آن‌ها اشاره شود.
بنابراین اعراب در دانش پزشکی دورۀ اسلامی، هیچ نقشی نداشتند و سابقۀ این علم را باید تنها در میان مردم کشورهای پهناوری جست‌وجو کرد که دستگاه خلافت از همان سدۀ ۱ق فراچنگ خویش آورد.


از میان کشورهای مغلوب، پیشینۀ تمدنی ایران و مصر بسیار درخشان بود.
اما ایرانیان به رغم مشکلات همه جانبۀ واپسین سال‌های روزگار ساسانی، برخلاف مصریان از تمدن خود چندان دور نشده بودند.
بسیاری از تاریخ‌نگاران دورۀ اسلامی، همچون صاعد اندلسی به سابقۀ کهن ایرانیان در پزشکی اشاره کرده‌اند.
[۷] صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ج۱، ص۱۶۰، به کوشش غلامرضا جمشید‌نژاد اول، تهران، ۱۳۷۶ش.
[۸] غریغوریوس ابن عبری، تاریخ مختصر الدول، ج۱، ص۷۹، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، ۱۸۹۰م.

از گزارش‌های دورۀ اسلامی درمی‌یابیم که در ایران باستان ۷خط با کاربرد متفاوت رواج داشته است که از این میان، آثار پزشکی از به خط •Nēm-gaštag-dabīrīh (احتمالاً روایتی تغییر یافته و از خط •gaštag-dabīrīh) که ۲۸ حرف داشته، می‌نوشته‌اند
[۹] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۱۵-۱۶، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
[۱۰] حمزۀ اصفهانی، التنبیه علیٰ حدوث التصحیف، ص۶۴-۶۵، به کوشش محمدحسن‌آل‌یاسین، بغداد، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
یاقوت حموی به نقل از حمزه اصفهانی ، آورده است که «کشته دفیران» (در اصل: دفتران)، کاتبان آثار پزشکی به خط «کَسْتَج» (و نه نیم کستج) در ریشهر (ریواردشیر) می‌زیسته‌اند اما نمونه‌هایی از کاربرد خط کستج
[۱۱] محمد ابن‌اسفندیار، تاریخ طبرستان، ج۱، ص۷۲، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۰ش.
[۱۲] احمد ابن فقیه، البلدان، ج۱، ص۵۰۱، به کوشش یوسف هادی، بیروت، ۱۴۱۶ق/۱۹۹۶م.
[۱۳] محمد اولیاءالله آملی، تاریخ رویان، ج۱، ص۷۳، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱۳۴۸ش.
درستی نظر ابن مقفع را تأیید می‌کند.
شهرت پزشکان ایرانی و به ویژه نسطوریان جندی‌شاپور در میان مردم و دولتمردان جهان اسلام چندان بود که گویند: هنگامی که از ابوالحارث اسد بن جانی پرسیدند که چرا حتیٰ در روزگار شیوع بیماری‌های همه‌گیر در شهری چون بغداد ، بیمار چندانی نزد وی نمی‌آید، پاسخ داد که سال‌ها پیش از زاده‌شدن وی، مردم براین باور بوده‌اند که تازیان در این حرفه چندان زبردست نتوانند بود و او باید کنیه‌ای چون ابوعیسیٰ و ابوزکریا ، و لباسی از حریر سیاه داشته باشد و به جای عربی به زبان مردم جندی‌شاپور سخن بگوید تا از اعتماد مردم برخوردار شود.
[۱۴] عمرو جاحظ، البخلاء، ج۱، ص۱۰۲، به کوشش طه حاجری، قاهره، ۱۹۸۱م.

از آن‌جا که هنگام رسیدن تازیان به دروازه‌های جندی‌شاپور، تنها یک سده از دوران اوج فعالیت دانشگاه و بیمارستان این شهر می‌گذشت و همچنان برجسته‌ترین مرکز پژوهشی آن روزگار به شمارمی‌آمد و با توجه به این‌که تقریباً همۀ پزشکان برجستۀ دورۀ اسلامی تا میانۀ سدۀ ۳ق، به نحوی با جندی‌شاپور مرتبط بودند، برای بررسی تاریخ پزشکی در اسلام، باید به سنت پزشکی ایرانی و چگونگی شکل‌گیری آن نیز توجه داشت؛ زیرا پزشکی اسلامی گرچه از عناصر پزشکی یونانی سخت تأثیر گرفته بود، اما این عناصر تنها به واسطۀ آراء و آثار پزشکان ایرانی به دورۀ اسلامی رسید و پزشکان و دانش‌آموختگان بیمارستان جندی‌شاپور پس از شکل‌دهی نظام پزشکی اسلامی، دست‌کم تا پایان سدۀ ۳ق، سنت پزشکی ایران دورۀ ساسانی را ادامه دادند.


آگاهی ما از پزشکی در ایران باستان، بسیار اندک، و تنها مبتنی بر اشارات کتب دینی و گزارش‌های گاه نادرست مورخان یونانی است.
در بند ۶ «اردیبهشت یشت» درمانگران این‌گونه یاد شده‌اند: ašō.
baēšaza- «راستی درمانگر» = آن که بنابر/با راستی درمان کند؛ dātō.
baēšaza- «داد درمانگر» = آن که بنابر/با داد (قانون) درمان کند؛ karətō.
baēšaza- «کارد درمانگر» = آن که با کارد درمان کند؛ urvarō.
baēšaza- «گیاه درمانگر» = آن که با گیاه درمان کند؛ maθrō.
baēšaza- «افسون درمانگر» = آن که با افسون (ورد) درمان کند «که در میان درمانگران درمانگرتر است».
[۱۵] ابراهیم پورداود، ترجمۀ یشتها (هم‌ )، ج۱، ص۱۴۳.
[۱۶] دوست‌خواه، جلیل، ترجمۀ اوستا (هم‌)، ص۲۸۸.
[۱۷] یشتها، ترجمۀ ابراهیم پورداود، ۳: ۶، به کوشش بهرام فره‌وشی، تهران، ۱۳۵۶ش.

بسیاری از پژوهشگران با برداشت نادرست از دو واژۀ نخست
[۱۸] دانشنامۀ جهان اسلام، ج۵، ۶۰۷، تهران، ۱۳۷۹ش.
یا چشم‌پوشی از آن‌ها، برآن‌اند که در سنت اوستایی، پزشکان به ۳ دستۀ کاردپزشک، گیاه پزشک و افسون پزشک تقسیم می‌شده‌اند.
این سه‌ ‌گانه به همین ترتیب در بند ۴۴ از فرگرد هفتم وندیداد نیز آمده است.
[۱۹] جلیل دوست‌خواه، ترجمۀ اوستا (هم‌)، ص۷۳۷ .

کریستن‌سن با مقایسه‌ای شتابزده میان دسته‌بندی وندیداد وبهری از «فصول۲» بقراط («آن بیماری‌ها را که گیاهان درمان نکنند، با کارد درمان شوند، آن‌ها را که کارد درمان نکند، با آتش درمان شوند و آن‌ها را که آتش درمان نکند، باید که درمان‌ناپذیر شمرد») آن را یونانی می‌داند؛ اما این ۳ ابزار درمانی (افسون، کارد و گیاه) با ۳ طبقۀ اجتماعات اولیه، یعنی روحانیان، جنگاوران و کشاورزان/دامداران ارتباطی نزدیک دارد و نشانه‌هایی از این دسته‌بندی سه‌گانۀ درمانگران را در همۀ تمدنهای کهن، از جمله در لوحی به دست آمده از روزگار آشوربانی‌پال و اساطیر یونان باستان توان یافت.
اما در دینکرد هنگام یاد کرد گونه‌های پزشکی این ۶ نام آمده است: ahlāyīh-bēšāzišnīh= اهلایی پزشکی؛ taxš-bēšāzišnīhā= آتش‌پزشکی؛ urwar-bēšāzišnīh= گیاه پزشکی؛ kārd-bēšāzišnīh= کاردپزشکی؛ dāg-bēšāzišnīh= داغ‌پزشکی؛ و mānsar-bēšāzišnīh= افسون‌پزشکی.
پیداست که اهلایی‌پزشکی و ašō.
baēšaza- به یک مفهوم اشاره دارند.
اشه افزون براین، با توجه به این‌که داغ‌پزشکی معادلی در دسته‌بندی اوستایی یاد شده ندارد، بر آن است که واژۀ dāto.
baēšaza- یاد شده در پشتها‌ را باید تصحیف واژۀ •dāyō.
baēšaza-= داغ‌پزشک (آن که با داغ درمان کند) دانست.
وی اهلایی‌پزشکی و آتش‌پزشکی را نیز معادل یکدیگر می‌داند.


پس می‌توان گفت که در ایران‌باستان ۵ دسته «گیتی‌پزشک» یا «تَن‌پزشک» بوده است: آتش‌پزشک، گیاه‌پزشک، کاردپزشک، داغ‌پزشک و افسون‌پزشک که برترین گونۀ تن‌پزشکی، افسون‌پزشکی است که هدف آن «بی‌ریش و بی‌درد و بی‌رنج گردانیدن تن است و با افسون و نیرنگ مَهری، تیزبیرون بردن بیماری از تن» (همو، ۲۴).
پس «مَهرپزشکی» (افسون‌پزشکی) درمان بیماری‌ها با استفاده از عوامل روانی است و اطلاق عنوان روان‌پزشکی بر آن
[۲۰] دانشنامۀ جهان اسلام، ج۵، ۶۰۷، تهران، ۱۳۷۹ش.
نادرست است، زیرا این ۵ دسته، همگی از جملۀ تَن‌پزشکان یا گیتی‌پزشکان به شمار آیند و روان‌پزشکان را «مینوپزشک» نامند که کارشان «بازداشتن مردم (و نیز پالودن روان آنان) از منش، گویش و کنش بد، و راهنمایی آنان به منش، گویش و کنش نیک است، بنابرآموزه‌های دین پاک».
در این بخش از دینکرد دربارۀ اساس پزشکی و تَنْ‌ پزشکی و شاخه‌های هر نوع، سودمندی این شاخه‌ها، هدف پزشک و درست‌بَد در درمان‌ تن‌وروان، چگونگی کیفر پزشک نمایان (آنان که بی‌جواز پزشکی کنند)، اخلاق حرفه‌ای پزشکان و شیوۀ برخورد پزشک با بیمار ، وظیفۀ متقابل پزشک و جامعه، و غیره نیز سخن به میان آمده است.
از بندهای ۳۶ تا ۴۰ فرگرد هفتم وندیداد نیز می‌توان دریافت که برای دست‌زدن به جراحی ، احراز شرایطی ویژه (افزون بر شرایط حرفۀ پزشکی) لازم بوده است.
پزشک باید پیش از «درمان مزداپرستان با کارد» نخست ۳ دیوپرست را جراحی می‌کرد.
اگر هر ۳ درمان می‌شدند، آن‌گاه می‌توانست «هرگونه که خواهد» (با کارد یا بدون کارد) به درمان مزداپرستان بپزدازد؛ اما اگر پیش از احراز این شرط مزداپرستی را جراحی کند و بیمار بمیرد، پزشک باید کشته شود.
از بندهای بعدی این فرگرد نیز معلوم می‌شود که دستمزد پزشک به طبقه، جایگاه اجتماعی و جنیسیت بیمار بستگی درد.
مثلاً دستمزد درمان موبد، دعای خیر اوست در حق پزشک، و دستمزد درمان شهریار گردونه‌ای چهاراسبه.
[۲۱] اوستا، ترجمۀ جلیل دوست‌خواه، ج۲، ص۷۳۶-۷۳۷، تهران، ۱۳۷۰ش.



پزشکی ایرانی، آن‌چنان که اعراب با آن آشنا شدند، خود آمیزه‌ای بود از پزشکی یونانی و آموزه‌ها و تجربیات پزشکی کهن ایرانی و هندی.
در این میان، داروشناسی در ایران باستان و سپس در سراسر دورۀ اسلامی، بیشتر رنگ‌وبویی ایرانی و گاه هندی داشت تا یونانی، زیرا از یک سو برخی داروهای یاد شده در آثار یونانی در سرزمین‌های شرقی یافت نمی‌شد و از سوی دیگر در شرایط اقلیمی متنوع ایران و هند گیاهان دارویی بسیاری می‌رویید که یونانیان از وجود آن‌ها آگاهی نداشتند.
این معنی را می‌توان از بسیاری واژگان و اصطلاحات فارسی به کار رفته در داروسازی و داروشناسی دورۀ اسلامی به خوبی دریافت.
در واقع حتیٰ در آثار عربی داروشناسی دورترین نقاط جهان اسلام نسبت به ایران، یعنی مغرب و اندلس، شمار واژگان فارسی بسیار بیش از یونانی یا عربی بود.
[۲۲] یونس کرامتی، کارنامۀ پزشکی ایران (زیرچاپ)،سراسر گفتار سوم.

اما وضع در پزشکی برخلاف این بود.
پزشکان ایرانی در اواخر دورۀ ساسانی و به ویژه جندی‌شاپوریان، گرچه از دیرباز کم و بیش با آثار پزشکان هندی آشنا بودند، اما جز در چشم‌پزشکی، بیشتر به سنت پزشکی یونان گرایش داشتندچندان که یحیی بن خالد برمکی هنگام مقایسۀ جبرئیل بن بختیشوع جندی‌شاپوری و صالح بن‌بهله هندی به هارون الرشید گفته بود: پزشکی جبرئیل، پزشکی رومی(در واقع یونانی) است و صالح بن بهله در پزشکی هندی همان مقامی را دارد که جبرئیل در پزشکی رومی.
[۲۳] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۲۱۵، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۲۴] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۲، ص۳۴، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.



گرچه براساس آموزه‌های دینی، مراجعۀ ایرانیان به پزشکان غیرایرانی تنها هنگامی شایسته بود که پزشکان ایرانی در دسترس نباشند، اما چند گزارش از حضور برخی پزشکان یونانی در دربار هخامنشیان در دست است.
هرودت در گزارشی که بی‌گمان با داستان‌پردازی آمیخته است، از حضور دموکدس کروتونایی۴، مشهورترین پزشک یونانی روزگار خود در دربار داریوش بزرگ (سل‌ ۵۲۱-۴۸۵ق‌م) در شوش یاد می‌کند که نخست شکستگی پای وی و سپس دُمَل چرکین سینۀ همسرش آتوسا را درمان کرد.
چندی پس از آن و در حدود سال‌های ۴۱۷-۳۹۸ق‌م نیز پزشک یونانی دیگری به نام کتسیاس کنیدوسی۵، از معاصران بقراط (ه‌ م)، به عنوان پزشک شخصی اردشیر دوم هخامنشی (و نه داریوش هخامنشی، چنان که در دانشنامه،
[۲۵] دانشنامۀ جهان اسلام، ج۵، ص۶۰۶، تهران، ۱۳۷۹ش.
آمده است) به کار مشغول بود و در نبرد میان اردشیر و برادرش داریوش، در آوردگاه در کنار شاه بود و زخمی را که داریوش به وی رسانده بود، درمان کرد.
اما این دو پزشک را نمی‌توان نمایندۀ واقعی سنت پزشکی یونانی دانست، زیرا پزشکی یونانی بدان‌گونه که بعدها به ایرانیان و سپس مسلمانان رسید، روایت جالینوس ازسنت پزشکی بقراط بود؛ درحالی که دموکدس سال‌ها پیش از بقراط، و کتسیاس درست در همان روزگار شکل‌گیری سنت پزشکی بقراطی می‌زیست.
افزون بر این کتسیاس از شاگردان برجستۀ مکتب کنیدوس بود که نظرات آنان با آراء بقراط و پیروانش تفاوت بسیار داشت.
چندان‌که بقراط (یا یکی از پیروانش) رسالۀ «امراض الحادة۶» (بندهای ۱-۳) را با انتقاد از کتاب «جملات کنیدی۷» (از آثار مکتب کنیدوس) آغاز کرده است.
برپایۀ آگاهی‌های ما چنین می‌نماید که تأثیرپذیری پزشکان ایرانی از سنت بقراطی، چندان زودتر از میانۀ سدۀ ۳م نبوده است.
برپایۀ مندرجات کتاب چهارم دینکرد ، شاپور اول (سل‌ ۲۴۰-۲۷۰م) فرمان داد همۀ آثاری را که تا آن هنگام دربارۀ پزشکی و دیگر علوم نوشته شده بود، از هند، یونان و دیگر نقاط جهان گردآورند و به ‌اوستا ملحق کنند.
ابوالفدا هنگام یادکرد این رویداد، گفته است که به فرمان شاپور اول این کتاب‌ها برای نگهداری به جندی‌شاپور فرستاده می‌شد.
[۲۶] ابوالفدا، المختصر فی اخبارالبشر، ج۱، ص۵۰، بیروت، دارالمعرفه.

از آن‌جا که این شهر در همین روزگار و چنان‌که گویند در رقابت با انطاکیه ، از مراکز پژوهشی مهم جهان‌باستان، ساخته شده بود.
[۲۷] حمزۀ اصفهانی، تاریخ سنی ملوک‌الارض و الانبیاء، ص۳۹، بیروت، دار مکتبةالحیاة.

شاید بتوان گفت که هدف از بنیاد نهادن آن، ایجاد مرکزی برای پژوهش‌های علمی بوده است.
گویا این مرکز نخست در آغاز در تمامی رشته‌های علمی فعالیت می‌کرده، اما اعتبار شعبۀ پزشکی و بیمارستانش چنان بوده است که دیگر کارهای آن چندان به چشم نیامده‌اند.
تاریخ بنیان‌گذاری این مؤسسه و به ویژه مدرسۀ پزشکی آن (البته اگر بتوان عبارت بنیان‌گذاری را دربارۀ آن به کاربرد)، چندان روشن نیست.
فردوسی در شاهنامه و به هنگام یادکرد روزگار پادشاهی شاپوردوم، تأکید کرده است که مانی به فرمان این پادشاه در کنار دیوار بیمارستان جندی‌شاپور به دار آویخته شد
[۲۸] فردوسی، شاهنامه، ج۷، ص۲۵۲، به کوشش عثمانف، مسکو، ۱۹۶۸م.
البته مانی به فرمان بهرام اول و در فوریۀ ۲۷۶یا۲۷۷م کشته شده است.
اما اگر سخن فردوسی دربارۀ بردار شدن مانی در کنار دیوار بیمارستان را، به رغم اشتباهی که در مورد زمان این رویداد داشته، درست بدانیم، باید گفت که بیمارستان دست‌کم مدتی پیش از این تاریخ، و شاید از همان روزگار شاپوراول تأسیس شده است.
مجموعۀ علمی جندی‌شاپور در روزگار خسرو انوشیروان به یاری سریانی‌زبانان نسطوری با پیشرفتی سریع به اوج شکوه و شهرت خود رسید.
اشارۀ قفطی به فعالیت علمی این مدرسه و برگذاری همایشی با شرکت پزشکان جندی‌شاپور در سال بیستم پادشاهی انوشیروان نیز نشان از همین شکوفایی دارد.
گرچه این مرکز علمی پس از چیرگی اعراب بر خوزستان و تسلیم مردم جندی‌شاپور به شرط عدم تعرض فاتحان،
[۳۱] احمد بلاذری، فتوح‌البلدان، ج۱، ص۳۸۲، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۶۵م.
آسیبی ندید، اما از این پس، از هرگونه حمایت دستگاه خلافت محروم شد، و نخستین اخباری که بار دیگر از آن به دست ما رسیده است، به میانۀ سدۀ ۳ق مربوط می‌شود.
از این پس نیز یکایک فرهیختگان این بیمارستان به بغداد فراخوانده شدند و مکتب پزشکی بغداد به بهای نابودی بیمارستان و مدرسۀ جندی‌شاپور رونق یافت.


از پزشکان ایرانی یا غیرایرانی که در این روزگار در ایران به فعالیت مشغول بوده‌اند، آگاهی اندکی در دست است.
در منابع عربی از تیادروس (تئودروس) نصرانی، پزشک روزگار شاپور ذوالاکتاف یا به روایتی بهرام گور یاد شده که کناشی نیز نوشت.
[۳۲] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۳۰۸، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.

معلوم نیست این کتاب به عربی ترجمه شده باشد، ولی گویا پزشکان دورۀ اسلامی دست‌کم به‌واسطۀ پزشکان جندی‌شاپور با آن آشنا بوده‌اند.
اما نامدارترین پزشک ایرانی پیش از اسلام ، برزویه (ه‌ م) گردآورندۀ کلیله ودمنه بوده است (همانجا؛.
[۳۳] داستانهای بیدپای، ترجمۀ محمد بن عبدالله بخاری، ج۱، ص۵۷، به کوشش پرویز ناتل خانلری و محمد روشن، تهران، ۱۳۶۱ش.

بروزیه به روایت اصطخری در مسالک‌الممالک از مردم ابرشهر، و به روایت ترجمۀ کهن فارسی همین کتاب از پزشکان مرو بوده است.
[۳۵] ابراهیم اصطخری، مسالک و ممالک، ج۱، ص۲۰۸، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۴۷ش.

از باب برزویه که گویا خود او در آغاز کلیله و دمنه افزوده است، می‌توان دریافت که وی از ۹سالگی به آموختن پزشکی پرداخت، اما پس از سال‌ها تجربه‌اندوزی در این راه، پزشکی نزد وی خوار گشت، زیرا پزشک «به هیچ حال تدبیر آن نداند که آن تندرستی جاوید بماند و آن بیماری تازه نشود...
دارویی باید که از وی ثمرت جاودانی برآید»، پس پزشکی بگذاشت و روی به طلب دین آورد.
[۳۶] داستانهای بیدپای، ترجمۀ محمد بن عبدالله بخاری، ج۱، ص۵۷-۶۱، به کوشش پرویز ناتل خانلری و محمد روشن، تهران، ۱۳۶۱ش.

به رغم شهرت فراوان برزویه به عنوان رئیس پزشکان و حکیمان پارس، هیچ‌نوشتۀ پزشکی از وی در دست نیست.


در آثار پزشکی و داروشناسی دورۀ اسلامی بارها به عباراتی مانند «قالت الخوز»، «الخوزقالت»، «الخوزی قالت» یا «قال الخوزی»، یا بیش‌تر به صورت «الخوز» یا «الخوزی» برمی‌خوریم.
رازی که تنها در الحاوی دست‌کم ۲۱۵بار به شکل‌های مختلف به این نام استناد می‌کند، ۸بار نیز نام کتاب مورد استفادۀ خود را شوسماهی آورده است
[۳۷] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۰، ص۴۱۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۳۸] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۰، ص۴۱۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۳۹] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۰، ص۵۴۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۴۰] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۱، ص۲۰۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۴۱] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۱، ص۲۱۰، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۴۲] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۱، ص۵۵۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۴۳] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۱، ص۵۶۳، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.

بیرونی نیز در الجماهر به کناش الخوز
[۴۴] ابوریحان بیرونی، الجماهر فی الجواهر، ج۱، ص۳۳۳، به کوشش یوسف هادی، تهران، ۱۳۷۶ش.
و در الصیدنة بارها بی‌آنکه از کتابی یاد کند، به خوزیا خوزی استناد کرده است.
[۴۵] ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۳۴، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
[۴۶] ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۵۸، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
[۴۷] ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۸۹، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
[۴۸] ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۱۱۲، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
[۴۹] ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۱۲۳، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.

ارجاعات ابن بیطار به خوز یا خوزی نیز قاعدتاً باید به واسطۀ الحاوی رازی باشد.
[۵۰] عبدالله ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة والاغذیة، ج۱، ص۶۳، بولاق، ۱۲۹۱ق.
[۵۱] عبدالله ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة والاغذیة، ج۱، ص۹۱، بولاق، ۱۲۹۱ق.

مطابق حدس لکلر و تأیید مایرهوف، اولمان و زریاب
[۵۲] عباس زریاب، مقدمه بر الصیدنة (نک‌: هم‌، ج۱، ص۴۴-۴۵، بیرونی).
مقصود از خوز یا خوزی دیدگاه پزشکان جندی‌شاپور بوده است.
به کار رفتن عباراتی چون «الخوز قاطبة» و «اصبت لهم اجماعاً» در الحاوی رازی
[۵۳] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۹، ص۲۶، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۵۴] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۹، ص۲۵۹، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۵۵] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۱، ص۴۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۵۶] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۱، ص۷۰، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۵۷] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۱، ص۲۰۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
می‌تواند دلیلی بر درستی این دیدگاه باشد.
زریاب همچنین بی‌آنکه شاهدی بیاورد، برآن است که اگر همۀ این پزشکان بر امری متفق بودند، نظر آنان با عباراتی چون قالت الخوز آمده است؛ اما اگر یکی از ایشان مطلب خاصی را بیان داشته، از او به الخوزی تعبیر شده است.
[۵۸] عباس زریاب، مقدمه بر الصیدنة (نک‌: هم‌، ج۱، ص۴۴، بیرونی).
[۵۹] عباس زریاب، مقدمه بر الصیدنة (نک‌: هم‌، ج۱، ص۴۷-۴۸، بیرونی).

شاید بتوان یکی از استنادهای رازی به خوز و خوزی در الحاوی را شاهدی بر این مدعا دانست
[۶۰] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۱، ص۲۰۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.

اولمان شوسماهی خوز را یکی از آثار مشهور به بشاق شماهی (معرب واژۀ سریانی پُشّاق شماهی۱۰) می‌داند.
بشاق شماهی چنان‌که بیرونی گوید: عنوان عام واژه‌نامه‌هایی ۴زبانه بوده که در میان نصرانیان رواج بسیار داشته، و در آن هر اصطلاح فنی ( علوم پزشکی ) به ۴ زبان یونانی، سریانی، عربی و فارسی می‌آمده، و به تفسیرالاسماء یا چهار نام نیز مشهور بوده است.
[۶۱] ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۱۶، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
[۶۲] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۳۱۸، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.

برخلاف نظر اولمان، باید گفت در آنچه رازی از شوسماهی آورده، به خواص داروها نیز اشاره شده است که با موضوع بشاق شماهی‌ها تناسبی ندارد.
در هر صورت چون ابن سرابیون نیز دست‌کم ۳بار به الخوز استناد کرده است، می‌توان دریافت که این مجموعه که روایت اصلی آن احتمالاً به زبان سریانی ـ زبان علمی جندی‌شاپور ـ بوده، زودتر از سدۀ ۳ق و حتیٰ شاید در اواخر دورۀ ساسانی فراهم آمده است.


حارث بن کلدۀ ثقفی ، پزشک اهل طائف ، شاید نخستین عربی باشد که بتوان او را پزشک نامید.
گویا پرورش وی در طائف که فرهنگی کم‌وبیش متفاوت از دیگر نواحی عربستان داشت، در علاقه‌مندی وی به آموختن پزشکی مؤثر بوده است.
وی در ایران (قاعدتاً در جندی‌شاپور) و یمن (احتمالاً زیرنظر ایرانیان آن‌جا مشهور به ابناء) پزشکی آموخت.
گفته‌اند که خسرو انوشیروان او را بار داد و از وی دربارۀ بنیاد پزشکی پرسید.
حارث نیز پاسخ داد: پرهیز و خویشتن‌داری از شکم‌بارگی که همانا نگاهداری دولب و آرام به کار بردن دو دست است! رسال‌های نیز با عنوان المحاورات فی الطب بینه و بین انوشروان به حارث منسوب است که حامد ولی در ۱۹۱۰م آن را به عنوان بخشی از رسالۀ دکتری خود به آلمانی ترجمه کرده است.
از سوی دیگر گفته‌اند که پیامبر (ص) زمانی از او خواست که سعد بن ابی وقاص را درمان کند و هنگام مرگ عمر نیز بر بالین وی حاضر شد؛ سرانجام با معاویه، یا به قولی (ع) نیز دربارۀ مباحث پزشکی سخن گفت.
[۶۳] سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ج۱، ص۵۴، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
[۶۴] صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ج۱، ص۲۱۲، به کوشش غلامرضا جمشید‌نژاد اول، تهران، ۱۳۷۶ش.
[۶۵] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۶۱-۱۶۲، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۶۶] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۱۰-۱۱۳، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۶۷] ابن خلدون، مقدمه، ج۱، ص۴۹۳، بیروت، داراحیاءالتراث العربی.
[۶۹] صالح مهدی عزاوی، «الحارث بن کلدةالثقفی و قیمته فی تاریخ طب العربی»، ج۱، ص۲۱۷-۲۲۱، المورد، بغداد، ۱۹۷۷م، ج۶، شم‌ ۴.

