شرایط تکلیف (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در برخی آیات متعدد
قرآن کریم شرایطی را
در مورد
تکلیف بیان شده است.
در سوره نساء به این مسأله که
بلوغ از شرایط
تکلیف است اشاره شده است:
و ابتلوا الیتـمی حتی اذا بلغوا النکاح فان ءانستم منهم رشدا فادفعوا الیهم امولهم... «و
یتیمان را بیازمایید تا وقتی به (سن)
زناشویی برسند پس اگر
در ایشان رشد (فکری) یافتید اموالشان را به آنان رد کنید و آن را (از بیم آنکه مبادا) بزرگ شوند به
اسراف و شتاب مخورید و آن کس که توانگر است باید (از گرفتن اجرت سرپرستی) خودداری ورزد و هر کس
تهیدست است باید مطابق
عرف (از آن) بخورد پس هر گاه اموالشان را به آنان رد کردید بر ایشان
گواه بگیرید خداوند حسابرسی را کافی است.»
یتیمان را بیازمائید تا هنگامی که به
حد بلوغ برسند و اگر
در این موقع
در آنها رشد کافی برای اداره
اموال خود یافتید،
ثروت آنها را به آنها بازگردانید-
در این
آیه چند نکته است که باید به آن توجه داشت:
۱- از تعبیر به "حتی" استفاده میشود که باید
آزمایشیتیمان، پیش از رسیدن به حد بلوغ و به صورت مکرر و مستمر انجام شود، تا هنگامی که
در آستانه بلوغ قرار گرفتند وضع آنها کاملا از نظر رشد عقلی برای اداره امور مالی خود روشن گردد- ضمنا چنین استفاده میشود که منظور از آزمایش، پرورش تدریجی یتیمان است، یعنی نگذارید آنها به حد بلوغ برسند و سپس اقدام به- سپردن اموالشان به آنها بکنید بلکه آنها را قبل از بلوغ با برنامههای عملی، برای زندگی مستقل آماده کنید.
و اما اینکه چگونه باید یتیمان آزمایش شوند راه آن این است که
مقداری مال در اختیار آنها گذارده شود، و به
خرید و
فروش و
تجارت بپردازند، اما اعمال آنها با نظارت" ولی" بطوری که
استقلال عمل را از آنها سلب نکند انجام شود هنگامی که معلوم شد از عهده این کار برمی آیند و
در معامله گول نمیخورند، باید اموالشان را بدستشان سپرد و گرنه با تربیت و پرورشهای مستمر باید آنها را چنان آماده کرد که بتوانند
در آینده زمام زندگی خود را بدست گیرند.
۲- تعبیر به" اذا بلغوا النکاح" اشاره به این است که آنها به سر حدی برسند
قدرت بر
ازدواج داشته باشند و روشن است کسی که
قدرت بر ازدواج دارد
قدرت بر تشکیل
خانواده خواهد داشت، و چنان کسی بدون
سرمایه نمیتواند به اهداف خود برسد، بنا بر این آغاز زندگی
زناشویی با آغاز زندگی اقتصادی مستقل همراه است، و به عبارت دیگر
ثروت آنها موقعی بدستشان داده میشود که هم به بلوغ جسمی برسند و نیاز آنها به
مال شدید شود، و هم بلوغ فکری پیدا کنند و توانایی برای حفظ مال داشته باشند.
۳- تعبیر به" آنستم منهم رشدا" اشاره به این است که رشد آنها کاملا مسلم شود زیرا" آنستم" از ماده" ایناس" به معنی مشاهده و رؤیت میباشد، و این ماده از ماده
انسان که یکی از معانی آن مردمک چشم است گرفته شده (
در حقیقت هنگام رؤیت و مشاهده از" انسان" یعنی مردمک چشم مدد گرفته میشود و به همین جهت از مشاهده کردن تعبیر به ایناس شده است).
و اذا بلغ الاطفـل منکم الحلم فلیستـذنوا کما استـذن الذین من قبلهم... «و چون کودکان شما به (سن) بلوغ رسیدند باید از شما کسب اجازه کنند همان گونه که آنان که پیش از ایشان بودند کسب اجازه کردند
خدا آیات خود را این گونه برای شما بیان میدارد و خدا دانای سنجیده کار است.»
