شرح الاشارات و التنبیهات (خواجه نصیرالدین)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
«شرح الاشارات و التنبیهات»، یکی از
معروفترین و با اهمیتترین شروح اشارات
بو علی است که توسط
خواجه نصیر الدین طوسی به
زبان عربی نوشته شده است.
خواجه نصیر الدین طوسی، در مقدمه کتاب، غرض خود را از تالیف چنین شرحی، پاسخ به درخواست بعضی از دوستانش میداند که با دیدن شرح
فخر رازی بر اشارات، متوجه گردیدهاند که در واقع جرح است نه شرح، فلذا از خواجه خواستهاند تا با شرح و توضیح مقاصد شیخ الرئیس، از ارزش و منزلت کتاب اشارات دفاع نماید.
این شرح، هم به لحاظ علمی و هم به لحاظ شهرت و وثاقت در جایگاه ویژهای قرار دارد؛ از این رو
قطب الدین رازی ، این شرح را شرح کرده است و در ضمن آن، به اشکالات فخر رازی، پاسخ داده است و در واقع شرح وی، قضاوتی است بین شرح خواجه و شرح فخر رازی.
کتاب، در سه بخش عمده
منطق،
طبیعیّات و
ما بعد الطبیعه تدوین شده است. خواجه نصیر الدین طوسی در آغاز شرح خود در مورد
شرح الإشارات و التنبیهات (الفخر الرازی) میگوید: «فخر رازی، با وجود اینکه شرح خوبی نوشته، ولی در رد صاحب کتاب راه مبالغه را پیموده است و در نقض قواعد او پای را از حد
اعتدال فراتر نهاده به طوری که کوشش های او جز قدح بر ابن سینا به بار نیاورده است».
شارح، بعد از بیان مقدمه، ابتدا، خطبه کتاب را تشریح میکند. عبارت نخست خطبه، جمله «احمد الله علی حسن توفیقه و اسال هدایة طریقه و الهام الحق بتحقیقه»، میباشد که شارح آن را حمل بر مراتب نفس انسانی به حسب قوای نظریه و عملیه بین نقصان و کمال نموده است. وی، پس از توضیح هر یک از این قوا، نقش
هدایت الهی را در سلوک اهل طریق تبیین مینماید. چنان که گفته شد قطب الدین رازی، برای این شروح توضیحاتی دارد که در پاورقی آمده است.
خواجه بعد از اتمام شرح خطبه کتاب، وارد مطالب بخش
منطق میشود:
نهج اول آن در غرض
منطق است. وی شرحی بر
تعریف منطق دارد که در آن تک تک عبارات این
تعریف را مورد بررسی قرار داده است.
از دیگر مطالبی که در این نهج، توسط ماتن و شارح بدان پرداخته شده است، میتوان به دلالت لفظ بر معنا، لفظ مفرد و مرکب، لفظ
جزیی و کلی ، ذاتی و عرضی و... اشاره کرد.
نهج دوم بخش
منطق، حاوی
تعاریف و توضیحاتی در باره
جنس ، فصل،
عرض خاص و عرض عام ، رسوم خمسه، حد، رسم و چگونگی
تعریف اشیا میباشد.
نهج سوم، در مرکب خبری میباشد که در آن اشارهای به اصناف قضایا، سلب و ایجاب و حکم مهمل، ترکیب شرطیات از حملیات،
قضایای شرطیه و هیئت قضایا شده است.
چهارمین نهج، در مواد قضایا و جهاتشان میباشد که در این جا نیز توضیحاتی از خواجه نصیر، برای روشن نمودن غرض
ابن سینا بیان گردیده است. نهج پنجم، در تناقض قضایا و عکس آنها میباشد که کلامی کلی در تناقض و اشارهای به تناقض واقع بین مطلقات و اشاره دیگری به تناقض سایر ذوات الجهات، در کنار اشارهای به عکس مطلقات و عکس ضروریات و عکس ممکنات آمده است.
