صُلْح (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
صُلْح (
به ضم صاد و سکون لام) از
واژگان قرآن کریم به معنای مسالمت و سازش است.
مشتقات
صُلْح که در
آیات قرآن آمده عبارتند از:
الصُّلْحُ (به ضم صاد مشدد و سکون لام) به معنای صلح و سازش؛
اِصْلاحِها (به کسر الف و سکون صاد) به معنای صلح و سازش و الفت؛
صالِحاً (به کسر لام) به معنای عمل خوب و کارهای شایسته؛
صَلَحَ (به فتح صاد و لام) به معنای شایسه و خوب؛
الصَّالِحِینَ (به فتح صاد مشدد و کسر لام) به معنای نیکوکاران و درستکاران؛
الصَّالِحاتِ (به فتح صاد مشدد و کسر لام) به معنای اعمال و کارهای شایسته؛ (در وصف زنان است)
تُصْلِحُوا (به ضم تاء، سکون صاد و کسر لام) به معنای اصلاح کنید؛
اَصْلَحْنا (به فتح الف، سکون صاد و فتح لام) به معنای شایسته ساختیم؛
اَصْلَحَ (به فتح الف، سکون صاد و فتح لام) به معنای اصلاح کرد؛
حضرت صالح از پیامبران عظیمالشان است که نامش ۹ بار در
قرآن آمده است.
صُلْح به معنای مسالمت و سازش است.
راغب اصفهانی آن را از بین بردن نفرت میان مردم، معنی کرده است.
در
اقرب الموارد آمده است: آن اسم از
مصالحه است و مذکّر و مؤنّث هر دو
به کار میرود، گویند:
«وَقَعَ الصُّلْحُ و وَقَعَتِ الصُّلْحُ» صلاح به معنای شایسته شدن، خوب شدن، و آن ضد
فساد است.
«صَلَحَ الشَّیْءُ صَلَاحاً: ضد فسد» در
قرآن گاهی با فساد مقابل آمده و گاهی با
سیّئه.
صالح به معنای شایسته، آنچه یا کسی که شایسته و خوب است. در آن فساد نیست.
صالحون به معنای نیکوکاران، شایستهکاران است و آن پیوسته در وصف اولوالعقل اعم از
ملک،
انس و
جنّ آمده است.
اِصلاح (
به کسر الف)
به معنای ایجاد
صلح و سازش و الفت است.
همچنین
به معنی
اصلاح و شایسته کردن چیزی است.
به مواردی از
صُلْح که در
قرآن به کار رفته است، اشاره میشود:
وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ. «سازش بهتر است.»
(وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْاَرْضِ بَعْدَ اِصْلاحِها.) (و در
زمین پس از
اصلاح آن فساد نكنيد.)
(وَ لاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا.) (و در روى زمين، بعد از آنكه در پرتو ايمان و دعوت انبيا
اصلاح شده است، فساد نكنيد.)
(وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً.) (و گروهى ديگر مؤمنانى هستند كه
به گناهان خود اعتراف كردهاند و كار خوب و بد را
به هم آميختهاند.)
(جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ.) (همان باغهاى جاويدان بهشتى كه همراه پدران و همسران و فرزندان صالحشان، وارد آن مىشوند.)
«صلح» در آیه به معنی شایسته و خوب شدن است.
(مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً.) (هر كدام كه
به خدا و روز بازپسين ايمان آورده و كارى شايسته انجام دهند.)
«صالح»: شايسته. آنچه يا كسي كه شايسته و خوب است و در آن فساد نيست.
(اِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ.) (سخنان پاكيزه
به سوى او صعود مىكند و
عمل صالح را بالا مىبرد.)
«
صالح» که وصف عمل است. عمل
صالح و کار شایسته آن است که مطابق
عدل و
انصاف باشد که قهرا مفید و مورد رضای خدا است.
(فَاِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ.) (زيرا خداوند ياور اوست و همچنين
جبرئیل و مؤمنان
صالح.)
(وَ کانَ اَبُوهُما صالِحاً.) (و پدرشان مرد
صالحى بود.)
صالح در این آیات وصف شخص است.
(دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً • فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً.) (هر دو از خدايى كه پروردگارشان است خواستند: «اگر فرزند
صالحى به ما دهى».)
مراد از آن در آیه فوق ظاهرا تام الخلقه و بی عیب است.