اگر بخواهیم همۀ این سخنان را باور کنیم، حارث باید بیش از ۱۰۰ سال زندگی کرده باشد و ناگفته پیداست که روایات مربوط به او همچون موارد مشابه با افسانه آمیخته است.
نضر فرزند یا به روایت ابن خلکان پسرخواندۀ حارث نیز پزشک بود.
وی به‌رغم خویشاوندی با پیامبر (ص)، از دشمنان سرسخت او بود و پیامبر (ص) نیز پس از آن‌که نضر در جنگ بدر به اسارت درآمد، فرمان داد تا او را بکشند.
[۷۰] عمرو جاحظ، البیان و التبیین، ج۴، ص۴۳-۴۴، قاهره، ۱۳۱۱ق.
[۷۲] محمد ابن سلام جمحی، طبقات الشعراء، ج۱، ص۶۴، به کوشش یوزف هل، لیدن، ۱۹۱۳م.

ابن اسحاق مورخ دربارۀ وی گفته است که کتاب‌های ایرانی را می‌خوانده است و اگر حَبّ «ابن حارث» که ابن سینا در القانون
[۷۴] ابن سینا، القانون، ج۳، ص۳۹۴، یولاق، ۱۲۹۴ق.
ترکیب آن را یاد کرده، واقعاً از آن وی باشد، باید گفت که به راستی با داروهای ایرانی آشنا بوده است.
در میان صحابه پیامبر (ص) نیز از شخصی به نام ابورمثه تمیمی (رفاعة بن یثربی) که گویی جراحی (قاعدتاً در حد دوختن زخم و بیرون آوردن برخی اشیاء خارجی از آن) می‌دانسته، یاد شده است.
[۷۵] احمد بن حنبل، مسند، ج۴، ص۱۶۳، قاهره، ۱۳۱۳ق.
[۷۶] احمد ابن‌حجر عسقلانی، تهذیب‌التهذیب، ج۱۲، ص۹۷، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۵-۱۳۲۷ق.
[۷۷] احمد ابن‌حجر عسقلانی، الاصابة، ج۴، ص۷۰، قاهره، ۱۳۲۹ق.
[۷۸] یوسف ابن‌عبدالبر، الاستعاب فی معرفةالاصحاب، ج۴، ص۷۰، در حاشیۀ الاصابة (نک‌: هم‌، ابن‌حجرعسقلانی).

ابن جلجل
[۷۹] سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ج۱، ص۵۷-۵۸، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
به اشتباه وی را ابن ابی‌رمثه نامیده است و دیگر نگارندگان تاریخ‌نامه‌های پزشکی نیز از وی پیروی کرده‌اند.
[۸۰] صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ج۱، ص۲۱۲، به کوشش غلامرضا جمشید‌نژاد اول، تهران، ۱۳۷۶ش.
[۸۱] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۴۳۶، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۸۲] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۱۶، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.

ابن اثال و ابوالحکم (پدر حکم دمشقی و پدربزرگ عیسی بن حکم مشهور به مسیح که هر دو پزشکانی پرآوازه بودند) دو پزشک مسیحی دربار معاویه وبسیار مورد اعتماد وی بودند.
گویند که معاویه با زهرهای ساختۀ ابن اثال برخی دشمنانش را از میان برداشت.
[۸۳] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۱۶-۱۱۹، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.



خلیفگان اموی تنها به دولتمردان عرب اعتماد داشتند و اینان نیز که پرداختن به علم را شغل بندگان می‌دانستند و بر خودننگ می‌شمردند،
[۸۴] ابن خلدون، مقدمه، ج۱، ص۵۴۴-۵۴۵، بیروت، داراحیاءالتراث العربی.
توجهی به رشد علوم عقلی نداشتند.
اما پزشکی، به علت نیاز روزمرۀ مردم، و کیمیا و احکام نجوم، به لحاظ شیفتگی برخی فرمانروایان به پیش‌گویی و دیگر رشته‌های علوم غریبه ، تا حدی از این بی‌توجهی مستثنا بود.

۱۳.۱ - خالد بن یزید

گفته‌اند که خالد بن یزید بن معاویة بن ابی‌سفیان (د ۸۵ق/۷۰۴م)، مشهور به حکیم آل‌مروان ، پس از آن‌که مروان بن حکم دست او را از رسیدن به خلافت کوتاه کرد، به آموختن علم کیمیا از راهبی اسکندرانی به نام مریانوس پرداخت و «اصطفان‌القدیم» و دیگر دانشمند اسکندرانی را به ترجمۀ برخی کتب کیمیا و احتمالاً پزشکی و احکام نجوم از یونانی و قبطی به عربی فرمان داد.
[۸۵] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۰۳، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
[۸۶] عمرو جاحظ، البیان و التبیین، ج۱، ص۱۲۶، قاهره، ۱۳۱۱ق.

البته برخی دربارۀ درستی این روایت تردید روا داشته‌اند، اما در هر صورت از آثاری که ممکن است در این دوره ترجمه شده باشد، هیچ نشانه‌ای در دست نیست.
ولی در همین سال‌ها پزشکی ایرانی از مردم بصره به نام ماسرجویه، کناش اهرن القس (احتمالاً از سدۀ ۶م) را به واسطۀ ترجمه‌ای سریانی به عربی ترجمه کرد و دو مقاله نیز به ۳۰ مقالۀ روایت اصلی افزود.
این پزشک سریانی زبان نیمۀ دوم سدۀ ۱ق برخلاف بیش‌تر سریانی‌زبانان یهودی بود و باید میان او و پزشک سریانی زبان دیگری به همین نام ـ که مسیحی و از مردم جندی‌شاپور بودـ تفاوت قائل شد؛ اما برخی پژوهشگران غربی این دو را یکی پنداشته‌اند.
ابن ندیم در گزارشی بسیار کوتاه و ذیل نام اهرن، نام مترجم کناش وی را مارسرجیس آورده، اما تنها چند سطر پایین‌تر و هنگام برشمردن آثار ماسرجیس از ترجمۀ این کناش یاد نکرده است
[۸۷] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۵، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
در حالی که ابن جلجل به صراحت از پزشک یهودی سریانی زبانی به نام ماسرجویه یاد می‌کند که در روزگار مروانیان، کتاب اهرن را به عربی تفسیر(= ترجمه و شرح، شاید مقصود دو مقالۀ اضافی باشد)کرد(گویا وی با توجه به یهودی بودن ماسرجویه، او را درشمار پزشکان طبقۀ ششم، یعنی آنها که اصلشان نه رومی بوده، نه سریانی و نه ایرانی یاد کرده است).
به گفتۀ وی این ترجمه در دسترس عموم نبود، تا آن‌که عمر بن عبدالغزیز (حک‌ ۹۹-۱۰۱ق) این کناش را در کتابخانۀ دارالخلافه یافت و پس از اندیشۀ بسیار، سرانجام آن را در دسترس دیگران قرار داد
[۸۸] سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ج۱، ص۶۱، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
! ابن ابی اصیبعه پس از تکرار سخن ابن ندیم دربارۀ اهرن و ماسرجیس ، ذیل نام ماسرجویۀ بصری آورده است: «همان است که کتاب اهرن را از سریانی به عربی درآورد و او یهودی و سریانی زبان بود و همان است که رازی در الحاوی از او با عنوان الیهودی یاد می‌کند».
[۸۹] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۹۰۱، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۹۰] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۶۳، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۹۱] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۸۰، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۹۲] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۳۲۴-۳۲۵، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۹۳] غریغوریوس ابن عبری، تاریخ مختصر الدول، ج۱، ص۱۹۲-۱۹۳، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، ۱۸۹۰م.

از زندگی ماسرجویه چیزی دانسته نیست، اما از آنچه گفته شد، می‌توان حدس زد که وی در حدود سال‌های ۷۰-۸۰ق در دربار مروانیان به فعالیت مشغول بوده است.
بسیار بعید است که وی مدرسۀ جندی‌شاپور در نزدیکی زادگاه خود را رها کرده، و برای تحصیل مثلاً به اسکندریه رفته باشد.
البته تمیمی در مادۀ البقاء
[۹۴] تمیمی، مادۀ البقاء، ص۹۸.
برآن است که اهرن این کناش را به سریانی نوشته، و شاگردش ماسرجویه! آن را به عربی درآورده است.
اما میان این دو، دست‌کم ۱۵۰ سال فاصله است.
در هر صورت تا آن‌جا که می‌دانیم، ماسرجویۀ بصری نخستین کسی است که در دورۀ اسلامی کتابی را به زبان عربی ترجمه کرد.
نیز دو مقاله‌ای که به کناش اهرن افزوده، تا جایی که می‌دانیم کهن‌ترین اثر تألیفی دورۀ اسلامی دربارۀ پزشکی و شاید در همۀ رشته‌های علوم به‌شمار می‌رود.
در تأیید سخن ابن ابی اصیبعه دربارۀ یکی بودن الیهودی و مترجم کناش اهرن باید گفت که در الحاوی رازی بارها نام یهودی و اهرن با هم آمده،
[۹۵] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱، ص۵۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۹۶] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱، ص۹۰، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۹۷] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱، ص۲۳۴، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۹۸] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۳، ص۱۶، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۹۹] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۳، ص۶۸، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۱۰۰] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۳، ص۱۸۹، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۱۰۱] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۳، ص۲۰۳، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۱۰۲] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۳، ص۲۵۸، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۱۰۳] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۰، ص۹۹، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۱۰۴] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۹، ص۲۵۳، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
و یک‌بار نیز به «الیهودی: المقالةالاولیٰ»، یعنی مقالۀ نخست از دو مقالۀ تألیفی ماسرجویه اشاره شده است
[۱۰۵] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۴، ص۱۶۳، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.

از ارجاعات رازی همچنین می‌توان دریافت که موضوع مقالات ماسرجویه کم‌وبیش به درمان و تشخیص بیماری‌ها مربوط بوده است.
(یعنی اثری شبیه به یک کناش).
به همین سبب، در بخش درمانی الحاوی بیش از ۲۰۰بار،
[۱۰۶] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱، ص۲۰۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۱۰۷] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۳، ص۲۰۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۱۰۸] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۴، ص۱۹۶، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۱۰۹] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۹، ص۲۴۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
اما در بخش داروشناسی (مجلدات ۲۰-۲۱) تنها ۵ بار
[۱۱۰] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۰، ص۱۰۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۱۱۱] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۱، ص۲۵۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۱۱۲] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۱، ص۳۸۸، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۱۱۳] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۱، ص۵۳۳، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۱۱۴] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۱، ص۶۳۷، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
از وی یاد شده است.

۱۳.۲ - تیاذوق

در همین روزگار، پزشکی مسیحی به نام تیاذوق که احتمالاً نام اصلی وی تئودوکوس، و زبان مادری وی یونانی بود، به خدمت حجاج ابن یوسف (د۹۵ق) درآمد و آثاری از جمله یک کناش و رسال‌های دربارۀ داروهای جایگزین (ابدال و ادویه) نوشت.
[۱۱۵] عبدالله ابن قتیبه، عیون‌الاخبار، ج۳، ص۲۷۰، قاهره، ۱۳۴۳-۱۳۴۹ق/۱۹۲۵-۱۹۳۰م.
[۱۱۶] عبدالله ابن قتیبه، عیون‌الاخبار، ج۳، ص۲۷۶، قاهره، ۱۳۴۳-۱۳۴۹ق/۱۹۲۵-۱۹۳۰م.
[۱۱۷] عبدالله ابن قتیبه، عیون‌الاخبار، ج۳، ص۲۷۷، قاهره، ۱۳۴۳-۱۳۴۹ق/۱۹۲۵-۱۹۳۰م.
[۱۱۸] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۲۱-۱۲۳، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.

رازی در الحاوی ۶۲‌بار به تیاذوق استناد کرده، و گویا کناش وی را در دست داشته است.
[۱۱۹] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۸، ص۵۸، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۱۲۰] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۰، ص۲۸۹، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۱۲۱] احمد ابنجزار، کتاب فی المعدة و امراضها و مداواتها، ج۱، ص۸۶، به کوشش سلمان قطایه، حلب، ۱۹۷۹م.

اما به نظر می‌رسد استنادهای ابن جزار
[۱۲۲] احمد ابنجزار، الاعتماد فی الادویةالمفردة، چ تصویری، ص۱۰۶، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۸۵م.
[۱۲۳] احمد ابنجزار، الاعتماد فی الادویةالمفردة، چ تصویری، ص۱۲۵، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۸۵م.
و ابن سمجون
[۱۲۴] حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۱، ص۲۶، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
[۱۲۵] حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۱، ص۷، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
به تیاذوق تنها با استفاده از رسالۀ ابدال او بوده است.

۱۳.۳ - ابن ابجر کنانی

ابن ابجر کنانی از پزشکان بنی ایجر بود که در کوفه می‌زیستند.
وی در روزگار امارت عمر بن عبدالعزیز به تشویق وی اسلام آورد و پس از رسیدن عمر به خلافت نیز همچنان پزشک شخصی وی بود.
[۱۲۷] سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ج۱، ص۵۹: «ابن‌ابحر»، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
[۱۲۸] صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ج۱، ص۲۱۲، به کوشش غلامرضا جمشید‌نژاد اول، تهران، ۱۳۷۶ش.

ابن ابی اصیبعه ظاهراً این پزشک را با یکی از افراد قبلی همین خاندان که گویا در مدرسۀ اسکندریه به کار مشغول بود و نیز عبدالملک ابن سعید بن حیان بن ابجر کنانی که در ۱۶۰ق زنده بود و بیماران را به رایگان درمان می‌کرد، اشتباه گرفته، و در نتیجه گفته است: عبدالملک بن ایجر کنانی در مدرسۀ اسکندریه درس می‌داد و در ۹۹ق که عمر مدرسه را به انطاکیه آورد، پزشک شخصی وی شد.
[۱۳۰] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۱۶، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.

به‌هرحال فارابی و مسعودی هنگام اشاره به انتقال مدرسۀ اسکندریه و برشمردن معلمان این مدرسه از ابن ایجر نام نبرده‌اند.
[۱۳۱] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۲، ص۱۳۵، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۱۳۲] علی مسعودی، التنبیه و الاشراف، ج۱، ص۱۲۲، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۹۳م.

در پایان باید گفت که ابوالفرج اصفهانی در الاغانی از زن درمانگری به نام زینب از بنی أود یاد کرده است که پس از کشیده کحل بر چشم مردی که رمد داشت، از وی خواست دراز بکشد تا دارو خوب در چشمانش بچرخد.
گرچه ابن ابی اصیبعه این زن را در شمار پزشکان دانسته، و او را در کنار پزشکان اواخر سدۀ ۱ق یاد کرده است،
[۱۳۳] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۲۳، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
اما دانش او نباید چندان فراتر از درمانگران عادی بوده باشد.
دربارۀ فعالیت بیمارستان جندی‌شاپور از هنگام ورود تازیان تا میانۀ سدۀ ۲ق تنها با توجه به برخی قرائن می‌توان سخن گفت، اما پیداست که این بیمارستان در روزگار خلیفگان اموی، به‌رغم نداشتن پشتوانۀ مالی دولتی، همچنان به فعالیت خود ادامه می‌داده است.
از آن‌جا که جورجس فرزند جبرائیل در ۱۵۲ق/۷۶۹م و هنگامی که مرگ خود را نزدیک دید، از منصور خواست اجازه دهد به جندی‌شاپور بازگردد تا در زادگاه خود و در کنار پدرانش بیارامد،
[۱۳۴] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۶۰، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۱۳۵] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۲۵، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
می‌توان حدس زد که این بیمارستان مقارن پایان کار امویان زیرنظر بختیشوع، سر سلسلۀ خاندان بختیشوع و فرزندش جبرائیل به کار مشغول بوده است.


اگر بتوان برای نظام پزشکی جدیدی که در دورۀ اسلامی شکل گرفت و امروزه پزشکی اسلامی نامیده می‌شود، آغازی در نظر گرفت، باید روزگار منصور عباسی را در نظر داشت.
زیرا در روزگار وی بود که برای نخستین‌بار ارتباطی رسمی میان بیمارستان جندی‌شاپور و دستگاه خلافت برقرار شد.


در ۱۴۸ق، جورجس بن جبرائیل بن بختیشوع، رئیس پزشکان جندی‌شاپور برای درمان درد معده کهنۀ منصور، به بغداد فراخوانده شد.
[۱۳۶] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۵، ص۱۱۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۱۳۷] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۵، ص۲۳۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۱۳۸] احمد ابنجزار، کتاب فی المعدة و امراضها و مداواتها، ج۱، ص۸۶، به کوشش سلمان قطایه، حلب، ۱۹۷۹م.

وی در ۱۵۲ق و در کهن‌سالی به زادگاهش جندی‌شاپور بازگشت و چندی بعد در آن‌جا درگذشت.
البته طبری در ضمن برشمردن رویدادهای سال ۱۴۷ق از حضور «بختیشوع ابوجبرائیل» (یعنی پدربزرگ جورجس) به عنوان پزشک منصور یاد می‌کند.
[۱۳۹] طبری، تاریخ،ج۸، ص۱۱.

اما چنان‌که گفته شد، جورجس در این سال‌ها مردی کهن‌سال بود و پیداست که نیای وی بختیشوع اول مدت‌ها پیش از این سال درگذشته بود.
قاضی صاعد اندلسی نیز احتمالاً با تکیه بر همین گزارش
[۱۴۰] صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ج۱، ص۱۹۱، به کوشش غلامرضا جمشید‌نژاد اول، تهران، ۱۳۷۶ش.
[۱۴۱] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۰۲-۱۰۳، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
از راه‌یابی «بختیشوع و فرزندش جبرائیل» به دربار ابوالعباس سفاح یاد می‌کند.
در نتیجه جورجس نخستین فرد خاندان نسطوری ایرانی بختیشوع بود که نامش در سراسر جهان اسلام پرآوازه شد.
او به آیین مسیح و اصول اخلاقی سخت‌ پای‌بند، و از خدمت خلیفگان ناخشنود بود.
جورجس همچون دیگر سریانی‌زبانان جندی‌شاپور، بر زبان‌های پهلوی، یونانی و سریانی تسلط داشت و عربی نیز می‌دانست و به گفتۀ ابن مطران آثاری را برای منصور از یونانی به عربی ترجمه کرد.
[۱۴۲] اسعد ابن مطران، بستان‌الاطباء، ج۱، ص۶۵، چ تصویری، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۶۸ش.
[۱۴۳] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۲۳، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۱۴۴] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۲۰۳، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.


۱۵.۱ - آثار

وی چند کتاب و از جمله یک کُناش نیز به سریانی نوشت که اهتمام حنین بن اسحاق در ترجمۀ آن به عربی، نشانۀ شهرت کناش اوست.
[۱۴۵] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۴، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
[۱۴۶] اسعد ابن مطران، بستان‌الاطباء، ج۱، ص۶۵، چ تصویری، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۶۸ش.
[۱۴۷] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۵۸-۱۶۰، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۱۴۸] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۲۳-۱۲۵، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۱۴۹] غریغوریوس ابن عبری، تاریخ مختصر الدول، ج۱، ص۲۱۳-۲۱۵، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، ۱۸۹۰م.

چهاربخت پسر ماسرجیس نیز این کناش را تفسیر کرده است.
بیرونی یک بار به کناش جورجس و تفسیر صهاربخت در کنار یکدیگر اشاره کرده است.
[۱۵۰] ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۶۱۸، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.

به نظر می‌رسد رازی جز در دو مورد که به صراحت از کتاب الاخلاط و کناش وی نام برده،
[۱۵۱] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱، ص۹۹، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۱۵۲] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۱، ص۲۹۳، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
در استنادهای دیگر خودبه جورجس، کناش او را درنظر داشته است.
زیرا در بخش داروشناسی هرگز از جورجس نام نبرده، و تمام استنادهای وی در بخش درمانی الحاوی آمده است.
[۱۵۳] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱، ص۳۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۱۵۴] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱، ص۶۰، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۱۵۵] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۳، ص۲۴۰-۲۴۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۱۵۶] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۸، ص۱۹۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۱۵۷] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۹، ص۲۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.

رازی در یک مورد نیز
[۱۵۸] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۵، ص۸۴، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
شیوۀ درمانی جورجس برای بیماری‌های حاد را که خود نیز قبول داشته، به تفصیل یاد کرده است.
سزگین با تکیه بر عبارت «جورجس فی دیابیطا»
[۱۵۹] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۰، ص۲۱۰، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
کتابی با نام دیابیطا به جورجس نسبت داده است، اما پیداست که رازی تنها می‌خواسته نظر وی دربارۀ بیماری دیابت را یاد کند.

۱۵.۲ - شاگردان

از میان شاگردان برجستۀ جورجس عیسی بن شهلافا ، ابراهیم و سرجس نامدار بودند.
عیسیٰ نه از لحاظ علمی و نه از لحاظ اخلاقی با استاد قابل مقایسه نبود.
در ۱۴۸ق جورجس که نخست می‌خواست دو شاگرد خود سرجس و ابراهیم را با خود ببرد، به ناچار سرجس را بگذاشت و عیسیٰ را با خود برد تا دردسری برای کارکنان بیمارستان فراهم نکند! عیسیٰ در ۱۵۰ق به پیشنهاد استاد در زمرۀ پزشکان دربار درآمد.
وی پس از آن‌که در ۱۵۲ق جانشین جورجس سالخورده شد، با سوءاستفاده از جایگاه خود نزد خلیفه، از ثروتمندان و به ویژه مقامات دینی مسیحیان باج‌خواهی کرد، تا آن‌که منصور با آگاهی از این مسئله او را برکنار و تبعید کرد.
[۱۶۰] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۲۴-۱۲۵، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۱۶۱] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۵۸-۱۶۰، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۱۶۲] غریغوریوس ابن عبری، تاریخ مختصر الدول، ج۱، ص۲۱۳-۲۱۵، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، ۱۸۹۰م.

قفطی
[۱۶۳] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۲۴۷-۲۴۸، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
با خلط میان وی و عیسیٰ پسر چهاربخت، برخی پژوهشگران معاصر را نیز به اشتباه انداخته است.
پس از برکناری عیسیٰ، به پیشنهاد جورجس، شاگرد دیگرش ابراهیم پزشک خلیفه شد و دست‌کم تا مرگ منصور در ۱۵۸ق پیوسته در این منصب بود.
[۱۶۴] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۵۸، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۱۶۵] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۲۴۸، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۱۶۶] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۲۴-۱۲۵، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.


۱۵.۳ - پزشکی دربار هارون

سرجس گویا در روزگار مهدی به بغداد رفت و دست‌کم در ۱۷۱ق/۷۸۷م از جملۀ پزشکان دربار هارون بود.
[۱۶۷] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۲۶، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.

در همین روزگار پزشکی به نام خصیب از مردم بصره پس از آن‌که درمان نادرست وی به مرگ محمد بن ابی‌العباس سفاح (برادرزادۀ منصورخلیفه) انجامید (۱۵۰ق) به زندان افتاد و در همان‌جا درگذشت.
[۱۶۸] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۴۸، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.



در تاریخ نامه‌های پزشکی دربارۀ نام و کنیۀ ابن لجلاج ، دیگر پزشک منصور، چیزی نیامده است و تنها گفته‌اند که وی با توجه به ناسازگاری آب‌وهوای حجاز با مزاج منصورعباسی مرگ وی پیش از رسیدن به مکه را به درستی پیش‌بینی کرد.
[۱۶۹] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۵۲، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۱۷۰] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۴۳۹، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.

اما ابن سرابیون هنگام یادکرد ترکیب «اقراص الزرانیخ» او را «ابوعبا بن لجلاج» می‌نامد.
رازی در الحاوی ۶بار تنها از «ابن لجلاج»،
[۱۷۱] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۴، ص۲۴، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۱۷۲] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۴، ص۵۹، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۱۷۳] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۵، ص۱۰۹، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۱۷۴] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۷، ص۱۰۰-۱۰۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۱۷۵] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۴، ص۱۰۶، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۱۷۶] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۳، ص۷۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
دو بار از کناش وی
[۱۷۷] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱، ص۲۶۴، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۱۷۸] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۴، ص۱۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
و یک بار نیز از «کناش ابی عباداللجلاج» یاد کرده، و سپس همان مطلب را این بار به نقل از «ابن لجلاج» تکرار نموده است
[۱۷۹] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۳، ص۷۰، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۱۸۰] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۳، ص۷۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.



ابن ندیم
[۱۸۱] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۴-۳۵۵، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
اخبار مربوط به بختیشوع پسر جورجس و نوه‌اش بختیشوع بن جبرئیل را به یکی از این دو نسبت داده است.
قفطی نخست ضمن تکرار سخن ابن ندیم، به فعالیت بختیشوع فرزند جورجس در دربار ابوالعباس سفاح
[۱۸۲] صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، به کوشش غلامرضا جمشید‌نژاد اول، تهران، ۱۳۷۶ش.
اشاره (با این حساب بختیشوع دست‌کم ۱۰۰ سال در خدمت خلفای عباسی بوده است)، و سپس تأکید کرده است که بختیشوع نه منصور را دید و نه سفاح را، و این پدرش بود که به خدمت منصور درآمد.
[۱۸۳] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۰۰-۱۰۱، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.

گزارش طبری
[۱۸۴] طبری، تاریخ، ج۸،ص۸۷.
دربارۀ رسیدن «بختیشوع اکبر» از سوس (از توابع جندی‌شاپور) به نزد منصور نیز احتمالاً به جورجس مربوط است
[۱۸۵] طبری، تاریخ، ج۸،ص۸۷.
[۱۸۶] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۲۵، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.

بختیشوع که برخلاف پدر در خدمت به خلیفگان بغداد شتاب داشت، پس از رفتن وی به بغداد به ریاست بیمارستان رسید؛ در خلافت مهدی (۱۵۸-۱۶۹ق) برای درمان هادی به بغداد رفت، اما به رغم موفقیت در کار خود، اندکی بعد با حسد ورزی ابوقریش عیسیٰ، پزشک عرب دربار، و دسیسۀ خیزران همسر مهدی، به ناچار به جندی‌شاپور بازگشت.
او در نخستین سال خلافت هارون (۱۷۱ق) به دعوت یحیی بن‌خالد به بغداد رفت و اندکی پیش از برافتادن برمکیان (۱۸۷ق) درگذشت.
بختیشوع نیز کناشی نوشت که گویا به الکناش المختصر مشهور بود
[۱۸۷] طبری، تاریخ، ج۱،ص۱۲۳-۱۲۷.
[۱۸۸] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۰۰-۱۰۱، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۱۸۹] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۵۸-۱۶۰، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۱۹۰] غریغوریوس ابن عبری، تاریخ مختصر الدول، ج۱، ص۲۲۶، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، ۱۸۹۰م.

