شرایط ذمه (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اعتقاد به کتب آسمانی، پرداخت
جزیه ،
خضوع و
تسلیم در برابر
احکام و
دولت اسلامی از شرایط
ذمه می باشد و این شرایط آثاری را در پی خواهد داشت که در ادامه به آن می پردازیم.
اهل کتاب : یهود، نصارا و مجوس تنها مشمولان شرایط ذمه می باشند: «قـتلوا الذین لایؤمنون بالله ولا بالیوم الاخر ولایحرمون ما حرم الله ورسوله ولایدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتـب حتی یعطوا الجزیة عن ید وهم صـغرون» با کسانی از اهل کتاب که ایمان به خدا، و نه به روز
جزا دارند، ...و نه آئین حق را میپذیرند، پیکار کنید، تا زمانی که جزیه را به دست خود با خضوع و
تسلیم بپردازند. (از رسول خدا صلیاللهعلیهو
آلهوسلّم روایت شده است که مجوس، دارای
پیامبر و کتاب آسمانی بودهاند، بنابراین، آیه، آنها را نیز دربرمی گیرد.
)
در این آیات در حقیقت
اسلام برای آنها یک سلسله
احکام حد وسط میان مسلمین و مشرکین قائل شده است، زیرا اهل کتاب از نظر پیروی از یک دین آسمانی شباهتی با مسلمانان دارند، ولی از جهتی نیز شبیه به مشرکان هستند، به همین دلیل
اجازه کشتن آنها را نمیدهد در حالی که این اجازه را درباره بت پرستانی که
مقاومت به خرج میدادند، میداد، زیرا برنامه، برنامه ریشه کن ساختن بت پرستی از روی کره
زمین بوده است.
از آیات بسیاری برمی آید که منظور از اهل کتاب
یهود و نصاری هستند، و آیه شریفه ( (ان الذین آمنوا و الذین هادوا و الصابئین و النصاری و المجوس و الذین اشرکوا ان الله یفصل بینهم یوم القیمه ان الله علی کل شی ء شهید) ) دلالت و یا حد اقل
اشعار دارد بر اینکه مجوسیان نیز اهل کتابند، زیرا در این آیه و سایر آیاتی که صاحبان ادیان آسمانی را میشمارد در ردیف آنان و در مقابل مشرکین بشمار آمدهاند، و
صابئین همچنانکه در سابق هم گفتیم یک طائفه از مجوس بودهاند که به دین یهود متمایل شده و دینی میان این دو
دین برای خود درست کردهاند.
و بنا بر این، اهل کتاب هم که به
نبوت محمد بن عبدالله صلوات الله علیه ایمان نیاوردهاند کفار حقیقی هستند، و لو اینکه
اعتقاد به خدا و روز جزا داشته باشند. و این
کفر را به لسان کفر به آیتی از آیات خدا که همان آیت نبوت باشد نسبت نداده، بلکه به لسان کفر به
ایمان به خدا و روز جزا نسبت داده، و فرموده اینها به خدا و روز
جزا کفر ورزیدند، عینا مانند مشرکین
بت پرست که به خدا کفر ورزیدند و وحدانیتش را
انکار کردند، هر چند وجودش را اعتقاد داشته، و او را معبودی فوق معبودها میدانستند.
علاوه بر اینکه اعتقادشان به خدا و روز جزا هم اعتقادی صحیح نیست، و مساله مبدأ و
معاد را بر وفق حق
تقریر نمیکنند، مثلا در مساله مبدا که باید او را از هر شرکی بری و منزه بدانند
مسیح و
عزیر را فرزند او میدانند، و در نداشتن
توحید با مشرکین فرقی ندارند، چون آنها نیز قائل به
تعدد آلهه هستند، یک اله را پدر الهی دیگر، و یک اله را پسر الهی دیگر میدانند، و همچنین در مساله معاد که یهودیان قائل به کرامتند و مسیحیان قائل به
تفدیه .