ششمین نهج، در بیان احوال مادیه قضایا میباشد. حصر اصناف قضایا در چهار صورت که امروزه در
منطق به آنها مبادی قضایا اطلاق میگردد و عبارتند از:
مسلمات ، مظنونات، شبهات و مخیلات و دیگر توضیحاتی در مورد آنها که از سوی ماتن و شارح بیان گردیده است، مطالب این نهج را به خود اختصاص دادهاند.
نهج هفتم دارای اشارهای به قیاس،
استقرا و تمثیل ، اشارهای خاص به قیاس، اشارهای خاص به قیاس اقترانی، اشارهای به اصناف اقترانیات حملیه شکل اول و شرایط منتج بودن آن، اشارهای به شکل دوم و اشارهای به شکل سوم میباشد.
نهج هشتم، در قیاسات شرطیه و توابع قیاس و فصول چهارگانه آن میباشد. شیخ الرئیس، در این نهج ابتدا اشارهای به اقترانات شرطیه دارد و اشارهای دیگر به قیاس مساوات و اشارهای نیز به قیاسات شرطیه استثنائیه و نهایتا اشارهای به قیاس خلف.
نهمین نهج، دارای عنوان بیان قلیل العلوم البرهانیه میباشد که اصناف قیاسات از جهت مواد و ایقاعشان برای تصدیق و همین طور قیاسات و مطالب برهانیه، موضوعات و مبادی و مسائل در علوم، نقل برهان و تناسب علوم، برهان ان و برهان لم در آن مورد بررسی قرار گرفتهاند.
آخرین و دهمین نهج، در قیاس مغالطی است که به خاطر اهمیت شناخت مغالطه، فصل مستقلی برای آن اختصاص یافته است.
جلد دوم از مجلدات سه گانه شرح
خواجه نصیر الدین طوسی ، بر اشارات بو علی، اختصاص به علم الطبیعه دارد که در بر گیرنده سه نمط از اشارات میباشد. خواجه، در ذیل مقدمهای که شیخ الرئیس در این قسمت اشارات دارد مبنی بر اینکه این علوم فقط به حال کسی که فهم این مطالب برایش آسان باشد، نفع دارد، نه کسی که درک آن برایش دشوار است، مینویسد: واقعا این دو علم طبیعی و الهی، مغلق بوده و اشتباهات عظیمی در آنها به دلیل تعارض وهم با عقل، رخ میدهد. در آخر این قسمت، از
خدا میخواهد که اصابت در بیان، به وی عطا کند، در کنار ایمنی از خطا و طغیان، تا بر آنچه که در این کتاب هست اعتماد کند، نه بر آنچه که خود اعتقاد دارد، چرا که تقریر، غیر از رد و تفسیر، غیر از نقد میباشد.
نمط اول اشارات، در تجوهر اجسام است. نخستین چیزی که شارح، به توضیح آن اقدام نموده است، کلمه نهج و نمط و علت نام گذاری فصول بخش
منطق، به نهج و بخش علم الطبیعه و علم الهی، به نمط است، بعد در مورد این ترتیبی که شیخ اتخاذ نموده، مطالبی را با استشهاد به ترتیب علوم، از دیدگاه معلم اول، ارائه مینماید، بعد وهم و تنبیهی را که بو علی در باره گمان مردم راجع به ذو مفاصل بودن اجسام، دارد، مورد بررسی قرار داده که در پی آن وهم و اشارهای به جهت توهم مردم در ترکیب اجسام از اجزای نامتناهی آمده است.
ماتن و شارح هر دو، در این قسمت، استدلالها و توضیحات مفصلی دارند که قطب الدین رازی نیز در این میان بی نصیب نمانده و شرح مفصلی را در بحث ترکیب اجسام بیان نموده است. شیخ الرئیس، با خارج کردن ترکیبات غیر واقعی برای اجسام، ترکیب آنها را از هیولی و صورت مورد کنکاش قرار داده و در ادامه در مورد نوع، جنس و فصل اشیا، مطالبی را بیان کرده است.
