شواهد ورود اهل بیت به کربلا در اربعین اول
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بر اساس گزارش برخی منابع کاروان اهل بیت
حضرت سید الشهدا (علیهالسّلام) در راه بازگشت از
شام در روز بیستم
صفر به
کربلا رسیدند و در آنجا
جابر بن عبدالله انصاری را که به
زیارت قبر امام حسین (علیهالسّلام) رفته بود؛ ملاقات کردند؛ اما در این مطلب که آیا اهل بیت امام حسین (
سلام
الله
علیه) در
اولین اربعین به کربلا رسیدند؛ اختلاف است. برخی از اندیشمندان موافق نظریه ورود اهل بیت به کربلا را در
اربعین اول هستند. در ادامه، شواهد دال بر ورود اهل بیت به کربلا در
اربعین اول و دیدگاههای شاخصترین چهرههای این گروه را از نظر میگذرانیم.
در میان شیعیان مشهور است که
جابر بن عبدالله انصاری، صحابی بزرگ
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در روز بیستم صفر به
زیارت قبر امام حسین (علیهالسّلام) رفت و در همان روز، اهـل بیـت در راه بازگشت از
شام، به
کربلا رسیده، جابر را در آنجا ملاقات کردند. همچنین در این روز سر امام حسین به بدن ملحق، و همان جا دفن شد.
شیخ مفید،
شیخ طوسی در این باره مینویسند: «روز بیستم صفر روزی است که حرم امام حسین (
علیه
السّلام) از شام به سوی
مدینه بازگشتند. همچنین در این روز، جابر بن عبدالله انصاری، صحابی رسول خدا، برای زیارت امام حسین (
علیه
السّلام) از مدینه به کربلا آمد و او نخستین کسی بود که قبر امام حسین را زیارت کرد».
در این که آیا اسرای کربلا، مستقیما از شام به مدینه رفتهاند یا از کربلا عبور کردهاند؛ اختلاف است. از بعضی از گزارشات استفاده میشود که خروج از شام در بیستم ماه صفر یعنی روز
اربعین بوده است.
اگر این
روایت را بپذیریم، نمیتوانیم قائل شویم که اهل بیت (
علیه
السّلام) در
اربعین به کربلا رسیدهاند. بنابراین برخی از اندیشمندان نظریه ورود اهل بیت به کربلا را در
اربعین اول، بعید و حتی محال دانستهاند. اندیشمندانی همچون
ابن طاووس،
علامه مجلسی،
میرزاحسین نوری،
شیخ عباس قمی،
ابوالحسن شعرانی،
شهید مطهری،
رسول جعفریان،
محمدابراهیم آیتی و ... منکر ورود اهل بیت به کربلا در
اربعین اول هستند.
اما طبق برخی از نقلها سر مقدس امام حسین (
علیه
السّلام) و سایر شهدای کربلا، که به شام منتقل شده بود، به
امام سجاد (علیهالسّلام) سپرده شد و آن
حضرت بیستم ماه صفر آنها به بدنها ملحق کرد و به مدینه رفت.
اما برخی از عالمان نظریه ورود اهل بیت به کربلا را در
اربعین اول، بعید و حتی محال دانستهاند. اندیشمندانی همچون
ابن طاووس،
علامه مجلسی،
میرزاحسین نوری،
شیخ عباس قمی،
ابوالحسن شعرانی،
شهید مطهری،
رسول جعفریان،
محمدابراهیم آیتی و ... منکر ورود اهل بیت به کربلا در
اربعین اول هستند. در مقابل، برخی از اندیشمندان، همچون
ابوریحان بیرونی،
مستوفی هروی،
ملاحسین واعظ کاشفی،
شیخ بهایی،
میرزامحمد اشراقی،
سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی و ... قایل به
حضور اهل بیت در کربلا در
اربعین اول شدهاند، یا دست کم از ظاهر کلامشان چنین استفاده میشود. در ادامه به بررسی ادله و شواهد ورود اهل بیت به کربلا در
اربعین اول خواهیم پرداخت.
یکی از شواهد دال بر رسیدن اهل بیت به کربلا در
اربعین اول، وجود برخی گزارشهای تاریخی در این باره است.
ابوریحان بیرونی (م٤٤٠ق) یکی از مدافعان ورود اهل بیت به کربلا در
اربعین اول است. در ميان منابع كهن در
الآثار الباقیة بيرونى تصريح شده كه اهل بيتِ
سيّدالشهدا (
علیه
السّلام) در
اربعين اول به كربلا باز گشتهاند.
مستوفی هروی نیز از مورخـان قـرن ششم و مترجم
کتاب الفتوح ابن اعثم کوفی، بـرایـن بـاور است که علی بن الحسین (
علیه
السّلام) با سایر اهـل بیـت در روز بیستم صفر در کربلا
حضور داشته است.