پس ظاهرا علت اینکه ایمان به خدا و روز جزا را از اهل کتاب نفی میکند این است که اهل کتاب، توحید و معاد را آنطور که باید معتقد نیستند، هر چند اعتقاد به
اصل الوهیت را دارا میباشند، نه اینکه علتش این باشد که این دو ملت اصلا معتقد به وجود اله نیستند، چون
قرآن اعتقاد به وجود الله را از قول خود آنها
حکایت میکند، گر چه در توراتی که فعلا موجود است اصلا اثری از مساله معاد دیده نمیشود.دومین وصفی که برای ایشان ذکر کرده این است که ایشان محرمات خدا را
حرام نمیدانند، و همینطور هم هست، زیرا یهود عدهای از محرمات را که خداوند در
سوره بقره و
نساء و سور دیگر بر شمرده
حلال دانستهاند، و نصاری خوردن مسکرات و
گوشت خوک را حلال دانستهاند، و حال آنکه
حرمت آن دو در دین
موسی علیهالسلام و
عیسی علیه السلام و خاتم
انبیا صلیاللهعلیهو
آلهوسلّم مسلم است. و نیز مال مردم خوری را حلال میدانند.
ایمان آنان آمیخته به خرافات و مطالب بی اساس است وهمانگونه که در آیات آینده نیز
اشاره شده آنها گرفتار
شرک در عبادت بودند، و عملا دانشمندان و پیشوایان مذهبی خود را میپرستیدند، بخشش گناه را که مخصوص خدا است از آنها میخواستند، و احکام الهی را که آنان
تحریف کرده بودند به رسمیت میشناختند. و ایمان آنها به معاد، یک ایمان تحریف یافته است، زیرا معاد را چنانکه از سخنان آنها استفاده میشود، منحصر به
معاد روحانی میدانند. بنابر این هم ایمانشان به مبدأ مخدوش است و هم به معاد.
پرداخت جزیه به دولت اسلامی از سوی اهل کتاب، از احکام و شرایط ذمه می باشد: «قـتلوا الذین لایؤمنون بالله ولا بالیوم الاخر... ولایدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتـب حتی یعطوا الجزیة عن ید وهم صـغرون»با کسانی از
اهل کتاب که ایمان به خدا، و نه به روز جزا دارند،...و نه آئین حق را میپذیرند، پیکار کنید، تا زمانی که جزیه را به دست خود با
خضوع و تسلیم بپردازند.(«جزیه» از ماده «جزاء» به مالی گفته میشود که از اهل کتاب در
پناه حکومت اسلامی گرفته میشود و این نام گذاری به سبب آن است که آن را به صورت جزاء در برابر حفظ مال و جان به حکومت اسلامی میپردازند
)
راغب در
مفردات گفته است کلمه جزیه به معنای خراجی است که از اهل ذمه گرفته شود، و بدین مناسبت آن را جزیه نامیدهاند که در حفظ جان ایشان بگرفتن آن
اکتفاء میشود.
و در
مجمع البیان گفته است که جزیه بر وزن فعله از ماده (جزی، یجزی) گرفته شده، مانند عقده و جلسه، و این کلمه به معنای جزا و کیفری است که بخاطر باقی ماندن اهل ذمه بر کفر، از ایشان گرفته میشود. صاحب مجمع این معنا را به
علی بن عیسی نسبت داده است.
و لیکن کلام
راغب مورد
اعتماد است، و مطالب سابق ما آن را تأیید میکند، زیرا در آنجا گفتیم حکومت اسلامی جزیه را به این سبب میگیرد که هم ذمه ایشان را حفظ کند و هم خونشان را محترم بشمارد و هم به مصرف اداره ایشان برساند.
جزیه یک نوع
مالیات سرانه اسلامی است که به افراد تعلق میگیرد، نه بر اموال و اراضی، و به تعبیر دیگر
مالیات سرانه سالانه است.
بعضی معتقدند که ریشه اصلی آن غیر عربی است و از
کزیت کلمه فارسی باستانی که به معنی مالیاتی است که برای تقویت
ارتش اخذ میشود، گرفته شده ولی بسیاری معتقدند که این لغت یک لغت عربی خالص است، و همانگونه که سابقا نقل کردیم از ماده جزاء گرفته شده، به مناسبت اینکه، مالیات مزبور جزای امنیتی است که
حکومت اسلامی برای اقلیتهای مذهبی فراهم میسازد.