حکم بالغان را بیان کرده، میگوید: " هنگامی که اطفال شما به سن
بلوغ رسند باید
در همه اوقات اجازه بگیرند، همانگونه که اشخاصی که قبل از آنها بودند اجازه میگرفتند. " (و اذا بلغ الاطفال منکم الحلم فلیستاذنوا کما استاذن الذین من قبلهم).
واژه"
حلم " (بر وزن"کتب") به معنی
عقل آمده است و کنایه از بلوغ است که معمولا با یک جهش عقلی و فکری توام است، و گاه گفتهاند" حلم" به معنی
رؤیا و خواب دیدن است، و چون جوانان، مقارن بلوغ، صحنههایی
در خواب میبینند که سبب
احتلام آنها میشود این واژه به عنوان
کنایه در معنی بلوغ به کار رفته است.
به هر حال از آیه فوق چنین استفاده میشود که حکم بالغان با اطفال نابالغ متفاوت است، زیرا کودکان نابالغ طبق
آیه قبل تنها
در سه وقت موظف به اجازه گرفتن هستند، چون زندگی آنها با زندگی پدران و مادران آن
قدر آمیخته است که اگر بخواهند
در همه حال اجازه بگیرند مشکل خواهد بود، و از این گذشته احساسات جنسی آنها هنوز به طور کامل بیدار نشده، ولی نوجوانان بالغ طبق این آیه که اذن گرفتن را به طور مطلق برای آنها
واجب دانسته موظفند
در همه حال به هنگام ورود بر
پدر و
مادراذن بطلبند.
این حکم مخصوص به مکانی است که پدر و مادر
در آنجا استراحت میکنند و گرنه وارد شدن
در اطاق عمومی (اگر اطاق عمومی داشته باشند) مخصوصا به هنگامی که دیگران هم
در آنجا حاضرند، و هیچگونه مانع و رادعی
در کار نیست اجازه گرفتن لزومی ندارد.
ذکر این نکته نیز لازم است که جمله کما استاذن الذین من قبلهم اشاره به بزرگسالان است که
در همه حال به هنگام وارد شدن
در اطاق موظف به اجازه گرفتن از پدران و مادران بودند،
در این آیه افرادی را که تازه به حد بلوغ رسیدهاند همردیف بزرگسالان قرار داده که موظف به
استیذان بودند.
در پایان
آیه برای تاکید و توجه بیشتر میفرماید: " این گونه خداوند آیاتش را برای شما تبیین میکند و خداوند عالم و حکیم است" (کذلک یبین الله لکم آیاته و الله علیم حکیم).
این همان تعبیری است که
در ذیل آیه قبل بود بدون هیچگونه تغییر، جز اینکه
در آن آیه" الآیات" بود و
در اینجا" آیاته" که از نظر معنی تفاوت چندانی ندارد.
البته پیرامون خصوصیات این حکم و همچنین
فلسفه آن
در" نکات" بحث خواهیم کرد.
بنا بر بر آیات
قرآن ظرفیت و توانایی افراد،
شرط جعل
تکالیف از جانب خداوند است:
... لا
تکلف نفس الا وسعها لاتضار ولدة بولدها ولا مولود له بولده وعلی الوارث مثل ذلک... «مادران (باید) فرزندان خود را دو سال تمام شیر دهند (این حکم) برای کسی است که بخواهد دوران
شیرخوارگی را تکمیل کند و خوراک و
پوشاک آنان (مادران) به طور شایسته بر عهده پدر است هیچ کس جز به
قدر وسعش
مکلف نمیشود هیچ مادری نباید به سبب فرزندش زیان ببیند و هیچ پدری (نیز) نباید به خاطر فرزندش (
ضرر ببیند) و مانند همین (احکام) بر عهده
وارث (نیز) هست پس اگر (پدر و مادر) بخواهند با رضایت و صوابدید یکدیگر کودک را (زودتر) از شیر بازگیرند گناهی بر آن دو نیست و اگر خواستید برای فرزندان خود
دایه بگیرید بر شما گناهی نیست به شرط آنکه چیزی را که پرداخت آن را به عهده گرفتهاید به طور شایسته بپردازید و از خدا پروا کنید و بدانید که خداوند به آنچه انجام میدهید بیناست.»