ملاحسین واعظ کاشفی (۹۱۰ق) در تایید این مطلب نوشته است: «امـام زین العابدین (
علیه
السّلام) سر پدر بزرگوار خود را با سرهای دیگر تحویل گرفت و به کربلا رفت و در بیستم ماه صفر، سر آن سرور به بدن اطهر انضمام یافت».
نویسنده کتاب نور العین نیز بر آن است که اهل بیت روز بیستم صفر در کربلا
حضور داشته و در آنجا جابر و گروهی از اهل مدینه را ملاقات کردهاند.
شیخ بهایی (۱۰۳۰ق) در بیان بیستم ماه صفر و آمدن جابر و اهلبیت (علیهم
السّلام) به سرزمین کربلا چنین مینویسد: «وفی هذا الیوم وهو یوم الاربعین من شهادته (
علیه
السّلام) کان قدوم جابر بن عبدالله الانصاری رضی
الله عنه لزیارته (
علیه
السّلام) واتفق فی ذلک الیوم ورود حرمه (
علیه
السّلام) من الشام الی کربلاء قاصدین المدینة علی ساکنها
السلام والتحیة؛ و در این روز یعنی چهل روز بعد از شهادت امام حسین (
علیه
السّلام) جابر بن عبدالله انصاری (رضی
اللهعنه) به زیارت آن
حضرت آمد و اتفاقا در این روز حرم امام حسین (
علیه
السّلام) (منظور اهل بیت (علیهم
السلام)) که از شام به کربلا آمدند در حالی که عازم مدینه بودند به زیارت آن
حضرت آمدند».
از عبارت شیخ بهایی چنین برمی آید که روز
اربعین، چهل روز از شهادت امام میگذشت، و روز ورود جابر بن عبدالله انصاری برای زیارت قبر
حضرت است و آن روز با روز ورود اهـل بـیـت امام از شام به کربلا یکی شد.
گزارشهای متعدّدی، حاکی از
حضور جابر بن عبد
اللّه انصاری در کربلا در نخستین
اربعین شهدا در سال ۶۱ هجریاند.
برخی، در این گزارشها تردید کرده و گفتهاند: با توجّه به امکانات آن دوران، سفر از مدینه تا کربلا، پس از دریافت خبر واقعه کربلا، بیش از چهل روز طول میکشیده است. از این رو، جابر نمیتوانسته در
اربعین اوّل، در کربلا
حضور یابد.
در پاسخ این تردید، میتوان گفت:
اوّلاً از کجا ثابت شده که جابر، هنگام واقعه عاشورا، در مدینه بوده است؟ شاید وی آن هنگام، مدینه را به سوی کوفه، ترک کرده بوده است. ثانیا: میتوان گفت که امکان دریافت خبر شهادت امام حسین (
علیه
السلام) و یارانش تا ده روز بعد از واقعه عاشورا وجود دارد و جابر میتوانسته در مدّت باقی مانده تا
اربعین، خود را به کربلا برساند.
از سوی دیگر ماجرای ملاقات اهل بیت امام حسین با جابر نیز در گزارشات متعددی ذکر شده است.
شیخ مفید و
شیخ طوسی در این باره مینویسند: «روز بیستم صفر روزی است که حرم امام حسین (
علیه
السّلام) از شام به سوی
مدینه بازگشتند. همچنین در این روز، جابر بن عبدالله انصاری، صحابی رسول خدا، برای زیارت امام حسین (
علیه
السّلام) از مدینه به کربلا آمد و او نخستین کسی بود که قبر امام حسین را زیارت کرد».
از ظاهر سـخـن ابـن طـاووس برمی آید که جـابر زودتر از اهـل بـیـت بـه کـربلا رسیده است: «فوصلوا الی موضع المصرع، فوجدوا جابر بن عبدالله الانصاری و جماعـة مـن بنیهاشم ورجالاً من آل رسول
الله قد وردوا لزیارة قبر الحسین، فوافوا فی وقت واحد، وتلاقوا؛ پس به محل واقعه رسیدند و جابر بن عبدالله انصاری و گروهی از بنیهاشم و افرادی از خاندان رسول خـدا را در آنجا مشاهده کردند که برای زیارت قبر امام حسین (
علیه
السّلام) آمده بودند. پس در یک زمـان بـه هـم رسیدند ...».
البته ملاقات اهل بیتِ سیّد الشهدا (
علیه
السلام) با جابر در غیر
اربعین نیز امکانِ وقوع دارد، با این توضیح که ممکن است جابر، مدّتی را در کربلا مانده باشد و یا در کوفه یا حوالی آن، اقامت گزیده و مجدّدا برای زیارت سیّد الشهدا (
علیه
السلام) به کربلا باز گشته باشد. تنها سؤالی که در این باره بی پاسخ میماند، این است که اگر چنین امری وقوع یافته، چرا در منابع شیعه تا قرن هفتم به آن، اشارهای نشده است و گزارشی از اهل بیت (علیهم
السّلام) در این باره در منابع متقدّم و معتبر، وجود ندارد؟ البتّه در منابع متاخّر، مطالب فراوانی در این باره آمده که قابل استناد نیستند. به هر حال، بعید شمردن یا انکار بازگشت اهل بیتِ سیّد الشهدا به کربلا، به گونهای که محدّث نوری، شیخ عبّاس قمی و استاد مطهّری گفتهاند، صحیح به نظر نمیرسد.