جزیه قبل از اسلام هم بوده است، بعضی معتقدند نخستین کسی که جزیه گرفت
انوشیروان پادشاه ساسانی بود، ولی اگر این مطلب را مسلم ندانیم، حد اقل انوشیروان کسی بود که از ملت خود جزیه میگرفت، و از همه کسانی که بیش از بیست سال و کمتر از پنجاه سال داشتند و از کارکنان حکومت نبودند، از هر نفر به تفاوت ۱۲ یا ۸ یا ۶ یا ۴ درهم مالیات سرانه اخذ میکرد.
فلسفه اصلی این مالیات را چنین نوشتهاند که دفاع از موجودیت و
استقلال و امنیت یک کشور وظیفه همه افراد آن کشور است، بنابر این هر گاه جمعی عملا برای انجام این وظیفه
قیام کنند، و عدهای دیگر به خاطر
اشتغال به کسب و کار نتوانند در صف سربازان قرار گیرند وظیفه گروه دوم این است که هزینه جنگجویان و حافظان
امنیت را به صورت یک مالیات سرانه در سال بپردازند. قرائنی در دست داریم که این فلسفه را در مورد جزیه چه قبل از دوران اسلام و چه در دوران اسلامی تایید میکند. از آنچه گفته شد روشن میشود که جزیه تنها یک نوع کمک مالی است، که از طرف اهل کتاب در برابر مسئولیتی که مسلمانان به منظور تاءمین امنیت جان و مال آنها به عهده میگیرند، پرداخت میگردد.
بنابر این آنها که جزیه را یک نوع حق تسخیر به
حساب آوردهاند، توجه به
روح و فلسفه آن نداشتهاند، آنها به این حقیقت توجه نکردهاند که اهل کتاب هنگامی که به صورت
اهل ذمه در آیند حکومت اسلامی موظف است آنان را از هر گونه تعرض و آزاری
مصونیت بدهد. و با توجه به اینکه آنها در برابر پرداخت جزیه علاوه بر استفاده از مصونیت و امنیت هیچ گونه تعهدی از نظر شرکت در میدان جنگ و کلیه امور دفاعی و امنیتی بر عهده ندارند، روشن میشود که مسئولیت آنها در برابر حکومت اسلامی به مراتب از مسلمانان کمتر است.
خضوع و تسلیم در برابر احکام و دولت اسلامی، از شرایط ذمه می باشد: «قـتلوا الذین لایؤمنون بالله ولا بالیوم الاخر ولایحرمون ما حرم الله ورسوله ولایدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتـب حتی یعطوا الجزیة عن ید وهم صـغرون» با کسانی از اهل کتاب که ایمان به خدا، و نه به روز جزا دارند، و نه آنچه را خدا و رسولش تحریم کرده حرام میشمرند، و نه آئین حق را میپذیرند، پیکار کنید، تا زمانی که جزیه را به دست خود با خضوع و تسلیم بپردازند.( مقصود از «و هم صاغرون» این است که
اهل کتاب باید پذیرا و تسلیم احکام
اسلام و اجرای آن باشند
)
اگر
انسان در مقاصد عامه اسلامی
تدبر کند شکی برایش باقی نمیماند در اینکه
قتال با اهل کتاب و واداشتن ایشان به دادن جزیه برای این نبوده که مسلمین و اولیاء ایشان را از
ثروت اهل کتاب برخوردار سازد، و وسایل شهوت رانی و افسار گسیختگی را برای آنان فراهم نماید و آنان را در
فسق و فجور به حد پادشاهان و روسا و اقویای امم برساند.
