• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

شناخت نفس

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



بدون شک کلید معرفت ذات اقدس پروردگار و شناخت همه موجودات، خودشناسی است؛ چنان‌که امیرالمؤمنین‌ (علیه‌السلام) می‌فرماید: «برترین شناسایی آن است که بشر خود را بشناسد و بزرگ‌ترین نادانی آن است که انسان خود را نشناسد و از مسائل مربوط به نفس بی‌خبر باشد. آغاز هر معرفت و قدم اول برای رسیدن به خداوند، پی بردن به وجود نفس و خودی خود است و تا مادامی که انسان خود را پیدا نکند، هم‌چنان در بند شهوت‌ها اسیر است».
قرآن کریم مؤمنان را امر می‌کند که خود را دریابند و معرفت و شناخت نفس پیدا کنند و راه هدایت خود را ادامه دهند و از فتنه‌های فتنه‌گران و منادیان گمراهی وحشت و هراس به دل راه ندهند؛ زیرا خدای بزرگ بر جمیع امور و اعمال ما حاکم است. در اهمیت خودشناسی همین بس که حضرت علی‌ (علیه‌السلام) می‌فرماید: «هر کس نفس خود را بشناسد، خدای خود را شناخته است».



پیش از بحث شناخت نفس، نخست مطالبی را درباره تجرد نفس بیان می‌کنیم:
تدبر در آیات ۱۵۳ و ۱۵۴ بقره، حقیقتی دیگر را روشن می‌سازد که از مسئله حیات برزخی شهیدان وسیع‌تر و عمومی‌تر است و آن این است که به طور کلی نفس آدمی موجودی است مجرد، موجودی است ماورای بدن و احکامی دارد غیر احکام بدن و هر مرکب جسمانی دیگر (خلاصه موجودی است غیر مادی که نه طول دارد و نه عرض و نه در چهاردیواری بدن می‌گنجد)؛ بلکه با بدن ارتباط و علقه‌ای دارد و یا به عبارتی با آن متحد است و به وسیله شعور و اراده و سایر صفات ادراکی، بدن را اداره می‌کند.
دقت در آیات سابق این معنا را به‌خوبی روشن می‌سازد؛ چون می‌فهماند که تمام شخصیت انسان بدن نیست، که وقتی بدن از کار افتاد شخص بمیرد و با فنای بدن و پوسیدن و انحلال ترکیب‌هایش و متلاشی شدن اجزایش فانی شود؛ بلکه تمام شخصیت آدمی به چیز دیگری است، که بعد از مردن بدن باز هم زنده است، یا عیشی دائم و گوارا و نعیمی مقیم را از سر می‌گیرد.
(عیشی که دیگر در دیدن حقایق محکوم به این نیست که از دو چشم سر ببیند و در شنیدن حقایق از دو سوراخ گوش بشنود، عیشی که دیگر لذتش محدود بدرک ملایمات جسمی نیست) و یا به شقاوت و رنجی دائم و عذابی الیم می‌رسد.
و نیز می‌رساند که سعادت آدمی در آن زندگی و شقاوت و تیره روزیش مربوط به سنحه ملکات و اعمال اوست، نه به جهات جسمانی (از سفیدی و سیاهی و قدرت و ضعف) و نه به احکام اجتماعی (از آقازادگی و ریاست و مقام و امثال آن).
پس این‌ها حقایقی است که این آیات شریفه آن را دست می‌دهد، و معلوم است که این احکام مغایر با احکام جسمانی است و از هر جهت با خواص مادیت دنیوی منافات دارد و از همه این‌ها فهمیده می‌شود که پس نفس انسان‌ها غیر بدن‌های ایشان است.


آیاتی که بر دوئیت و مغایرت بین نفس و بدن و تجرد نفس دلالت می‌کنند، عبارت‌اند از:
و در دلالت بر این معنا آیات برزخ به تنهایی دلیل نیست؛ بلکه آیاتی دیگر نیز این معنا را افاده می‌کند، از آن جمله این آیه است:

۲.۱ - آیه ۴۲ سوره زمر

«اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضی‌ عَلَیْهَا الْمَوْتَ، وَ یُرْسِلُ الْأُخْری؛ خداست آن کسی که جان‌ها را در دم مرگ و هم از کسانی که نمرده‌اند، ولی به خواب رفته‌اند، می‌گیرد؛ آن‌گاه آن‌که قضای مرگش رانده شده، نگه می‌دارد و دیگران را رها می‌کند».
چون کلمه (توفی) و (استیفاء) به معنای گرفتن حق به تمام و کمال است و مضمون این آیه، از گرفتن و نگه داشتن و رها کردن، ظاهراً این است که میان نفس و بدن دوئیت و فرق است.

