شرح فصوص الحکم (پارسا)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از
شروح فصوص الحکم ابن عربی،
شرح فصوص الحکم خواجه پارسا است. این
شرح از امتیازات ویژهای نسبت به
شروح دیگر
فصوص، از جمله نثر روان و
شرح معضلات متن
فصوص و استفاده از کتب دیگر ابن عربی، برخوردار میباشد.
در مسیر
فرهنگ اسلامی به جرات میتوان ادعا کرد، که کمتر کتابی (غیر از کتب خاص مذهبی) به اندازه کتاب
فصوص الحکم ابن عربی مورد استقبال پژوهندگان
معارف اسلامی قرار گرفته است.
شروحی که بر این کتاب از زمان حیات مؤلف تا زمان حاضر نوشته شده، خود گویای این امر است.
و نیز کمتر کتابی به این حد مورد اعتراض و رد و
تکفیر علمای قوم قرار گرفته است. این دو امر بیان کننده نفوذ و اعتبار این کتاب در افکار عرفانی و کلامی قوم است؛ و اگر به نفوذ این عقاید در
ادب فارسی و
عربی و سایر زمینههای اندیشه توجه شود، خود بحث مفصل و جالبی خواهد بود، که از حدود این بحث خارج است.
در بین
شروح متعدد کتاب
فصوص الحکم، اعتبار چند
شرح به حدی است که سالیان سال در
حوزههای علمی از آن
شروح به مثابه کتب شناخته حلقههای درسی استفاده شده است، و هنوز نیز این اعتبار را حفظ کردهاند، و بر این
شروح حواشی و
شروحی دوباره و مکرر نوشته شده است. تدریس پارهای از کتب از جمله کتاب
فصوص الحکم در حوزههای علمی از اعتبار و امتیاز کلی برخوردار بوده است، و مدرسین این کتابها در سلسله استاد و شاگردی دارای شجره طیبهای بودهاند، که بازگو کردن این رشته در این مجال ممکن نیست.
به طوری که قبلا متذکر شدیم از
شروح معتبر، بلکه اولین آنها بر کتاب
فصوص الحکم،
شرح مؤید الدین جندی است که اغلب علمای فن از هر دو جنبه او را
شارح نخست این کتاب شریف قلمداد کردهاند. اگر عدهای از طلبه علوم را عقیده بر این است که خود
صدر الدین قونیوی شارح نخستین کتاب
فصوص الحکم بوده و دو کتاب فکوک و نصوص او را
شرح بر
فصوص دانستهاند، صحیح نیست؛ زیرا هر چند صدر قونیوی شاگرد مستقیم و پسر خوانده شیخ
اکبر بوده است، ولی تا حال کتابی که
شرح جمله به جمله
فصوص الحکم باشد، از او دیده نشده است؛ و اگر او چنین کاری را انجام داده بود، دیگر احتیاجی نبود که از شاگردش جندی پس از
شرح و توضیح خطبه الکتاب
فصوص بخواهد تا استعدادش را در این باره بیازماید و به صراحت او را به
شرح کتاب
فصوص فرمان دهد، که اشارت شیخ در
مرید حکم محسوب میشود.
علی اصغر
حکمت در کتاب جامی متذکر این نکات شده و در
شرح حال شیخ مؤید الدین جندی مینویسد:
«
شیخ مؤید الدین جندی از شاگردان صدر الدین سابق الذکر و از علمای
علوم ظاهری و
باطنی است و نخستین کسی است که کتاب
فصوص الحکم را
شرح کرده است.
دومین
شرح معتبر،
شرح شیخ
عبد الرزاق کاشانی (۷۳۵)،
شارح منازل السائرین و مؤلف کتاب الاصطلاحات و تاویل الایات است. او معاصر شیخ
عز الدین محمود کاشانی صاحب
مصباح الهدایة در
شرح آزاد کتاب
عوارف المعارف سهروردی و مرید شیخ
نور الدین عبد الصمد نطنزی است و او نیز از مریدان
عبد الرحمن علی بن بزغش و او نیز مرید پدرش
علی بن بزغش شیرازی از مریدان شیخ
شهاب الدین سهروردی صاحب عوارف المعارف، معاصر شیخ
اکبر محیی الدین ابن عربی است. کاشانی در آغاز
شرح خود برای تایید کار خود به
شرحی که شیخ مؤید نوشته و او این کتاب را در نسخهای به خط
شارح که برای صدر الدین قونیوی قرائت شده دیده است، اشاره میکند. شاید این سخن حاکی از این باشد که شیخ مؤید الدین جندی
شرح خطبة الکتاب
فصوص را از نظر شیخ صدر الدین گذرانده است، و الا این سخن با توضیحی که شیخ مؤید در مقدمه
شرح خود میآورد، مطابقت ندارد.