مفارقت صورت جوهریه از ماده و عدم امکان قوام شیئی به شی ء دیگر به طوری که هر یک از آنها به لحاظ وجود مقدم بر دیگری و بر نفس خود باشد، از دیگر اشارات نمط اول است. تقدم هیولی بر صورت، در اشاراتی که عناوین آنها گذشت، از مطالبی است که به جهات مختلف بدان پرداخته شده است. این مطلب، در ذیل بحث کیفیت تعلق هیولی به صورت مطرح است که کیفیت تقدم صورت و امتناع تقدم هیولی به خاطر تقدم صورت و لزوم دور در صورت تقدم هیولی را حواشی این بحث میتوان به حساب آورد.
اشارات پایانی نمط اول، اشارات مربوط به بحث حرکت و جهات میباشد. در این قسمت نیز، ماتن و شارحین، به طور دقیق و عالمانهای قلم فرسایی کردهاند و به مطالبی همچون
اثبات جهات ، تناسب جهت با مکان، خلا و حدود آن و استدلال به جهت به خاطر قصد حرکت به سوی آن و از معقولات نبودن جهات و ماهیت جهات، پرداختهاند.
نمط دوم، به طور خاص، در مورد جهات و اجسام اولی و ثانیه آن میباشد. تحدید اجسام به جهات و احاطه آنها با اجسام جهت دار و جهات شش گانه، موضوع اولین اشارات این نمط است. محدد الجهات از موضوعاتی است که به چند لحاظ بدان پرداخته شده است: وحدت محدد الجهات، بعد امتناع حرکت مستقیم بر محدد الجهات و نهایتا تذنیبی در سایر احوال محدد الجهات.
حال اجسام بسیطه که در ذیل آن، بیان معنای طبیعت و مبدا واقع شدن آن برای حرکت آنچه که در آن است و سکون عرضی آن، اشاره دیگری در این قسمت است که به دنبال خود، بحث دیگری را راجع به اجسام و موضع و شکل داشتن آن، دارد.
مقتضای وضع معین نبودن فلک را میتوان به عنوان تکملهای بر بحث فوق به حساب آورد.
اشارهای به اینکه جسم، لو خلی و طبعه، در صورتی که تاثیر غریبی از خارج برایش عارض نگردد، موضع و شکل معین خواهد داشت و تنبیهی در مورد میل به اقسام حرکت و اینکه میل طبیعی به سمت جهت طبیعی میباشد، کما اینکه قرارش نیز در آن جا بوده و به همان جا بازگشت میکند، از مطالب دیگر این قسمت است.
اشارهای دیگر از سوی مؤلف، به اجسام قابل کون و فساد و اینکه چنین اجسامی دارای مکان بوده به خاطر استحقاقی که اجسام به مکان دارند، آمده است. آخرین اشاره این نمط، در باره اجسامی است که میل استداره دارند و به صورت دایرهای حرکت میکنند؛ مؤلف، عدم قابلیت چنین اجسامی را برای حرکت مستقیم، یادآوری نموده و تنبیهاتی را در ذیل آن میآورد که برای نمونه، جسمی را که طبیعت آن حرارت است، آتش و جسمی را که طبیعت آن برودت است، آب و جسمی را که طبیعتش میعان است،
هوا و جسمی را که طبیعت آن جمود است، زمین میداند. قیاس آنها با یک دیگر و حالات آنها که قواعد کون و فساد در عالم دنیا را تشکیل میدهد، از مطالب تکمیلی این بخش است.
طریق به وجود آمدن معدنیات،
نباتات و
حیوانات با اجناس و انواعشان از این عناصر اربعه، موضوع تنبیه دیگری است که در ادامه اش در ضمن نکتهای، علت نورانی و منور بودن آتش را توضیح داده است.