رازی در الحاوی دست‌کم ۳۸بار از «بختیشوع» (بدون هیچ توضیح دیگر) یاد می‌کند
[۱۹۴] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱ ص۹۹، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۱۹۵] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۳ ص۷۹، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۱۹۶] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۶، ص۲۵۳، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۱۹۷] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۷، ص۴۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۱۹۸] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۷، ص۲۳۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۱۹۹] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۸، ص۵۹، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۲۰۰] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۸، ص۱۵۷، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۲۰۱] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۷، ص۲۶، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
که به احتمال قوی مقصود همین بختیشوع است.
این مطالب قاعدتاً از یک کناش نقش شده است، زیرا اگرچه در بخش پزشکی الحاوی گاه به نقل از بختیشوع به خواص داروها اشاره شده، اما در بخش داروشناسی الحاوی هرگز نامی از وی به میان نیامده است و پیداست که مباحث درمانی مبحث اصلی، و خواص دارویی از مطالب فرعی کتاب بختیشوع بوده است.
اگر بخواهیم ارجاع رازی
[۲۰۲] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۱، ص۶۵-۶۶، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
به شمشاهی بختیشوع را جدی بگیریم (باید توجه داشت که متن چاپی الحاوی گاه بسیار مشوش است)، باید گفت که او نیز احتمالاً کتابی به شیوۀ شوسماهی خوز نوشته است.
همچنین نظر سزگین دربارۀ یکی بودن بختیشوع و ایشوع/یشوع‌بُخت که تنها در بخش چشم‌پزشکی الحاوی رازی از او یاد شده است.
[۲۰۳] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲، ص۱۱۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۲۰۴] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲، ص۱۴۶، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۲۰۵] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲، ص۱۵۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۲۰۶] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲، ص۲۰۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۲۰۷] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲، ص۲۰۷، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
درست به نظر نمی‌رسد.


در منابع به ابوقریش عیسیٰ، پزشک دربار مهدی تا هارون، تشخیص‌هایی حیرت‌انگیز (از جمله تسخیص پسر بودن جنین در نخستین روزهای بارداری ) نسبت داده‌اند؛ اما گویا وی تنها از داروها سررشته داشت و از شناخت بیماری و درمان آن‌ها چیز چندانی نمی‌دانست و تنها با حمایت خیزران (مادرهادی و هارون) به کار خود ادامه می‌داد.
[۲۰۸] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۲۶، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۲۰۹] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۴۹-۱۵۳، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۲۱۰] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۰۱، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۲۱۱] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۴۳۰-۴۳۵، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۲۱۲] غریغوریوس ابن عبری، تاریخ مختصر الدول، ج۱، ص۲۲۶، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، ۱۸۹۰م.



ابوزکریا ماسویه خوزی
[۲۱۳] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۷۸، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۲۱۴] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۳۸۷، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
پزشک نسطوری ایرانی، از داروسازان جندی‌شاپور و بعدها داروساز بیمارستان هارون و نیز چشم‌پزشک فضل بن ربیع بود.
وی احتمالاً نخستین پزشکی بود که در دربار خلیفگان عباسی تنها به یک شاخۀ تخصصی پزشکی (چشم‌پزشکی) اشتغال داشت.
دو فرزند وی میخائیل و یوحنا (مشهور به ابن‌ماسویه) نیز هریک پزشکانی مشهور شدند.
در مورد جایگاه علمی و چگونگی آمدن ماسویه به بغداد، دو روایت متفاوت وجود دارد.
[۲۱۵] اسحاق رهاوی، ادب الطبیب، ج۱، ص۱۶۷-۱۶۹، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۸۵م.
[۲۱۶] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۷۱-۱۷۵، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۲۱۷] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۷۸، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۲۱۸] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۳۲۸-۳۲۹، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۲۱۹] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۳۸۳-۳۸۴، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۲۲۰] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۳۸۷، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.



ماسرجویۀ جندی‌شاپوری پزشک، چشم‌پزشک و داروشناس مشهور ایرانی در اواخر سدۀ ۲ق می‌زیست.
اگر یکی بودن او و ماسرجیس را درست پنداریم، باید عیسی بن ماسرجیس و ابوزیدچهاربخت را دو فرزند وی دانست.
[۲۲۱] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۶۳-۱۶۴، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۲۲۲] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۲۰۴، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۲۲۳] سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ص۶۱، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
[۲۲۴] ابن‌عبری، غریغوریوس، تاریخ مختصر الدول، ص۱۹۲-۱۹۳، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، ۱۸۹۰م
[۲۲۵] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۳۲۵-۳۲۶، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۲۲۶] ابراهیم بیهقی، المحاسن و المساوی، ج۱، ص۴۲۵، بیروت، ۱۹۷۰م.

شهرت ماسرجویه بیش‌تر در داروشناسی و نیز چشم‌پزشکی است.
وی به کاربرد روان‌پزشکی در پزشکی توجه داشت، به طور مثال نگریستن در رنگ سبز را مفید می‌دانست و معتقد بود که صدای گوینده و موسیقی در تحت‌تأثیر قرار دادن شنونده نقشی مهم دارد.
[۲۲۷] عمرو جاحظ، الحیوان، ج۳، ص۳۲۳، به کوشش عبدالسلام محمدهارون، بیروت، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۹م.
[۲۲۸] عمرو جاحظ، الحیوان، ج۴، ص۱۹۲، به کوشش عبدالسلام محمدهارون، بیروت، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۹م.
[۲۲۹] عمرو جاحظ، الحیوان، ج۳، ص۲۷۵، به کوشش عبدالسلام محمدهارون، بیروت، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۹م.
[۲۳۰] عمرو جاحظ، الحیوان، ج۴، ص۲۲۱-۲۲۲، به کوشش عبدالسلام محمدهارون، بیروت، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۹م.
[۲۳۱] عمرو جاحظ، الحیوان، ج۵، ص۳۶۴، به کوشش عبدالسلام محمدهارون، بیروت، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۹م.



جبرئیل دوم فرزند بختیشوع از نظر جایگاه اجتماعی برجسته‌ترین فرد خاندان بختیشوع بود.
از ۱۷۰ق/۷۸۶م با رفتن پدرش به بغداد رئیس بیمارستان جندی‌شاپور شد.
در ۱۷۵ق/۷۹۱م به سفارش پدر به عنوان پزشک شخصی جعفر بن یحیی بن خالدبرمکی به بغداد فراخوانده شد.
ظاهراً خاندان بختیشوع از این سال به بعد ریاست بیمارستان جندی‌شاپور را رها کردند و شخصی به نام دهشتک با یاری برادرزاده‌اش میخائیل «بی‌آنکه از سلطان درهمی دریافت کنند، تنها برای رضای خدا بیمارستان را اداره می‌کردند».
[۲۳۲] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۷۴، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۲۳۳] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۳۸۳-۳۸۴، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.

جبرئیل پس از مرگ پدر، هم‌زمان با خدمت جعفربرمکی، به خلیفه نیز خدمت کرد.
بعدها در دربار هارون به مقامی والا دست یافت و پس از گذراندن فراز و نشیب‌های بسیار سرانجام در ۲۱۳ق/۸۲۸م در اوج قدرت و اعتبار درگذشت.
جبرئیل بخشی از ثروت افسانه‌ای و باور نکردنی خود را‌ـ که گویند همه را مدیون حرفۀ خود بود ـ به حمایت از مترجمان اختصاص داد.
وی کاشف استعداد شگرف حنین بن اسحاق در ترجمه بود و با حمایت وی شماری از آثار پزشکی و منطقی از یونانی به سریانی (و نیز شاید برخی از پهلوی و سریانی به عربی) ترجمه شد.
[۲۳۴] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۲۷-۱۳۸، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۲۳۵] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۳۲-۱۴۶، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۲۳۶] محمد جهشیاری، الوزراء و الکتاب، ج۱، ص۱۷۶، به کوشش مصطفیٰ سقا و دیگران، قاهره، ۱۳۵۷ق.
[۲۳۷] محمد جهشیاری، الوزراء و الکتاب، ج۱، ص۲۲۵-۲۲۷، به کوشش مصطفیٰ سقا و دیگران، قاهره، ۱۳۵۷ق.
[۲۳۸] غریغوریوس ابن عبری، تاریخ مختصر الدول، ج۱، ص۲۲۶-۲۲۷، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، ۱۸۹۰م.
[۲۳۹] حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس،ص۱۷و ۴۳و ۱۰۸و ۱۱۰، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.

جبرئیل اگرچه از لحاظ قدرت، ثروت و شهرت از پدران خود بسیار فراتر رفته بود، اما از لحاظ حیثیت و اعتبار شغلی و اخلاق پزشکی هرگز به پای آنان نرسید.
این معنی را می‌توان از استنادهای اندک رازی به وی (تنها ۸ بار) دریافت.

۲۱.۱ - اثر

سزگین با استناد به رازی
[۲۴۰] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۰، ص۲۴۳، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
کتاب ورم‌الخصی را به وی نسبت می‌دهد.
اما در اینجا نیز منظور رازی نظر جبرئیل در این‌ باره بوده است.
بیرونی در الصیدنه بارها از نظرات داورشناسی به نام «جبرئیل» یاد می‌کند که به نظر می‌رسد همان جبرئیل بن بختیشوع باشد.
از یکی از استنادها چنین برمی‌آید که وی حاشیه‌ای بر اثر داروشناسی اوریباسیوس یا بولس نوشته باشد،
[۲۴۱] ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۱۴۳، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
اما چون در اغلب موارد نام جبریل در کنار بولس یاد شده،
[۲۴۲] ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۵۲، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
[۲۴۳] ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۷۰، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
[۲۴۴] ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۱۰۳، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
[۲۴۵] ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۱۳۲، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
[۲۴۶] ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۳۲۸، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
[۲۴۷] ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۲۸۵، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
می‌توان گفت که او این حواشی را برکتاب بولس نوشته است.
این جبریل هر که بوده، از نام‌های محلی ایرانی گیاهان آگاهی داشته است.
[۲۴۸] ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۴۱، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.



سهل مشهور به ربن طبری (پدر پزشک مشهور ایرانی علی ابن رین) از بزرگان و دبیران مرو بود که شغل دیوانی را که در خانوادۀ وی موروثی بود، رها کرد و برای خدمت به خلق به پزشکی پرداخت و به همین سبب به «ربن» یا «ربان» که «سرور و معلم ما» معنی می‌دهد، مشهور شد.
[۲۴۹] علی ابن ربن، الدین و الدولة، ج۱، ص۹۸، به کوشش عادل نوبهض، بیروت، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
[۲۵۰] علی ابن ربن، الدین و الدولة، ج۱، ص۱۸۹، به کوشش عادل نوبهض، بیروت، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.

این عنوان در اغلب آثار تاریخ‌نگاران مسلمان به شکل‌های مختلف تصحیف شده است، به طورمثال ابن ندیم در حدود سال ۳۷۰ق هنگام نام بردن از علی، فرزند سهل، این عنوان را به تأکید «ریل» (یا شاید زیل) آورده است.
[۲۵۱] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۴، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.

همچنین نام ربن یا ربان بسیاری از محققان قدیم و جدید را برآن داشت که این پدر و پسر را یهودی بدانند
[۲۵۲] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۸۷، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۲۵۳] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۳۰۸-۳۰۹، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
در حالی که علی‌ ابن ربن خود تأکید کرده که نخست پیرو آیین مسیح بوده، و بعدها با غور و تفکر در اندیشه‌های اسلامی و معانی قرآنی و نیز با راهنمایی و ترغیب خلیفه متوکل به اسلام گرویده است
[۲۵۴] علی ابن ربن، الدین و الدولة، ج۱، ص۹۸-۹۹، به کوشش عادل نوبهض، بیروت، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
[۲۵۵] علی ابن ربن، الدین و الدولة، ج۱، ص۲۱۰، به کوشش عادل نوبهض، بیروت، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
و پیداست که پدرش سهل را نیز باید در شمار مسیحیان دانست.
ربن طبری نخستین معلم فرزند پرآوازه‌اش علی بود و این پسر در فردوس‌الحکمه بسیاری از دیدگاه‌های پزشکی و نسخه‌های درمانی پدر را نقل کرده است.
در بسیاری از این نسخه‌ها طلسم ، ورد و افسون نیز به کار رفته است.
سهل کوسَج (کوسه) از پزشکان مسیحی مدرسۀ جندی‌شاپور، از مردم اهواز و پدر شاپور بن سهل بود.
قفطی
[۲۵۶] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۹۶، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
اشتباهاً او را فرزند شاپور دانسته، و به همین سبب او را سهل بن شابور ابن سهل نامیده است، در صورتی که در دیگر مآخذ دورۀ اسلامی به نام پدر سهل اشاره‌ای نشده است.
به گفتۀ ابن ابی اصیبعه چون سهل ریشی انبوه داشت، به شوخی او را کوسه (کم‌ریش) لقب داده بودند.

۲۲.۱ - پزشک شخصی هرثمة‌بن‌اعین

سهل در زمان محاصرۀ بغداد توسط سپاهیان خراسان (۱۹۸ق)، پزشک شخصی هرثمة بن اعین، یکی از دو سردار مشهور مأمون بود و احتمالاً پس از ورود مأمون به بغداد در ۲۰۴ق به خدمت او درآمد و در ۲۱۸ق/۸۳۳م چندماهی پیش از مرگ مأمون درگذشت.
گفته‌اند که وی به لحاظ داشتن لهجۀ خوزستانی در سخن گفتن به پای کسانی چون زکریا طیفوری ، ابن ماسویه و امثال آنان نمی‌رسید، اما در درمان بیماری‌ها کمتر از آنان نبود.

۲۲.۲ - فرزندان

از میان ۳ فرزند سهل، شاپور به شهرتی کم‌مانند رسید.
[۲۵۷] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۹۶-۱۹۷، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۲۵۸] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۶۰، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.

سلمویه فرزند بنان از سریانی زبانان جندی‌شاپور و از منتقدان برجستۀ ابن ماسویه بود.
معتصم پس از رسیدن به خلافت در ۲۱۸ق بی‌درنگ او را که از جمله پزشکان دربار بود، به عنوان پزشک شخصی خود برگزید و همواره او را بزرگ می‌داشت.
سلمویه در ۲۲۵ق/۸۴۰م درگذشت و معتصم نیز تنها ۲۰ماه پس از وی دوام آورد؛ زیرا به گفتۀ حنین‌بن‌اسحاق، بان ماسویه از شیوه‌ای که سلمویه برای حفظ تندرستی معتصم در پیش گرفته بود، پیروی نکرد.
حنین در رسالة الیٰ علی بن یحییٰ (رسالۀ شم‌ ۵) هوش ، دقت و توانایی علمی او را ستوده، و اسحاق ابن حنین ، به نقل از پدر، سلمویه را داناترین مردم روزگار خود به حرفۀ پزشکی برشمرده است.
[۲۵۹] عمرو جاحظ، الحیوان، ج۱، ص۵۴، به کوشش عبدالسلام محمدهارون، بیروت، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۹م.
[۲۶۰] عمرو جاحظ، الحیوان، ج۱، ص۲۴۶، به کوشش عبدالسلام محمدهارون، بیروت، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۹م.
[۲۶۱] عمرو جاحظ، الحیوان، ج۴، ص۱۲۳-۱۲۴، به کوشش عبدالسلام محمدهارون، بیروت، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۹م.
[۲۶۲] عمرو جاحظ، الحیوان، ج۵، ص۳۶۴، به کوشش عبدالسلام محمدهارون، بیروت، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۹م.
[۲۶۳] عبدالله ابن قتیبه، عیون‌الاخبار، ج۲، ص۱۰۳، قاهره، ۱۳۴۳-۱۳۴۹ق/۱۹۲۵-۱۹۳۰م.
[۲۶۴] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۴، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
[۲۶۵] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۲۰۷-۲۰۸، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۲۶۶] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۶۴-۱۶۹، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۲۶۷] غریغوریوس ابن عبری، تاریخ مختصر الدول، ج۱، ص۲۴۳-۲۴۴، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، ۱۸۹۰م.

گویا آثار وی همگی دربارۀ داروشناسی و داروسازی بوده‌اند.
رازی دوبار در بخش درمانی، و ۱۳بار در بخش داروشناسی الحاوی از وی یاد کرده است.
[۲۶۸] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۹، ص۲۷، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۲۶۹] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۹، ص۳۲۶، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۲۷۰] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۰، ص۴۴۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۲۷۱] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۱، ص۶۰۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.

برخی داروهای مرکب نیز به نام سلمویه مشهور شد.
[۲۷۲] ابن سینا، القانون، ج۳، ص۳۴۹، یولاق، ۱۲۹۴ق.
[۲۷۳] ابن سینا، القانون، ج۳، ص۳۶۸، یولاق، ۱۲۹۴ق.
[۲۷۴] ابن سینا، القانون، ج۳، ص۳۹۵، یولاق، ۱۲۹۴ق.

همچنین حنین به سفارش سلمویه ۱۳ اثر جالینوس را احتمالاً چند اثر یونانی دیگر را به سریانی درآورد.
[۲۷۵] حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس،ص۶،به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
[۲۷۶] حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس، ص۲۰،به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
[۲۷۷] حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس،ص ۴۵، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
[۲۷۸] حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس،ص ۴۱،به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
[۲۷۹] حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس، ص ۴۹،به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
[۲۸۰] حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس،ص ۵۳،به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
[۲۸۱] حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس،ص۶۲، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
[۲۸۲] حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس،ص۷۴به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
[۲۸۳] حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس،ص۹۱، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
[۲۸۴] حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس،ص۹۹، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
[۲۸۵] حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس،ص۱۰۰، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
[۲۸۶] حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس،ص۱۲۲به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.



عیسی بن حکم دمشقی مشهور به مسیح، پزشکی برجسته بود که به گفتۀ یوسف بن ابراهیم در ۲۲۵ق در دمشق می‌زیست.
پدربزرگ و پدر وی نیز پزشک بودند.
مسیح کناشی نوشت که شهرت بسیار یافت.
[۲۸۷] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۵، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
[۲۸۸] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۱۹-۱۲۱، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۲۸۹] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۷۸-۱۸۰، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۲۹۰] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۲۴۹-۲۵۰، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.

رازی دست‌کم ۱۰۸بار در الحاوی به مسیح، و بارها به صراحت از کناش مشهور وی یاد کرده است.
[۲۹۱] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲، ص۲۷، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۲۹۲] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲، ص۴۸، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۲۹۳] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲، ص۸۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۲۹۴] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲، ص۱۱۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۲۹۵] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲، ص۱۵۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۲۹۶] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۹، ص۵۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۲۹۷] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۰، ص۵۵۳، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.

ابن سمجون در بخش‌های باقی ماندۀ جامع‌الادویةالمفردة بیش از ۳۷۰ بار از وی نام برده، و یکی از این استنادها گفته است: مسیح بن حکم نخستین کسی است که به کاربرد ابریشم به صورت سوخته اشاره کرده، و آن را در «دواء المسک» به کار برده است و بسیاری از پزشکان بعدی از وی پیروی کرده‌اند.
[۲۹۸] حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۱، ص۱۷۳-۱۷۴، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
[۲۹۹] عبدالله ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة والاغذیة، ج۱، ص۷، بولاق، ۱۲۹۱ق.
[۳۰۰] ابن سینا، القانون، ج۳، ۳۲۶، سطر۱۰، یولاق، ۱۲۹۴ق.

ابن سمجون هرگز واژۀ کناش را به کار نبرده، و مقصود وی از الجامع مسیح
[۳۰۱] حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۱، ص۱۸۳، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
[۳۰۲] حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۱، ص۲۱۷، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
[۳۰۳] حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۱، ص۲۳۳، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
همان کناش اوست.
ابن بیطار نیز ۱۱۷بار (ظاهراً بیشتر به واسطۀ ابن‌سمجون) به دیدگاه‌های وی اشاره کرده است.
این استنادهای پرشمار نشانۀ آن است که بخش داروشناسی کناش مسیح، برخلاف دیگر کناش‌ها، بسیار مفصل بوده است.


خانوادۀ طیفوری یکی دیگر از خانواده‌های پزشکان ایرانی‌ نژاد دربار عباسی بود؛ اما آنان از نظر خاستگاه، اعتبار علمی و جایگاه هرگز با دیگر خاندان‌های دانشور ایرانی قابل مقایسه نبودند.
سرآمد آنان عبدالله، در یکی از روستاهای کَشکَر زاده شد.
نام عبدالله احتمالاً ترجمۀ نامی سریانی بوده است، زیرا تردیدی نیست که طیفوری و فرزندانش همگی مسیحی بوده‌اند.
گذشته از این، شهر کسکر نیز یکی از مراکز کهن سریانی زبانان ایران بوده است.
عبدالله از آن‌جا که نخست پزشک شخصی طیفوری لقب گرفت.
وی احتمالاً از اواخر حکومت مهدی (پیش از ۱۷۰ق) در زمرۀ پزشکان درباری، و در ردیف ابوقریش عیسیٰ و داوود بن سرابیون قرار گرفت و هنگام مرگ هادی بر بالین او حضور داشت.
[۳۰۴] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۵۳-۱۵۶، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۳۰۵] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۲۱۸-۲۱۹، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.

فرزندش زکریا ـ که همچون وی طیفوری لقب داشت ـ هنگام لشکرکشی افشین برابر بابک (۲۲۰ق/۸۳۵م)، سرپزشک اردوگاه بود و به فرمان او، به شیوه‌ای جالب مدعیان داروشناسی را آزمود و برای آنان که از آزمون سربلند بیرون آمدند، جواز کار صادر کرد.
[۳۰۶] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۵۷، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۳۰۷] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۸۷-۱۸۹، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۳۰۸] غریغوریوس ابن عبری، تاریخ مختصر الدول، ج۱، ص۲۴۴، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، ۱۸۹۰م.

اسرائیل فرزند زکریا نیز از پزشکان مشهور روزگار خود بود.
وی در اواخر روزگار متوکل، پزشک شخصی وی، و سپس پزشک شخصی فتح بن خاقان بود.
به احتمال قوی منظور طبری و ابن اثیر از ابن طیفوری که به روایتی در جریان مرگ منتصر در ۲۴۸ق مقصر قلمداد شده بود، همین اسرائیل بن زکریا بوده است
[۳۰۹] طبری،تاریخ، ج۹، ص۲۵۲.


۲۱.۱ - اثر

به گفتۀ ابن ندیم ، حنین‌ به سفارش طیفوری (دوم) چند اثر پزشکی را از (یونانی به سریانی) ترجمه کرد.
[۳۱۱] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۵، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.

اما از آثاری که این خاندان احتمالاً از خود برجای گذارده‌اند، حتیٰ نامی نیز به روزگار ما نرسیده است و دانشمندانی چون رازی، ابن سمجون و ابن بیطار، به رغم بهره‌گیری از منابع مختلف هرگز از پزشکان این خاندان یاد نکرده‌اند و این مسئله نیز می‌تواند نشان از جایگاه علمی پایین این خاندان داشته باشد.


عیسی بن ماسه (مشهور به ابن ماسه)، پزشک و داروشناس برجسته‌ای بود که دربارۀ وی آگاهی اندکی در دست است.
[۳۱۲] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۴، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
[۳۱۳] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۲۴۶، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۳۱۴] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۸۴، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.

ابوالفرج عبدالله بن طیب نکات مهم کتاب الجماع‌ وی را گلچین کرده (ثمرة کلام لعیسی بن ماسه فی الجماع و مایتعلق به) که هر دو در دست است.
آثار وی دربارۀ گرمابه و فصد و حجامت نیز به دست ما رسیده است.
ابن ابی اصیبعه نیز از کتاب من لایحضره طبیب، و کتاب‌الرؤیا (دربارۀ علل ناباروری زنان!) یاد می‌کند.
شگفت آن‌که موضوع همۀ استنادهای پرشمار پزشکانی چون رازی، ابن سمجون، بیرونی و ابن بیطار به ابن ماسه، خواص داروهاست، درحالی که هیچ‌یک از آثار یاد شده به داروشناسی مربوط نمی‌شود.
ابن سمجون که بیش از ۴۰۰بار از وی نام برده است، غالباً وی را «عیسی بن ماسۀ‌بصری» یا فقط بصری می‌نامد.
[۳۱۵] حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۱، ص۵۵، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
[۳۱۶] حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۱، ص۸۸، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.

ابن بیطار که دست‌کم ۷۴بار به وی استناد کرده، ذیل حرمل (اسفند) به نقل از وی گفته است: «هنگامی که در بیمارستان مرو بودیم از آن برای...بهره می‌بردم».
[۳۱۷] عبدالله ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة والاغذیة، ج۲، ص۱۵، بولاق، ۱۲۹۱ق.
[۳۱۸] حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۱، ص۱۱۱، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.

وی ذیل سلخ الحیة، کشنج، مرمر و ورس نیز او را ابن ماسۀ بصری می‌نامد.
[۳۱۹] عبدالله ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة والاغذیة، ج۳، ص۲۸، بولاق، ۱۲۹۱ق.
[۳۲۰] عبدالله ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة والاغذیة، ج۴، ص۷۱، بولاق، ۱۲۹۱ق.
[۳۲۱] عبدالله ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة والاغذیة، ج۴، ص۱۵۳، بولاق، ۱۲۹۱ق.
[۳۲۲] عبدالله ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة والاغذیة، ج۴، ص۱۹۱، بولاق، ۱۲۹۱ق.

رازی نیز که در الحاوی ۱۰۸بار از او یاد کرده، ذیل قثاء سخنش را چنین آورده است: «ما خیار را برای درمان سردرد مشهور به بیضه به‌کار می‌بردیم».
[۳۲۳] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۱، ص۲۹۳، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.

از طرفی رهاوی بارها در ادب‌الطبیب حکایاتی دربارۀ پزشکان دربار مأمون از وی نقل می‌کند.
بر پایۀ این نشانه‌های اندک می‌توان گفت که ابن ماسویه احتمالاً از مردم بصره بوده است و در روزگاری که مأمون در مرو اقامت داشته (پیش از ۲۰۴ق)، در بیمارستان این شهر کار می‌کرده، و سپس همراه وی به بغداد آمده است.