بلکه غرض دین، در این قانون این بوده که حق و شیوه
عدالت و کلمه
تقوی را غالب، و
باطل و ظلم و فسق را زیر دست قرار دهد، تا در نتیجه نتواند بر سر راه حق عرض اندام کند و تا هوی و هوس در تربیت صالح و مصلح دینی راه نیابد و با آن مزاحمت نکند، و در نتیجه یک عده پیرو دین و
تربیت دینی و عدهای دیگر پیرو تربیت فاسد هوی و هوس نگردند و نظام بشری دچار
اضطراب و تزلزل نشود، و در عین حال
اکراه هم در کار نیاید، یعنی اگر فردی و یا اجتماعی نخواستند زیر بار تربیت اسلامی بروند، و از آن خوششان نیامد مجبور نباشند، و در آنچه
اختیار میکنند و میپسندند آزاد باشند، اما بشرط اینکه اولا توحید را دارا باشند و به یکی از سه کیش یهودیت، نصرانیت و مجوسیت معتقد باشند و در ثانی تظاهر به مزاحمت با قوانین و حکومت اسلام ننمایند.
و این منتها درجه عدالت و
انصاف است که دین حق در باره سایر ادیان مراعات نموده. و گرفتن جزیه را نیز برای حفظ ذمه و پیمان ایشان و
اداره به نحو احسن خود آنان است، و هیچ حکومتی چه حق و چه باطل از گرفتن جزیه گریزی ندارد، و نمیتواند جزیه نگیرد.
از همینجا معلوم میشود که منظور از محرمات در آیه شریفه، محرمات اسلامیی است که خدا نخواسته است در
اجتماع اسلامی شایع شود، مچنانکه منظور از دین حق همان دینی است که خدا خواسته است اجتماعات بشری پیرو آن باشند.
راغب در باره کلمه صاغر گفته است صغر و کبر از اسماء متضادی هستند که ممکن است به یک چیز و لیکن به دو اعتبار
اطلاق شوند، زیرا ممکن است یک چیزی نسبت به چیزی کوچک باشد و نسبت به چیز دیگری بزرگ - تا آنجا که میگوید: این کلمه اگر به کسر صاد و فتح غین خوانده شود، به معنای صغیر و کوچک است، و اگر به فتح صاد و غین هر دو خوانده شود، به معنای
ذلت خواهد بود. و کلمه صاغر به کسی اطلاق میشود که تن به پستی داده باشد.
از آنچه در صدر آیه مورد بحث از اوصاف سه گانه اهل کتاب بعنوان
حکمت و مجوز قتال با ایشان ذکر شده، و از اینکه باید با کمال ذلت جزیه بپردازند، چنین برمی آید که منظور از ذلت ایشان خضوعشان در برابر
سنت اسلامی، و تسلیمشان در برابر حکومت عادله جامعه اسلامی استو مقصود این است که مانند سایر جوامع نمیتوانند آزادانه در
انتشار عقاید خرافی و هوی و
هوس خود به فعالیت بپردازند، و عقاید و اعمال فاسد و مفسد جامعه بشری خود را رواج دهند، بلکه باید با
تقدیم دو دستی جزیه همواره خوار و زیر دست باشند.
پس آیه شریفه ظهور دارد در اینکه منظور از صغار ایشان معنای مذکور است، نه اینکه مسلمین و یا زمامداران اسلام به آنان
توهین و بی احترامی نموده و یا آنها را
مسخره کنند، زیرا این معنا با
سکینت و وقار اسلامی سازگار نیست، هر چند بعضی از مفسرین آیه را بدان معنا کردهاند.
و به تعبیر دیگر جزیه نشانهای برای همزیستی مسالمت آمیز و قبول موقعیت یک اقلیت سالم و محترم در برابر اکثریت حاکم بوده باشد. و اینکه بعضی از مفسران آنرا به عنوان
تحقیر و توهین و
اهانت و سخریه اهل کتاب کردهاند، نه از مفهوم لغوی کلمه استفاده میشود و نه با روح تعلیمات اسلام سازگار است و نه با سایر دستوراتی که درباره طرز رفتار با اقلیتهای مذهبی به ما رسیده است
تطبیق میکند.