لا
یکلف الله نفسا الا وسعها لها ما کسبت وعلیها ما اکتسبت... «خداوند هیچ کس را جز به
قدر توانایی اش
تکلیف نمیکند. آنچه (از خوبی) به دست آورده به سود او، و آنچه (از بدی) به دست آورده به زیان اوست. پروردگارا، اگر فراموش کردیم یا به خطا رفتیم بر ما مگیر، پروردگارا، هیچ بار گرانی بر (دوش) ما مگذار؛ همچنانکه بر (دوش) کسانی که پیش از ما بودند نهادی. پروردگارا، و آنچه تاب آن نداریم بر ما تحمیل مکن؛ و از ما درگذر؛ و ما را ببخشای و بر ما رحمت آور؛ سرور ما تویی؛ پس ما را بر گروه کافران پیروز کن.»
این
آیه ناظر به کسانی است که از شنیدن این جمله که اگر چیزی را
در دل پنهان دارید و آشکار سازید خداوند آن را
محاسبه کرده و مطابق آن جزا میدهد، نگران شدند و گفتند: هیچ یک از ما از
وسوسهها و
خطورات قلبی خالی نیست.
این آیه میگوید: " خداوند هیچ کس را جز به اندازه توانایی اش
تکلیف نمیکند" (لا
یکلف الله نفسا الا وسعها).
" وسع" از نظر لغت به معنی گشایش و
قدرت است، بنا بر این آیه، این حقیقت عقلی را تایید میکند، که وظایف و
تکالیف الهی هیچگاه بالاتر از میزان
قدرت و توانایی افراد نیست و لذا باید گفت تمام احکام با همین آیه تفسیر و تقیید میگردد، و به مواردی که تحت
قدرت انسان است اختصاص مییابد، بدیهی است یک قانون گذار حکیم و دادگر نمیتواند غیر از این قانون وضع کند، ضمنا جمله فوق، بار دیگر این حقیقت را تایید میکند که هیچگاه احکام شرعی از احکام عقلی و فرمان عقل و خرد جدا نمیگردد، و این دو
در همه مراحل دوش به دوش یکدیگر پیش میروند.
ان الذین توفـهم الملـئکة ظالمی انفسهم قالوا فیم کنتم قالوا کنا مستضعفین فی الارض قالوا الم تکن ارض الله وسعة فتهاجروا فیها فاولـئک ماوهم جهنم و ساءت مصیرا• الا المستضعفین من الرجال و النساء و الولدن لا یستطیعون حیلة و لا یهتدون سبیلا. «کسانی که بر خویشتن
ستمکار بودهاند (وقتی) فرشتگان جانشان را میگیرند میگویند
در چه (حال) بودید پاسخ میدهند ما
در زمین از مستضعفان بودیم میگویند مگر زمین
خدا وسیع نبود تا
در آن
مهاجرت کنید پس آنان جایگاهشان
دوزخ است و (دوزخ) بد سرانجامی است؛ مگر آن مردان و زنان و کودکان فرودستی که چاره جویی نتوانند و راهی نیابند.»
در تعقیب بحثهای مربوط به
جهاد،
در این آیات اشاره به سرنوشت شوم کسانی میشود که دم از
اسلام میزدند ولی برنامه مهم اسلامی یعنی"
هجرت " را عملی نساختند
در نتیجه به وادیهای خطرناکی کشیده شدند و
در صفوف مشرکان جان سپردند،
قرآن میگوید: " کسانی که فرشتگان قبض
روح، روح آنها را گرفتند
در حالی که به خود
ستم کرده بودند، و از آنها پرسیدند، شما اگر
مسلمان بودید، پس چرا
در صفوف
کفار قرار داشتید و با مسلمانان جنگیدید؟ " (ان الذین توفاهم الملائکة ظالمی انفسهم قالوا فیم کنتم).