آخرین نمط جلد دوم و قسمت طبیعیات که سومین نمط اشارات میباشد، در نفس ارضیه و سماویه میباشد. بیان معنای مشترک بین دو نفس ارضی و سماوی و تنبیهی در وجود نفس انسانیه و اینکه اولین ادراک مطلق و اوضح آنها، همان ادراک انسان است، اولین مباحث نمط ثالث میباشد.
بو علی، در این نمط ابتدا در ضمن تنبیه مذکور، خواننده را با نفس خویش آشنا میسازد و تبیین میکند که ذات چیست و چه خصوصیاتی دارد. اشارات این نمط نیز با اشارهای به حرکت حیوان و مبدا آن آغاز میشود و با جوهر فرد و اینکه جوهر فرد همان خود آن فرد است که دارای فروع و قوایی در اعضا میباشد، ادامه مییابد.
ابن سینا، ادراک را حقیقت متمثلهای در نزد مدرک میداند و در ضمن تنبیهی، حالت اشیا را در وجود انسان به صورتهای محسوس، متخیل و معقول برمی شمارد و چگونگی آنها را نزد نفس، تبیین مینماید. به مناسبت، قوای نفس انسانی را که عبارتند از:
عقل عملی و
عقل نظری ، همراه با
تعریف و توضیحات بیان میکند.
شیخ الرئیس، در تنبیهی دیگر فرق فکر و حدس را توضیح داده و در اشارههایی، قوه قدسیه و امکان وجودش را مشخص میکند. عقل هیولانی، عقل بالملکه و عقل بالفعل موضوع اشاره دیگری است که در ادامهاش، تعقل اشیا را بیان کرده و نسبت به توهماتی در این زمینه، متنبه میسازد.
دارای تکملهای است که در آن به ذکر حرکات نفس پرداخته است. بو علی، به مخاطب میگوید: شاید میل داشته باشی کلامی در
قوای نفسانیه بشنوی که اعمال و حرکات از آن صادر میگردند، بعد اشارهای میکند به قوای غاذیه، مولده و... که هر کدام از آنها با توضیحات کوتاهی همراه است. وی، در ادامه، حرکات اختیاریه را که به لحاظ نفسانی بودن، شدت بیشتری نسبت به قوای سابقه دارند و عبارتند از
قوه غضبیه و
شهویه ، توضیح داده، بعد در قالب مقدمهای، اراده حسیه و اراده عقلیه را تبیین میکند، بعد تاثیر آنها را در حرکات اجسام، مشخص مینماید.
انبعاث قوا از اجسام، نیز بحثی است که
ابن سینا در ادامه، مطرح کرده و
خواجه نصیر الدین طوسی ، مطالبی از این اشارات را که در پاسخ به آرای
مشائین میباشد و تفاوت آنها را با نظریه شیخ در مورد نفوس فلکیه و
ادراک عقل و... شرح میدهد.
جلد سوم شرح خواجه نصیر الدین طوسی، بر اشارات و تنبیهات بو علی سینا، که از نمط چهارم اشارات، شروع میشود، در علم ما قبل الطبیعه میباشد و اولین موضوع مورد بحث در آن، وجود و علل آن است. خواجه، منظور از وجود را در کلام بو علی وجود مطلقی میداند که هم بر وجودی که علتی ندارد، حمل میشود و هم بر وجود معلول.
نخستین تنبیهی که ماتن، در این قسمت مطرح کرده، در مورد توهمی است که مردم در باره وجود دارند و آن را همان محسوس میپندارند. شارح، این تنبیه را در مورد مردمی که وجود را همان محسوس میپندارند و کسانی که در حکم آنها هستند؛ یعنی مشبهه و من یجری مجراهم، میداند.
تنبیهات دیگری نیز در رابطه با تصورات غیر واقعی از وجود، مطرح است که خواجه تک تک آنها را شرح میدهد.
بو علی میگوید: جسم، ممکن است محسوس باشد و ممکن است محسوس نباشد؛ اگر محسوس باشد، مطمئنا دارای وضع، این، مقدار معین و کیف معین خواهد بود. خواجه، میگوید: منظور ماتن از اثبات موجود غیر محسوس، اثبات مبدا برای وجود غیر محسوس میباشد.