در بین
شروح فصوص،
شرح کاشانی یکی از عمیقترین و اصیلترین
شروح فصوص به شمار میآید. قدرت فکر و باریک اندیشیهای کاشانی نه تنها در
شرح فصوص، بلکه در سایر کتابهای او، مثل
شرح منازل السائرین بی نیاز از تعریف است.
سومین
شرح معتبر در بین
شروح فصوص شرحی است که
قیصری (
شرف الدین داود بن محمود قیصری ساوی رومی) بر کتاب
فصوص الحکم نگاشته است. او در تصوف، شاگرد و مرید عبد الرزاق کاشانی بوده، که خود در مقدمه
شرح خود بر
فصوص به این سخن اشاره میکند.
قیصری
شرح کتاب
فصوص الحکم را گویا زمان قرائت
فصوص نزد استاد بزرگ خود عبدالرزاق کاشی نوشته است. و در مقایسه
شرح کاشانی با جندی میتوان استنباط کرد که او تقریرات استاد را ضبط میکرده است و بعد از آن تقریرات،
شرح فصوص الحکم را ترتیب داده است. موارد زیادی از
شرح او ماخوذ از
شرح استاد است و این موارد را میتوان به طور مفصل در
شرح «فص خالدی» این دو
شرح مشاهده کرد.
شرح قیصری بیش از دو
شرح معتبر بالا، از طرف مدرسین حوزههای علمی استقبال شده است؛ و شاید این اقبال در اثر سبک نگارش کتاب و نیز روش خاصی باشد که
شارح در
شرح خود اتخاذ کرده و به هر دو جنبه معنوی و صوری کلام و حل مشکلات آنها توجه کرده است.
شرح خواجه پارسا، با آگاهی از کیفیت
شروح معتبر بالا، دارای امتیازات چندی است:
پارسا اساس
شرح را بر
شرح شارح نخستین قرار داده است، و با احاطه کاملی که بر افکار
ابن عربی داشته،
شروح معتبر این کتاب را نیز به طوری که خواهیم دید زیر نظر داشته است.
در بین
شروح متعددی که از زمان شیخ
اکبر (۶۳۲) تا زمان خواجه محمد، حدود اواخر
قرن هشتم و اوایل قرن نهم نوشته شده بود، سه
شرح و همچنین روش کار
شارحین این سه
شرح در بیان دقیق و صحیح افکار ابن عربی بیشتر مورد توجه بوده است. ولی چنانکه مشهود است: اولا
شروح بالا در بیان گوشههای اندیشه ابن عربی متمم یکدیگرند و هیچکدام از این
شروح، در بیان افکار ابن عربی حد اعتدال را مراعات نکردهاند و عنان قلم در دست افکار عرفانی و تنزلات روحانی بوده، و در هر جا به هر اندازه این باران رحمت نازل میشده است، قلمی میکردهاند.
چنانکه پارسا در مقدمه
شرح خود میگوید: «... و جمعی از محققان این قوم - رحمهم الله - در
شرح و بیان مشکلات این کتاب
ید بیضا نمودهاند، و این حصار
محکم بنیان را به قوت بازوی بیان بگشودهاند. اما در میدان بسط عنان بیان فرو گذاشتند، و تطویل در
شرح معضلات آن لازم داشتند، و بعضی از ضعفای طلبه به سبب بسط کلام و قصور افهام، حقایق و رموز کتاب که اصل مطلوب است ضبط نتوانستند کرد.