یکی از مهمترین ادله مخالفان ورود اهل بیت به کربلا در
اربعین اول، دور بودن مسیر
کوفه تا
شام و از شام تا کربلا است. اما در منابع تاریخی مستنداتی وجود دارد که در همان دوران، افرادی از کوفه تا شام و یا برعکس، با زمانهای بسیار کمتری مسافرت کردهاند. به اختصار به چند مورد اشاره میکنیم:
۱. طبق نقل
طبری،
مالک اشتر (در قضیه خروج مردم کوفه بر
سعید بن العاص، خود را از
حمص، از شهرهای
سوریه) به کوفه هفت روزه و سایر مردم ده روزه رساندهاند.
طبری در این مورد چنین مینویسد: «فسار الاشتر سبعا والقوم عشرا؛ مالک اشتر مسیر را هفت روز طی کرد و مردم آن مسیر را ده روزه طی کردند».
۲.
یعقوبی مینویسد که
خالد بن ولید به همراه لشکرش، هشت روزه مسیر
عراق تا
روم را طی کرده است: «ان خالدا سار فی البریة والمفازة ثمانیة ایام؛ خالد در بیابان و صحرا در طول هشت روز مسیر را طی کرد».
.
۳. به گفته طبری، سفر
ابراهیم بن احمد ماذرائی، از
بغداد تا
دمشق هفت روز طول کشیده است: «ان ابراهبم وافی بغداد من دمشق فی سبعة ایام؛ ابراهیم از
بغداد تا دمشق را در هشت رو گذراند».
۴.
یاقوت حموی مینویسد که شخصی به نام حماد الراویه، سوار بر شتر، دوازده روزه خود را از کوفه به دروازه قصر
هشام بن عبدالملک در دمشق رسانده است: «وسرت اثنتی عشرة لیلة حتی وافیت باب هشام؛ در مدت دوازده شب سیر کردم تا اینکه به درگاهِ قصرِ هشام رسیدم».
۵. در
رجال کشی نیز آمده است پیکی که حامل خبر مرگ
معاویه بود، پس از یک هفته از شام به کوفه رسیده است: «اَخْبَرَنِی اَبُو خَالِدٍ التَّمَّارُ، قَالَ کُنْتُ مَعَ مِیثَمٍ التَّمَّارِ بِالْفُرَاتِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ... قَالَ: ... مَاتَ مُعَاوِیَةُ السَّاعَةَ، قَالَ فَلَمَّا کَانَتِ الْجُمُعَةُ الْمُقْبِلَةُ قَدِمَ بُرَیْدٌ مِنَ الشَّامِ... قَالَ: ... تُوُفِّیَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَبَایَعَ النَّاسُ یَزِیدَ، قَالَ: قُلْتُ: اَیُّ یَوْمٍ تُوُفِّیَ قَالَ: یَوْمَ الْجُممُعَةِ؛
ابوخالد تمار میگوید که در
روز جمعه با
میثم تمار در (کنار) فرات بودیم... گفت: ... الان معاویه از دنیا رفت... گفت: جمعه گذشته برید از شام آمد و گفت:
امیرالمؤمنین (مراد معاویه است) از دنیا رفت و مردم با یزید بیعت کردند. گفت: در چه روزی وفات کرد؟ گفت: روز جمعه».
۶. از روایت
کافی استفاده میشود که
خیران اسباطی از
سامرا تا مدینه ده روزه خدمت
امام هادی (سلاماللهعلیه) رسیده است:
«عَنْ خَیْرَانَ الاَسْبَاطِیِّ قَالَ قَدِمْتُ عَلَی اَبِی الْحَسَنِ (علیهالسّلام) الْمَدِینَةَ فَقَالَ لِی: مَا خَبَرُ الْوَاثِقِ عِنْدَکَ؟ قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ خَلَّفْتُه فِی عَافِیَةٍ اَنَا مِنْ اَقْرَبِ النَّاسِ عَهْداً بِه عَهْدِی بِه مُنْذُ عَشَرَةِ اَیَّامٍ... یَا خَیْرَانُ مَاتَ الْوَاثِقُ... فَقُلْتُک مَتَی جُعِلْتُ فِدَاکَ؟ قَالَک بَعْدَ خُرُوجِکَ بِسِتَّةِ اَیَّامٍ؛ خیران اسباطی میگوید: در مدینه خدمت حضرت ابوالحسن (امام دهم) (علیهالسّلام) رسیدم، به من فرمود: از واثق چه خبر داری؟ عرض کردم: قربانت شوم، وقتی از او جدا شدم با عافیت بود، من از همه مردم دیدارم به او نزدیکتر است، زیرا ده روز پیش او را دیدهام... سپس حضرت فرمودند: ای خیران! واثق از دنیا رفت... عرض کردم: قربانت شوم، چه وقت؟ فرمود: شش روز پس از بیرون آمدن تو از سامراء».