۲.۲ - آیات ۱۰ و ۱۱ سوره سجده

و باز از آن جمله این آیه است:
«وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ؟ بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ، ثُمَّ إِلی‌ رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ؛ و گفتند آیا بعداز آن‌که در زمین گم شدیم، دوباره به خلقت جدیدی درمی‌آییم؟ این سخن از ایشان صرف استبعاد است، و دلیلی بر آن ندارند؛ بلکه علت آن است که ایمانی به دیدار پروردگارشان ندارند، بگو در دم مرگ آن فرشته مرگی که موکل بر شماست شما را به تمام و کمال می‌گیرد و سپس به سوی پروردگارتان برمی‌گردید».
که خدای سبحان یکی از شبهه‌های کفار منکر معاد را ذکر می‌کند، و آن این است که آیا بعد از مردن و جدایی اجزای بدن (از آب و خاک و معدنی‌هایش) و جدایی اعضای آن، از دست و پا و چشم و گوشش و نابودی همان اجزای عضویش و دگرگون شدن صورت‌ها و گم گشتن در زمین، به طوری که دیگر هیچ با شعوری نتواند خاک ما را از خاک دیگران تشخیص دهد، دوباره خلقت جدیدی به خود می‌گیریم؟
و این شبهه هیچ اساسی به غیر استبعاد ندارد، و خدای تعالی پاسخ آن را به رسول گرامیش یاد می‌دهد و می‌فرماید بگو شما بعد از مردن گم نمی‌شوید و اجزای شما ناپدید و در هم و برهم نمی‌گردد، چون فرشته‌ای که موکل به شماست، شما را به تمام و کمال تحویل می‌گیرد و نمی‌گذارد گم شوید، بلکه در قبضه و حفاظت او هستید، آن‌چه از شما گم و درهم و برهم می‌شود، بدن‌های شماست نه نفس شما و یا به گونه آن کسی که یک عمر می‌گفت (من)، و به او می‌گفتند (تو).

۲.۳ - آیه ۹ سوره سجده

و از جمله آنها این آیه است:
«وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ؛ و خدا از روح خود در او دمید»، که در ضمن آیات مربوطه به خلقت انسان است.

۲.۴ - آیه ۸۵ سوره اسراء

آن‌گاه در آیه «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ، قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی؛ از تو از روح می‌پرسند، بگو روح از امر پروردگار من است»، بیان می‌کند که روح از جنس امر خداست.

۲.۵ - آیات ۸۲ و ۸۳ سوره یس

و سپس در آیه: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً، أَنْ یَقُولَ: لَهُ کُنْ فَیَکُونُ، فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‌ءٍ؛ امر او در وقتی که چیزی را اراده کند، تنها این است که به آن چیز بگوید باش، و بی‌درنگ موجود شود، پس منزه است آن خدایی که ملکوت هر چیز را به دست دارد»، بیان می‌کند که روح از سنحه ملکوت و کلمه (کن) است.

۲.۶ - آیه ۵۰ سوره قمر

و سپس در آیه: «وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِة» او را به وصف دیگری توصیف کرده، و آن این است که اولاً، یکی است و ثانیاً، چون چشم گرداندن فوری است و تعبیر به چشم گرداندن می‌رساند که امر خدا و کلمه (کن) موجودی است آنی نه تدریجی، که چون موجود می‌شود، وجودش مشروط و مقید به زمان و مکان نیست.

۲.۷ - نتیجه

از اینجا روشن می‌گردد که امر خدا - که روح هم یکی از مصادیق آن است - از جنس موجودات جسمانی و مادی نیست؛ چون اگر بود، محکوم به احکام ماده بود و یکی از احکام عمومی ماده این است که به تدریج موجود شود، وجودش مقید به زمان و مکان باشد؛ پس روحی که در انسان هست، مادی و جسمانی نیست؛ هر چند که با ماده تعلق و ارتباط دارد.