نکته قابل توجه دیگر اینکه در آیه فوق گر چه در میان شرائط
ذمه تنها جزیه مطرح شده است، ولی
تعبیر به «هم صاغرون» یک اشاره اجمالی به سایر شرائط ذمه است، زیرا از آن استفاده میشود که آنها فی المثل در محیط اسلامی دست به تبلیغات بر ضد مسلمانها نزنند، با دشمنان آنها همکاری نکنند، و در راه پیشرفتهایشان سد و مانعی
ایجاد ننمایند، زیرا این امور با روح
خضوع و تسلیم و همکاری سازگار نیست.
کلمه
ید به معنای دست آدمی است، و به قدرت و
نعمت نیز اطلاق میشود،
حال اگر منظور از آن در آیه شریفه معنای اول باشد، قهرا معنای آیه این میشود: (تا آنکه جزیه را به دست خود بدهند) و اگر منظور از آن معنای دوم باشد، معنای آیه این میشود: (تا آنکه جزیه را از ترس قدرت و
سلطنت شما به شما بدهند، در حالی که
ذلیل و زیر دست شمایند و در برابر شما گردن فرازی نمیکنند).
پس معنای آیه - و خدا داناتر است - این میشود: (با اهل کتاب کارزار کنید، زیرا ایشان به خدا و روز جزا ایمان نمیآورند، ایمانی که مقبول باشد و از راه
صواب منحرف نباشد، و نیز آنها محرمات الهی را حرام نمیدانند، و به دین حقی که با نظام
خلقت الهی سازگار باشد نمیگروند، با ایشان کارزار کنید، و کارزار با آنان را ادامه دهید تا آنجا که ذلیل و زبون و زیر دست شما شوند، و نسبت به حکومت شما
خاضع گردند، و خراجی را که برای آنان بریدهاید بپردازند، تا ذلت خود را در طرز ادای آن مشاهده نمایند، و از سوی دیگر با پرداخت آن حفظ ذمه و خون خود و اداره امور خویشتن را تأمین نمایند.
برخورداری اهل کتاب از حمایت جامعه اسلامی در صورت پذیرش شرایط ذمه می باشد: «قـتلوا الذین لایؤمنون بالله ولا بالیوم الاخر... ولایدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتـب حتی یعطوا الجزیة...» با کسانی از اهل کتاب که ایمان به خدا، و نه به روز جزا دارند، و نه آنچه را خدا ... و نه آئین حق را میپذیرند، پیکار کنید، تا زمانی که جزیه را به دست خود با خضوع و تسلیم بپردازند.
)
رهایی اهل کتاب از خواری در صورت پذیرش شرایط ذمه می باشد: «ضربت علیهم الذلة این ماثقفوا الا بحبل من الله وحبل من الناس...» آنها هر کجا یافت شوند مهر
ذلت بر آنان خورده است، مگر با
ارتباط به خدا (و
تجدید نظر در روش ناپسند خود) و (یا) با
ارتباط به مردم (و وابستگی به این و آن) ... . ( معنای آیه این است که آنان : اهل کتاب براساس حکم شرع اسلام، ذلیل خواهند بود، مگر این که شرایط ذمه را بپذیرند.
)
کلمه ذلت مصدری است که برای نوع ساخته شده و کلمه (ذل) بضمه بطوری که
راغب گفته، به معنای ذلتی است که از قهر و غلبه ناشی شود، و با کسره ذال، به معنای ذلتی است که از ناحیه
تعصب و
تکبر ناشی گردد.
و معنای عمومی آن (که هم در ذل - بضمه - هست و هم در ذل - بکسره - و هم در بنای نوع - و هم در سایر مشتقات) عبارت است از
انکسار و رام شدن در برابر
خصم ، و در مقابل آن ماده (عز) است، که به معنای
رام نشدن و نپذیرفتن تأثیر طرف مقابل است. و کلمه «ثقفوا»
ماضی مجهول و به معنای وجدوا (یافت شدند) است و کلمه
حبل به معنای آن سببی است که
تمسک به آن باعث
مصونیت و حفظ گردد، که البته به عنوان
استعاره در مورد هر چیزی که نوعی امنیت و
عصمت و مصونیت آورد
استعمال میشود، نظیر عهد و ذمه و
امان دادن که همه اینها را نیز حبل میگویند.