با اینکه فاصله سامرا تا مدینه، قطعا از فاصله کوفه تا شام بیشتر است.
از دیگر شواهد انکار ورود اهل بیت به کربلا در
اربعین اول، مدت زمانی است که نامه نگاری
عبیدالله با
یزید برای کسب تکلیـف
درباره اسرا، نیاز داشته است. در حالی که در منابع کهن، از نامه ابن زیاد به یزید برای کسب تکلیف
درباره اسرا و سرهای شهدا، سخنی به میان نیامده است. البته در برخی منابع، تنها به آمدن پیکی از سوی یزید، که عبیدالله را ملزم به فرستادن اهـل بـیـت بـه شـام میکرد، اشاره شده است.
پس از آن برخی منابع متاخر هماننـد
ملهوف سید ابن طاووس گفتـه انـد ابـن زیـاد در نامهای، یزید را از کشتن امام حسین (
علیه
السّلام) و اسارت خاندانش آگاه کرد و یزید در پاسخ نامه وی دستور داد سر امام را به همراه اسرا و سرهای دیگر، به شام نزد او بفرستند.
اما در این گزارش متاخر هم، به هیچ رو روشن نیست که این نامه نگاریها چقدر طول کشیده است. اما در مقابل این گزارشها، برخی از گزارشهای متقدم حاکی از آن است که اسـرا مـدت کوتاهی در کوفه اقامت داشتهاند.
حتی از گزارش شیخ مفید چنین برداشت میشود که اسرا در روز سیزدهم محرم رهسپار شام شدهاند.
بنابراین گزارشهای حاکی از کسب تکلیف ابن زیاد از یزید، چندان درخـور اعتنـا و اعتماد نیست؛ زیرا
طبری که واقعه کربلا را از
امام باقر (علیهالسّلام)، و از افرادی همچـون
خصین بن عبدالرحمان و
هشام کلبی (شاگرد
ابومخنف) نقـل کـرده، سخنی از ایـن نامه نگاریها به میان نیاورده است. طبری تنها با استناد به قول
عوانة بن حکم، به چنین ماجرایی اشاره کرده است؛
اما بر اساس برخی از گزارشها، عوانـه عثمـانـی مـذهب بوده و برای
بنی امیه حدیث جعل میکرده است؛
از این رو نمیتوان به گزارش وی، اعتماد کرد.
درباره الحاق سر مقدس
امام حسین (علیهالسّلام) به بدن مطهرشان باید گفت این مسئله از ماجرای بازگشت اهل بیت به کربلا جدا نیست و بنا بر قول مشهور، این کار به دست
امام زین العابدین (علیهالسّلام) صورت گرفته است؛ چنانکه
شیخ صدوق و
ابن فتال نیشابوری به این موضوع تصریح کردهاند.
در منابع تاریخی هم هیچ گزارشی در دست نیست که نشان دهد امام سجاد در زمان دیگری به کربلا آمده باشد. بنابراین
حضور اهل بیت بر سر مزار امام نیـز، باید در روز
اربعین اتفاق افتاده باشد. اما
درباره اینکه سر امام حسین (
علیه
السّلام) کجا دفن شده است منابع تاریخی شیعی و سنی اقوال مختلفی را گزارش کردهاند؛ که مهمترین آنها، به شرح زیر است:
بر اساس برخی اقوال،
یزید، سر امام حسین (
علیه
السّلام) را برای عامل خود در
مدینه،
عمرو بن سعید بن عاص، فرستاد و او سر شریف را کنار قبر
حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) به خاک سپرد.
برخی مورخان نیز اشاره کردهاند که پس از آوردن سر امام (
علیه
السّلام) به
دمشق، سر شریف در خزانه امویان باقی ماند تا اینکه پس از مدتی، آن را از آنجا خارج نموده و دفن کردند.
برخی نوشتهاند کسی که سر را از خزانه، خارج و دفن کرد «
سلیمان بن عبدالملک اموی» بود.
خوارزمی افزوده است زمانی که «
عمر بن عبدالعزیز» به خلافت رسید، سر را از آنجا خارج کرد. اما مشخص نشد با آن، چه کرد؛ برخی احتمال دادهاند که او، سر را به کربلا بازگرداند.