بحثی را که بو علی در مورد مثلث دارد، شارح این طور تفسیر میکند که فرق بین ذات شی ء و وجودش در اعیان، مورد نظراست، لکن غرض در این جا فرق بین عللی است که شی ء نیاز به آنها دارد در موجودیتش، مانند فاعل و غایت و بین عللی که شی ء در تحقق ذاتش در خارج و
عقل ، بدان نیاز دارد، مانند ماده و صورت.
اشارهای در بیان کیفیت تعلق علل وجودی که عبارتند از: فاعل و غایت، به سایر علل و کیفیت تعلق یکی از آنها به دیگری میباشد که شرح کیفیت تعلق علل وجود به سایر علل و همین طور شرح کیفیت تعلق علت غائیه به فاعلیه، در ذیل آن آمده است.
اشاره بعدی، در بیان علت اولی است که آن، علت تمام وجودات میباشد. شارح، میگوید: علت اولی، ممکن نیست که صورت برای وجود باشد که با توضیحاتی برای این مطلب همراه است.
تنبیهات و اشارات دیگری در این نمط است که به طور خلاصه در مورد متناهی و نامتناهی بودن سلسله علل موجودات و همین طور تعیین وجود واجبی و عدم وجوب غیرش که از آن، وحدت وجود واجبی به حسب تعین ذاتش، نتیجه میگردد و...
نمط پنجم اشارات، در صنع و ابداع است. ابتدا توهمی که مردم در انتساب مفعول به فاعل دارند، نقادی گردیده، بعد توضیحاتی در فرق میان فعل و ایجاد و
صنع ارائه گردیده است. در این نمط، اشاراتی به بیان ماهیت زمان و... دارد و در ذیلش، شارح، تغیر را همان حرکت میداند...
اشاره بعدی نمط پنجم، در بیان مسبوقیت حوادث به موضوع و ماده است که توضیحات مفصلی در بخشهای گوناگون این اشاره، از سوی شارح، مطرح گردیده است. اثبات حدوث ذاتی برای ممکنات، موضوع تنبیهی در ذیل این
اشارات است که در ادامه اش چند تنبیه دیگر در عدم تخلف معلول از علت تامه، تفسیر معنی
ابداع و عدم ترجیح یکی از طرفین ممکن بر دیگری، آمده است.
تنبیه مهم دیگری، در واحدیت عددی، واحد حقیقی و... استحاله صدور غیر واحد از آن، آمده است. برای مسبوقیت غیر واجب به عدم زمانی، احتجاجاتی از سوی
حکما ،
اشاعره و
معتزله ، مطرح گردیده است که با ابطال آرای غیر صحیح، به تکمیل نظریه صواب در این مورد پرداخته شده است.
نمط ششم، در غایات و مبادی آن میباشد که اولین تنبیه آن در
تعریف معنی غنی و تنبیه دوم، در تحلیل افعال
خداوند به حسن و تنبیه سوم، در سبب غایت از فعل حق اول و بیان اینکه فاعل به غایت، غیر تام است و دلایل آن، به همراه تذنیبی در معنی ملک و غنی بودن آن و همین طور نیاز تمام موجودات به آن و تنبیهی در معنی جود میباشد. اشارات این نمط نیز در غرض نداشتن ملک حق و امتناع نامتناهی بودن
قوای جسمانیه و کیفیت صدور افعال متجدده در نفس فلکیه از عقل و...
نمط هفتم، در
تجرید است. در تنبیه نخستین این نمط، اشارهای به حصول هیولی در قوس نزول وجود و حصول عقل مستفاد از قوس صعود دارد که در تبصره ذیلش نفس
ناطقه را تبیین مینماید و زیادت تبصره را اختصاص به انطباع قوه عقلیه از
قلب و
دماغ در جسم داده است. تکلمه این اشارات به تعقل ذاتی جوهر عاقل تعلق دارد. زمان نداشتن افعال واجب الوجود و مفهوم عنایت واجب و محفوف بودن ممکنات به شرور و خلل و فساد، از دیگر اشارات این نمط است.