یوحنا فرزند ماسویۀ داروساز مشهور به ابن ماسویه، یکی از پرآوازه‌ترین پزشکان مدرسۀ جندی‌شاپور در دورۀ اسلامی بود.
وی در ۲۴۳ق/۸۵۷م درگذشت و اگر روایت لئون افریقی دربارۀ مرگ ابن ماسویه در ۸۰سالگی (قمری یا شمسی؟) را درست پنداریم، تولد وی باید در حدود سال‌های ۱۶۰-۱۶۳ق باشد.
ابن ماسویه احتمالاً از روزگار هارون تا آخرین سال‌های خلافت متوکل همواره از پزشکان برجستۀ دربار بود.
وی با بیش‌تر پزشکان برجستۀ معاصر خود، همچون جبرئیل بن بختیشوع، سلمویه و خانوادۀ طیفوری اختلاف داشت و حتیٰ حنین بن اسحاق را که در نوجوانی شاگرد وی بود، از خود راند، اما بعدها با وی از در دوستی درآمد.
[۳۲۴] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۴، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
[۳۲۵] اسحاق رهاوی، ادب الطبیب، ج۱، ص۱۶۷-۱۶۹، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۸۵م.
[۳۲۶] سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ج۱، ص۶۵-۶۶، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
[۳۲۷] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۷۱-۱۸۳، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۳۲۸] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۳۲۸-۳۲۹، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۳۲۹] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۳۸۰-۳۹۱، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۳۳۰] غریغوریوس ابن عبری، تاریخ مختصر الدول، ج۱، ص۲۲۷-۲۲۸، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، ۱۸۹۰م.
[۳۳۱] عبدالله ابن قتیبه، تأویل مختلف الحدیث، ج۱، ص۲۱۶، به کوشش اسماعیل اسعردی، بیروت، دارالکتب العلمیه.
[۳۳۵] عمر ابن عدیم، بغیةالطلب، ج۱۰، ص۴۶۹۴، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۴۰۹ق/۱۹۸۸م.
[۳۳۷] احمد ابونعیم اصفهانی، حلیةالاولیاء، ج۹، ص۲۱۰، بیروت، ۱۴۰۵ق.
البته نباید او را با یک یا شاید دو پزشک دیگر، مشهور به ماسویه یا ابن ماسویه اشتباه کرد.
همچنین در نسخ چاپی بلدان یاقوت (ذیل جرمیهن) نام « یحیی بن ماسویه » در شمار راویان آمده، اما این نام تصحیف یحیی بن ساسویه است که در کتب رجالی بارها از وی یاد شده است.
[۳۳۹] عبدالکریم سمعانی، الانساب، ج۲، ص۴۷، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
[۳۴۰] ابن اثیر، اللباب، ج۱، ص۲۷۳، بغداد، مکتبةالمثنیٰ.


۲۱.۱ - اثر

آثار ابن ماسویه در کنار آثار جالینون و دیوسکوریدس از مهم‌ترین مآخذ رازی به شمار می‌روند.
رازی تنها در الحاوی نزدیک به هزاربار به آثار مختلف ابن ماسویه استناد کرده که از این لحاظ در میان پزشکان دورۀ اسلامی بی‌مانند است.
اعتماد این پزشک نامدار به آثار ابن ماسویه خود دلیلی محکم بر چیره‌دستی این پزشک تواند بود.
ابن ماسویه در بسیاری از شاخه‌های علوم‌پزشکی آثار مهمی نوشت که برخی از آن‌ها نخستین اثر تألیف شده در آن شاخه به شمار می‌روند.
وی در مورد بسیاری از بیماری‌های مشهور، به ویژه بیماریهای عصبی و روانی همچون مالیخولیا ، سَدَر و دوار ، جذام و...تک‌نگاری‌هایی داشته است که متأسفانه بسیاری از آن‌ها از میان رفته‌اند و تنها به واسطۀ استنادهای ارزشمند رازی در الحاوی می‌توان به بخش‌هایی از آن دسترسی داشت.
[۳۴۱] ابن ماسویه، یوحنا، ج۱، ص۵۷-۶۰، النوادر الطبیة، به کوشش دانیل ژاکار و ژرار تروفو (نک‌: مل‌، ابن ماسویه).
[۳۴۲] ابن‌ماسویه، یوحنا، ج۱۱، ص۲۲۹، النوادر الطبیة، به کوشش دانیل ژاکار و ژرار تروفو (نک‌: مل‌، ابن ماسویه).
[۳۴۳] ابن ماسویه، یوحنا، ج۱، ص۴۲۶-۴۲۷، النوادر الطبیة، به کوشش دانیل ژاکار و ژرار تروفو (نک‌: مل‌، ابن ماسویه).

کتاب النوادر الطبیة یا الفصول الحکمیة و النوادر الطبیة مشتمل بر ۱۳۲ اندرز طبی، فلسفی و اخلاقی که به تقلید از کتاب فصول بقراط و خطاب به حنین بن اسحاق (به قصد پوزش‌خواهی) نوشته شده است.
[۳۴۴] ابن‌ماسویه، یوحنا، ج۱، ص۱-۳، النوادر الطبیة، به کوشش دانیل ژاکار و ژرار تروفو (نک‌: مل‌، ابن ماسویه).

کنستانتین آفریکانوس (د ۱۰۸۷م)، منتحل مشهور آن را به لاتینی ترجمه کرده که معمولاً با عنوان «فصول یوحنای دمشقی۱۵» منتشر شده است.
کتاب الحمیات‌ ابن ماسویه احتمالاً کهن‌ترین تک‌نگاری دورۀ اسلامی دربارۀ تبهاست که به دست ما رسیده؛ رازی بارها در الحاوی بدان استناد کرده،
[۳۴۵] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۳، ص۹۰-۹۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۳۴۶] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۶، ص۲۰۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۳۴۷] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۷، ص۱۵۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۳۴۸] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۴، ص۳۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۳۴۹] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۶، ص۶۸، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
و پتروس اسپانیایی آن را به لاتینی تفسیر کرده است

۲۶.۲ - پژوهش‌ها در مورد جنین‌شناسی

از میان آثار مهم وی ـ که امروزه در دست نیستند ـ می‌توان به محنةالاطباء، از کهن‌ترین آثار دورۀ اسلامی دربارۀ آزمایش پزشکان
[۳۵۰] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۷، ص۳۸-۳۹، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۳۵۱] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۹، ص۸۶، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۳۵۲] حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۱، ص۱۳۵، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
[۳۵۳] حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۳، ص۷۴، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
و جامع‌الطب مما اجتمع علیه اطباء فارس و الروم یا به اختصار الجامع
[۳۵۴] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۵، ص۱۷۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۳۵۵] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۶، ص۲۵۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۳۵۶] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۷، ص۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۳۵۷] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۸، ص۶۸، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۳۵۸] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۲، ص۱۴۰، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۳۵۹] ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۴۵۴، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
اشاره کرد.
ابن ماسویه در پیشبرد نهضت ترجمه نقش مهمی داشت.
حنین بن اسحاق و حبیش اعسم به درخواست وی، ۴ کتاب جالینوس را که پیش‌تر توسط خود حنین به عربی ترجمه (یا ترجمۀ عربی آن مقابله و اصلاح) شده بود، به سریانی برگرداندند
[۳۶۰] حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
و حنین ۹ اثر دیگر جالینوس (یا منسوب به وی) و احتمالاً آثاری دیگر را برای یوحنا از یونانی به سریانی ترجمه (یا ترجمه‌های قبلی را اصلاح) کرد.
[۳۶۱] حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس، ص۱۸، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
[۳۶۲] حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس، ص۲۱، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
[۳۶۳] حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس، ص۲۴، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
[۳۶۴] حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس، ص۳۴، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
[۳۶۵] حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس، ص۳۵، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
[۳۶۶] حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس، ص۵۳، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
[۳۶۷] حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس، ص۷۵، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
[۳۶۸] حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس، ص۷۹، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.



میخائیل، دیگر فرزند ماسویه بیش‌تر به دلیل احتیاط بیش از اندازه در پزشکی مشهور بود، زیرا وی هیچ دارویی را به کار نمی‌برد، مگر آن‌که پیش از آن دست‌کم ۲۰۰ سال استفاده شده بود.
البته وی از نظر شهرت و مهارت در پزشکی هرگز با برادر خود یوحنا قابل مقایسه نبود.
میخائیل از پزشکان مورد اعتماد مأمون بود.
[۳۶۹] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۲۸، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۳۷۰] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۳۵، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۳۷۱] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۸۳-۱۸۴، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۳۷۲] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۴۱-۱۴۲، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۳۷۳] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۳۲۸-۳۳۰، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.



شاپور بن سهل فرزند سهل کوسج از دو برادر دیگر (خذاهویه و یوحنا) به مراتب مشهورتر بود.
وی دوران کودکی را در بغداد گذراند و پزشکی را نزد پدر فرا گرفت.
گویا در روزگار متوکل در دربار او جایگاهی بلند داشت.
با این همه، بغداد را رها کرد و به جندی‌شاپور رفت و ریاست بیمارستان این شهر را برعهده گرفت و در آن‌جا به درمان بیماران و تألیف اثر مشهورش، الاقراباذین‌الکبیر، نخستین اثر جامع داروسازی در دورۀ اسلامی مشغول شد و در ۲۵۵ق/۸۶۹م در آن‌جا درگذشت.
وی افزون بر این قراباذین، آثار دیگری نیز در داروسازی و داروشناسی، ردیه‌ای بر یکی از آثار حنین بن اسحاق ، و گفتاری دربارۀ خواب و بیداری نوشت
[۳۷۴] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۵، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
[۳۷۵] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۶۱، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۳۷۶] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۲۰۷، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۳۷۷] غریغوریوس ابن عبری، تاریخ مختصر الدول، ج۱، ص۲۵۵، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، ۱۸۹۰م.

از وضعیت بیمارستان جندی‌شاپور پس از درگذشت شاپور آگاهی چندانی در دست نیست و به نظر می‌رسد که حیات علمی این بیمارستان، اندکی پس از مرگ شاپور و پس از ۳قرن بی‌توجهی دستگاه حکومتی و مهاجرت فرهیختگان آن به بغداد، سرانجام به پایان رسید.


بختیشوع سوم فرزند جبرئیل دوم در ۲۱۳ق/۸۲۸م و پس از مرگ پدر، جانشین وی شد و همچون او از توجه ویژۀ خلیفگان عباسی برخوردار گشت.
عجیب آن‌که محمد بن عبدالملک زیات ، وزیر دانش‌دوست عباسیان، با او سخت دشمنی می‌ورزید و سرانجام در ۲۳۰ق واثق (خلافت: ۲۲۷-۲۳۲ق) را به مصادرۀ همۀ دارایی‌های بختیشوع و تبعید وی به جندی‌شاپور واداشت.
با مرگ واثق در ۲۳۲ق و خلافت متوکل، بختیشوع به بهترین و باشکوه‌ترین دوران زندگی خود رسید؛ اما متوکل نیز در آخرین سال خلافت خود، او را به بحرین تبعید ، و دارایی خیره‌کنندۀ وی را مصادره کرد.
بختیشوع پس از مرگ متوکل بار دیگر دارایی و جایگاه از دست‌رفته را به دست آورد و سرانجام در ۲۵۶ق/۸۷۰م و در حالی که بحران سیاسی بغداد به اوج خود رسیده بود، درگذشت.
پس از مرگ بختیشوع دولتمردان بر سر تصاحب دارایی افسانه‌ای وی به رقابت برخاستند و چیزی برای پسرش عبیدالله و ۳ دخترش ـ که ظاهراً همگی صغیر بودند ـ باقی نگذاشتند.
عبیدالله نیز که ظاهراً هنگام مرگ پدر چند سالی بیش‌تر نداشت، نتوانست به حرفۀ پزشکی وارد شود و بعدها به اعتبار شهرت پدر شغلی دیوانی برعهده گرفت.
بختیشوع بخشی از ثروت هنگفت خود را صرف حمایت از مترجمان کرد.
[۳۷۸] عبدالله ابن قتیبه، عیون‌الاخبار، ج۱، ص۳۰۹، قاهره، ۱۳۴۳-۱۳۴۹ق/۱۹۲۵-۱۹۳۰م.
[۳۷۹] عبدالله ابن قتیبه، عیون‌الاخبار، ج۲، ص۱۰۳-۱۰۴، قاهره، ۱۳۴۳-۱۳۴۹ق/۱۹۲۵-۱۹۳۰م.
[۳۸۰] عبدالله ابن قتیبه، عیون‌الاخبار، ج۴، ص۹۴، قاهره، ۱۳۴۳-۱۳۴۹ق/۱۹۲۵-۱۹۳۰م.
[۳۸۱] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۳۸-۱۴۴، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۳۸۲] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۰۲-۱۰۴، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۳۸۳] حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس، ص۱۱ و ۱۴، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.



عیسیٰ و چهاربخت (صهاربخت) دو فرزند ماسرجیس، به احتمال قوی همان ماسرجویۀ مسیحی بودند.
عیسیٰ دو کتاب الالوان و الروائح والطعوم را تألیف کرد که امروزه نشانی از آن‌ها در دست نیست.
گویا وی در ترجمۀ برخی آثار پزشکی از سریانی به عربی دست داشت.
[۳۸۴] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۵، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
[۳۸۵] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۲۰۴، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۳۸۶] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۲۴۷، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.

چهاربخت کناش جورجس را از متن سریانی
[۳۸۷] رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
به عربی «تفسیر» (ترجمه و شرح)، و این تفسیر را به فرزندش عیسیٰ تقدیم کرد.
ابوریحان بیرونی از آنچه چهاربخت به ‌کناش جورجس افزوده، بهرۀ فراوان برده، درحالی‌که از روایت اصلی کناش فقط یک بار بهره گرفته است، زیرا بیرونی به فواید درمانی داروها (از مباحث اصلی هر کناش) کاری نداشته، ولی معادل‌هایی که چهاربخت برای واژگان جورجس یاد کرده، سخت به کار ابوریحان می‌آمده است.
چهاربخت همچون دیگر جندی‌شاپوریان بر اصطلاحات پزشکی و داروشناسی سریانی و فارسی و حتیٰ گویش‌های مختلف فارسی تسلط داشته است.
بیرونی گه‌گاه نام محلی ایرانی برخی گیاهان را از تفسیر چهاربخت نقل کرده است
[۳۸۸] ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۴۵، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
[۳۸۹] ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۶۰، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
[۳۹۰] ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۱۹۷، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
[۳۹۱] ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۲۰۹، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
[۳۹۲] ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۲۵۰، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
[۳۹۳] ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۴۲۰، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
و گاه به رغم جست‌وجوی بسیار در منابع چیزی جز نظرات چهاربخت نیافته است.
[۳۹۴] ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۲۵۲، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
[۳۹۵] ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۴۶۳، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
[۳۹۶] ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۵۳۹، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
[۳۹۷] ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۵۸۱، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
[۳۹۸] ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۵۸۶، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.

از میان آثار پزشکی یعقوب بن اسحاق کندی
[۳۹۹] سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ج۱، ص۷۳-۷۴، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
[۴۰۰] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۲۱۱-۲۱۲، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
بسیاری از بین رفته است و آثاری برجای مانده نیز چنان‌که باید و شاید بررسی نشده‌اند.
رازی در الحاوی بارها به اختیارات و گاه به دیگر آثار وی استناد کرده است.
[۴۰۱] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱، ص۲۵۸، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۴۰۲] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۵، ص۹۰، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۴۰۳] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۱، ص۲۵۰، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۴۰۴] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۶، ص۷۷، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.

شاگردش احمد بن طیب سرخسی (ه‌ م) نیز به پزشکی توجه داشت، اما آثار پزشکی وی نیز به دست ما نرسیده اشت.


حنین بن اسحاق برجسته‌ترین و چیره‌دست‌ترین مترجم آثار پزشکی در دورۀ اسلامی، از پرودگار مکتب جندی‌شاپور، و در نوجوانی شاگرد ابن ماسویه بود.
این مترجم با حمایت دانشمندان ایرانی همچون ابن ماسویه، خاندان بختیشوع و سلمویه بسیاری از آثار پزشکی را از یونانی به سریانی ترجمه کرد؛ سپس او با شاگردانش همین ترجمه‌های سریانی را بار دیگر با حمایت بنی‌موسیٰ (ه‌ م) به عربی درآوردند.
حنین آثار مهمی نیز در چشم‌پزشکی داشته است.
فرزندش اسحاق و خواهرزاده‌اش حبیش نیز در ترجمۀ آثار پزشکی دست داشتند.
[۴۰۵] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۲-۳۵۳، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
[۴۰۶] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۵، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
[۴۰۷] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۹۴، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
[۴۰۸] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۹۷، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
[۴۰۹] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۷۱-۱۷۷، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۴۱۰] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۸۴-۲۰۲، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۴۱۱] غریغوریوس ابن عبری، تاریخ مختصر الدول، ج۱، ص۲۴۹-۲۵۱، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، ۱۸۹۰م.



علی بن ربن طبری پزشک پرآوازۀ ایرانی، فرزند سهل مشهور به ربن طبری بود.
صدیقی،
[۴۱۲] محمدزبیر صدیقی، مقدمه بر فردوس الحکمة (نک‌: هم‌، ج۱، ص۶-۷، ابن ربن).
مصحح کتاب‌ ابن ربن، برآن است که وی احتمالاً در حدود سال ۱۶۰ق در مرو زاده شده است، اما مایرهوف تولد وی را حدود سال ۱۹۰ق می‌داند.
وی پزشکی را نخست نزد پدرش آموخت
[۴۱۳] علی ابن‌ربن، فردوس الحکمة، ص۸، به کوشش محمدزبیر صدیقی، برلین، ۱۹۲۸م.
و سپس با بهره‌گیری از آثار پزشکان یونانی و احتمالاً پزشکان ایرانی و سریانی زبانِ جندی‌شاپور در این کار ورزیده شد.
در جوانی به شغل دبیری مازیار بن قارن مشغول بود و در این کار شهرتی بسیار یافت.
پس از شکست و کشته شدن مازیار در ۲۲۴ یا ۲۲۷ق؟ به سامرا ـ که در آن روزگار مرکز خلافت بود ـ رفت و معتصم عباسی با احترام فراوان او را پذیرفت.
اعتبار علی ابن ربن در روزگار متوکل به اوج خود رسید.
ادواردبراون وی را به همراه رازی، علی بن عباس مجوسی اهوازی و ابن سینا ، برجسته‌ترین پزشکان اسلام برشمرده است.

۲۱.۱ - اثر

برجسته‌ترین اثر علی‌ابن ربن در پزشکی کتاب فردوس الحکمه است
[۴۱۴] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۴، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.

ابن ربن در فردوس الحکمة از آثار دانشمندان کهن یونانی همچون بقراط ، جالینوس و ارسطو ، و نیز اسکندر افرودیسی، و همچنین از آرخیگنس، ماگنوس حمصی، استفان اسکندرانی، از آثار هندی و سرانجام از پزشکان سریانی زبان و عربی نویس متأخر همچون ماسرجویه (احتمالاً ماسرجویۀ جندی‌شاپور)، ابن ماسویه و حنین بن اسحاق و نیز بارها از نظریات پدر خود ربن‌طبری بهره گرفته است.
به نظر مایرهوف، ابن ربن همچون معاصر مسن‌تر خود ابن‌ماسویه، از ترجمه‌های عربی حنین و شاگردانش از آثار جالینوس بهره نگرفته، بلکه از دیدگاه‌های این پزشک یونانی به واسطۀ ترجمه‌های سریانی آثار او آگاهی یافته، و سپس خود وی آن مطالب را به صورت آزاد به عربی ترجمه کرده است.
مطالبی که ابن ربن دربارۀ چشم‌پزشکی آورده، از لحاظ تاریخ پزشکی حائز اهمیت است، زیرا ظاهراً او نیز از کتاب سریانی مجهول‌المؤلفی که پیش از این در شمار مآخذ ابن‌ماسویه از آن یاد شده، بهره برده است.
مایرهوف این احتمال را مطرح کرده است که شاید بیش‌تر نقل قول‌های ابن ربن از پزشکان یونانی به واسطۀ همین کتاب باشد.
ابن ربن در فردوس‌الحکمة علاوه بر مباحث معمول در سایر کناش‌ها، مطالب بسیاری دربارۀ حکمت طبیعی، تاریخ تکامل، کیهان‌شناسی، نجوم، هواشناسی، بوم‌شناسی و آثار علوی، فیزیولوژی و روان‌شناسی آورده است.
مؤلف به تشریح بسیارکم توجه کرده، و به جراحی نیز اصلاً نپرداخته است.
وی بیش‌تر به حکایت‌هایی دربارۀ اختلال حواسهای نادر، مسمومیت ها و مصونیت‌های نادر در برابر برخی سموم و گزارش‌های جالب و عجیبی از این دست می‌پردازد و گه‌گاه بیش از آن‌که شایستۀ پزشکی بزرگ باشد، به روش‌های آمیخته به سحر و جادو اهمیت می‌دهد.
در نتیجه مایرهوف مجموعاً اثر وی را فاقد ارزش علمی قابل توجه دانسته است.
به نظر وی علی‌ابن ربن هرگز تجربۀ مهمی در ‌پزشکی نداشته، و اثر وی را باید بیش‌تر یک اثر ادبی دانست (یعنی چیزی شبیه به کتاب الحیوان جاحظ)، و فردوس الحکمة را حتیٰ با آثار حنین بن اسحاق و شاگردانش نمی‌توان مقایسه کرد، چه رسد به آثاری که بعدها رازی، اهوازی، ابوالحسن طبری و ابن سینا نوشتند.

۳۲.۱.۱ - بررسی کتاب فردوس الحکمة

بررسی کتاب فردوس الحکمة نشان از آن دارد که گرچه مایرهوف در انتقاد از ابن ربن تا حدی زیاده‌روی کرده، اما نظر وی دست‌کم دربارۀ بخش بیماری‌های رحم و آبستنی درست است.
ابن ربن طبری در این بخش از فردوس الحکمة تقریباً در همۀ شیوه‌های درمانی به سحر، جادو و طلسم‌های مختلفی که در اغلب آن‌ها آیاتی از زبور داوود به کار رفته است، متوسل می‌شود.
در یکی از این موارد وی به نقل از پدر خود کاربرد طلسم «بدوح» را که در ۴ حاشیۀ آن عبارات «اخرج نقسی من المحبس، لاسکر لاسمک، و لتؤملنی ایرادک، اذ انت کافیتنی» (ظاهراً ترجمۀ عربی دو آیه از زبور داوود) نوشته شده، برای درمان سخت‌زایی نوزاد بسیار شگفت‌انگیز دانسته است
[۴۱۵] علی ابن ربن، فردوس الحکمة، ص۲۷۶-۲۸۵، به کوشش محمدزبیر صدیقی، برلین، ۱۹۲۸م.
[۴۱۶] علی ابن ربن، فردوس الحکمة، ص۲۸۰، به کوشش محمدزبیر صدیقی، برلین، ۱۹۲۸م.
[۴۱۷] علی ابن ربن، فردوس الحکمة، ص۵۰۰، به کوشش محمدزبیر صدیقی، برلین، ۱۹۲۸م.

البته این نکته را نباید فراموش کرد که بخش آبستنی و زایمان اغلب آثار پزشکی کهن، مشحون از نسخه‌هایی این چنین است.
بخش آخر فردوس الحکمة نیز که به گزیده‌ای از پزشکی هندی اختصاص یافته، از لحاظ تاریخ پزشکی اهمیت فراوان دارد.
زیگل به هنگام بحث دربارۀ استفادۀ علی‌ابن ربن از مآخذ هندی، دربارۀ این‌که آیا او از ترجمه‌های سریانی/پهلوی بهره برده، یا خود سنسکریت می‌دانسته، تردید کرده است، اما مایرهوف تأکید می‌کند که وی بدون شک از ترجمه‌هایی که در روزگار برمکیان از آثار هندی فراهم آمد، بهره برده است.
به رغم انتقادهای فراوان مایرهوف از ابن ربن، دیدگاه‌های وی و به ویژه مطالبی که او از پزشکان هندی نقل کرده، یکی از مآخذ رازی در الحاوی است (مثلاً نک‌: ۵/۱۵۵؛ علی
[۴۱۸] ابن ربن، فردوس الحکمة، ص۱۳۹، به کوشش محمدزبیر صدیقی، برلین، ۱۹۲۸م.
[۴۱۹] علی ابن ربن، فردوس الحکمة، ص۱۸۱، به کوشش محمدزبیر صدیقی، برلین، ۱۹۲۸م.
[۴۲۰] علی ابن ربن، فردوس الحکمة، ص۲۱۴، به کوشش محمدزبیر صدیقی، برلین، ۱۹۲۸م.

ابن بیطار نیز به کتاب فردوس الحکمة و به ویژه بخش پایانی آن توجه بسیار داشته است.
اما جالب آن‌که ابن سینا در القانون هرگز از این کتاب مشهور یاد نکرده، هر چند بعید است از آن بهره نبرده باشد.
آثار ابن ربن در داروشناسی و داروسازی نیز اهمیتی ویژه دارند.
ابن سمجون دست‌کم ۲۰۰بار به او استناد می‌کند و ۲۷بار نیز مأخذ خود را کتاب الجواهرة برمی‌شمارد که شاید همان کناش الحضرة باشد.
در ۱۴ مورد واضح است که ابن سمجون دست‌کم از دو کتاب وی بهره برده است.
[۴۲۱] حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۱، ص۱۱۵، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
[۴۲۲] حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۱، ص۱۳۲، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
[۴۲۳] حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۱، ص۱۳۸، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
[۴۲۴] حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۱، ص۱۶۴، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
[۴۲۵] حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۱، ص۲۰۵، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
[۴۲۶] حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۱، ص۲۹۹، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
[۴۲۷] حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۲، ص۳۲، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
[۴۲۸] حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۲، ص۳۳، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
[۴۲۹] حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۲، ص۴۶-۴۷، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
[۴۳۰] حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۲، ص۶۱، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
[۴۳۱] حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۲، ص۸۴، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
[۴۳۲] حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۲، ص۱۴۱، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
[۴۳۳] حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۲، ص۱۶۹، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
[۴۳۴] حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۲، ص۱۹۱، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.



یوحنا یا (یحییٰ) بن‌سرابیون (سرافیون) مشهور به ابن سرابیون ، از مشهورترین پزشکان سریانی زبان دورۀ اسلامی بود.
گرچه خاستگاه وی چندان معلوم نیست، اما بررسی آثار او حاکی از آن است که وی نیز از دانش‌آموختگان مدرسۀ جندی‌شاپور بوده است.
دو کناش به سریانی نوشت: یکی بسیار مفصل و در ۱۲ فصل که الکناش الکبیر نام گرفت، و دیگری اندکی مختصرتر در ۷ فصل با عنوان الکناش الصغیر (که البته خود این کتاب نیز برخلاف نامش بسیار مفصل بوده است).
کناش دوم در میان دانشمندان دورۀ اسلامی چندان شهرت یافت که اثر نخست تقریباً به فراموشی سپرده شد.
اهمیت فراوان آثار ابن سرابیون موجب شد که به سرعت به ترجمۀ آن به عربی بپردازند.
به گفتۀ ابن ابی اصیبعه، الکناش الصغیر را (موسی بن ابراهیم) الحدیثی کاتب در ۳۱۸ق برای ابوالحسن ابن نفیس ترجمه کرده که از ترجمۀ حسن بن بهلول اوانی طبرهانی بهتر است و ابوالبشر مَتّیٰ نیز آن را ترجمه کرده است
[۴۳۵] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۹۰۱، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
(یعنی جمعاً ۳ ترجمۀ عربی با فاصلۀ زمانی بسیار اندک).
در میان آثار ابوالحسن ثابت بن ابراهیم‌ بن زهرون‌حَرّانی (د۳۶۹یا ۳۶۵ق) نیز اثری با نام اصلاح مقالات من کناش یوحنا بن سرابیون دیده می‌شود.
[۴۳۶] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۶۰، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
[۴۳۷] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۰۳، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
[۴۳۸] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۱۱، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۴۳۹] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۲۳۰، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.

درمیان آثار تألیف‌شده در دورۀ اسلامی، کمتر کتابی تا این حد درمیان پزشکان دورۀ اسلامی رواج داشته است.
رازی در الحاوی بارها و بارها از ابن سرابیون نام برده است.
اخوینی بخاری در هدایةالمتعلمین فی الطب بارها از ابن سرابیون، به صورت «پسر سرابیون» نام برده است.
اما بهره‌گیری اخوینی از سخنان ابن سرابیون تنها به مواضعی که از وی نام برده است، خلاصه نمی‌شود.
چه، وی خود به صراحت گفته است که تنها در نقل نظریه‌ای که خود نیازموده، مآخذ خود را یاد کرده است.
[۴۴۰] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱، ص۵۸۷، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.