(وَ اَنْکِحُوا الْاَیامی مِنْکُمْ وَ الصَّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ اِمائِکُمْ) (مردان و زنان بىهمسر خود را همسر دهيد، همچنين غلامان و كنيزان
صالح و درستكارتان را.)
در آیه فوق به معنی لیاقت و اهلیت است.
(وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ.) (
به كسانى كه
ایمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند، بشارت ده.)
صالحات در وصف اعمال و زنان به کار رفته است.
(فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ) ( زنان شايسته، زنانى هستند كه متواضع هستند، در غياب همسر خود، اسرار و حقوق او را در مقابل حقوقى كه خدا براى آنان قرار داده، حفظ مىكنند.)
(فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً اَوْ اِثْماً فَاَصْلَحَ بَیْنَهُمْ فَلا اِثْمَ عَلَیْهِ.) (و كسى كه از انحراف وصيّتكننده، تمايل يک جانبه او
به بعض ورثه، يا از گناه او بترسد و ميان آنها را
اصلاح دهد، مشمول حكم تبديل وصيت نمىباشد و گناهى بر او نيست.)
(اَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَیْنَ النَّاسِ) (و براى اينكه نيكى كنيد، تقوا پيشه سازيد و در ميان مردم
اصلاح كنيد.)
(کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ اَصْلَحَ بالَهُمْ) «سیّئاتشان را تکفیر و حالشان را
اصلاح کرد.»
در آیه فوق به معنای اصلاح و شایسته کردن چیزی است.
(وَ اَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی اِنِّی تُبْتُ اِلَیْکَ وَ اِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ.) «برای من در فرزندانم
صلاح ایجاد کن.»
(عَلَیَّ) دلالت دارد که
اصلاح به نحوی باشد که او نیز منتفع گردد و آنها
به پدر خویش نیکوکار باشند، مانند آیهی ۹۰
سوره انبیاء و ۷۴
سوره فرقان مثل
(وَ وَهَبْنا لَهُ یَحْیی وَ اَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ.) (و
یحیی را
به او بخشيديم و همسرش را كه نازا بود برايش شايسته باردارى ساختيم.)
(رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ اَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ اَعْیُنٍ.) (و كسانى كه مىگويند: «پروردگارا! همسران و فرزندانمان را مايه روشنى چشم ما قرار ده.)
(الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ اَمَلًا.) (اموال و فرزندان، زينت زندگى دنياست و
باقیات صالحات آثار ماندگار شايسته ثوابش نزد پروردگارت بهتر و اميدبخشتر است.)
ظاهرا مراد از باقیات
صالحات تمام اعمال و کارهای خیر است و غرض از بقا باقی ماندن نزد خدا است، نه اینکه غرض از بقا، باقی ماندن در دنیا پس از مردن شخص باشد و منظور از باقیات فقط آثار نیک باشد. زیرا بقاء تمام اعمال از
ضرورت اسلام است.
(وَ کُلُّ شَیْءٍ فَعَلُوهُ فِی الزُّبُرِ وَ کُلُّ صَغِیرٍ وَ کَبِیرٍ مُسْتَطَرٌ) (و هر كارى را انجام دادند در نامههاى اعمالشان ثبت است و هر كار كوچک و بزرگى نوشته شده است.)
آیا مراد از «
صالحات» در عناوین
(آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ) که کرات و مرات در
قرآن مجید آمده، کارهایی است که
شرع آنها را شخصا بیان فرموده و یا هر عمل
صالح مطابق عدل و انصاف مورد رضای حق است، خواه در شرع بالخصوص بیان شده باشد یا نه. ناگفته نماند
(آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ) که بیشتر از پنجاه بار در
قرآن ذکر شده در همه آنها توام با
(«آمَنُوا») یا
(«وَ هُوَ مُؤْمِنٌ») یا نظیر آن دو است مگر در آیهی ۱۱
سوره هود که قطعا در آن نیز ایمان منظور است. پس بیشک عمل
صالح پیش خدا در صورتی مؤثّر و مقرب است که توام با ایمان
به خدا باشد و در غیر اینصورت پوچ و بیاثر خواهد بود.
(اِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ اُولئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ) (مگر آنها كه در سايه ايمان راستين،
صبر و
استقامت ورزيدند و كارهاى شايسته انجام دادند؛ كه براى آنها، آمرزش و اجر بزرگى است.)
(مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ اَعْمالُهُمْ کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عاصِفٍ لا یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلی شَیْءٍ.) (كسانى كه
به پروردگارشان
کافر شدند، اعمالشان همچون خاكسترى است در برابر وزش تند باد در يک روز طوفانى؛ آنها توانايى ندارند كمترين چيزى از آنچه را انجام دادهاند،
به دست آورند.)
ولی با در نظر گرفتن ایمان هر کار شایسته که مطابق با موازین عدل و انصاف است مورد رضای خدا و مشمول عموم «الصَّالِحاتِ» است، خواه در شرع بالخصوص تعیین شده باشد یا نه. هر کاری که در آن حرام نداشته و مطابق عدل و انصاف باشد و
صلاح را نیز دارا باشد با استفاده از عموم «الصَّالِحاتِ» میتوان انجام داد.
حضرت صالح از پیامبران عظیمالشان (علیهمالسلام)، نامش در کلام اللّه مجید ۹ بار آمده و از حیث زمان بعد از
حضرت نوح (علیهالسلام) و قبل از
حضرت ابراهیم (علیهالسلام) است.
این رسول گرامی بر
قوم ثمود مبعوث گردید که قومی بتپرست بودند، چنانکه از قول او نقل شده است:
(یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ اِلهٍ غَیْرُهُ.) (اى قوم من! تنها خدا را بپرستيد، كه جز او، معبودى براى شما نيست.)
و از کلام قوم او چنین نقل شده است:
(اَ تَنْهانا اَنْ نَعْبُدَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا.)(آيا ما را از
پرستش آنچه پدرانمان مىپرستيدند، نهى مىكنى؟!)
تفصیل حالات قوم ثمود و محل سکونت آنها و کیفیّت و حقیقت عذابشان در «ثمد» گذشت.
مشروح احوال این پیامبر عظیم الشان و گفتگوهایش با قوم نافرمان در
سوره اعراف آیات ۷۳-۷۷ آمده است:
مشروح احوال این پیامبر عظیمالشان و گفتگوهایش با قوم نافرمان در ایات زیر مذکور است:
(وَ إِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءتْكُم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ هَذِهِ نَاقَةُ اللّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللّهِ وَ لاَ تَمَسُّوهَا بِسُوَءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ.) (و
به سوى قوم ثمود، برادرشان
صالح را فرستاديم؛ گفت: «اى قوم من! تنها
خدا را بپرستيد، كه جز او، معبودى براى شما نيست. دليل روشنى از طرف
پروردگارتان براى شما آمده: اين «
ناقه» الهى براى شما نشانهاى است؛ بگذاريد در
زمین خدا
به چرا مشغول شود و هيچ گونه آزارى
به آن نرسانيد، كه
عذاب دردناكى شما را خواهد گرفت!)
(قَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ مِن قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُّرْسَلٌ مِّن رَّبِّهِ قَالُواْ إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ.) (ولى اشراف مستكبر قوم او،
به مستضعفانى از آنها كه ايمان آورده بودند، گفتند: «آيا
به راستى شما يقين داريد كه
صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده است؟!» آنها گفتند: «ما
به آنچه او براى آن فرستاده شده، ايمان آوردهايم.»)
(فَعَقَرُواْ النَّاقَةَ وَعَتَوْاْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قَالُواْ يَا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ.) (سپس «
ناقه» را پى كردند و از فرمان پروردگارشان سرپيچيدند و گفتند: «اى
صالح! اگر تو از فرستادگان خدا هستى، آنچه را از عذاب الهى
به ما وعده مىدهى، بياور!»)
(وَ إِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنشَأَكُم مِّنَ الأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُّجِيبٌ.) (و
به سوى قوم «ثمود»، برادرشان «
صالح» را فرستاديم؛ گفت: «اى قوم من! خدا را پرستش كنيد، كه هيچ معبودى جز او براى شما نيست! اوست كه شما را از زمين آفريد و آباد كردن آن را
به شما سپرد! از او آمرزش بطلبيد، سپس
به سوى او باز گرديد، كه پروردگارم
به بندگان خود نزديک و اجابت كننده خواستههاى آنها است!»)