آنها
در پاسخ به عنوان عذرخواهی میگویند: " ما
در محیط خود تحت فشار بودیم و به همین جهت توانایی بر اجرای
فرمانخدا نداشتیم". (قالوا کنا مستضعفین فی الارض).
اما این
اعتذار از آنان پذیرفته نمیشود و بزودی از فرشتگان خدا پاسخ میشنوند که: " مگر سرزمین پروردگار وسیع و پهناور نبود که
مهاجرت کنید و خود را از آن محیط آلوده و خفقان بار برهانید". (قالوا ا لم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها).
و
در پایان به سرنوشت آنان اشاره کرده، میفرماید: " این گونه اشخاص که با عذرهای واهی و مصلحت اندیشیهای شخصی شانه از زیر بار هجرت خالی کردند و زندگی
در محیط آلوده و خفقان بار را بر آن ترجیح دادند، جایگاهشان
دوزخ و بد سرانجامی دارند". (فاولئک ماواهم جهنم و ساءت مصیرا).
در آیه بعد مستضعفان و ناتوانهای واقعی (نه مستضعفان دروغین) را استثناء کرده و میفرماید:
" مردان و زنان و کودکانی که هیچ راه چارهای برای هجرت و هیچ طریقی برای نجات از آن محیط آلوده نمییابند، از این حکم مستثنی هستند، زیرا واقعا این دسته معذورند و خداوند ممکن نیست
تکلیف ما لا یطاق کند". (الا المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان لا یستطیعون حیلة و لا یهتدون سبیلا).
و
در آخرین آیه میفرماید: " ممکن است اینها مشمول عفو خداوند شوند و خداوند همواره بخشنده و آمرزنده بوده است". (فاولئک عسی الله ان یعفو عنهم و کان الله عفوا غفورا).
ممکن است این سؤال پیش آید اگر این افراد براستی معذورند چرا نمیفرماید حتما خداوند، آنها را میبخشد بلکه میگوید" عسی" (شاید).
در پاسخ باید گفت: منظور از این گونه تعبیرات آن است که حکم مذکور
در این
آیه دارای شرائطی است، که باید به آنها توجه داشت، یعنی اینگونه اشخاص هنگامی مشمول
عفو الهی میشوند که
در انجام
هجرت به هنگام فرصت کمترین قصوری نورزیدهاند و به اصطلاح تقصیر
در مقدمات کار ندارند و هم اکنون نیز
در نخستین فرصت ممکن آماده هجرتاند.
در روایتی از
امام باقر -علیه السلام -
در مورد «
مستضعف»
در آیه مذکور نقل شده است: ... کودکان و مردان و زنانی که
در عقل، مانند کودکان باشند
تکلیف از آنها برداشته شده است.
. لا
نکلف نفسـا الا وسعها.... . «و به مال
یتیم جز به نحوی (هر چه نیکوتر) نزدیک مشوید تا به حد
رشد خود برسد و پیمانه و
ترازو را به عدالت تمام بپیمایید هیچ کس را جز به
قدر توانش
تکلیف نمیکنیم و چون (به داوری یا
شهادت) سخن گویید دادگری کنید هر چند (
در باره) خویشاوند (شما) باشد و به پیمان خدا وفا کنید اینهاست که (
خدا) شما را به آن سفارش کرده است باشد که پند گیرید.».
. لا
نکلف نفسـا الا وسعها... «و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند هیچ کسی را جز به
قدر توانش
تکلیف نمیکنیم آنان همدم بهشتند (که)
در آن جاودانند.»
ولا
نکلف نفسـا الا وسعها.... . «و هیچ کس را جز به
قدر توانش
تکلیف نمیکنیم و نزد ما کتابی است که به حق سخن میگوید و آنان مورد
ستم قرار نخواهند گرفت.».
. لا
یکلف الله نفسـا الا ما ءاتـها... «بر توانگر است که از دارایی خود هزینه کند و هر که روزی او تنگ باشد باید از آنچه
خدا به او داده خرج کند خدا هیچ کس را جز (به
قدر) آنچه به او داده است
تکلیف نمیکند خدا به زودی پس از دشواری آسانی فراهم میکند.»
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «شرایط تکلیف».