ابن سینا تقریباً یک سوم از کتاب پنجم القانون خود را از روی مقالۀ هفتم الکناش الصغیر رونویسی کرده، و یقیناً در جای‌های دیگر نیز به این کتاب توجه داشته، اما تنها چند بار از وی نام برده است.
سید اسماعیل جرجانی نیز در آثار خود بارها از آثار ابن سرابیون بهره برده، و چندبار نیز از وی نام برده است.
ابومنصور موفق هروی در الابنیة چندین‌بار به‌طور مستقیم و با ذکر نام «یوحنا» (که گاه با ابن‌ماسویه اشتباه شده) از کتاب سرابیون بهره برده، و بارها از بخش داروشناسی الکناش الکبیر و الکناش الصغیر (که چندان مفصل نیز نبوده) بهره برده، و از این سرابیون نیز نام برده‌اند.
پزشکان و داروشناسان دیگری همچون ابوریحان در الصیدنة، قلانسی در قراباذین و...
به آثار ابن سرابیون توجه داشته‌اند.
در واقع می‌توان گفت که گرچه ابن سرابیون امروزه حتیٰ در میان پژوهشگران تاریخ پزشکی شهرت چندانی ندارد، اما در دورۀ اسلامی، شهرت و اعتبار وی چندان کمتر از رازی، ابن سینا و اهوازی نبوده است.نیز به جرأت می‌توان گفت که ابن‌سرابیون از نظر تأثیرگذاری بر پزشکان اروپای سده‌های میانه، پس از ابن‌سینا، رازی و علی‌بن‌عباس مجوسی اهوازی در ردیف چهارم قرار دارد.
بهترین شاهد براین مدعا دو ترجمۀ عربی به لاتینی و دو ترجمۀ لاتینی به عبری، و از آن مهم‌تر چاپ پی‌درپی ترجمه‌های لاتین الکناش الصغیر‌ اوست.
گراردوس کرمونایی (۱۱۱۴-۱۱۸۷م)، مترجم بزرگ آثار عربی به لاتینی و آندریاس آلپاگوس (بین سال‌های ۱۴۸۷-۱۵۱۷م) که هر دو القانون ابن سینا را به لاتینی ترجمه کرده‌اند، از این کتاب نیز یک ترجمۀ لاتینی فراهم آوردند.
اما محققان گفته‌اند که ترجمۀ آلپاگوس در واقع روایت تصحیح شدۀ ترجمۀ گراردوس است.
ترجمۀ گراردوس نخستین بار در ۱۴۷۹م (یعنی حتیٰ زودتر از نخستین چاپ القانون ابن‌سینا) در ونیز، و سپس بارها و بارها در نقاط مختلف اروپا چاپ شد.
در واقع از میان آثار دورۀ اسلامی تنها القانون ابن سینا از لحاظ شمار چاپ متن لاتینی با الکناش الصغیر قابل مقایسه است.
ترجمۀ آلپاگوس نیز نخستین‌بار در ۱۵۵۰م در ونیز چاپ شد، اما به رغم آن‌که از ترجمۀ گراردوس بهتر بود، شهرت چندانی نیافت.
موسی بن مَصلیاح و یوآنس کرمونایی نیز هریک ترجمۀ لاتینی گراردوس را به زبان عبری ترجمه کرده‌اند.
[۴۴۱] داک، ج۳، ص۲۳۳-۲۴۴.

ثابت بن قره (د ۲۸۸ق/۹۰۱م)، همچون حنین مترجمی زبردست بود.
اما ترجمه‌های پزشکی حنین، رواج بیشتری داشت.
او آثاری نیز در این زمینه تألیف کرده‌است.
[۴۴۲] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۳۱، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
[۴۴۳] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۱۵-۱۲۰، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۴۴۴] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۲۱۵-۲۲۰، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.

ابوالحسن‌ثابت بن‌سنان بن‌ثابت بن‌ قره، انتساب کتاب مشهور الذخیرة فی علم الطب به نیای خود را رد می‌کند، اما سزگین با استناد به اینکه «استنادهای رازی در کتاب الفاخر» به ثابت بن قره را می‌توان در الذخیرة یافت، می‌کوشد سخن این نوه را نادرست انگارد.
اما باید دانست که در انتساب کتاب یا کناش الفاخر به رازی نیز از دیرباز تردید وجود داشته،
[۴۴۵] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۳۱۸، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۴۴۶] ابوریحان بیرونی، «فهرست کتب الرازی»، فهرست کتب رازی و نامهای کتب بیرونی، شم‌ ۶،به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۶۵ش.
و احتمالاً نوشتۀ یکی از شاگردان اوست؛ پس نمی‌توان در این مورد به متن آن استناد کرد.
مسئلۀ زمان تألیف الذخیرة، خود نکته‌ای مهم است، زیرا در این کتاب به درمان آبله و سرخک نیز اشاره شده است که اگر زمان تألیف آن واقعاً پیش از رسالۀ الجدری و الحصبة رازی باشد، آن‌گاه رسالۀ رازی نیمی از تازگی خود را از دست خواهد داد.
به هرحال، به نظر می‌رسد که مقایسۀ نسخۀ خطی الجدری و الحصبة منسوب به ثابت بن قره (موجود در حلب) با بخش آبله و سرخک الذخیرة، در این باره چاره‌ساز باشد.
اما این نکته را نیز باید در نظر داشت که چرا تمیمی در مادةالبقاء ضمن بحث مفصل خود دربارۀ آبله و سرخک و هنگام مقایسۀ نظرات اسحاق بن سلیمان اسرائیلی و رازی در این‌باره و ترجیح اولی بر دومی
[۴۴۷] تمیمی، مادةالبقاء، ص۳۴۰-۳۴۱.
[۴۴۸] تمیمی، مادةالبقاء، ص۳۴۷-۳۵۴.
[۴۴۹] تمیمی، مادةالبقاء، ص۳۵۱.
[۴۵۰] تمیمی، مادةالبقاء، ص۳۷۳.
، از ثابت بن قره یاد نمی‌کند.
از زندگی اسحاق بن علی رهاوی (از مردم رها)، مؤلف کتاب مشهور ادب الطبیب چیزی نمی‌دانیم.
احتمالاً وی در نیمۀ دوم سدۀ ۳ق می‌زیست.
این کتاب از نخستین آثار اخلاق پزشکی و نیز از مآخذ مهم تاریخ پزشکی در سدۀ ۲-۳ق به شمار می‌رود.
رهاوی در ادب‌الطبیب از کتاب دیگر خود دربارۀ آزمایش پزشکان (کیف ینبغی ان یمتحن الطبیب) یاد کرده است.
[۴۵۱] اسحاق رهاوی، ادب الطبیب، ج۱، ص۱۸۴، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۸۵م.
[۴۵۲] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۲۵۴، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.



یوسف‌الساهر از پزشکان برجسته‌ای بود که به گفتۀ ابن ندیم روزگار مکتفی (۲۸۹-۲۹۵ق/۹۰۲-۹۰۸م) را نیز درک کرده است.
گویند وی را از آن جهت ساهر می‌نامیدند که تنها پاسی از شب را می‌خوابید، زیرا خواب را برابر مرگ می‌دانست.
اما عبیدالله بن جبرئیل بر آن بود که وجود غده‌ای (در متن: سرطانی) در جلوی سر، او را از خواب باز می‌داشته است و اگر کسی با تأمل در کناش او بنگرد، نشانه‌هایی از ابتلاء ساهر به این درد خواهد یافت! کناش وی که یکی از آخرین مآخذ رازی در الحاوی است، دو قسم داشته است: در ۲۰ باب قسم نخست بیماری‌ها، همچون دیگر کناشها بر حسب اعضای بدن از سرتا پا مرتب شده‌اند، اما در ۶باب قسم دوم این ترتیب رعایت نشده است.
[۴۵۳] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۶، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
[۴۵۴] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۲۰۳، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۴۵۵] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۳۹۲، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۴۵۶] غریغوریوس ابن عبری، تاریخ مختصر الدول، ج۱، ص۲۶۸، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، ۱۸۹۰م.

گویا بخش داروشناسی کناش وی بسیار مختصر بوده است، زیرا از ۶۸ استناد رازی به وی تنها یک مورد در بخش داروشناسی الحاوی
[۴۵۷] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۱، ص۴۴۸، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
آمده، و ابن سمجون نیز تنها ۳ بار از وی نام برده است.
[۴۵۸] حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۲، ص۲۳۴، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
[۴۵۹] حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۲، ص۲۳۵، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
[۴۶۰] حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۲، ص۲۴۰، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.

عیسیٰ پسر چهاربخت که ابوریحان از او با عنوان «ابوعیسیٰ فرزند ابوزید صهاربخت» یاد کرده است، قراباذینی نوشت که ظاهراً برخی اصطلاحات فارسی محلی در آن به کار رفته بود.
[۴۶۱] ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۵۳، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.

وی همچنین مقالات پنجم تا هفتم ثمار تفسیر جالینوس لکتاب فصول را که حنین به سریانی نوشته بود، به عربی ترجمه کرد. ۴ مقالۀ نخست را خود حنین به عربی ترجمه کرده بود.
[۴۶۲] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۶، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
[۴۶۳] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۹۹، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۴۶۴] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۲۰۳، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۴۶۵] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۲۴۷-۲۴۸، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
(که دربارۀ وی و عیسی بن شهلافا، شاگرد جورجس، تقریباً یک مطلب را آورده است).


اسحاق بن حنین پزشک و مترجم آثار علمی یونانی، و فرزند حنین بن اسحاق بود.
در آگاهی از دانش‌های یونانی و آشنایی با زبان‌های یونانی و سریانی و نیز هنر ترجمه همتای پدر، اما در فصاحت بیان در زبان عربی برتر از او بود.
اسحاق بن حنین کتاب‌هایی چون معرفةالبول، المختصر فی الطب، آثاری در داروشناسی و جز آن نوشته که تاکنون ارزش علمی آن‌ها بررسی نشده است؛ اما نقش وی به عنوان مترجم بسیار مهم‌تر از نقش او به عنوان مؤلف بود.
اسحاق در سال‌های واپسین زندگی فلج شد و در ربیع الآخر ۲۹۸/دسامبر۹۱۰ درگذشت.
[۴۶۶] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۴۳، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
[۴۶۷] ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۶، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
[۴۶۸] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۲۰۰-۲۰۱، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۴۶۹] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۸۰، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.



ابوبکر محمد بن زکریا ‌رازی (د ۳۱۳ق/۹۲۵م) بزرگ‌ترین پزشک‌بالینی در اسلام و سراسر قرون‌وسطیٰ بود.
کتاب الحاوی (ه‌ م) وی عظیم‌ترین دانشنامۀ پزشکی جهان اسلام و به جرئت می‌توان گفت همۀ آگاهی‌های مسلمانان از پزشکی و داروشناسی یونانی، ایرانی و هندی، تجربیات پزشکان دورۀ اسلامی تا اواخر سدۀ ۳ق و به ویژه تجربیات گران‌بهای خود رازی در آن گرد آمده است.
به ندرت می‌توان مطلب مهم و قابل ذکری از آثار پزشکان پیش از رازی یافت که در الحاوی بدان اشاره نشده باشد (مگر مواردی چون ابدال ادویه که علت آن بیان خواهد شد).
البته رازی فرصت به پایان رساندن و تنظیم این کتاب را نیافت، بلکه پس از مرگش ابن عمید وزیر دانش‌دوست ایرانی، یادداشت‌های پراکندۀ این کتاب را از خواهر رازی به بهایی گزاف خرید و شاگردان او را به تدوین آن‌ها گمارد.
[۴۷۰] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۳۱۴، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.

رازی در الحاوی هرگز مطلبی را از دانشمندان دیگر نقل نکرده، مگر آن‌که نام وی و در صورت امکان نام کتابش را یاد کند.
وی حتیٰ در مورد آثاری که نام مؤلف یا عنوان آن نامعلوم بوده، بازهم حق مطلب را ادا کرده است.
در الحاوی بارها به عباراتی چون «مجهول گوید»، «از کتابی مجهول» و مانند آن برمی‌خوریم.
امانت‌ داری علمی رازی در شاگردان مکتب وی و به ویژه اخوینی بخاری تأثیر بسزا گذاشت.
در میان دانشمندان دورۀ اسلامی تنها ابوریحان بیرونی را می‌توان از این نظر با رازی برابر دانست.
توجه ویژۀ رازی به ذکر مشخصات منابع، موجب شده است که الحاوی برای پژوهشگران تاریخ پزشکی از ارزشی بی‌مانند برخوردار گردد (همچنان که آثار ابوریحان بیرونی برای پژوهشگران تاریخ علم مآخذی معتبر به شمار می‌آید)؛ زیرا بسیاری از آثار مورد استفادۀ رازی امروزه از میان رفته‌اند (همچون برخی آثار ابن‌ماسویه که بدان اشاره شد) و اگر الحاوی رازی نبود، امروزه از برخی پزشکان و آثارشان حتیٰ نامی باقی نمی‌ماند.
به هرحال همان‌گونه که اهوازی نیز گفته است،
[۴۷۱] علی اهوازی، کامل الصناعةالطبیة، ج۱، ص۳، قاهره، ۱۲۹۴ق.
این کتاب بیش‌تر شبیه به مجموعه‌ای از یادداشتهاست.
به نظر می‌رسد که بسیاری از نقل‌قول‌ها دست‌کم دوبار، و گاه چندبار در الحاوی تکرار شده‌اند.
[۴۷۲] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۴، ص۱۱-۱۴، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۴۷۳] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۴، ص۳۲-۳۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۴۷۴] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۴، ص۱۷۰، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۴۷۵] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۴، ص۲۱۷، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۴۷۶] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۰، ص۲۸، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
[۴۷۷] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۹، ص۱۱۹-۱۲۰، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.

گویا رازی خود از برخی منابع مطلبی را برای شاگردانش بازگو می‌کرده است و آنان این مطالب را به شکل‌هایی نزدیک به هم (اما نه یکسان) می‌نوشته‌اند و سپس رازی یادداشت‌هایی را با نشانۀ «لی» (از آن من) بدانها می‌افزوده است.
رازی مطالب را با دقتی بسیار دسته‌بندی می‌کرده است؛ مثلاً کتاب‌ بدیغورس را‌ به‌طور کامل یادداشت‌برداری کرده، و مطالب آن را به دو دستۀ فواید دارویی و بدل آن‌ها (موضوع اصلی کتاب بدیغورس) دسته‌بندی کرده است.
جالب آن‌که در الحاوی حتیٰ یک‌بار هم به بدل دارو ها اشاره نکرده است.
به نظر می‌رسد که پس از نگارش رسالۀ ابدان الادویة، یادداشت‌های مربوط به ابدال را از الحاوی برداشته است.
کتاب المنصوری فی الطب وی را باید چکیده‌ای بسیار مختصر از یادداشت‌های الحاوی به شمار آورد که در آن برای کم شدن حجم کتاب استنادها نیز همگی حذف شده‌اند.
رسالۀ ما الفارق او الفروق را دربارۀ چگونگی تشخیص بیماریهای مشابه از یکدیگر نوشت.
در واقع یکی از مشکلات بزرگ پزشکان از دیرباز تاکنون تشخیص بیماری های دارای عوارض مشابه از یکدیگر بوده است.
چه بسیار بیماری‌هایی که در چندین نشانه با یکدیگر مشترک‌اندو تنها با دانستن نشانه‌های اختصاصی آنان می‌توان به درستی از نوع بیماری آگاهی یافت.
رازی در مقدمۀ این کتاب تأکید می‌کند که پزشکان زمان وی نمی‌توانند با مطالعۀ آثار پزشکی تفاوت میان بیماری‌های مشابه را دریابند.
پس تجربیات گرانقدر خود در این زمینه را در این کتاب گردآورده، و برای سادگی کار آن را به صورت پرسش و پاسخ نوشته است.
برخی پرسش‌های کتاب چنین است: فرق میان ورم پدید آمده در گوشت کلیه و ورم پدید آمده در پوسته و رگ های آن چیست؟ فرق بین درد خود دندان و درد عصب آن چیست؟ و سؤالاتی مانند آن
[۴۷۸] محمد بن زکریا رازی، ماالفارق او الفروق او کلام فی الفروق بین‌ الامراض، ج۱، ص۱-۲، به کوشش سلمان قطابه، حلب، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م.
رسالۀ الجدری و الحصبۀ (آبله و سرخک) وی حاوی کهن‌ترین توصیف آبله و شاهکار پزشکی اسلامی است.
در این کتاب برای نخستین بار تفاوت‌های میان این دو بیماری با دقتی تحسین‌برانگیز بیان شده است.
تمیمی گرچه در مادةالبقاء از این رساله بهرۀ فراوان برده، اما از آن انتقاد نیز کرده، و گاه سخن اسحاق بن سلیمان اسرائیلی را بر نظر رازی ترجیح داده است
[۴۷۹] تمیمی، مادةالبقاء، ص۳۴۰-۳۴۱.
[۴۸۰] تمیمی، مادةالبقاء، ص۳۴۷-۳۵۴.
[۴۸۱] تمیمی مادةالبقاء، ص۳۵۱.
[۴۸۲] تمیمی مادةالبقاء، ص۳۷۳.

رسالۀ رازی دربارۀ زکام نیز حاوی برخی نوآوریهاست که توجه پژوهشگران معاصر را به خود جلب کرده است.
[۴۸۳] سلمان قطابه، «تعلیق علیٰ رسالة الرازی فی الزکام»، ج۱، ص۶۳-۶۶، تاریخ العلوم العربیة، حلب، ۱۹۷۷م، ج ۱، شم‌ ۱.



ابوزید بلخی (ه‌ م)، ادیب، متکلم، فیلسوف، جغرافی‌دان و پزشک مشهور ایرانی و نگارندۀ صورالاقالیم، اصلاً از مردم سیستان، اما زادۀ روستایی در نزدیکی بلخ بود.
در تنها اثر پزشکی باقی‌مانده از وی، مصالح الابدان و الانفس، به ارتباط تنگاتنگ میان سلامت جسمانی و روانی تأکید شده است.


با روی کار آمدن عباسیان در شرق و ورود عبدالرحمان الداخل اموی به اندلس (۱۳۸ق/۷۵۵م) ارتباط فرهنگی میان غرب و شرق جهان اسلام به شدت کاهش یافت.
پس از آن نیز نبردهای پی‌درپی میان مسلمانان و مسیحیان مانع پیشرفت علوم مختلف و از جمله پزشکی بود.
حتیٰ پس از آن‌که علوم مختلف در این سرزمین رونقی یافت، بازهم پیشرفت علوم پزشکی در این سرزمین چندان چشم‌گیر نبود، زیرا به گزارش صاعد اندلسی ، پزشکان مسلمان متقدم اندلس به جای تحقیق در علم پزشکی و مطالعۀ آثار اساسی بقراط و جالینوس ، بیشتر به جنبه‌های عملی آن و خواندن کناش‌ها تکیه داشتند، تا هرچه زودتر با فرا گرفتن این حرفه به خدمت پادشاهان درآیند و تنها شمار کمی از آنان به پزشکی به دلیل ذات آن می‌پرداختند و کتب آن را به ترتیبی که باید، مطالعه می‌کردند.
[۴۸۴] صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ج۱، ص۲۶۰-۲۶۱، به کوشش غلامرضا جمشید‌نژاد اول، تهران، ۱۳۷۶ش.


۳۸.۱ - ولید مذحجی و عبدالملک بن حبیب سلمی البیری

از میان نخستین پزشکان اندلسی دوتن شایستۀ ذکرند: ولید مَذحِجی که همراه عبدالرحمان الداخل به اندلس آمد و عبدالملک بن حبیب سلمی البیری (د ۲۳۸ق/۸۵۳م) که نخستین کتاب عربی تألیف شده در اندلس، موسوم به طب‌العرب از آن اوست.
[۴۸۵] محمدعربی خطابی، الطب و الاطباء فی الاندلس الاسلامیة، ج۱، ص۱۱، بیروت، ۱۹۸۸م.
[۴۸۶] محمدعربی خطابی، الطب و الاطباء فی الاندلس الاسلامیة، ج۱، ص۳۹، بیروت، ۱۹۸۸م.

این اثر، نه یک اثر پزشکی به معنی واقعی، بلکه چنان‌که از نامش پیداست، گزارشی از پزشکی عامیانۀ اعراب است که به شیوۀ آثار مشهور به طب‌النبی، شماری از احادیث منسوب به پیامبر (ص) دربارۀ درمان بیماری‌هایی چون سردرد ، جذام و چشم‌درد نیز در آن آمده است.
جالب آن‌که البیری در سراسر کتاب به جای مرةالسودا (از اخلاط چهارگانه) مرةالحمراء آورده است.
ابن جلجل و قاضی صاعد اندلسی برآن‌اند که حَمْدَین (و نه احمد) بن ابا، پزشک روزگار محمد بن عبدالرحمان دوم اموی (حک‌ ۲۳۸-۲۷۳ق) نخستین کسی است که در اندلس به پزشکی مشهور گشت.
به گفتۀ آنان تا پیش از این روزگار، مردم اندلس به برخی مسیحیان اعتماد می‌کردند که معلومات پزشکی آن‌ها تنها مبتنی بر کتاب الابریسم (معرب آفوریسم) بود
[۴۸۷] سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ج۱، ص۹۳، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
[۴۸۸] صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ج۱، ص۲۶۱، به کوشش غلامرضا جمشید‌نژاد اول، تهران، ۱۳۷۶ش.
[۴۸۹] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۲، ص۴۱، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
که نباید آن را با «فصول» بقراط اشتباه گرفت.
چه، رجوع به «فصول»، نمی‌توانسته برای درمان بیماران مفید باشد و گذشته از این با توجه به نگارش کناشی به همین نام توسط یحیی بن اسحاق و نیز از آن‌جا که آن را معادل «جامع و مجموع» (یعنی همان کناش) دانسته‌اند، می‌توان گفت که آفوریسم، نام کناشی مشهور یا نامی معمول برای کناش‌ها نزد مسیحیان اندلس بوده است.
عریب بن سعد قرطبی نیز در ۹۶۴-۹۶۵م خلق‌الجنین و تدبیراحبالیٰ را نوشت.
در میانۀ سدۀ ۳ق دو پزشک دیگر مشهور بودند: یکی پزشکی مسیحی به نام جواد، و دیگری پزشکی به حرانی که از حران به قرطبه آمده بود.
قفطی برخلاف ابن جلجل و صاعد اندلسی این حرانی را همان «یونس‌بن احمدحرانی، پدر احمد و عمر، پزشکان اندلسی» دانسته است.
[۴۹۰] سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ج۱، ص۹۳-۹۴، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
[۴۹۱] سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ج۱، ص۱۱۲-۱۱۳، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
[۴۹۲] صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ج۱، ص۲۶۱، به کوشش غلامرضا جمشید‌نژاد اول، تهران، ۱۳۷۶ش.
.
[۴۹۳] صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ج۱، ص۲۶۵، به کوشش غلامرضا جمشید‌نژاد اول، تهران، ۱۳۷۶ش.
[۴۹۴] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۲، ص۴۱-۴۲، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۴۹۵] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۳۹۴-۳۹۵، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.


۳۸.۲ - اسحاق بن عمران

اسحاق بن عمران (ه‌ م)، ملقب به سمّ الساعه و صاحب اطریفل، نخستین پزشک برجستۀ غرب جهان اسلام بود.
او بغدادی الاصل، و برخلاف آنچه از نامش برمی‌آید، مسلمان بود.
گویا در جوانی و پیش از آن‌که شهرتی یابد، از بغداد به مصر رفت و چندی پزشک احمد بن طولون بود
[۴۹۶] احمد ابن فض ‌الله عمری، مسالک‌الابصار، ج۹، ص۳۰۷، چ تصویری، به کوشش فؤادسزگین، فرانکفورت، ۱۹۸۵م.
[۴۹۷] احمد ابن جزار، کتاب فی المعدة و امراضها و مداواتها، ج۱، ص۲۱۸، به کوشش سلمان قطایه، حلب، ۱۹۷۹م.
[۴۹۸] تمیمی، مادة البقاء،ص۵۸۳.
و در آن‌جا شاگرد نامدارش اسحاق بن سلیمان اسرائیلی به وی پیوست.
او پیش از ۲۶۳ق (ساخته شدن رفاده) به قیروان و نزد ابراهیم بن اغلب رفت
[۴۹۹] عبدالله ابوعبید بکری، المسالک و الممالک، ج۱، ص۶۷۹، به کوشش وان لون و ا فره، تونس، ۱۹۹۲م.
و در ۲۷۹ق به فرمان وی کشته شد.
[۵۰۱] العیون و الحدائق، به کوشش نبیله عبدالمنعم داوود، ج۴، ص۱۳۱-۱۳۲، بغداد، ۱۳۹۲ق/۱۹۷۲م.

به گفتۀ ابن جلجل پزشکی علمی به کوشش اسحاق در مغرب بزرگ رواج یافت و مردم آن سرزمین از طریق آثار او با فلسفه آشنا شدند.
گزارش نسبتاً مفصل ابن جلجل دربارۀ زنگی اسحاق
[۵۰۲] سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ج۱، ص۸۴-۸۶، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
چند اشتباه مهم دارد که غالب مورخان مسلمان و محققان معاصر را به اشتباه افکنده است.
[۵۰۳] صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ج۱، ص۲۳۲-۲۳۳، به کوشش غلامرضا جمشید‌نژاد اول، تهران، ۱۳۷۶ش.
[۵۰۴] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۲، ص۳۵-۳۶، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.

آثار اسحاق بن عمران بر پزشکان غرب جهان اسلام تأثیری بسزا داشت.
مشهورترین اثر باقی‌ماندۀ اسحاق مقالةفی المالیخولیا نشان از تسلط کامل نگارنده بر موضوع دارد.
به گفتۀ اسحاق، پیش از وی تنها روفوس افسوسی کتاب قابل ذکری در این باره نوشته، و در آن تنها به یک نوع مالیخولیا اشاره کرده بود.
اما اسحاق بن عمران براساس انیت (وجود)، ماهیت، کیفیت و کمیت، ۳ صنف مالیخولیا را مشخص می‌کند.
البته ابن سرابیون نیز که در همین روزگار در شرق جهان اسلام می‌زیست، مالیخولیا را کم‌وبیش همین‌گونه دسته‌بندی کرده است.
[۵۰۵] محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱، ص۸۰، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.

پزشکان پس از اسحاق رسالۀ مالیخولیای وی را در نوع خود بی‌نظیر می‌دانند.
[۵۰۶] سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ج۱، ص۸۵، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
[۵۰۷] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۲، ص۳۶، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۵۰۸] احمد ابن فض ‌الله عمری، مسالک‌الابصار، ج۹، ص۳۰۷، چ تصویری، به کوشش فؤادسزگین، فرانکفورت، ۱۹۸۵م.

کنستانتین افریقایی (د۱۰۸۷م) کتاب المالیخولیای اسحاق را، همچون آثار اسحاق‌بن‌سلیمان و ابنجزار، به لاتینی ترجمه، و به خود منسوب کرد، اما محققان اروپایی معمولاً از آثار کنستانتین به عنوان ترجمه‌های تفسیرگونه و نه آثار منحول یاد کرده‌اند.

۳۸.۳ - اسحاق بن سلیمان اسرائیلی

اسحاق بن سلیمان اسرائیلی (ه‌ م)، شاگرد اسحاق بن عمران و استاد ابن جزار، پزشک و داروشناس برجسته‌ای بود که به ویژه کتاب الحمیات وی در اروپا شهرت بسیار داشت.
او در استناد نکردن به آثار پزشکان دورۀ اسلامی اصرار داشت.