براساس قول دیگری، عمر بن عبدالعزیز سر را از جای خود خارج نکرد. بلکه عباسیان پس از ورود به دمشق، سر را از محل دفن آن خارج کردند و با خود به محل نامعلومی بردند.
در زمان خلافت
فاطمیان مصر، در شهر
عسقلان فلسطین، زیارتگاهی وجود داشته که محل دفن سر امام حسین (
علیه
السّلام) به شمار میآمده است. «طلائع بن رُزَیک»، وزیر الفائز، خلیفه فاطمی، از ترس آنکه صلیبیان، عسقلان را اشغال کنند، تصمیم گرفت سر امام حسین (
علیه
السّلام) را از آنجا به قاهره منتقل کند و بدین منظور در «باب زُوَیله» قاهره، مسجدی برای دفن کردن سر بنا کرد. اما پس از رسیدن سر به قاهره، به دستور الفائز، آن را به کاخهای خلفای فاطمی منتقل کردند و پس از ساختن زیارتگاه مخصوصی در سال ۵۴۹ه. ق، سر را در آنجا دفن کردند.
مورخ دیگری گفته است که سر را در سال ۵۴۸ه. ق، به قاهره منتقل کردند و در سرداب قصر زمرّد قرار دادند و سپس نزدیک «قبة الدیلم» دفن کردند.
امروزه زیارتگاه راس الحسین (
علیه
السّلام) قاهره، از زیارتگاههای مهم و مشهور قاهره به شمار میآید و نزد مردم مصر، از اهمیت ویژهای برخوردار است.
قول دیگر
درباره محل دفن سر امام حسین (
علیه
السّلام)، شهر
نجف است. مبنای این قول، روایاتی است که در برخی منابع حدیثی مهم شیعه نقل شده است؛ از جمله
شیخ کلینی و
ابنقولویه روایت کردهاند که
حضرت امام صادق (
علیه
السّلام) به همراه فرزندشان
اسماعیل و راوی (یزید بن عمر بن طلحه)، از حیره به قصد زیارت امیرمؤمنان (
علیه
السّلام) به نجف رفتند و هر سه در آنجا نماز خواندند. سپس امام (
علیه
السّلام) به فرزندش اسماعیل گفت: بایست و بر جدت حسین بن علی (
علیه
السّلام)
سلام بده. راوی از امام پرسید: «آیا امام حسین (
علیه
السّلام) در کربلا نیست؟»
حضرت فرمود: «بلی. اما هنگامی که سر مطهر آن
حضرت را به شام آوردند، یکی از دوستان ما آن را ربود و کنار امیرمؤمنان (
علیه
السّلام) دفن کرد».
کلینی و ابن قولویه، روایت دیگری نیز نقل کردهاند که «
ابان بن تغلب» میگوید: همراه امام جعفر صادق (
علیه
السّلام) بودم. ایشان از پشت کوفه عبور کرد و در جایی، از مرکب پیاده شد و دو رکعت نماز خواند. بعداندکی جلو رفت و دو رکعت دیگر نماز خواند. سپس کمی حرکت کرد و باز پیاده شد و دو رکعت نماز خواند. سپس فرمود: «اینجا قبر امیرمؤمنان (
علیه
السّلام) است». عرض کردم: «فدایت شوم! پس آن دو مکان که در آن نماز خواندید، چه بود؟»
حضرت فرمود: «یکی مکان سر امام حسین (
علیه
السّلام) بود و دیگری، جای منبر قائم (عجّل
اللهفرجهالشریف)».
در روایت سومی نیز از
حضرت امام صادق (
علیه
السّلام) نقل شده است که فرمود: «وقتی به غَری (نجف) وارد شدی، دو قبر میبینی: قبر بزرگ و قبر کوچک. قبر بزرگ، قبر امیرمؤمنان (
علیه
السّلام) است و قبر کوچک، محل دفن سر حسین بن علی (
علیه
السّلام) است».
همچنین در روایت دیگری از «
یونس بن ظبیان» نقل شده است که به همراه امام صادق (
علیه
السّلام) از حیره خارج شد و امام (
علیه
السّلام) در دو نقطه نزدیک به یکدیگر، نماز خواند و بعد به راوی گفت که یکی از این دو جا، قبر امیرمؤمنان (
علیه
السّلام) و دیگری، مدفن راس الحسین (
علیه
السّلام) است که آن را پس از فرستادن به شام، به کوفه بازگرداندند و خداوند آن را به نزد امیرمؤمنان (
علیه
السّلام) فرستاد. پس سر با جسد و جسد با سر است.