(قَالُواْ يَا صَالِحُ قَدْ كُنتَ فِينَا مَرْجُوًّا قَبْلَ هَذَا أَتَنْهَانَا أَن نَّعْبُدَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا وَ إِنَّنَا لَفِي شَكٍّ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ مُرِيبٍ.) (گفتند: «اى
صالح! تو پيش از اين، در ميان ما مايه اميد بودى! آيا ما را از پرستش آنچه پدرانمان مىپرستيدند، نهى مىكنى؟! در حالى كه ما، در مورد آنچه
به سوى آن دعوتمان مىكنى، در شكى توأم با بد گمانى هستيم!»)
(فَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا نَجَّيْنَا صَالِحًا وَ الَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَ مِنْ خِزْيِ يَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ.) (و هنگامى كه فرمان مجازات ما فرارسيد،
صالح و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند،
به رحمت خود از آن عذاب و از رسوايى آن روز، رهايى بخشيديم؛ چرا كه پروردگارت توانا و شكستناپذير است.)
(وَ يَا قَوْمِ لاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شِقَاقِي أَن يُصِيبَكُم مِّثْلُ مَا أَصَابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صَالِحٍ وَ مَا قَوْمُ لُوطٍ مِّنكُم بِبَعِيدٍ.) (و اى قوم من! دشمنى و مخالفت با من، سبب نشود كه شما
به همان سرنوشتى كه قوم نوح يا قوم هود يا قوم
صالح گرفتار شدند، گرفتار شويد و سرزمين قوم لوط از شما چندان دور نيست.)
(إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صَالِحٌ أَلَا تَتَّقُونَ.) (هنگامى كه برادرشان
صالح به آنان گفت: «آيا تقوا پيشه نمىكنيد؟!)
(وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذَا هُمْ فَرِيقَانِ يَخْتَصِمُونَ.) (ما
به سوى «ثمود»، برادرشان «
صالح» رافرستاديم كه: خداى يگانه را بپرستيد؛ امّا آنان
به دو گروه تقسيم شدند و
به مخاصمه پرداختند.)
حضرت
صالح (علیهالسلام) هرچه بیشتر
تبلیغ کرد در قوم خویش گوش شنوا نیافت گفتند: وجود تو و پیروانت برای ما مایه شومی است. تصمیم گرفتند او و خانوادهاش را شب هنگام بکشند.
(قَالُوا اطَّيَّرْنَا بِكَ وَ بِمَن مَّعَكَ قَالَ طَائِرُكُمْ عِندَ اللَّهِ بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ.) (قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ • مَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا فَأْتِ بِآيَةٍ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ.) «گفتند: تو جادو زدهای. تو مثل مایی چه مزیتی داری تا پیامبر شوی؟»
(قَالُواْ يَا صَالِحُ قَدْ كُنتَ فِينَا مَرْجُوًّا قَبْلَ هَذَا أَتَنْهَانَا أَن نَّعْبُدَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا وَ إِنَّنَا لَفِي شَكٍّ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ مُرِيبٍ.) «گفتند: پیش از این امیدها از تو داشتیم آیا ما را از آنچه پدرانمان میپرستیدند منع میکنی؟!»
آخر کار
ناقه صالح را که
معجزه آن حضرت و حیوانی مفید بود بکشتند و گفتند: اگر از پیامبرانی عذابی که وعده میدهی بیاور.
(فَعَقَرُواْ النَّاقَةَ وَعَتَوْاْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قَالُواْ يَا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ.) فرمود: سه روز در خانههای خویش خوش باشید این وعده دروغ ندارد.
(فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُواْ فِي دَارِكُمْ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ ذَلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ.) سه روز مهلت ظاهرا برای آن بود که شاید در عرض آن متنبه شده و
به سوی خدای مهربان رو آورند، چنانکه از آیه ۴۶
نمل روشن میشود.
سرانجام صاعقه شدیدی بر آنها باریدن گرفت و همه را با آتش و صیحه خود از بین برد (رجوع
به ثمد)
صالح با پیروان خویش از عذاب نجات یافت.
(فَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا نَجَّيْنَا صَالِحًا وَ الَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَ مِنْ خِزْيِ يَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ.) و آنگاه که
به سر اجساد بیجان آمد با کمال تاسف فرمود:
(فَتَوَلَّی عَنْهُمْ وَ قالَ یا قَوْمِ لَقَدْ اَبْلَغْتُکُمْ رِسالَةَ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَکُمْ وَ لکِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ) «ای قوم رسالت خدا را
به شما رساندم و شما را
نصیحت کردم، لیکن ناصحان را دوست ندارید.»}}
•
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «صلح»، ج۴، ص۱۴۵-۱۴۱.