۳۸.۴ - ابنجزار

ابن جزار (ه‌ م) ادامه‌دهندۀ سنت علمی پایه‌گذاری شده توسط اسحاق بن عمران بود.
از آثار مهم وی می‌توان به زادالمسافر (که کنستانتین آن را انتحال کرد)، کتاب فی المعدة، سیاسةالصبیان، الاعتماد فی الادویةالمفردة و جز آن اشاره کرد.
ابن جزار همراه با المعز فاطمی به مصر آمد و در آن‌جا درگذشت.
در اواخر سدۀ ۳ق در اندلس ابن‌ملوکۀ نصرانی احتمالاً نخستین مطب عمومی را که دارای ۳۰ صندلی برای مراجعان بود، تأسیس کرد.
[۵۰۹] سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ج۱، ص۹۷، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
[۵۱۰] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۲، ۴۱، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.

یحیی بن اسحاق ، مسیحی‌زادۀ مسلمان، کناشی در «پنج سفر به مذهب روم» (شیوۀ مسیحیان) به نام الابریشم نوشت.
[۵۱۱] سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ج۱، ص۹۷-۹۸، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
[۵۱۲] سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ج۱، ص۱۰۰-۱۰۱، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
[۵۱۳] صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ج۱، ص۲۶۱-۲۶۲، به کوشش غلامرضا جمشید‌نژاد اول، تهران، ۱۳۷۶ش.
[۵۱۴] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۲، ص۴۲-۴۳، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۵۱۵] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۳۵۹، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.

ابوحفص عمر بن بریق ، ۶ماه در قیروان ملازم ابنجزار بود و هنگام بازگشت، کتاب زادالمسافر او را با خود به اندلس آورد.
و بدین‌ترتیب، سنت پزشکی اسحاق بن عمران (ه‌ م) به اندلس منتقل شد.
[۵۱۶] سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ج۱، ص۱۰۷-۱۰۸، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
[۵۱۷] صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ج۱، ص۲۶۳، به کوشش غلامرضا جمشید‌نژاد اول، تهران، ۱۳۷۶ش.
[۵۱۸] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۲، ص۴۵، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.

حسدای بن شبروط با کمک راهبی یونانی کتاب دیوسکوریدس را به عربی ترجمه کرد
[۵۱۹] محمدعربی خطابی، الطب و الاطباء فی الاندلس الاسلامیة، ج۱، ص۱۸-۱۹، بیروت، ۱۹۸۸م.
که از جمله ترجمه‌های انگشت‌شمار یونانی به عربی در اندلس بود.
ابوالقاسم زهراوی (د پس از ۴۰۴ق) بزرگ‌ترین جراح مسلمان و ابن سمجون (ه‌ م) داروشناسی برجسته بود، اما عجیب آن‌که ابن جلجل و صاعد اندلسی به هیچ‌یک از این دو اشاره نکرده‌اند.


ابن جلجل در طبقات الاطباء و الحکماء (تألیف: ۳۷۷ق) بر آن است که به سبب تسلط آل‌بویه و ترکان بر خلفای عباسی، از زمان الراضی بالله تا زمان الطائع بالله (یعنی روزگار ابن جلجل) هیچ پزشک قابل ذکری در شرق تربیت نشده است!
[۵۲۰] سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ص۱۱۶، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
درحالی که همۀ پزشکان برجستۀ جهان اسلام (بجز رازی) در همین روزگار و در ایران برآمدند.


احمدبن‌محمد بن‌ابی‌الاشعث (د ۳۶۰ق) از پزشکان برجستۀ ایرانی، مفسر زبردست آثار جالینوس بود و آثاری در داروشناسی، مالیخولیا، جانورشناسی و جز آن نوشت.
[۵۲۱] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۲۴۵-۲۴۷، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.



ابوماهر موسی بن سیار شیرازی از پزشکان برجستۀ روزگار بود. ۳ پزشک پرآوازۀ ایرانی، ابوالحسن طبری، ابن مندویۀ اصفهانی و علی بن عباس مجوسی اهوازی هر ۳ از شاگردان او بودند.
[۵۲۲] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۲۳۶، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.



ابوالحسن طبری در المعالجات البقراطیة برای نخستین بار عامل بیماری جرب را به جهان پزشکی شناساند؛ درحالی که تا چندی پیش پژوهشگرانی که با علوم اسلامی آشنایی داشتند، از ابومروان ابن زهر مؤلف التیسیرفی المداواة و التدبیر ـ که بیش از دو قرن پس از ابوالحسن می‌زیست ـ به واسطۀ توصیف بیماری جرب و انگل مولد آن، به عنوان نخستین انگل‌شناس پس از آلکساندر (اسکندر) ترالسی یاد می‌کردند و کسانی نیز که به این‌گونه آثار توجهی نداشتند، می‌پنداشتند که این انگل را دو پزشک ایتالیایی به نام‌های بونومو۲۶ و چستونی۲۷ در ژوئن۱۶۸۷ کشف کرده‌اند؛ اما پس از چاپ بخش‌هایی از کتاب المعالجات البقراطیة توسط محمدرهاب، در ۱۹۳۸م فریدمان به درستی ابوالحسن طبری را کاشف این انگل برشمرد.


ابن مندویه اصفهانی نیز نخست در بیمارستان اصفهان ، سپس در بیمارستان عضدی بغداد به کار مشغول بود.
کتاب الکافی فی الطب او در دست است.
[۵۲۳] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۴۳۸، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.

اهوازی (ه‌ م) برجسته‌ترین پزشک روزگار خود، و یکی از بزرگ‌ترین پزشکان جهان اسلام و سده‌های میانه بود.
کناش وی مشهور به کامل الصناعة یا کتاب الملکی به لحاظ توازنی که میان بخش نظری و عملی آن موجود بود، نه تنها در میان پزشکان دورۀ اسلامی، بلکه از راه دو روایت لاتینی، در غرب نیز رواجی کم‌نظیر یافت.
کنستانتین افریقی نخست این کتاب را ترجمه کرد و به خود منسوب ساخت، اما اصطفن انطاکی (ه‌ م) ضمن ارائۀ ترجمه‌ای بهتر و دقیق‌تر، انتحال وی را آشکار کرد.
اما بیش‌تر محققان معاصر اروپایی نه تنها این انتحال را نادیده گرفته‌اند، که اصطفن انطاکی را نیز به باد انتقادهای نابجا گرفته‌اند.


اخوینی بخاری برجسته‌ترین پیرو مکتب پزشکی رازی بود.
کتاب هدایةالمتعلمین وی کهن‌ترین کتاب فارسی برجای مانده در پزشکی به‌شمار می‌رود.
این کتابه به‌ویژه به دلیل شمار بسیار اصطلاحات فارسی ـ که برخی از آن‌ها در آثار دیگر به ندرت دیده می‌شود ـ حائز اهمیت است.
اخوینی نیز مانند رازی به ندرت مطلبی را بدون ذکر مآخذ یاد کرده است.
[۵۲۴] داک، ج۳، ص۲۴۱.



از حسین بن ابراهیم بن حسن بن خورشید طبری‌ناتلی، ابومنصور حسن بن نوح قمری و ابوسهل مسیحی در شمار استادان ابن سینا در پزشکی یاد شده است، اما ابن سینا در سرگذشتش آورده که این فن را، از آن‌جا که بسیار ساده است! نزد خود آموخته است.
ابوسهل مسیحی کتابی به نام المائة یا صدباب نوشت که با آن‌که در میان مسلمانان شهرت بسیار داشت، درست برخلاف کامل الصناعة، به لحاظ آن‌که بیش‌تر به جنبه‌های نظری پزشکی پرداخته بود، در غرب لاتینی بدان توجه نشد.
دیگر آثار وی همچون اظهار حکمةالله تعالیٰ فی خلق الانسان و الطب الکلی نیز هریک شایستۀ توجهی ویژه‌اند
[۵۲۵] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۴۰۸، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۵۲۶] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۳۲۷، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
اگر انتساب التنویر، در ترجمه و تفسیر واژگان پزشکی، به ابومنصور درست باشد، باید وی را نگارندۀ دومین کتابه کهن موجود فارسی، و نخستین اصطلاح‌نامۀ موجود به زبان فارسی برشمرد.
کناش وی مشهور به الغِنیٰ والمُنیٰ تا قرن‌ها در شبه‌قارۀ هند رواج داشت و امروزه نسخ متعددی از آن در دست است
[۵۲۷] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۳۲۷، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.



ابوعبیدالله محمد بن احمد بن سعید تمیمی (د پس از ۳۷۰ق)، پزشک و داروشناس برجسته‌ای از مردم بیت‌المقدس بود که در میانۀ سدۀ ۴ق در مصر فعالیت داشت.
کتاب مفصل و مهمی به نام مادةالبقا با صلاح فسادالهواء و التحرز من ضرر الاوباء دربارۀ چگونگی پرهیز از بیماری‌های همه‌گیر نوشت.
[۵۲۸] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۰۵-۱۰۹، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۵۲۹] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۲، ص۸۷-۸۹، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۵۳۰] احمد ابن فض ‌الله عمری، مسالک‌الابصار، ج۹، ص۳۳۳-۳۳۵، چ تصویری، به کوشش فؤادسزگین، فرانکفورت، ۱۹۸۵م.



ابن سینا بزرگ‌ترین پزشک عصر خود و یکی از بزرگ‌ترین پزشکان همۀ اعصار بود.
دائرةالمعارف بزرگ طبی او، القانون فی الطب که از نظر حجم تقریباً دوسوم الحاوی است، نه فقط در دنیای اسلام ، که در اروپای لاتینی نیز ۶ سده به عنوان عالی‌ترین مآخذ باقی ماند.
این اثر حاوی شماری ملاحظات بدیع است؛ ولی مقبولیتش در نزد پزشکان به سبب ساختار کم‌نظیر و ترتیب شایسته و منظم مطالب آن است.
این کتاب، الحاوی رازی، کامل الصناعۀ اهوازی، و حتیٰ آثار جالینوس را تحت‌الشعاع قرار داد.
تمیز ذات‌الجنب۳۰ و التهاب میان سینه۳۱، خاصیت سرایت‌پذیری سل، انتشار بیماری‌ها به وسیلۀ آب و خاک، توصیف دقیق عوارض پوستی، بیماری‌ها و انحرافات جنسی ، بیماری‌های عصبی، بسیاری موضوعات روانی و آسیب‌شناسی، ولو این‌که بد توصیف شده، با دقت مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.
در بخش ادویۀ مفرده ۷۶۰ دارو مورد توجه قرار گرفته، و روش‌های داروشناسی به اختصار بیان شده است.
دربارۀ مآخذ القانون ابن سینا به ندرت تحقیقی صورت پذیرفته است.
برخی برآن‌اند کتاب وی انتحالی از الحاوی رازی است، ولی فلمان (ص۱۴۸-۱۵۴) این نظر را رد کرده است.
اما تردیدی نیست که ابن سینا بخش قابل توجهی از کتاب پنجم القانون را کلمه به کلمه از الکناش الصغیر ابن سرابیون نقل کرده است.
در حالی که ابن سینا تنها چندبار از ابن سرابیون ، آن هم در مواضعی دیگر، یاد کرده است.
این نقل‌قول‌های کلمه به کلمه، به تخمین نگارندۀ این سطور، چیزی در حدود یک‌سوم مقالۀ هفتم الکناش الصغیر را دربرمی‌گیرد.
جالب این‌که سید اسماعیل جرجانی (د ۵۳۱ق) پزشک برجسته و پارسی‌نویس ایرانی، با آن‌که هیچ سخن صریحی در این مورد نیاورده، احتمالاً نخستین کسی است که بدین مطلب پی برده، زیرا در موارد متعدد به مواضع مشابه این دو کتاب ارجاع داده است.
[۵۳۱] داک، ج۳، ص۲۳۳-۲۴۴.
ابن سینا قاعدتاً در مواضع دیگر القانون نیز از این کتاب، و نیز از قراباذین شاپور بن سهل، الحاوی رازی، و آثار یوحنا بن‌ ماسویه به همین شکل بهره برده است.


ابوالفرج ابن طیب ، پزشک و فیلسوف برجستۀ مسیحی، سال‌ها در بیمارستان عضدی بغداد به تدریس مشغول بود.
ابن سینا که نخست ابن طیب را بزرگ می‌داشت، سرانجام او را پزشکی کم‌مایه برشمرد.
ابوالفرج گزیده‌هایی از ترجمه‌های عربی آثار بقراط و جالینوس را (معمولاً با عناوینی چون ثمار...یا النکت) فراهم آورده است.
[۵۳۲] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۲۲۳، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۵۳۳] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۲۳۹، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۵۳۴] علی بیهقی، تتمةصوان الحکمة، ج۱، ص۲۵، لاهور، ۱۳۵۱ق.



ابن بطلان (ه‌ م) برجسته‌ترین شاگرد ابوالفرج ، از ملازمان ابوالحسن حرانی بود؛ پس از مسافرت به مصر با ابن‌رضوان (ه‌ م) به شدت اختلاف پیدا کرد و این دو آثار متعددی در رد نظر یکدیگر نوشتند.
تقویم الصحۀ ابن‌بطلان از نخستین آثاری است که بیش‌تر مطالب آن در جدول‌های متعدد آمده است.
[۵۳۵] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۲۹۴-۳۱۵، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۵۳۶] علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۴۴۳-۴۴۴، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
[۵۳۷] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۲۴۱، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
[۵۳۸] غریغوریوس ابن عبری، تاریخ مختصر الدول، ج۱، ص۳۳۱، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، ۱۸۹۰م.

ابن جزله (د ۴۹۳ق/۱۱۰۰م) نیز کتاب تقویم‌الابدان را به همین شیوه نوشت.
از این دو کتاب چند ترجمۀ فارسی و نیز ترجمه‌های لاتینی، آلمانی و فرانسه در دست است.
ابوالحسن سعید بن هبةالله نیز از کارکنان بیمارستان عضدی بغداد بود که کتاب المغنی را برای مقتدی عباسی نوشت.
[۵۳۹] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۲۵۴-۲۵۵، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.



ابن‌ابی‌صادق نیشابوری (ه‌ م)، پزشک برجستۀ ایرانی بیش‌تر به شرح آثار بقراط و جالینوس توجه داشت.
برخی مؤلفان معاصر بی‌آنکه مآخذی یاد کنند، وی را استاد اسماعیل جرجانی دانسته‌اند.
زین‌الدین سیداسماعیل جرجانی، مشهورترین پزشک ایرانی از سدۀ ۶ق بدین سو، کتاب مهم ذخیرۀ خوارزمشاهی را که حاصل سال‌ها تجربۀ وی بود، در کهن‌سالی نوشت.
این کتاب مهم‌ترین و مفصل‌ترین اثر پزشکی دورۀ اسلامی به زبان فارسی است.
وی با تلخیص بخش داروسازی این اثر کتاب الاغراض الطبیة را فراهم آورد که در آن بیش‌تر به علائم و نحوۀ تشخیص بیماری‌ها توجه شده است.
خفی علایی و یادگار دو گزیدۀ بسیار مختصر از ذخیره است که اولی برای حکمرانان، و دومی برای مردم عادی که به پزشک دسترسی ندارد (به شیوۀ من لایحضره الطبیب رازی)، نوشته شده است
[۵۴۰] اسماعیل جرجانی، ذخیرۀ خوارزمشاهی، چ تصویری، ص۲، به کوشش سعیدی سیرجانی، تهران، ۱۳۵۵ش.
[۵۴۱] اسماعیل جرجانی، ذخیرۀ خوارزمشاهی، چ تصویری، ص۶۴۴، به کوشش سعیدی سیرجانی، تهران، ۱۳۵۵ش.
[۵۴۲] اسماعیل جرجانی، الاغراض الطبیة، ج۱، ص۳-۴، چ تصویری، به کوشش پرویز ناتل خانلری، تهران، ۱۳۴۵ش.
[۵۴۳] اسماعیل جرجانی، ج۱، ص۴، خفی علایی، به کوشش علی‌اکبر ولایتی و محمود نجم‌آبادی، تهران، ۱۳۷۷ش.
[۵۴۴] اسماعیل جرجانی، یادگار، ج۱، ص۱-۲، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۸۱ش.
[۵۴۵] علی بیهقی، تتمةصوان الحکمة، ج۱، ص۱۷۲، لاهور، ۱۳۵۱ق.

نظامی عروضی دو کتاب نخست را جزو آثاری که باید خواند، و دو دیگر را جزو آن‌ها که همواره باید با خود داشت، یاد کرده است
[۵۴۶] نظامی عروضی، چهارمقاله، ج۱، ص۷۰-۷۱، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۲۷ق/۱۹۰۹م.
از ترجمۀ عبری ذخیرۀ خوارزمشاهی یاد کرده است که از این نظر در میان دیگر آثار فرسی کم‌نظیر است.
ابوالفضل محمد بن ادریس‌دفتری (د۹۸۲ق) نیز آن را به ترکی ترجمه کرده است.
[۵۴۷] حاجی خلیفه، کشف الضنون، ج۳، ص۳۳۰، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۳۵م بب‌.

ابن جمیع پزشک یهودی‌زادۀ مصری، در دربار عاضد فاطمی و سپس صلاح‌الدین ایوبی جایگاهی ویژه داشت.
آثاری چون الارشاد لمصالح الانفس و الاجساد در کلیات پزشکی و التصریح بالمکنون فی تنقیح القانون در خرده‌گیری بر القانون ابن سینا و مانند آن نوشت.
ابن‌مطران پزشک شخصی صلاح‌الدین و مدرس پزشکی در بیمارستان نوری دمشق بود.
کتاب بستان الاطباء و روضةالالباء وی جُنگی حاوی مطالب متنوع دربارۀ پزشکی و حواشی آن است.


ابن میمون قرطبی ، فیلسوف و پزشک برجستۀ یهودی افزون بر شرح فصول بقراط، خود نیز کتابی به نام الفصول نوشت که در آن ۵۰۰‘۱ قطعه از سخنان پزشکانی چون جالینوس و نیز چند پزشک ساکن مصر همچون ابن زهر ، تمیمی و ابن‌رضوان به همراه ۴۲ اظهارنظر خود ابن میمون آمده است.
نجیب‌الدین سمرقندی که در ۶۱۹ق/۱۲۲۲م در حملۀ مغول به هرات کشته شد، کتابی با عنوان الاسباب و العلامات نوشت که بیش‌تر به واسطۀ شرح نفیس بن‌عوض کرمانی بر آن مشهور است.
در متن اصلی و شرح این کتاب ملاحظات قابل توجهی دیده می‌شود.
عبداللطیف بغدادی (د ۶۲۹ق در بغداد) شرح‌هایی بر آثار بقراط، از جمله، فصول و الامراض الوافدة، کتابی دربارۀ دیابت، و خلاصه‌ای از القانون ابن سینا نوشت.
بزرگ‌ترین پزشک این روزگار و یکی از معدود پزشکان برجستۀ غیرایرانی دورۀ اسلامی، ابن‌نفیس (ه‌ م) دمشقی، شارح‌بزرگ آثار ابن سینا بود.
وی ۳سده پیش از میگل سروتو، به گردش ریوی یا گردش کوچک خون پی برد و این مطلب را در شرح تشریح القانون خود یاد کرد.


با آشفتگی اوضاع اندلس در آغاز سدۀ ۵ق، یا به قول قاضی صاعد اندلسی
[۵۴۸] صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ج۱، ص۲۶۶، به کوشش غلامرضا جمشید‌نژاد اول، تهران، ۱۳۷۶ش.
«آغاز فتنه»، اغلب دانشمندان قرطبه را ترک کرده، به شهرهای دیگر رفتند.
در این روزگار پزشکان و داروشناسانی چون ابوعبدالله‌محمد بن حسن مشهور به ابن‌کنانی، ابوالعرب یوسف بن محمد و ابن وافد ، به کار مشغول بودند.
[۵۴۹] صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ج۱، ص۲۶۷-۲۷۰، به کوشش غلامرضا جمشید‌نژاد اول، تهران، ۱۳۷۶ش.

از خانوادۀ ابن زهر (ه‌ م) نامداران بسیاری از اندلس برخاستند، اما هیچ‌یک به شهرت ابوالعلاء زهر بن عبدالملک (د ۵۲۵ق/۱۱۳۱م) و به ویژه پسرش ابومروان عبدالملک (د ۵۵۷ق/۱۱۶۲م) نرسیدند
[۵۵۰] احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۲، ص۶۴، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
ابومروان احتمالاً بزرگ‌ترین پزشک بالینی اسلام و قرون وسطیٰ پس از رازی است؛ اما چنان‌که گفته شد، ابوالحسن طبری مدت‌ها پیش از وی به بیماری جرب و انگل مولد آن اشاره کرده بود.
ابن‌رشد گویا نخستین کسی بود که دریافت یک نفر دوبار آبله نمی‌گیرد.
پزشکان سرزمین‌های اسلامی از برافتادن عباسیان تا سدۀ ۱۲ق: در این روزگار افول پزشکی اسلام که مدت‌ها پیش از این، به صورتی پنهان آغاز شده بود، بیشتر به چشم می‌آید.
بیشتر آثار این دوره گزیده‌ها و خلاصه‌هایی از آثار مهم پیشین بود.

۵۲.۱ - وضعیت پزشکی

در واقع سنت پزشکی اسلامی در این روزگار اندک اندک به ابتذال و روزمرگی کشیده شد و سرانجام با ورود پزشکی نوین اروپایی به کشورهای اسلامی، از پای درآمد؛ هرچند که از این پس نیز شمه‌ای از تعلمیات این سنت پزشکی، در قالب برخی داروخانه‌های گیاهی، یا پزشکان مشهور به دکتر علفی تا امروز به حیات خود ادامه داده است.


ابن قف ، پزشک سوری، همچون بسیاری از پزشکان پیش از خود، شرحی بر فصول بقراط نوشت.
کتاب جامع‌الغرض فی حفظ الصحة و دفع المرض وی به لاتینی ترجمه شده است.
قطب‌الدین شیرازی، دانشمند جامع‌الاطراف ایرانی، در پزشکی نیز دست داشت و ۱۰ سال در بیمارستان مظفری شیراز بدین کار مشغول بود.
نجم‌الدین محمود بن الیاس شیرازی (د۷۳۰ق) کتاب مهم الحاوی فی علم التداوی را نوشت که رواج بسیار یافت و در قیاس با الحاوی رازی به الحاوی الصغیر شهرت یافت.
ابن اکفانی مصری به تقلید از من لایحضره الطبیب رازی کتاب غنیةاللبیب عند غیبةالطبیب را نوشت.
ابن کتبی پزشک ایرانی‌نژاد، به تقلید از ماالفارق...رازی رسال‌های با عنون الفرق بین الامراض المشتبهة دربارۀ تشخیص تفارقی نوشت؛ اما رسالۀ داروشناسی وی مالایسع‌الطبیب جهله، شهرت بیشتری دارد.
چغمینی ریاضی‌دان مشهور، تلخیصی بسیار فشرده از القانون ابن سینا فراهم آورد که رواج حیرت‌انگیز آن، به افول پزشکی اسلامی سرعت داد.


از آخرین پزشکان قابل ذکر دورۀ اسلامی می‌توان به داوود بن عمر انطاکی (ه‌ م) نویسندۀ تذکرةاولی‌الالباب و الجامع للعجب و العجاب، محمد بن یوسف هروی مؤلف بحرالجواهر، و یوسف بن محمد مؤلف طب یوسفی (تألیف: ۹۱۷ق در هرات)، و بهاءالدوله حسینی نوربخش (ه‌ م)، مؤلف کتاب خلاصةالتجارب، اشاره کرد که این یک آخرین پزشک دورۀ اسلامی است که در آثار وی همچنان نشانه‌هایی از نوآوری دیده می‌شود.