آیاتی که از آنها کیفیت ارتباط روح با ماده (جسم) به دست می‌آید، عبارت‌اند از:
آن‌گاه از آیاتی دیگر کیفیت ارتباط روح با ماده به دست می‌آید، یک‌جا می‌فرماید:
«مِنْها خَلَقْناکُمْ؛ ما شما را از زمین خلق کردیم».
و جایی دیگر می‌فرماید:
«خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ کَالْفَخَّارِ؛ انسان را از لایه‌ای چون گل سفال آفرید».
و نیز فرموده:
«وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ، ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ؛ خلقت انسان را از گل آغاز کرد و سپس نسل او را از چکیده‌ای از آبی بی‌مقدار قرار داد».
و سپس فرموده:
«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ، ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَکِینٍ، ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً، فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً، فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً، ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ، فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ؛ ما از پیش انسان را از چکیده و خلاصه‌ای از گل آفریدیم و سپس اورا نطفه‌ای در قرارگاهی محفوظ کردیم و سپس نطفه را علقه و علقه را مضغه و مضغه را استخوان کردیم، پس آن استخوان را با گوشت پوشاندیم و در آخر او را خلقتی دیگر کردیم، پس آفرین به خدا که بهترین خالقان است».


و بیان کرد که انسان در آغاز به جز یک جسمی طبیعی نبود و از بَدو پیدایشش صورت‌هایی گوناگون به خود گرفت، تا در آخر خدای تعالی همین موجود جسمانی و جامد و خمود را خلقتی دیگر کرد که در آن خلقت انسان دارای شعور و اراده گشت، کارهایی می‌کند که کار جسم و ماده نیست؛ چون شعور و اراده و فکر و تصرف و تسخیر موجودات و تدبیر در امور عالم، به نقل دادن و دگرگون کردن و امثال آن از کارهایی که از اجسام و جسمانیات سر نمی‌زد، نیازمند است؛ پس معلوم شد که روح جسمانی نیست؛ به خاطر این‌که موضوع و مصدر افعالی است که فعل جسم نیست.
پس نفس بالنسبه به جسمی که در آغاز مبدأ وجود او بوده، - یعنی بدنی که باعث و منشأ پیدایش آن بوده - به منزله میوه از درخت و به‌وجهی به منزله روشنایی از نفت است.


با این بیان تا حدی کیفیت تعلق روح به بدن و پیدایش روح از بدن روشن می‌گردد، و آن‌گاه با فرا رسیدن مرگ این تعلق و ارتباط قطع می‌شود، دیگر روح با بدن کار نمی‌کند، پس روح در اول پیدایشش عین بدن بود و سپس با انشایی از خدا از بدن متمایز می‌گردد و در آخر با مردن بدن، به‌کلی از بدن جدا و مستقل می‌شود.
این آن مقدار خصوصیاتی است که آیات شریفه با ظهور خود برای روح بیان می‌کند و البته آیات دیگری نیز هست که با اشاره و تلویح این معانی را می‌رساند، و اهل بصیرت و تدبر می‌توانند به آن آیات برخورد نمایند؛ هرچند که راه‌نما خداست.


۱. بقره/سوره۲، آیه۱۵۴ ۱۵۳.    
۲. زمر/سوره۳۹، آیه۴۲.    
۳. سجده/سوره۳۲، آیه۱۱ ۱۰.    
۴. سجده/سوره۳۲، آیه۹.    
۵. اسراء/سوره۱۷، آیه۸۵.    
۶. یس/سوره۳۶، آیه۸۳ ۸۲.    
۷. قمر/سوره۵۴، آیه۵۰.    
۸. طه/سوره۲۰، آیه۵۵.    
۹. الرحمن/سوره۵۵، آیه۱۴.    
۱۰. سجده/سوره۳۲، آیه۸ ۷.    
۱۱. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۱۴ ۱۲.    



سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «شناخت نفس»،‌ تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۱/۲۴.    






جعبه ابزار