سعی جمیل پارسا در این
شرح بر این بوده است که ضمن نگهداری اصالت گفتار ابن عربی، به
شرح مشکلات کتاب پرداخته و از تطویل و اطناب پرهیز کند؛ وی قبل از آغاز
شرح، کلیدی را که بیانگر اساس افکار اصحاب وحدت وجود بوده است، به عنوان مقدمه آورده است. معضلات کتاب را با بیانی روشن -همانند چراغی که فرا راه گمشدگان وادی طلب باشد- توضیح داده و در موارد مشابه از تکرار آن خودداری کرده است. محلی از مشکلات که محتاج
ستر و پنهان گویی بوده، آن مورد را به زبان و قلم
شارح نخستین سپرده، و در مواردی نیز عین آن جملات را به فارسی بیان کرده است.
هر چند خواجه پارسا خود معترض بسط کلام در حد
شرح قیصری و
کاشانی است و این گونه محققان را، شاید به لحاظ اینکه میخواهند اسرار هویدا بکنند به باد انتقاد میگیرد، ولی خود در بیان پارهای از موارد نیازمند
شروح مذکوره میشود.
خواجه پارسا علاوه بر
شروح فصوص به کتب شیخ
اکبر آشنا بوده و در مواردی که شیخ در
فصوص به کتاب
فتوحات مکی اشاره میکند،
شارح با ذکر باب و فصل مطلب مورد نظر، جوینده را به اصل کتاب راهنمایی میکند و خلاصه بحث مورد نظر را در جملاتی کم حجم و پر معنی بیان میکند.
و چون این گونه ارجاعات در
شروح ما قبل نیز مشاهده میشود، به نظر میآید که در دورههای نخستین تعلیم و تعلم آثار و افکار ابن عربی، روش تدریس مدرسان توامان با سایر کتب و مقالات ابن عربی بوده است، و مدرس در توضیح معضلات
فصوص شاگردان را به کتب و مقالات دیگر محیی الدین راهنمایی میکرده است. این روش حاکی از وسعت اطلاع و تسلط آنان در تدریس درس خود و اعتقاد به مفاهیم و اصول آن درس بوده است.
خواجه پارسا در
شرح خود نه تنها به
شرح مصطلحات قوم توجهی عمیق دارد، بلکه به
شرح معضلات متن
فصوص و عقاید ابن عربی نیز توجه خاصی دارد.
سبک نگارش و انشای پارسا:
شیوه نگارش پارسا در بین نوشتههای
سده هشتم و نهم دارای مقام ممتازی است. از ویژگیهای
نثر او سادگی و روانی و پر باری و نیاوردن حشو و زواید و بیان
محکم و مستقیم مطالب و آوردن
تمثیلات و
تشبیهات و
تاویلات قرین به ذهن است. هر چند خصوصیات بالا ویژه نوشتههای فارسی
صوفیه در این دو قرن است. ولی با مقایسه، میتوان روانی و انسجام نثر پارسا را بر نوشتههای مشابه معاصرینش برگزید.
و به جرات میتوان فارسی نویسی او را در حد
تذکرة الاولیای عطار و
کیمیای سعادت غزالی قرار داد، جز اینکه خواجه پارسا کلام خود را به مقتضای حال با احادیث و اقوال
پیامبر و بزرگان
دین آرایش میدهد و این امر در ضرورت مشرب اوست که آن اتباع
سنت مصطفوی است.
در
شرح فصوص، پارسا مثل نوشتههای شخصی خود آن آزادی بیان را نداشته است؛ زیرا کار او روشنگری مطالبی بوده است که استاد ازل گفته بوده است. با علم به اینکه عقاید ابن عربی در
فصوص دارای ابهام و پیچیدگی خاصی است و بیان شیخ
اکبر مخصوصا در
فصوص بیانی سمبولیک و پر از ابهام و استعاره است،
شرح و دوباره گویی و روشنتر کردن چنین سخنانی در زبانی دیگر (فارسی) کار چندان سهلی نیست که
شارح محترم به این سادگی و روانی بیان میدارد. ضرورت
شرح ایجاب میکند که
شارح با زبان اصطلاحی و مشحون از کلمات قوم مطلب خود را بیان کند.