(۱) احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
(۲) محمد ابن ابی یعلیٰ، طبقات الحنابلة، به کوشش محمدحامدفقی، بیروت، دارالمعرفه.
(۳) ابن اثیر، الکامل.
(۴) ابن اثیر، اللباب، بغداد، مکتبةالمثنیٰ.
(۵) محمد ابن‌اسفندیار، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۰ش.
(۶) عبدالله ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة والاغذیة، بولاق، ۱۲۹۱ق.
(۷) احمد ابنجزار، الاعتماد فی الادویةالمفردة، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۸۵م.
(۸) احمد ابنجزار، کتاب فی المعدة و امراضها و مداواتها، به کوشش سلمان قطایه، حلب، ۱۹۷۹م.
(۹) سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
(۱۰) عبدالرحمان ابن جوزی، المنتظم، به کوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفیٰ عبدالقادر عطا، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
(۱۱) احمد ابن‌حجر عسقلانی، الاصابة، قاهره، ۱۳۲۹ق.
(۱۲) احمد ابن‌حجر عسقلانی، تهذیب‌التهذیب، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۵-۱۳۲۷ق.
(۱۳) ابن خلدون، مقدمه، بیروت، داراحیاءالتراث العربی.
(۱۴) علی ابن ربن، الدین و الدولة، به کوشش عادل نوبهض، بیروت، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
(۱۵) علی ابن ربن، فردوس الحکمة، به کوشش محمدزبیر صدیقی، برلین، ۱۹۲۸م.
(۱۶) عبدالملک ابن زهر، التیسیر فی المداواة و التدبیر، به کوشش میشل خوری، دمشق، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۱۷) ابن سرابیون، یوحنا، الکناش الصغیر، نسخۀ خطی کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، شم‌ ۹۶۶۸م.
(۱۸) محمد ابن سلام جمحی، طبقات الشعراء، به کوشش یوزف هل، لیدن، ۱۹۱۳م.
(۱۹) حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
(۲۰) ابن سینا، القانون، یولاق، ۱۲۹۴ق.
(۲۱) یوسف ابن عبدالبر، الاستعاب فی معرفةالاصحاب، در حاشیۀ الاصابة (نک‌: هم‌، ابن حجرعسقلانی).
(۲۲) غریغوریوس ابن عبری، تاریخ مختصر الدول، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، ۱۸۹۰م.
(۲۳) عمر ابن عدیم، بغیةالطلب، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۴۰۹ق/۱۹۸۸م.
(۲۴) احمد ابن عذاری، البیان المغرب، به کوشش کولن و لوی پرووانسال، لیدن، ۱۹۴۸م.
(۲۵) احمد ابن فض ‌الله عمری، مسالک‌الابصار، چ تصویری، به کوشش فؤادسزگین، فرانکفورت، ۱۹۸۵م.
(۲۶) احمد ابن فقیه، البلدان، به کوشش یوسف هادی، بیروت، ۱۴۱۶ق/۱۹۹۶م.
(۲۷) عبدالله ابن قتیبه، تأویل مختلف الحدیث، به کوشش اسماعیل اسعردی، بیروت، دارالکتب العلمیه.
(۲۸) عبدالله ابن قتیبه، عیون‌الاخبار، قاهره، ۱۳۴۳-۱۳۴۹ق/۱۹۲۵-۱۹۳۰م.
(۲۹) عبدالله ابن قتیبه، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۹۶۰م.
(۳۰) ابن‌ماسویه، یوحنا، النوادر الطبیة، به کوشش دانیل ژاکار و ژرار تروفو (نک‌: مل‌، ابن ماسویه).
(۳۱) اسعد ابن مطران، بستان‌الاطباء، چ تصویری، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۳۲) ابن ندیم، الفهرست، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
(۳۳) یشتها، ترجمۀ ابراهیم پورداود، به کوشش بهرام فره‌وشی، تهران، ۱۳۵۶ش.
(۳۴) احمد ابوالحسن طبری، المعالجات البقراطیة، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۴۱۰ق/۱۹۹۰م.
(۳۵) عبدالله ابوعبید بکری، المسالک و الممالک، به کوشش وان لون و ا فره، تونس، ۱۹۹۲م.
(۳۶) ابوالفدا، المختصر فی اخبارالبشر، بیروت، دارالمعرفه.
(۳۷) احمد ابونعیم اصفهانی، حلیةالاولیاء، بیروت، ۱۴۰۵ق.
(۳۸) احمد بن حنبل، مسند، قاهره، ۱۳۱۳ق.
(۳۹) ربیع اخوینی، هدایةالمتعلمین، به کوشش جلال متینی، مشهد، ۱۳۴۴ش.
(۴۰) اسحاق بن عمران، مقالة فی المالیخولیا، به کوشش کارل گاربرس، هامبورگ، ۱۹۷۷م.
(۴۱) اشه، رهام، آموزۀ پزشکی مغان، پاریس، ۲۰۰۰م.
(۴۲) ابراهیم اصطخری، مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۷۰م.
(۴۳) ابراهیم اصطخری، مسالک و ممالک، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۴۷ش.
(۴۴) عبدالملک البیری، «طب‌العرب»، اغذیة والادویة، محمد عربی خطابی، بیروت، ۱۹۹۰م.
(۴۵) اوس بن حجر، دیوان، به کوشش محمدیوسف نجم، بیروت، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۰م.
(۴۶) اوستا، ترجمۀ جلیل دوست‌خواه، تهران، ۱۳۷۰ش.
(۴۷) محمد اولیاءالله آملی، تاریخ رویان، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱۳۴۸ش.
(۴۸) علی اهوازی، کامل الصناعةالطبیة، قاهره، ۱۲۹۴ق.
(۴۹) عبدالقادر بغدادی، خزانةالادب، به کوشش عبدالسلام هارون، قاهره، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۱م.
(۵۰) احمد بلاذری، فتوح‌البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۶۵م.
(۵۱) ابوریحان بیرونی، الجماهر فی الجواهر، به کوشش یوسف هادی، تهران، ۱۳۷۶ش.
(۵۲) ابوریحان بیرونی، الصیدنة، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
(۵۳) ابوریحان بیرونی، «فهرست کتب الرازی»، فهرست کتب رازی و نامهای کتب بیرونی، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۶۵ش.
(۵۴) ابراهیم بیهقی، المحاسن و المساوی، بیروت، ۱۹۷۰م.
(۵۵) علی بیهقی، تتمةصوان الحکمة، لاهور، ۱۳۵۱ق.
(۵۶) ابراهیم پورداود، ترجمۀ یشتها (هم‌ (.
(۵۷) محمد نعیمی، مادةالبقاء، به کوشش یحییٰ شعار، قاهره، ۱۹۹۹م.
(۵۸) عمرو جاحظ، البخلاء، به کوشش طه حاجری، قاهره، ۱۹۸۱م.
(۵۹) عمرو جاحظ، البیان و التبیین، قاهره، ۱۳۱۱ق.
(۶۰) عمرو جاحظ، الحیوان، به کوشش عبدالسلام محمدهارون، بیروت، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۹م.
(۶۱) اسماعیل جرجانی، الاغراض الطبیة، چ تصویری، به کوشش پرویز ناتل خانلری، تهران، ۱۳۴۵ش.
(۶۲) اسماعیل جرجانی، خفی علایی، به کوشش علی‌اکبر ولایتی و محمود نجم‌آبادی، تهران، ۱۳۷۷ش.
(۶۳) اسماعیل جرجانی، ذخیرۀ خوارزمشاهی، چ تصویری، به کوشش سعیدی سیرجانی، تهران، ۱۳۵۵ش.
(۶۴) اسماعیل جرجانی، یادگار، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۸۱ش.
(۶۵) محمد جهشیاری، الوزراء و الکتاب، به کوشش مصطفیٰ سقا و دیگران، قاهره، ۱۳۵۷ق.
(۶۶) حاجی خلیفه، کشف الضنون، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۳۵م بب‌.
(۶۷) حمزۀ اصفهانی، تاریخ سنی ملوک‌الارض و الانبیاء، بیروت، دار مکتبةالحیاة.
(۶۸) حمزۀ اصفهانی، التنبیه علیٰ حدوث التصحیف، به کوشش محمدحسن‌آل‌یاسین، بغداد، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
(۶۹) حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
(۷۰) محمدعربی خطابی، الطب و الاطباء فی الاندلس الاسلامیة، بیروت، ۱۹۸۸م.
(۷۱) داستانهای بیدپای، ترجمۀ محمد بن عبدالله بخاری، به کوشش پرویز ناتل خانلری و محمد روشن، تهران، ۱۳۶۱ش.
(۷۲) داک.
(۷۳) دانشنامۀ جهان اسلام، تهران، ۱۳۷۹ش.
(۷۴) احمد دینوری، الاخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر و جمال‌الدین شیال، بغداد، ۱۹۵۹م.
(۷۵) محمد ذهبی، سیراعلام النبلاء، به کوشش شعیب‌ارنؤوط و م ن عرقسوسی، بیروت، ۱۴۱۳ق.
(۷۶) محمد بن زکریا رازی، الحاوی، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
(۷۷) محمد بن زکریا رازی، ماالفارق او الفروق او کلام فی الفروق بین‌ الامراض، به کوشش سلمان قطابه، حلب، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م.
(۷۸) اسحاق رهاوی، ادب الطبیب، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۸۵م.
(۷۹) مصعب زبیری، نسب قریش، به کوشش لوی پرووانسال، پاریس، ۱۹۵۳م.
(۸۰) عباس زریاب، مقدمه بر الصیدنة (نک‌: هم‌، بیرونی).
(۸۱) محمود زمخشری، الکشفاف، بیروت، دارالمعرفه.
(۸۲) محمود زمخشری، المستقصیٰ فی امثال العرب، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۱ق/۱۹۶۲م.
(۸۳) عبدالکریم سمعانی، الانساب، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
(۸۴) صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، به کوشش غلامرضا جمشید‌نژاد اول، تهران، ۱۳۷۶ش.
(۸۵) محمدزبیر صدیقی، مقدمه بر فردوس الحکمة (نک‌: هم‌، ابن ربن).
(۸۶) طبری، تاریخ.
(۸۷) صالح مهدی عزاوی، «الحارث بن کلدةالثقفی و قیمته فی تاریخ طب العربی»، المورد، بغداد، ۱۹۷۷م، ج۶، شم‌ ۴.
(۸۸) العیون و الحدائق، به کوشش نبیله عبدالمنعم داوود، بغداد، ۱۳۹۲ق/۱۹۷۲م.
(۸۹) فردوسی، شاهنامه، به کوشش عثمانف، مسکو، ۱۹۶۸م.
(۹۰) سلمان قطابه، «تعلیق علیٰ رسالة الرازی فی الزکام»، تاریخ العلوم العربیة، حلب، ۱۹۷۷م، ج ۱، شم‌ ۱.
(۹۱) علی قفطی، تاریخ الحکماء، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
(۹۲) یاقوت، بلدان.
(۹۳) یونس کرامتی، کارنامۀ پزشکی ایران (زیرچاپ).
(۹۴) علی مسعودی، التنبیه و الاشراف، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۹۳م.
(۹۵) احمد میدانی، مجمع‌الامثال، به کوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، بیروت، دارالمعرفه.
(۹۶) تالینو، کارلو آلفونسو، علم الفلک و تاریخه عندالعرب، رم، ۱۹۱۱م.
(۹۷) نظامی عروضی، چهارمقاله، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۲۷ق/۱۹۰۹م.
(۹۸) احمد نویری، نهایةالارب، قاهره، ۱۳۴۲ق/۱۹۲۳م.
(۹۹)دوست‌خواه، جلیل، ترجمۀ اوستا (هم‌).