با استناد به این روایات، برخی معتقدند که مدفن شریف سر امام حسین (
علیه
السّلام)، کنار قبر مطهر امیرمؤمنان (
علیه
السّلام) و در محلی که امروزه به
مسجد الراس شهرت یافته است، قرار دارد. اما براساس دیدگاه دیگری، محل دفن سر بریده امام (
علیه
السّلام) که در روایات فوق نیز به آن اشاره شده منطبق بر
مسجد حنانه، در شرق نجف، دانسته شده است که امروزه در آنجا، ضریحی منسوب به سر امام حسین (
علیه
السّلام) وجود دارد که در ادامه بحث به آن، اشاره خواهیم کرد.
همچنین گفتنی است، در کتب ادعیه، زیارتنامهای برای امام حسین (
علیه
السّلام) وارد شده است که خواندن آن، بهویژه در حرم امیرمؤمنان (
علیه
السّلام) مستحب است. برخی علما افزونبر روایات بیان شده، این زیارتنامه را نیز قرینهای بر وجود سر امام حسین (
علیه
السّلام) در روضه مطهر امام علی (
علیه
السّلام) در نجف دانستهاند.
نظر مشهور میان علمای شیعه، آن است که سر شریف امام حسین (
علیه
السّلام) به کربلا بازگردانده شده و نزد بدن مطهر آن
حضرت دفن شده است.
گرچه طرفداران این قول، نوعاً تاریخ این واقعه را معین نکردهاند اما گروهی از دانشمندان
شیعه و
اهل سنت مانند
سید ابن طاووس،
ابن شهر آشوب،
ابوریحان بیرونی،
مستوفی هروی،
قرطبی،
نُوَیری
و مناوی
تصریح کردهاند که دفن سر مطهر همراه بدن، در بیستم صفر (
اربعین) صـورت گرفته است. گواهی این دانشمندان بر دفن سر مطهر همراه بدن در
اربعین، ورود امـام سجاد و اهل بیت را در چنین روزی به کربلا تایید میکند.
یکی از مهمترین ادله منکران ورود اهل بیت به کربلا در
اربعین اول، دور بودن مسیر کوفه تا شام و از شام تا کربلا است. در حالی که تشخیص مسیر حرکت کاروان اهل بیت از کوفه به
دمشق، و از آنجا به مدینه یکی از مسائل پیچیده و دشوار در تاریخ عاشور است. منابع تاریخی متقـدم، هیچ خبر معتبری
درباره مسیر حرکت کاروان اسرا از کوفه به شام، گزارش نکردهاند. اما با مراجعـه بـه منـابع تاریخی کهن و نقشههای جغرافیایی این منطقه، میتوان به این نتیجه رسید که در آن زمان، سه مسیر از کوفه به شام وجود داشته است:
مسیر
اول: مسیر سلطانی یا مسیر کنار دجله؛ این راه، مسیر اصلی میان کوفه و دمشق، نبوده است و باید پس از پیمودن مقدار کوتاهی از آن، کم کم به سمت غرب پیچید و پس از طیّ مسیر نه چندان کوتاهی، به راه کناره فرات پیوست و از آن طریق، وارد دمشق شد. این مسیر از دو مسیر دیگر، طولانی تر است و طول آن، حدود ۱۵۴۵ کیلومتر است. این راه را «راه سلطانی» نامیدهاند.
مسیر دوم: مسیر بادیه؛ این مسیر، راه مستقیم
کوفه به
شام است که از منطقه بـادیـة الـشام میگذرد و کوتاهترین راه بین این دو شهر است و حدود ۹۲۳ کیلومتر (فاصله کوفه تا شام به خط کاملاً مستقیم ۸۶۷ کیلومتر است) مسافت داشته است. مشکل اصلی این راه کوتاه، گذشتن آن از صحرای بزرگ میان
عراق و شام است که از روزگاران کهن، به «بادیة الشام» مشهور بوده است. این مسیر، برای افرادی قابل استفاده بوده که امکانات کافی (بویژه آب) برای پیمودن مسافتهای طولانی میان منزلهای دور از همِ صحرا را داشتهاند.
مسیر سوم: کنار فرات؛ کوفیان، برای مسافرت به شمال عراق و شام، از کناره فرات، حرکت میکردند تا هم به آب، دسترس داشته باشند و هم از امکانات شهرهای ساخته شده در کناره فرات، استفاده کنند. گفتنی است لشکرهای انبوه و کاروانهای بزرگ که به آب فراوان نیاز داشتند، ناگزیر از پیمودن این مسیر بودند. لشکر
امیر مؤمنان (علیهالسّلام) هم برای
نبرد صفّین، همین مسیر را پیمود. این راه، انشعابهای متعدّد داشته و با طول تقریبی ۱۱۹۰ تا ۱۳۳۳ کیلومتر، جای گزین مناسبی برای راه کوتاه، امّا سختِ بادیه بوده است.