هشتمین نمط اشارات، در
بهجت و
سعادت است. در این نمط، مؤلف، در پی اثبات لذات معنوی و تفوق آنها بر لذات مادی است. وی ضمن ارائه
تعاریفی از لذت و الم، در امکان ذوق لذت و الم و قیاس لذایذ معنوی با لذایذ مادی اشاراتی را آورده است.
وی، تنبیهی دارد مبنی بر اینکه رذائل نفسانی، باعث نقصان استعداد کمال میشود که آثار آن بعد از مفارقت روح از بدن هویدا میگردد. آخرین مطالبی که در این نمط به آن اشاره شده، بطلان و
استحاله تناسخ و... میباشد.
نمط نهم، در مقامات
عارفین است. خواجه نصیر، میگوید: این نمط، مسبوق به نمط هشتم است که در ابتهاج موجودات سخن میگفت. در این نمط، احوال اهل کمال را بیان میکند که با چگونگی رسیدنشان به مقامات عالیه همراه است که در واقع علوم صوفیه میباشد. شارح، میگوید: به نظر مؤلف، این نمط، بالاترین مطالب کتاب را در بر دارد.
اولین تنبیه این نمط، به درجات
عارفین در حیات دنیویشان و تنبیه دوم، به ذکر احوال طالبان حق پرداخته است. فرق میان زهد و عبادت و
عرفان که با توضیحات جالب و برگرفته از روایات، همراه است، در این قسمت، بیان گردیده است. غرض
عارف از
زهد و
عبادت و همین طور نیاز
عارف به ریاضت و اشارهای به منظور
عارف از وقت که اولین درجه اتصال است و بعد از اراده و ریاضت حاصل میگردد و همین طور مرآتیت
عارف برای حق تعالی بعد از وصول و اشارهای اجمالی به جمیع مقامات
عارفین و نهایتا اشارهای به قلت عدد واصلین، از اشاراتی هستند که در نمط نهم مطرح شدهاند و مورد شرح و تفسیر قرار گرفتهاند.
نمط دهم، در
اسرار الآیات است. این نمط، حاوی مطالبی در حالات و قوای
عارفین و همین طور جایگاه خیال در میان قوای انسانی و... در کنار اشاراتی به تاثیر چشم و سایر اسباب
حوادث غریبه میباشد.
شیخ الرئیس، در انتهای اشارات، خاتمه و وصیتی دارد که خواجه نصیر ضمن شرح و تفسیر عبارات آن، تقسیمی جالب را در مورد معتقدان به حقائق ارائه داده است که به طور خلاصه آنها را به واصلین و طالبین تقسیم کرده که خود طالبین را به طالبینی که قدر میشناسند و طالبین قدرنشناس تقسیم میکند و واصلان را مستغنی از تعلم میداند...
بر ابن سینا خرده گرفته اند که مطالب وی تنها رونوشت و شرح سخنان
حکمای مشّاء، به ویژه
ارسطو است در حالی که چنین نیست، زیرا وی نوآوریهای فراوانی دارد که اینک به برخی از آنها اشاره میکنیم:
از نوآوریهای ابن سینا در
منطق، تقسیم
قیاس اقترانی به
حملی و
شرطی است، زیرا پیش از او نه ارسطو بحثی از قیاس شرطی اقترانی کرده است و نه دیگران آن را از گونه های قیاس اقترانی قرار داده اند. خواجه طوسی در شرح اشارات به روشنی یادآور میشود که شیخ الرئیس نخستین بار قیاس اقترانی شرطی را مطرح کرده است.