۱. محمدزبیر صدیقی، مقدمه بر فردوس الحکمة (نک‌: هم‌، ج۱، ص۲۱۷، ابن ربن).
۲. اوس بن حجر، دیوان، ج۱، ص۱۱۱، به کوشش محمدیوسف نجم، بیروت، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۰م.
۳. احمد میدانی، مجمع‌الامثال، ج۱، ص۴۴۱، به کوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، بیروت، دارالمعرفه.
۴. محمود زمخشری، الکشفاف، ج۱، ص۳۳۶، بیروت، دارالمعرفه.
۵. محمود زمخشری، المستقصیٰ فی امثال العرب، ج۱، ص۲۲۰، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۱ق/۱۹۶۲م.
۶. عبدالقادر بغدادی، خزانةالادب، ج۴، ص۳۷۰-۳۷۶، به کوشش عبدالسلام هارون، قاهره، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۱م.    
۷. صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ج۱، ص۱۶۰، به کوشش غلامرضا جمشید‌نژاد اول، تهران، ۱۳۷۶ش.
۸. غریغوریوس ابن عبری، تاریخ مختصر الدول، ج۱، ص۷۹، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، ۱۸۹۰م.
۹. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۱۵-۱۶، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۱۰. حمزۀ اصفهانی، التنبیه علیٰ حدوث التصحیف، ص۶۴-۶۵، به کوشش محمدحسن‌آل‌یاسین، بغداد، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
۱۱. محمد ابن‌اسفندیار، تاریخ طبرستان، ج۱، ص۷۲، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۲۰ش.
۱۲. احمد ابن فقیه، البلدان، ج۱، ص۵۰۱، به کوشش یوسف هادی، بیروت، ۱۴۱۶ق/۱۹۹۶م.
۱۳. محمد اولیاءالله آملی، تاریخ رویان، ج۱، ص۷۳، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱۳۴۸ش.
۱۴. عمرو جاحظ، البخلاء، ج۱، ص۱۰۲، به کوشش طه حاجری، قاهره، ۱۹۸۱م.
۱۵. ابراهیم پورداود، ترجمۀ یشتها (هم‌ )، ج۱، ص۱۴۳.
۱۶. دوست‌خواه، جلیل، ترجمۀ اوستا (هم‌)، ص۲۸۸.
۱۷. یشتها، ترجمۀ ابراهیم پورداود، ۳: ۶، به کوشش بهرام فره‌وشی، تهران، ۱۳۵۶ش.
۱۸. دانشنامۀ جهان اسلام، ج۵، ۶۰۷، تهران، ۱۳۷۹ش.
۱۹. جلیل دوست‌خواه، ترجمۀ اوستا (هم‌)، ص۷۳۷ .
۲۰. دانشنامۀ جهان اسلام، ج۵، ۶۰۷، تهران، ۱۳۷۹ش.
۲۱. اوستا، ترجمۀ جلیل دوست‌خواه، ج۲، ص۷۳۶-۷۳۷، تهران، ۱۳۷۰ش.
۲۲. یونس کرامتی، کارنامۀ پزشکی ایران (زیرچاپ)،سراسر گفتار سوم.
۲۳. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۲۱۵، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۲۴. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۲، ص۳۴، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۲۵. دانشنامۀ جهان اسلام، ج۵، ص۶۰۶، تهران، ۱۳۷۹ش.
۲۶. ابوالفدا، المختصر فی اخبارالبشر، ج۱، ص۵۰، بیروت، دارالمعرفه.
۲۷. حمزۀ اصفهانی، تاریخ سنی ملوک‌الارض و الانبیاء، ص۳۹، بیروت، دار مکتبةالحیاة.
۲۸. فردوسی، شاهنامه، ج۷، ص۲۵۲، به کوشش عثمانف، مسکو، ۱۹۶۸م.
۲۹. احمد دینوری، الاخبار الطوال، ج۱، ص۴۶-۴۷، به کوشش عبدالمنعم عامر و جمال‌الدین شیال، بغداد، ۱۹۵۹م.    
۳۰. احمد دینوری، الاخبار الطوال، ج۱، ص۱۳۳، به کوشش عبدالمنعم عامر و جمال‌الدین شیال، بغداد، ۱۹۵۹م.    
۳۱. احمد بلاذری، فتوح‌البلدان، ج۱، ص۳۸۲، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۶۵م.
۳۲. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۳۰۸، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۳۳. داستانهای بیدپای، ترجمۀ محمد بن عبدالله بخاری، ج۱، ص۵۷، به کوشش پرویز ناتل خانلری و محمد روشن، تهران، ۱۳۶۱ش.
۳۴. ابراهیم اصطخری، مسالک الممالک، ج۱، ص۲۶۲، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۷۰م.    
۳۵. ابراهیم اصطخری، مسالک و ممالک، ج۱، ص۲۰۸، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۴۷ش.
۳۶. داستانهای بیدپای، ترجمۀ محمد بن عبدالله بخاری، ج۱، ص۵۷-۶۱، به کوشش پرویز ناتل خانلری و محمد روشن، تهران، ۱۳۶۱ش.
۳۷. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۰، ص۴۱۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۳۸. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۰، ص۴۱۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۳۹. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۰، ص۵۴۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۴۰. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۱، ص۲۰۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۴۱. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۱، ص۲۱۰، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۴۲. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۱، ص۵۵۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۴۳. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۱، ص۵۶۳، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۴۴. ابوریحان بیرونی، الجماهر فی الجواهر، ج۱، ص۳۳۳، به کوشش یوسف هادی، تهران، ۱۳۷۶ش.
۴۵. ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۳۴، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
۴۶. ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۵۸، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
۴۷. ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۸۹، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
۴۸. ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۱۱۲، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
۴۹. ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۱۲۳، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
۵۰. عبدالله ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة والاغذیة، ج۱، ص۶۳، بولاق، ۱۲۹۱ق.
۵۱. عبدالله ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة والاغذیة، ج۱، ص۹۱، بولاق، ۱۲۹۱ق.
۵۲. عباس زریاب، مقدمه بر الصیدنة (نک‌: هم‌، ج۱، ص۴۴-۴۵، بیرونی).
۵۳. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۹، ص۲۶، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۵۴. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۹، ص۲۵۹، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۵۵. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۱، ص۴۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۵۶. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۱، ص۷۰، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۵۷. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۱، ص۲۰۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۵۸. عباس زریاب، مقدمه بر الصیدنة (نک‌: هم‌، ج۱، ص۴۴، بیرونی).
۵۹. عباس زریاب، مقدمه بر الصیدنة (نک‌: هم‌، ج۱، ص۴۷-۴۸، بیرونی).
۶۰. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۱، ص۲۰۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۶۱. ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۱۶، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
۶۲. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۳۱۸، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۶۳. سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ج۱، ص۵۴، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
۶۴. صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ج۱، ص۲۱۲، به کوشش غلامرضا جمشید‌نژاد اول، تهران، ۱۳۷۶ش.
۶۵. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۶۱-۱۶۲، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۶۶. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۱۰-۱۱۳، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۶۷. ابن خلدون، مقدمه، ج۱، ص۴۹۳، بیروت، داراحیاءالتراث العربی.
۶۸. ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۵۲.    
۶۹. صالح مهدی عزاوی، «الحارث بن کلدةالثقفی و قیمته فی تاریخ طب العربی»، ج۱، ص۲۱۷-۲۲۱، المورد، بغداد، ۱۹۷۷م، ج۶، شم‌ ۴.
۷۰. عمرو جاحظ، البیان و التبیین، ج۴، ص۴۳-۴۴، قاهره، ۱۳۱۱ق.
۷۱. مصعب زبیری، نسب قریش، ج۱، ص۲۵۵، به کوشش لوی پرووانسال، پاریس، ۱۹۵۳م.    
۷۲. محمد ابن سلام جمحی، طبقات الشعراء، ج۱، ص۶۴، به کوشش یوزف هل، لیدن، ۱۹۱۳م.
۷۳. احمد نویری، نهایةالارب، ج۱۶، ص۲۱۹-۲۲۰، قاهره، ۱۳۴۲ق/۱۹۲۳م.    
۷۴. ابن سینا، القانون، ج۳، ص۳۹۴، یولاق، ۱۲۹۴ق.
۷۵. احمد بن حنبل، مسند، ج۴، ص۱۶۳، قاهره، ۱۳۱۳ق.
۷۶. احمد ابن‌حجر عسقلانی، تهذیب‌التهذیب، ج۱۲، ص۹۷، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۵-۱۳۲۷ق.
۷۷. احمد ابن‌حجر عسقلانی، الاصابة، ج۴، ص۷۰، قاهره، ۱۳۲۹ق.
۷۸. یوسف ابن‌عبدالبر، الاستعاب فی معرفةالاصحاب، ج۴، ص۷۰، در حاشیۀ الاصابة (نک‌: هم‌، ابن‌حجرعسقلانی).
۷۹. سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ج۱، ص۵۷-۵۸، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
۸۰. صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ج۱، ص۲۱۲، به کوشش غلامرضا جمشید‌نژاد اول، تهران، ۱۳۷۶ش.
۸۱. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۴۳۶، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۸۲. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۱۶، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۸۳. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۱۶-۱۱۹، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۸۴. ابن خلدون، مقدمه، ج۱، ص۵۴۴-۵۴۵، بیروت، داراحیاءالتراث العربی.
۸۵. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۰۳، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۸۶. عمرو جاحظ، البیان و التبیین، ج۱، ص۱۲۶، قاهره، ۱۳۱۱ق.
۸۷. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۵، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۸۸. سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ج۱، ص۶۱، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
۸۹. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۹۰۱، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۹۰. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۶۳، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۹۱. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۸۰، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۹۲. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۳۲۴-۳۲۵، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۹۳. غریغوریوس ابن عبری، تاریخ مختصر الدول، ج۱، ص۱۹۲-۱۹۳، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، ۱۸۹۰م.
۹۴. تمیمی، مادۀ البقاء، ص۹۸.
۹۵. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱، ص۵۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۹۶. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱، ص۹۰، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۹۷. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱، ص۲۳۴، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۹۸. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۳، ص۱۶، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۹۹. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۳، ص۶۸، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۰۰. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۳، ص۱۸۹، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۰۱. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۳، ص۲۰۳، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۰۲. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۳، ص۲۵۸، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۰۳. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۰، ص۹۹، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۰۴. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۹، ص۲۵۳، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۰۵. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۴، ص۱۶۳، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۰۶. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱، ص۲۰۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۰۷. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۳، ص۲۰۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۰۸. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۴، ص۱۹۶، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۰۹. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۹، ص۲۴۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۱۰. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۰، ص۱۰۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۱۱. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۱، ص۲۵۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۱۲. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۱، ص۳۸۸، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۱۳. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۱، ص۵۳۳، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۱۴. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۱، ص۶۳۷، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۱۵. عبدالله ابن قتیبه، عیون‌الاخبار، ج۳، ص۲۷۰، قاهره، ۱۳۴۳-۱۳۴۹ق/۱۹۲۵-۱۹۳۰م.
۱۱۶. عبدالله ابن قتیبه، عیون‌الاخبار، ج۳، ص۲۷۶، قاهره، ۱۳۴۳-۱۳۴۹ق/۱۹۲۵-۱۹۳۰م.
۱۱۷. عبدالله ابن قتیبه، عیون‌الاخبار، ج۳، ص۲۷۷، قاهره، ۱۳۴۳-۱۳۴۹ق/۱۹۲۵-۱۹۳۰م.
۱۱۸. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۲۱-۱۲۳، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۱۱۹. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۸، ص۵۸، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۲۰. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۰، ص۲۸۹، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۲۱. احمد ابنجزار، کتاب فی المعدة و امراضها و مداواتها، ج۱، ص۸۶، به کوشش سلمان قطایه، حلب، ۱۹۷۹م.
۱۲۲. احمد ابنجزار، الاعتماد فی الادویةالمفردة، چ تصویری، ص۱۰۶، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۸۵م.
۱۲۳. احمد ابنجزار، الاعتماد فی الادویةالمفردة، چ تصویری، ص۱۲۵، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۸۵م.
۱۲۴. حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۱، ص۲۶، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
۱۲۵. حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۱، ص۷، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
۱۲۶. عبدالله ابن قتیبه، المعارف، ج۱، ص۶۶، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۹۶۰م.    
۱۲۷. سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ج۱، ص۵۹: «ابن‌ابحر»، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
۱۲۸. صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ج۱، ص۲۱۲، به کوشش غلامرضا جمشید‌نژاد اول، تهران، ۱۳۷۶ش.
۱۲۹. احمد ابن‌حجر عسقلانی، تهذیب‌التهذیب، ج۶، ص۳۹۴-۳۹۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۵-۱۳۲۷ق.    
۱۳۰. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۱۶، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۱۳۱. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۲، ص۱۳۵، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۱۳۲. علی مسعودی، التنبیه و الاشراف، ج۱، ص۱۲۲، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۹۳م.
۱۳۳. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۲۳، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۱۳۴. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۶۰، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۱۳۵. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۲۵، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۱۳۶. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۵، ص۱۱۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۳۷. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۵، ص۲۳۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۳۸. احمد ابنجزار، کتاب فی المعدة و امراضها و مداواتها، ج۱، ص۸۶، به کوشش سلمان قطایه، حلب، ۱۹۷۹م.
۱۳۹. طبری، تاریخ،ج۸، ص۱۱.
۱۴۰. صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ج۱، ص۱۹۱، به کوشش غلامرضا جمشید‌نژاد اول، تهران، ۱۳۷۶ش.
۱۴۱. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۰۲-۱۰۳، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۱۴۲. اسعد ابن مطران، بستان‌الاطباء، ج۱، ص۶۵، چ تصویری، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۶۸ش.
۱۴۳. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۲۳، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۱۴۴. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۲۰۳، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۱۴۵. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۴، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۱۴۶. اسعد ابن مطران، بستان‌الاطباء، ج۱، ص۶۵، چ تصویری، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۶۸ش.
۱۴۷. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۵۸-۱۶۰، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۱۴۸. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۲۳-۱۲۵، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۱۴۹. غریغوریوس ابن عبری، تاریخ مختصر الدول، ج۱، ص۲۱۳-۲۱۵، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، ۱۸۹۰م.
۱۵۰. ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۶۱۸، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
۱۵۱. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱، ص۹۹، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۵۲. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۱، ص۲۹۳، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۵۳. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱، ص۳۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۵۴. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱، ص۶۰، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۵۵. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۳، ص۲۴۰-۲۴۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۵۶. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۸، ص۱۹۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۵۷. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۹، ص۲۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۵۸. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۵، ص۸۴، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۵۹. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۰، ص۲۱۰، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۶۰. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۲۴-۱۲۵، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۱۶۱. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۵۸-۱۶۰، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۱۶۲. غریغوریوس ابن عبری، تاریخ مختصر الدول، ج۱، ص۲۱۳-۲۱۵، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، ۱۸۹۰م.
۱۶۳. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۲۴۷-۲۴۸، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۱۶۴. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۵۸، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۱۶۵. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۲۴۸، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۱۶۶. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۲۴-۱۲۵، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۱۶۷. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۲۶، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۱۶۸. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۴۸، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۱۶۹. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۵۲، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۱۷۰. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۴۳۹، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۱۷۱. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۴، ص۲۴، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۷۲. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۴، ص۵۹، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۷۳. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۵، ص۱۰۹، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۷۴. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۷، ص۱۰۰-۱۰۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۷۵. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۴، ص۱۰۶، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۷۶. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۳، ص۷۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۷۷. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱، ص۲۶۴، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۷۸. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۴، ص۱۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۷۹. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۳، ص۷۰، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۸۰. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۳، ص۷۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۸۱. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۴-۳۵۵، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۱۸۲. صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، به کوشش غلامرضا جمشید‌نژاد اول، تهران، ۱۳۷۶ش.
۱۸۳. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۰۰-۱۰۱، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۱۸۴. طبری، تاریخ، ج۸،ص۸۷.
۱۸۵. طبری، تاریخ، ج۸،ص۸۷.
۱۸۶. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۲۵، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۱۸۷. طبری، تاریخ، ج۱،ص۱۲۳-۱۲۷.
۱۸۸. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۰۰-۱۰۱، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۱۸۹. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۵۸-۱۶۰، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۱۹۰. غریغوریوس ابن عبری، تاریخ مختصر الدول، ج۱، ص۲۲۶، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، ۱۸۹۰م.
۱۹۱. عبدالله ابن قتیبه، عیون‌الاخبار، ج۱، ص۳۰۹، قاهره، ۱۳۴۳-۱۳۴۹ق/۱۹۲۵-۱۹۳۰م.    
۱۹۲. عبدالله ابن قتیبه، عیون‌الاخبار، ج۲، ص۱۰۳، قاهره، ۱۳۴۳-۱۳۴۹ق/۱۹۲۵-۱۹۳۰م.    
۱۹۳. عبدالله ابن قتیبه، عیون‌الاخبار، ج۴، ص۹۴، قاهره، ۱۳۴۳-۱۳۴۹ق/۱۹۲۵-۱۹۳۰م.    
۱۹۴. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱ ص۹۹، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۹۵. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۳ ص۷۹، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۹۶. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۶، ص۲۵۳، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۹۷. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۷، ص۴۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۹۸. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۷، ص۲۳۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۱۹۹. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۸، ص۵۹، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۲۰۰. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۸، ص۱۵۷، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۲۰۱. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۷، ص۲۶، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۲۰۲. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۱، ص۶۵-۶۶، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۲۰۳. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲، ص۱۱۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۲۰۴. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲، ص۱۴۶، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۲۰۵. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲، ص۱۵۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۲۰۶. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲، ص۲۰۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۲۰۷. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲، ص۲۰۷، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۲۰۸. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۲۶، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۲۰۹. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۴۹-۱۵۳، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۲۱۰. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۰۱، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۲۱۱. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۴۳۰-۴۳۵، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۲۱۲. غریغوریوس ابن عبری، تاریخ مختصر الدول، ج۱، ص۲۲۶، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، ۱۸۹۰م.
۲۱۳. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۷۸، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۲۱۴. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۳۸۷، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۲۱۵. اسحاق رهاوی، ادب الطبیب، ج۱، ص۱۶۷-۱۶۹، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۸۵م.
۲۱۶. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۷۱-۱۷۵، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۲۱۷. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۷۸، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۲۱۸. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۳۲۸-۳۲۹، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۲۱۹. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۳۸۳-۳۸۴، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۲۲۰. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۳۸۷، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۲۲۱. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۶۳-۱۶۴، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۲۲۲. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۲۰۴، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۲۲۳. سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ص۶۱، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
۲۲۴. ابن‌عبری، غریغوریوس، تاریخ مختصر الدول، ص۱۹۲-۱۹۳، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، ۱۸۹۰م
۲۲۵. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۳۲۵-۳۲۶، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۲۲۶. ابراهیم بیهقی، المحاسن و المساوی، ج۱، ص۴۲۵، بیروت، ۱۹۷۰م.
۲۲۷. عمرو جاحظ، الحیوان، ج۳، ص۳۲۳، به کوشش عبدالسلام محمدهارون، بیروت، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۹م.
۲۲۸. عمرو جاحظ، الحیوان، ج۴، ص۱۹۲، به کوشش عبدالسلام محمدهارون، بیروت، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۹م.
۲۲۹. عمرو جاحظ، الحیوان، ج۳، ص۲۷۵، به کوشش عبدالسلام محمدهارون، بیروت، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۹م.
۲۳۰. عمرو جاحظ، الحیوان، ج۴، ص۲۲۱-۲۲۲، به کوشش عبدالسلام محمدهارون، بیروت، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۹م.
۲۳۱. عمرو جاحظ، الحیوان، ج۵، ص۳۶۴، به کوشش عبدالسلام محمدهارون، بیروت، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۹م.
۲۳۲. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۷۴، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۲۳۳. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۳۸۳-۳۸۴، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۲۳۴. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۲۷-۱۳۸، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۲۳۵. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۳۲-۱۴۶، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۲۳۶. محمد جهشیاری، الوزراء و الکتاب، ج۱، ص۱۷۶، به کوشش مصطفیٰ سقا و دیگران، قاهره، ۱۳۵۷ق.
۲۳۷. محمد جهشیاری، الوزراء و الکتاب، ج۱، ص۲۲۵-۲۲۷، به کوشش مصطفیٰ سقا و دیگران، قاهره، ۱۳۵۷ق.
۲۳۸. غریغوریوس ابن عبری، تاریخ مختصر الدول، ج۱، ص۲۲۶-۲۲۷، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، ۱۸۹۰م.
۲۳۹. حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس،ص۱۷و ۴۳و ۱۰۸و ۱۱۰، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
۲۴۰. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۰، ص۲۴۳، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۲۴۱. ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۱۴۳، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
۲۴۲. ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۵۲، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
۲۴۳. ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۷۰، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
۲۴۴. ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۱۰۳، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
۲۴۵. ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۱۳۲، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
۲۴۶. ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۳۲۸، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
۲۴۷. ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۲۸۵، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
۲۴۸. ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۴۱، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
۲۴۹. علی ابن ربن، الدین و الدولة، ج۱، ص۹۸، به کوشش عادل نوبهض، بیروت، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
۲۵۰. علی ابن ربن، الدین و الدولة، ج۱، ص۱۸۹، به کوشش عادل نوبهض، بیروت، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
۲۵۱. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۴، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۲۵۲. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۸۷، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۲۵۳. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۳۰۸-۳۰۹، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۲۵۴. علی ابن ربن، الدین و الدولة، ج۱، ص۹۸-۹۹، به کوشش عادل نوبهض، بیروت، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
۲۵۵. علی ابن ربن، الدین و الدولة، ج۱، ص۲۱۰، به کوشش عادل نوبهض، بیروت، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
۲۵۶. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۹۶، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۲۵۷. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۹۶-۱۹۷، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۲۵۸. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۶۰، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۲۵۹. عمرو جاحظ، الحیوان، ج۱، ص۵۴، به کوشش عبدالسلام محمدهارون، بیروت، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۹م.
۲۶۰. عمرو جاحظ، الحیوان، ج۱، ص۲۴۶، به کوشش عبدالسلام محمدهارون، بیروت، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۹م.
۲۶۱. عمرو جاحظ، الحیوان، ج۴، ص۱۲۳-۱۲۴، به کوشش عبدالسلام محمدهارون، بیروت، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۹م.
۲۶۲. عمرو جاحظ، الحیوان، ج۵، ص۳۶۴، به کوشش عبدالسلام محمدهارون، بیروت، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۹م.
۲۶۳. عبدالله ابن قتیبه، عیون‌الاخبار، ج۲، ص۱۰۳، قاهره، ۱۳۴۳-۱۳۴۹ق/۱۹۲۵-۱۹۳۰م.
۲۶۴. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۴، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۲۶۵. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۲۰۷-۲۰۸، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۲۶۶. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۶۴-۱۶۹، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۲۶۷. غریغوریوس ابن عبری، تاریخ مختصر الدول، ج۱، ص۲۴۳-۲۴۴، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، ۱۸۹۰م.
۲۶۸. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۹، ص۲۷، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۲۶۹. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۹، ص۳۲۶، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۲۷۰. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۰، ص۴۴۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۲۷۱. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۱، ص۶۰۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۲۷۲. ابن سینا، القانون، ج۳، ص۳۴۹، یولاق، ۱۲۹۴ق.
۲۷۳. ابن سینا، القانون، ج۳، ص۳۶۸، یولاق، ۱۲۹۴ق.
۲۷۴. ابن سینا، القانون، ج۳، ص۳۹۵، یولاق، ۱۲۹۴ق.
۲۷۵. حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس،ص۶،به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
۲۷۶. حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس، ص۲۰،به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
۲۷۷. حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس،ص ۴۵، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
۲۷۸. حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس،ص ۴۱،به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
۲۷۹. حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس، ص ۴۹،به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
۲۸۰. حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس،ص ۵۳،به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
۲۸۱. حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس،ص۶۲، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
۲۸۲. حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس،ص۷۴به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
۲۸۳. حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس،ص۹۱، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
۲۸۴. حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس،ص۹۹، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
۲۸۵. حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس،ص۱۰۰، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
۲۸۶. حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس،ص۱۲۲به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
۲۸۷. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۵، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۲۸۸. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۱۹-۱۲۱، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۲۸۹. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۷۸-۱۸۰، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۲۹۰. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۲۴۹-۲۵۰، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۲۹۱. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲، ص۲۷، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۲۹۲. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲، ص۴۸، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۲۹۳. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲، ص۸۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۲۹۴. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲، ص۱۱۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۲۹۵. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲، ص۱۵۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۲۹۶. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۹، ص۵۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۲۹۷. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۰، ص۵۵۳، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۲۹۸. حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۱، ص۱۷۳-۱۷۴، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
۲۹۹. عبدالله ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة والاغذیة، ج۱، ص۷، بولاق، ۱۲۹۱ق.
۳۰۰. ابن سینا، القانون، ج۳، ۳۲۶، سطر۱۰، یولاق، ۱۲۹۴ق.
۳۰۱. حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۱، ص۱۸۳، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
۳۰۲. حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۱، ص۲۱۷، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
۳۰۳. حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۱، ص۲۳۳، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
۳۰۴. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۵۳-۱۵۶، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۳۰۵. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۲۱۸-۲۱۹، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۳۰۶. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۵۷، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۳۰۷. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۸۷-۱۸۹، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۳۰۸. غریغوریوس ابن عبری، تاریخ مختصر الدول، ج۱، ص۲۴۴، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، ۱۸۹۰م.
۳۰۹. طبری،تاریخ، ج۹، ص۲۵۲.
۳۱۰. ابن اثیر، الکامل، ج۷، ص۱۱۴.    
۳۱۱. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۵، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۳۱۲. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۴، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۳۱۳. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۲۴۶، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۳۱۴. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۸۴، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۳۱۵. حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۱، ص۵۵، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
۳۱۶. حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۱، ص۸۸، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
۳۱۷. عبدالله ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة والاغذیة، ج۲، ص۱۵، بولاق، ۱۲۹۱ق.
۳۱۸. حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۱، ص۱۱۱، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
۳۱۹. عبدالله ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة والاغذیة، ج۳، ص۲۸، بولاق، ۱۲۹۱ق.
۳۲۰. عبدالله ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة والاغذیة، ج۴، ص۷۱، بولاق، ۱۲۹۱ق.
۳۲۱. عبدالله ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة والاغذیة، ج۴، ص۱۵۳، بولاق، ۱۲۹۱ق.
۳۲۲. عبدالله ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة والاغذیة، ج۴، ص۱۹۱، بولاق، ۱۲۹۱ق.
۳۲۳. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۱، ص۲۹۳، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۳۲۴. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۴، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۳۲۵. اسحاق رهاوی، ادب الطبیب، ج۱، ص۱۶۷-۱۶۹، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۸۵م.
۳۲۶. سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ج۱، ص۶۵-۶۶، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
۳۲۷. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۷۱-۱۸۳، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۳۲۸. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۳۲۸-۳۲۹، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۳۲۹. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۳۸۰-۳۹۱، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۳۳۰. غریغوریوس ابن عبری، تاریخ مختصر الدول، ج۱، ص۲۲۷-۲۲۸، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، ۱۸۹۰م.
۳۳۱. عبدالله ابن قتیبه، تأویل مختلف الحدیث، ج۱، ص۲۱۶، به کوشش اسماعیل اسعردی، بیروت، دارالکتب العلمیه.
۳۳۲. محمد ذهبی، سیراعلام النبلاء، ج۱۰، ص۶۵۲، به کوشش شعیب‌ارنؤوط و م ن عرقسوسی، بیروت، ۱۴۱۳ق.    
۳۳۳. عبدالرحمان ابن جوزی، المنتظم، ج۱۱، ص۱۷۳، به کوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفیٰ عبدالقادر عطا، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.    
۳۳۴. ابن اثیر، الکامل، ج۶، ص۴۳۱.    
۳۳۵. عمر ابن عدیم، بغیةالطلب، ج۱۰، ص۴۶۹۴، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۴۰۹ق/۱۹۸۸م.
۳۳۶. محمد ابن ابی یعلیٰ، طبقات الحنابلة، ج۱، ص۱۱-۱۲، به کوشش محمدحامدفقی، بیروت، دارالمعرفه.    
۳۳۷. احمد ابونعیم اصفهانی، حلیةالاولیاء، ج۹، ص۲۱۰، بیروت، ۱۴۰۵ق.
۳۳۸. lib.eshia.ir/۴۰۳۸۴/۱۱/۲۷۱/بِابْنِ محمد ذهبی، سیراعلام النبلاء، ج۱۱، ص۲۷۱، به کوشش شعیب‌ارنؤوط و م ن عرقسوسی، بیروت، ۱۴۱۳ق.    
۳۳۹. عبدالکریم سمعانی، الانساب، ج۲، ص۴۷، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
۳۴۰. ابن اثیر، اللباب، ج۱، ص۲۷۳، بغداد، مکتبةالمثنیٰ.
۳۴۱. ابن ماسویه، یوحنا، ج۱، ص۵۷-۶۰، النوادر الطبیة، به کوشش دانیل ژاکار و ژرار تروفو (نک‌: مل‌، ابن ماسویه).
۳۴۲. ابن‌ماسویه، یوحنا، ج۱۱، ص۲۲۹، النوادر الطبیة، به کوشش دانیل ژاکار و ژرار تروفو (نک‌: مل‌، ابن ماسویه).
۳۴۳. ابن ماسویه، یوحنا، ج۱، ص۴۲۶-۴۲۷، النوادر الطبیة، به کوشش دانیل ژاکار و ژرار تروفو (نک‌: مل‌، ابن ماسویه).
۳۴۴. ابن‌ماسویه، یوحنا، ج۱، ص۱-۳، النوادر الطبیة، به کوشش دانیل ژاکار و ژرار تروفو (نک‌: مل‌، ابن ماسویه).
۳۴۵. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۳، ص۹۰-۹۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۳۴۶. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۶، ص۲۰۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۳۴۷. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۷، ص۱۵۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۳۴۸. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۴، ص۳۲، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۳۴۹. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۶، ص۶۸، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۳۵۰. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۷، ص۳۸-۳۹، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۳۵۱. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۹، ص۸۶، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۳۵۲. حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۱، ص۱۳۵، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
۳۵۳. حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۳، ص۷۴، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
۳۵۴. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۵، ص۱۷۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۳۵۵. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۶، ص۲۵۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۳۵۶. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۷، ص۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۳۵۷. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۸، ص۶۸، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۳۵۸. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۲، ص۱۴۰، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۳۵۹. ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۴۵۴، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
۳۶۰. حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
۳۶۱. حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس، ص۱۸، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
۳۶۲. حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس، ص۲۱، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
۳۶۳. حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس، ص۲۴، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
۳۶۴. حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس، ص۳۴، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
۳۶۵. حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس، ص۳۵، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
۳۶۶. حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس، ص۵۳، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
۳۶۷. حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس، ص۷۵، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
۳۶۸. حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس، ص۷۹، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
۳۶۹. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۲۸، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۳۷۰. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۳۵، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۳۷۱. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۸۳-۱۸۴، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۳۷۲. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۴۱-۱۴۲، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۳۷۳. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۳۲۸-۳۳۰، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۳۷۴. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۵، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۳۷۵. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۶۱، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۳۷۶. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۲۰۷، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۳۷۷. غریغوریوس ابن عبری، تاریخ مختصر الدول، ج۱، ص۲۵۵، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، ۱۸۹۰م.
۳۷۸. عبدالله ابن قتیبه، عیون‌الاخبار، ج۱، ص۳۰۹، قاهره، ۱۳۴۳-۱۳۴۹ق/۱۹۲۵-۱۹۳۰م.
۳۷۹. عبدالله ابن قتیبه، عیون‌الاخبار، ج۲، ص۱۰۳-۱۰۴، قاهره، ۱۳۴۳-۱۳۴۹ق/۱۹۲۵-۱۹۳۰م.
۳۸۰. عبدالله ابن قتیبه، عیون‌الاخبار، ج۴، ص۹۴، قاهره، ۱۳۴۳-۱۳۴۹ق/۱۹۲۵-۱۹۳۰م.
۳۸۱. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۳۸-۱۴۴، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۳۸۲. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۰۲-۱۰۴، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۳۸۳. حنین بن اسحاق، رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس، ص۱۱ و ۱۴، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
۳۸۴. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۵، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۳۸۵. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۲۰۴، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۳۸۶. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۲۴۷، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۳۸۷. رسالة الیٰ علی بن یحییٰ فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۹ش.
۳۸۸. ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۴۵، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
۳۸۹. ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۶۰، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
۳۹۰. ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۱۹۷، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
۳۹۱. ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۲۰۹، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
۳۹۲. ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۲۵۰، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
۳۹۳. ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۴۲۰، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
۳۹۴. ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۲۵۲، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
۳۹۵. ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۴۶۳، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
۳۹۶. ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۵۳۹، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
۳۹۷. ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۵۸۱، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
۳۹۸. ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۵۸۶، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
۳۹۹. سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ج۱، ص۷۳-۷۴، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
۴۰۰. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۲۱۱-۲۱۲، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۴۰۱. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱، ص۲۵۸، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۴۰۲. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۵، ص۹۰، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۴۰۳. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۱، ص۲۵۰، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۴۰۴. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۶، ص۷۷، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۴۰۵. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۲-۳۵۳، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۴۰۶. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۵، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۴۰۷. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۹۴، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۴۰۸. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۹۷، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۴۰۹. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۷۱-۱۷۷، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۴۱۰. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۸۴-۲۰۲، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۴۱۱. غریغوریوس ابن عبری، تاریخ مختصر الدول، ج۱، ص۲۴۹-۲۵۱، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، ۱۸۹۰م.
۴۱۲. محمدزبیر صدیقی، مقدمه بر فردوس الحکمة (نک‌: هم‌، ج۱، ص۶-۷، ابن ربن).
۴۱۳. علی ابن‌ربن، فردوس الحکمة، ص۸، به کوشش محمدزبیر صدیقی، برلین، ۱۹۲۸م.
۴۱۴. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۴، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۴۱۵. علی ابن ربن، فردوس الحکمة، ص۲۷۶-۲۸۵، به کوشش محمدزبیر صدیقی، برلین، ۱۹۲۸م.
۴۱۶. علی ابن ربن، فردوس الحکمة، ص۲۸۰، به کوشش محمدزبیر صدیقی، برلین، ۱۹۲۸م.
۴۱۷. علی ابن ربن، فردوس الحکمة، ص۵۰۰، به کوشش محمدزبیر صدیقی، برلین، ۱۹۲۸م.
۴۱۸. ابن ربن، فردوس الحکمة، ص۱۳۹، به کوشش محمدزبیر صدیقی، برلین، ۱۹۲۸م.
۴۱۹. علی ابن ربن، فردوس الحکمة، ص۱۸۱، به کوشش محمدزبیر صدیقی، برلین، ۱۹۲۸م.
۴۲۰. علی ابن ربن، فردوس الحکمة، ص۲۱۴، به کوشش محمدزبیر صدیقی، برلین، ۱۹۲۸م.
۴۲۱. حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۱، ص۱۱۵، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
۴۲۲. حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۱، ص۱۳۲، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
۴۲۳. حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۱، ص۱۳۸، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
۴۲۴. حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۱، ص۱۶۴، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
۴۲۵. حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۱، ص۲۰۵، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
۴۲۶. حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۱، ص۲۹۹، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
۴۲۷. حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۲، ص۳۲، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
۴۲۸. حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۲، ص۳۳، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
۴۲۹. حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۲، ص۴۶-۴۷، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
۴۳۰. حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۲، ص۶۱، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
۴۳۱. حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۲، ص۸۴، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
۴۳۲. حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۲، ص۱۴۱، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
۴۳۳. حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۲، ص۱۶۹، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
۴۳۴. حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۲، ص۱۹۱، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
۴۳۵. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۹۰۱، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۴۳۶. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۶۰، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۴۳۷. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۰۳، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۴۳۸. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۱۱، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۴۳۹. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۲۳۰، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۴۴۰. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱، ص۵۸۷، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۴۴۱. داک، ج۳، ص۲۳۳-۲۴۴.
۴۴۲. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۳۱، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۴۴۳. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۱۵-۱۲۰، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۴۴۴. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۲۱۵-۲۲۰، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۴۴۵. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۳۱۸، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۴۴۶. ابوریحان بیرونی، «فهرست کتب الرازی»، فهرست کتب رازی و نامهای کتب بیرونی، شم‌ ۶،به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۶۵ش.
۴۴۷. تمیمی، مادةالبقاء، ص۳۴۰-۳۴۱.
۴۴۸. تمیمی، مادةالبقاء، ص۳۴۷-۳۵۴.
۴۴۹. تمیمی، مادةالبقاء، ص۳۵۱.
۴۵۰. تمیمی، مادةالبقاء، ص۳۷۳.
۴۵۱. اسحاق رهاوی، ادب الطبیب، ج۱، ص۱۸۴، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۸۵م.
۴۵۲. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۲۵۴، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۴۵۳. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۶، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۴۵۴. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۲۰۳، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۴۵۵. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۳۹۲، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۴۵۶. غریغوریوس ابن عبری، تاریخ مختصر الدول، ج۱، ص۲۶۸، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، ۱۸۹۰م.
۴۵۷. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۲۱، ص۴۴۸، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۴۵۸. حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۲، ص۲۳۴، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
۴۵۹. حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۲، ص۲۳۵، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
۴۶۰. حامد ابن سمجون، جامع‌الادویةالمفردة، ج۲، ص۲۴۰، چ تصویری، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۹۹۲م.
۴۶۱. ابوریحان بیرونی، الصیدنة، ج۱، ص۵۳، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۰ش.
۴۶۲. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۶، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۴۶۳. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۱۹۹، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۴۶۴. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۲۰۳، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۴۶۵. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۲۴۷-۲۴۸، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۴۶۶. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۴۳، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۴۶۷. ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۵۶، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۷۱-۱۸۷۲م.
۴۶۸. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۲۰۰-۲۰۱، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۴۶۹. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۸۰، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۴۷۰. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۳۱۴، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۴۷۱. علی اهوازی، کامل الصناعةالطبیة، ج۱، ص۳، قاهره، ۱۲۹۴ق.
۴۷۲. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۴، ص۱۱-۱۴، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۴۷۳. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۴، ص۳۲-۳۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۴۷۴. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۴، ص۱۷۰، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۴۷۵. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۴، ص۲۱۷، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۴۷۶. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۰، ص۲۸، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۴۷۷. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱۹، ص۱۱۹-۱۲۰، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۴۷۸. محمد بن زکریا رازی، ماالفارق او الفروق او کلام فی الفروق بین‌ الامراض، ج۱، ص۱-۲، به کوشش سلمان قطابه، حلب، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م.
۴۷۹. تمیمی، مادةالبقاء، ص۳۴۰-۳۴۱.
۴۸۰. تمیمی، مادةالبقاء، ص۳۴۷-۳۵۴.
۴۸۱. تمیمی مادةالبقاء، ص۳۵۱.
۴۸۲. تمیمی مادةالبقاء، ص۳۷۳.
۴۸۳. سلمان قطابه، «تعلیق علیٰ رسالة الرازی فی الزکام»، ج۱، ص۶۳-۶۶، تاریخ العلوم العربیة، حلب، ۱۹۷۷م، ج ۱، شم‌ ۱.
۴۸۴. صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ج۱، ص۲۶۰-۲۶۱، به کوشش غلامرضا جمشید‌نژاد اول، تهران، ۱۳۷۶ش.
۴۸۵. محمدعربی خطابی، الطب و الاطباء فی الاندلس الاسلامیة، ج۱، ص۱۱، بیروت، ۱۹۸۸م.
۴۸۶. محمدعربی خطابی، الطب و الاطباء فی الاندلس الاسلامیة، ج۱، ص۳۹، بیروت، ۱۹۸۸م.
۴۸۷. سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ج۱، ص۹۳، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
۴۸۸. صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ج۱، ص۲۶۱، به کوشش غلامرضا جمشید‌نژاد اول، تهران، ۱۳۷۶ش.
۴۸۹. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۲، ص۴۱، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۴۹۰. سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ج۱، ص۹۳-۹۴، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
۴۹۱. سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ج۱، ص۱۱۲-۱۱۳، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
۴۹۲. صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ج۱، ص۲۶۱، به کوشش غلامرضا جمشید‌نژاد اول، تهران، ۱۳۷۶ش.
۴۹۳. صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ج۱، ص۲۶۵، به کوشش غلامرضا جمشید‌نژاد اول، تهران، ۱۳۷۶ش.
۴۹۴. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۲، ص۴۱-۴۲، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۴۹۵. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۳۹۴-۳۹۵، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۴۹۶. احمد ابن فض ‌الله عمری، مسالک‌الابصار، ج۹، ص۳۰۷، چ تصویری، به کوشش فؤادسزگین، فرانکفورت، ۱۹۸۵م.
۴۹۷. احمد ابن جزار، کتاب فی المعدة و امراضها و مداواتها، ج۱، ص۲۱۸، به کوشش سلمان قطایه، حلب، ۱۹۷۹م.
۴۹۸. تمیمی، مادة البقاء،ص۵۸۳.
۴۹۹. عبدالله ابوعبید بکری، المسالک و الممالک، ج۱، ص۶۷۹، به کوشش وان لون و ا فره، تونس، ۱۹۹۲م.
۵۰۰. احمد ابن عذاری، البیان المغرب، ج۱، ص۱۲۲، به کوشش کولن و لوی پرووانسال، لیدن، ۱۹۴۸م.    
۵۰۱. العیون و الحدائق، به کوشش نبیله عبدالمنعم داوود، ج۴، ص۱۳۱-۱۳۲، بغداد، ۱۳۹۲ق/۱۹۷۲م.
۵۰۲. سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ج۱، ص۸۴-۸۶، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
۵۰۳. صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ج۱، ص۲۳۲-۲۳۳، به کوشش غلامرضا جمشید‌نژاد اول، تهران، ۱۳۷۶ش.
۵۰۴. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۲، ص۳۵-۳۶، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۵۰۵. محمد بن زکریا رازی، الحاوی، ج۱، ص۸۰، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴-۱۳۹۰ق/۱۹۵۵-۱۹۷۰م.
۵۰۶. سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ج۱، ص۸۵، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
۵۰۷. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۲، ص۳۶، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۵۰۸. احمد ابن فض ‌الله عمری، مسالک‌الابصار، ج۹، ص۳۰۷، چ تصویری، به کوشش فؤادسزگین، فرانکفورت، ۱۹۸۵م.
۵۰۹. سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ج۱، ص۹۷، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
۵۱۰. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۲، ۴۱، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۵۱۱. سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ج۱، ص۹۷-۹۸، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
۵۱۲. سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ج۱، ص۱۰۰-۱۰۱، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
۵۱۳. صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ج۱، ص۲۶۱-۲۶۲، به کوشش غلامرضا جمشید‌نژاد اول، تهران، ۱۳۷۶ش.
۵۱۴. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۲، ص۴۲-۴۳، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۵۱۵. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۳۵۹، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۵۱۶. سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ج۱، ص۱۰۷-۱۰۸، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
۵۱۷. صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ج۱، ص۲۶۳، به کوشش غلامرضا جمشید‌نژاد اول، تهران، ۱۳۷۶ش.
۵۱۸. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۲، ص۴۵، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۵۱۹. محمدعربی خطابی، الطب و الاطباء فی الاندلس الاسلامیة، ج۱، ص۱۸-۱۹، بیروت، ۱۹۸۸م.
۵۲۰. سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ص۱۱۶، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م.
۵۲۱. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۲۴۵-۲۴۷، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۵۲۲. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۲۳۶، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۵۲۳. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۴۳۸، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۵۲۴. داک، ج۳، ص۲۴۱.
۵۲۵. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۴۰۸، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۵۲۶. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۳۲۷، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۵۲۷. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۳۲۷، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۵۲۸. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۱۰۵-۱۰۹، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۵۲۹. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۲، ص۸۷-۸۹، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۵۳۰. احمد ابن فض ‌الله عمری، مسالک‌الابصار، ج۹، ص۳۳۳-۳۳۵، چ تصویری، به کوشش فؤادسزگین، فرانکفورت، ۱۹۸۵م.
۵۳۱. داک، ج۳، ص۲۳۳-۲۴۴.
۵۳۲. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۲۲۳، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۵۳۳. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۲۳۹، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۵۳۴. علی بیهقی، تتمةصوان الحکمة، ج۱، ص۲۵، لاهور، ۱۳۵۱ق.
۵۳۵. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۲۹۴-۳۱۵، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۵۳۶. علی قفطی، تاریخ الحکماء، ج۱، ص۴۴۳-۴۴۴، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، ۱۹۰۳م، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش بهین دارایی، تهران، ۱۳۴۷ش.
۵۳۷. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۲۴۱، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۵۳۸. غریغوریوس ابن عبری، تاریخ مختصر الدول، ج۱، ص۳۳۱، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، ۱۸۹۰م.
۵۳۹. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۱، ص۲۵۴-۲۵۵، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.
۵۴۰. اسماعیل جرجانی، ذخیرۀ خوارزمشاهی، چ تصویری، ص۲، به کوشش سعیدی سیرجانی، تهران، ۱۳۵۵ش.
۵۴۱. اسماعیل جرجانی، ذخیرۀ خوارزمشاهی، چ تصویری، ص۶۴۴، به کوشش سعیدی سیرجانی، تهران، ۱۳۵۵ش.
۵۴۲. اسماعیل جرجانی، الاغراض الطبیة، ج۱، ص۳-۴، چ تصویری، به کوشش پرویز ناتل خانلری، تهران، ۱۳۴۵ش.
۵۴۳. اسماعیل جرجانی، ج۱، ص۴، خفی علایی، به کوشش علی‌اکبر ولایتی و محمود نجم‌آبادی، تهران، ۱۳۷۷ش.
۵۴۴. اسماعیل جرجانی، یادگار، ج۱، ص۱-۲، به کوشش مهدی محقق، تهران، ۱۳۸۱ش.
۵۴۵. علی بیهقی، تتمةصوان الحکمة، ج۱، ص۱۷۲، لاهور، ۱۳۵۱ق.
۵۴۶. نظامی عروضی، چهارمقاله، ج۱، ص۷۰-۷۱، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۲۷ق/۱۹۰۹م.
۵۴۷. حاجی خلیفه، کشف الضنون، ج۳، ص۳۳۰، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، ۱۸۳۵م بب‌.
۵۴۸. صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ج۱، ص۲۶۶، به کوشش غلامرضا جمشید‌نژاد اول، تهران، ۱۳۷۶ش.
۵۴۹. صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، ج۱، ص۲۶۷-۲۷۰، به کوشش غلامرضا جمشید‌نژاد اول، تهران، ۱۳۷۶ش.
۵۵۰. احمد ابن ابی اصیبعه، عیون‌الانباء، ج۲، ص۶۴، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق.



دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «پزشکی اسلامی»، ج۱۳، ص۵۵۲۴.    


رده‌های این صفحه : تمدن اسلامی | دانش پزشکی




جعبه ابزار