ما دلیل روشن و گزارش تاریخی معتبر و کهنی برای اثبات عبور کاروان اسیران کربلا از یکی از این سه راه، در دست نداریم و حدیثی نیز از
اهل بیت (علیهمالسّلام) در این باره به ما نرسیده است اما بر خلاف آنچه در عصر اخیر رواج یافته، گذشتن کاروان اسیران کربلا از راه سلطانی، کمترین احتمال را دارد؛ زیرا دورترین راه است و اساسا راهی نیست که برای کاروانی کوچک ـ که به اسارت میروند، نه برای گردشگردی، انتخاب شود. افزون بر این که پیموده شدن این راه، مدرک معتبری ندارد و مستند این قول، مقتل منسوب به
ابو مِخنَف است.
از سوی دیگر، پذیرش عبور از راه طولانیِ سلطانی، با ماجرای «
اربعین» و این که اسیران در بازگشت از شام، در
اوّلین اربعین واقعه عاشورا بر سرِ مزار حسین (
علیه
السّلام)
حاضر شده باشند نیز ناسازگار است. بویژه آن که این مقتل، ماجراهای مفصّل و زمانبَری را در ضمن حرکت کاروان اسیران، آورده است.
علاوه بر این گزارش
معجم البلدان،
درباره وجود قبر
محسن بن حسین (علیهالسّلام) در حلب
در صورت درستی، عبور کاروان از راه بادیه را هم نفی میکند زیرا حَلَب، در آن مسیر قرار ندارد؛ امّا به تنهایی نمیتواند یکی از دو مسیر سلطانی (کناره دجله) و یا کناره فرات را تایید کند.
از آنچه گذشت، روشن میشود که احتمال عبور کاروان از مسیر سوم به سبب کوتاهی و پررفت و آمد بودنش، بیشتر است. افزون بر این شواهد تاریخی بسیاری هست که گواهی میدهد برخی از افراد، فاصله بین کوفه تا شام را ده روزه و حتی در کمتر از چهار روز طی کردهاند. از این رو اگرچه حرکت کاروان اسرا (با شرایط خاص خـود)، کندتر از حرکت یک پیک تیزرو بوده است، دیگر نمیتوان رسیدن کاروان اسرا را از کوفه به شام در مدت ده روز یا درنهایتاندکی بیش از آن، محال دانست.
با تشریح دقیق
سفر اهل بیت
سیدالشهداء (
سلام
الله
علیه) از کربلا به شام و از آنجا به مدینه و مشخص شدن روزهای اقامت در کوفه و شام، بر اساس گزارشات تاریخی امکان و حتی اطمینانی بودن آن ثابت خواهد کرد. زیرا بنابر نقل تواریخ،
عمر بن سعد، در
عصر عاشورا سر مقدس
سیدالشهداء (
سلام
الله
علیه) را توسط
خولی به کوفه فرستاد، او خود را شبانه به کوفه رساند؛ اما دروازه قصر را بسته دید و مجبور شد، شب را در خانه خودش بماند و فردا، سر مقدس را نزد
ابنزیاد ببرد.
و طبق تصریح
شیخ مفید، فردای آن روز (سیزدهم) کاروان اسرا به کوفه رسید
پس از دو روز اقامت در کوفه (پانزدهم)، به دستور ابنزیاد، اسراء به سوی شام فرستاده شدند.
با توجه به خطری که کاروان را تهدید میکرد و هر لحظه ممکن بود عدهای برای نجات خاندان نبوت، به کاروان حمله کنند، قطعا اسرا را با مرکبهای تندرو و با سرعت زیاد حرکت دادهاند بنحوی که کاروان در روز
اول صفر به شام رسید.
پس از آن که کاروان وارد شام شد، مردم شام جشن گرفتند؛ اما این شادی با سخنرانی اعجابآور
امام سجاد (سلاماللهعلیه)، تبدیل به کابوسی
علیه یزید شد. همچنین
ذهبی از علمای
اهل سنت تصریح میکند که سر مبارک امام حسین (
سلام
الله
علیه) سه روز در شام آویزان بود.
اما در اثر روشنگریهای امام سجاد (
سلام
الله
علیه) و
حضرت زینب کبری (
سلام
اللهعلیها)، یزید بن معاویه به منظور کاستن از گناه خود و مقصر جلوه دادن ابنزیاد، به ظاهر اظهار پشیمانی کرده و دستور داد که پس از سه روز عزاداری، کاروان را برگردانند.
و سر انجام در روز هشتم صفر، کاروان از شام خارج شد چنانچه مرحوم علامه مجلسی (رضوان
اللهتعالی
علیه) مینویسد: «فلما کان الیوم الثامن دعاهن یزید، واعرض علیهن المقام فابین وارادوا الرجوع الی المدینة؛ وقتی روز هشتم فرا رسید یزید آنها را فرا خواند و از آنها خواست که در آنجا بمانند و اهلبیت (علیهم
السّلام) قبول نکردند، و خواستند که به مدینه بر گردند».