جمهور منطقیان در
قضایای مطلقه و
ممکنه و نیز نسبت به دو قضیه مطلقه که در
کیف با یکدیگر اختلاف دارند، بر این باورند که
قیاس جریان دارد، لکن شیخ الرئیس بر خلاف پیشینیان نظری دیگر دارد و مدّعی است که قیاس در این جاها جریان ندارد. وی در بیان نتیجه ندادن قیاسی که با اختلاف دو مقدّمه در کیف، به
هیئت شکل دوّم از دو قضیّه مطلقه و نیز قضایای مطلقه و ممکنه فراهم شود، دلیل هایی را یادآور میشود و بر این نظر است که چنین قیاسی از
شکل دوّم نتیجه گرفته نمیشود.
ارسطو و جمهور منطقیان میپنداشتند، قضایای مطلقه ای که در دو مقوله کیف و
کم با یکدیگر اختلاف داشته باشند، نسبت به هم نقیض خواهند بود؛ به عبارت دیگر پیشینیان، تناقض در قضایای مطلقه را تنها در اختلاف با دو مقوله کیف و کم میدانستند و توجهی به اختلاف در
جهت نداشتند، ولی ابن سینا نظر دیگری را در این باره ابراز نمود.
جمهور علمای
منطق بر این باورند که
عکس قضایای ضروری، اعمّ از کلیه و جزئیه، ضروری است ولی ابن سینا در عکس قضایای ضروری بر خلاف رأی ارسطو نظر دیگری دارد؛ به عقیده وی عکس کلیه ضروریه،
موجبه جزئیه با
امکان عام است.
یکی از تحقیقات بیسابقه ای که ابن سینا در
منطق ارسطو انجام داد، در مورد قضایای موجّهه است، به گونه ای که وی با دخالت دادن
زمان، دگرگونی بزرگ و ژرفی در آن پدیدار ساخت. ارسطو قضیه را از جهت کیفیّت نسبت بر چهار قسم
وجوب،
امتناع،
امکان و
احتمال تقسیم کرده است، ولی ابن سینا با دخالت دادن زمان در قضایای موجّهه ارسطو، آنها را به گونه های مختلفی تقسیم نموده است. از نظر ابن سینا در باره قضایای موجّهه، معلوم میگردد که قضایای موجّهه پیچیده تر از آن هستند که پیشینیان میانگاشتند. وی علاوه بر قید
ضرورت ، امکان،
دوام و
فعلیّت ،
قضایای حملیه را به چهار قید زمانی نیز تقیید کرده است.
منطق موجّهه ابن سینا توسط پیروان وی مانند مؤلف«
اساس الاقتباس » و«
شمسیة » و دیگران رواج یافت و با ترجمه آثار منطقیان اسلامی،
منطق موجّهه ابن سینایی به دست محققان غربی رسید، چنانکه در
قرن سیزدهم میلادی، حکمایی چون
آلبرتوس کبیر،
توماس قدیس و دیگران که از نظام فلسفی ابن سینا اثر پذیرفته بودند، این نظریّه را دریافتند و پس از تفسیر، به ترویج آن پرداختند تا اینکه به دست
ویلیام اوکام رسید و وی در باره قیاسهای موجّهه پژوهش های گسترده و همه جانبهای کرد، به طوری که بیش از هزار ترکیب در این زمینه فراهم نمود؛ سرانجام توسط ویلیام اوکام و دیگر محققان اروپایی این نظر(
منطق موجّهه ابن سینا) در قالب نمادهای منطقی
ریاضی به
جهان دانش عرضه گشت.
۱. سه حکیم مسلمان، دکتر نصر.
۲. کتابهای بزرگ تمدّن اسلامی.
۳. دائرة
المعارف فارسی( مصاحب).
۴. فصلنامه حوزه، حسین لطیفی، شماره ۱۰۳ و ۱۰۴.
کتاب، در انتهای هر یک از مجلدات، فهرستی تفصیلی از اشارات و تنبیهات و شرح آنها دارد.
نرم افزار خواجه نصیرالدین طوسی،مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.
نرم افزار حکیم بوعلی سینا، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.