و مراد - و خداداناتر است - این است که ذلت بر آنان مقدر شده و آنچنان ثابت شده که نقش
سکه روی فلز، و یا
خیمه بر بالای سر
انسان ثابت میشود. پس ذلت برای آنان نوشته شده و یا به
اعتبار کلمه «علی» برایشان مسلط گشته مگر آنکه به حبل و سببی خدائی چنگ بزنند و یا خود را به دامن نیرومند انسانی بیفکنند.
در این آیه شریفه کلمه حبل تکرار شده (فرموده : چنگ بزنید به حبلی از خدا و حبلی از مردم) با اینکه میتوانست بفرماید: (الا بحبل من الله و من الناس) و این بدان جهت بود که کلمه حبل وقتی به خدای تعالی منسوب شود، معنائی میدهد و وقتی به انسانها نسبت داده شود معنائی دیگر میدهد. در اولی (وقتی به خداوند منسوب شود) معنایش
قضا و
قدر و حکم تکوینی یا تشریعی خدا است و در دومی (وقتی به انسانها نسبت داده شود) به معنای تمسک عملی است.
و مراد از (ضرب ذلت بر آنان) این است که خدای تعالی حکم تشریعی به ذلت آنان کرده، به دلیل اینکه دنبال
ضرب ذلت میفرماید: «اینما ثقفوا » (هر جا که یافت شوند) چون معنای ظاهر این جمله این است که مؤمنین هر جا ایشان را دیدند و بر آنان مسلط شدند، چنین و چنان کنند. و این با ذلت تشریعی که یکی از آثارش جزیه گرفتن است، مناسبت دارد.
در نتیجه برگشت معنای آیه به این میشود که اهل کتاب به حسب حکم
شرع اسلامی ذلیلند، مگر اینکه یا داخل در
ذمه اسلام شوند و یا امانی از مردم مسلمان به نحوی از
انحاء ایشان را حفظ کنند.
در تفسیر نمونه آمده است: اینکه در آیات فوق خواندیم «ضربت علیهم الذلة» (مهر ذلت بر آنها زده شده است) یک حکم تشریعی نیست آنچنانکه بعضی از مفسران گفتهاند، بلکه یک فرمان تکوینی و حکم قاطع تاریخ است، که هر قومی
غرق در گناه شوند، و
تعدی به حقوق دیگران جزو برنامه آنها باشد، و در از بین بردن رهبران
نجات بشریت کوشش داشته باشند، دارای چنین سرنوشتی خواهند بود، مگر اینکه در وضع خود تجدید نظر کنند، و از این راه بازگردند و یا با وابستگیهائی که به دیگران پیدا میکنند چند روزی به
حیات خود، ادامه دهند. حوادثی که این روزها در کشورهای اسلامی میگذرد، و موضع گیری خاص
صهیونیسم در برابر مسلمین و قرار گرفتن آنها در زیر چتر
حمایت دیگران و عوامل گوناگونی که موجودیت آنها را
تهدید میکند، همگی شاهد گویای واقعیتی است که از این آیات
استفاده میشود. شاید تجربیات تلخ گذشته، و حوادثی که اخیرا مسیر تاریخ آنها را عوض کرده سبب شود که در برنامههای دیرین خود تجدید نظر کنند، و از در
صلح و دوستی با اقوام دیگر در آیند، و زندگی مسالمت آمیزی با دیگران بر اساس احترام به حقوق آنها، و رفع
تجاوز از آنان داشته باشند.
لزوم متارکه جنگ با اهل کتاب، در صورت پذیرش شرایط ذمه از سوی آنها است: «قـتلوا الذین لایؤمنون بالله ولا بالیوم الاخر... ولایدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتـب حتی یعطوا الجزیة عن ید وهم صـغرون»با کسانی از اهل کتاب که
ایمان به خدا، و نه به روز جزا دارند، و نه آنچه را خدا و رسولش تحریم کرده حرام میشمرند، و نه
آئین حق را میپذیرند،
پیکار کنید، تا زمانی که جزیه را به دست خود با خضوع و
تسلیم بپردازند.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۵، ص۳۴۰، برگرفته از مقاله «شرایط ذمه ».