از هشتم صفر تا بیستم آن، سیزده روز فرصت بوده است که کاروانیان خود را به کربلا برسانند. با توجه به اینکه مسیر رفت ۱۵ روز طول کشیده و با در نظر گرفتن اینکه کربلا مسیر نزدیکتری به شام دارد، به راحتی میتوان باور کرد که کاروان در روز بیستم صفر به کربلا رسیده باشند.
درباره استحباب زیارت
اربعین، دو روایت در دست است: یکی تعلیم
زیارت اربعین بـه
صفوان بن مهران جمال توسـط
امام صادق (علیهالسّلام) و دیگری روایـت
امام عسکری (علیهالسّلام) است که زیارت
اربعین را، یکی از
نشانههای مؤمن بیان میکند.
عنوان «زیارت
اربعین» به زمان امام صادق (
علیه
السّلام) باز میگردد و عجیب این است که با وجود بیم و
ترس از حکومت جائر، مردم از امام سؤال میکردند که با وجود ترس از خبرچینان و عوامل
حکومت، آیا به زیارت
حضرت سیدالشهدا برویم؟ و
حضرت میفرمودند که بروید.
این در حالی است که فقهای شیعه در مسئله
حج، یکی از شرایط
استطاعت را «تخلیه سرب» بیان فرمودهاند؛ یعنی باید
امنیت باشد و اگر امنیت نباشد، استطاعت
محقق نیست؛ اما در مورد زیارت
سیدالشهدا (
علیه
السّلام) حتی با نبود امنیت نیز مردم را ترغیب به زیارت میکردند. از این گذشته، به مناسبتهای مختلف نیز ترغیب به زیارت آن
حضرت شده است.
با توجه به اهمیت زیارت
اربعین نـزد امامان شیعه، آیـا سـبب
استحباب آن میتواند تنها
حضور یک صحابی بر سر قبر مطهر امام حسین (
علیه
السّلام) در
روز اربعین باشد؟
این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که حتّی اگر جابر به کربلا نمیآمد، باز هم زیارت
سیدالشهدا (
علیه
السّلام) در روز
اربعین مستحب بود؛ گرچه جابر هم یقیناً آمده است؛ چون مفاد زیارت جابر بسیار والاست و معارف عالی دارد و مضمونی است که کاملا با عمق
عقاید شیعه منطبق است و نشان از کمال معرفت جناب
جابر بن عبدالله انصاری دارد و بعید نیست که جابر بن عبدالله، هم اصل زیارت را و هم توصیه به زیارت در روز
اربعین را از
ائمه گرفته باشد و از اینرو سعی کرد تا خود را در
اربعین به کربلا برساند. پس زیارت
اربعین و استحباب زیارت سید الشهدا (
علیه
السّلام) در روز
اربعین ثابت است و بلکه به تعبیر دقیق
شیخ حرّ عاملی شدت استحباب زیارت آن
حضرت در روز
اربعین ثابت است. به نظر میرسد در این روز باید وقایع مهم دیگری نیز اتفاق افتاده باشد. بنابراین الحاق راس مطهر امام حسین (
علیه
السّلام) به بدن و
حضور اهل بیت که در میان آنان امام معصوم یعنی
امام سجاد (علیهالسّلام) حضور داشت میتواند وجه استحباب زیارت
اربعین را توجیه کند؛ چنان که بر اساس گزارش
ابن شهر آشوب شیخ طوسی نیز وجه توصیه امامان به زیارت
اربعین را الحاق سر امام به بدن دانسته است
و
مجلسی نیز با استناد به قول مشهور یکی از وجوه احتمالی در استحباب زیارت
اربعین را همین امر بیان کرده است.
پس در روز
اربعین دو جنبه هست: یکی اصل استحباب زیارت
سیدالشهدا (
علیه
السّلام) در این روز که دستور ائمه هدی است، و جنبه دیگر این است که جناب جابر در این روز موفق شد با عطیه به کربلا آید و به زیارت آن
حضرت بشتابد.
اگرچه به دلیل نبودِ دلایل روشن و قطعی، نمیتوان
درباره ورود اهل بیت به کربلا در
اربعین اول، اظهار نظر قطعی کرد اما با تشریح دقیق سفر کاروان اسیران و همچنین اثبات سفرهای مشابه با زمانهای کمتر، و شواهد دیگر به راحتی میتوان طن اطمینانی پیدا کرد که خاندان رسالت در روز
اربعین سال ۶۱هـ به کربلا آمده و به فیض عظیم زیارت سید الشهداء (
سلام
الله
علیه) نائل شده باشند. البته اثبات وقوع این سفر، نیازمند پژوهش بیشتر است و علاقهمندان میتوانند به کتاب «
تحقیق درباره اولین اربعین حضرت سیدالشهدا (سلاماللهعلیه)» نوشته علامه پژوهشگر،
سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی مراجعه فرمایند.
• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع
سیدالشهداء، ج۲، ص۲۹۲-۳۰۸.