نثر خواجه پارسا در انشای این
شرح دارای خصوصیاتی است که به پارهای از آنها اشاره میکنیم:
الف) اغلب، جملات ساده و کوتاه و بدون حشو و زواید به کار میبرد، و این روش را در انتخاب مطلب از نثر
شارح نخستین نیز به کار میگیرد و چکیده و عصاره مطلب او را بدون حشو و زواید و مترادفات انتخاب کرده و ذکر میکند.
اگر در مواردی از جملههای مرکب و طولانی برای بیان اندیشه استفاده میکند، به خاطر بیان فکر باریک و نکته دقیقی است که جز به این صورت بیان آن مطلب امکان ندارد.
ب) حذف بدون
قرینه، مثال: «منزهی که سبحات انوار تنزیهش اجنحه طایران افهام و اوهام ذوی العقول سوخته، مقدسی که صولت کمال تقدیسش بصایر کروبیان از ملاحظه آثار جمالش بر- دوخته...»
«حظ علمای ظاهر تحصیل جنات و درجات، و مقصود علمای بالله فنای فی الله و بقای بالله»
ج) حذف با قرینه، مثال:
«بر عاصیان
عفو بود، بر مطیعان تحصیل درجات، بر
عارفان لقا و علوم و معارف، بر محققان تعاقب تجلیات
اسماء و
صفات، بر اکمل دوام تجلیات ذاتی».
«... و تخصیص
حکمت الهیت به کلمه آدمیت از آن جهت بود که
آدم خلیفه الله است و جامع جمیع مراتب»
د) جدا آوردن (انفکاک)
مضاف و مضاف الیه با
حرف رابطه و آوردن «را» به جای
حرف اضافه، مثال:
«بدان که
جود صفتی است ذاتی مر
جواد را... و
کرم صفتی است
کریم را...»
ه) آوردن متمم
جمله فعلی و
اسمی بعد از
فعل و
حرف اسناد، مثال:
«اما حالی چنانچه خود به خود در
ذات خود متجلی شد به
فیض اقدس اولی و ظهور نور ازلی به مقتضای تجلیات...»
«... پس
حکمت که شامل
علم و
عمل بود، اتم و ابلغ باشد از علم و
معرفت ...»
«... و همت توجه
قلب است به جمیع
قوای روحانی ...»
«محل
حکمت الهی آن دلی است ثابت در کلمه آدمیت...»
«... نه حق و نه هیچ صورت نیز تجلی کردی به آن محل...»
«پس اگر او -تعالی- مذکور نباشد در حد هر محدودی، حد آن محدود کامل نباشد».
و) آوردن
اسم اشاره «آن» برای توضیح بیشتر مطلب. مثال:
«و
نفس جزئیه منطبعه را چون مجرد از
نفس ناطقه اعتبار کنی، آن را
عالم مثال گویند».
ز) حذف
حرف نشانه برای
مفعول صریح. مثال:
«قدیمی که نسیم عنایتش، روایح لطایف اسرار قدم، به مشام جان مشتاقان رسانید...»
ح) اشاره به
ضمیر اشاره با ضمیر اشاره. مثال:
«و اینجا بحثی است، و آن، آن است که...»
ط) آوردن فعل مثبت با
حروف نفی در مقابل
فاعل فعل. مثال:
«... اگر نه وجود آن محل منظور فیه بودی، و نه حق و نه هیچ صورت نیز تجلی کردی به آن محل...»
ی) آوردن
سجع نه از روی تصنع، بلکه به مقتضای کلام. مثال:
«اما حالی چنانچه خود به خود، در ذات خود متجلی شد، به
فیض اقدس اولی و ظهور نور ازلی به مقتضای تجلیات...»
«... که، حامد در حالت
حمد مشاهد ذات است و مادح در
مدح ملاحظ صفات است و شاکر را نظر بر افعال مؤثرات است؛ پس ابتدا به حمد کردن صفت اهل کمال است...»
«... باعث بر سؤال هر سائل استعداد اوست، که اگر نخواستی داد، ندادی خواست».
ک) آوردن واژه فارسی در برابر واژه عربی مصطلح. مثل خواست:
طلب، داد:
عطا،
آمرزش:
غفران، پوشش:
ستر.
نرم افزار عرفان، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.